۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

از ظهور آزادی تا فروپاشی نظم و اخلاق دینی

اگر چه رژیم دین پیوسته اصالت جنبش آزادی بخش مردم  را سعی کرده است مخدوش و آلوده سازد و آنرا طراحی و دسیسه و توطئه بیگانه جلوه دهد، خروش مردم در روز قدس علیه رژیمی که خود را از تبار رسالت و امامت میداند، بیانگر این واقعیت است که رژیم دین، شرایط را برای نفی ارزش هایی که بر اساس آن سی سال حکومت کرده است، بوجود آورده است.

در واقع، از زمانیکه رژیم دین به نهادین ساختن ارزشهای تسلیم و اطاعت، تبعیت و پیروی، پرداخت و جامعه را به بازگشت به دوران اسطوره ای رسالت و امامت فرا خواند و آنرا اساسی ترین فضیلت ها و ارزشهای اخلاقی معرفی نمود، خود را آبستن ضد ارزش ساخته و لاجرم  دین ستیزی و یا حرکت بسوی آزادی را در درون خود پرورش داد.  یعنی که با گذشت زمان مردم با ارزشهای سنتی، هنجارها و امنیت اخلاقی بر اساس گشت های ارشادی، بیگانه و غریبه شدند و رفته، رفته با مظاهر استبداد به اشکال مختلف به ستیز بر خواستند. دین، بندهای اسارت را بر سراسر زندگی، پیچیده بود. زمانی تحت ارزشهای جهاد و شهادت، پرده بر خشم و خشونت و انتقامجویی خود، میکشید تا مانع رشد و نمو آزادی شود. زمانی دیگر تحت بر قراری امنیت اخلاقی و مبارزه با هنجار شکنی به سرکوب آزادی مبادرت مینمود. هر کس به آزادی سخنی گفت، باید با مشت آهنین رژیم دین روبرو میگردید. در هر زمینه ای از زندگی اجتماعی از هنر و موسیقی گرفته تا علم و صنعت و تکنولوژی و ارتباطات رسانه ای، دین سلطه خود را گسترده و آنان را به تبعیت از معیارهای همساز با خود، وا دار ساخت.  هر فعالیتی مجاز بود تا زمانی که از مرزهای قرمز دین عبور نکرده باشد. آنهم مرزها و معیار هایی که نه در تبعیت از عقل و خرد بلکه بر اساس پیاده سازی یک ایدئولوژی واپسگرایانه، تعریف و تبیین میگردید.  دین هم در خانه و کاشانه حضور یافت و هم در کوچه و خیابان و معابر عمومی، هم در اداره ها و حوزه مدیریت قد علم کرد و هم در کارخانه ها و حوزه های سیاسی و قضایی و اقتصادی و همه جا البته با تکیه بر ابزار خشم و خشونت. از همان ابتدا وقتی دین بساط منبر و خطبه خوانی را در زمین دانشگاه تهران گسترده نمود، بطور نمادین دژ آزادی و آزادیخواهی، مرکز ابداع و نو آوری، کانون نو اندیشی و دگر اندیشی  را به تسخیر خود در آورد.

لذا از همان آغازین لحظات این وصلت نا گوار، یعنی به حجله ی زفاف رفتن دین با قدرت، در برابر نفوذ و گسترش دین در حوزه های فردی و جمعی مقاومت بوجود آمد. این مقاومت پیوسته حرکتی بوده است بسوی  آزاد سازی خویش از یو غ ارزش های، سنتی و دینی .  کانون این ارزش ستیزی ها را اول باید زنان و سپس دانشجویان و دانش آموزان و جوانانی که در دامن رژیم دین پرورش یافته اند دانست. مقاومت در برابر ارزشهای اسارت بار دینی در زندگی روزمره است که مردم را علیرغم تهدید و ارعاب، تنبیه و مجازات و زندان و شکنجه به خیابانها میکشاند که روز قدس را از یهودی ستیزی، که در خطبه های احمدی نژاد و گفتمان اسلامی بازتاب مییابد، به روز مقاومت و حق طلبی و انسان خواهی تبدیل سازند. و بار دیگر دگم «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را که سی سال همچون پتکی سنگین استبداد بر پیکر آزادی فرود آمده است، درهم شکند و به زباله دان تاریخ بریزد.

درست است که هم اکنون رهبری جنبش را بخش دیگری از دینداران در اختیار دارند و خیزش و خروش مردم را بخشی دیگری از آیت الله ها و حجت الاسلام ها در حوزه های علمیه، حمایت میکنند. اما این بدان معنا نیست که جنبشی که در حال قوام گرفتن است، در سوی تایید و تصدیق ارزشهای دینی حرکت میکند و نه بسوی آزادی. بعید بنظر میرسد که پس از سی سال تجربه حکومت دین، یکبار دیگر میتوان به آزادی رنگ و لعاب دینی زد. این بدان معنا نیست که آزادی، با ظهور ش دین را نفی و نابود میسازد، بلکه این بدان معنا ست که آزادی، دین را هم از بند اسارت در دست قدرت رها خواهد ساخت، یعنی که دین رسمی را که مظهر استبداد است از میان بر میدارد و دین باوری را آزاد میسازد که در میدان رقابت با عقل و خرد انسانی به غنا و شکوفایی رسد.

در روزهای اخیر حکومت آیت الله و حجت الاسلام ها، برهبری ولایت فقیه سخت تلاش کرده اند که بدفاع از آزادی بر خیزند و بوق و کرنای آزادی مخالف را در بلند گوهای خود بدمند. البته درست در زمانی که چه رسوایی ها در بازداشت و محاکمه ی معترضین بوجود نیاورده اند.   رژیم دین، مخالفین و دگر اندیشان و معترضین را بدوزخ پشیمانی و اعتراف، و حقارت و خواری میفرستد و از طرف دیگر به آنها آزادی میدهد. به خاطر این عنایت و عطوفت است که دین هیچ چیز جز ابراز امتنان و رضایت را هرگز نپذیرد. اما بر آن تصور که مردم توانا بدرک این واقعیت نیستند که آزادی ای که رژیم دین از آن به دفاع بر میخیزد، چیزی جز اسارت و بندگی نیست و یا عدالتی که از آن سخن میراند در واقع حقارت است و خواری و ترویج پذیرش محنت و انگل زیستی. چرا که آزادی و عدالت تنها میتواند در چار چوب اسلام، التزام به ولایت فقیه و وصیّت نامه ی امام خمینی( نگاه کنید به خطبه ی اول ولی فقیه، علی خامنه ای در 21 شهریور)، به منصه عملیاتی درآید. در چنین فضایی نفس کشیدن هم میسر نیست، چه رسد به ابراز رای منفی و مخالف.  خامنه ای خود صریحا اعلام میکند:

«اگر کسی و جریانی دنبال خشونت نرود، برای برهم زدن امنیت و آسایش جامعه تلاش نکند، با مبانی نظام معارضه نکند و دنبال دروغ پراکنی و شایعه سازی نباشد، در فعالیت ها و ابراز عقاید خود، آزاد است و هیچ کسی با او کاری نخواهد داشت» (خطبه اول خامنه ای در جمعه 21 شهریور).

ولی فقیه بخوبی آگاه است که خصم او چیزی جز آزادی نیست. به منظور سرکوب آزادی ست که ولی فقیه آنرا با خشونت و هرج و مرج شناسایی میکند. و بیان آزاد را با دروغ پراکنی و شایعه سازی. یعنی از پیشا پیش فرمان تسلیم و اطاعت را صادر میکند که به  بیان چه چیز آزادی و یا آزاد نیستی. یعنی که بعنوان مثال اجازه نداری که چیزی در باره مشروعیت ولایت فقیه و یا تقلبات در انتخابات ریاست جمهوری بزبان آوری. چه در آن صورت دست به خشونت زده ای و دروغ و شایعه پراکنده ای. چه خوب میداند ولایت فقیه که اگر تهدید و ارعاب نکند، اگر خشم و خشونت بکار نگیرد، اگر روضه جهاد و شهادت نخواند، باید تاج و تخت ولایت را رها ساخته و دست های آلوده بخون خود را از آستین برون آورد.

در ستیز با آزادی است که آقای رئیس جمهور، یهودی ستیزی را باوج خود میرساند. بامید این فکر خام و رذیلانه که شاید بار دیگر احساسات انتقامجویانه را در مردم برانگیزاند و خشم آنها را متوجه دشمنی پوشالی کند. این یادآوری شاید لازم باشد که احمدی نژاد اولین نفری نبوده است که سعی کرده است با شعله ور ساختن آتش انتقامجویی علیه اسرائیل به تحکیم و تداوم حکومت خود امداد رساند. 50 سال است که حکومت های عربی از وجود اسرائیل  برای دائمی نمودن نظام دیکتاتوری خود، سود برده اند.

در روز قدس امام جمعه موقت تهران، آیت الله احمد خاتمی در تبعیت و تایید و تصدیق خصومت و دشمنی ولایت فقیه با آزادی (در خطبه های امامت جمعه گذشته)، بار دیگر به  ستایش و ثنا ی تسلیم و اطاعت بعنوان اساسی ترین فضیلت اخلاقی در اسلام پرداخت و اعلام کرد که مبادا در دانشگاه ها و حوزه ها از ترویج «اخلاق» و «تهذیب نفس» غافل بمانیم چرا که، وی اظهار داشت: «آموزش منهای اخلاق و تهذیب نفس، مانند دادن تیغ به دست زنگی مست است.» یعنی که کسب علم و دانش، اگر همراه نباشد با تایید و تصدیق امر ولایت فقیه، در گفتمان دین و قدرت با «تیغ بدست زنگی» شناسایی میشود. چرا که رهایی یافته است از عقل و خرد لایتناهی ولایت فقیه. که رهایی یعنی سرکشی و سرپیچی، یا نفی و مقاومت، درشتی و گستاخی- که همه عبارتند از خصایل برجسته ی شیطانی. حال آنکه تیغ در دست دین و قدرت از سر هدایت براه مستقیم و از سر رحمت و رحمان  است که بر گردن سرکش و معترض فرود میآید. تیغ در دست دین، ثبات نظام است و سبب امنیت و آسایش و در دست آزادی، هرج و مرج است و بی بند و باری. آقای امام جمعه تهران هشدار میدهد که وای اگر تیغ را از گردن آزادی بر گیری، خود به تیغی برنده تبدیل شود که اخلاق عبودیت و بندگی را درهم فرو ریزد. 

 آقای خاتمی در ادامه خطبه خود در روز قدس، بمردم ایران اطمینان داد که مخالفت در چارچوب نظام قابل تحمل خواهد بود و نظام دینی مخالفتی با طرح آراء مخالف نداشته و در نظام اسلامی دگراندیشی به هیچ عنوان جرم نیست. این براندازی است که غیر قابل تحمل است. اما وی سپس افزود:

«وحدت باید در چار چوب نظام اسلامی و حول محور قانون اساسی که یکی از برجسته ترین اصولش اسلام و ولایت فقیه، باشد...وحدت حول محور راه نورانی و سیاست های کلی نظام مورد قبول است نه اینکه هر کس بنابر سلیقه خود آنرا تعریف کند.»

وی کمی بعد تاکید مینماید که:

« تنها راه حل اختلافاتی که گاهی در جامعه مطرح میشود تمکین به قانون و التزام عملی به ولایت فقیه است» (خبر گزاری فارس،27 شهریور 88).

روشن است که گفتمان امام جمعه تهران،چیزی جز  فراخوانی بسوی تسلیم و اطاعت و یا اسارت و بندگی نمیتواند باشد و تنها میتواند در ستیز و خصومت با آزادی بیان شود. بنا براین فراخوان، ولی فقیه آغاز و پایان همه ی گفتمان ها و گفتگوها ست. اما رژیم نبرد دین با آزادی را آشکار نمی ساخت اگر احساس خطر نمیکرد. آقای خاتمی درست در زمانی که بر فراز منبر، خطبه ی تسلیم و اطاعت را در بلندگو های رژیم، فریاد میکشید،  اسطوره شکنان سبز، مظاهر استبداد را به چالش میکشیدند. در پاسخ به مرگ بر آمریکا و اسرائیل، مرگ بر روسیه را سر میداند. و آمده بودند که بگویند که تظلم خواهی قدرت عین ظلم است و ستم. که خود اشغال گری، چگونه ادعای در افتادن با اشغالگر را میکنی. اسرائیل ها کسانی را به هلاکت میرسانند که قصد هلاک آنها را دارند. اسرائیل ها از نسل یهود هستند و با مسلمانان چه کینه های تاریخی که بسر ندارند. حال آنکه رژیم آیت الله ها و حجت الاسلام ها جامعه ی هم کیشان خود را به اشغال خود در آورده اند و مردم خود را در بازداشتگاه ها و شکنجه گاه ها به حقارت و خواری میکشانند. برپا داشتن بساط منبر خطبه و خطابه در دانشگاه تهران- که روزی دژ تسخیر ناپذیر آزادی تلقی میشد- چیست اگر اشغال گری نیست. که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها که جامعه ایران را به فلسطینی بزرگتر و عظیم تر تبدیل کرده اند، خود عاری از وجدان و سراسر کینه و نفرت اند نسبت به بشر و حق و حقوق بشری. خروش و غرش مردم در روز قدس، خبر از زنده ماندن آزادی میداد و طلوع روشنایی در عصر تحجر و تاریکی. که دوران فریب و ریاکاری، و یا حقارت و خواری در پوشش عزت و غرور ملی، و یا دوران خشم و خشونت تحت جهاد و شهادت، دوران سلطه دین و مطلق گرایی ، دوران حرام و حلال و نهی از منکر و امر به معروف به پایان رسیده است.

فیروز نجومی
Firouz Nojoumi
fmonjem@gmail.com





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر