۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

سخنانی که هیچگاه پخش نشد

اخیرا (آبان 88) سخنانی از امام خمینی در رسانه های اینترنتی انتشار یافته است که گفته میشود "هیچگاه پخش " نشده است. شاید هم که زیاد تصادفی نباشد که این سخنان در چنین شرایطی منتشر میشود.  چرا که رژیم اسلامی در همان نقطه ی عطفی قرار گرفته است که این سخنرانی ایراد شده است: در زمانی که بحران، گریبان رژیم  تازه تاسیس رژیم دین را گرفته بود،  بحران دین و قدرت بود، بحرانی که درون مایه دین را بمنصه ظهور میرساند، در حالیکه بر اریکه ی قدرت جلوس یافته است. یعنی در شرایط ی که دین و قدرت در یکدیگر اقدام گردیده است. دین که مظهر آن امام خمینی بود، دیگر، تحصیل زهد و اجتهاد و شریعت، دور از آلودگی های قدرت نبود. مجبور نبود شمشیر بر کشد و سر مخالفین بر زمین افکند. اما کدام یک به صلاح است، خشم و خشونت و یا حرف صلح و همزیستی، تصمیمی که جهت و سوی رژیم دین را باز تاب میداد.

  از آنجایی که حکومت دین، واپسگرا ست، برای حل بحران بگذشته مینگرد و به مبانی ایمان و  و اصل و اصولی که  در 1400 سال پیش بنیان گذارده شده است.  سخنانی که هیچگاه پخش نشد، بیان این حقیقت است که در رو در رویی با بحران سیاسی، امام خمینی به گذشته باز میگردد و راه خروج از بحران را در برگی از فصل رسالت می یابد. امام در پایان سخنرانی خود صریحا اعلام میکند که اگر چه اسلام، دین «تربیت» است، اما،  آنکه تربیت پذیر نیست، باید که گردنش را زد. هم چنانکه رسول الله خود در یک روز گردن 700 تن از یهودیان تربیت ناپذیر را زده است، کاری که باید در همان آغازین ترین لحظات انجام میشد. افسوس که چه کوتاهی ها که نکرده است. چه قصور ی که از او سر نزده است.

بعید است که کسی «سخنانی که هیچگاه پخش نشد،» بشنود و دچار خوف و وحشت نشود. این سخنان فرا خوانی ست به سوی کین خواهی  و بیرحمی و یا عمل با قاطعیت و باور انقلابی در انهدام و نابودی مخالفین نظام اسلامی. شاید بهمین دلیل بوده است که این سخنرانی تاکنون مخفی نگاهداشته شده است. مبادا که سندی بشود بر ماهیت خشونت و خونبار امام و اصل و اصول اسلامی. این سخنرانی را باید نقطه عطفی در تاریخ ظهور رژیم اسلامی دانست. شرایط کنونی نیز یاد آور همان شرایط ست، ادامه کشتار و یا مسالمت.. پس چه باک که یکبار دیگر امام را از گور بیرون کشیده و او را زنده ساخته و از وی طلب امداد کنند.

بدون تردید خشم و خشونت و بیرحمی در مقیاسی که امام خمینی بدان رجوع  و بکار گیری آنرا در برون رفت از بحران موجود، پیشنهاد میکند، میتواند به استحکام و تداوم رژیم بیانجامد و درد و رنج حاصل از بحران را تسکین دهد. اما آنرا ریشه کن نمیسازد، چون نظام تسلیم و اطاعت، اساسا نظامی ست لرزان نا پایدار.ماندنی نیست. لذا، ضرورتا بار دیگر با آن روبرو میشود، یعنی با سرپیچی و عدم اطاعت. اما، هر بار، عمیقتر و بسیار خطرناک تر و کشنده تر. خمینی دلیل بروز بحران را در سخنانی که تا کنون شنیده نشده بود، نتیجه خطا هایی میداند که  ناشی از بی تجربه گی بوده است، تجربه در بکار گیری شمشیر در خدمت شریعت. او میگوید: «ما دو دسته بوده ایم یکی از مدرسه آمده بودیم و یک دسته از خارج آمده بودیم. ما نه آن تجربه انقلابی را داشتیم و نه آنها انقلابی بودند.» یعنی که وقتی که بر مسند قدرت جلوس یافته بودند بی خبر از بازی و نرد قدرت بودند. یعنی که نه لشگر و  سپاهی داشتند و نه تیغ و تازیانه ای. تا کنون دست خود را به خون و آلودگیهای قدرت آلوده نکرده و سری را بر زمین نیفکنده بودند. نمیدانستند که برای حفظ  قدرت در دست دین، نباید در کین خواهی و خونریزی تعللی از خود نشان میدادند.

 اما، هم اکنون با وجود  سی سال تجربه انقلابی و کسب دانش و مهارت در قدرتمداری، یعنی  که با بر قراری نظام خوف و وحشت، نظام تسلیم و اطاعت بر اساس خشم و خشونت، رژیم دین بار دیگر با بحرانی روبرو شده صدها بار وسیع تر از دوران خمینی. سی سال سرکوب و خفقان، زندان و شکنجه و اعدام های روزانه، فردی یا گروهی، در حضور تماشاچیان در پیروی از خطی که امام در«سخنانی که هیچگاه پخش نشد،» ارائه داد ، نه تنها تداوم رژیم را تضمین نساخته است بلکه بنیان آنرا بلرزه انداخته است.

اگر در آن زمان خط امام برای حل بحران مبنی بر بکارگیری خشم و خشونت و بیرحمی که در اسلام و شخص رسول الله نهفته است، موثر واقع گردید، به آن دلیل بوده است که ملت هنوز دین سالاری را تجربه نکرده بودند. از رفتار و گفتار دین، در زمانیکه تاج قدرت را بر سر نهاده است چیزی نیاموخته بودند. نمیدانستند که دینِ منبری چیزی ست بسیار متفاوت از دین، بر مسند قدرتمداری. درست است که ابزار خشم و خشونت، وسعت و سامان یافته، اسیران زخمی و نیمه جان را بدون بازرسی و محاکمه بر برا نکارد ها تیر باران نمیکنند. با طراحی  و با زره و کلاه خود، به میدان میآیند. اما شیر خواره ی آنزمان جوانی ست برومند که فهمیده است که حکومت دین سالار مساوی است با تحقیر و خواری و یا اسارت و بندگی. علیرغم این تغییرات ساختاری ست که رژیم خامنه ای در مسیر خطی قرار گرفته است که سخت ورشکسته گردیده است: خط امام.

در اینجا سزا ست که به متن سخن رانی رجوع کنیم به آن امید که بر رابطه ی سخنرانی امام که با تقریب میتوان گفت در حدود 28 سال پیش از این ایراد شده است، با شرایط کنونی، کمی نور بپاشیم.  

امام در« سخنانی که هیچگاه پخش» نشد ه است، از لغات و واژه هایی استفاده میکند که از بحرانی بودن اوضاع خبر میدهد. امام پیوسته از «گرفتاری ها» و «ضایعات» ی که با آن دست به گریبان شده است، سخن میراند. از آنها، همه دلی پر از خون دارد. بهمین دلیل امام در این سخنان، خطبه  سیاسی و روضه شهادت را با هم با زبر دستی  مخلوط میسازد و مرزهای دین و قدرت را در هم فرو میریزد. امام بحرانی بودن شرایط را چنین تعریف میکند:

"مدتها ست یا عزای عمومی اعلام میکنیم یا تشیع جنازه میکنیم یا اینها قتل عام میشوند. ما انقلاب را راه نبردیم. کار ما این شده است که پاسدار ها ی ما اینطور کشته میشوند.»

اگرچه امام معصوم است و خطا ناپذیر، با این وجود امام خمینی با آه و افسوس بسیار به خطاهای خود اعتراف میکند و اظهار میدارد که ما باید اشتباهات گذشته را جبران کنیم. که اگر این خطاها را نکرده بودیم دچار این گرفتاریها نمیشدیم. امام همچنین به سرزنش خود میپردازد و میگوید:

«ملت انقلابی عمل میکند و ما نکردیم. ما مقصریم یا قاصر- در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم...مردم ریختند... لانه فساد را بیرون کردند به پیروزی رسیدند. وقتی امر بدست ما افتاد انقلابی عمل نکردیم.»

بنابراین، مهمترین خطایی که امام خود را برای ارتکاب بدان سرزنش میکند، آنست که «انقلابی» و «قاطعانه» عمل نکرده است. اما تنها در متن سخنرانی است که در می یابیم که منظور او از انقلابی و قاطعانه عمل کردن، چیزی جز بکار گیری ابزار خشم و خشونت و بیرحمی نیست - که بعدا به یکی از ویژگی های برجسته خط امام تبدیل میشود.  

امام اظهار میدارد(نقل به مضمون) که یکی از آن خطاهای جبران ناپذیر، گوش فرا دادن به «مصلحت اندیشان» بوده است -که حرف های غربیها را میزده اند و تقاضای آنها مبنی بر عفو مخالفانی که دست شان بخون آلوده نبوده است. او این عفو و بزرگواری و بخشایش را یکی از آن خطاهایی بشمار میآورد که سبب بوجود آمدن بحران و گرفتاریها و ضایعاتی سنگین گردیده است . زیرا که، امام خاطر نشان میسازد، هم اینان اند که «ریخته و توطئه» میکنند.  کمی بعد امام اعتراف میکند که:

 «اگر از همان آغاز پیروزی انقلاب مثل انقلابات دیگر جهان عمل کرده بودیم و درها را بسته بودیم...تمام رفت و آمدها را منقطع کرده بودیم و تمام این گروه ها را خفه کرده و منحل کرده بودیم و با شدت عمل میکردیم این گرفتاریها برای ما پیش نمیآمد.»

گویا امام از بکار گیری طبع ملایم و خوی نرم خود، سخت پشیمان است و احساس ضعف میکند و افسوس میخودر که چرا تیغ و تازیانه را از همان آغاز بکار نگرفته است و یا در بکار گیری خشم و خشونت و بیرحمی، تردید نشان داده است. آیا این همان راه و روش نیست که رژیم دین برهبری خامنه ای- احمدی نژاد، پیروی ت میکند: قاطع و انقلابی: بگیر و ببند و بزن و بکش و بعد انکار نموده، پرچم عدالت و برابری را بدوش بکش. اگر امام برای تحکیم و تداوم نظام دست به کشتار احزاب و گروه هایی زد که در دین باوری آنها شک و تردید بسیاری وجود داشت. رژیم کنونی کسانی را به زنجیر و شکنجه میکشد که خود روزی از یاران نزدیک و یا در شمار سپاهیان امام بوده اند. همه دیندار و مومن و با تقوا و پرهیز کار بوده اند. رژیم دین گلوله های آتشین خود را بر قلب و شقیقه کسانی می نشاند که دهان خود را به آوای الله اکبر گشوده اند. این تنها میتواند بر ورشکستگی رژیم دین و خط امام، دلالت کند.

اما، دل امام را یک خطا بیش از هر خطای دیگری پرخون ساخته بوده است و آن تشکیل دولت موقت  بوده است که پیوسته با پشیمانی و ندامت از آن یاد میکند. وی در این راستا اظهار میکند که از آغاز باید یک دولت قاطع و جوان را که بتواند مملکت را اداره کند، بکار میگماردیم.  ولی اینطور نشد و خطا واقع شد. امام از انتخابات نیز بسیار نا خرسند و نا خشنود بوده است. زیرا که نتوانسته است فرد دلخواه را بر گزیند. لذا میگوید: فردی «انتخاب شد و خطا شد.» از همین روی به مجلس سفارش میکند که « باید یک دولت متد ین صد در صد اسلامی و قاطع» را بر گزیند.

آیا میتوان تردیدی داشت که گزینش احمدی نژاد برای ریاست جمهوری در سال 84 در پیروی محض از این فتوای امام بوده است؟ احمدی نژاد با مقایسه با رقیب نهایی خود هاشمی رفسنجانی در سال 84 و دولتهای پیشین، دارای تمام آن خصوصیاتی بود و هست که امام بدان اشاره میکند: جوان، انقلابی، قاطع، متد ین و صد در صد اسلامی. آیا میتوان شخصی را در سراسر ایران و شاید جهان یافت که اعتقاد ش از احمدی نژاد به مرجعیت، به قداست ولایت فقیه، به مدیریت جهانی امام عج، عمیق تر و راسخ تر باشد؟ سراسر تسلیم و اطاعت  باشد؟ حکومت آیت الله ها  و حجت الاسلامها در پیروی از فتوای امام، شخصی را برگزیده اند که به نماد دین تبدیل شده است. ساده زیست است و اشرافی ستیز. با تقوا است و پرهیزکار. ژنده پوش است و رسته از مال و ثروت دنیا. در شیفتگی به امامت و رسالت، بر روی دست تمام علما، فقها و طلاب حوزه های علمیه بلند شده است. او لبریز از شجاعت و شهامت  انقلابی ست و در پیروی از پیامبر و امام میتواند  گردن نه 700 نفر از«تربیت ناپذیر ان»، بلکه تعداد بیشماری از آنان را بزند و خون بسیاری را بریزد و سپس وضو گرفته و با طهارت تمام در سجده های طولانی، پوزه خود را در برابر الله بزمین بساید.

وقایع اخیر نشان داده است که پیروی از خط امام، که رئوس آن در «سخنانی که هیچگاه پخش نشد،» ارائه گردیده است، بجای اینکه به بیرون رفت از بحران بیانجامد، منجر به ورشکستگی  رژیم دین و تشدید بحران شده است. اما نکته ای که شایان توجه است این است که اگر بپذیریم که رابطه ای وجود دارد بین فتوای امام خمینی و شرایط کنونی، جوش و خروش مردم معنا و مفهومی عمیق و سرنوشت سازی پیدا میکند. چون رد احمدی نژاد، رد یک فردی که از راه توطئه و ریاکاری، مسند قدرت را به اشغال خود در آورده است، نیست بلکه رد فردی ست که نماد دین و نماد انقلابی بودن و قاطعیت است.

سخنانی که هیچگاه پخش نشد
http://www.youtube.com/watch?v=BEXdUz-CUWk 

فیروز نجومی
Firouz Nojoumi
fmonjem@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر