۱۴۰۰ اسفند ۶, جمعه

ادامه بازی هسته ای 

تا نرمش قهرمانانه شماره 2!




در حالیکه مذاکرات غیر مستقیم با امریکا و مستقیم با1+4، به مراحل پایانی خود نزدیک میشود، چنین بنظر میرسد که جمهوری اسلامی نتوانسته است در رسیدن باهداف خود چندان موفقیتی کسب نماید. مذاکره کننده ارشد جمهوری اسلامی، علی باقری بر سر راه بازگشت بکشور، خاطر نشان نمود که هر قدر هم که به خط پایان نزدیک باشیم، الزاما تضمینی برای عبور از آن وجود ندارد. بچه دلیل؟ وی میافزاید: برای اتمام کار، تصمیم های مشخصی وجود دارد که طرف های غربی باید بگیرند. چنانکه گویی، جمهوری اسلامی تصمیم خود را گرفته است. توپ هماکنون در زمین رقیبی است که جمهوری اسلامی از مذاکره مستقیم با آن خود داری میکند. این در حالیست که بدرستی روشن نیست که مذاکره کننده ارشد جمهوری اسلامی، بچه دلیل میز مذاکره را در وین، ترک گفته و همقطاران مذاکره کننده را مامور ادامه ان نموده است؟

شاید، این نه غربیها بلکه جمهوری اسلامی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای ست که باید تصمیم های مشخصی را اتخاذ نماید، تصمیمهایی که باید بازتابنده اراده اسلام باشد. مگر میتوان تصمیمی را در ارتباط با شیطان بزرگ اتخاذ نمود بدون آنکه جزئیات و زیر و بم آن باطلاع رهبر مقدس، آخوند خامنه ای برسد؟ آخوندی که بیش از 33 سال است که همچون الله، خداوند یکتا ویگانه، حرف آخر را میزند و تصمیم گیرنده نهایی ست. حرفها و تصمیماتی که ولایت فقیه در برابر آنها نه مسئولیت پذیر است و نه میتوانند مورد پرسش و سوال قرار بگیرند. اینجا، نیز، مثل هرجای دیگر، ابهامی وجود ندارد، که حرف آخر را چه کسی میزند.

آیا این بدان معنا ست که نظام ولایت باخر خط رسیده است؟ یعنی که به بیهوده بودن  بازی هسته ای پی برده است واز ادادمه ان دست بر میکشد؟ بدشواری میتوان گفت آخوندی که از گدایی بخدایی رسیده است، میتواند دارای آن جربزه و جسارت و شجاعت باشد که همچون انور سادات، رئیس جمهور پیشین مصر که دست دوستی بسوی اسرائیل دراز نمود و روابط خصومت امیز را پایان بخشید، اعلام نماید که غنی سازی هسته ای را متوقف میسازد و با امریکا وارد روبط دوستانه میشود. یعنی که حکومت آخوندی هنوز آماده نیست که ببازی هسته ای و امریکا ستیزی پایان بخشد. چرا که آخوند خامنه ای و پیروان او بر این تصوراند که غنی سازی هسته ای در سوی دست یابی باسلحه کشتار جمعی، بهترین تضمین کننده تداوم سیاست امریکا ستیزی ست، ستون و بنیان حکومت مقدس ولایت فقیه. افزوده بر این، بلحاظ شرع، نیز، ستیز و خصومت با غرب و امریکا قابل توجیه ست. اسلامیست های وطنی بغرب همچون تمدنی مینگرند در حال افول و ورشکستی، غرق در کفر و اباحیگری، در حالیکه با چین و روسیه، دو کشور با دو رهبر کافر و خداناشناس، عهد مودت می بندد. دو رویی، خود مکری ست برخاسته از اراده فنا ناپذیر، الله، خداوند فردوس و دوزخ.

 اگرچه آخوند خامنه ای خود را همچون الله، یکتا و یگانه بشمار میآورد، اما، از سر فروتنی، وجود خداوندان چین و روسیه هم مورد تایید قرار میدهد. وگرنه در درون جامعه ما، آخوند خامنه ای همان خدایی ست که بجز او هیچ خدای دیگری نیست. چه اگر بجز آخوند خامنه ای، خدای دیگری وجود داشت، بیش از بیست سال میلیاردها میلیارد تومن ثروت ملی، صرف کسب توانمندی های پوچ و بیهوده، نمیشد. کیست مسئول این ضرر و خسران عظیمم که بار آن بر دوش چندین نسل آینده سنگینی خواهد کرد؟

 البته که همگان شنیدند و یا با چشمان خود مشاهده کردند که به چه سادگی، رهبر مقدس، آخوند خامنه ای از زیر بار مسئولیت سیاست غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، شانه خالی کرد، سیاستی بر خاسته از اراده و میل شخص آخوند خامنه ای.  مگر نه اینکه او پیوسته از آینده، خبر داده است و اقدامات لازم برای رودرویی با مشکلات را توصیه کرده است، مبادا که فردا مسئله ساز شوند. هماکنون معلوم شده است که بآن توصیه ها توجهی نشده است. بنظر میرسد که حضرت ولایت فقیه فراموش کرده است که "نرمش قهرمانانه،" همان وحی الهی بود که وقتی نازل گردید به توافقنامه برجام انجامید. شاید، ولی فقیه، منتظر بر نزول وحی جدیدی ست از آسمان مبنی بر نرمش قهرمانه شماره 2. 

 اما، تا نزول وحی جدید از جانب الله، غنی سازی هسته ای ضرورتی ست که باید ادامه یابد. تا چه حدی پیشرفته و تا ساخت یک بمب هسته ای چه فاصله زمانی وجود دارد، نمیتوان چندان بارقامی که انتشار مییابند اعتماد نمود. اما، تردید نباید داشت که نظام در پی آن است که شیطان بزرگ را هراسناک و مضطرب و پریشان نگاه دارد. و باین ترتیب، غرب را وادار سازد که از خواستهای خودشان در عرصه های دیگر، از جمله عرصه حقوق بشر و فعالیتهای منطقه ای نظام، چشم بپوشند.

سایت انتخاب گزارش میدهد که:

آقای شمخانی اخیرا گفته‌اند که «تواندمندی صلح‌آمیز هسته‌ای ایران باید چون شمشیر داموکلس همواره بر بالای سر عهدشکنان باقی بماند تا تضمینی واقعی برای اجرای تعهدات‌شان باشد.»

ترسم که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای همچنان قصد دارد که برغم صدمات جدی ایکه ویروس استاکس نت و حملاتی که اسرائیل بر تاسیسات هسته ای وارد نموده اند، ببازی هسته ای ادامه دهد. یعنی که بعبارت درست تری، نظام همچنان قصد دارد که فریبکاری را ادامه دهد. صدام حسین، نیز تا آخرین لحظه قصد داشت ناظران بین المللی را قانع نماید که بدست یابی باسلحه کشتار جمعی، نزدیک گردیده است تا بتواند آنرا همچون شمشیر داموکلس بکار گیرد. دیدیم که بچه سرنوشتی دچار شد.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۰ بهمن ۲۹, جمعه

 براندازی حکومت خدا؟



 

نزدیک به نیم قرن است که حکومت خدا برهبری آیت الله ها و حجت الاسلامها، برغم تمامی پستی و بلندیها، تداوم یافته است. آیا میتوان با اطمینان خاطر گفت که در نیم قرن آینده از حکومت خدا خبری نخواهد بود؟ پاسخ باین سوال بسی بسیار ساده و روشن است. اگر قرار باشد که از گذشته بیاموزیم تا آینده بهتری را بسازیم، چندان نمیتوان امیدوار بود. چرا که پس از گذشت تقریبا نیم قرن از حکومت دین، همچنان به دستگاه حکومت همچون یک نظام سیاسی مینگریم، نظامی که در خدمت بمردم و جامعه، در تامین نظم و امنیت بگردش در میآید. حال آنکه، حکومت از آغاز به انحصار متولیان دین اسلام دوازده امامی، آیت الله ها و حجت الاسلامها، برخاسته از حوزه های علمیه در آمد. در حکومت دین، آنچه دارای الویت است، خدمت به الله، خداوند یکتا و یگانه و باجرا در آوردن احکام و قوانینی ست که الله خود از طریق وحی به پیامبر برگزیده خویش، محمد بن عبداله، به ابناع بشر ابلاغ نموده است.

واقعیت آنست که از ابتدا، حکومت دین و برخورد با آن، برای احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی پیوسته مسئله بر انگیز بوده است. نه بدان دلیل که حکومت از تقدسی و منزلتی ماورایی برخوردار بود بلکه بآن دلیل که دین در نهاد همگان، از بالا تا پائین جامعه جای داشت. مردم باصل و اصول دین اسلام اعتقاد و باور داشتند، باورها و اعتقاداتی که در براندازی نظام شاهنشاهی نقش اصلی را بازی کرد و در فریادهای الله اکبر و لا الله الا الله بر فراز پشت بامها بازتاب میافت.* اما، مبارزاتی که بر علیه حکومت آخوندی سازمان میافتند، اساسا مبارزاتی بودند، سیاسی و موضوع اصلی آنها کسب وتوزیع و نگاهداری قدرت بود. در حالیکه ساختار قدرت بانحصار دین در آمده و با آن یکتا و یگانه گردیده بود. متولیان دین بودند که عروس قدرت را در آغوش کشیدند و در سنگری پناه گرفتند که هرگز گزندی بدان نرسد: سنگر دین. مگر میتوان سنگر محکمتری از باورها و اعتقادات مردم یافت، باورها و اعتقاداتی که در دفاع از آن جان را فدا کنند.

دین، قدرت شده بود و قدرت، دین، بسوی کدامیک تیر میاندازی، چندان بحث بر انگیز نبود. چون یک محاسبه سر انگشتی میگوید اگر تیر بسوی دین رها کنی، راه سقوط را برگزیده ای. که چه خامی اگر فکر کنی میتوانی بر علیه ارزشها و اعتقادات مردم بپا خیزی و دین را براندازی . در نتیجه، دین و دستگاه دینی از آغاز، در 43 سال پیش از این از نقد و بر رسی و بازرسی مصون مانده است و بهمین دلیل حکومت اخوندی هم بقا یافته و بقا مییابد. مسئله این است که هنوز هم ساختار دین از نقد و بر رسی مصون است. هنوز هم  زیرساختهای ارزشی نظام مسئول شرایط موجود شناخته نشده است. بدلیل مصالح سیاسی و یا غریزه زندگی و یا هر دلیل دیگری، دین را در معادلات سیاسی کنار میگذارند. بخود میگویند دین مسئله جنبش های صنفی و یا حتی سیاسی نیست.=

پس چه تعجب که پس از گذشت تقریبا نیم قرن، حکومت دین برهبری  آخوندی خامنه  ای ادامه یافته است، چرا که امن تر از سنگر دین کدام سنگر را میتوانی بیابی. سنگر دین،  سنگری یست که هیچ نجاستی، هیچ شر و فساد  بر آن ننشیند. این در حالیست که نیم قرن است که از حکومت دین جز خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی چیز دیگری بر نخاسته است. چرا که الویت حکومت آخوندی نه خدمت به ملت که خدمت بدین و الله بوده است.

 

 آخوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی اش، یکبار دیگر همچون خداوند یکتا و یگانه، خدایی همه چیز دان و با خبر از آینده و آنچه ضروریست، از ساختار جامعه "اسلامی " در آینده سخن گفت، چنانکه گویی نیم قرن کشتار و خونریزی و بر پا داشتن شکنچه گاهها و سیاهچالهای مخوف باید نیم قرن دیگر ادامه یابد تا بجامعه ارمانی اسلام برسیم. در همین راستا، اخوند خامنه ای در جایگاه خداوند یکتا و یگانه بدفاع از نظام سراسر فاسد فقاهت پرداخت و افشای فساد درون نظام را از طریق نشر یک نوار صوتی، از "لجن پراکنی های دشمن،" خواند. رهبر مقدس، آخوند خامنه ای هرگز در رد و یا پذیرش فساد سخنی بر زبان نراند. چرا که در منظر وی، هر فسادی که در راه پیشبرد "راه مستقیم" بکار گرفته شود، رفتاری حلال و مشروع محسوب میشود. درست است، از رد  و توزیع پول در آن نوار صوتی سخن رفته است، اما، در خدمت چه چیزی؟ همچنین دروغگویی و وارونه سازی حقایق، رانت خواری و رشوه و دزدی و قاچاق مواد مخدر. سپاه پاسداران مگر هدف دیگری جز خدمت به دین اسلام، رشد و توسعه آن وظیفه دیگری هم بعهده دارد؟ نه تنها هر ضرب و جرحی و هر شکنجه و آزاری رواست در حفظ حکومت خدا، حتی سرنگونی یک هواپیمای مسافری بری با بیش از 170 سرنشین، هم مجاز و حلال و مشروع است.

این بدان معناست که در شرایط کنونی  رابطه مردم با دین است که باید بسوال کشیده شود. تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق سر مردم سخت فرود میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین  میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، بویژه در سالهای اخیر 96 و 98 ریخته شده است. هیچ عمل و رفتار زشتی، از جمله آدمکشی و ادم ربایی و گروگانگیری نیست که جسورانه و شجاعانه توصیف نشود در قاموس سلطه جویان دینمدار.

واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا میکند و زمانی در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، امروز در جامعه ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزند، میکوبد، ویران میکند و خون میریزد. انسان است که در زمانهای مختلف قدرت را در خدمت آرمانها و اندیشه های خود بکار گرفته است. در جامعه ما، نیز، بیش از نیم قرن است که دین محرک قدرت بوده است و هنوز هم،  دین است تصمیم گیرنده نهایی.

جلال سعیدی، شاهد دادگاه حمید نوری، یکی از اعضای هئئت مرگ متهم به شرکت در قتل عام زندانیان سیاسی در 67، نقل میکند که  در میان سوالاتی که در برابر هیات مرگ از زندان میشد آن بود که آیا مسلمان هستی و آیا نماز میخوانی؟ یعنی که زندانیان سیاسی بجرم عدم اعتقاد بدین و اصل و اصول دینی و یا جرم "محاربه" با الله به مرگ محکوم میشدند.

آری، این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما، الله، خداوند، یکتا و یگانه است که حکومت میکند. حکومتی که در ولی فقیه، آخوند خامنه ای، تبلور یافته است. خداوند ما زمانی امام مقدس، آخوند خمینی بوده است و اکنون رهبر مقدس، آخوند خامنه ای. ست که حرف و کلامش، حرف و کلام خدا است. یعنی حقیقت است و نهایی.

این بدان معناست، که آنچه براندازی نظام را دشوار میسازد آنست که براندزی حکومت ولایت فقیه همسان شده است با براندزی حکومت الله، حکومت خدا، همسان شده است با براندازی امام مقدس و معصوم که بعداز گذشت 1200 سال هنوز باید در انتظار او بود تا بیاید و شمشیر بر کشد ظلم و ستم را مضاغف سازد.

آنچا ساختار قدرت را در خدمت خود گرفته است گفتمان الله پرستی و یا یکتا پرستی ست، گفتمانی سراسر دینی و مقدس، تا گفتمان حاکم، گفتمان الله باوری به نقد کشیده نشود و تمایلات تمامیت خواهی و خشونت بار حکومت دین مسئول و علت اصلی سقوط جامعه در فساد و نکبت و فقر و بدبختی شناخته نشود، نمیتوان انتظار آزادی و رهایی از بند حکومت دین را داشت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

۱۴۰۰ بهمن ۲۲, جمعه


 

جهاد تبیین:

تراژدی یا کمدی؟


 

مارکس میگوید که "هگل در جایی گفته است که وقایع و شخصیت های بزرگ و با اهمیت در تاریخ جهان دو بار ظهور میکنند. اما، خاطر نشان میسازد که  گویا هگل فراموش کرده بوده است که بگوید "نخستین بار بشکل تراژدی ظاهر میشود و دومین بار بصورت نمایشی مضحک" (برومیرهیچدهم ، لوئیز بناپارت).

آیا میتوان دیدار خمینی را با همافران نیروی هوایی در 19 بهمن 57، چیزی کمتر از یک تراژدی در تاریخ بشر، بویژه تاریخ ما ایرانیان خواند؟ او با خود شمشیر و شریعت اسلام را آورد که مدینه فاضله ولایت را بنا نهد. آیا بجز سیه روزی و تیره بختی، بجزنکبت و مصیبت، بجز قهر و خشونت و انتقام ستانی، چیزی دیگری هم با خود بارمغان آورد؟ مگر نه اینکه کشتار و خونریزی بر فراز بام نشیمنگاه وی آغاز گردید و در نابودی مخالفان ادامه یافت؟

در جایگاه یک رهبر مقدس، امام بزرگوار بود که گروگان گیری اتباع امریکا را مورد تایید قرار داد  و هشت سال جنگ و خونریزی، تخریب و ویرانی بر علیه کفر و باطل، جنگی سراسر پوچ و بیهوده را ادامه داد و سر انجام خود را ناچار دید جام زهرآکین صلح را بنوشد. البته که در انتقام ستانی این شکست شرم آور بود که امام مقدس، دست خود را بیک جنایت بزرگ و تاریخی دیگر الوده نمود و فرمان قتل عام تمام زندانیان سیاسی ، آنانیکه به تسلیم و اطاعت تن نمیدادند، صادر کرد. جنایت هولناکی که بازتاب آنرا میتوان در پینه های وسط پیشانی پیروان وی از جمله آخوند سید علی خامنه ای، رهبرمعظم  انقلاب مشاهده نمود. از آن پس ملت نیز شریعت را پذیرفت که شمشیر بر گردنش فرود نیاید. آیا این کمتر از یک تراژدی ست؟

این مراسم  هر سال در خضور رهبر معظم، آخوند خامنه ای، در بارگاهی پر عظمت و پرشکوه تر از دوران فرمانروایی امام مقدس، آخوند خمینی، تکرار میشود. اما، هر بار که تکرار میشود، مصحکتر از بار دوم بنمایش در میآید. آیا باندازه لازم مضحک نیست وقتی باید باین واقعیت تن بدهی که رهبر معظم انقلاب، آخوندی ست که از گدائی با خدایی رسیده است؟ آخوند خمینی با همه ید و بیضایش به "امامت" رسید، اما، آخوند خامنه ای به خدایی رسیده است. امام خمینی، اگر بامامت رسید بآن دلیل بود که به مردم قول رسیدن بشگوه و عظمت میداد و امید را در دلها، زنده نگاه میداشت، امید به بهشت بر روی زمین را. حال آنکه، آخوند خامنه ای از عظمت و شکوه و یا "اقدامات حیرت آوری،" سخن میراند، که چیزی جز پس روی، ذلت و خواری ببار نیاورده است.

نیازی نیست که کارنامه رهبر معظم، آخوند خامنه ای را ورق بزنیم تا در یا بیم چگونه تراژدی وقتی برای دومین بار اتفاق میافتاد، بشکل کمدی، و خنده آور تکرار میشود. آخوند خامنه ای هر بار که سعی میکند تراژدی دیدار همافران با آخوندی که بامامت رسیده بود تکرار کند، مضحکتر از سال پیشین به نمایش در میاید.

 چرا که آخوند خامنه ای بگونه ای سخن میگوید، چنانکه گویی مردم، پس از گذشت نیم قرن، جکومت آخوندی را با گوشت و پوست خود تجربه نکرده اند. بشهادت گزارشها و امار رسمی بیش از 35 ملیون نفر از یک جمعیت 80 میلیونی در زیر فقر مطلق زندگی میکنند، حال آنکه آخوند خامنه ای از اقدامات حیرت آور و دستآوردهای شگفت انگیز سخن میگوید. این را چه میتووان خواند تراژدی و یا کمدی؟

اما، مضحکتر ارایش و پالایش صحنه ایست که برحسب معمول چنان طراحی میشود که  رهبر مقدس، آخوند خامنه ای وقتی بر فراز آن خطبه خوانی میکند، همچون الله، خداوندی یکتا و یگانه ظاهر شود، خدائی تنها که اطراف او خدای دیگری بچشم نخورد، تنها خدایی که بجز او هیچ خدای دیگری نباشد.

 اما، اما چند متر دورتر، فرماندهان نیروهای هوایی و ارتش، همچون گوسفندانی سر بزیر، مطیع و فرمانبردار بر تک صندلیها، در فضای بسیار وسیع وجدا از یکدیگر نشسته و با چشمهای گشوده آخوند خامنه ای را با قد و قواره ی کج و معوج که در سطحی بالاتر و بلندتر قرار دارد مینگرند.

صحنه ای که فقیه مقدس، اخوند خامنه ای، بر فرارز ان جلوس مییابد، پیوسته این احساس را بر انگیزد که از بیخ آآسمانها ست که بر زمین نشته است، آنهم بر زمینی پوشیده از گلیمهایی بازتابنده خاکی بودن خدائی بر امده از بیخ آسمانها.

البته که گفتمان فقیه مقدس آخوند خمنه ای ، نیز، گفتمانیست خدائی، چنانکه گویی الله است که سخن میگوید یا بهتر است بگوییم حرف اخر ونهایی را میزند. او بر همه علوم و داش بشری دانا و آگاه است، از علم اقتصاد و سیاست و اجتماع گرفته تا علوم مکانیکی و هسته ای از جمله بعلم طب که احاطه کامل دارد. همین بس بیاد بیاوریم که به چه علم و دانشی بمصااف با کرونا بر خاست، ورود واکسنهای غربی را ممنوع ساخت و ده ها هزار نفر را از بستر بیماری به بستر مرگ کشاند.

در گفتمان خدایی فقیه مقدس، نه سوالی ، نه پرسشی، نه چند و چونی و یا چرا و چگونه ای، در کار نیست. بدون تردید میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد با خدا بگویی، اما، خدایی بر ساخته ذهن خویش نه آن خدائی که بر صحنه ای واقعی، تنها و جدا و بالاتر از دیگران جلوس مییابد. در گفتمان خدائی ست که آخوند خامنه ای حقایق را وارونه نموده و به حقیقت تبدیل مینماید، حقیقتی چون و چرا ناپذیر. که خود بازتابنده این واقعیت است که گفتمان خدایی چیزی نیست مگر گفتمان خدعه و فریبکاری.

با این وجود، ولی فقیه آخوند خامنه ای نیروهای انتظامی را به جهادی جدید، فرا میخواند "جهاد تبیین" و یا آشکار نمودن دستآوردها و "اقدامت حیرت آوری" که در دوران پر بار حکومت مقدس اسلامی بوقوع پیوسته است. آری، باید بجهاد تبیین دست زد و جنایاتی که در سیاهچالهای نظام واقع میشود و چگونه نخبگان و انسانهای سلطه ستیزو آزادیخواه، مدافعین و فعالان حقوق بشر، همچون نسرین ستوده، نرگش محمدی، و محمد نوری زاد و بسیار دیگری را بغل و زنجیر کشیده میشوند باید آشکار شوند و در پیش چشم باورمندان نظام قرار گیرند. آری، واقعا به جهاد تبیین نیاز است تا بتوان جدا ساختن سر دختر جوانی را بدست شوهرش به تعلیمات دین و باورهای دینی نسبت داد که تعصب و غیرت را بالاترین فضیلت دینی بشمار آورد.

تردید مدار که در مقام خدایی هر آنچه که فقیه مقدس، آخوند خامنه ای بزبان آرد حقیت نهای ست. اما، پیری و گهولت یک واقعیت انکار ناپذیر است. باین دلیل است که گوشهای آخوند خامنه ای در اثر کهولت سن، سنگین شده و شنوایی خود را از دست داده است و فریاد مرگ بر ولایت بگوشش نمیرسد. در حالیکه، صدای امواج وحی آسمانی را میشنود.

در واقع، آخوند خامنه ای دیر زمانی ست که توانایی شنیدن نا قوس مرگ حکومت دین را از دست داده است که از آن بلندی ها و آن فاصله دور، چیزی جز دروغ بگوش نمیرسد. در حالیکه زمین زیر پای آخوندی که به خدایی رسیده است به لرزه درآمده و فروپاشی حکومت دین آغاز گردیده است. اما ولی فقیه از رمز و رازهای ماندگاری رژیم، از الهی بودن و مقدس بودن آن سخن میراند و از اقدامات حیرت آو.

فقیه مقدس، آخوند خامنه ای بیش از نیم قرن است که شریعت را بزور شمشیر بر جامعه تحمیل کرده است، آنگاه از دشمنان بیرونی و توطئه صیهونیست ها برای براندازی مدینه فاضله ی ولایت، روضه ی شهادت میخواند. که رژیم ولایت مانده است برغم تلاش دائمی دشمنان و تبلیغات آنان. او امیدوار است که با بکارگیری گفتمان فریب و ریاکاری، نیم قرن دیگر شریعت را به ضرب شمشیر بر ملت تحمیل کند. ذهی خیال باطل!

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

۱۴۰۰ بهمن ۱۵, جمعه

 مبادا

مصیبت دیگری در راه است!



در سالگرد برپایی دستگاه استبداد مضاعف دین و قدرت، باز گشت به این سوال که چرا در سال 1357، جامعه ای که به سوی تمدن مدرن به پیش میرفت- به لحاظ ساختار مادی و رشد نیروهای تولیدی، ناگهان یک دور 360 درجه ای میزند و به گذشته و سنت و بدوران رسالت و امامت باز گشت مینماید و براحتی بحکومت قشر مفتخوار جامعه، قشر "روحانیت،" یا قشر عمامه داران تن میدهند؟ چگونه مردم توانستند از جلال و شکوه و عظمت نظام شاهنشاهی روی برگردانده و بخواری و ذلت حکومت اسلامی تن بدهند؟

باین سوال تا کنون بارها پاسخ داده شده است، پاسخهایی، البته که بازتابنده مواضع و دیدگاه های خاص برخاسته از ایده ها وعقاید گوناگون که اینجا نیازی به رجوع بانها نیست. اما، خاطر باید آسوده دشت که پاسخ باین سوال بعید به نظر میرسد چندان قانع کننده باشد اگر رابطه تاریخی دین و قدرت در ایران را به بوته ی غفلت وا گذارد.

رابطه دین و قدرت در تاریخ ما ایرانیان است که اسلام ما را از اسلام، سایر جوامع اسلامی جدا میسازد. در هیچ یک از جوامع اسلامی نهادی همچون نهاد " روحانیت " وجود ندارد. روحانیت ایران را میتوان نهادی همچون کلیسای پروتستان ها، که بر عکس کلیسای کاتولیک ها، فاقد مرکزیت و سلسله مراتب رسمی است، مقایسه نمود. شبکه های حوزه ای، هریک را مرجع تقلید و یا آیت الله و فقیه ی مستقلا مدیریت میکند.

اگر اجمالا به تاریخ رجوع کنیم، با این واقعیت بر خورد مینماییم که جامعه ی ایران پس از پیروزی اسلام، تواماً در زیر سلطه قدرت و دین زیسته است، دینی که مظهر آن روحانیت بوده است. با این تفاوت که سلطه قدرت عیان و سلطه دین در پرده و پنهان بوده است. قدرت ابزار قهر و خشم و خشونت را در انحصار داشته است. دین، فرهنگ جامعه، رسم و رسوم و خوی و عادات مردم را در کنترل خود داشت. این رابطه دین و قدرت را باید رابطه ای تکوینی و تکمیلی خواند.

در واقع بیش از سه قرن، تا دوران محمد رضا پهلوی، روابط مسالمت آمیز و تکوینی بین ساختار نظام سیاسی و ساختار دینی در جامعه ادامه داشت، نه لروما همیشه بدون تنش و رقابت. شاه در حالیکه گامهایی در تضعیف دین بر میداشت، اما، نهایتا منزلت و حرمتی خاص برای دین بیگانه قائل بود. چرا که تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت که از ارکان دین حوزه ای، زیر ساخت دین فقاهتی، دین آیت الله ها و حجت اسلامها میباشد، همان معجون سحرانگیزی ست که ساختار قدرت را نیز سخت خوش آید. بی دلیل نیست که شاهنشاه آریا مهر، طیب حاج رضائی و اسماعیل رضائی را بجرم اخلال در نظم عمومی در وقایع 15 خرداد، بدار آویخت، اما، آن شخصی را که ساختار قدرت را بچالش کشیده بود، آیت الله خمینی را با احترامات فائقه به تبعید فرستاد، خطائی تاریخی که بقیمت نه تنها تاج و تاخت شاهی تمام شد بلکه بقیمت بر قراری نظام اسارت و بندگی پایان گرفت.

بسیاری هنوز باور دارند که ظهور خمینی بعنوان تنها چالشگر قدرت، برساخته توطئه قدرتهای بزرگ بوده است. که جمیمی کارتر، خمینی را از زیر درخت سیب بلند کرده و بر تخت شاهی نشانده است. هر سال  در چنین روزهایی ست که بار دیگر جیمی کارتر مورد لعن و نفرین قرار میگیرد. اما، فراموش میکنند که دیر زمانی بود که شاهنشاه آریا مهر همه رقبای سیاسی خود را از میدان بیرون رانده و بیش از یک رقیب، نه در برابر شخص خود، بلکه در برابر نهاد شاهنشاهی، یجای نگذارد: روحانیت. واقعیت آنستکه شاهنشاه آریا مهر کمی دیر کشور را ترک گفت و خواسته یا نا خواسته، بدون هیچگونه دفاعی از دست آوردهای افتخار انگیزش، تاج و تخت را به مهر و عاطفه الله، خداوند یکتا و یگانه  سپرد و رفت و چه مصیبتی که ببار نیاورد. 

اما بعید بنظر میرسد مدافعان نظام شاهی پاسخگوی این سوال باشند که چه اتفاق بزرگی رخ میداد اگر شاهنشاه، بعداز 28 مرداد بتدریج بجای حرکت بسوی سلطه جویی، اقتدار شاهانه را در خدمت آزاد سازی جامعه قرار میداد. آیا بهتر نببود افراد حزب توده بجای آنکه مثل موریانه پایه های نظام شاهی را بخورند، آزاد گذارده میشدند تا مردم بدانند که آن زیر زمینی ها کیانند و چه میگویند؟  و یا چه میشد افرادی مثل بازرگان و سنجابی و بختیار آزادانه وارد میدان سیاست میشدند.؟مطمئنا اگر میدان سیاست چندین رقیب را بخود میدید، جایی برای ورد دین بمیدان رقابت نمی ماند. اما، نمیتوان از این واقعیت چشم پوشید که شاه با سرکوب آزادی های سیاسی و بیرون راندن رقبای سیاسی، زمینه را برای بازگشت استبداد، آنهم از نوع بی نظیر آن، استبداد مضاعف دین و قدرت، بسی بسیار هموار نمود و گزینش دیگری برای میهن خود بجای نگذارد. تنها آغوش دین بود که باز مانده بود، آغوشی که بعدا معلوم شد، آغوشی سرد بود، همچون زمهریر. 

اینکه دیکتاتورها، همه نشان داده اند چنان مست و مدهوش باده قدرت شده و یا میشوند، بویژه زمانی شیره نظام در معرض فروپاشی قرار میگیرد، توانایی یادگیری را از دست میدهند و برغم تصور خود از حافظه ای ضغیف برخوردارند. آخوند خامنه ای همچون دیگر دیکتاتورها، برآن باورند که دشمنی و سرکوب آزادی راه ماندن است، حال آنکه هر گامی که بسوی آزادی بر میداشتند، میتوانست گامی محسوب شود در سوی صعود بر سکوی قهرمانی و خوشنامی در تاریخ. 

اما، در عین ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که آخوند خامنه ای نیز حاضر نیست که بپذیرد که هم اکنون برای فرود امدن از اریکه قدرت برضایت، دیر شده است. ترسم اینبار نیز دیر شود و تاریخ یکبار دیگر، مانند 43 پیش از این تکرار شده، و آنچه نباید بشود واقع بشود. مبادا، مصیبتی دیگری در راه است؟ 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com