۱۴۰۲ فروردین ۱۱, جمعه

بیداری غرایز جوانان

و فروپاشی حکومت آخوندی!



در شرایط کنونی، این قدرت نیست که سخن میگوید. قدرت نه شاه است و نه سلطان و نه ثروت و نه سرمایه دار، در جامعه ما قدرت دین است، دین اسلام، دینی که متولی آن قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که در حوزهای علمیه علوم فقهی میآموزند و امر هدایت جامعه را بعنوان یک حرفه بکار میگیرند. تردید مدار کمتر حکومتی، مثل حکومت آخوندی، میتواند 44 سال بر یک جامعه حکومت کند، آنهم بشیوه مطلق و مقدس الهی، اگر "متولی" دین نباشد.

هم اکنون از راس تا ذیل ساختار قدرت نظام از آخوند بخود شکل گرفته است، از نمادی دینی. آخوند را امروز در همه مقامها و مناصب مختلف جامعه میتوان مشاهده نمود، از مقام فرمانده و فرمانراو و ریاست سازمان های جاسوسی و اطلاعات گرفته تا رئیس و مدیر و استاندار، بخشدار و شهردار و بسیاری دیگر از مقام ها و منصبهایی نیازمند دانش و تجربه تخصصی، که هم آخوند فاقد آنست و هم انانکه شبه آخوندها هستند، با یقه کوتاه و ته ریش و رفتاری مشمئز کننده تر از رفتار آخوند.

پس از 44 سال حکومت آخوندی، نشان داده است که درست است که در حوزه های علمیه، علوم فقهی را آموخته و بعصا، باجتهاد هم رسیده اند، اما، واقعیت آنستکه، اکثریت آخوندهایی که برمسند قدرت جلوس یافته بوزارت و ریاست و مدیریت سازمانی رسیده اند، فاقد دانش و مهارت و فهم لازم، برای اداره و مدیریت یک نظام اجتماعی بوده و هستند. با هر استناندارد و معیاریکه بسنجی، نمیتوانی بجامعه ما در شرایط کنونی بنگری، پسرفت و بازگشت جامعه را بگذشته مشاهده نکنی، در همه عرصه های مادی و فرهنگی، برغم کوشش مداوم برای کسب  دست یابی بآخرین علوم و دانش هسته ای و غنی سازی. در واقع حکومت اسلامی میخواهد به اسلحه کشتار جمعی دست یابد برای بازگشت بگذشته نه برای ساختار آینده ای بهتر.

با این وجود، دین را باید، رمزماندگاری حکومت آخوندی دانست. آخوندی، همچون ولی فقیه، آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، از تبار آخوند بر خاسته اند. آخوند خمینی، همچنانکه بر فراز منبر قدرت صعود نمود، بیدرنگ به فکر برپاساختن یک جامعه اسلامی افتاد. براین تصور که نظام اقتصادی غرب فاسد است. پر طمع و حریص است، سود جو و منفعتت پرست است، چنانکه جامعه اسلامی هرگز نه بفساد، آلوده شود نه بسود و منفعت شخصی و نه بکارگیری ساختار قدرت در کسب آنها.

ساده ترین و شاید کوتاه ترین راه برای برقراری نظم و آرامش در جامعه، نزد آخوندهایی که بر منبر قدرت صعود کرده بودند، سازماندهی نظام کیفری اسلامی بود، نظامی که میتوانست موجب بیشترین درد و رنج، در وجود آسیب رسان و یا افرادیکه از تسلیم و اطاعت در برابر الله، سر باز میزنند، گردد.

از آغاز نظام کیفری حکومت اسلامی، چندان پیچیده نبود و هنوز هم نیست، بویژه اگر خطا و خلاف و یا گناه از جنس سیاسی باشد. باید همچون گوسفند، سر بزیر افکنی، تنها بجلوی خود بنگری و بع بع کنان براه خود ادامه دهی. اما، وای بآن لحظه ای که علم مخالفت بر افرازی، چه خوشبختی اگر همان باشی، به همان قد و قامت و جسم و هیکل سالم و برازنده ای که وقتی پا بدرون شکنجه گاه مینهی و زمانیکه از آن خروج می یابی.

خانم نرگسی محمدی از اعدام دو جون کرد در اسفند ماه 1393 گزارش میدهد که هنگام بردن آنها به قربانگاه چون چشمان مادرانشان بانها میافتند، گویی حیات از وجودشان میگریزد، باور نمیکردند جوانانی را که میخواهند بر فراز چوبه دار بقتل برسانند، همان فرزندان رشیدی بودنده اند که پس از گذراندان دوسال در زندان انفرادی به موشانی تبدیل شده بودند، موشانی با ذره ای جان مانده در آنها که قرار بود بر سر دار از آنها ستانده میشد.

 آری چه خوشبختی بزرگی ست، اگر از تادیبگاه های اسلامی خارج شوی همانکونه که بزندان و حبس کشانده شده ای.

اما، مسئله این است که نظام از آغازین روزهائی که بر منبر قدرت صعود کرد، نظام کیفری را بیدرنگ بر اساس محاربه با خدا و فساد برروی زمین براه انداختند و اعدام سران ارتش را بر پشت بام آخوند خمینی آعاز کردند و در پی انها به برگزاریهای قتل عام های گوناگون به بهانه ها و در مکانهای متفاوت، دست زدند. کیفرهای بیرحمانه ریشه بر گرفته از کیفر اسلامی، از قطع دست و پای سارق گرفته تا چشم در برابر چشم، سنگسار و اعدام، کیفرهایی که در 44 سال گذشته بار حکومت آخوندی را بدوش کشیده اند.

روشن است که اجرای احکام خشن و مرگبار، با سرعت و در اوج بیرحمی با بکارگیری نیروهای سرکوبگر بسیجیان و سازمانهای ارشادی و نظامی و آمران به معروف و ناهیان از منکر، ترس و هراس را بر جامعه حاکم و محدودیتها و محرومیتها و سختگیریها را محکمتر و دامنه گزینشهای فردی و خصوصی در عرصه های مختلف زندگی را هر چه بیشتر تنگتر میکند. بدین ترتیب، تا کنون نظام توانسته است سکوت و وحشت را بر جامعه حاکم نماید، سکوت و وحشتی که 44 سال به سرکوب و مهار ساختن غرایز درونی، بویژه در جوانان و نو جوانان انجامید، غرایزی که بجای آنکه راهی بجویند برای سر ریز شدن بخارج، بدرون بازگشت نموده، و در بیخ گلوی جوانان و نو جوانان انباشته گردیده و نفس بر آوردن را بر آنان دشوار میساخت.

 اما، دیر زمانی بود که انتظار میرفت این بغض گیرکرده در بیخ گلو، منفجر شود وشد و اثار آنرا دراین شش ماه گذشته مشاهده کردیم، بیش از 500 کشته از جمله 20 کودک و هزاران هزار زندانی.

حفظ و تحکیم نظام کیفری در حکومت آخوندی، بجای آنکه نتایج مثبت ببار آورد و جامعه را بسوی ثبات و صلح و آرامش بکشاند، به بیداری غرایز در جوانان و نو جوانان بویژه  بیداری غرایز آزادی و آزاد زیستی انجامیده است. بعنوان مثال، حکومت دین شرایطی را بوجود آورد که بدشواری آماده بود که وجود زن را بعنوان یک انسان عاقل و مستقل بپذیرد، اگرچه حکومت آخوندی هنوز هم حاضر نیست، مردان راهم بعنوان یک انسان بپذیرد و بحق و حقوق انها حرمت نهد.

 اما، آن دوران در حال پایان است، جنبش رهای بخش زن زندگی آزادی بازتابنده انفجار بغضی است که 44 سال بیخ گلوی جامعه را فشارده است. هر سختی و محدودیتی که جوانان و نوجوانان از آن رنج میبردند و در درون خویش آنباشته ساخته بودند، هم اکنون به خارج فوران کرده و همه هنجارها و قواعد و مقررات شریعتی که بازدارنده روابط سازنده، روابطی که با خود خلاقیت و آفرینش و پیشرفت و پیشروی بوجود میآورد، دچار از همگسیختگی نموده اند.

هم اکنون جنبش زن زندگی آزادی در یافته است که بر گزاری مراسم رقص و شادی و طرب، نواختن الات موسیقی در حضور عام، مرزهایی مصنوعی که در حکومت آخوندی سبب جدایی و بیگانگی جنسیت های مختلف و مانع ارتباط بین اقشار جامعه گردیده است، هر روز درهم شکسته میشوند. و پیوسته بر شدت مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری و دیگر انواع اجحاف و تجاوزات افزوده میشود.

آنچه نیاز بیاد آوریست آن است که حکومتی که بر اساس نظام کیفری بنا گردیده است، درست است که با ابزار ترس و وحشت، با تنبیه و مجازات در اوج بیرحمی، مثل اخیرترین اعدامها، توانسته است که بحکومت خود ادامه دهد و نظم اجتماعی را بر قرار نماید. اما، میوه شیرینی ببار نیاورد: مقاومت در برابر اجرای احکام شریعتی را نه تنها خاموش نساخته است بلکه بدان روح وجانی تازه بخشیده است. واقعیتی که هم اکنون در حکومت اخوندی در حال بوقوع پیوستن است. بعید بنظر میرسد که قواعد و مقررات شریعت، هنوز همان میزان حرمت را دریافت کنند که در دوران سلطه مطلق احکام شریعتی دریافت میکردند.

جنبش زن زندگی آزادی در خصومت ونفی حکومت اخوندی، بر عرصه وجود ظهور یافته است، بر اساس نفی حکومتی دینی که بنیانگزاری شده است بر اساس نفی انکار وجود زن با پنهان ساختن او از چشمهای شهوت آلود مرد در پوشش حجاب. همچنین در نفی محدودیت ها و سختگیریها، مثل، جدایی جنسیتها، زیرزمین سازی استفاده از نوشابه های شادی آور و همچنین برپا داشتن مراسم طرب و شادی، سراسر کردار و رفتاری که نظام با بکارگیری هر گونه ابزار کیفری از جمله تنبه مجازات، حبس و زندان و شکنجه بر عمر نظام افزوده است. حال آنکه زمانی فرا میرسد که نظام اسارت و بندگی، دیگر نمیتواند در برابر نیروی تازه نفس آزادی و آزادیخواهی لحظه ای دوام آورد. آما، لحظه ای میرسدکه نظام در مییابد که خود زمینه را برای پرورش خصم خویش در درون بوجود آورده است.

 اما، نظام هر چه بیشتر در نفی و انکار این واقعیت، که عمرش بسر آمده است، اصرار ورزد، باید عواقب قهر آمیز و خشونتبارتری را در انتظار داشته باشد. پدیده ای که کیش اسلام را اگر بکیشی نفرین شده تبدیل نکند، میتواند آنرا بکیشی تسکین دهنده فردی و خصوصی تبدیل نماید.

واقعیت، اما، آن است که وقتی یک قشر اجتماعی از گدائی بشاهی میرسد، هرگز برضایت و آسودگی خاطر، از مسند قدرت فرود نمیآید. ترسم که قشر آخوند، هرگز حاصر نباشد میدان قدرت را ترک کند، مگر حوزه های علمیه را از بیخ ریشه کن سازیم و همه مساجد و حسینه ها را بر سر آخوندها تخریب نمائیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۴, جمعه

چگونه خداوند

نام الله را بر خود نهاد؟


بسم الله، شاید مقدس تر و ساده تر از این عنوان نتوان در سراسر جهان یافت، عبارتی که صدها میلیون نفر با راندن آن بر زبان احساس میکنند که اگر در کام شیر هم فرو روند، سالم و دست نخورده خروج خواهند یافت. اما، این لحظه و یا آن لحظه ی دیگر در زندگی را با نام الله آغاز نمیکنیم، بلکه آموخته ایم که به هر کاری به نام الله دست بزنیم  از جمله در لحظه ی بسته شدن نطفه مان، در ان زمان که هیچی نیستیم و از جهان بی خبر و پاره ای از وجود مادران خود هستیم. وای اگر پدران و مادران در بحبوحه ی تلذذ از تن و فرو نشاندن آتش شهوات نفسانی، ایراد «بسم الله» را بدست فراموشی سپرده باشند. چه احساس شرم و گناه که بر فراموش کاران دست ندهد. چرا که آغازیدن با نام الله است که "حلال " و "حرام " نطفه ی ما را تایید و تصدیق میکند. حلال زاده میشویم، زیرا که پدران و مادران ما در هنگام همآعوشی به خاطر شان بوده است که با نام الله بیاغازند. البته اگر حلال زاده باشی باید دارنده نشانه هایی باشی دال بر حلال بودن، مثل، سر براه، سر بزیر و یا به زبانی دیگر تسلیم و مطیع و یا فرمانبر و مقلد بودن.

چه خوب است که بخاطر بسپاریم، نطفه ای به حرامی بسته میشود که همآغوشی و یا به زبان فقاهتی "نزدیکی " بین زنان و مردان  با راندن نام الله بر زبان آغاز نگردد. چنین موجودی را حرام زاده  میخوانیم، بر اساس این پیشداوری که نطفه به حرامی بسته شده است. درست باین دلیل است که حرام زاده رفتاری غیر عادی از خود نشان میدهد.   نافرمانی و سرپیچی میکند. که میشود یکی از خصایل ذاتی حرام زاده. حرام زاده، ذاتا، بد است چرا که نطفه اش با نام الله بسته نشده است. استاد محمد حسین طباطبایی، حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند که- بنا بر قول وی مورد قبول سنی و شیعه ست: هر کار با اهمیتی که بنام خدا شروع نشود ناقص میماند(تفسیرالمیزان، ص 16). مثل، حرمزاده، انسانی ناقص.

کمتر کسی میتواند بخاطر بیاورد که در چه مقطع زمانی این حدیث را آویزه گوش خود نموده و آموخته است که  اگر آرزومندی که همه چیز بر وفق مراد، راست و درست انجام شود، باید با نام الله آغاز نمایی. در شرایط کنونی هیچ نامه ای نگاشته نشود، هیچ کتابی بزیر چاپ نرود، هیچ سخنی ایراد نگردد و نیز هیچ سندی نیست که ارائه شود و با نام الله آغاز نگردد. مهم نیست چقدر پر اهمیت، سندی و یا پیامی و قراردادی، اگر در سر آغاز آن نام الله نقش نبندد، هرگز به امضا نرسد و رسمیت نیابد. به عبارت کلی تری، آغازیدن با نام الله یکی از ضروریات زندگی ست. به چه کس دیگری بجز الله میتوان دل بست و امیدوار بود. که ما را از گزند روزگار حفظ نماید و در روی در رویی با مشکلات، بیاری ما بشتابد؟

با این وجود، ما، باورمند ان، هرگز، احساس نمیکنیم که الله بر وجود ما سلطه افکنده است. بدون آنکه به ضعف خود اعتراف کنیم، خود را محتاج و وابسته به الله میدانیم. با نام الله آغاز میکنیم به آن دلیل که در دست های پرقدرت الله خود را در آسایش و امنیت احساس میکنیم.

روشن است که اگر نطفه ی ما با نام الله بسته شده باشد، بدان معنا است که الله- با وجود ما عجین گشته است. همانگونه که نپرسیم چرا قلب ما می تپد و یا چگونه ریه ها و هریک از اعضای بدن ما کار میکند. از خود، نیز، هرگز نپرسیم که الله در وجود ما چه میکند؟ چگونه در وجود ما وارد شده است؟ آیا الله وجدان درون ما ست و ما را در اختیار خود دارد؟ البته که شناخت قدرتی ماورایی، شناخت اقتدار و علم و دانشی که به الله نسبت داده میشود، امری ست نزدیک به محال. نادراند آنان که میتوانند شناخته ناشدنی را مورد شناسایی قرار دهند. در راهی چنین پر مخاطره، بندرت کسانی یافت شوند که قدم بر نهند. مگر آنکه ناقص خلقت یافته باشد.

در دین اسلام، شناخت الله بر شناخت هر چیزی از جمله خویشتن ارجحیت دارد. این بدان معناست شناخت الله مستلزم سپردن خود بدست فراموشی ست. یعنی که باید در دریای بیکران علم و دانش الله، غرق شوی، از نفسانیات بریده و ریاضت بسیار بکشی تا به شناخت الله نزدیک شوی. آنها که به این امر موفق میشوند نفس شان تقدس می یابد. چرا که آنها توانسته اند زبان خدا را بیاموزند، یعنی زبان قرآن را که الله خود در آن سخن میگوید، دستورات، فرمانها و احکام خود را برای زندگی بشر صادر میکند. طالبان علم و دانش الهی، ریاضت کشان، مومنین مصون از گناه و غرق در اندیشه الله، آنانی هستند که درمی یابند که چگونه و به چه دلیلی، الله نام یکی از سه بت بزرگ کعبه را برای خود برگزیده است؟ اینان متخصصین فهم و درک زبان الله اند. خود را بدست فراموشی سپرده، وقف شناخت الله نموده اند.

الله خود هرگز فکر نمیکرد که شناخت او و فهم سخنان ش به یک حرفه ای ممتاز در جامعه تبدیل شود.

نیازی شاید به توضیح نباشد که  شناخت عامه ی مردم و حتی تحصیل کرده ها از آگاهی به الله، از آگاهی باین حقیقت که او رب دو جهان است، جهان بود و نبود و هست و نیست، از فهم ودرک زبان الله ریشه برنمیگیرد بلکه از عدم شناخت الله و نداشتن توانایی فهم زبان و اندیشه ی الله، ریشه بر گرفته است. چگونه عقل کوتاه بشر میتواند به عقل بلند و لایتناهی الله برسد؟ حتی دانشمندان  و اندیشمندان  قادر به  غور در کلمه ی پر قدرت و سحر انگیز الله نیستند. هم چنانکه اشاره شد، فهم زبان الله، ویژه ی آنانی ست که از این جهان بریده. چشم بر لذایذ مادی، بویژه لذت تن بسته، تمنای دیگری را در خود کشته، بر وسائس شیطانی و شهوی فائق آمده اند. تنها آن زمان است که  میتوانند به منویات ظاهری و باطنی الله واقف گردند.به تعبیر و تفسیر کلام الله بوسیله این از خود گذشتگان است که باید گوش فرا دهیم اگر بخواهیم رمز و راز «بسم الله» را بگشاییم.

بدین منظور، همچنانکه برای یافتتن پاسخ بسئوال ساده دلانه ای، مثل، چرا همه چیز باید به اسم الله آغاز گردد، ایا فرودن بر حدیث میتوان به سخنان الله هم رجوع کرد. آیا میشود کمی فراتر رفت و پرسید، چرا الله چنین نامی بر خود نهاده و به چه دلیل به ما دستور میدهد که با نام او بیاعازیم؟

بعید بنظر میرسد که بتوان منبعی یافت معتبر تر از «تفسیر المیزان» استاد آیت الله محمد حسین طباطبایی که به زبان عربی، زبان علمی حوزه های علمیه، یعنی به زبان الله ، تالیف گردیده است، بیش از بیست جلد قطور، که مرجع تقلید دیگری، هماکنون یکی از معتبرترین ها، به نام آیت الله مکارم شیرازی، آنرا به فارسی برگردانده است، کوششی که خود بیانگر بر کندن کوهی ست عظیم از جای خود بدست موجوداتی کوچک و حقیر. استاد طباطبایی شاید در شمار اولین «طلبه» ها بود که نگاه فلسفی به کتاب قرآن را، برغم مخالفتهای آیت الله های محافظه کار در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی که تنها معانی و مفاهیم ظاهری قرآن را قابل فهم میدانستند، از تبریز به حوزه علمیه قم به ارمغان برد  و بکار تفسیر و تاویل و تفحص و تدریس قرآن و کشف مفاهیم باطنی آن پرداخت.

 اینجا لازم به یاد آوری ست که استاد متد و یا روش خود را در فهم قرآن، تاویل میخواند. یعنی باز گرداندن الفاظ به اصل و ریشه ی معانی و مفاهیم قرآنی، نه بواسطه عقل و خرد بشری بلکه  تنها با رجوع به عقل و استدلال درون قرآن، یعنی فهم قرآن با قرآن، نه فهم قرآن با ابزار عقل و خرد انسانی، چنانکه گویی که چنین چیزی ممکن است و یا امکان پذیر است که در شناخت الله غرق شوی. مسلم است که اگر چنین مخاطره ای را پذیرا شوی، رنجها و ریاضت ها را تحمل کنی، آنچه را که بیاموزی و بفهمی، چیزی جز حقیقت مطلق و نهایی نخوانی. آیا اعجاب آور نخواهد بود، در کتاب مقدس آسمانی، در کتاب قران بیابی و چیزی بیابی و انرا چیزی بجز حقیقت مطلق و تغییر ناپذیر بخوانی؟ آخوند خامنه ای دیر زمانی ست که خود را هم شان الله میخواند.  

نیاز به تطوری عمیق نیست که پاسخ به سوالات بالا را در تفسیر المیزان استاد طباطبائی که رمز گشای زبان الله است دریابیم. چرا که تفسیرالمیزان خود به اسم الله و تاویل آن آغاز میگردد، عبارتی که بنا بر قول استاد طباطبایی "هم  در طلیعه قرآن  و هم در ابتدا هر سوره ای ذکر شده است." چرا که کتاب قرآن مقصد دیگری جز هدایت بشر، ندارد. آنگاه، استاد رمز زبان الله را برگشوده و میگوید:

"لذا هدایت و راهنمایی بندگان که یک کار مهم و اساسی جهان خلقت میباشد، بنام خداوند شروع شده است (ص 18)."

با کمی دقت متوجه میشویم که فاعل افعال «هدایت کردن» و «شروع نمودن» در داخل جمله مدفون گشته است و این سوء ظن را را بوجود میآورد که گویی کسی دیگری ست، نه الله که هدایت میکند و قرآن را با نام الله آغاز نموده است. یعنی استاد بجای آنکه رمز زبان الله را بگشاید با مجهول ساختن فاعل (الله) هرچه بیشتر آنرا راز آمیز وسحر انگیزتر میکند. چرا که استاد هنوز مردد است که این چه کسی است که در قرآن سخن میگوید، الله و یا محمد؟ بیان حقیقت است که استاد با آن مشکل دارد. سخنی که الله خود بزبان میراند، از هر زاویه ای که آنرا مورد تامل قرار دهی، زبانی ست زمینی. معانی و مفاهیم آن زمینی ست، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت نه به الله، خداوند یکتا و یگانه بلکه به رسولی که از روی زمین برگزیده است، رسولی که درون او را فرشتگان بدستور او شکافته وقلب او را در طشتی طلا شسته شو داده و از هر گونه ناپاکی رفته (طبری، جلد سوم، ص 853)  و حقیقت را در آن نهاده اند: این حقیقت که قرآن، تبلور اراده الله، زبان فرمانروایی است و فرمانبری.  

وی در پاسخ به این سوال که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است و یا چه نیازی به نام داشته است، ابتدا به فلسفه نامگذاری در فرهنگ بشر می پردازد و میگوید که  مردم نام های حرمت انگیز و پر احترام بر اشیا و اشخاص نهادنده اند که  ماندنی شوند، به خاطر بمانند و دیر زمانی بقا یابند. استاد با آوردن مثلی به ریشه ی زمینی واژه الله اشاره میکند و میگوید:

بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود، آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند.

 این، بنا بر قول استاد طباطبایی، رسمی رایج میان مردم بوده است و الله نیز از این رسم رایج بهره برده و «کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده است و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است(همانجا).

معلوم است که فهمیدید استاد چه میگوید؟ که الله نام گذاری را از بشر آموخته و خود را «الله» نامیده است. آیا اعجاب آور نیست خدایی با علم و دانش و قدرت بیکران، از بشری بیاموزد کوتاه عقل، همچون کودکی نادان و جاهل، نیازمند هدایت؟ آیت الله مرتضی مطهری، یکی از شاگردان استاد طباطبایی بر آن است که الله زبان عربی را بر گزیده است چون آگاه بوده است روزی زبانی جهانی میشود.

میبینی که چگونه عقل الله با زبان بشری بیان میگردد و اراده معطوف به سلطه و فرمانروایی را باز میتاباند؟ چرا الله دست به خلق یک زبان مشترک برای افراد بشر در سراسر جهان نزد؟ آیا سوالی شبهه بر انگیز نیست؟ آیا بیانگر محدودیت عقل و قدرت نقصان ناپذیر و بیکران  الله نیست؟

استاد در ادامه شرح و توضیح در باره ی «اسم» به معضل دیگری بر خورد میکند. اسم برای شناسایی افراد و اشیا بکار برده میشود و یا نشانی ست از معانی عمیقتر، از معانی باطنی، مثل دلالت اسم به ذاتی عالم . اما، استاد بحث در باره معضل اسم را از اعتبار خارج نموده بر آن خط بطلان میکشد و میگوید: "این مطالب یک تحلیل عقلی بیش نیست و نمیتوان آنرا (اسم) بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت." اگر چه، استاد اعتراف میکند که در صدر اسلام بحث هایی نظیر آیا "اسم عین مسما ست و یا غیر آن " در گرفته بوده، اما، هرگز به پایان نرسیده است. با این وجود، وی اظهار میدارد که:

"پاسخ اینگونه سوالات امروز برای ما به اندازه ای روشن است که احتیاج به بحث و گفتگو ندارد(ص، 18)."

استاد بدون آنکه یکی از آن «پاسخ های روشن» را ارائه دهد  به تاویل واژه «الله » می پردازد، بحثی که در پایان به نتیجه ای میرسد تعجب برانگیز تر. چرا که لفظه الله از الفاظی بوده است  که بیش از هر لفظ دیگری تکرار میشده است. همچنانکه وی خاطر نشان میکند که "این اسم نام گذاری خاصی نداشته. که:

"الله این نام مقدس در اصل«الاله» بوده است که همزه دوم آن در اثر تکرار زیاد، حذف شده است- ماده اصلی آن در اصل بمعنی پرستش و «تحیر» میباشد و خدا را از این جهت الله گفته اند که مورد پرستش و عبودیت است."

گویا اینجا، نیز، استاد فراموش کرده است که این خدا است که خود را الله نامیده است و به بندگانش فرمان میدهد که بنام او آغاز کنند. اما، خواسته و یا نا خواسته، در واقع ریشه ی زمینی نام الله است که استاد بدان اشاره دارد. اگر چه هنوز از بیان حقیقت طفره میرود که الله، یکی از سه بت بزرگ کعبه بوده است که محمد آنرا به عالم ماورا گسیل میدارد تا بتواند به نامش فرمانروایی نماید.

اما، استاد به کتاب آسمانی، قران که با عبارت بسم الله در متن سوره حمد، نخستین سوره ی قرآن.آغلز میشود باز میگردد و اینگونه به تاویل اراده الله میپردازد:   

"چون غرض نهایی از سوره حمد، بطور یکه از آیاتش پیداست، ستایش خدا، اظهار بندگی، پرستش او، و بالاخره در خواست کمک و راهنمایی از او ست، و در واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آن میگوید، لذا این مقصد مهم باید بنام مقدس او شروع شود - یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی میکنیم(ص 17)."

فهمیدید چه گفت؟ فهمیدید که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است؟ استاد حرفه اش پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. که این الله است که فرمان میدهد که بشر با نامی آغاز کند که او بر خود نهاده است. و به این ترتیب درس بندگی و چگونه بنده بودن را به مخلوق خود میآموزد. این ضرورت اعلام بندگی و عبودیت است که باید همه چیز را با نام الله آغاز نمود، عادتی که در ما نهادین گشته است، یعنی براحتی لفظی را بزبان میرانیم بدون آنکه به معانی و مفاهیم اسارت بار آن آگاه باشیم. این بدان معناست که در شرایط کنونی بسم الله همان معنی را میدهد که اراده الله معطوف بدان بوده است: اظهار تسلیم و اطاعت و فرمانبری، در خواست استعانت و کمک، اعتراف به ضعف و ناتوانی، حقارت و خواری، عبودیت و بندگی. خود را هیچ و الله را همه چیز کردن، موجودی ماورایی که فرمان میدهد، موجودی که هرچه بیشتر او را میجوئی هر چه افزون تر باید خود را خوار و حقیرتر نمائی.

 این مفاهیم، البته که دیگر مفاهیمی نیستند دینی برخاسته از قرآنن مقدس، بلکه مفاهمی اند سیاسی بیانگر سلطه آخوند بر جامعه. در ساخت و ساز جامعه ای با مردمانی در شان گوسفند، و یا بلفظ قرآنی آن، بنده، تسلیم و مطیع و فرمانبر، است که حکومت آخوندی شکست خورده است. در غیر اینصورت ولی فقیه از فرا رسیدن نوروز، روزی که تنفر خود را از آن نمیتواند پنهان دارد، بسنگر دین پناه نمیبرد و پیشا پیش گنبد طلائی امام هشتم، ظاهر نمیگردید، چنانکه گویی اگر خود را هم شان امام هشتم نشان دهد از سرنوشت محتومی که در انتظارش است، از سقوط و سرنگونی جان سالم بدر خواهد برد. آخوند خامنه ای، طلبه ای که بخدایی رسیده است، همچون دیگر خدایان پیش از او، از مغزش این فکر خطور نمیکند که پس از او از دینی که بر اساس ان امپراتوری نکبت و مصیبت را بنیانگزاری کرده است دیگر اثری نخواهد ماند، نه از حوزه های علمیه چیزی بجای میماند و نه از مسجد و حسینه. 

در خاتمه اگر بگوییم که ما نسل پس از نسل نامی را بزبان رانده ایم که خوی بندگی، خوی تسلیم و اطاعت  را در سرشت ما نهاده است، سخنی به گزاف نگفته ایم. بنابراین، ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک شبه حرمت آزادی را برتر از حرمت الله بدانیم. اما تا زمانیکه اولی جانشین دومی نشده است نمیتوان انتظار داشت که به حقیقت الله آکاه شویم و دانسته و با آگاهی به تسلیم و اطاعت و فرمانبری تن بدهیم. بخدایی تن دهیم که بر ساخته دست بشر است و اراده او معطوف باراده بشر است. معلوم است که پذیرش حقیقت چندان ساده نیست و نمیتوان انتظار داشت که یکشبه چنان شیفته ی آزادی شویم که به بی حرمتی به الله، نیز، حرمت نهیم.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

۱۴۰۱ اسفند ۲۶, جمعه

  

چهارشنبه سوری،

فرا رسیدن نوروز

و مرگ حکومت آخوندی!


سالی دیگر بر عمر حکومت آخوندی، بر عمر حکومت نکبت و مصیبت افزوده شد. اما، سال گذشته، سالی بود که ناقوس مرگ نظام، پس از گذشت تقریبا نیم قرن، بگوش همگان درسراسر جامعه، و همچنین بگوش جهانیان رسید. البته، چه بسیاراند آنانکه، گوشهایشان کمی سنگین است و یا خود را به نشنیدن میزنند، نشنیدن ناقوس مرگ نظام.

معلوم است که ظهور یک پدیده تاریخی، به قوای شنوائی این و یا آن گروه و این و یا آن اقشار اجتماعی اعتنایی نمیکند. وقتی ساختار نظام حاکم فرسوده میشود و به سن پیری میرسد، اعضای پیکرش بمرور، اگر نه ناگهانی، ازهم گسیخته میشوند، بویژه نظامهای استبدادی و تمامیت خواه، مثل، حکومت آخوندی، تجسم استبداد مضاعف که افزوده برسیاست، دیانت را هم در انحصار مطلق خود در آورده است. این بدان معنا ست که حکومت آخوندی بر اساس قواعد و مقرراتی (شریعت اسلام) بچرخش در میاید که در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی بشر در بیش از 1400 سال پیش ازاین، الله، خداوند بی همتا، از بیخ آسمانها، در شرایط و بمناسبتهای گوناگون به پیامبر برگزیده اش، محمد، بزمین مخابره کرده و راه حل هر مشکلی را بر او نموده است. اگر بخواهیم کلمه ای چند درنقد احکام اسمانی الله بگوئیم، شاید اول باید اشاره ای بابهامات این قصه بکنیم که بدرستی روشن نیست که چرا الله در انزمان خاص بسخن گفتن در آمد و به رهنمایی پیامبرش پرداخت و چرا پس از مرگ پیامبر هرگز دهان بسخنگویی نگشود، برغم گرفتاریهای خانمان براندازی که بشر با آن روبرو بوده است. افروده براین، تجربه تاریخی بخوبی نشان میدهد که احکام شریعتی بازدارنده تغییر و تحول و معماری آینده، خصم آشتی ناپذیر زمان و تمدن و پیشروی بشر، بویژه  فرهنگ دوران پسا مدرن بوده است.  ما شاهد بوده ایم، حد اقل در یک قرن گذشته، چگونه نظامهای استبدادی در چهار گوشه جهان از هم فرو پاشیده و دیر یا زود از میدان خارج گردیده اند. چرا که نظام های استبدادی بعلت ساختار عمودی قدرت، ناپایدارترین نظام ها در تاریخ بوده اند.

حال اگر حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن دوام آورده است، بآن دلیل بوده است که استبدادی بوده است مضاعف، استبداد دین و قدرت. تردیدی نباید داشت که دین، بواسطه متولیانش، قشر آخوند، برهبری آخوند خمینی، بویژه در آغاز، نقش بزرگی در جذب حمایت و پشتیبانی نه تنها ساده دلان جامعه بلکه روشنفکران و احزاب و گروه ها و سازمانهای انقلابی بازی کرد.

حکومت آخوندی، نیز، هم اکنون، پس از نیم قرن سلطه مطلق بر تمامیت جامعه، بسن پیری و فرسودگی رسیده است. با این وجود، حکومت آخوندی، بمنظور بقا، بجای آنکه به نرمش های قهرمانه دیگری، از نوع نرمشهای قهرمانانه ای که اخوند خامنه ای در مذاکرات برجام ار خود بروزد داد، خشک و انعطاف ناپذیرتر گردیده است و همچنین خشن و بیرحم و انتقامجوتر. باین دلیل هم، هنوز سراسر قهر و خشونت است و کینه توزی نسبت با آنچه بازمانده است در کشور ما از دوران باستان با یکهزار سال تمدن و فرهنگ، قبل از هجوم و حمله تازیان.  مثل، مراسم گوناگون باستانی بمناسبتهای مختلف، از جمله جشنهای آخرسال، همچون چهارشنبه سوری و نوروز.

 این بدان معناست که حکومت آخوندی، پس از گذشت نیم قرن هنوز نتوانسته است به جشنهای ایرانی با چشمان آشتی و مسالمت بنگرد، بویژه به جشنها و مراسم نوروزی. چه انتظار بیجایی، مردم ایران چقدر خوشحال میشدند، اگر حکومت آخوندی بجای فراهم آوردن زمینه های مناسب برای برپاداری جنشنهای سنتی، جشنهایی که هنوز انسانها را بسوی آینده ای پرنشاط و پر امید رهنمون میسازد، از خوار ساختن و تحقیر و خرافی خواندن مراسم باستانی چهار شنبه سوری و نوروز، امتناع میورزید و از بکار گیری انواع ابزار از صدا و سیما گرفته تا منبرهای خطبه خوانی، در ابطال آن به تبلیغات مذبوحانه دست نمیزد.

 اما، گویا حکومت آخوندی، در جبران حقارت خود بوده و هست که به تحقیر فرهنگ و تمدن ایرانن باستان میپردازد بآن امید واهی که بتوانند مراسمی همچون چهارشنبه سوری و نوروز را اذهان عمومی حذف نماید. اما، پس از 44 سال حکومت، آخوند نتوانسته است با مشتهای آهنین، ذره ای از حرمت و عزت این مراسم بکاهد، برعکس، آنها را ناخواسته، به فرصتی مناسب برای بیان بیزاری از دین و آئین مبدل نمود. در واقع، چهار شنبه سوری امسال، ضربه سنگینی بود بر پیکر فرسوده حکومت آخوندی.

 چهارشنبه سوری و نوروز، بیش از هر رسم و مناسبت باستانی دیگری را باید از آن خارهای تیز و برنده ای بشمار آورد که پیوسته سخت تر و عمیقتر در چشمان حکومت دین و متولی آن، نظام آخوندی فرو رفته اند و هنوزهم. چه، همچنانکه، ایام نوروزی فرا میرسد، توجه بدین ومراسم دینی بفراموشی سپرده میشود.

در آیام نوروزی، کیفیت فعالیتهای روزانه تغییر میکند. نگرش و امید بآینده چرخهای زندگی روزانه را با سرعت به پیش میراند. همچنانکه به  نوروز نزدیکتر میشویم، طعم و بویش را میتوان در فضا احساس نمود که با خود طراوت و عطر شادی و سرور بارمغان میآورد. خانه تکانیها آغاز میشوند. از چیزهای کهنه گرد و عبار گرفته میشوند و تره و تازه جلوه گر شوند، و گاها  برانها چیزهای نوی هم حتما افزوده میگردند. سپس دید و بازدیدها شروع میشوند. در آغوش کشیدن یکدیگر و روبوسی، عیدی دادن و دریافت کردن عیدی، یا معاوضه هدیه ها با نزدیکان و خویشاوندان، رفتاری که ما را به نیاکان مان، (خواسته یا ناخواسته) متصل و از دینداری و افسردگی جدا میسازد. اما، مهمتر آنکه در ایام نوروزی، پیوندها و همبستگی، روابط فامیلی و دوستی، تجدید و در آنها جانی تازه دمیده میشود.

با این رسم و رسوم است که از آغاز حکومت اسلامی خود را با آن در رقابت میدید و تمامی کوشش خود را بکار میگرفت که از عزت و حرمت جشنهای نوروزی بکاهد. بگذریم که هر سال نظام  ایام نوروزی را مصادف میکرد و میکند با وفات و درگذشت این یا آن امام. امسال یک روز قبل از چهارشنبه سوری 23 اسفند، رسما روز بزرگداشت شهید برقرار گردید. چه جشنها که بر پا نکردند و از شجاعت و خصال برجسته ی شهدا چه اغراقها که نگفتند و چه قدردانیها که بجا نیاوردند. در مستندات این گفتار، همین بس به پخش برنامه های خبری و غیر خبری صدا و سیما، اندک زمانی بنگری تا دریابی تا چه میزانی حکومت اسلامی با مراسم چهار شنبه سوری و نوروز، بازتابنده نمادین سالی که در حال پایان است و فرا رسیدن سال نو، و با تمامی تعییرات و تحولاتی که در رفتار و گفتار مردم ایجاد میشود، خصومت و دشمنی میورزد.

 امسال، بیهوده دستگاه تبلیعاتی حکومت آخوندی سعی نمود که بطور کلی واژه چهارشنبه سوری و نوروز را در گفتمانهای رسمی، در گزارشها و اخبار شبکه های خود حذف نماید. گویندگان و گزارشگران و حتی مصاحبه کنندگان، از جمله ماموران انتظامی، از مضرات احتمالی و خطرناک چهارشنبه "آخرسال" نه چهار شنبه سوری، سخن میگفتند. و حتی مقامات رسمی از برپا داشتن بازارهای بهاره ای نه از بازار نوروزی برای فروش کالاها با قیمت ارزانتر برای مشتریان، خبر میدادند.

حکومت آخوندی از آنجا که بدوران طفولیت بشر تعلق دارد، باید بر آن باور باشد که با حذف واژه هایی مثل چهارشنبه سوری و نوروز، میتواند جایگاه این نهاد را در ذهن و فرهنگ ایرانیان نابود نماید. آخوند کوته اندیش البته که نمیتواند  به ریشه های هزاران ساله این نهادها و رمز دوام بقای آن بیاندیشد، تصور میکند، با حذف آنها در گفتمان رسمی و تبلیغات دینی و سیاسی، میتواند آنچه را که از نیاکانان خود، نه از تهاجم و تجاوز تازیان، بارث برده اند از درون ایرانیان استخراج کنند.

حال پس از گذشت نزدیک به نیم قرن و برغم ریزشهای درونی و بحرانهای گوناگون بیرونی و ابراز بیزاری بیش از 90 در صد جامعه، حکومت آخوندی، هنوز نمیتواند باور کند که از آغاز با این جهان و آنچنانی بودن آن از دیر باز سر ناسازگاری داشته و هنوز هم دارد، با این تفاوت که ناسازگاریها شدیدتر و عمیقتر گشته اند. یعنی که حکومت آخوندی هرچه عمیقتر در منجلاب استبداد غوطه ور گردید،  شدیدتر مطلق گرا و تمامیت خواه گردید. هم اکنون، با پیکری ضعیف، حکومت آخوندی هنوز بر ان تصور است که مشتهای نیرومندش همچنان محکم و نابود کننده اند. البته، که دوست دارند که دست بظاهر سازی بزنند، بآن امید که خصم را بفریبند و بدو بباورانند که نظام اسلامی بدلیل وحدت درونی، توانسته است بسرعت به تمدنی دست یابد حیرت آور چناکه حسادت غربیها را بر انگیخته و سخت نگران ساخته و وادر به تخریب و تحریم نظام کرده است.

در باطن، اما، حکومت آخوندی از زمانی که ناقوس مرگ خود را شنیده است، دچار سردر گمی و ناشی گریها و ندانم کاریهای بسیاری شده است که تعبیر آن نمیتواند چیزی توصیف شود مگر واکنش به خیزش و گسترش جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی. از آن جمله است، عجولانه، از سر دوستی درآمدن با دشمنان قدیمی، از جمله عربستان سعودی و امضای معاهدات گوناگون با کشورهای همسایه ای که تا دیروز در جبهه دشمنان قرار داشتند. حکومت آخوندی، در عین حال، بیش از همیشه سخت میکوشد که خود را زیر بال و پر چین و روسیه جای دهد. نه اینکه میتوان ترس از حمله نظامی را موجب تغییر رفتار حکومت آخوندی دانست.

این انعطاف پذیری در ارتباطات و معاملات بین المللی و ادامه سرکوب و کشتار در درون، ممکن است چند صاحی بر عمر حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای بیانجامد. اما، واقعیت آن است که دوران حکومت الله، دوران حکومت اسلامی برهبری آخوندهای بر خاسته از حوزه های علمیه، بسر رسیده است. چرا که هم اکنون، تمامی قواعد و مقرارت شریعت، از جمله مقررات حجاب و آمیزش جنسیتها را نوجوان زن و مرد، روزانه روانه زباله دان تاریخ میکنند.

آنچه، زودتر در ارتباط  ساختار دین و قدرت با چهار شنبه سوری و نوروز آمد، بیش از هرچیز بیانگر این واقعیت است که حکومت آخوندی، اول یک حکومت دینی است و بوسیله قشر آخوند، آیت الله ها و حجت الاسلامها و قشر وسیعی از طلبه ها که به آموزش علوم فقهی در حوزه علمیه اشتغال داشته و دارند، مدیریت میشود. شاید، بعبارت ساده تری بتوان گفت قشر حاکم بر جامعه، قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که هم اکنون بهزینه مردم ارتزاق میکند. که این قشر هر چه بیشتر فربه تر و مقتدرتر گردیده است درلایه های گوناگون نظام بروکراسی نفوذ کرده و آنرا در جهت منافع قشری خود بکار میگیرد..

زمانی بود که انقلابیون چپ همیشه بر شناسائی دشمن تاکید داشتند. چرا که باور بر آن بود که شناسایی دشمن تعین و تعریف استراتژی و تاکتیک انقلاب را هموار میسازد. متاسفانه، دیر زمانی ست که منتقدین و مخالفین از شناسائی اصلی دشمن ملت طفره میروند. این در حالیست که از کف خیابانها آوای بیزاری ازدین و پیشانی ها پینه بسته و نفرت از آئین حاکم بگوش میرسد.  زنان را میبینم که دست بحجاب سوزی میزنند. و یا وقتی در اقصا نقاط کشور شنیده میشود که توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گم بشه، این سوال را مطرح میکند که بچه دلیل تا کنون نیروهای مخالف، دین آخوندی، متولی دین اسلام، حوزه های علمیه، مولد آخوند را بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی نکرده اند. آیا تیزی به توضیح است که فریاد دشمن همینجاست دروغ میگن امریکاست، کدام عنصر و یا عناصری را در جامعه بعنوان دشمن اصلی ملت شناسایی میکند؟ آیا میتواند بجز دین اسلام و آخوند، دشمن دیگری را پیشنهاد کند؟

 در کمال ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که نمیتوان آنها را که نقش دین و آخوند را مورد غفلت و یا کم اهمیت در رشد جنبش زن زندگی آزادی جلوه میدهند مبارزینی چندان جدی بشمار آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ اسفند ۱۹, جمعه

سخن با گوسفندان

و آگاهی های کاذب!


هم اکنون، پس از برملا شدن فاجعه حملات شیمیایی به مدارس دخترانه، پس از گذشته بیش از 3 ماه، کمتر کسی هست که باور کند دشمن جایی دیگری باشد، بجز همینجا. همگان دریافته اند که دروغ است که میگویند دشمن امریکاست. البته، دیر زمانی ست که ملت آگاهی خود را بحقیقت اعلام کرده است.  که دشمن ملت، در درون است نه در بیرون. هیچ دشمن بیرونی نیست در خصومت با بخش مشخصی از جامعه، بخشی که دختران نوجوان از 12 و 13 تا 16 و 17 ساله را تشکیل میدهند هدف قرار دهد، نه در یک یا چند شهر بلکه در بیش از 100 شهر و 25 استان کشور.

تجربه نشان میدهد که حملات شمیایی به مدارس داخترانه، نه اولین ماجرایی ست و نه آخرین آنها که بدست نظام برپا میگردد، از تیرباران سران رژیم بر بام نشیمنگاه آیت الله مقدس، آخوند خمینی گرفته تا گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا و هشت سال جنگ و قتل عام در چند نوبت و قتل های زنجیره ای و اسید پاشی و سرکوب هرگونه اعتراض و مقاومت جمعی با تلافات جانی بسیاری تا چندین صد نفر. که هر بار دست نظام در این حوادث دیده شده است که آخرین آنها سرنگونی هواپیمای مسافربری با 175 سرنشین و حمله شمیایی بمدارس دختران بوده است، خود در این 44 سال بسیاری را از نظام رانده است.

سوالی که اینجا مطرح میشود این است که چه سودی عاید حکومت آخوندی میشود با برپا داشتن ماجراهای چنین جنایتباری. چون هر یک از این ماجراها سبب گریز علاقمندان و طرفداران نظام گردیده و هر چه بیشتر آنرا در تنگنا فرو میبرد.

بی تردید، پاسخ باین سوال میتواند بیش از یکی باشد، که در میان آنها میتوان از ایدئولوژی، بمعنای مجموعه ای از آگاهیها و دانستنیها و باورهای کاذب، نام برد، ایدیولوژی ای که از آغاز از دین اسلام بر خاسته و با رجوع به بنیان آن ، قران، رهبران نظام، پاسخ به مسائل کشورداری را جستجو میکنند. در نظام اسلامی هیچ طرح و برنامه و تصمیمی اتخاذ نگردد اگر بلحاظ قرانی و یا احادیث و روایات قابل توجیه نباشد.

 اگرکشتی حکومت آخوندی هم در درون و هم در سطح بین المللی بگل نشسته است، باید به آگاهی های کاذبی نسبت دا که از اصل و اصول اسلام، از قران مقدس برخاسته است. کتابی که ماخذ و منشا استخراج پاسخ بهر سوالی ست که بشریت با آن برخورد میکند. کتابی که بازتاب دهنده آگاهی و دانایی بشری ست که در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی زندگی میکردند. تازیانی که در 1400 پیش، از بخت بد، بر بیش از  1000 سال تمدن و فرهنگ ایران باستان سلطه افکندند، بر آن تصور بودند که ارزش نقره بیشتر از طلاست. بهمین دلیل، نقره های غارت شده شان را با طلا معاوضه میکردند. کذب آگاهی آنها به آن حد بود که کتابخانه های بزرگ ایران و مصر را در تیسفون و در اسکندریه، بدستور خلیفه عمر سوزاندند بآن دلیل که خلیفه عمر بر آن باور بود با وجود کتاب قرآن، نیازی به کتاب دیگری نیست.

کشتی شریعت اسلامی، بعنوان باور و ایمان کاذب، نیز، دیر زمانی ست که بگل نشسته است، و بطور روزانه چهره کریه خود را نشان میدهد. بدون تردید با شیمیایی نمودن مدارس دخترانه، بخش وسیعتری از مردم را از خصلت کذب و دروغ گفتمان آخوندی و یا آنچه بدان باور دارند، خرافه سازی و عرضه توهمات خویش بمثابه واقعیت، بیشتر آگاه نموده و موجب توسعه هرچه بیشتر آن گردیده است که عامل اصلی آن کسانی نیستند مگر نوجوانان، بویژه دختران نوجوانی که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته اند. در غیر اینصورت، جنبشی رهایی بخش بعنوان جنبش زن زندگی آزادی بعرصه وجود پا نمیگذارد. 44 سال حکومت بر اساس دانش و ایده های کاذب، البته که زمینه را برای رشد و نمو نفی خویش بوجود میآورد. این یک اصل دیالکتیگی ست.

 اگر ایدئولوژی بعنوان آگاهی  کاذب باورمندان را به کشتار مهسا امینی وادار نکرده بود. این امکان داشت نفی ایده های واپس مانده از 1400 سال پیش برخاسته از یک زندگی ابتدایی، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی ظهور نمیکرد و بسرعت در سراسر جهان انتشار نمیافت و مورد استقبال جهانیان قرار نمیگرفت.

حکومت آخوندی با حمله شیمیایی بمدارس داخترانه چهره کریه باورها و کذب آگاهی و دانش خود را افشا  نمود. ممکن است در کوتاه مدت، حکومت آخوندی برنده بازی قدرت باشد. اما، در دراز مدت بازنده بزرگ بازی خواهند بود.

این بدان معناست، اگرچه حکومت آخوندی، درست بخاطر باور و ایمان به اصل و اصولی کاذب، در تضاد و ناسازگار با شرایط روز، دیر یا زود رهسپار زباله دادن تاریخ میشود. اما این پروسه ای ست که نمیتوان به کوتاه بودن آن امیدوار بود. چرا که چنین امیدی تنها میتواند از آگاهیهای کاذب و توهمات برخیزد، از کم بها دادن به نیروی سرکوبگر و ضد انسانی نظام.

درست است، نظام رفتنی ست، دیر یا زود. که البته وقتی واقعیت پیدا میکند که در رووند رشد و نمو نفی ان، همگان شرکت کنند، بهر شیوه و راهی ممکن. وگرنه نظام را نمیتوان باین سادگی از جایگاهش تکان داد. نظامی که در واقع چندان اصراری نداشت در ماجرای حملات شمیائی خود را لزوما بی گناه نشان دهد. چون نظام شیفته سکوت است و اطاعت و از بجای گذاردن تصویری وحشتناک از خود در ذهن جمع هیچ ناخشود نبوده و نیست. در نتیجه، سناریوهایی را که در توجیه حملات شیمیایی ارا ئه میداد، مثل، سناریوهای مصاحبه با راننده یک کامیون نفتکش و با یک سوپر جاروکش و یا ظهور ناگهانی شخصی ناشناس در مدارس و موادی را بر زمین ریختن و بدحالی محصلین، سناریوهایی هستند گویی از سر شوخی و خنده ساخته شده اند، سناریوهایی که بیشتر مردم را قانع میکند که این ماجرا هم همچون ماجراهای گذشته بر ساخته دست نظام است.

در واقع، حکومت آخوندی، برغم غرق شدن در بحرانهای گونا گون، قدرت سرکوبی که در زیر پنجه خود کشیده است، میتواند تا رهبر معظم انقلاب اسلامی نفس میکشد به بقای خود ادادمه داده و خود را برای چند صباحی طولانی تر بر بندگان تحمیل کند. افزوده بر این، رهبران نظام هنوز در این باور غوطه ورند که روش های برخاسته از دین اسلام مورد توافق و پذیرش جامعه است.

خبر گزاری فارس گزارش میدهد که امروز پنچ شنبه، رئیس جمهور آخوند ابراهیم رئیسی اظهار داشته است که مسئله حجاب دارای یک ضرورت شرعی و الزام قانونی ست که مورد اتفاق آحاد جامعه ایرانی قرار گرفته وهمه مسئولان در موضوع حجاب اتفاق نظر دارند. این سخنان را البته از نوع سخن گفتن با گوسفندان باید دانست. چون گوینده، از آنجا که خود گوسفند است بر آن تصور است که شنوندگان و گیرندگان فرمانهای صادر شده، مثل گوسفندان بع بع کنان انها را د بدون هیچ چون و چرایی می پذیرند. درست در آنزمانی که در کمتر از سه ماه، بنا برگزارش رسمی نظام، بیش از 500 نفر از جمله بیش از 20 کودک بخاک و خون غلتیده اند. آیا این جنایات هولناک را میتوانی نشانی بر توافق و اتحاد جامعه در مورد حجاب و یا موارد دیگری دانست؟ آخوند رئیسی کمی بعد اضافه میکند که:

تجربه اجتماعی انقلاب اسلامی نشان داد که زنان و دختران این سرزمین با زندگی عفیفانه و مؤمنانه بر حفظ عفاف و حجاب به عنوان یک اولویت امنیت‌آفرین تأکید دارند.

این، نیز، از نوع سخن گفتن با گوسفندان است، گرفتار توهم بر آن تصور است که با بیان چنین عباراتی میتواند یک آگاهی کاذب را بدیگر گوسفندان انتقال دهد. امری که برای ساختار قدرت خیلی داشوار نیست، بجای آنکه به راهکار اشتباه امیز خود برای مبارزه با کشف حجاب و از دست دادن میدانداری در این عرصه اعتراف کنند بگونه ای زیرکانه حملات شیمیائی به مدارس دخترانه را توجیه و مورد تایید قرار میدهند. یا آنرا به توطئه ای برساخته دست خارجیها نسبت میدهند و یا بیشتر از 90 درصد مسمومیت های شیمیایی را سبب اضطراب و هراس از شنیدن خبر حملات میدانند. این در حالی ست که زنان در اعتراض باسارت در نظام اسلامی بویژه بر علیه حجاب اجباری، برخاسته اند، خیزشی که البته در زمان و شرایطی، ظهور یافته است که آخوندهای پرورش یافته در حوزه های علمیه به سادگی به فهم آن قادر نیستند.

باور به ارتباط حجاب و عفاف برای آخوند رئیسی، واقعیتی ست چون و چرا ناپذیر. چون اخوند رئیسی مثل تمام آخوندهای همردیفش حجاب و عفاف را برخاسته نه تنها از ایدئولوژی بلکه از دین و آنینی میدانند که جامعه مشترکن بدان باور دارند. آخوند رئیسی مثل تمامی آخوندها از آنجا که در پی ایده ال خود بگذشته مینگرند، نه گذشت زمان و نه فرا رسیدن آینده را احساس میکنند و نه  تغییر و تحول در زمان رل درمییابند. در بهترین وجهش پیوسته قصد باز داشتن حرکت زمان به پیش را داشته اند، از مخالفت با انواع موسیقی و هنر و نو آوریها در زندگی اجتماعی گرفته تا دست زدن بقتل عام ها، قتل های زنحیره ای، باسارت درآوردن آنان که بنظر میرسند سر پر شور داردند و تسلیم آگاهیهای کاذب آخوند های حاکم نمیگردند و با ابزار زندانی و دستگیری نخبگان و فرهیختگان جامعه.

اما، از انجا که ساختار قدرت در جهت تامین منافع دین و متولین دین، قرار گرفته است، هرچه که سلطه مطلق دین را مورد تهدید قرار دهد، لشگر سرکوب و ماشین جنایت و کشتار را براه میاندازند تا نظام سکوت، تسلیم و اطاعت را بر قرار کنند.

معلوم است که تا حکومت آخوندی باین حقیقت آگاه گردد که تنها بخش کوچکی از جامعه، خود را در باور بارزشهای اسلامی مشترک میدانند که مردم ساده دل بجای عبادت در عبادتگاهها، آنها را مورد بی حرمتی قرار داده و بکثافت و ویرانی بکشانند.

حکومت آخوندی، باین حقیقت، زمانی پی خواهد خواهد برد که از آگاهی کاذب و انتظار ظهور خروج یابد. زمانی که حوزه های علمیه از تولید آخوند باز ایستند و نهاد آخوندی از بیخ و بن برکنده شوند. اگرچه ستون نگاهدارنده حکومت آخوندی، نیروهای سرکوب و دستگاه عریض و طویل نظامی و امنیتی اند، با این وجود، شبکه حوزه ها و آخوندهای مزدور در اقصا نقاط کشور از جمله دورترین روستاهای کشور، به تبلیغ و ترویج آگاهیهای کاذب، باور به الله بعنوان خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، خدایی که زشترین و شرم آورترین اعمال را در راه اعتراف روزانه به اسارت و بندگی، و توسعه و تبلیع احکام الهی، مورد تایید و پذیرش قرار میدهد.

این را نباید، با راهکاری بسوی ترویج بیدینی یکی برشمرد، چه باک اگر هم چنین شود. اما، غرض آن است که دین را باصل خود بازگردانیم، به یک باور فردی. آن دوران گذشت که همه باید مثل هم بیک چیز باور میکردند که بعید میرسد هرگز چنین دورانی وجود داشته است. حال آنکه هدف آنست که بساط دین را در سطح جامعه و سیاست بر چینیم و بخلوت خانه ها رهسپار نمائیم، انجا که هر فردی بهرچه که میخواهد آزاد است که باور کند. چرا که بجای انکه بخواهیم دیگران هم باورهایی داشته باشند برخاسته از درون خویش، میخواهیم دیگران هم همچون ما بهمان چیزهایی باور کنند که ماهم باور میکنیم. ممکن است بگویید که باورهای مشترک همبستگی اجتماعی و همراهی بوجود میآورد، آما، هبستگی ای که ظاهری یست، همبستگی  که جامعه شناس معروف فرانسوی، امیل درگهایم، انرا "مکانیکی" و ویژه جوامع ابتدایی با نظام تقسیم کاری محدود، خوانده است.

حکومت آخوندی تصور میکند در یک چنین جامعه ای زندگی میکنند، جامعه ای ابتدایی. دست بموشک سازی و غنی سازی هسته ای میزنند، نه در پاسخ به نیاز به پشرفت در اشتیاق به بازگشت بگذشته. بهمین دلیل، سخت میکوشد با ابزار حجاب اجباری نیمی از جامعه را باسارت بکشاند.

 تنها چیزی که آخوند را از توهمات خود خارج میکند اینستکه با چشمان خود مشاهده کند که چگونه ساده باوران به ویران سازی نهاد های مقدس بپا خاسته و دست پای خود را از بند باور بخرافه ها و شریعت اسلامی رهایی بخشند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ اسفند ۱۲, جمعه

 

 

مسمومیت های زنجیره ای

و بوی گند دین آخوندی!





واقعیت آن است که بوی گند دین آخوندی و یا "اسلاام امامتی،" نیز، در ماجرای مسمومیت های زنجیره ای مدارس دخترانه بمشام میرسد، مسمومیت هایی  که در یکی از مدارس دخترانه شهر"مقدس" قم آغاز گردید و به چندین شهر و استان دیگر سرایت نمود.

تا این لحظه، اکثرا، ناظران و تحلیلگران شرایط اجتماعی حاکم بر جمهوری اسلامی، در باره علت و یا علل مسمومیت ها، از جمله ایحاد رعب و وحشت و هراس افکنی به بحث و گفتگو پرداخته و اهداف سیاسی آنرا برشمرده اند. که آین حکومت آخوندی ست که هراسان گشته و دچار وحشت و کابوس گردیده است و باید هم چنین باشد. چون، خود را در سراشیب سقوط میبیند. چون، ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، به یک جنبشی تبدیل شده است انقلابی، انقلابی که وقتی به پیروزی میرسد که نهادهای فرسوده دین و قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، فرو ریزند، و از بیخ و بن برکنده شوند. آنزمان،که همگان باین آگاهی برسند که آن اوایی که از گلدسته های مساجد بگوش میرسد، آوائی ست که "جماعت" را باسارت و بندگی فرامیخواند، از صبح سحر و ظهر تا عصر و غروب و مشرق. که عبادات روزانه، نمازگزاری در پنج نوبت، چیزی نیست، مگر پوشاندن لباس عرفان و تقوا به تن اسارت و بندگی و یا خفت و خواری که هم بزبان بیان گردد و هم با حرکات جسمانی، مثل دولا و راست شدن و افتادن بزمین و سائیدن پیشانی بر زمین.

 پس از گذشت چندین ماه دولت آخوندی برهبری عالم دهر، ابراهیم رئیسی، نشان داد است که نه تنها در تکاپوی یافتن عاملان این کنش جنایتکارانه، مسمومیت های زنجیره ای دختران مدرسه، نیست بلکه هر آنچه که از زبان مقامات بلند پایه بگوش میرسد، بیشتر شباهت به توجیه و مشروعیت بخشیدن بآن دارد. هیچ مقام بلند پایه ای را نمیتوانی بیابی که سخنی از مسئولیت بزبان براند. بعنوان مثال:

نماینده مردم شهرکرد در مجلس تصریح کرد:

 طبیعی است که دست بیگانگان و دست دشمن در ناآرام‌سازی فضای جامعه در این پدیده مشهود است. خیلی شفاف و روشن عرض کنم که حتما ان‌شاءالله دستگاه‌ قضایی به این موضوع رسیدگی قاطع خواهد کرد و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی زیرساخت‌های این اتفاق را بررسی می‌کنند.

اقای نماینده، مردم رنجدیده را به "حتما" و "انشاء الله" حواله میدهد، چنانکه گویی با گوسفندان سخن میگوید. البته اقای نماینده در این باور تنها نیست. وزیر کشور، احمد وحیدی هم بر آن تصور است که با گوسفندان سخن میگوید وقتی که بی شرمانه، میخواهد قصد گریز از مسئولیت ویا فرا افکنی را پنهان نماید. وی پس از گفتگو و مشاوره با وزیر آموزش پرورش، مسئولان وزارت بهداشت، پدافند غیرعامل، دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و استانداران چند استان، در جمعبندی باین نتیجه میرسند که:

 حاصل جمع اینکه اولا بیش از 90 درصد از آنچه تحت عنوان عارضه برای فرزندان عزیزمان بود، عوامل خارجی نبوده و بیشتر استرس و نگرانی‌هایی بوده که بر اثر طرح این موضوع پیش آمده بود.

از چه منبع باین اطلاعات، وزیر کشور دست یافته است خبری نیست. آیا از مشاوره با متخصصین، با روانشاسان و روانپزشکان به این نتیچه رسیده و یا از مشاهده شخصی و مصاحبه با قربانیان، در هر صورت مطلبی نیست که نیاز بشفافیت باشد. در واقع، نباید چندان بآنچه آقای وزیر و یا وزیران و یا هر مقام بالائی اظهار میدارند، چندان اعتمادی داشت. چون همچنانکه کمی زودتر اشاره شد، هیئت حاکمه چه عمامه بسر، چه کلاهی و قتی روی سخنشان با مردم است گوئی که با گوسفندان است که سخن میگویند.

رخصت که یکبار دیگر از، وزیر کشور، یکی از فرماندهان ارشد سپاه، احمد وحیدی که بیشتر شبیه بیکی از سرداران معروف امام حسین در روز عاشوراست نقل قولی را ارائه دهیم تنها برای شیرین ساختن کام:

درباره عوامل این ماجرا و علت بروز نیز می‌گوییم طبق بررسی‌های صورت گرفته تاکنون عامل خاصی هنوز یافته نشده که مثلاً بگوییم یک ماده سمی خاصی بوده و بر اثر آن ماده رخ داده است؛ لذا تاکنون گزارش قطعی از ماده خاصی بوده نداشتیم.

بنظر نمیرسد که نظام چندان اصراری داشته باشد که به مردم ثابت کند پدیده مسمومیت بر ساخته دست نیروهای بومی یست. چه دچار رعب و وحشت شدن همان چیزیست که حکومت دین نزدیک به نیم قرن براساس آن حکم رانده است. بعضا، بر آنند که نظام در پی انتقامجویی است که حرف درستی ست وقتی صریحا اعلام کنیم که این خصلت برجسته نظام ریشه از دین مقدس اسلام بر کرفته است.

 بگزارش «انتخاب»، احمد راستینه عضو و سخنگوی کمیسیون فرهنگی، نیز، بزبان دیگر دست بفرا افکنی میزند. وی اظهار میکند که پدیده مسمومیت ها

در ادامه آشوب‌هایی است که در کشور ما شکل دادند و به دنبال فروپاشی امنیت خاطر و امنیت روانی جامعه ما هستند.

این در حالی ست که وزیر آموزش و پرورش بر آن است که عوامل پشت پرده دست اندر کارند. گویا وزیر بهداشت از وجود نوعی سم در مسمومیت دانش آموزان خبر داده است که از نوع خفیف و در ادامه، نیز، گویی که با گوسفندان سخن میگوید، اظهار میدارد:

اینکه این سم چطور تولید شده و عامدانه بوده یا خیر، در حیطه وظایف وزارت بهداشت نیست.

 اگر سراسر نظام را از زیر تا بالا از درون و از بیرون که خوب بجوری در تحلیل نهایی کسی را نخواهی یافت مسنولیت پذیر. از راس تا زیر در فرافکنی پیوسته با یکدیگر در رقابت اند. بعنوان نمونه، خیلی آزار دهنده نخواهد بود اگر به رهنمودهائی توجه کنید که حجت الاسلام سید احمد خاتمی در جامعه مدرسین حوزه علمی ارائه میدهد تا مانع بروز هر گونه تنش و اختلافات درونی شده و اتحاد و همبستگی را در ردیف مجتهدین تحکیم و تداوم بخشد. وی بهمردیفان خود توصیه میکند که:

اگر درباره اتفاقات چند ماهه اخیر در کشور به صراحت نگوییم در این اغتشاشات طراحی بیگانه در میان است و اتاق فکر آن را صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها و منافقین و سلطنت طلب‌ها داشتند، به رسالت جهاد تبیین عمل نکرده‌ایم، کلی گویی فایده‌ای ندارد؛ باید مسائل روز را بیان کنیم و عقبه‌ها را به درستی بشناسیم.

ایراد چنین سخنانی کوچکترین تردیدی بجای نمیگذارد که که حجت اسلام، آخوند خاتمی چنان سخن میگوید گویی برای گوسفندان است که سخن میگوید. این امر وقتی روشنتر میشود که در یابیم مرجع حکومت آخوندی برای سیاستگزاریها، طرحها و برنامه ریزیها، از جمله، مرجع سخنان آخوند احمد خاتمی، نمیتواند چیز دیگری جز قرآن، کتاب مقدس، در برگیرنده اراده و احکام الله، باشد. معلوم است که آخوند خاتمی، از پیروان سفت و سخت جهاد تبیین است و بر آن باور است که چنانچه در جهاد تبیین، روش و شیوه قرآنی در پیش گرفتیم، موفق خواهیم شد. در نتیجه باید در ایمان خود به شیوه قرآن بعنوان بهترین شیوه در خدمت بقای حکومت، استوار قدم بمانیم. وی اظهار میدارد که

در زمینه جهاد تبیین باید با روش استدلالی و مستند و با قول سدید عمل کنیم و اگر روش ما نادرست باشد جواب نخواهیم گرفت.

اما، بدرستی معلوم نیست که چرا تنها چیزی که در حکومت آخوندی از وجود آن خبری نیست روش استدلالی است و شیوه سند محور؟.و در اذای آن تا بخواهی، خشم است و خشونت، قهر است و شکنجه و کشتار بنام نامی الله.

رخصت که این مقال را با این سوال بپایان آورم که تا کی باید در برابر تخریب نهادهایی که بازتابنده جهان نوین است، بدست قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند سکوت بر گزینم. سینماها را بآتش میکشند، بانکها را غارت میکنند، میکده ها را ویران میکنند، سکوت برگزیدیم صدای زنان را در حلقومشان خفه ساختند و هنرپیشه و نوازندگان را یا خانه نشین ساخته و یا سر به نیست کردند، خمی بابروی خود نیاوردیم. آنگاه، تمامی دستگاه های هنری و ادبی و تبلیغاتی را در اختیار گرفتند که سلطه دین را برجامعه دانمی سازند و ما دهان باعتراض باز نکردیم.

اگر چه تحکیم حکومت اسلامی با حمله با نهادها و فرآورده های تمدن مدرن، کنشی ست که دیر یا زود واکنش عکس در جامعه بر انگیرد و ممکن است سبب حمله به مساجد و حوزه های علمیه گردد و در واقع، نیز، تا این امر بانجام نرسد نمیتوان چندان امیدی به پیروزی جنبش رهایی زن زندگی آزادی، بست، مگر آنزمان فرار رسد که که همگان دریابیم که در تجزیه و تحلیل نهایی، تا به تخریب و ویرانی نهادهای دینی نپردازیم، تا مسجد و حوزه های علمیه را هدف قرار ندهیم، ترسم که هرگز به رهایی نرسیم. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmsil.com