۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

یک شیشکی جادویی!



فقها، علما و مراجع تقلید، صدها سال حکومت غیر مستقیم را بر حکومت مستقیم ترجیح داده و چهره فریبکار خود را در پشت شاهان پنهان نگاه داشته اند. اما، در سودای کسب قدرت هرگز آسوده نخفتند. زیرا که تنها خود را بر حق و شایسته حکمرانی میدانستند. بر آن بوده اند که عدل و عدالت و داد و داد گری بدست مطهر فقها و علما، برخاسته از حوزه های علمیه است که بر قرار میگردد. بدست فقیهی که "ولایت" الهی دارد، بشریت از ظلم و ستم، از بیعدالتی و نابرابری، از جهل و خرافه رهایی می یابد.

 حقیقتی که بسیاری از انقلابیون و روشنفکران و آزادیخواهان از آن غافل بودند، آنست که فقاهت رویای جلوس بر مسند قدرت را از زمانهای دیرتر در سر پرورانده بودند، بسی بسیار زودتر از زمانیکه انقلابیون بفکر جنگهای چریکی بیافتند. حتی بویی هم بمشام انقلابیون نرسیده بود که فقاهت ثروت بازاریها را در خدمت گرفته بود که "پیامبران" دوران جدید را در مدرسه "حقانی " پرورش دهد. حلقه فوقانی قدرت، در واقع، از دانش آموختگان این مدرسه بوده و هستند.

 بنابراین، از سر خام اندیشی بود که مخالفین انقلابی فکر میکردند که فقها، از جمله رهبر انقلاب، چیزی طول نخواهد کشید که در خواهند یافت که قدرتمداری دون شان مقدس فقها و علماست و بزودی صحنه سیاست را ترک نموده و قلمروی قدرت را به مخالفان خود واگذار می نمایند، رویای شیرینی که با فاجعه خاتمه یافت، به بازگشت استبداد، آنهم از مخوفترین نوع آن، استبداد مضاعف دین و قدرت

سر انجام، فقاهت این فرصت تاریخی را در نیمه دوم قرن بیستم به چنگ آورد با خدعه و نیرنگ، و با ابزار فریب و ریاکاری، حکومت اسلامی را برپاساخت. هماکنون بیش از چهار دهه است که فقاهت برهبری ولایت، اندیشه و تدبیر خود، برگرفته از کتاب مقدس و آموزشهای الله را در عمل آزموده است. نتایج آن در پیش روی ملت است: نابودی ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، سرکوب حق گزینش و آزادی، سرکوب حق نفی و مقاومت و نه گویی، بر قراری نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ترویج فرهنگ حمد و ثنا، اخلاق ستایش و سپاس گویی، امریکا ستیزی و خوشامدگویی به تحریمات اقتصادی بقیمت بر باد دادن ثروت ملی، تورم افسار گسیخته و بیکاری، کاهش ارزش پول ملی و افزایش حاشیه نشینی، گسترش فقر و محنت و نا برابری، غارت های بزرگ و چپاولگری، فرو غلتیدن جامعه در دامن اعتیاد و توسعه  بی سابقه روسپیگری.

حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، دیرزمانی ست که قول داده است که تا چند سال آینده کشور را بقله شرف و افتخار میرساند و از خود یک "رکورد" تاریخی بجای خواهد گذارد.

تنها واکنش اخلاقی به این پیشگویی های پیامبرانه چیزی نیست مگر یک شیشکی جادویی.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۹ خرداد ۲۳, جمعه


ترامپ دوستان وطنی!



چه پنهان که مواضع بعضی از هموطنان هوادار رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ، چیزی کمتر از تهوع آور نیست، بویژه مواضع آنانکه در فضای مجازی دکانی برای خود گشوده و بخود اجازه میدهند که در باره هرچیزی هم اظهار نظر کنند. این هموطنان، همگان از منتقدان نظام اسلامی، همچون هواداران ترامپ در داخل امریکا، چشم خود را بر روی رفتار و گفتار ترامپ بر خواسته از تمایلات و گرایشهای خودکامگی با رنگ و بوی نژادپرستی و ملی- مذهبی می بندند، رفتار و گفتاری که در قانونگریزی و سلطه افکنی بر قوه مقننه و قوه قضائیه و بی اعتبار ساختن نهادی های موظف به نگاه داشتن توازن بین سه قوه و استقلال انها، بازتاب می یابد. ترامپ، بارها نشان داده است که بر نظارت قوه مقننه بر رفتار و گفتار خود وقعی نمی نهد و از بروز تمایلات اقتدارگرایانه از هیچ دریغ ندارد که بعضا، تحلیلگران آنرا بازتاب خود شیفتگی شدید ترامپ ارزیابی میکنند.

  این ترامپ دوستان وطنی، حتی به توجیه فراخوان ترامپ مبنی بر اعزام نیروهای ارتشی برای سرکوب تظاهر کنندگان، بر میخیزند که حرکتی ست لازم در دفاع از حفظ نظام دمکراسی و بر علیه آنارشیست ها و چپهای رادیکال و سازمان تروریستی "انتیفا،" سازمانی که وجود خارجی ندارد، سخنانی که بسیاری از سران بازنشسته نیروهای ارتش امریکا به واکنش وا داشت از جمله ژنرال ماتیس، اولین وزیر دفاع ترامپ، اعلام کرد که هرگز چنین رئیس جمهور تفرقه افکنی بعمر خود ندیده است.

 هواداران وطنی که لحظه ای در بوق کردن سکولاریسم از هیچ دریغ ندارند، در مورد ظهور ترامپ در مقابل کلیسا و نمایش بایبل بر سر دست- البته پس از بکارگیری خشونت در سرکوب تظاهر کنندگانی که بر سر راه او قرار داشتند- دوست دارند که سکوت برگزینند، گویی که اصلا مسئله ای نیست اگر ساختار قدرت در حفظ نظام دمکراسی از دین مدد طلبد و خشونت و تقدس را در هم آمیخته و همچون هر دیکتاتور دیگری به فریفتن عوام بپردازد. توحیه رفتار و گفتار اقتدار طلبانه از آنجهت انزجار برانگیز است که  نه تنها به پایداری دمکراسی نمی انجامد بلکه راه را برای  عادی سازی بروز تملایلات خودگامگی آمیخته با گرایش های نژاد پرستانه و ملی و مذهبی در یک نظام دمکراتیک هموار میسازد.

 دانالد ترامپ بعنوان یک رئیس جمهور "نامتعارف،" بیش از سه سال است که انظار جهانی را بخود جلب کرده است. از همان آغاز، وی نشان داد چندان علاقه ای ندازد که راه و روش جورج واشینگتن و توماس جفرسن و دیگر بنیان گزاران نظام دموکراسی را، نخستین در جهان، برگزیند و نامی نیکو از خود بجای بگذارد. حال انکه دانسته یا نا دانسته راه و روش چهره های سیاسی ای را برگزید که داری نامی چندان نیکو در تاریخ سیاسی امریکا نیستند، شخصیت هایی همچون جورج والاس، فرماندار ایالات آلاباما، نژاد پرست معروفی که در راه یافتن به کاخ سفید ناکام ماند و بعدا از تمایلات نژاد پرستانه عذر خواهی نمود و ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری که بدلیل سوء استفاده از قدرت، مجبور باستعفا گردید. دیر زمانی نیز بنظر میرسید که دانالد ترامپ هم بسرنوشت نیکسون دچار خواهد گردید که چنین نیز شد، دو سال به اتهام سوء استفاده از قدرت تحت بازرسی قرار داشت و سپس به اتهام جرمی مشابه در کنگره محاکمه گردید. اما، بجای انکه ترامپ را مجبور به استعفا نمایند، او را هر چه بیشتر در قانونگریزی بی پروا و حسورتر ساخت.

البته که برای هموطنان ترامپ دوست، چندان مهم نیست که الهام بخش ترامپ، نه بنیانگزاران نخستین نطام دمکراتیک در جهان بلکه رهبران خودکامه ای هستند همچون پوتین و شی جین پینگ و اردوغان و حتی رهبر جوان کره شمالی، جان اون. ترامپ آنها را بدان جهت که رها از هر قید و بند قانونی، میتوانند هر تصمیمی را بگیرند و هر برنامه ای را باجرا در آورند بدون آنکه پاسخگو باشند،  مورد تحسین و ستایش قرار میدهد و سخت میکوشد مانند آنها وقعی به رعایت قانون ننهد. در پیروی از دیکتاتورهای اقتدار طلب ترامپ جمهوری خواهان را متحد نموده دستگاه قضایی فدرال و سازمانهای اطلاعاتی را در اختیار گرفته و بگونه ای آشکار دست به قانونگریزی میزند، اگرچه پیوسته با مقاومت از سوی قوه مقننه و حزب مخالف و بخش بزرگی از مطبوعات روی در روی گردیده است.

گویا بر بروز تمایلات خودکامگی و قانونگریزی، باید چشم را بست، چون بر خلاف اوبامای "خیانتکار" ترامپ به امداد مردم ایران شتافته و شرایط را برای فروپاشی نظام فراهم اورد. حال آنکه ترامپ بارها نشان داده است که مشتاق یک دیدار، هرچند سطحی با سران جمهوری اسلامی بوده است. او خصومتی با استبداد دینی ندارد همین بس که نظام دست اندازی و آتش افروزی در منطقه را متوقف سازد، که ممکن است نظام را تضعیف کند، اما بقای آنرا بخطر نیاندازد.همچنانکه پس از سه سال و نیم تحریمات، بویژه محروم شدن از درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت، اقتصاد نظام را به رکودی عمیق دچار ساخته است، جامعه فقیر و بحران زده را فقیرتر و بحران زده تر کرده است، شرایطی که برخلاف باور بسیاری نه تنها نظام استبدادی را به فروپاشی نکشاند بلکه سبب انسجام و استحکام آن گردیده است.

 بعضا، خیزش و هجوم "لشگر گرسنگان" را در آینده ای نه چندان دور انتظار دارند. که در چنین صورتی بانتظار خود دیر زمانی باید ادامه دهند. چرا که تاریخ نشان داده است که گرسنگی نه تنها فعال کننده افعال انسانی نیست بلکه بازدارنده و منفعل کننده نیز میباشد. انتظار فروپاشی نظامی که بنیادش بر قهر و خشونت نهاده شده است و از هر کشتار و قتل و عامی ابایی ندارد، نظامی که میتواند در کمتر از 3 روز بیش از 1500 انسان را بخاک و خون بکشاند، نه از گسترش فقر و گرسنگی هراسی دارد و نه از خونریزی و تخریب و ویرانی. چرا که رژیم آخوندی خشونت و بیرحمی را تقدس بخشیده است چون در "جهاد" و "شهادت" بازتاب مییابد. براندازی رژیم آخوندی با ابزار تحریمات اقتصادی تنها میتواند از خام اندیشی برخیزد.

ترامپ دوستان وطنی، خصومت ترامپ با مطبوعات آزاد و "دشمن" نامیدن مطبوعات منتقد را نفی باور خود به آزادی مطبوعات نمی بینند و نسبت دادن هر نقد و  انتقادی را به توطئه دمکراتها و دسیسه های دیپ استیت، پذیرفته اند. که ترامپ، بر عکس سیاستمداران حرفه ای و نخبه، "حقیفت" را بر زبان میراند، هر چند ساده لوحانه و بلاهت آمیز. یکی از این دکانداران اینترنتی میگفت دمکراتها به سیاهان امریکا حقیقت را نمیگویند که این ابراهام لینکلن بوده است که سیاهان را از بردگی نجات داده است. این گوینده گویا آگاه نیست که آنچه خود بر زبان میراند، بازتابنده یک باور نژاد گرایانه است. چرا که این ادعا براین فرض قرار گرفته است که سیاهان امریکا از تاریخ و سرنوشت خود بی خبر و نا آگاهند. او میداند، اما، آنان که داغ بردگی را 400 سال بر گرده تجربه کرده اند، نمیدانند.

چه چیزی سبب شود که کسانی که از یک جامعه استبداد زده برخاسته و تاب و توان استبداد مضاعف دین و 
قدرت را نداشته، تن به ترک وطن داده و برغم زندگی در جوامع دمکراتیک غربی، چشم خود را بسته نگاه میدارند بر مظاهر استبداد، از جمله عوامفریبی، قانونگریزی، روابط را جانشین ضوابط کردن، خواستار وقاداری و التزام مطلق به "رهبر،" کذب خواندن حقایق و اکاذیب را عین حقیقت خواندن، از همه مهمتر "دشمن" خواندن هرآنکس که سخنی انتقاد آمیزبزبان آرد، خصومت و ستیز با مطبوعات آزاد و خصوصیات بسیاری دیکر که در این مختصر نمیگنجد.حال سوال این است با وجود چنین گرایشهایی، گرایش بسوی رفتار و گفتار اقتدارگرایانه در ایرانیانی که در جوامع دمکراتیک زندگی میکنند، آیا میتوان انتظار داشت زمانی را که ساختار استبداد در جامعه ایران فرو ریزد و بر ویرانه های آن ساختار یک حامعه آزاد و دمکراتیک را بپا داریم؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه


از اراده معطوف به آزادی
تا خواست معطوف به "تعبد!"



بدون تردید، مرگ یک مرد سیاه پوست در زیر زانوی یک پلیس سفید پوست، حکایت از تمایلاتی نژادپرستانه ای میکند که در جامعه امریکا نهادین است. اما، نه این تمایلات و نه بیان آنها هرگز پدیده ای پنهانی در جامعه آمریکا نبوده است، آنگونه که آخوند خامنه ای در سخنرانی خود بمناسبت رحلت امام خمینی بدان اشاره میکند که همچون لجن ته حوز پنهان مانده است، آنهم جامعه ای که در آن کمتر چیزی مخفی میماند. مطبوعات آزاد، ضامن و مسنول این شفافیت است.

اما، برغم این تمایلات نژادپرستانه، مبارزه سیاهپوستان برای کسب حق و حقوق در برابر قانون، ادامه یافته و تاریخ امریکا  پیوسته شاهد بر آن بوده است، مبارزه ای که گاهن بشکل فاجعه ای تاسف بار، عمدتا نتیجه رفتار بیرحمانه پلیس، بمنصه ظهور رسیده است. تمایلات نژادپرستانه که در رفتار و گفتار بعضی از سفید پوستان بویژه پلیس، بازتاب مییابد نه تنها انکار نشده است بلکه بوجود آن نیز اعتراف شده است و غالبا مجرم بدادگاه کشانده میشود، حتی اگر مامور پلیس هم باشد. درنتیجه تداوم مبارزه است که سیاهپوستان به پیشرفتهای و پیروزیهایی مهمی دست یافته اند. انتخاب رئیس جمهور سیاه را نمیتوان چیزی کمتر از ثمره این مبارزات دانست.

آنچه جالب است این است که مرگ جورج فلوید در امریکا نظر ولی فقیه، رهبرمعظم جمهوری اسلامی را بخود بخود جلب میکند، و در سخنرانی خود نیز بدان اشاره میکند، حال انکه، کوچکترین اشاره ای هم به مرگ جان باختگان در دست پاسداران نظام در آبان ماه گذشته نمیکند، به کشتار آنانی که در اعتراض بافزایش 300 درصدی قیمت بنزین، برحسب حکم حکومتی، دست به تظاهرات زده بودند. این در حالی ست که نظام پس از گذشت بیش از شش ماه، به کشتار حداقل 250 نفر که ظاهر درصد کوچکیی از آنان هدف گلوله های "سازمانی" قرار گرفته اند اعتراف نموده و امار آنها را منتشر ساخته است.

اما، کشتار بیش از 1500 نفر تظاهرکننده در آبان ماه، نه اولین کشتار نظام است و نه آخرین. بنیان نظام ولایت فقیه بر خون نهاده شده است همچنانکه اسلام بر لبه تیز شمشیر بنیان گذارده شده است. یعنی که تاریخ حکومت اسلامی نشان میدهد، که بر خلاف جوامع غربی ارزشی برای "انسان" قائل نیست، بویژه در معنای موجودی آزاد و مستقل بذات. آنچه در جامعه امریکا بوقوع پیوسته است خود سندی ست بر ارزش انسان در جامعه که برغم پوستشان و بنابر طبق قانون اساسی برابر خلق شده اند و دارای حق و حقوقی اند برابر و تفکیک ناپذیر از ذات انسانی. جان دادن یک انسان در زیر زانوی انسانی دیگر تنها به مرک یک فرد منجر نشده است بلکه او بر ارزش انسان ضربه و ارد ساخته است، این خوار ساختن انسان است که مردم امریکا و سراسر دنیا را باعتراض و جوش و خروش وادشته است. برغم بعضی خرابکاریها و قهر و خشونت، نه کشتاری تا کنون بوقوع پیوسته است و نه قتل عامی صورت گرفته است.

این در حالی ست که در جمهوری اسلامی، انسان وقتی حق حیات دارد که مطیع باشد و سر بزیر، هر باری را بر گرده خود تحمل کند و جیک هم نزند، چنانکه گویی انسان یک حیوان است. نافرمانی در حکومت اسلامی، شورش علیه الله محسوب میگردد، بر علیه خدایی که آخوند خامنه ای جلوه آن است و همچون او بجامعه انسانی مینگرد، همه یکسان، یکجور، یک رنگ، بازتابنده یکتایی و یگانگی الله. یعنی که تنها چیزی که الله از انسان طلب میکند چیزی نیست مکر "تعبد."  که بدان نیز ولی فقیه در سخنرانی اش اشاره ای کوتاه و و سریع دارد، که امام خمینی با وجود تمایلات نوگرایی بر تعبد بود که اصرار میورزید:

پافشاری بر تعبد در عین نگاه نوگرانه به مسائل یکی دیگر از تحول‌آفرینی‌های ایشان بود. ایشان یک فقیه نوگرا بود و در عین حال کاملاً پایبند به تعبد بود.

"پا فشاری بر تعبد درعین نگاه نو گرایانه"، مفهومی هم وزن خدایی نیست مگر خدا دیگر یک مفهوم دینی نیست بلکه مفهومی ست که دلالت دارد بر سیاست و قدرت، حکایت کند از سلطه افکنی و سلطه پذیری. این بدان معناست که از آغاز در حکومت اسلامی، هر اعتراض و مقاومت و مخالفتی، سرپیچی و نافرامانی و دور شدن از تعبد محسوب میشد، کنشی که افراد را به دشمنی با الله متهم و سزاور عذاب الیم مینماید. اراده معطوف به تعبد خواهی ست که حکومت اسلامی را به یک حکومت ضد بشری تبدیل کرده است، حکومتی که پشیزی برای جان مردمش قائل نیست. این خواست معطوف به تعبد است که سبب خواری انسان و زوال انسانیت در حکومت اسلامی کردیده است. در حالیکه اراده معطوف به آزادی بوده است رمز پیشرفت و موفقیت جوامع غربی از جمله امریکا. تظاهرات و جنبش اعتراضی نه تنها سبب تضعیف نظام دمکراسی در امریکا نمیشود بلکه بر بنیان ان استحکام و انسجام بیشتتری می بخشد.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi