۱۳۹۷ اردیبهشت ۷, جمعه

بر سر میز گفتگو:

اسلام و آزادی!



اشتباه خواهد بود اگر لحظه ای بیاندیشم که وضع موجود، چیزی کمتر از وضع دلخواه روحانیت، آیت الله ها و فقها و طلبه های برخاسته از حوزه ها ی علمیه است. اگر در گذشته روحانیت، برای حفظ سروری و نهادینه ساختن شریعت اسلامی خود را نیازمند شمشیر شاهان میدید، هم اکنون خود دارای سپاه و لشگر است. تمام نیروهای نظامی و امنیتی و قضایی را در زیر پنجه خود دارد. بربخش مهمی از ثروت جامعه پنجه افکنده است. ساختار سیاسی کشور را بر اساس اراده و آرمان خود معماری کرده است، بگونه ای بسیار بس فریبنده، نهاد های نظام دموکراتیک غرب را بعاریه گرفته و چهره کریه نظام استبداد مضاعف دین و قدرت را پوشانده است. یعنی که قوای مستقل سه گانه جمهوریت را تابع قانونی ساخته است که بازتابنده اراده چندو چون ناپذیر ولایت فقیه ست که خود مظهر شریعت اسلامی ست. اگر تضاد و تنشی بین آنچه "حاکمیت" خوانده میشود و دستگاه دولت دیده میشود، تضادی ست ساختاری. صعود روحانی بر مسند ریاست جمهوری، نشان میدهد که روحانیت ولایتمدار، برغم شخص ریاست جمهوری، هرگز از مدیریت منابع مادی و اداری دولت چشم نپوشیده و نمی پوشد. در گذشته هرکز بدان اعتماد نکرده و هم اکنون هم بدان اعتمادی ندارد، حتی اگر یکی از خودی بریاست جمهوری برسد. نظام مطلقه ولایت فقیه اجازه نمیدهد که دستگاههای دولت مستقل از آن عمل کند. این است که نباید لفاظی های اقای روحانی را جدی گرفت. مثلا وقتی روحانی میگوید: "با گرفتن یقه مردم و جنگ و دعوا که امر به معروف نمی شود." و، یا وقتی میگوید: "ما باید فضا را برای اطلاع مردم فراهم کنیم...بگذارید مردم زندگی کنند،" مخاطب رئیس جمهور کیست؟ با کیست که سخن میگوید. سخنی که مخاطبش مجهول است نه متضمن سیاستی و نه تصمیمی. اما، کیست که با او موافق نباشد. یا وقتی که میگوید:"مدیران دولتی به تهدیدات اعتنا نکنند و اگر می ترسند به آنها جواب بدهند به من بگویند که جواب آنها را بدهم،" سخنان ریاست جمهوری را نمیتوان جدی گرفت چه خود نادانسته بیش از مدیرانش میترسد و از گفتن حقایق سرباز میزند. در همین یک دستورلعمل، وی نمیگوید از کدام "تهدیدات" سخن میگوید. آنان کیانند که میتوانند مدیران یک دولت را تهدید کنند. آیا ممکن است که رئیس جمهور از چیزی سخن بگوید که از چیستی آن بی خبر باشد؟ خیر. او بخوبی میداند که تهدید ات از چه نوعی ست و از کدام سو میآید. او بر آنچه در درون نظام میگذرد، آگاه ست، چون او خود بخش مهمی از آن است. بعبارت دیگر، تصاد و تنش بین دستگاه دولت و حاکمیت را نباید منفی و همچون شکافی پر نشدنی بین دو جناح نظام دانست. این دوگانگی در واقع نقش اساسی در پایداری و تداوم نظام بازی کرده است.  چرا که هر چه تنش ها شدیدتر شود، توهم ازهم گیسیختگی نظام را شدیدتر میسازد، توهمی که انفعال آورد.
چرا وضع موجود، وضع دلخواه روحانیت نباشد، وفتیکه روحانیت، از تمامی ابزارها برای شکل بخشیدن به جامعه ، برخوردار  بوده است. روحانیت نیز در این امر هرگز کوتاهی نکرده است و از همان آغاز، یعنی از لحظه ای که بر مسند قدرت جلوس نمود، شمشیر برگرفت که یک جامعه اسلامی را معماری نماید. باید اعتراف کرد که روحانیت، برغم تمامی بحران هایی که هم اکنون گریبانش را گرفته است، موفق شده است که جامعه ای را بر سازد بر طبق اخلاق و ارزش های اسلامی. جامعه حاضر، همان جامعه دلخواه روحانیت است. این روحانیت و نظامی که برساخته است به بن بست نرسیده است. این برآورد شخص نگارنده نیست بلکه بر آورد یکی از جامعه شناسانی است که در دامن نظام به نخبگی رسیده است و بواسطه تحلیل های انتقادی از وضع موجود به شهرت نائل آمده است، این محمد فاصلی است که صریحا میگوید که این "نظام یا "سیستم" نیست که به بن بست رسیده است، بلکه این شیوه برخورد با مسائل است که به "انتها" رسیده است.
لازم است که اینجا یاد آوری شود که محمد فاضلی جامعه شناسی که در دانشکاه بهشتی استادیار در رشته جامعه شناسی ست و در دولت روحانی به مقامات بلندی رسده است. وی مشاور وزیر نیرو و معاون پژوهشی مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری ست. بعضا، سخنان اخیر اور را که در ویدیویی در فضای مجازی انتشار یافته است، چنان تعبیر کرده اند-  این نیز شامل بر عنوان ویدیو نیز میشود- چنانکه گویی، فاضلی  فروپاشی رژیم را پیش بینی کرده است. این در حالی ست که وی اظهار میدارد که تنها در چارچوب این نظام است که میتوان تغییر و تحولی امکان پذیر است. بهمین دلیل است پس از بر شمردن بحران هایی که گریبا رژیم را گرفته است، وی  راهکارهای برون رفت از این بحرانها را به دولت روحانی ارائه میدهد. البته که بخش نخست تحلیل وی از وضع موجود بسیار انتقادی ست نسبت به "سیاست"که بر همه چیز سلطیه افکنده و همه چیز را سیاسی کرده است. اگر فاضلی به استحکام و تداوم نظام اعتماد نداشت در پایان سخنرانی خود تاکید نمیکرد که هر تغییر و تحولی باید در چارچوب این نظام واقع گردد. یعنی که اندیشه براندازی نظام را بدور افکنید و واقع نگر باشید. وی به سرنوشت محتوم انقلاباتی که در کشورهای شمال آفریقا، از جمله انقلاب مصر که فاصلی خود فروپاشی آنرا  از قبل پیس بینی کرده بوده است، اشاره میکند و میگوید که این خوشخیالی است اگر به جنبش دمکراسی خواهی بیاندیشی، چون کشورهای خاور میانه فاقد "زیر ساختهای" لازم برای بر قراری یک نظام دموکراتیک اند. چرا که دغدغه امنیت در منطقه جایی برای رشد انگیزه دمکراسی خواهی بجای نمیگذارد.
اعتماد فاضلی بنظام، از واقعیتی بر میخیزد که از آن هرگز سخنی بزبان نمیآورد، واقعیتی که عینی ست و قابل مشاهده، حکومت شریعت اسلامی که مظهر آن آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم اند. که این جامعه، جامعه ایست که بر آن شریعت اسلامی حکومت میکند، بر آن ارزش ها و نهاد های اسلامی حکومت میکنند. که این جامعه تحت "هدایت" و یا "ارشاد" قشر عالم و دانای کشور شکل گرفته است. آنچه روزانه اتفاق میافتد بیانگر چیزی نیست مگر سلطه تمام شریعت اسلامی بر جامعه. این سلطه در کتک خوردن و خوار نمودن یک دخترخام بوسیله زنان مامور "گشت ارشاد،" بازتاب می یابد، در اعدام بهمن ورمرزیار، جوان 27 ساله بیکاری که با دوستان خود دست به یک حمله مسلحانه به یک مغازه طلا  فروشی میزند و طلاها را بسرقت میبرند. پس از چندین روز بهمن دچار ندامت میشود، طلاها را به صاحب مغازه باز میگرداند و رضایت دارنده مال را جلب نموده و خود را به پلیس معرفی میکند. اما، این جوان بجای اینکه الگویی برای رفتار جوانان جامعه بشود. بدار مجازات آویخته میشود. حکم اعدام او یک حکم شرعی بود نه "قانونی،" چنانکه گویی قانون و شریعت دو چیزند. چرا که سیستم تنیه و مجازات، سیستم قضایی، جمهوری اسلامی، تحت قوانین شریعت بگردش در میآیند. یعنی که تمامی احکام اعدامهای روزانه، اعم از سیاسی و غیر سیاسی، احکام زندانی زندانیان بر طبق احکام شرعی صادر میشوند. حجاب اجباری که نماد بکسانی و یکرنگی جامعه اسلامی ست یک حکم شرعی ست، تمامی مدارس؛ دانشگاه ها، سازمان های دولتی و غیر دولتی بر اساس احکام اسلامی اداره میشوند. هیچ سوراخ سنبه ای نمانده است که شریعت در آن نفوذ نکرده باشد.
این بدان معناست که برغم تمام بحرانهای گونا گونی که نظام با آن دست بگریبان است، با این وجود دارای چنان اقتداری است. که می تواند در انظار عموم بیک دختر خانم هجوم ببرد واو را مورد رفتاری خشونت بار قرار دهند. چرا که در جامعه اسلامی، ارشاد یک امر ضروری ست و بکارگیری هرگونه ابزاری در سلطه کامل برطبیعت بشری، طبیعتی که اسیر خواهشها و تمنای نفس انسانی ست و منشا همه انحرافات در سطح جامعه، قابل توجیه ست. بهمن ورمرزیار را بدار مجازات میآویزند نه بخاطر خطایی که مرتکب شده بود بلکه بدان دلیل که وی به "ندای وجدان" گوش فرا داده بود، نه ندای شریعت اسلامی، مبنی بر "تسلیم " و "اطاعت" و نه سرکشی و بی پروایی. زنان گشت ارشاد، آن خانم جوان را بضرب و شتم گرفته بودند که او را به تسلیم و اطاعت وادار کنند. حال آنکه خانم جوان فریاد بر میاورد که او خلاقی مرتکب نشده است. بی دلیل نیست که رئیس قوه قضایی، آیت الله صادقی لاریجان توصیه کرده است مباد نیروهای انتظامی در برقرار حجاب اجباری قدمی بعقب بنشینند و دیگر رهبران روحانی همچون مرجع تقلید، مکارم شیرازی. آخوند جنتی رئیس شورای نگهبان ئ و مجلس خبرگان و بسیاری دیگر از آخوندها، نظراتی مشابه مبنی بر ارشاد متخلفین ابراز داشته اند حتی اگر همراه باشد با خشونت و خواری یک شهروند. در حالیکه رئیس جمهور و دیگر وزرای دولت از جمله وزیر کشور به ملامت گشت ارشاد و نیروهای انتظامی پرداختند که خود بازتابی ست از تضد ساختاری حاکمیت و دولت.
در چنین شرایطی، جامعه شناس نخبه نظام، محمد فاضلی، چون حکومت شریعت اسلامی که مظهرآن روحاینت حاکم است، بطور کلی بدست فراموشی می سپارد و وجود نظام مخوف استبداد مضاعف دین و قدرت را نه میتواند احساس و یا مشاهده کند، برون رفت از بحرانهای هم زمانی که نظام با آن دست بگریبان است، به سوار کردن فیل بر خود روی پراید، مقایسه میکند که آنرا نشدنی میداند. با این وجود وی میگوید راه نجات در "گفتگو" نهفته شده است.  وی تاکید میکند که "گام اول گفتگوست." اگرچه او اعتراف میکند که دولت دست دارد و فاقد زبان گفتگوست. با این وجود گفتگوی حاکمیت با مردم را تنها راهی می پندارد که میتواند جامعه را پویا نموده و بر مشکلات روز افزون چیره نماید. اما؛ مسئله آن است، وی خاطر نشان میسازد، که چیزی بر روی میز نیست که بتوان بر سر آن به گفتگو نشست. اولا مردمی که باید با آنها بگفتگو نشست دجار "خستگی اجتماعی" گردیده اند. چون بعداز گذشت چهل سال هیچ مسئله ای هرگز حل نشده است و بروی هم تل انبار شده است. افزوده براین، فاضلی یاد آوری میکند که که جنبش موجود "جنبش چیز باختگان" است، هرگسی چیزی باخته، یکی سبک زندگی را، یکی کرامت را، یکی مال و دارایی را.  مسلم است که آرامش بر قرار نگردد مگر آنکه روند را معکوس کنیم، یعنی که از تعداد بازندگان باید کم نموده و بر تعداد برندگان باید بیافزائیم. درمان این "چیزباختگی،" نه کسب موفقیت های بزرگ بلکه موفقیت های کوچک است که میتواند منجر به حل مشکلات گردد.
فاضلی، اما، راه دیگری هم در پیش پای نظام میگذارد و آن نیز "تولید دانش " است، وی تاکید میکند که بیسوادی و 14 میلیون بیسواد، جامعه را بسوی نابودی سوق میدهد، چنانکه گویی سبب و دلیل اصلی این بیسوادی پس از چهل سال حکومت، نهاد دیگری میتواند بجز نهاد "فقاهت" باشد. آنها سعی خود را کرده اند که مدارس را به مکتب خانه ها تبدیل کنند و دانشگاه ها را به حوزه ها. آقای روحانی برای خوار کردن دشمن، شیطان بزرگ دانالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا را بدلیل اشتغال او به برج سازی و بهره وری از سرمایه گذاری، فاقد توانایی و دانایی لازم برای اداره یک کشور و ورود به بازی سیاسی میداند، گویی خود و هم قطارانش شایسته ترین شایسه ها برای حکومت اند.
متاسفانه بنظر میرسد که آقای فاضلی بر آن تصور است که بفرض اینکه اگر چیزی بر روی میز بود، حاکمیت سر گفتگو را میگشود. حال انکه گفتگو با کسانی که "حقیقت" غایی و نهایی را یافته اند و در پس آن حقیقت شمشیر را بر افراخته اند، گفتگو ناممکن است. و گرنه دیر زمانی ست که مسئله دین، دینی که جلوه آن فقاهت است بر روی میز است. در کنار دین نیز مسئله "ازادی" هم که در قاموس فاضلی محلی ندارد بر روی میز است. اما، چگونه میتوان از آنانکه به اصل تسلیم و اطاعت، اعتقاد و ایمان فناناپذیر داشته و خصم آشتی ناپذیر آزادی اند، انتظار گفتگو داشت؟ آری، دین و آزادی بر روی میز است و تا زمانی که روحانیت حاکم به گفتگو در باره آنها تن در ندهد، محکوم به پسروی است و بازگشت بدوران بادیه نشینی، دورانی که در آن اسلام ناب محمدی بظهور رسید. تمامی بحران هایی که گریبان نظام ولایت را گرفته است ناشی از دشمنی آشتی ناپذیر دین است با آزادی و زمانی که در آن زندگی میکنیم، دشمنی ایکه در خصومت با اینترنت و فیلتر کردن رسانه های اجتماعی و محود کردن دسترسی به اینترنت، بازتاب مییابد. تا زمانیکه این دشمنی ادامه یابد، جامعه نیز محکوم به انحطاط و تباهی ست و شاهد بر زوال انسان.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
لینک سخنرانی آقای محمد فاضلی


۱۳۹۷ فروردین ۳۱, جمعه

رها یافتگان

 و افول نظام!



اگر آنچه در دی ماه سال گذشته، اتقاق افتاد و، آنچه در آن زمان کوتاه بگوشها رسید و، اگر
 شعارهای ضد روحانیت و ضد جمهوری اسلامی برهبری ولی فقیه، نیز واقعی بودند و نه برساخته ذهن و تخیل، میتوان چنین نتیجه گرفت که دوران برون رفت از "فریب" و یا دوران رهایی" آغاز گشته است، رهایی از غریزه دینی، رهایی از باید ها و نبایدها و از حلال و حرامهای شریعت اسلامی، رهایی از شریعتی که دیر زمانی ست که "شمشیر" بر گرفته، قواعد و مقررات خود را حاکم بر جامعه نموده است، قواعد و مقرارتی، بازدارنده هرگونه حرکت به پیش، هرگونه "بدعت" و نو آوری و تجدد، هرگونه آفرینش علمی و هنری، کشنده هر آنچه خوب و خیر و زیبا در انسان است، خصم زمان و دشمن آشتی ناپذیر آزادی، قواعد و مقرراتی که انسان را باسارت و بندگی میکشاند و عقل و خرد را از او میرباید. اگر روحانیت جرعه ای حرمت بانسان روا میداشت، او را چنین خوار و ذلیل در ملا عام به تخت شلاق نمی بست، زندانی نمیکرد و مورد تجاوز و شکنجه قرار نمیداد و به دار مجازات نمی آویخت.
درست است، آنچه در اوایل دی ماه بوقوع پیوست، تغییری را در ساختار دین و قدرت بوجود نیاورده است. اما، همچو زلزله ای مهیب، پس لرزهایش رژیم شریعت را هنوز دچار رعب و وحشت میکند. این پس لرزه های خیزش مردمی در دیماه 96 هستند که در واقع زمینه رهایی را بوجود آورده است. بازتاب این لرزه ها را میتوان در تغییر رفتار جوانان مشاهده نمود. مرزهای آهنین شریعت آغاز به فروریزی کرده اند. چه آنچه شریعت حرام و قدغن کرده بود از زیر زمین در حال بیرون جهیدن است. مردم با جسارت بیشتری به شادی و شیدائی، میپردازند. آشکارا کنند آنچه نباید کنند. مینوازند و میرقصند و میپوشند و مینوشند، می بینند و می شنود آنچه شریعت اسلامی حرام و مکروه و گناه خوانده است.
درست است که حجاب اجباری براندازی نشده است، اما، کم حجابی و بی حجابی بسیار زیاد شده است. اختلاط جنسیتی بیشتر از همیشه مشاهده میشود که خود بیانگر افزایش بی اعتنایی به اقتدار گشت های ارشادی و انتظامی ست. اخیرا خبرگزرای های رسمی از جمله خبرگزاری ایسنا، از باز داشت 60 زن و مرد در یک پارتی مختلط در مشهد خبر دادند. بنا براین گزارش قاضی حسین حیدری، اظهار داشته است که هماهنگی با "مامورین پلیس امنیت اخلاقی استان و ماموران قضایی با رعایت موازین شرعی و قانونی... تعداد 22 نفر مرد و 38  نفر زن که اغلب به صورت نیمه عریان در حال رقص بودند دستگیر شدند. وی میافزاید که: "مقداری مشروب الگلی کشف، دیجی و وسایل نورپردازی توقیف و تعداد 20 دستگاه خودرو به پارکینگ منتقل شدند."
آری، معماران حکومت اسلامی، میخواهند که این جوانان از آیت الله های "مقدس،" "تقوا" بیاموزند، از دلبستن به دنیای مادی اجتناب ورزیده، در کنج مسجد به قرات قرآن مشغول گردند و ظاهرا همچون آنان بر غرایز شهوانی و خواهشها و تمناهای نفس انسانی چیره شوند. چه در جامعه اسلامی، انسان از سر اخلاق با انکار طبیعت خود باید عبودیت خود را در برابر خدا بپذیرد. یعنی که در جامعه اسلامی باید خواری را بپذیری تا به تعالی برسی.
 در حالی که اعتراضات به حجاب اجباری ادامه دارد و رفتارهای هنجار شکن در حال گسترش است، نظام استبداد مضاعف دین و قدرت بر سرکوب و سختگیری افزوده است، چنانکه گویی جانوری ست زخم خورده، موها بر پشتش سیخ گردیده و شدیدا در پی کین خواهی ست و مسدود ساختن هر سوراخی ست برای برآوردن نفسی.
 در زمان نکارش این مطلب، ویدیوی کتک خوردن یک زن جوان بدست گشت  ارشاد، در فضای مجازی انتشار یافت که  وحشتناک و ارعاب آور است. بی بی سی گزارش میدهد که نیروی انتظامی ضمن تایید اصالت ویدئو، گفته است: پلیس به هیچ وجه چنین رفتارهایی را تایید نمی کند. و از زنان ایرانی خواسته است تا "شئونات" اجتماعی را رعایت کنند. تردید مدار که این نمونه ای از خروار است، چه بسا این نوع هنجار شکنی ها و سرکشی ها بکرات اتقاق میافتد بدون آنکه رسانه ای شوند. مسلم است، اگر شئونات اجتماعی که منظور نظر نیروی انتظامی است، تا کنون رعایت شده است بخاطر شمشیر بیرحم شریعت بوده است. شمشیر برگیر تمامی شئونات فروخواهد ریخت. اما، هم اکنون بدون آنکه شمشیر برگرفته شود، شئونات شریعتی در حال ریزش اند.
پاسخ رژیم دین به ظهور زمینه های مناسب برای رشد جنبش رهایی بخش، بدو شکل "نرم" و "سخت" بیان میگردد. منبرنشینان و خطبه گویان برهبری ولی فقیه، بر یاد خدا، بر "تقوا،" تحصیل رضای خدا و یا زندگی برای راضی ساختن خدا، وبر اجتناب از گناه، تاکید نموده و توصیه میکنند که علم بدون حفظ اعتقادات بدون رعایت مبانی اخلاقی در عمل، پوچ و بیهوده است. که افزایش گناه است سبب گرفتاری و تنگی معیشت و مانع رشد و توصیه میشوند. که باید مراقب موجوداتی بود که آنها را "نفوذی " مینامند که آنها دل با بیگانه دارند و دم از خدمت میزنند.
گویا کارشناسان زیست محیطی که از خارج بدعوت ریاست جمهوری بکشور رفته تا بر درد افزاینده بی آبی قبل از آنکه بکوچ مردم از روستاها بشهرهای برزگ بیانجامد، مرهمی بر نهند از همین نفوذی ها بوده اند. دیدیم که سید امامی کاووسی، استاد دانشگاه و مدیر عامل موسسه «حیات وحش میراث پارسیان،" باتهام جاسوسی ببند کشیده شد و او را با عارضه خودکشی از میان برداشتند. شاید یکی دیگر از آنانکه کمر خدمت به هموطنان بسته بود، نخبه دیگری، برنده چندین جایزه علمی، آقای دکتر مدنی بود که قبل از آنکه زیر چنگال مخوف بازپرس به جاسوسی برای بیگانه اعتراف کند، بدرستی فرار را بر قرار ترجیج داد. ایران وایر، گزارش  میدهد که "پرونده کاوه مدنی بپایان رسید، اما او تنها قربانی نیست."  این بدان معناست که جمهوری اسلامی، هرآنکس که صادقانه قصد خدمت بکشور را دارد، بغل و زنجیر میکشد. چرا که خدمت آنها به برچیدن بساط فساد و افشای غارتگران و چپاولگران داخلی میانجامد. چه آخوندهایی که جلوه اخلاق اسلامی اند بر آن تصوراند، اگر آنها فرصت یابند که بکار خود ادامه دهند، نابسامنی ها اقتصادی  و سوء مدیریت راه میاندازند تا باورهای مردم را تغییر دهند. آنها بمنظور جلوگیری از تغییر باور مردم دست به جنایات هولناکتری هم میزنند.
خطبه گویان معصوم و خطا ناپذیر که پرچم عدالت اسلامی را بدوش میکشند، و از تغییر باورهای مردم، هراسان گردیده اند  سختگیری و خشونت و بیرحمی را برای ایجاد ترس و ارعاب، باوج خود میرسانند؛ و جوانی 27 ساله را که دست بسرقت مسلحانه زده بدون آنکه مرتکب قتلی بشود، بدار مجازات میآویزند، نه بر اساس قانونی که خود نوشته اند بلکه بر اساس قانون نانوشته شریعت، قانونی که به سلیقه حاکم شرع وضع میشود.  البته پس از آنکه متهم، بهمن ورمزیار از کرده خود پشیمان شده، توبه نموده و اموال سرقت شده را به صاحب آن باز برگردانده،  رضایت او را نیز بدست آورده و خود را به پلیس معرفی میکند. جمهوری اسلامی، در واقع با بدار کشیدن بهمن ورمزیار، توبه و پشیمانی، صداقت و عدالت را نیز بدار مجازات میآویزد. از این پس، ندامت و پشیمانی از کردار بد، تهی از هر معنا و مفهومی ست. اگر پایان پشیمانی مرگ در ذلت و خواری ست، پس چرا بسرقت نبری و کسی را بر زمین نیافکنی و پا بگریز نگذاری. همچنانکه چندی پیش دوجوان را بجرم زورگیری و اخاذی مقداری ناچیز پول، برغم رضایت شاکی بدار آویختند، اینبار نیست نظام مقدس دست بیک جنایت دیگر میزند که آب طهارت بر سارقان و غارتگران بزرگ بریزند. جوانی که توبه کرده از گناه و اشتباه خود پوزش خواسته بدار مجازات آویخته میشود، اما، قاضی مرتضوی بجرم نه همه جنایاتی مرتکب شده است، بلکه جرمی سزاوار تنها دو سال زندان، هنوز نا پیدا است و نیروی قضایی از یافتن آن ناتوان است.
البته نظام مذبوحانه میکوشد که از روییدن جنبش رهایی بخش جلو گیری نماید. باین دلیل به مسدود کردن رسانه های اجتماعی از جمله تلگرام که دارای 40 میلیون کار بر است دست زده است. آنها فضای مجاری را بزرگترین خصم خود میشمارند، چون آنها را مسئول تغییر باورهای مردم میدانند. این فقهای مقدس، تغییر باور مردم را ناشی از شقاوت و خشونت و سختگیری، فقر و عقب ماندگی نظام استبداد مضاعف دین و قدرت نمیدانند. نگرانی و اضطراب نظام بجایی رسیده است که دست به تفتیش عقاید هم میزند و گلرخ ایرانی را به آتهام "توهین بمقدسات" و "تبلیخ علیه نظام" در داستانی که منتشر نشده، فیلمی که اکران نشده و مصاحبه ای که بچاپ نرسیده به 6 سال حبس محکوم میکند. وی هم اکنون پس از 60 روز اعتصاب غذا در کما بسر میبرد.
آری، نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، بر این تصور است . که رها یافتگان از فریب را میتواند بار دیگر فریب دهد. ذهی خیال باطل. پیر جادوگر، غول را از آن شیشه جادویی به بیرون فرا خوانده است. بهوش باش ای فقیه که پایان نزدیک شده است و رهایی فرار رسیده است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ فروردین ۲۴, جمعه

ولی فقیه:

!سقوط نظام تدریجی ست


براستی چگونه به اینجا رسیدیم، بجایی که بهرسو بگردی و از هر زاویه ای که  بوضع موجود
 بنگری، چیزی جز تیره بختی و سیه روزی، چیزی جز محنت و فلاکت، چیزی جز سقوط و زوال نبینی، چنانکه زمان به آخر خود رسیده است، آفتی هولناک بجان جامعه افتاده و به لب پرتگاه سقوط کشانده اش. وضع موجود، حاصل نزدیک به 40 سال حکومت "شریعت" اسلامی ست که مظهر آن ولی فقیه ست، فقیهی از تبار امامان "معصوم" و "مظلوم."
وضع موجود، ناشی از یک "توهم" بیش نیست، توهمی که فقها و علما برهبری ولی فقیه "اول،" و "دوم" امام خمینی و خامنه ای دچار آن بوده اند. این توهم که علم بر یک کتاب، قران، کلام الله، کلام خداوند یکتا و یگانه، یک علم "کافی" ست، در بر گیرنده آنچه بشر تاکنون و نیز در آینده دانسته و شناخته است. این را علما و فقها، حقیقتی بشمار میاورند، چند و چون ناپذیرو بدان باور یقین دارند. پس چه تعجب اگر برخاستگان حوزه های علمیه، از طلبه تا فقیه، آنان که عمر خود صرف آموزش علم کافی میکنند، با خود بیاندیشند که آنها دارای ابزار مناسب برای حکم رانی بر یک جامعه را در دست دارند. که از آنها شایسته تر چه کسانی را در جامعه میتوان یافت.
پس علما و فقها در آغاز برهبری امام خمینی"شمشیر" بر کشیدند که قواعد  و قوانین تغییر ناپذیر شریعت اسلامی را برای حکومت بر یک جامعه پیاده سازی نمایند. که الگویی از جامعه بجهانیان ارائه دهند، کامل و بدون نقص، الگوی اسلامی که فاقد تمام نواقصی ست که الگوهای شرق و غرب بدان مبتلا هستند.
وضع موجود چیزی نیست مگر حاصل این توهم بزرگ. بحرانهای پی در پی، بر وخامت اوضاع افروده است. برنامه امپراطور سازی نظام دوازده امامی، همچون یک کشتی فرسوده به لجن نشسته است نه میتواند آنرا ادامه بدهد و ساختار بزرگراه  جمهوری اسلامی- دمشق که از عراق و لبنان میگذرد، آغاز نماید و نه استطاعت آنرا دارد تا بشار اسد را بر سر قدرت نگاه دارد و بار حمایت مالی بحماس و حزب الله وشحد شعبی را بگردن بگیرد. این البته در حالی ست که نظام ولایت با شاخ و شانه کشی عربستان و اسرائیل و آمریکا، نیز روی در روی قرار گرفته
. وضع موجود، در کلامی خلاصه، تیره و تار است و همچنانکه به پیش میرویم، تیره و تار تر هم خواهد شد. این واقعیتی که آیت الله های حاکم خود بدان اعتراف میکنند، نه از سر پذیرش مسئولیت و، شکست و، خفت و خواری. بلکه از سر مسئولیت گریزی و فریبکاری، برخاسته از تحصیل "اجتهاد" آموزش علم الهی، "علم" کافی و یا یقین به حقیقت نهایی.
رهبر معظم انقلاب، در اخیر ترین سخنان خود در 20 فرودین امسال در دیدار با کارگزاران نظام، اظهارمیدارد که:
کلید حل مشکلات، « دعا، یاد خدا و اصلاح دل هاست» و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
حضرت ولایت، آدمی را در شرایط خاصی قرار میدهد که نمیداند باید بخندد و یا بزیر گریه بزند. ولی فقیه چنان سخن میراند گوئی که بر منبر دین نشسته است نه منبر قدرت. او به "دعا،" "یاد خدا" و "اصلاح قلوب" متوسل میشود که بروز مشکلات را به کمبود "تقوا" نسبت داده و و خود از زیر بار مسئولیت با نرمشی قهرمانانه بگریزد. این است که در ادامه سخنانش فروتنانه اعلام میدارد که "ما در جمهوری اسلامی به تعمیر قلب خودمان احتیاج داردیم." این در حالی ست که از آستین ولی فقیه و آخوندهای حاکم خون فرو میچکد و دستانشان همه آلوده بجنایت و خیانت به ملت ایران و بشریت است. این شکرد روحانیت حاکم بوده است، زبان چرب و نرم بکار گیرد تا سختتر از همیشه بر سر محکومان بکوبد.
ولی فقیه در ادامه سخنانش بمنظور آنکه نشان دهد چه نیروی کارآمدی در "قلوب اصلاح شده" نهفته است، بگذشته نه چندان دور و فعالیتهای انقلابی سالها 60 باز میگردد و خطاب به حضار میگوید:
یادتان هست احساسات خودتان در آن دهه را؟ یادتان هست رفتار خودتان در آن دهه را؟یادتان هست بی اعتنایی به مال را که در آن دهه داشتید؟ اهتمام به خدمت را که در آن دهه داشتید؟ یادمان میرود، این اشکال کار است.
دورانی که رهبر معظم انقلاب از آن یاد میکند، دوران خون و کشتار و سرکوب، گروه ها و سازمانهای سیاسی و قومی و منطقه ای بود که مشمول چند دوره قتل عام که بزرگترین آن در سال 67 در زندانهای کشور بوقوع پیوست که بیش از 4000 نسل انقلابی را از دم تیغ گذراندند. اما، وی در ادامه سخنانش به حقیقتی اعجاب آور اعتراف میکند که همانگونه که ارزشهای "ولای" 60 "بتدریج" بدست فراموشی سپرده شده است، "سقوط" نظام  نیز "بتدریج" بوقوع می پیوندد. چون تغییرات، تدریجی ست بدان خو گرفته و برایمان عادی شده است. این است که کارگزاران را به "مراقبه" فرا میخواند.
 کاهش سریع ارزش ریال، ارزش پولی ملی، پولی که بازتابند ارزش نیروی کار یک ملت است، در برابر دلار ضمن دامن زدن به تشویش و اضطراب در سطح جامعه، بر تنش بین بیت رهبری و دولت بریاست حجت الاسلام، دکتر حسن روحانی و طرفداران او  افزوده است.
واکنش یکی از مراجع تقلید، آیت الله مکارم شیرازی که به سلطان شکر هم شهرت یافته است و یکی از نگهبانان زبده و کار کشته شریعت اسلامی ست، به بازار پر التهاب ارز، سبب میشود که نقاب "تقدس" را از چهره کریه و فریبکار روحانیت حاکم بر گیرد. او برای برون رفت از بحران ارزی، از دولت میخواهد که بیدرنگ "مهره های اصلی دلالان ارزی به عنوان مفسد فی الارض محاکمه شوند،" چنانکه گویی "خشونت،" "بیرحمی" و "انتقام ستانی،" تنبیه و اشد مجازات، مردمی را که میخواهند ارزش ثروت خود را حفظ کنند و یا آنان که ورود در بازار آشفته ارز میکنند تا لقمه نانی بدست آورند، از خرید و فروش ارز منصرف میکند.
لازم به یاد آوری ست، آقای مکارم شیرازی، یکی از مراجع تقلید  است که فتوای "ارتداد" شاهین نجفی، خواننده رب و راک را صادر نموده و در عین حال استفاده از گوشی های با سرعت بالای تری جی را بدون زیرساخت های لازم برای کنترل حرام دانسته است. یعنی که مرجع تقلیدی با این سوابق درخشان  هنوز متوجه نیست همچنانکه حضرت ولایت فرمودند، سقوط نظام تدریجی ست و او خود یکی از مهمترین معماران این سقوط است.
اما، امام جمعه مشهد، فرمانروای خراسان، دست امداد بسوی حضرت ولایت دراز میکند و میکوشد که بار سنگین مسئولیت را از دوش وی بر گرفته بر دوش "شیطان" و توطئه دشمنان برنهد. لذا، بحران ارز را ناشی از بزمین گذاردن راهبردهای کاهش ارزش ارز که مقام رهبری در برنامه ششم پیش بینی کرده بود ارزیابی میکند. او معتقد است که:
آنقدر که بر سر این برجام لعنتی لابیگر کردند اگر سر دستور مقام معظم رهبری با کشورها لابیگری میکردند امروز دلار در کشور ما ارزش نداشت. در این صورت دلار آمریکا ، مثل خود آمریکا ذلیل بود و قیمتی نداشت. چرا وضعیت دلا را 4 سال پیش ساماندهی نکردید؟ رهبری پیش بینی کرده و راه چاره داد؛ ولی شما عمل نکردید. مظلومیت رهبر ما بی شباهت به مظلومیت موسی بن جعقر نیست. رهبری دستور میدهد، آنان عمل نمیکنند، بعد که سرشان به 
سنگ می خورد میگویند رهبری باعث این کار شده است.
فرمانروای خراسان نیز در تایید سخنان ولی فقیه مبنی بر فراموشی تدریجی ارزشهای انقلابی و در نتیجه سقوط نظام، اظهار داشت که مسئول این فراموشی "شیطان " است. شیطان است که "انسان را مبتلا به فراموشی مینماید و این یکی از مصادیق وسوسه شیطان است. سلطان خراسان نمیداند که دین وقتی میتوانست مردم را برخوت و تخدیر بکشاند و آنها را نسبت به سلطه و ستم بی اعتنا نمایند که دین به قدرت آلوده نشده بود که حد اقل دست دین بخون مردم آغشته نشده بود و شمشیر شریعت را بر گردن انسانها فرو نیاورده بود. گویا او نیز از حقیقتی که حضرت ولایت بیان نموده است بی خبر مانده است که سقوط نطام تدریجی است.
 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ فروردین ۱۷, جمعه


از تسلیم و اطاعت و فرمانبری

تا استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی





سفر ولی فقیه، امام 12+2 هر سال در آستانه سال نو به مشهد، که دارای مفاهیم نمادین خود
 میباشد، از جمله کاهش ارزش و مقدار "نوروز" بازمانده از تمدن باستانی، همیشه همراه بوده و هست با یک خطبه خوانی در نخستین روز سال نو. خطبه ی سال نو ولی فقیه، بدون تردید یکی  از مهمترین خطبه هایی ست که وی در طی سال ایراد میکند. بهمین دلیل پوشش رسانه ای آن بسی بسیار گسترده است، نه تنها از رادیو و تلویزیون مستقیما در سراسر کشور پخش میگردد بلکه در راس اخبار مطبوعات نیز انعکاس مییابد. بر حسب معمول،  این خطبه ها با در آمیختن تبریک سال نو با تسلیت مرگ امامی که معرومف بامام "نقی" ست آغاز میگردد. خطبه امسال را حضرت ولی فقیه، به بررسی "کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی- چه در اصول بنیانی و شعارها و ارزشها و چه در عملکردها " اختصاص میدهد تا ترازنامه ای از بذری که جمهوری 
.اسلامی کاشته و محصولی که ببار آورده است، ارائه نماید.

کارنامه حضرت ولایت از شعارها و ارزشهای انقلاب بیش از صد در صد مثبت است. بستایش 
انقلاب میپردازد که همچون درختی تنومند ببار نشسته است و میوه هایی سراسر شهد و شیرینی تولید نموده است. که انقلاب بتمامی اهداف خود رسیده است و موجب رشک جهانیان گشته است. البته ، وی خاطر نشان نمود که چنانچه از "استعدادها و ظرفیتها" استفاده میشد، وضع موجود به از اینها بود. که هم اکنون باید دید چه موانعی در انجام چنین امری وجود داشته است، آنها را باید شناسایی نمود تا با سرعت بیشتری بتوانیم در تمام عرصه های علم و صنعت و تکنولوژی پیشرو باشیم(نقل بمضمون)، چنانکه گویی، بکار گیری استعدادها و ظرفیتها، کلید حل همه مشکلات مادی و معنوی ست، هوای آلوده و مسموم، پاک زدایی شده، آبهای بهدر رفته، بعمق زمین، یا دریاچه ها و روداخانه ها باز گشته و خشکزارها به مزارع پر نعمت و سبز تبدیل میشوند. مشکل گرانی و بیکاری حل شده و نیروهای تولید بار دیگر بکار افتاده، بازار دادو ستد رونق گرفته، سرمایه بانکها ترمیم یافته و چرخهای اقتصاد کشور را به گردش در آورده و ساخت و ساز و سرمایه گزاری آغاز میگردد. نه اینکه خود، ولی فقیه بزرگترین مانع استفاده از استعدادها و ظرفیت ها بوده است. که نخبگان کشور را فراری داده است و آنان که تن بماندن دادند بیزار از تخصص شدند و تفحص و تفکر.  با این وجود وی برای از بین بردن این کوتاهی، راهکاری که پیشنهاد میکند آنست که "یک مقداری به عیوب رفتاری خودمان واقف بشویم ببینیم چه چیزی موجب شده است که ما نتوانیم از این ظرفیت و سیع استفاده کنیم."  حضرت ولایت گویا فراموش کرده است که وی تنها یک منبر نشین نیست و تنها وظیفه او پند و اندرز نیست. که او تنها نماد تقدس نیست. که نماد قدرت هم هست. که او فرمانروای مطلق و نهایی ست، که بدون اذن وی هیچ تصمم مهمی اتخاذ نمیگردد، نه معاهده ای امضا میشود، نه معامله ای سر میگیرد و نه سری بدار آویخته مشود. با این حال، وی به دستاوردهای انقلاب تحسین نموده و اظهار میدارد:

"انقلاب امتحان خوبی در این زمینه پس داده است، یعنی ملت ایران توانسته است اصول
 بنیادین را و شعارهای اصلی انقلاب به همان استحکام اول، تا امروز حفظ کند."

سخنان ولی فقیه، در آغاز سال نو، در "کنار بقعه ی مطهر و مبارک" امام هشتم،  این سوال را
 مطرح میکند که آیا حضرت ولایت در دیماه 96 در کشور حضور داشته است یا در خواب بیغوله بسر میبرده است؟ در غیر اینصورت، باید دچار "توهم" شده باشد، آفتی که دیر زمانی ست ولی فقیه بدان مبتلا بوده است.. چرا که سخنان ولی فقیه بیانگر واقعیتی ست باور نکردنی. گویا ، صدای «مرگ بر دیکتاتور،» «مرگ بر ولی فقیه» و   « مرگ بر خامنه ای،»  «اسلام را پله کردید مردم را ذله کردید،» «حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم  و شعارهای بیشمار دیگری از همین دست که در بیش از یکصد شهر کشور طنین افکن گردیدند، بگوش ولی فقیه نرسیده است، همچنانکه صدای "بندگان" هرگز بگوش خداوند یکتا و یگانه، الله نمیرسد. آنگاه ولی فقیه 
شعارها و ارزشهای اصلی انقلاب را بدینترتیب بر میشمارد:

استقلال، آزادی، مردم سالاری، اعتماد به نفس ملی و خود باوری ملی، عدالت و بالاتر و برتر
 از همه اینها تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت درکشور؛ این شعارها با همان طراوت اول حفظ شده است.

اگرچه، شعارهای "مردم سالاری،" "اعتماد به نفس ملی"  و "خودباوری ملی" را خود به
 شعارهای اصلی انقلاب افزوده است، با این وجود با اطمینان خاطر مبتوان گفت که وی در یک مورد عین "حقیقت" را بیان میکند که آن نیز تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت درکشور، است. بیان این حقیقت است که کذب سخنان ولی فقیه را در مورد استقلال، آزادی و عدالت و بقیه شعارها، آشکار میسازد. چرا که "احکام دین" و "شریعت" اسلام،" قانونمندی "تسلیم" و "اطاعت" است و "فرمانبری" و یا "عبودیت " است و "بندگی" و هیچگونه سازشی با شعار استقلال و آزادی و عدالت ندارند، بویژه زمانیکه این مفاهیم در خدمت ساختار قدرت در آمده و در قوانین حاکم بر جامعه تبلور یابند.

علما و فقها، از جمله ولی فقیه، بخوبی آگاهند  که مفاهمی همچون استقلال، آزادی و عدالت،
 مفاهیمی هستند بیگانه در شریعت اسلامی، بویژه با مفهوم آزدی. در بهترین وجهش آنرا با "ولنگاری" و"اباحیگری" و بی بند و باری، بی حجابی و عریانی.  اما، این سبب نشود که این مقاهیم غریبه را که با آن هرگز سر آشتی ندارند، را بنفع کیش خود بکار نگیرند و به دین آلوده نکنند.یعنی که آیت الله های حاکم برهبری ولی فقیه، وقتی از آزادی سخن میگویند، منظور شان چیزی نیست مگر آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری، تضمین کننده نظم و انضباط اسلامی. اگر جز این بود، ولی فقیه باید ارزشهایی را نهادین میکرد و دستگاه و نهادهایی را بنیان مینهاد در خدمت نهادین ساختن استقلال و آزادی و عدالت. در حالیکه نظام ولایت ارزشهایی را نهادین ساخته و نهادهایی را بنیان نهاده است که دشمن آشتی ناپذیر استقلال و آزادی و عدالت اند. آیا میتوان گفت، ارزشهایی همچون "شهادت" و "جهاد" که 8 جنگ پوچ و بیهوده با تبلیغ و ترویج گسترده آنها ادامه یافت، درخدمت  حفظ و حراست استقلال و آزادی ست؟  آیا میتوان باور نمود که نهادهایی همچون سپاه پاسداران، لشگر بسیج ملی و نیروهای لباس شخصی، چاقوکشان و قمه زنان، جمیع اراذل و اوباش، پاسدار استقلال و آزادی و عدالت در کشوراند؟ برعکس، این ارزشها و نهادهای قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی اند و بمنظور حفظ نظام ولایت و سلطه شریعت اسلامی برجامعه تحمیل میگردد. بدون نیروی قهر و خشونت نمیتوان نظامی بر نهاد بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری. طبیعی ست که چنین نیرویی، ذاتا نیرویی سرکوبگر، تنها میتواند پاسدار ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت باشد که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت، نه نگهبان استقلال و آزادی.

در ادامه خطبه، حضرت ولایت به وضعیت استقلال میپردازد. بنا بر قول وی، کشور ایران در
 200 سال گذشته بازیچه دست این یا آن قدرت بزرگ بوده است و از "استقلال" بهره نبرده است. هم اکنون در جهان، کشوری وجود ندارد مستقل تر از حکومت اسلامی، چنانکه گویی نهاد "فقاهت،" مراجع دینی در 200 سال گذشته وجود خارجی نداشته اند، نه نفوذی در دربارگاه قدرت داشته اند و نه دستی در دست قدرتهای بزرگ. در واقع علت اصلی عدم استقلال 200 ساله چیزی نیست مگر "استعمار" داخلی که عامل آن تنها فقاهت بوده است که در اعصاری بسیار دورتر از 200 سال، زندگی میکردند و پیوسته نیرویی بوده است باز دارنده، نیرویی که در برابر هرگونه تغییر و تحولی در جامعه، رمز استقلال و "اعتماد بنفس مل". چگونه میتوان از قشری از جامعه که در تاریکی زندگی میکند نگهبان تاریکی ست انتظار داشت که بجنگ تاریکی برود و روشنایی و استقلال را بدست آورد. چرا که"حقیقت" بر فقیه و عالم آشکار گشته است و بهمین دلیل شک و تردید، بنیان کشفیات علمی، را منع و یکی از گناهان نابخشودنی بشمار میآورد. چگونه میتوان از آنان که خود را عالم و فقیه میخواند و بقواعد و مقررات غیرقابل تغییر، احکامی مستقل از زمان و مکان ایمان دارند، انتظار داشت، به نیازهای زمان آگاهی داشته و بآن پاسخ مثبت دهند تا بتوانند در حلقوم قدرتهای بزرگ فرو نرود. اگر پهلوی های اول و دوم نبودند، باید هنوز دانش آموزان خود را به مکتب خانه ها میفرستادیم. اگرچه، آنان نیز در دام مماشت با فقاهت گرفتار شدند.

بعبارت دیگر، وقتی با حاکم ساختن قواعد و مقررات شریعت، عقل و خرد یک ملت به تعطیلی
 کشیده میشود و از درون بوسیله قشری که خود را روحانی مینامد مورد استعمار قرار میگیرد، نه در دویست سال گذشته میتوانست استقلال خود را کسب کند و نه امروز میتوان از جمهوری اسلامی، بعنوان یک  کشوری مستقل یاد کرد. کشور مستقل باید دارای افرادی مستقل و خود آئین باشد. قدرتهای بزرگ کشورهایی را بزیر سلطه خود در میآورند که عموما، کم سواد و فقیر و عقب مانده هستند؟ در واقع، این نه شاهان، بلکه نهاد فقاهت بوده است عامل اصلی فقر و عقب ماندگی و لاجرم تداوم "وابستگی" بقدرتهای بزرگ و عدم استقلال. هم اکنون نیز برغم صنعت موشک سازی و تکنولوژی هسته ای، چگونه از استقلال میتوان سخن گفت وقتی که قیمت دلار از 7  تومن در پیش از انقلاب به بیش از 5000 تومان  در 40 سال پس از ان میرسد. سفوط قیمت ارز نشان از چیست اگر نشانی بر اقتصاد ورشکسته نیست، اقتصادی که وابسته بفروش نفت به کشورهای خارجی ست. کشوری که نتواند نیازهای خود را با رشد نیروهای تولید و تجاری، پاسخ بگوید، کشوری که گرانی و بیکاری، فساد و اعتیاد، فحشا و روسبیگری در آن بیداد میکند، نمیتواند روی استقلال را ببیند. بگذریم، که استقلال در دوران جهانی شدن تولید و تجارت، دارای همان مفهومی نیست که ولی فقیه بدان میاندیشد. نفوذ و رخنه نظامی در کشورهای منطقه، لزوما نشان استقلال نیست، بلکه بیانگر نیاز حکومت به دشمن سازی در بیرون مرزهاست تا بتواند درون را در سکوت و خاموشی نگاهدارد. تحت براه انازی بحران گروگانگیری و هشت سال جنگ، بود که نظام ولایت توانست، تمامی رقبای سیاسی خود را نابود و سلطه خود را تثبیت نماید. ترس از درون است که نظام در بیرون دست بماجراجویی میزند و پولی را که ندارد و متعلق بدو نیست، هزینه جنگ حوثی ها در یمن، فلسطینی ها در غزه، حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق، میکند، تا بتواند ساختار استبداد دین و قدرت را از گزند 
درونی مصون بدارد.
ولایت فقیه، بحث استقلال را به بحث "آزادی"که یکی از شعارهای انقلاب بوده است میکشاند. البته که در این مورد نیز بخود تبریک میگوید. چرا که حکومت اسلامی توانسته است آزادی را در تمام عرصه ها از جمله عرصه های بیان و عقیده و انتخاب به مردم هدیه نماید. که تنها دشمنان هستند که بدروغ میگویند آزادی وجود ندارد، در حالیکه از نعمت آزادی هم برخوردارند. بدرستی معلوم نیست که بر اساس چه اطلاعات و اسناد و مدارکی ولی فقیه ادعا میکند:

امروز در کشور ما آزادی فکر هست، آزادی بیان هست، آزادی انتخاب هست؛ هیچ‌کس به‌خاطر
 اینکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهدید و تعقیب قرار نمیگیرد. هرکس ادّعا کند که «من مورد فشار قرار گرفته‌ام چون عقیده‌ام در فلان مسئله برخلاف عقیده‌ی حکومت بوده»، هرکس این‌جور ادّعایی بکند، دروغ گفته؛ چنین چیزی نیست. افراد متعدّد در رسانه‌های مختلف، افکارِ گوناگونِ ضدّ حکومت را -که عقیده‌شان است- ابراز میکنند و کسی هم با اینها کاری ندارد؛ بنا هم نیست که کسی متعرّض اینها بشود. آزادی بیان هم هست؛ میتوانند بگویند.

وارونه ساختن حقایق، ریا و فریبکاری اساسا از حرفه آخوندی بر میخیزد. همچنانکه زودتر
 اشاره شد، ولی فقیه و فقهای همدست وی، وقتی از آزادی سخن میگویند، از آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری ست که سخن میگویند. در غیر انصورت نه وزارتخانه ای وجود داشت بنام وزارت "ارشاد،" نه دستگاهی بنام «امران به معروف و ناهیان از منکر،» نه زندانی برای زندانیان "سیاسی و "عقثدتی" وجود داشت و نه حصری برای رقیبان انتخاباتی، نه شکنجه و اذیت و آزاری در کار بود و نه دار مجازاتی. آیا حجاب اجباری، نشانی ست بر آزادی و یا نماد اسارت است و بندگی، بنیان نظام شریعت اسلامی؟ آیا جدایی جنسیتها و نیروهای انتظامی و قضائی که بر حفظ و تداوم آن گمارده شده اند نشانی ست آز آزادی انتخاب و یا سرکوب طبیعترین غرایز انسانی؟ بنگر آزادی را و دستگیری و زندانی کردن دخترانی که به «دختران خیابان انقلاب» معروف گردیده اند، آیا اعتراض آنها به آزادی ست و یا به اظاعت و فرمانبری. وقتی کردهای سنی مذهب را چپ و راست بدار مجازات میآویزند، و زمانیکه بهائیان را دستگیر نموده که اگر از زیر دست دژخیمان، جان سالم بدر ببرند، باید سالهای طولانی را بجرم بهایی بودن در زندان بسر ببرند، آیا حکایت از آزادی درعقیده میکند؟ شاید فعالان حقوق بشر،  بلاگ نویسان و آن روزنامه نگارانی که در زندان بسر میبرند، دچار توهم اند چون در گفتار و برگزیدن عقیده ای مخالف با باورهای رژیم بر خوردار از آزادی مطلق اند. باید خلافی بزرکتر از آنها سر زده باشد و آنهم البته چیزی نیست مگر بر شکستن مرزهای تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

عدالت که از رشته های تخصصی علما و فعها، از جمله فقهای شورای نگهبان و مجلس
 "خبرگان،" هرگز در کشور دارای چنین وضعی اسفناک نبوده است. آنچه دستگاه قضائی را بیک گنداب عظیم و متعفن تبدیل کرده است آن است که قوانین مدنی را تابع  قواعد و مقررات شریعت نموده است. در حل و فصل دعواها، در تعین و تعریف تنبیه و مجازات بدرستی روشن نیست که از چه نقطه ای قانون آغاز میشود و از کدام نقطه شریعت اسلامی. حکم قصاص و سنگسار را یک نهاد مدنی صادر میکند و یا یک نهاد دینی. آنجایی که عدالت بدست شرع میافتد باید از فرآیند قانونی بمنظور حفظ حقوق متهم بگذری و بقواعد و قانونی تن دهی برخاسته از تفسیر و تعبیر حاکم شرع. روشن است که عدالت را نمیتوان با کیفر و تنبیه و مجازات، بمثابه باز دارنده افعال جنایتبار برقرار نمود. اگر چنین بود حکومت اسلامی هم اکنون باید جامعه بود رها یافته از جنایت و سرفت و قتل و ادام کشی و زورگیری و غیره. افزوده براین، دوقطبی شدن جامعه و تقسیم آن به غنی و فقیر خود ناشی از قواعد و مقررات شریعت است که روابط ایمانی و خانوادگی را بر قانونی برخاسته از میثاق ملی، رجحان نهاده است. ثروت و سرمایه در جامعه.اسلامی در دست کسانی تمرکز یافته است که جلوه دین و قدرتند.

در اینجا بمنظور اجتناب از اطول کلام، بحث سخنان ولی فقیه در آغاز سال نو را بپایان میآوریم.
 همین بس که بگوییم خطبه سال 97 نیز همچون خطبه های دیگر حضرت ولایت با وارونه سازی "حقایق" و مسئولیت گریزی آغاز و پایان میگیرد ویک سند تاریخی دیگر مبنی  بر ماهیت فریبکار ولی فقیه و همردیفان خود بجای میگذارد.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi