۱۳۹۹ شهریور ۷, جمعه


دکان عاشورا
و حکومت "جائر!"



سر انجام، حتی ویروس کشنده کرونا هم نتوانست برگزاری مراسم عزاداری عاشورا را در ماه محرم به تعطیلی بکشاند. برگزاری جشنها، و میهمانی ها بمناسبت های گوناگون از جمله جش های عقد و عروسی، همه را ویروس کرونا به تعطیلی کشانده است، اما، نه مراسم عزا داری عاشورا و طاسوعا را. مگر چنین چیزی قابل تصور است؟ تعطیلی عزاداری محرم در جامعه امام پرستان! کمی خام خیالی نیست؟

 اگرچه، کرونا ولی فقیه را وا داشت که در کنار ستونی عظیم در سالنی وسیع، سالنی که معمولا در آن صدها نفر در تایید سخنانش بر فراز منبر مشت در هوا میکو بند و شعار مرگ امریکا را فریاد میزنند، در عزلت و تنهایی به روضه ی شهادت علی اصغر، نوزاد امام اشک بریزد. اینکه چه انگیزه ای نمایش چنین صحنه ای را در رسانه های اجتماعی از جمله تلویزیون سراسری، ضروری نموده و چه پیامی را در نظر داشته اند به میلیونها تماشاگر تلویزیون و کاربران رسانه ها اجتماعی مخابره کنند، خود میتواند موضوع بحثی شور انگیز باشد.

اما، برغم وجود وضعیت قرمز در اکثر شهرهای کشور از جمله تهران، متولیان دین برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای با استناد به یک جمله از امام خمینی در باره عزا داری محرم، باین نتیجه رسیدند که برگزاری مراسم عزا داری محرم، همجنان ضروری، لارم الاجراست و بر برگزاری آن اصرار ورزیدند. البته با پذیرش این شرط که پروتکل های وزارت بهداشت مراعات شود. جمله ای را که متولیان دین در توجیه برگزای  مراسم عزاداری محرم بدان استناد کردند، بدینگونه بیان شده است:

ما هرچه داریم از محرم است … از شهادت سید الشهدا است اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات و سوگواری محرم نبود ما پیروز نمی شدیم. همه تحت بیرق اما م حسین  قیام کردند..

تردید نباید داشت که امام عین حقیقت را بیان داشته است.  معلوم است که منظور از هرچه داریم چه چیزهایی میتواند باشد. چه چیزی بالاتر از تقدس و ثروت و قدرت، اعتبار و احترام و منزلت؟ همه منابعی پر ارزش و نادر که آخوندها میتوانند آنها را با فروش دین، تنها کالایی که خود تولید کننده آنند، در دکان عاشورا و برگزاری مراسم عزاداری محرم به دست بیاورند. بهمین دلیل هر دکانی را میتوان در حکومت اسلامی تعطیل کرد، اما، دکان عزاداری امام حسین را به هیچ وجه نتوان. چرا که در همین مجالس وعظ و خطابه و... است که میتوان ساده دلان را فریفت، احساسات آنها را بر انگیخت و بر آنها سلطه افکند و هر کذب و موهوم و هر خرافه و حقایق وارونه ای را به آنها چپانند. بیچاره عزاداران حسینی که به سر و سینه خود میکوبند و بعضا بسر و تن خود تیغ میکشند، بدون آنکه هرگز بتوانند تصور کنند حسین بن علی، یکی از مهاجمین تازی بود که خاک طبرستان را به توبره اسلام کشیدد، بسیاری را از دم تیغ گذراندند، ثروت ملت را بغارت بردند و زنان را باسارت گرفتند، آنهم با فریب و ریا.
  
 نیازی به گفتن نیست تا کنون هرچه که با ویروس کرونا روی در روی گردیده است، اگر توان ماندن داشته است، بآن دلیل بوده است تغییر و تحول را در شیوه زندگی پذیرفته است. درست آست که دکان عاشورا را نبستند، اما، تنها میتوانست، دروازه های خود را بر روی تعداد معدودی از مشتریان بگشاید. اگرچه، خطر ابتلا به ویروس لزوما بر طرف نمیگردید. با این وجود، کاهش تعداد مشتریان، نمیتوانست در رونق و گرمی دکان عاشورا تاثیر گذار نباشد.

اما، حکومت دین بمنظور آنکه بازار دین فروشی، از رونق نیفتد و کمبود خریدارن در شرایط کرونایی را جبران و همچنان سلطه مطلق خود را حفظ نماید، از همزاد خود، قدرت استفاده نموده و به هزینه ملت، فضای عزاداری در مساجد و تکیه ها و هیئت ها را به مراکز پر تردد شهر انتقال داد. مثلا در مساجد وهیئت های نوحه خوانی در جبران کوچکی جمعیتی، درب و دیوار های مساجد را با کلامات تنومند و زرین و راز انگیز عربی بر مننی سیاه، سرا سر پوشش دادند بطوری که بعید است که وزن سنگین سلطه آن تزئینات دینی را بر ذهن خود احساس نکنی. در همین راستا فضای میدان ولیعصر با تعویض دیوار نگاره های آن از یک بازار تجاری به یک بازار دینی تغییر شکل دادند. برآن دیوار نگاره ها یکی از وسیع ترین صفحات کامپوتری درجهان نصب گردیده است که بر آن "ما ملت امام حسین هستیم" و صحنه هایی از صحرای کربلا نیز، به نمایش در میاید. یا بعید بنظر میرسد که تحت تاثیر نورپردازی سه بعدی میدان امام در همدان که برسمبل های دینی نور افشانی میکند قرار نگیری*.

این بدان معناست  که از واقعه کربلا، از سوک در مقاتله حسین بدست یزید گریزی نیست، خریدار هم که نباشی، نمیتوانی منفعل نشوی. دیگر مجبور نیستی که به تکیه و مسجد روی تا از داستان غم انگیز عاشورا آگاه شوی، تصاویری آن واقعه در برابر چشمانت ظاهر میگردد. آنها را مشاهده کنی بدون آنکه خوسته باشی. مثل آوای اذانی که در سحرگاهان و نهار و شام از گلدسته ها بگوش میرسد. آیا گوشهای خود را میبندی اگر میل به شیندن اوای اذان نداشته باشی؟ امام خمینی بخوبی از نقش دکان عاشورا  در نهادین ساختن ارزشهای دین آگاه بوده و بی دلیل نبوده است که به پیروان خود هشدار داده است مبادا که مراسم عزاداری را برپا نکنند، چه هرچه که دارند از آن دارند.

اما، اگر کرونا هم نبود، بعید بنظر میرسد که دکان عاشورا میتوانست مشتریانی را بخود جلب نماید که احتمالا کمتر از ده درصد جمعیت برمی خیزند. اما، آنچه دکان عاشورا را بکسادی میکشاند آن است که پیروان دین امام حسین، بویژه آنکه خود را وارث رسالت میداند و بجانشینی امام غایب منصوب کرده است و قرار است که ولایت را تا قیامت ادامه دهد، بر عکس همه امامان، بجز امام اول، بر مسند قدرت، یعنی که بر جایگاه خلیفه مسلمین یزیدبن معاویه جلوس کرده است. هم اکنون ولایت فقیه است که شمشیر را بر هر گردن برافراخته ای فرود میآورد، نه یزیدبن معاویه. این یزید شرابخوار نیست که بارگاهش به مرکز فساد و فسق و فجور تبدیل گشته است.

 امام جمعه اردبیل، آیت الله سید حسین عاملی، عاشورا را بازتاب مقاومت امام حسین در برابر حاکم "جائر" توصیف میکند، چنانکه گویی هم اکنون نیز با شرایطی مشابهی قرار گرفته ایم، و هنوز هم در دکان عاشورا میتوان کالای "شهادت" را بفروش رساند- پس از چهل سال تجربه حکومتی که بمراتب جائر تر از حکومت یزید بوده است. اگر یزیدبن معاویه، 72 نفر را در میدان جنگ بخاک و خون کشاند، ولی فقیه، جانشین امام عج، دستانش غرق در خون هزاران انسانی ست که نه در میدان جنگ بلکه دست بسته و چشم بسته یا بدار شریعت آویخته شدند و یا در برابر جوخه های آتش به هلاکت رسیدند.

بدون تردید، دکان عاشورا به کسب و کار خود ادامه خواهد داد. زیرا که سرمایه آن از سوی ساختار قدرت که هم اکنون در دست ولی فقیه متمرکز گشته است، تامین میشود. اگرچه نظام ولایت فقیه از پذیرش هر هزینه ای برای گشوده نگاهداشتن دکان عاشورا رویگردان نیست، با این وجود ضعف مالی ممکن است به کسادی بازار دین و لاجرم دکان عاشورا منجر شود.

اما، افزوده بر این، آگاهی به تاریخ عاشورا و هویت امام حسن و حسین بعنوان فرماندهان لشگر مهاجم تازیان، نمیتواند بر احساسات و عواطف ملی تاثیر گذار نباشد. این بدان معناست که تا ملت به ماهیت بیگانه و تحمیلی اصل و اصول دینی که بدان باورد دارد، آگاه و بینا نگردد، حکومت جائر فقیه ادامه یافته و دکان عاشورا گشوده نگاه داشته میشود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

 لینک تصاویری از دکان عاشورا*

خدایی را دوست بداریم

که انسان را دوست میدارد!




در جامعه ایکه خدا حکومت میکند، یعنی که در جامعه ایکه مقدس ترین ها، پرهیزکارترین ها، با تقواترین ها، پاکترینها، مومن ترین ها، خداپرسترین ها ، آنان که به هزینه جامعه به آموزش علوم الهی میپردازند و "مجتهد " میشوند و در معنویت و روحانیت غرق میگردند، باستثنای معدودی، جنایتکار و غارتگر و فاسد و نابکار از آب در میآیند، آن جامعه محکوم به فنا ست. برغم برجهای بلندی که در بخش خوش آب و هوای تهران و دیگر شهرها ساخته اند، برغم بنای مترو و اتوبانها در تهران و چندین نقطه کشور، برغم براه اندازی فروشگاه های بزرگ و پر زرق و برق، یکی از همین روزها زمین دهان باز میکند و دستگاه دین وقدرت، حکومت خدار را می بلعد.

این، اما، یک خوشخیالی بیش نیست که خاطر آسوده بدار تا ویران نسازی نمیتوانی بنایی را بنیان نهی. چگونه میتوان بنایی را برافراشت بدون آنکه زمینی را کند، خاک و خاشاک،  سنگ و کلوخی را استخراج نمود و هرچه عمیقتر فرو رفت تا بتوان پی و بن ساختار نوینی را بنیاد نهاد. هم چنانکه، بیش از 1400 سال پیش از این، تازیان بر ویرانه های امپراطوری ایران باستان، خلافت دین اسلام را بنیان گذاردند و در دورانی نه چندان دور(1357) بار دیگر، اینبار تازیان بومی، مظهر دین بیگانه و یا کیش اهریمنی، همچون جانوران موذی سر از لانه های خود بیرون کشیدند و آنچه را که از شاهنشاهی باقی مانده بود به نابودی کشاندند و بر ویرانه های آن حکومت الله، حکومت شریعت اسلامی، حکومت فرمانروایی و فرمانبری، حکومت فریب و جنایت و غارتگری را بنیان نهادند.
این بدان معناست که ما از ویرانی یک حکومت سیاسی سخن نمیگوییم، چه در واقع با حکومت خدا ست که سر و کار داریم. آخوندها وقتی بپا خواستند و مردم را در پی خود کشاندند، قصد نداشتند که یک حکومت انسانی بنا نهند، حکومتی که انسان را بزرگ و شریف پندارد. آنها از آعاز درپی بر قراری یک حکومت خدایی بودند، حکومتی که بازتابنده اراده و امیال الله، خداوند بی همتا بودند، خدایی که نافرمانی برنتابد. مگر نه اینکه الله آدم و حوا را از بهشت به بیرون راند بان دلیل که بر خلاف فرمان او فریب شیطان را خوردند، و سیب ممنوعه را چیدند. پس آنها رل محکوم به زندگی بر روی زمین نمود تا در عبودیت و بندگی برحسب شریعت الله، بار دیگر به بهشت راه یابند. چرا که الله  خداییست که جز تعبد، چیزی دیگری نخواهد و نجوید، سوره ای را در قران مقدس نخواهی یافت که اشاره ای به تعبد و میزان علاقه الله بدان نرود. مگر نه اینکه الله، محمد را به ولایت خود برگزید تا بندگان را به عبودیت و بندگی، به تسلیم و اطاعت و فرمانبری، فراخواند، رسالتی که تنها میتوانست با خشونت و بر قراری نظام فرامنراویی و فرمانبری توسعه و پا برجا بماند.

آیت الله خمینی نیز زمانی که بر منبر قدرت جلوس یافت، در پیروی از پیامبر اسلام، شمشیربر کشید و ملت را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری فرا خواند و موفق شد که کثرت را به وحدت تبدیل و بازتابی از یکتایی و یگانگی الله نماید. او نیز در تبعیت از اراده الله چیزی جز تعبد، جز تسلیم و اطاعت چیزی دیگری نمیخواست.از آن پس هر تصمیمی که اتخاذ کرد و هر فرمان و یا فتوایی که صادر کرد، هر سری را که بر زمین افکند  در خدمت توسعه و گسترش تعبد، بود، راهی که جانشینانش تا حال حاضر ادامه داده اند..

بنابراین، آنچه که باید ویران سازیم و بر فراز آن ساختار یک جامعه آزاد و انسانی را بنیان بگذاریم، چیزی نیست مگر حکومت خدا، حکومت قهر و خشونت، حکومت جهاد و شهادت. امروز ما با حکومت خدا روبرو هستیم، حکومتی که انسانی را که در قرن بیست ویکم زندگی میکند به بند شریعت اسلامی میکشد. مگر هشت سال جنگ را برکت الهی نمیخواندند؟ مگر شهادت را جشن نمیگرفتند؟ مگرجدایی جنسیت ها، حجاب اجباری و زن سیتزی با ابزار گشت های "ارشادی." بازتاب اراده الله نیست؟ مگر مخالف و دگراندیش و معترض و ناراضی را بجرم محاربه و یا جنگ باخدا، جلوی جوخه های اعدام نمیگذاردند و یا بدار مجازات نمی آویختند. مکر مست و شیدا را به تخت شلاق نبستند و قصاص و سنگسار را کسی بجز خدای یکاتا و یگانه، الله مجاز دانسته است؟ مگر الله بجز، تعبد، عبودیت و بندگی، بجز تسلیم و اطاعت و فرمانبری از بندگان خود چیزی دیگری میطلبد؟ تعبد محور اصلی کلام الهی ست، کلامی که مقدس میشماریم و منشا چه معجزاتی که نمیدانیم. حال آنکه از آغاز تا انتها داستان تعبد است، داستان عبودیت و بندگی و گرنه تنبیه است و مجازات اگر سرپیچی و نافرمانی کند بنده ای.

 آری، عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت را میتوان لباس عرفان و تصوف پوشاند و آنرا رفتار و گفتاری بشمار آورد بر خاسته از آخلاق. حال آنکه بندگی و عبودیت، تسلیم و اطاعت، در حکومت ولی فقیه، مفاهیمی هستند سیاسی، ابزار تداوم و بقای حکومت قشری است که خود را متولی دین الله بر روی زمین میدانند.

حال باید پرسید آیا هنوز باید در پی ویرانی یک حکومت سیاسی باشیم؟ آیا هنوز باید به سکوت تن دهیم و از اندیشه ویرانی حکومت خدا و آنچه بدان تعلق دارد، حوزه های علمیه، و مساجد، بعنوان مثال، سبب اصلی جمود و واپسگرایی، اجتناب ورزیم؟ آیا میتوانیم رهایی یابیم و عروس آزادی را در آغوش گیریم بدون آنکه بساط دین و حوزه های علمیه را در هم فرو کوبیم؟ بدون آنکه حرفه ای زائد و انگل را، حرفه دینکاری را یکبار و برای همیشه از صفحه ی تاریخ پاک نمائیم؟ بدون آنکه بدانیم این حکومت خدا ست که باید ویران نموده و بر فراز آن حکومتی را باید بنا نهیم در خدمت بررگداشت انسان و ستایش خدایی شیفته و عاشق انسان، مخلوقی با ظرفیت ها و توانایی های ناشناخته شده. باید خدایی را دوست بداریم که انسان را دوست می دارد. جای بسی امیدواریست اکر از خواست، ویرانسازی حکومت الله، حکومت خدایی خشن و کین خواه و جانشین ساختن آن با خدایی که نداند و نخواهد چبری جز مهر و عطوفت، بخود نلرزیم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۹ شهریور ۵, چهارشنبه

یکی شدن تخت با منبر!




چهل سال از یورش دوم "تازیان" بایران زمین میگذرد. یورش اول در چهارده قرن پیش بوقوع پیوست که در طی آن تازیان شمشیر بر کشیدند و خاک این مرز و بوم را به توبره "اسلام" کشیدند، به توبره دینی که رستم فرخزاد، سردار فرهیخته ایران، آنرا دین "اهریمنی" خوانده است (بنقل از تاریخی که حماسه سرای بزرگ، ابوالقاسم فردوسی بنظم درآورده است). در یورش اول، تازیان از مرزهای کشور وارد شده و بر لشگر ایران بفرماندهی رستم فرخزاد در قادسیه، پیروز گردیدند.
حال آنکه، در یورش دوم، در 1357، تازیان "بومی،" تازیانی که پشت به دین و آئین ایرانیان نموده و کیش اهریمنی را در آغوش کشیده و خود را متولی آن آن خواندند، همچون پیشینانشان، پرچم دین اهریمنی را برافراشتند، پرچمی که  بر آن لا الله الا الله، نقش بسته بود، البته پیچیده در لابلای خط و خطوطی رازانگیز مبادا با تازیان مهاجم شناسائی شوند. پس یکبار دیگر، پس از گذشت 14 قرن، بنا بر قول فردوسی، تخت با منبر یکی گردید و کم و بیش بر ملت ما همان برفت که بر اجداد ما رفته بود در دورانی که "عرب بر عچم" پیروز گردید( در دو مطلب دیگر توضیح داده ام که چرا نگون بختی که هم اکنون با آن دست بگریبانیم از آن شکست تاریخی و برباد رفتن یک امپراتوری با ییش از یکسال تمدن و فرهنگ، ریشه برگرفته است (لینک ها ئر پایان مقاله).
تازیان مهاجم نیز برهبری سعد ابی وقاص ادعا میکردند که در پی بدست آوردن آب و خاک و زر و زیور این جهان نیستند، که ما میخواهیم که پادشاه ایران کیش ما را بپذیرد و خود را به تنها خداوندی که وجود دارد یعنی الله، تسلیم و از او اطاعت و فرمانبری نماید.آیت الله خمینی نیز وقتی در پاریس، در قلب تمدن مسیحی غرب، اقامت برگزیده بود، آگاهانه به فریب کاری و یا آنچه در قاموس فقهی "تقیه" میگویند، دست زد و از بازگرداندن اسلام، اینبار از نوع "ناب محمدی" آن به حکومت چیزی بزبان نراند.
 خمینی ساده دلان را نفریفت، او سیاستمداران و تحلیگران و کارشنان و دیپلماتها را فریفت. پشت خمیده و چشمها بر زمین دوخته، همگان را بر آن باور داشت، که امکان ندارد که اندیشه قدرت، پدیده ای عمیقا مادی و این جهانی، از مغز این پیر که چهار زانو بر تشکی می نشیند و بنرمی و آهسته سخن میگوید، هرگز عبور کند. بعضا، خمینی را با مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هند یکی گرفته بودند. کمتر کسی میتوانست اهریمنی که در درون خمینی لانه کرده بود میتوانست مشاهده کند، اهریمنی که امان دادگان را بجوخه های اعدام میفرستد، اتباع خارجی را گروگان میگیرد، هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را ادامه میدهد و فرمان قتل عام بیش از 4 هزار زندانیان سیاسی را در سراسر کشور صادر میکند.
 اما، همچنانکه سعد ابی وقاص از کشتار و تخریب دست بر نداشت تا بر تمامی امپراتوری سلطه افکند، خمینی نیز اقامت در کاخها را بر زندگی در کوخها و ریاست و کیاست را بر زهد و ریاضت ترجح داد و نه تنها تخت را بار دیگر با منبر یکی کرد بلکه کیش اهریمنی که پس از گذشت 14 قرن در درون ملت لانه کرده بود بیرون کشید و با ابزار قهر و خشونت، تیغ و تازیانه، گزمه و پاسدار، قواعد و مقررات آنرا بر تمامی امور زندگی اجتماعی و خصوصی، تحمیل نمود و همچون تازیان مهاجم ملت را به تسلیم و اطاعت وادار نمود، اما در اندک زمانی، در مقایسه با زمانی که تاریخ نویسان از آن یاد کرده اند، برای این که کیش اهریمنی به دین مشترک ایرانیان تبدیل شود، چیزی بیش از چهار صد سال. در حالیکه در 1357 شریعت اسلامی بسرعت بر جامعه حاکم گردید، از جمله حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها، ممنوع شدن تولید و مصرف نوشیدنی های حرامی و تعطیلی بخش عظیمی از اقتصاد و رشته مشاغل و حرفه های متصل بان ، بر قراری دادگاه های اسلامی و برپا داشتن تخت شلاق و دار مجازات، جاری نمودن قواعد قصاص و فسادفی الارض و محاربه با خدا، و بسیاری تعییر و تحولات در عرصه های دیگر؛ نظم و هنجار مطلق بر جامعه گردید.
اما، سزاست که بیاد بیاوریم، اگر مردم خود را بر خلاف 14 قرن گذشه، در زمانی بسیار کوتاه به کیش اهریمنی تسلیم نمودند باین دلیل بود و هست که تازیان بومی، متولیان دین اسلام، نه تازی بودند و نه بزبان بیگانه سخن میگفتند. اما، چه کسی باین تشابه تاریخی میتوانست بیاندیشد که  حوزه نشینان، علما، فقها و بطور کلی طلبه ها، بمانند همان بادیه نشینان تازی بودند که جامعه را مورد تهاجم قرار داده و بجای آنکه کیشی را با نوک شمشیر در دل مردم فروکنند، کیشی را از درون آنها به بیرون کشیدند که ماهیت اهریمنی اش وقتی بمنصه ظهور رسید که  تخت با منبر یکی گردید..
تازیان بومی، متولیان دین اهریمنی همچون تازیان بیگانه نمی توانستند، بدون کشتار و خونریزی و تخریب و ویرانی بر سراسر ایران مستقر گردند و حکومت دین را بنیانگزاری کنند. اما، فردوسی به تحولاتی و دگرگونی هایی که پس از یکی شدن تخت با منبر بوقوع می پیوندد اشاره میکند، چنانکه گویی بزبان حال ما سخن میگوید، ازدگرگونی ارزشها و هنجارها، رفتار و منش و شخصیتها سخن میگوید، از فساد و گندی که سراسر نظام رافرا گرفته است. بعنوان مثال:
ز پیمان بگردند و راستی
گرامی شود کژی و کاستی
آیا این همان واقعه ای نیست که ما شاهد آن در چهل سال کذشته بوده و هستیم؟ چه به محض آنکه تخت با منبر یکی گردید، هر آنچه از عهد و پیمان و راستی در گفتار و پندار و کردار بجا مانده بود، بیدرنگ از فرهنگ ما رخت بر بست. هرچه زشت و نا پسند بود بسرعت زیبا و پسندیده گردید. خشم و خشونت و بیرحمی مقدس گردید، یعنی که کشتار و خونریزی و یا جهاد وشهادت قداست یافت. با بقدرت رسیدن تازیان بومی و یک شدن تخت با منبر، از قانون گریزی ها، از شکستن عهد و پیمانها، چه داستانها که مدفون نگشته اند. پرونده سازی برای متهمان بی گناه، اخذ اعتراف به جنایت و خیانت تحت شکنجه و شلاق، تجاوز و تعدی بزندانیان، بویژه زندانیان سیاسی و عقیدتی، بیک امر عادی تبدیل گردید. تازیان بومی، متولیان دین اهریمنی، چون ماموریت خود را الهی و مقدس بشمار میآورند، از هیچ جنایت و خیانتی، از هیچ ظلم و ستم و از هیچگونه بیرحمی و انتقام ستانی روی برنگردانند. 
هم اکنون در جامعه ای که بدست تازیان بومی اداره میشود، کژ و کاستی، یعنی دروغ و فساد، که اساسا از دین فروشی ریشه برگیرد هرگز چنین عمیق و چنین وسیع نبوده است. چرا که تنها راه ارتقا و تعالی چه در امور مادی و مالی چه در امور معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و یا در هر عرصه ای از علم و صنعت و ممدیریت، یک تخصص واجبترین تخصص هاست است که بدون آن هرگز بجایی نرسی، تخصص در دین فروشی، خود معلول یکی شدن تخت با منبر. همه آنانی که هم اکنون در دادگاه های جمهوری اسلامی "محاکمه" میشوند، از فروش دین بوده است که به مقام و قدرت رسیده و دست بتاراج و چپاول زده اند. جالب است که غارتگران و چپاولگرانی که در دادگاه ها محاکمه میشوند با یک یا دو استثنا، هیچیک از آخوندها، متولیان دین تازیان بلکه همه از رده متخصیصن و دانشگاهیان برخاسته اند. شرایطی که با شرایط حاکم بر جامعه ما همخوانی دارد، فردوسی بشرح زیر توصیف میکند:
رباید همی این از آن، آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
        نهانی بتر ز  آشکارا شود
دل مردمان سنگ خار شود
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند به پیش
در اینجا، فردوسی به وصف شرایطی می پردازد گویی که آخر زمان فرا رسیده است، دروغگویی  ناروزنی، زرنگی و دارا بودن نبوغ ذاتی، دو رویی و پنهانکاری و ظاهرسازی، کنشی سراسر فسادساز و فاسد کننده با یکی شدن تخت با منبر، بر سراسر جامعه سایه می افکند.  ما نیز هم اگنون کمتر از آن زمان در چنین شرایطی قرار نگرفته ایم. البته لازم به یاد آوری ست که رفتار و پنداری که برشمردیم، تحت بحران های گوناگون، معیشتی، بهداشتی، اقتصادی سیاسی به رفتار و پنداری عادی تبدیل شده است لازم برای بقا و زندگی. هر روزکووید 19 تعداد بیشتری از مردم را بهلاکت میرساند، بیکاری و گرانی و فقر و فحشا بیداد میکند و همگان را نسبت به یکدیگر غریبه و بیگانه و هر رفتار زشت و ناپسندی را عادی ساخته است. همین بس در مطبوعات نظام، بدعوای کوخ نشینانی که به کاخها یورش برده و آنها را در پنهان به ملک شخصی خود در آورده اند، نظر افکنیم. یعنی بعد از چهل سال از رفتاری، پرده برداری میشود که هم چنانکه زودتر اشاره شد، از دین فروشی و یا بقول شاعر از پیش آوردن دین برمیخیزد.
شاید بتوان گفته آن اندیشمند تاریخی را بیاد بیآوریم که گفته است تاریخ دو بار تکرار میشود اول بصورت تراژدی و باردوم بشکل یک باد گرم. نخستین باری که تخت با منبر یکی گردید، دیدیم قرنها بطول انجامید، تا کیش اهریمنی را به درون ملت فرو برند. اما، وقتی برای بار دوم تخت با منبر یکی گردید، اندک زمانی بیش بطول نیانجامید که کیش اهریمنی از درون بیرون آید و ماهیت خود را بمنصه ظهور رساند. ما زمانی میتوانیم سرزمین خود را اشغال مهاجمین تازی بومی نجات دهیم، که هم کیش اهریمنی و هم متولیان آنرا روانه زباله دان تاریخ نمائیم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
لینک مقالات:


۱۳۹۹ مرداد ۲۴, جمعه

برآمدن روشنایی
و فروپاشی دین اهریمنی!



پس از خیزش و خروش مردمی در بیش از یکصد شهر کشور در چند سال گذشته، یعنی که در سال 96 و 98، دیگر نمیتوان اندیشه "دین ستیزی" را اندیشه ای پر زخطا، زیانبار و یا بطور کلی پوچ و بیهوده خواند، اگر نه رمانتیک و نوعی خیالپروری، چنانکه گویی میتوان هرگز از وضع موجود عبور نمود بدون آنکه با دین، ابزار حکومت مطلق ولایت، درگیر شده و به ستیز با آن برخاست. بی جهت نیست از همه شاهان، تظاهر کنندگان یادی از رضا شاه کردند و شادی روح او را فریاد زدند. مگر میتوان این یاد آوری را بجز تولد ستیز با دین، چیز دیگری تعبیر و تفسیر کرد، که خود نشانی ست بر آگاهی مردم از آنچه در گذشته بوقوع پیوسته است و گرنه آنرا بزندگی باز فرا نمیخواندند. شعارهایی که در آن تظاهرات از حلقوم مردم بیرون آمد، قبل از هرچیز بازتابنده آغاز ستیز با دین بود، دینی که بر منبر قدرت جلوس یافته، شمشیر بر کشیده و"شریعت" اسلام امامتی را بر جامعه حاکم مطلق ساخته است،  ستیز با دین، نه بمعنای باورها و اعتقادات شخصی.

بدیهی ست که هرفردی در گزینش آزاد است از جمله در گزینش خداپرستی یا بت پرستی و یا هر گاو و گوسفند و شی که برگزیند برای پرستش. آزادی در پرستش از ابتدائی ترین حق بشری ست که در حکومت اسلامی از تمامی مردم سلب گردیده و پرستش خدایی بی همتا، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، قانونی-شرعی و اجباری ساخته است. یعنی که تخلف از این "قانون شرعی،" "کفر" محسوب میشود و متهم "کافر" که ریختن خونش، بنا برحکم الله در کتاب مقدس قرآن، مباح و شایسته پاداشی الهی محسوب میشود.

خیزش و خروش 96 و 98  ، البته که با تمام جنبش های گذشته از جمله جنبش "سبز" تفاوت فاحشی داشت. گذشته از این که یشتر در شهرهای کوچکتر بوقوع پیوست که شمار آنها به بیش از صد در سراسر کشور میرسید، شعارهایی که در این دوران سر داده شد، حکایت از آغاز یک پایان میکرد و خبر از آغازی نوین میداد، آغاز جنبش دین ستیزی، جنبشی فرهنگی و سیاسی، همچنانکه حکومت اسلامی خود برآمده از یک جنبش فرهنگی و سیاسی بود.

جوش و خروش مردم در 96 و 98  در جستجوی "رای من کجاست" بخود شکل نگرفت بلکه در اراده معطوف به نفی "حکومت اسلامی" جلوه گرد گردید، در اراده معطوف به برچیدن بساط حکومت آخوندی، حکومت مهاجمانی که قدرتهای بیگانه را متهم به تجاوز و غارت و چپاول میکند در حالیکه خود از بزرگترین متجاوزین و غارتگران و چپاولگران ثروت ملت اند. همین بس که شعاری مثل "دزد همین جاست الکی میگن امریکاست،" بخاطر بیاوریم. این تحول و دگرگونی، بی تردید فرآیند بیش از چهل سال حکومت اسلامی و هژمونی شریعت اسلامی ست، قواعد و مقرراتی که انسان را باسارت و بندگی بر کشاند، چنانکه گویی انسان، حیوان است و با آموختن قواعد و مقررات شریعت اسلامی است که به انسان تبدیل میشود. یعنی که اهلی و آگاه به "حرامها،" "حلالها،"  "مکروهات" و " مستحبات،" و از همه مهمتر، مطیع و فرمانبر میگردد.

باینترتیب جامعه اسلامی، تبدیل میشود به گله ای از این انسانها، همگان یکسان و یکجور، یک شکل و یک رنگ و هماهنگ و همچون گله، نیازمند شبانی و هدایت و رهبری ست. در جامعه اسلامی همگان باید پوشند و نوشند و خورند و خلا رفته و با هم در امیزند و با یا یکدیگر عهد و قرار داد بندند در تبعیت از قواعد و مقررات شریعت. مثل، حجاب که نماد وحدتی ست ظاهری در جامعه اسلامی. چه هر لحظه زنان اراده کنند و حجاب از سر بگیرند، تردید مدارد که زیربنای حکومت اسلامی فرو میریزد، بی جهت نیست که ده ها گروه ها و سازمانهای امنیتی و ارشادی پیوسته بکار گرفته شده تا مقررات حجاب اجباری  که هم زن را باسارت میکشاند و هم مرد را نادیده گرفته نشده و هرگز بچالش کشیده نشود. اگرچه مرد ممکن است احساس اسارت نکند. اما، نمیتواند از مقررارت جدایی جنسیت ها سرپیچی نماید.

حرامی نوشیدن و حرامی خوردن در یک جامعه شریعتی، مثل پرستش هیچ خدایی بجز الله، رفتاری ست نه معطوف به اراده فردی بلکه کنشی ست سزاوار تنبیه و مجازات. اما، اشتباه است اگر دامنه قواعد و مقررارت شریعت را محدود به عرصه خاصی از زندگی نمائیم، هیچ عرصه ای چه اجتماعی و چه خصوصی، چه اقتصادی، چه حقوقی، چه فرهنگی و علمی و هنری، از تاثیر و نفوذ شریعت برکنار نمیتواند باشد. این بدان معناست حتی اگر تحریمات اقتصادی هم که بوقوع نمی پیوست جامعه شریعتی در فرایند رویش و تکامل خود، بر طبق قانونمندیهای دیالکتیکی، زمینه نفی خویش را در درون خود نیز پرورانده است. یعنی که دین از زمانی که بر مسند قدرت جلوس یافت، خود را آبستن دین ستیزی هم نمود. که هم اکنون زمان فارغ شدن از بار آن آبستی فرا رسیده است، زایشی که چندان بی درد و بی آزار نخواهد بود.

.به بیان دیگری، دین ستیزی در شرایط کنونی  از سر مسئولیت و تعهد روشنفکری بر نمی خیزد، بلکه از دل حکومت دین است که تولد یافته است. دین ستیزی  فرزند مشروع همخوابگی رسمی دین است با قدرت. قدرت نه به دست شاه است و نه در دست نشاندگان امپریالیسم جهانی. قدرت بدست دین است که مظهر آن ولایت، برخاسته از دستگاه عریض و طویل فقاهت است که پس از نهاد شاهنشاهی از دیرینه ترین و پر نفوذ ترین نهاد های اجتماعی بوده است با سلطه انحصاری در حوزه قضا ودادخواهی و فرهنگ و آداب و رسوم جامعه. در این معنا دین ستیزی یک پدیده ساختاری ست و ظهورش یک ضرورت تاریخی و اجتناب ناپذیر.

واقعیت آن است که از آغازین لحظات ظهور دین بر منبر قدرت آثار دین ستیزی را میتوانستی در رفتار و گفتار و پندار مردم مشاهده نمایی. مگر، بعنوان مثال، میتوانی بر قاچاق ویدیوها و قاچاق نوشیدنیهای الکلی، شادی و پایکوبی و  از همه مهمتر بدحجابی، نام دیگر جز دین ستیزی بر نهی. آنهایی که بجرم مبارزه علیه حکومت اسلامی، از جمله دو گروه 14 نفری از زنان و مردان شجاع که طی اعلامیه ای خواستار استعفای ولی فقیه، آخوند خامنه ای شده اند و نیزآنانی که بجرم دفاع از ابتدائی ترین حق و حقوق بشر در سیاهچالهای نظام بسر میبرند، در واقع به یک جرم مشترک متهم اند: دین ستیزی. چرا که آنها با ستیز با دین برخاسته اند و این است که بزنجیر و قلاده دین کشیده شده اند.  

آری، واقعیت آنست که قدرت بدست دین است، بدست متولیان دین. اگر جامعه بسوی زوال و تباهی به پیش رانده و همچنان به پیش میراند، ناشی از سلطه شریعت اسلامی ست بر تمامی عرصه های زندگی. مگر فساد فراگیر در ارکان دولت و جامعه را میتوان به چیری دیگری به جز هژمونی شریعت نسبت داد. ققط گرانی و بیکاری، فقر مادی نیست که زمینه دین ستیزی را بوجود آورده است بلکه زوال انسانن و تباهی اخلاق جامعه است که سلطه دین را با بحرانی عمیق روبرو نموده است.

در خاتمه تکرار این نکته شاید ضروری باشد که دین ستیزی یک پدیده ساختاری ست که در نفی حکومت دین بمنصه وجود میرسد. بنابراین، بدیهی ست دین ستیزی را افزوده بر فعالیتهایی مبتنی بر نقد و نفی مجموعه ای از باورها و ارزش های خرافی، بازدارنده جامعه از پیشرفت و تکامل، باید یک جنبش فرهنگی و سیاسی خواند که وقتی به کمال میرسد که مردم در رهایی خود از اسارت تاریخی در دست خرافات و حقایق وارونه و افسانه ها و اسطوره ها، فعالانه شرکت نمایند. تنها با توسعه اراده معطوف به رهایی از دین بعنوان یک نظام سیاسی ست که میتوانیم امیدوار باشیم که چنانچه از این گودالی که برای خود کنده ایم نجات یابیم، در گودالی عمیقتر فرو نرویم. تنها با نور درخشان دین ستیزی ست که میتوان بجنگ تاریکی رفت و دین اهریمنی را به زباله دان تاریخ رهنمون کرد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۹ مرداد ۱۷, جمعه

رهایی

در ستیز با دین نهفته است!



هنوز چه بسیارند آنان که نقد دین و یا "دین ستیزی" را محکوم و آنرا چیزی کمتر از ماجراجویی بشمار نمی آورند، بویژه نقد "الله،" کاوش در چیستی و کیستی او، کند و کاو درخلق و خوی و تمایلات و اراده او را نه تنها، ضروری نمی دانند بلکه آنرا موجب تضعیف "جنبش مقاومت" در برابر نظام تلقی میکنند؛ و ارتباط چندانی بین آنچه ماورایی و آنچه واقعیت است، مشاهده نمیکنند. که مثلا، الله را چه ارتباطی ست با تصمیمات سیاسی و اقتصادی و نظامی که رهبرمعظم جمهوری اسلامی اتخاذ میکند و وقایعی که بطور روز مره در جامعه اتفاق میافتد.

 

آنهائیکه نقد و نفی و یا اندیشه دین ستیزی را بیهوده و بیدار کننده تعصبات کور و خفته و تعلقات درونی تلقی میکنند، چنین کنند گویی که الله، خدایی که بندگانش را تکلیف کرده است که حد اقل روزانه پنج باز از صبح صحر تا غروب افتاب به حمد و ستایش او برخاسته و مراتب حقارت و خواری خود را در برابر او ادا کنند، بخوبی مورد شنا سایی قرار داده، میداانند که الله کیست و از آنان چه میخواهد. که مثلا باین حقیقت آگاهند که الله تنها زمانی بخشنده و مهربان است که به یکتایی و یگانگی او باور داشته و هرگز نسبت به وحدت او کوچکترین شک و تردیدی بخود راه ندهد. که بخوبی آگاهند که الله بر خلاف آنچه بر زبان رانده میشود نه بخشنده و مهربان که منتقم است و جبار. که اگر بفرمان ش تن ندهی و از احکامش سربپیچی، تنبه است و مجازات و یا عذاب الیم. گذشته از این، الله است که جهاد و شهادت میخواهد، یعنی جنگ و خونریزی و کشت و کشتار برای سلطه بخشیدن به یکتایی و یگانگی او و از میان برداشتن هر فکر و اندیشه ای که یکتایی او را مورد تردید قرار میدهد.

 

حال بدرستی روشن نیست که کدامیک از این آموزشهای الله را حکومت ولایت فقیه بانجام نرسانده است. تا کنون اگر این همه کشتار را بنام الله و بزرگی او مرتکب نشده است، پس بچه دلیل، دست بکشتار زده است؟ مگر آیت الله خمینی بدون در نظر گرفتن اراده الله هشت سال جنگ را ادامه داد؟ اگرچه الله امر کرده بود جنگ جنگ تا پیروزی. حکومت ولی فقیه اول، امام خمینی، اول نه تنها بنام الله بجنگ کفار رفت و قصد انهدام باطل را بر روی زمین داشت بلکه در داخل کشور نسل نافرمانانبران و تسلیم ستیزان را در زندانها از میان برداشت. مهمترانکه زندگی روزمره را تحت تیغ و تازیانه به تبعیت از مقرارت شریعت در آورد. حجاب و جدایی جنسیت را اجباری ساخت، و تخلف از آنرا مورد تنبیه و مجازات شدید قرار داد، تفریح و پایکوبی محدود و مشروط گردید، تولید و مصرف نوشابه شادی آفرین قدغن، مست و شیدا را در ملا عام به تخت شلاق بستند و جایگاه خدمتکاران جنسی را بآتش کشیدند. حوزه قضا، بیش از هر نهادی دیگری بازتابنده احکام اسلامی گردید، گناهکار شناختن محکوم تا ثبت بیگناهی، قطع اغضای بدن سارق، قصاص و سنگسار زناکاران، قوانین آسمانی حاکم بر سرنوشت بشر بر روی زمین گردیدند.

 

کارنامه ولایت فقیه و پیروان او، اگر بسیاهی میزند، اگر سراسر خشونت است و کین خواهی، درست بآن دلیل است که برنامه ها، سیاستها و تصمیمات رهبر معظم انقلاب بازتابنده اراده الله، خداوند یکتا و یگانه است همانگونه که در نص صریخ کلام الهی بازتاب یافته است. بنا براین، نمیتوان بازتاب ارزشهای دینی را در ساختار جامعه اسلامی نادیده گرفت و از نقد آنها به بهانه آنکه کجروی از متولیان دین است، پرهیز نمود.

 

چهل سال مبارزه سیاسی با رژیمی که ماهیتا دینی ست و رهبر آن اراده خود را بازتابنده اراده الله میداند، در واقع رمز تداوم و استحکام رژیم بوده است. چه در این چهل سال شاهد بوده ایم که چگونه اندیشه های سکولار و سیاسی، در برابر ایدئولوژی دینی، ایدئولوژی حاکم برجمهوری اسلامی، از میدان رقابت بیرون رانده شده اند. پرهیز از درگیری با دین و باورهای دینی رایج در جامعه در واقع به هژمونی اسلام امامتی، درجامعه انجامیده است.

 

 این در حالی ست که براندازی نظامی که ریشه در اعتقادات و باورهای مردم دارد، امکان پذیر نیست اگر بر آن ریشه ها، تیشه فرو نیاید. چه ایرادی وجود دارد که مادر پیر و خواهر جوانمان در یابند فاطمه زهرا بسیار جوانتر آز آن بود که بداند کیست و یا چه میتوانست باشد. و لزوما کفر نیست که اگر بگوئیم که فاطمه زهرای دوران بادیه نشینی نمیتواند الگوی معتبری باشد برای زنان امروزی، اگر بود باید تاثیر آنرا پس از قرنها در جایگاه اجتماعی زنان در جهان اسلام مشاهده میکردیم.

 

پرهیز از نقد و نفی دین و شناسایی الله بعنوان خدایی خواهان عبودیت و بندگی، خدایی که انسانها را همچون گله گوسفندی نیازمند چوپانی می بیند که آنها را از گزند محفوظ بدارد، ما را در دایره ای ماندگار مینماید که از آن رهایی چندان ساده نیست. خود داری از بیان اندیشه دین ستیزی، به بهانه آنکه، آب طهارت بر سر دین ریخته و خشونت و بیرحمی را از بدنه آن زدوده  و همه خشونت ها و خونریزیها را به حاکمانی نسبت بدهند که خشونت و انتقام ستانی را وسیله حکومت  قرار داده اند، بیانگر چیزی نیست مگر مماشات با حکومت دین، خود نشانی برعدم رشد اندیشه دین ستیزی بر اساس نقد و نفی توهمات دینی بعنوان ایدئولوژی حاکم بر سراسر جامعه. چرا که تنها بر بال اندیشه دین ستیزی ست که میتوانیم  بر زمان حال و بازگشت بگذشته فائق آئیم و بسوی آینده ای درخشان پرواز کنیم. چون رهایی در اندیشه دین ستیزی نهفته است. شعارهایی که مردم در خیزش و خروش های خود بر زبان رانداه اند، زمینه را برای دین ستیزی و بی اعتبار ساختن باورها و ارزشهای بازدارنده دینی بوجود آورده است.

 

یاد آوری این نکته نیز بجاست که دین ستیزی یک گزینش فردی نیست بلکه کردار و پنداری ست که درتحت حکومت مطلق دین بر مبارزان این دوران تحمیل شده است. حکومت دین را نمیتوان با استراتژی و تاکتیک های سیاسی بر انداخت، حکومت دین را تنها میتوان با ضد ان، با ابزار اندیشه دین ستیزی براندازی نمود.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/