۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

امامت
 بلای جان ملت!






چنین بنظر میرسد که باید چهل سال دیگرهم بگذرد تا بفهمیم که بر ما چه گذشته است. پس از دو نسل، هنوز علت اصلی مصیبت و نکبتی که گریبان جامعه ما را فرا گرفته است، علتی که مقدم بر تمام علتها ست، بدرستی شناسایی نکرده ایم، یا اگر هم آنرا شناسایی کرده باشیم، از اعتراف بدان سر باز میزنیم و یا انکار میکنیم. البته سخت است که این حقیقت را بپذیریم که باور به "امام" و "امامت،" از دیرباز، بلای جان ملت بوه است و هنوز هم.

بسی بسیار نیز دشوار است که تصور نمود "امام" بر قومی ظهور یابد و بساط "امامت" را بگستراند، بدون آنکه آن قوم اعتقاد و ایمانی بامام و امامت داشته باشد؟ بدون آنکه قشری بنام "روحانیت" در دامن خود پرورش دهد که جماعت را هدایت و پاسدار و متولی امامت شود؟ قشری که امام و امامت را شناخته و از آنان موجود اتی بر ساخته، ماورایی، آگاه بر تمامی "باطنیات" و ملکوت جهان، آگاه بر درونیات هر فرد و جمعی. که امام همچون قلب است در پیکر آدمی. همچنانکه انسان بدون قلب بسرای ابدی می پیوندد، جهان بدون امام نیز دچار هرج و مرج، ظلم و ستم، فسق و فجور و فساد میشود. که امام "منظم جهان" است. افزوده بر این، امام، "معصومیت" را از پیامبر بارث برده و بر کنار از هر خطا و گناهی ست و تا آنجائی پیش روند که گویند که "مقام امامت اشرف بر نبوت است (آیت الله محمد حسین حسنی تهرانی، (ربیع الاول 1408 هجری قمری)." البته که علما و فقها از امام موجودی ساخته اند خدا گونه برخوردار از هر علم و دانش و دانایی هایی که کمتر کسی میتواند آنها را در نگارش باز تولید کند. چه فقاهت در شناسائی امام، مبالغه و گزافه گویی را باوج کهکشانها رسانده است.

حال باید پرسید، آیا آیت الله خمینی و پس از او آخوند، سیدعلی خامنه ای، میتوانستند به جلوه خداوند یکتا و یگانه، الله در آیند، اگر ما ایرانیان، مسیحی و یا بودایی و یا هر چیز دیگری بجز مسلمان دوازده امامی بودیم  و یا بمیزانی که به امام عشق میورزیم به آزادی عشق میورزیدیم؟ اگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها حکومت بر جامعه را حق مسلم خود فرض میکنند، آیا به آن دلیل نیست که به "امامت" و اصل و اصول آن باور داریم؟ که در واقع امامت است که زیر ساخت باورها، ارزشها، آداب و عادات و رسم و رسوم جامعه را شکل بخشیده است؟

مگر نه اینکه هر روز تکرار میکنیم و یا چه بخواهیم و یا نخواهیم در اذان صبحگاهی و نهار و شامگاهی بگوشمان فرو میرود که «لا الله... علی ان ولی الله.» بنابراین، اگر ولی فقیه بر ما حکومت میکند و قانون ما قانون ولایت فقیه میشود و رئیس جمهوری داریم که نوکر دربار "ولایت" است، آیا به آن دلیل نیست که فقیه نیز بمانند امام علی و یا حتی رسول الله، ولی الله است؟ که ولایت ادامه رسالت است و امامت تا "قیامت و انتقام ستانی از "خلافت" تا ابدیت؟

 البته که ما نه به یک امام بلگه بدوازده تن از امامان، همه از تبارخونی رسول الله، اعتقاد داریم، اگرچه دوازدهمین در عالم غیب میزی ید و از آنجا ست که بنابر قول رئیس جمهور پیشین کشورمان، محمود احمدی نژاد، به مدیریت جهان می پردازد. هنوز، چه بسیارند خوشباوران ساده دلی که برای ملاقات امام عج  بسوی چمکران میشتابند. از عشق و جان نثاری برای امامان، برای "معصومیت" و "مظلومیت" آنان، بویژه برای امام اول و سوم، چه میتوان برزبان راند که بیانگر میزان و شدت و طول و عرض غم و اندوهی باشد که شهادت آنان گریبان امامپرستان را برفشرد. همین بس که هرسال به روز عاشورا، روز مقاتله امام حسین بدست سپاهیان خلیفه مسلمین، یزید بن معاویه در صحرای کربلا، و 40 روز پس از مرگ امام سوم، اربعین بنگری، بروز عزا و سکواری، بدستهای مردانی که بهوا روند و سخت بر سینه ها فرودآیند، همچون پتگی سنگین بر سندان، بقمه ها که بر فرق سر فرود آیند، به تیغهایی که بدنها را خونین سازند، به سوخته دلانی که فرسنگها سینه خیزان خود را بمرقد امام میرسانند، بروزی که امامپرستان، خشونت نسبت بخویشتن را باوج خود میرسانند.
  
پس چه جای شگفتی ست اگر از این خاک پربار "امامزاده" است که میروید و دایم بر تعداد آنها افزوده میشود. بنا بر قول معاون فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه، تعداد امامزاده ها از سال 1357 تا کنون 7 برابر افزایش یافته و به 8151 رسیده است که بعضا، تا بیش از 10000 هم تخمین زده اند.

امروز اگرجامعه ما با خطر جنگ، با خطر قحطی و گرسنگی روبروست، اگر آب کم و هوا آلوده و کشنده گردیده است، اگر بی عدالتی و نابرابری ها باوج خود رسیده اند، اگر گفتار و پندارنیک و رفتار نیک برخاسته از دوران باستان، امروز به دروغگویی و فریبکاری و غارتگری تبدیل و جامعه دچار انحطاط مادی و معنوی گشته و به دو طبقه غنی و فقیر تقسیم شده است: 1) طبقه ای که ثروت خود را در امامت فروشی و تف لیسی ولایت و یا دوستان و بستگان و پیروان وی، بدست آورده، طبقه ای که در غارتهای بزرگ و چپاول ثروت ملت بی مانند و مثال در تاریخ است  و 2) طبقه فقیر، طبقه ای که هم اکنون طبقات متوسط جامعه، مثل کارمندان و معلمان نیز بدان پیوسته اند؛ اگر امروز اعتصاب و اعتراض اصناف و حرفه های مختلف از جمله کامیونداران، معلمین ، کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان، کارگران فولاد اهواز، "مالباختگان" و بازنشستگان، ناکام مانده اند، اگر دبستانها و دبیرستانهای کشور روی بویرانی و نابودی نهاده اند، اگر دانش آموزان در آتش میسوزند و دانشجویان به ته دره سقوط میکنند، اگر فساد و فحشا و اعتیاد، دزدی و دروغگویی و لفاظی، عادی و روزمره گردیده است، اگر بیکاری و گرانی و تحریمات امریکا جامعه را بفروپاشی اقتصادی تهدید میکند، اگر حجاب اجباری زنان را باسارت کشانده و و به نماد نظام اسلامی درآمده؛ و سر انجام اگر تظاهر کنندگان شعار سر میدهند که "فریاد از این همه بیداد،" همه و بسیاری دیگر از آسیب های اجتماعی که قابل لیست در این مجال نیست، ناشی از ظهور امام 12+ 1، است، امامی که امامت خود را در خون و خونریزی بنیاد نهاد. امامی که قرار بود همچون قلب در وجود انسان همه اعضا را یکسان و برابر زندگی رساند، شمشیر از غلاف برکشید و چه سرها که برزمین نیفکند. اگر یزید بن معاویه امام سوم را در میدان جنگ هلاک کرد، امام معصوم و مظلوم ما، امام خمینی، شمشیر ولایت را – البته باذن الله- بر گردن جوانانی فرود آورد که در اسارت بسر میبردند. یعنی که امامی که روحانیت، مردم را بظهورش امیدوار ساخته بود، تجسم خشم بود و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی. امامت او با اعدام سران نظام شاهی، آغاز گردید و با سرکوب مخالفین، گروگانگیری، هشت سال جنگ پوچ و بیهوده و قتل عام بیش از 4000 زندانیان سیاسی پایان یافت، بگذریم که بکسانی هم که در زمان تنگ دستی، امداد رسان او بودند رحم نکرد.

البته که جانشین امام خمینی، آخوند خامنه ای، از مرز امامت هم گذر کرده و بخدایی رسیده است، بهمین دلیل نه میشنود و نه باحدی پاسخ دهد. حرف او معادل کلام الله است. نزدیک به 30 سال است آخوند خامنه ای، نیز راه امام را ادامه داده است. پس چه جای شگفتی ست که ملت  بیشر از همیشه فقیر و محنت زده، دچار مصیبت و نکبت، حقیر و خوار و نفرین شده است، در داخل و خارج. وضع موجود حاصل ادامه امامت بوده است بولایت امام خمینی و خامنه ای.

البته که نظام ولایت بمثابه ادامه رسالت و امامت زمانی بپایان رسد که ملت خود را از بند امامت رها سازد. این نیز زمانی بوقوع میپیوندد که عقل و خرد بکار گیریم و بجنگ بزرگترین خرافه ها رویم، خرافه رسالت و امامت و ولایت. درست است، مشکل آنجاست که علت اصلی سیه روزی و تیره بختی ای که با آن روی در روی هستیم، به امام و امامپرستی، نسبت نمیدهیم، دوست داریم که با چشمان باز به بی راهه برویم.  چون چشم دیدن "حقیقت" را نداریم. اگر چشمان مشاهده حقیقت را داشتیم، به این سادگی ها در تاریکی و سیاهی فرو نمی  رفتیم.

براندازی رژیم ولایت از بینایی و دانایی میگذرد. تاریکی وظلمت را تنها میتوان با روشنایی از میان بر داشت. بعضا، از این حرف بخود میلرزند که مگر میشود از مردم خواست دین و عقیده شان را دور بریزند. حق هم دارند. اما اینجا ما از آن پیرزنی که دلبسته الله و رسول الله و محمد، و یا متعصبین و غیرتمداران نابینا سخن نمی میگوییم، روی سخن با میلیونها تحصیل کرده دانشگاها ست. هم اکنون بیش از 4 میلیون دانشجو در دانشگاه ها به کسب دانش و مهارت های گوناگون اشتغال دارند. از این قشر وسیع جامعه است که باید انتظار داشت که پرچم مبارزه با خرافه پرستی را بدوش بکشند و جامعه را بسوی روشنایی، بسوی عقل و خرد و آزادی هدایت نمایند. ظهور امام در یک انقلاب "فرهنگی" بازتاب یافت و افول آن نیز با آگاهی به رمز و رموز امامت، ولایت و فقاهت بوقوع می پیوندد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





۱۳۹۷ آذر ۳۰, جمعه


از تقدس،
بوی گند بمشام میرسد!


تقریبا یک سال است که از واکنش مردم بشرایط نکبتبار کنونی میگذرد، واکنشی که در خیزش و خروش مردمی بازتاب یافت، خیزشی که در دیماه سال گذشته آغاز گردید و موجوار از یک شهر به شهر دیگر سرایت کرد؛  از آنچه بزبان میاوردند چنین بر میامد که مردم شهرهایی که تا چندی پیش روستایی بیش نبودند، تکلیف خود را با حکومت آخوندی، روشن ساخته اند، تکلیف خود را با حکومت اسلام، یکسره کرده و حقیقت را که در پس ابرهای تیره پنهان شده بود بیرون کشیدند، حقیقتی که  در شعارهایی تبلوریافت که نشان از اراده معطوف "برهایی" از حکومت دین در بر داشت، رهایی از حکومت اسلام، دینی که متولیان آن علما و فقها هستند، آیت الله ها و حجت اسلامها و یا قشر "مفتخواران" جامعه، قشری که خود را "روحانی" نامیده است. شعارهایی از قبیل «دزد همینجاست دروغ میگویند آمریکاست،» که «اسلام را پله کردند و مردم را ذله»، که    « اصولگرا و اصلاح طلب ماجرا تمام است دیگر،» که « لبنان و سوریه را رها کن فکری بحال ما کن،» که «توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گم بشه.» این لیست تنها مشتی ست از خروار.

تاکنون بسیاری از اصناف از جمله کامیون داران، معلمین بازاریان، مالباختگان و بازنشیتگان دست باعتصاب  زده اند. اعتصاب کارگران فولاد اهواز بیش از 40 روز است که ادامه یافته است و پیش از آن کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان باعتراض برخاسته بودند، اعتصاباتی که ظاهرا بر مطالبات صنفی و مادی تمرکز یافته است. اما، این اعتصابات و اعتصاباتی را که در آینده بوقوع می پیوندند، باید بخشی از جنبشی دانست که در دیماه سال گذشه آغاز گردید، بخشی از جنبش اراده معطوف برهایی. چرا که هم اکنون روشن شده است که نه کارگران با سرمایه داران روی در روی هستند و نه جامعه ما یک جامعه سرمایه داری ست. صرف مالکیت بر ثروت، مالک را سرمایه دار نمیکند. سرمایه دار شیفته رشد و روئیدن است و پاسخگویی به نیازمندی های مصرف کننده در رقابت آزاد. حال آنکه سرمایه دارانی که در کشور ما صاحب موسسات تولیدی دولتی شده اند، در واقع مامور حراج املاک با ارزش و کارخانجات و سر انجام ویران ساختن آنها هستند. باید تولید شکر را بویرانی بکشانند تا بتوانند مرجع تقلید شیعیان را بر مسند سلطان شکر بر نشانند. مشکل اساسی این نوع موسسات، مخدوش بودن اصل مالکیت و مدیریت است که هویت هردو نا معلوم و نا مشخص است. در بیشتر موارد کارخانجاتی که بدست خصوصی منتقل میشود، خریدار فاقد هرگونه دانش و مهارت و تخصصی در آن رشته از تولید میباشد. مدیریت و تخصص و نظارت همچنان در دست دولت برجا میماند. اما، کدام دولت، دولت خود بخشی از یک حکومت است، حکومتی فرا گیر، حکومت دین، حکومتی که مظهر آن "مقدسین" جامعه هستند، مقدسینی که تقدس را بگند کشانده اند. مردم ما امروز، با حکومتی روی در روی ست که بنام شریعت اسلامی، شمشیر را بر گردن فرود میآورد. وگرنه چه دلیلی دارد که اعتصابات کارگری را "امنیتی" کنند. تاکنون که از کارگران جز اعتراض مسالمت آمیز چیزی دیگری دیده نشده است، پس چرا رهبران کارگران را بدلایل امنیتی دستگیر نموده و باسارت میکشانند؟ تردید مدار که نظام بخوبی آگاه است که فرآیند هر اعتراضی نهایتا به اراده معطوف برهایی از حکومت دین می انجامد. اگرچه میتوان بوی نقد دین را از سخنان کارگران بمشام حس نمود. بعنوان مثال کارگری خطاب بقدرت چنین میگفت(بمضمون) که گریه زاری برای امام حسین، درد شماست زندگی من و زن و فرزندانم روی هواست.

در چنین شرایی بدرستی معلوم نیست که اعتصابات قرار است بکجا بکشد؟ آیت الله ها و حجت الاسلامها که فکر میکردند تحصیلات حوزه ای، آنها را برای مدیریت و رهبری هر نهاد و سازمانی با هرگونه تخصص و مهارت، آماده ساخته است، بنظر نیمرسد که  در کفایت و فهم خود، حل چنین مشکلاتی را ببینند.  آنچه ما امروز با آن روی در روی هستیم، آنچیزیست که بدست این مدیران برساخته شده است، بدست مدیران فقیه، مدیران همه چیز دان. فرض که کارگران بمطالبات خود برسند، آیا مصیبتی که کارگران و همراهشان مردم این مرز بوم با آن دست بگریبانند، پایان خواهد یافت؟ این نکبتی که گریبان جامعه ما را فرا گرفته ناپدید شده و از میان میرود؟ دیگر کودکان معصوم، در آتش فقر نخواهند سوخت؟ دیگر گنبد مساجد در هر کوچه و برزنی سر باسمان نکشد و دبستانها و دبیرستانهای کشور از تخریب و ویرانی بازایستند؟ آیا برای بیماری بیکاری و گرانی، برای گسترش فقر و بدبختی، راه علاجی هم پیدا خواهند کرد؟ آیا سایه شوم جنگ از سر جامعه برداشته خواهد شد و دیگر خانمی بجرم بد حجابی دستگیر نمیشود. آیا اهل فکر و قلم، دگر اندیش و مدافعان حقوق بشر را دیگر بزنجیر نمیکشند؟ یعنی حتی اگر نظام موفق برصایت کارگران بشود، پاسخ هزاران هزار ناراضی و فریب خورده ای که در طول این چهل سال حکومت بوجود آورده است، چه خواهد گفت؟ از سر شور بختی ست که نظام نمیداند که وقتی از تقدس بوی گند بمشام رسد، بر چه انبار باروتی بر نشسته است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ آذر ۲۳, جمعه


آخوند، یکه تاز میدان!



 تردید مدار که حکومت اسلامی، بدون لغو توافقنامه ی هسته ای بدست رئیس جمهور جدید امریکا، دانالد ترامپ، به همینجایی که هم اکنون رسیده است، میرسید، بآنجایی که فروپاشی نظام هر روز بیشتر بخود شکل واقعیت میگیرد.

با این حال ترسم که خروج دانالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا از "برجام" و بازگرداندن تحریمات را نیز باید هدیه ای دیگری خواند ناشی از اراده خداوند یکتا، الله، بحکومت اسلامی، حکومتی که وقتی به آینده مینگرد به 1400 سال پیش از این نگاه میکند. بگذریم از اینکه هیچ هدیه ای با ارزشتر از هدیه ای نیست که بوش جوان به حکومت اسلامی ارائه نمود. حکومت اسلامی، هشت سال جنگ و خونریزی، تخریب و یرانی را در رویای تسخیر قدس از طریق کربلا ادامه داد، اما، نتوانست یک وجب از خاک عراق را بدست بیاورد. حال آنکه امریکا کمتر از یکهفته عراق را به تسخیر خود درآورد. همگان از سرنوشت گردنکشی صدام حسین با اطلاعند و تکرار آن از حوصله این مجال بیرون است. هم اکنون، البته، عراق تبدیل شده است به حیات خلوت حکومت اسلامی که نقش اساسی و تعین کننده ای را در عرصه های مختلف جامعه عراق، از جمله عرصه های سیاسی و اقتصادی و نظامی بازی میکند. گو اینکه در حال حاضر، حکومت اسلامی از کربلا عبور کرده، از لبنان گذشته، به سوریه رسیده و دست اندازی بسوی قدس را آغاز نموده است.

جرج بوش جوان فکر میکرد که با تسخیر عراق، خاورمیانه ای نوین بر اساس دمکراسی سیاسی و اقتصاد سرمایه داری، بر خواهد ساخت و منطقه را از فقر و جهل نجات خواهد داد. البته که دانالد ترامپ تره هم برای دمکراسی سیاسی و حقوق بشر خرد نمیکند. ترامپ به نجات مردم ایران از چنگال یک حکومت خشونتبار و سرکوبگر، نمی اندیشد. همگان میدانند و او خود بارها گفته است که در فکر قیچی کردن بال و پر حکومت اسلامی ست، بال و پری که پس از سرنگونی صدام حسین، دشمن آشتی ناپذیر رژیم آخوندی، آغاز بروئیدن گرفت. یعنی که اگر هم اکنون نظام آخوندی به یک قدرت منطقه ای تبدیل گردیده و در بخش وسیعی از منطقه، از یمن گرفته تا سوریه، حضور دارد، از کنش انتقامجویانه جرج بوش برخاسته است. او هرگز فکر نمیکرد که با برانداختن دشمنان حکومت اسلامی در شرق و غرب، دست به خلق هیولایی میزند با اشتهایی سیری ناپذیر.

بعبارت دیگر، سختگیریهای ترامپ و تنگ کردن عرصه نظام، نه تنها ممکن است نتایج دلخواه را ببار نیاورد، این احتمال هم وجود دارد که نظام ضرورتا هزینه های مادی را کاهش داده و بمنظور ادامه اقتدار، اعتبار و نفوذ در منطقه، تاکید را بر باور و ایمان بمقدسات دینی مشترک، بگذارد- دینی که همچون یک ایدئولوژی فراگیر، وجه بارز آن از "نیستگرایی" و اشتیاق بزندگی ابدی برمیخیزد، ایدئولوژی اسلامی که تمدن غرب را بچالش میکشد. این نیستگرایی که خود را در "جهاد" و "شهادت" و یا خونریزی تا آخرین قطره خون خویش بیان میکند، هر حمله ای را میتواند خنثی سازد. حکومت اسلامی 40 سال است که روضه جهاد وشهادت میخواند، 8 سال پوچی و بیهودگی آنرا تجربه کرده است. اما، شرایط  در این دوران چندان تغییر نکرده است. نیروی کفر و باطل بر جهان حکومت میکند و در برابر آن اسلام ظلم ستیز که مظهر آن نظام ولایت است، برخاسته است. نباید به جذبه ای که نیستگرایی در بین جوانان، بیکار و نا امید درون و در کشورهای مسلمان دارد، کم بها داد.
 این رشته از ارتباطات ایدئولوژیک، بسی بسیار مقاوم تر از روابط صرفا مالی اند. یعنی که ضعف بنیان مالی رژیم دین لزوما بال و پر نظام را نمی چیند. حتی ممکن است که سبب افزایش احترام و اقتدار ایدئولوژی نظام ولایت در نزد پیروانشان در داخل و خارچ شده، زمینه را برای تعمیق و گسترش جنبش "ولایت" بمنزله ادامه "رسالت" و "امامت" تا قیامت، فراهم آورد. همچنانکه، هماکنون ملاحظه میشود، حکومت آخوندها، در برابر سیاست های ترامپ، همچون گراز وحشی، موی بر پشت سیخ و دندان نشان میدهد و بر فراز تازه ترین ناو دریایی، از آبهای ونزئلا سر بیرون میاورد. چه باک اگر آتشی بپا شود و نماد اقتدار حکومت اسلامی در آبهای قاره ای دیگر غرق شود. آیا خود نمیتواند فرصتی باشد برای خود زنی و اشک گیری، که داستان همان حماسه جهاد و شهادت است در صحرای کربلا. نظام ولایت باربعین 30 میلیونی می اندیشد.

درست است، نظام در درون با چالش های بزرگی روبروست، نا رضائیها، سختیها، ناملایمات برخاسته از گرفتاریهای معیشتی، بطور بی سابقه ای تشدید یافته است. نظام با بحرانهای همزمان دست بگریبان است از بحران در عرصه زیست محیطی گرفته تا بحران بیکاری و گرانی ، اعتصابات و اعتراضات کارگری و معلمی و غارتگری و فسادی که در زیرین ترین بافت های جامعه رسوخ کرده است. البته که آقای رئیس جمهور انکار میکند که اصلا و ابدا نظام نه با "ابر" بحران روبروست و یا هر بحران دیگری. شاید بدان دلیل که خود معمار و طراح وضع موجود بوده اند. وضع موجود، مگر میتواند از چیزی دیگری جز ستیز با غرب برهبری امریکا و خواست معطوف به نابودی کشور اسرائیل، برخیزد؟ همچنانکه امام امامان، امام خمینی بخوبی میدانست که دست به چه آتش افروزی میزند وقتی غائله گروگانگیری را شرعا مورد تایید قرار میداد و مردم عراق را به سرنگونی صدام حسین فرا میخواند و یا فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده هندی –انگلیسی «آیه های شیطانی» را صادر مینمود. او ستیز و خصومت با غرب را عمق میبخشید.

آخوند خامنه ای جانشین امام 12+1، روبه بزرگ، نیز بخوبی آگاه بود که وارد به چه میدانی میشود وقتی فرمان برشکستن مهر و موم  سازمان انرژی اتمی بر تاسیسات هسته ای، را صادر و برنامه غنی سازی هسته ای بهر قیمتی را آغاز نمود. چه سرمایه های هنگفت مالی و انسانی که بکار گرفته نشد و بهدر نرفت،  چه هزینه ها، چه محرومیتها که ببار نیاورد تا منویات ولایت فقیه واقعیت یابد. آخوند خامنه ای از نتایج تصمیم خود بخوبی آگاه بود، چه هدف اصلی او لزوما و صد در صد دست یابی باسلحه کشتار جمعی نبود، نه اینکه او بداشتن چنین قدرتی نمی اندیشید، بلکه هدف نهایی او تداوم غرب ستیزی برهبری آمریکا بود. چه بخوبی فهمیده بود که ادامه حکومت روحانیت وابسته بادامه امریکا ستیزی ست. که پایان غرب ستیزی، با پایان نظام ولایت نیز همراه است. همچنانکه حضرت ولایت، آخوند خامنه ای بارها خاطر نشان ساخته است که غرب مرکز تمامی شرارتها ست، مرکز خداگریزان و خداناشنان است. از شیطان مگر از بد و شر، فریب و ریا چیزی دیگری میتواند برخیزد. حکومت آخوندی، مبارزه خود را بخشی از مبارزه انبیا بر علیه فرعونیان زمان میداند. رهبران نظام به تجربه دریافته اند، تا زمانیکه در ستیز و خصومت با دشمنی مقتدر قرار دارد و یا بفول خودشان تا زمانیکه به ستیز با قدرتی برتر بر میخیزند، میتوانند روضه عاشورا، روضه جهاد و شهادت را همچنان سر دهند و افیونی برگها ساده دلان تزریق کنند.

 این بدین معناست که هرچه عرصه بر نطام تنگتر شود، عمیقتر در سنگر دین فرو میرود که کمترین تاثیر آن منفعل ساختن بخش وسیعی از کشور خواهدد بود، پدیده ای که تقریبا 40 سال است بر جامعه حاکم است. آری، بوده است، جوش و خروشی اینجا و آنجا، اما، ناپایدار بودند وگذرا. چرا که مردم ایران با حکومتی روی در رو قرار دارند که برخاسته از باورها و اعتقادات خود آنها ست. رژیم دین یک رژیم عاشورایی ست.   آیا مردم میتوانند برعلیه عاشورا بپاخیزند، برعلیه حکومتی که خود را از تبار حکومت امام علی میداند؟

سختگیریها دانالد ترامپ، برخلاف تمامی درد سرهایی که برای نظام بوجود میآورد، چیزی نیست که نظام از آن رویگردان باشد. از آن استقبال میکند چون سودش در آن است، چون یاد آور "مظلومیت" امامان است. روضه مظلومیت، روضه ای ست که عقل و خرد را از شنونده میرباید. برغم گزارشهای بسیاری مبنی بر گسترش دین گریزی و افزایش روزافزون دین گریزان، دین اسلام هنوز گریبان بسیاری از اقشار مختلف جامعه را در مشت خود میفشرد و باین سادگی هم رها نمیکند. تا زمانیکه روحانیت بر فراز منبر، روضه جهاد و شهادت و روضه کربلا سر میدهد، بردباری و تحمل مردم را افزایش دهند. کم مصرفی، کم خوری، کم پوشی و ژنده پوشی، همان چیزیست که حکومت دین خواسته است. ساده زیستی و اشرافیت ستیزی، یکی از نسخه های روحانیت است در شفا بخشیدن ورشکستگی اقتصادی. بگذریم از اینکه اسلام فقاهتی برای هر مسئله ای در هر زمان و مکانی پاسخ دارد. بنابراین، طبیعی ست که نظام ولایت برای همه بحرانهایی که با آنها دست بگریبانند، پاسخ داشته باشد، پاسخ نظام به بحرانها تنها از اسلام بر میخیزد از دین.

مثلا، آخوند خامنه ای در خطبه اخیرش میفرماید:

 "اینکه ملت ایران در طول ۴۰ سال گذشته در راه بسیار پُرخطر و پُرزحمت خود در مقابل همه‌ی قدرتمندان ظالم ایستاد و آن‌ها نتوانستند هیچ غلطی بکنند، به دلیل اعتقاد به شهادت و این سرنوشت افتخارآمیز است."

آیا بدرستی میتوان گفتن که حضرت آخوند خامنه ای از سیاست سخن میگوید و یا از دین؟ اما، واقعیت آن است که سخنان اهل منبر، سخنان حاکمان بر این کشور نهایتا از دین بر میخیزد. گفتمان روحانیت، گفتمان دین است بویژه گفتمان شیعه گری، گفتمان قشری که یکه تاز میدان است. تمامی ابزار قهر وقدرت را در خدمت حاکمیت گفتمان خود بر جامعه بکارگرفته است و میگیرد. بدین ترتیب نیز، برغم تمام گرفتاریها، دین که مظهر آن ولایت است، یکه تاز میدان است.

بمعنای دیگری، ترسم که تنگ شدن عرصه های تجاری و ملی بر حکومت اسلامی، در نتیچه تحریمات اقتصادی، از جمله بصفر رساندن فروش نفت، جامعه ایران هرچه بیشتر در عمق تاریکی فرو رود. از بد روزگار است که تا زمانیکه آخوند، یکه تاز میدان است و بر فراز منبر قدرت مردم را به خود رنی در شهادت امام سوم، وا میدارد، نمیتوان بمعجزه دانالد ترامپ دل بست. شاید باید همچنان چشم براه ظهور امام عج از غیبت بمانیم!

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۷ آذر ۱۶, جمعه

براندازی کدام حکومت؟



تا کنون باین واقعیت همگان وقوف یافته اند که رژیم دین پیوسته از بحران و بحران آفرینی سود برده است نه 
لزوما به نفع ملت بلکه به نفع نهادینه ساختن ارزشهای اسلام فقاهتی در جامعه. آمادگی برای تحریمات اقتصادی، سرکوب و خشونت هر اعتراض و اعتصابی، ایجاد نگرانی، اضطراب و پریشانی، ترس و وحشت  برای درگیری با قدرتهای جهانی، را نباید تها برخاسته از انگیزه ی بقای رژیم دانست، بلکه باید آنرا برخاسته از ماهیت نظام ارزشی و آرمانی "امامت" و "ولایت" دانست.

چهل سال از حکومت اسلامی میگذرد و هنوز تحلیلگران، به نظامی که ذاتا از مصالح دین ساخته شده است، نظامی که نهادهای دمکراسی برخاسته از تاریخ و مبارزات جامعه اروپای غربی را لباس اسلامی پوشانده – آنهم از سر ریا و فریبکاری، همچون نظامی مینگرند، چنانکه گویی یک نظام سیاسی ست که صرورتا عقلانی میاندیشد و عقلانی عمل میکند. باین معنا که برای بقا، نیازمند محاسبه سود و زیان است. چه خطا در محاسبه "منافع ملی" را بخطر میاندازد، خطری که ممکن است زنگ آغاز پایان یک حکومت را بصدا دراورد. از این مهمتر نهادهای مستقل و جدا و منفک از یک دیگر در دمکراسی برای بر قراری نظارت بر قدرت و ایجاد توازن بین سه قوا تعبیه گردیده است.

 این بدان معناست نظامی که بر اساس دین بیناد گذارده شده است، نمیتواند سیاسی بیاندیشد و نه میتواند سیاسی به کنشگری بپردازد. مهمترین و حیاتی ترین تصمیمات که مبنی بر توزیع منابع،  که ازآن بهر کسی چقدر، چرا و چکونه میرسد، با ریاست جمهور و نظارت نمایندگان پارلمان تعیین میشود و ذاتا یک کنش سیاسی ست. حال آنکه در حکومت اسلامی، مظهر شریعت اسلامی، بویژه اسلام داوازه امامی، شخص ولایت فقیه است که تصمیم میگیرد. تصمماتی که تا کنون ولایت فقیه، چه ولایت اول، امام 12+1، امام خمینی چه بوسیله آخوند خداوند علی خامنه، اتخاذ گردیده اند، بویژه آنانکه در تعین منافع ملی نقش اصلی را بازی کرده اند در خدمت سود و سربلندی و رشد و توسعه اسلام بوده است. مسلم است بخون کشاندن سران رژیم شاهی بسرعت بدون محاکه علنی و چندو چون جنایت آنان بر طبق موازین دینی، و فتوای امام خمینی، بوقوع نمی یافت، ممکن بود که حکومت اسلامی هرگز بقا نیابد. پس از آن نیز تصمیم به اسارت نگاهداشتن 50 و چند تن کارکنان سفارت اسلامی، یک تصمیم دینی در خدمت از میان برداشتن مخالفان حکومت، اسلامی، بود نه تنها چیزی عاید ملت نشد  بلکه ثروت ملی میلیاردی را به قرامت شاکیان گروگانها و دیگر مطالبات موسسات و شخصها ی دیگر، ارزانی داشت. چنین تصمیمی روشن است که بر ضد منافع مردم اما بسود حکومت دین تمام شد. چون بخش عمده ای از مخالفان حکومت آخوند ها را زیر چتر گروگانگیری از میان برداشت.

افزوده براین، رژیم آخوند ی، هشت سال دست بجنگی دینی و بمنظور رسیدن به یک مقصد دینی زده است. بیش از یک میلیون جان جوانان را از کیش مشترک اسلام بهلاکت رسانده  است و چه درصد بسیاری از معلولین و مصدوم بر روی  دست نسل آینده گذارده است. هزاران جوان کشور را در زندانه بقتل رساندند، تنها بفرمان یک مردمقدس و پاک و خظا ناپذیر، شخصی که اگر خود امام نبود مطمئن بدان که جلوه اصلی امام بود، که در خونریزی از امامان چه زود سبقت گرفت. در منظرامام خمینی، ایران فدای اسلام، یک امر بدیهی بود. پس از پروژه غنی سازی هستی ای بهر قیمتی باجرا گذاشته تا امریکا ستیزی را تا قیامت در جامعه نهادین بزند. ولایت فقیه از این هم بلند تر پریدن گرفت و همه علم "کافی" که در تحصیل اجتهاد کسب کرده بود در صنعت موشک سازی نهاد و به ساخت موشکهای دور برد دست پیا کرد و بجهان گشائی، پر گشودن گرفت و بهزینه گسترش فقر و گرسنگی در داخل تنها در خدامت نفوذ امپراطوری روحانیت برهبری خامنه ای را درکشور های هم کیش از عراق توسعه داد. در جهل سال ولایت اول و دوم نمیتوان نه سیاست و یا قانونی  را در دستگاه حکومت ولایت یافت که در خدمت بقای حکومت دین برهبری فقاهت طراحی نشده باشد.

حقیقت آن است تا کنون هرگونه بر خورد سیاسی با حکومت دین با شکست رو برو گشته است. هم اکنون روحانیت تمامی نهاد ها و سازمانهای دینی و دولتی را یا علنا مستقیم در زیر پنجه خودگرفته اند از جمله نهاد های امنیتی، اطلاعاتی و قضایی، و بعصی دیگر را در مقام های پائینتری زیر نظارت خود دارند. از جانب دیگرگفتمان فقاهت و تعبیر و تفسیر دینی از آنچه در درون و بیرون از کشور میگذرد  بطور روزانه در رادیو و تلویزیون تکرار میشود. در روزهای جمعه، امامان جمعه در سراسر ایران دین و قدرت را با هم مخلوط میکنند و بخورد ملت میدهند. البته که دست پر قدرت حکومت در کودکستانها، دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهان، در اسلامی ساختن آنها نباید نادیده گرفت. بعبارت دیگر، نباید بنقش دین و اعتقادات دینی در منفعل ساختن جامعه ایران کم بها داد، پدیده ای که مخالفین سکولار برای ان پاسخی ارائه نداده اند.  بگذریم که هستند کسانی که هنوز میگویند وای مگر میشود به اعتقادات مردم توهین کرد؟ آخه که بیک پیرزن بیچاره که نمیشه گفت دیگر نمار برای الله نخوان؟ از پاسخ باین کوته نظران میگذریم.

اما، مسئله ای که بدان توجه نمیشود، حال بدلیل ترس از اهانت باعتقادات مردم و یا هر علت دیگری، آنست که تمام پدیده و تمام نکبتها و مصیبت های که دامنگیر این ملت شده و کشور را تا لبه پرتگاه کشانده است، آنست که این رژیم، رژیم دین است. در بیرون، دین همه جا حضور دارد، ماموران دین آشکار و مخفی رفتار و کردار مردم را زیر نظر دارند. زنان را که در کنترل کامل دارند. بی حجاب را اگر گشت ارشاد بگیرد، معلوم نیست که "نافرمان" چگونه ارشاد میشود. غرض اینکه اسلامی شدن جامعه را نباید در بحث براندازی نادیده گرفت. یعنی که نمیتوان از براندازی حکومت سخن بمیان آورد و از براندازی روحانیت و برچیدن بساط دین درحکومت سخنی بزبان نیاورد؟

اگر مختصرا بشرایط کنونی و اعتصابات کارگران نیشکر هفته تپه خوزستان، کارگران فولاد اهواز و معلمین بپردازیم، مشاهده میکنیم، هنوز اصنافی بسیار در سراسر کشور باعتصاب کنندگان پس از نزدیک بچهار هفته بر نخاسته اند؟ اما، در این میان نباید از انفعال در دبستانها، دبیرستانها و حتی دانشگاها غافل ماند. حال دیگر اقشار مردم را بکنار بگذریم که آنها نیز دچار مشکل معیشتی در زندگی هستند. با این وجود دراین شرایطی که نظام در حال فرو ریزی ست چرا این گروها نیروی خود را بر نیروی اعتراض کنندگان نیافزاید؟ غیبت "سبزها،" آنان که باعلائم مختلف سبر مثل روبان و یا شال گردن و غیره در این فصل از اعتراضات و اعتصابات، چندان نشانی دیده نمیشود. طبقه متوسطی که در 88 درسراسر تهران و شهرهای بزرگ همچون یک اقیانوس خروشیدن گرفته بودند، چگونه است که اثری بچشم نمیخورد. آیا کسی صدای آنها را شنیده است؟ البته ما شاهد دانشجویان پلی تکنیک بوده ایم، دانشگاهی پیشگام که خود جای امیدواری بسیاریست.

 اما، برغم این امید واری نباید آغشته شدن ، احساسات و عواطف افراد جامعه، هر چند بدرجات بسیار متفاوت،  ایمان و اعتقد عمیق و سطحی، در بانفعال کشیدن جامعه بدست فراموشی سپرد، انفعالی که خود را درعدم تمیز دین از سیاست در گفتمان رژيم فقاهتی بیان میکند. چرا که تنها یک روایت بیشتر از آنچه گفته میشوند اطلاعی بدست نمیاورند حتی اگر در پی آن بگردند. مثلا، اخیرا که آقای رئیس جمهور در روز مناسبت برگذاری شانزدهم آذر، دروز دانشگاه اعلام کرده است، دانشگاه های امروز کشور آزادترین دانشگاه های جهان است که در آن دانشجویان در نظرات انتقادی خود آزادند. این ادعا در بوق و کرنای رژیم، در صدر اخبار تلویزیون و مطبوعات سراسری کشور انتشار میباد. چگونه میتوان بواقعیت و حقیفت ادعای آقای سیاستمداری که لباس دین بتن دارد پی برد. تازه اگر پی بردی با آن حقیقفت در دست چه میتوان گفت. اگرچه هم اکنون بخشی از جنبش اعتراضی به فریبکاری روحانی اشاره کرده اند. اما، از نگاهی دیگر هم روحانی فکر میکند عین حقیقت را گفته است حقیقتی که اساس آن دین و باور دینی ست. که در اسلام البته که انسان آزاد است اما در تسلیم و اطاعت. حوزه های علمیه نماد عالی دانشگاه اسلامی ست در منظر ریاست جمهور، همه در اندیشه و بحث علم ماورایی آزادند در این چهل سال روحاینت تا حدودی موفق شده است که حوزه را به داشگاه ببرد آنفعال را در آنها نهادین سازد. حال آنکه شنونده ایکه بدروغ روحانیت آگاهی دارد، نه دارای صدا ست و نه میتواند صدای خود را بگوش دیگری برساند. تردید مدار که اگثر مردم ایران از آنچه که در خوزستان اتقاق میافتد با خبر نیستند. پس از بیخران هم نمیتوان انتظار برخاستن بر علیه بی عدالتی ها داشت،. بیخبر گذاردن البته که ابزاری ست در دست قدرت که مظهر آن نیز همان آخوندیست که مظهر دین هم هست.

حرف آخر آنکه در یک نظام دینی، مبارزه نمیتواند تنها شکل سیاسی بخود بگیرد و اگر هم مسیر سکولاریسم را در پیش میگیرد تنها زمانی برسالت خود عمل میپوشاند که ارزشها، گفتار و رفتارهای اسلامی را بچالش بکشد و به اسلامزدایی ، نه دین زدایی، دست بزند. بد نیست که دوستانی هم که در اندیشه فروریزی رژیم آخوندی بسر میبرند، نور بیشتری بپاشند بر سوالاتی مثل چگونه میتوان دین را از ساختار قدرت جدا ساخت، یکی را نفی و دیگری را تایید کرد؟ آیا مشخصا "تسلیم" و "اطاعت،" مقوله های سیاسی و یا دینی هستند و یا هم دینی و هم سیاسی اند، آیا میتوان آنها را از یکدیگر جدا ساخت. اگر میتوان بر نفی آن بر خاست، آن نفی بچه صورتی باید درآید.

این نه آیه انفعال بلکه بخش ناچیزیست در خدمت براندازی حکومت ولایت فقیه، بعنوان یک حکومت دینی و سیاسی. ترسم که تا جنبش های مردمی بسوی حکومت دین و یا حکومت دینی همچنان که در خیزشهای آخر سال گذشته بگوش رسید، ادامه پیدا نکند و تکرار نشود، پیروزی بر فرومایه ترین قشری که بر جامعه حکومت میکند چندان ساده نیست.  

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ آذر ۹, جمعه

«کار گر میمیرد
ذلت نمی پذیرد!»



رژیم دین، خلسه و کیفور از برگزاری با شکوه و"بی مثل و مثال" اربعین و تجدید بیعت میلیونها شیعه با امام سوم، نماد "جهاد " و"شهادت،" به آتشی که در دامنش افتاده بود عنایتی نکرد. وقتی بخود آمد، کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان دست از کار شسته و باعتصاب برخاسته بودند که هم اکنون نزدیک به ورود در هفته پنجم است. در این مدت، بسیاری دیگر از کارگران و اصناف و تشکلات دیگر، از جمله کارگران فولاد اهواز و معلمان سراسر کشور با آنها اعلام همبستگی کرده اند.
بعضا، بر آنند که اعتصاب کارگران هفت تپه همان جرقه ایست که نظام ولایت را با سرنوشت محتوم خود، روی در روی خواهد کرد. اگرچه نمیتوان آینده را پیش بینی نمود، با این وجود، با یقین میتوان گفت که این نظام دوران خوش بلوغ و جوانی را پشت سر گذاشته است و سخت از کهولت و فرسودگی رنج میبرد. آنچه رژیم دین در پیش روی دارد چیزی جز "زوال" و نابودی نیست. چرا که رژیم آخوندی، برغم شهرتش در پرگماتیسم و یا نرمش، بویژه نرمش "قهرمانانه،" زندانی ایدئولوژی دینی خود بوده است. یعنی که خصومت نظام فقاهتی با کارگران، یک خصومت ساختاری ست، خصومتی برخاسته از جهان بینی فقاهتی، از نگاه آیت الله ها و حجت الاسلام ها بانسان و بزندگی اجتماعی.
 در منظومه فقاهت، مفهوم "کار" یافت نمیشود. در محافل حوزه ای بحثی در باره آن در نمیگیرد. اندیشه کار، بمغز جوینده "علم" اجتهاد و یا علم "کافی" خطور نمیکند. فقها نه تنها بلحاظ نظری با کار و نقش آن در خلق جهان، بیگانه اند بلکه در عمل نیز کار را تجربه نکرده اند. از کار اگر بیزار نباشند، تردید مدار که آنرا دون شان خود میدانند. چرا که زندگی فقها، یک زندگی انگل وار است. نه از دسترنج خود که از ثمره کار دیگران زندگی میگذرانند. بی جهت نیست که مردم در خیزشهای اعتراضی خود "مفتخوار" بودن روحانیت را مورد تایید و تصدیق قرار داده و میدهند. روحانیت از کار و بکارگیری نیروی کار پیوسته گریخته اند. اشتغال بکار دین، روحانیت را از مشقتی که کارگران تحمل کنند برای گذران زندگی، معاف مینمود و هنوزهم، از اینهم مهمتر آن که از خدمت سربازی که برای همگان اجباری بود نیز از معافیت برخوردار بودند، امتیازاتی که هیچ یک از اقشار جامعه از آنان بر خموردار نبودند و نیستند.
در بهترین وجهش، آخوندهای حاکم کار را خوب و ستایش انگیز بشمار آورند، البته، تنها زمانی که در خدمت وحدت و پیروی از خدای بی همتا، الله، قرار گیرد. در غیر اینصورت، کار نیز بمانند "اقتصاد،" بقول امام مقدس، امام 12+1، "بخر" تعلق میگیرد. روشن است که کار هم یک مقوله اقتصادی ست. روحانیت همیشه با دو دلی و سو ظن به مطالبات و خواسته های کارگران نگریسته و  مینگرد. در منظر روحانیت، اعتصابات کارگری اگر برساخته دست "دشمن" نباشد، از نیازهای مادی بر میخیزد، از نیاز به رفاه و آسایش برای خود و فرزندانشان. این، در نظر آخوند خطبه گو، بازتابنده "دنیا پرستی" و یا "مادیگرایی" ست که پاسخگویی بآنها را بستر تغییر و تحولی میپندارد که ممکن است موجودیت نظام را مورد تهدید قرار دهد. بی جهت نیست که نظام بیدرنگ بر اعتصابات کارگران برچسب "امنیتی" می کوبد و اقدام بدستگیری و حبس رهبران آنان میکند. بی دلیل نیست که یکی از رهبر کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان، اسماعیل بخشی، همراه با یک فعال سیاسی سپیده قلیان را باسارت در آورده و از آزادی آنان سر باز میزند.
روحانیت پیوسته پر فراز منبر، موعظه سر داده است که انسان باید دل از مادیات دنیا برکند و "قناعت" پیشه کند. این جهان برای رفاه و آسایش نیست.  انسان باید درون از طهام تهی دارد تا در آن نور معرفت بیند. در شرایطی که حکومت مقدس اسلام بر قرار است، اعتصاب، کنشی ست انحرافی در خدمت نیازمندیهای مادی و رفاه و آسایس و در نتیجه دور شدن از معنویات و ارزشهای اسلامی، چنانکه گویی آخوندهای حاکم، آخوندهاییکه که از گدایی بشاهی رسیده اند در تبعیت از امام علی، امام امامان، بر روی پوست گاومیشی سر بر بالین میگذراند و با یک عدد خرما در روز شکم خود را سیری بخشند.
بنابراین، چه باک اگر مسلمانان، از جمله کارگران و همسران و فرزندانشان کم بخورند و کم بخواهند و با کم زندگی کنند. تورم از افزون خواهی و مصرف زدگی جامعه بر میخیزد. این غرایز سرکش را باید کنترل کرد. مسائل اقتصادی همه نا پدید شوند اگر اخلاق اسلامی، "شهیدپروری" و "ایثارگری" در راه اسلام، نهادینه شود. بمنظور و بامید فرهنگ سازی و نهادینه کردن ارزشهای اسلامی، روحانیت چه غائله ها که بر پا نکرد، از جمله گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا، 8 سال جنگ پوچ و بیهوده، غنی سازی هسته ای بهر قیمتی و ستیز دایمی با غرب بویژه با آمریکا، (این لیست میتواند بسی طولانی تر باشد) بر آن تصور که با جا انداختن فرهنگ اسلام، جامعه را در برابر "بلایای" تمدن غرب مصون میدارد. این بدان معناست که وضع موجود، حاصل "توهماتی" ست که روحانیت با آن دست بگریبان بوده است. ورشکستگی در مهمترین عرصه های زندگی، معیشت میلیون ها نفر را بخطر انداخته است. نکبیت و مصیبت هرگز چنین سراسر کشور را فرانگرفته بوده است. کشور هرگز چنین ویران، چنین ذلیل و خوار نبوده است. البته که بر فراز منبر خطبه ای وارونه از وضع موجود ارائه میشود، شیوه ای که روحانیت نزدیک به 40 سال است بی وقفه بآن ادامه داده است.  که برغم وضع اسف بار کنونی، زمانی که فساد و تباهی فراگیر شده است، چنانکه گویی ظهور امام عج از غیبت فرا رسیده است. با این وجود، روزی نیست که فرمانروایان نظام در شیپور پیروزی در سوریه و لبنان و عراق و یمن ندمند. که در جنگ تحریمات این نه حکومت اسلامی که آمریکا است که بازنده است. که هم اکنون دنیا در کنار حکومت ولی فقیه اند و بر علیه امریکا.
شاید اگر کارگران هفت تپه، مثل بسیاری از آدمهای دیگر که از سر ضرورت و انگیزه بقا، لباس دین به تن و سبیل و ریش را بلند نموده، با تکبیر و صلوات، در تسلیم و اطاعت، بدین فروشی میپرداختند و آماده که حتی بگدایی تن داده و دم فرو بندند در راه اسلام، ممکن بود که در نظام ولایت بتوانند دوام بیابند. اما، آنها به نظام اخطار را داده و اعلام کرده اند که "کارگر میمیرد، ذلت نمی پذیرد." تردید نباید داشت که اگر کارگران نیشکر هفت تپه، کار و کارخانه را بدست خدا می سپردند و به راه پیمایان اربعین پیوسته بودند، تمامی تاسیسات نیشکر را به کارگران به رایگان میبخشیدند. اما، کارگران تن بچنین خفتی نداده اند.
در واقع آنچه اعتصاب کاراگران هفت تپه و بطور کلی خیزش های مردمی که از دی ماه سال گذشته آغاز گردیده است، از جنبش های پیشین، جدا میسازد آنستکه آلوده به دین و شعارهای دینی نبوده و نیستند. در تظاهرات کارگری، نه تکبیری بگوش میرسد و نه صلاواتی. نه اینکه متولیان دین نخواسته اند اعتصابات کارگری را مصادره کنند و بآن رنگ و لعاب دینی بزنند. بازتاب این تلاش مذبوحانه روحانیت  در مصادره اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه را، میتوان در ویدیویی مشاهده کرد که در فضای مجازی توجه بسیاری را بخود جلب کرده است. ویدیو آخوندی را نشان میدهد که محل اعتصاب کارگران حضور یافته و بنماز جماعت ایستاده و بجز چند نفری که معلوم است از افراد اجاره ای هستند، کسی دیگری در پشت سر آقای آخوند دیده نمیشود. تردید مدار که اگر کارگران هفت تپه، التزامی بارزشهای بنیادی اسلام داشتند، آن آخوند نمازگزار را هدف بغض و کینه خود قرار داده و او را مورد اذیت و آزار قرار میدادند. کارگران نشان دادند که انسان اند.
اگر سرنوشت صنعت نیشکر هفت تپه امروز بدینجا کشیده شده و همچون دیگر شرکتهای صنعتی همچون ارج و آزمایش، در شرف خروج از  چرخه تولید است؛ و اگر کشور،در همه عرصه های اجتماعی بویژه در عرصه اقتصادی، ورشکسته گردیده است، ناشی از جهان بینی اسلام داوزده امامی و یا اسلام "ناب" محمدی ست که همه چیز را در خدمت ادامه نظام ولایت تا قیامت در آورده است، صرفنظر از میزان ضرر و زیانی که برای ملت در بر داشته است و نیز، صرفنظر از تباه کردن سرنوشت نسل هایی که در آینده خواهند آمد. گسترش شهر نشینی و رشد نیروهای تولیدی و توسعه طبقه متوسط و کارگری، ناشی از دگرگونی های ساختاری ست. یعنی که در این دگرگونیها، روحانیت حاکم اگر هم نقشی داشته است، نقشی بوده است باز دارنده. زیرا آنکه، گذشته و بازگشت بدان، کعبه امال و آرزوهایش است، نمیتواند بآینده بنگرد. تردید نباید داشت که در چهل سال حکومت خود، روحانیت اگر 4 روز بآینده می اندیشید، بآینده ملت ایران، نه هرگز گروگانگیری و 8 سال جنگ و پوچ و بیهوده را مورد تایید قرار میداد و نه غنی سازی هسته ای بهر قیمتی و نه امریکا ستیزی را، چرا که با هر معیاری که بسنجی نمیتوانی شعبده بازیهای روحانیت را سازگار با رفاه و آسایش و امنیت ملت ارزیابی نمود. زمانی که روحانیت کشور را تحویل گرفت، بلحاظ پیشرفت نیروهای تولیدی از چین و کره جنوبی پیشی گرفته بود. هم اکنون پس از چهل سال پاسخگویی به فراخوان پیامبر اسلام، کشور جیره خوار خان چین و کره جنوبی ست.
بدلیل این واپسگرایی نهفته در جهان بینی فقاهت است که رژیم دین نه تنها ناتوان از پاسخگویی ست به مطالبات صنف کارگری بلکه در کل ناتوان از پاسخگویی به نیازهای مبرم جامعه است.
فرض که نظام بتواند بگونه ای مطالبات کارگران نیشکر هفت تپه را بر آورد، اما کارگران صنایع و اصناف دیگر حال وروزی بهتر از کارگران هفت تپه ندارند. تا کنون پاسخ نظام به خیزش جمعی چیزی جز خشونت نبوده است. گاردهای شورشی هم اکنون در تمام تجمعات کارگری حضور دارند. فعلا، نظام از دست زدن بیک سرکوب تمام عیار خود داری کرده است. اما، نهایتا نظام ضرورتا باید بر راهکار خشونت تکیه کند. چون کسی را دیگر اعتمادی به "شریعت" نیست گواینکه خشونت بوده است که تا کنون نظام را بقا و تداوم بخشیده است. ترسم که از این پس نیز نظام، نجات را در خشونت بیند. در بکارگیری خشونت هیچ آخوندی دست باستخاره نمیزند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعه

"باید فاتحه دین را خواند!"




شک و تردیدی نباید داشت که روزی نیز سلطه روحانیت برهبری ولایت در کشور ما به پایان رسد. این یک پیش بینی پیامبرانه نیست بلکه یک ضرورت تاریخی ست. در دوران مدرن هم شاهد فروریزی حکومتهای ایدئولوژیک در اروپای شرقی، یکی پس از دیگری، از جمله اتحاد جماهیر شوروی هم     بوده ایم. کشور چین بقای خود را از طریق دور شدن از ایدئولوژی و تطبیق با نظام داد و ستد جهانی، تبدیل بیک قدرت جهانی کرده است. بی جهت نیست که آیت الله مقدسی همچون مصباح یزدی، نگرانی خود را از آینده دین چنین بیان میکند:

الان بعضی به این فکر هستند که دین را رفراندم کنند. اگر مردم رأی دادند که نیازی به ولایت فقیه نیست!. الان اوضاع و شبهات این است. برای رفع این مشکلات باید درمبانی حقوقی کار کرد که چه نیاز است همه چیز رابه رفراندم بگذاریم. این اوضاع فعلی است و برای این مسائل باید آماده شد. اگر آماده نشویم باید فاتحه دین را خواند(انتخاب 18 آبان 97).
.
آری، باید فاتحه دین را خواند. زیرا که آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی جمع است زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه از دین بعنوان قدرت سلطه جو در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شود و نیز این فهم که جایگاه دین خانه و کاشانه است نه بارگاه قدرت، تاریکی پایان و بینایی و دانایی چیره خواهند یافت و جمع از خرافات و خرافه پرستی دست شوید.  ایمان به اصل و اصول را بر اجرای فروع ترجیح دهد. اولی بآزاد سازی جامعه انجامد و دومی به اسارت و بندگی.

نیازی بگفتن نیست که تغییرات از این نوع طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. دو چیز این سرنوشت محتوم دین را تسریع خواهد کرد. هر چه حکومت دین طولانی تر شود تجربه آن تلخ تر گردد. جمع دیگر مجبور نیست از طریق استدلال های انتزاعی از خلسه دین بهوش آید. امروز بیش از همیشه، دین ماهیت شر زا و ستم پیشه خود را روشن ساخته است. هر جا که دین است خون است و خونریزی. قهر است و خشونت، تخریب است و  ویرانی. قهر و خشونت دینی، دوست و دشمن، کوچک و بزرگ، پیرو جوان و یا زن و مرد نمی شناسد. مذهبی خون ریزد تا آخرین قطره خون خویش. اینست جهاد و شهادت.

فاتحه دین را باید خواند. چرا که در دین، شهادت یعنی سعادت نهائی و یا زندگی ابدی که در نابودی ست و در هیچ انگاری. چه تعجب اگر آخوند خداوند خامنه ای پس از چهل سال حکومت، بگوید: اگر روحیه جهاد و شهادت گسترش یابد، گرایش به شرق و غرب، و کفر و الحاد رخت برخواهد بست(14/8/97). شتر در خواب بیند پنبه دانه. چه زمانیکه جمع از رخوت و نشئه دین بهوش آید، بر علیه خشونت دینی، برعلیه بیرحمی و شقاوت ، بر علیه تخریب و ویرانی، کشتار و خونریزی، بر علیه فساد و انحطاط، غارت و چپاولگری برخاسته از دین  برخیزد، خود و پیرامون خویش را دگرگون سازد. اگر در هیچ یک از کشورهای اسلامی هرگز جمعی بر علیه کشتار و سلاخی مسلمان علیه مسلمان بر نخواسته است و عملیات انتحاری و جنگ و خونریزی های محلی  را محکوم نکرده است، بجرات میتوان گفت که هنوز به واقعیت جهاد و شهادت و پوچی آن بینا نشده اند.  بهمین دلیل نیز هنوز بر آن باورند که اجرای فروع و احکام دینی لازمه ی رستگاری ست. اما زمانی که جمع بینا شود به عدم نیاز خداوند به سجده و رکوع و ذکر دائمی،  ستایش کند نه خدائی را که نیازمند حمد است و تسلیم و اطاعت و بندگی، بلکه خدائی که صلح و آشتی جوید نه جهاد و شهادت و خونریزی. آنزمان شتاب است بسوی آزادی و برقراری یک حکومت انسانی، بنام انسان برای انسان. حکومت سیاسی، دون شان دین است و ذات الهی.  در برابر حکومت تاریکی و الهی، همیشه یک جنبش روشنگری بمنصه ظهور رسیده است، جنبشی بر اساس نفی دین و قدرت، نفی مرگ و تاریکی، نفی خشونت و انتقام ستانی که خوشآمد گوید به زندگی بعنوان چیزی خوب و دوست داشتنی.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۷ آبان ۱۸, جمعه

فرد:
از فرمانبری تا آزادی!



حکومت اسلامی، یعنی حکومت خدا، خدایی که بی مثال و بی همتا است، حکومت الله. نزدیک به چهار دهه است که کشور و مردم ما بر اساس احکامی مدیریت میشوند، مقدس و آسمانی. حکومت خدا، برغم آسمانی بودنش، مثل همه حکومت های زمینی، فرود و صعود بسیار دیده است، هم دچار طوفان و تند بادهای شدید بوده است و هم آرامش و امنیت را تجربه کرده است. اما، تا اینجا، سخنی از "فرد" بگوش نرسیده است، نباید هم برسد. چون در حکومت اسلامی این "امت" است که دارای ارج و احترام است. امت اسلامی در برگیرنده افراد بیشماری ست، کثرتی ست که در امت بوحدت میرسد. 
 جایگاه و حق و حقوق فرد در حکومت خدا در پرده ابهام قرار دارد، چنانکه گویی فرد وجود خارجی ندارد. چرا که فرد وقتی موجودیت می یابد که برخوردار از حق مقاومت در برابر دین و قدرت باشد. از این حق، فرد در حکومت خدا محروم است. بنگر به جایگاه مدافعان حقوق فرد در نظام اسلامی، یا خوار و ذلیل اند و مزدبگیر، و یا همچون سروی ایستاده، جان شیرین دهند تا فرد بتواند نه بگوید. آنان هم اکنون در سیاهچالهای اوین بسر میبرند.
از ضروریات حکومت الله است که فرد باید از رشد و بالندگی باز ایستد و از حق و حقوق انسانی خود محروم بماند. قطع ریشه فرد تضمین کننده حکومت خدا برروی زمین  است. زیرا که حکومت خدا، زمانی برقرار و پا برجا میماند که فرد ناچیز و ذلیل و خوار شود. از خویش ببرد و با خویشتن، بعنوان یک انسان بیگانه شود. فرد، انسانی عقلمند، مستقل و آزاد، باید رنگ ببازد، همرنگ و همگون جمع گردیده و در جماعت ذوب شود، هیچ نگوید و هیچ نشنود،  صم  و بکم باید به کلام وحدت  تسلیم شود و از آن اطاعت کند. نفی فرد، بازتابنده خواست و اراده الله ست. تخلف از کلام وحدت، "سیاه " نمایی ست، سزاوار تنبیه و مجازات است. کلام وحدت، کلام دین و قدرت است که مظهر آن زمانی پیامبر اسلام بوده است و هم اکنون روحانیت برهبری ولایت. با ظهور پیامبر اسلام "امت" و "جماعت" بخود شکل گرفت و بازتابنده خدایی گردید که بجز او هیچکس دیگری نیست. یعنی که لا الله الا الله، چیزی نیست مگر نفی فرد به نفع امت و جماعت.
کدام خدای عقلمند است که برای خویشتن رقیبی بیافریند و در ذات او توانایی نفی و انکار وحدت را بنهد؟ چه اگر فرد وجود داشته باشد در جماعت تحلیل نمیرود و نا پدید نشود. فردی که ما از آن سخن میرانیم، موجودی ست تاریخی و در روند تغییر و تحولات اجتماعی و شناخت قوانین حاکم بر طبیعت، خود را کشف و واکاوی نموده است. در دین عیسی و حتی در دین موسی میتوان منفذی یافت که از آن فرد به خارج راه یابد. اما، در اسلام چنین منفذی را نمیتوان یافت. الله، "بنده" و  یا  انسانی آفریده است فرمانبر که چیزی نداند مگر تسلیم و اطاعت، نه  فردی که فرمان از خویشتن گیرد نه از فرمانروایی ماورایی و یا زمینی.
در نتیجه، فرد در حکومت خدا زندگی میکند بطور عینی ولی رشد و نموی ندارد، مگر پنهانی و در زیر زمین. فرد از بروز خویش ترس و واهمه بخود راه میدهد. باید باشد آنچه که ذاتا نیست، فرمانبر. اگر بسوی شناخت خویش رود و علم فرد را بر افرازد، باید هزینه ای بسی بسیار سنگین بپردازد. (بنگر به سرگذ شت دختران انقلاب و یا رهبران جنبشهای اعتراضی معلمان و کامیون داران و دیگر اصناف و اقشار کارگری و کارمندی، که چگونه بزنجیر دین و قدرت درآمده اند). چرا که مقاومت در برابر امیال و اراده الله، بازتابنده اراده معطوف به "کفر گرایی" ست، اراده ای معطوف به مقاومت در برابر دین و قدرت است و نوید آزادی. چه اگر فرد مجاز به مقاومت در برابر الله باشد، افول الله ست از جایگاه خدایی. فرد با گذاردن خود در مرکز اندیشه خویش، مرکزیت خدا را در هستی خویش در هم فرور میریزد و به شیطان می پیوندد، شیطانی که از تسلیم و اطاعت سر باز میزند.  فرد بخود اندیشد و به ریشه و بنیان زمینی خویش و جهانی که آفریده است، نه آن جهان ماورایی که همچون محکومی باید در برابر خدایی قرار گیرد که دفتر اعمال او را در اختیار دارد و سرنوشت او را رقم زند.
این است که ظهور و بروز فرد و رشد و تکامل وی در سوی بیگانگی با ذات ماورایی است و با حکومتی که خدایی ست. یعنی که وقتی فرد پا به عرصه وجود میگذارد که به کشف و درک و آگاهی به هستی و جوهر وجود خویش، کیستی و چیستی، توانائیها و نا توانی های خود بپردازد، نه شناخت خدا، از گهواره تا گور. این فرد، از هیچکس فرمان نگیرد و فرمان نبرد، مگر از خویشتن، چون عقلمند است و آزاد، رها از بندهای گوناگون اسارت. در حالی که فرد در حکومت الله  میراث خوار خوان مردگان است و زندگی را در نزد آنان مییابد. مردگان اگر بزندگی باز میگردند به آن دلیل است که فرد، بندگی و فرمانبری را کمال انسانی میداند. آیا فرد دیگری پیدا خواهد شد مثل امام حسین؟ مثل امام علی؟ آیا کسی میتواند بگوید که آنها زنده نیستند و رفتار و کردار ما را هدفمند نمیسازند؟ همین بس که ذر روز مقاتله امام حسین در صحرای کربلا در بیش از یکهزار و سیصد سال پیش از این، میلیونها میلیون از افراد انسانی در یک امام تحلیل میروند. آنها هیچ بودن، نفی و انکار خود را به معرض نمایش میگذارند. پیاده یا سواره، کوله بار بر پشت، پاها تاول زده، عرق بر جبین، بسوی امام حسین روان گشته که نشان دهند که چه خوشبخت و سعادتمندند اگر جان از کف بدهند تا امام تا ابد زنده بماند.
 در حکومت خدا، فرد اسیر راهی ست که نیاکان او رفته اند، راه  تسلیم و اطاعت، راه دین اسلام. یعنی آئینی که در آن تمامی حق و حقوق بخدا و یا به رسولان و کسانی که بولایت او بر روی زمین برگزیده شده اند تعلق دارد، از حق مالکیت گرفته تا حق دادن و ستادن جان. اولین سوره کلام الله، قرآن مقدس، میگوید که خدا ارباب است و مالک زمین و آسمان، مالک این جهان فانی و زودگذر و آن جهان بی پایان و ابدی دیگر. بنابراین، اگر بگوییم که در حکومت خدا نیز تمامی حقوق ، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی ، نظامی،  علمی و صنعتی در ذات ولایت نهفته است، سخنی بگزاف نگفته ایم. چون ولایت، بازتاب اراده الله است. در جهت دفاع از این حقوق بیکران است که الله، فقیه "عالم " و "عادل" را برگزیده است و ولایت را به او سپرده که بر "امت " اسلام و یا قوم فرمانبران حکومت کند، همچنانکه محمد را بعنوان رسول خود برگزیده است.
 حکومت ولایت فقیه را  بواسطه خصلت الهی و خدائیش، نباید حکومتی موقت و عاریتی، نسبی و گذرا تلقی نمود. بدین سبب حکومت ولی فقیه، حکومتی است مطلق و بی زمان، ، حکومتی است تغییر ناپذیر و ابدی. باین معنا که ولایت تازمان ظهور و روز نهایی تا روز سرنوشت ساز، روز بازرسی و حسابرسی، یعنی که تا قیامت باید ادامه یابد.
بنابراین، در حکومت خدا و یا حکومت ولایت فقیه، شرایط برای ظهور فرد نه تنها مهیا نگردیده است بلکه بسیار وخیم تر گشته است. زیرا که محرومیت فرد از حق مقاومت در برابر دبن نیز به محرومیت ار حق مقاومت در برابر قدرت هم افزوده گشته است، یعنی که همچنانکه استبداد مضاعف گردیده است محرومیت از حق مقاومت هم مضاعف گردیده است. در حکومت خدا، فرد دارای هیچگونه مصونیتی در برابر دین و قدرت نیست. آمران به معروف را قانونا مختار ساخته اند که سر راه فرد را بگیرند و باو بیاموزند که چگونه باید باشد، بچهره زنان اسید می پاشند، تا شمشیر بقلب فرد فرو برند.  در برابر بیداد و ستم دین و قدرت، فرد را پناهگاه و یا مرجع دادرسی ای نیست. خانواده های زنانیانی که بفرمان امام بخاک و خود غلتیدند، به چه کسی میتوانند پناه ببرند. از بینوایی و بی پناهی فرد میتوان هزاران هزار نمونه دیگر ارائه داد. فرد حتی بدامن خدا هم نمیتواند پناه ببرد، چون خدا از بیخ آسمانها بزمین آمده است و بر تخت قدرت نشسته است. این است که فرد بی پناه و بی خانمان میگردد. حکومت خدا فرد را، فردی که فرمانبری را دون شان خود میداند به بند و زنجیز میکشد و سپس نابود و معدوم میکند و از هرگونه حساب دهی و بازرسی نیز آزاد و رها میسازد. اخیر ترین فرد قربانی دکتر فرشاد هکی بود که بدست ذژخیمان ولایت فقیه خاموش گردید که نه نگوید بدین و قدرت.  
عدم وجود فرد در حکومت الله، یعنی عدم وجود مسنول. نیازی نیست که به 40 سال پیش از این باز گردیم که مسئولی برای اینهمه تخریب و ویرانی، مادی و معنوی، اینهمه خشونت و انتقام ستانی بجوئیم. حتی در این چندین سال اخیر تاکنون روشن نشده است چه کسی مسئول کشتار مخالقین و دگر اندیشان و قتل عام در زندانها در سالل 76 و قتل های زنجیره ای بوده است، ماجرایی که در طی آن بهترین افراد این سرزمین بخاک و خون کشیده شده اند. بهمین ترتیب تاکنون مسئولی هم برای کشتار و سرکوب دانشجویان در 18 تیر 78 و تظاهرات مسالمت آمیز 88 و صدها جنایت دیگر یافت نشده است. در حکومت خدا وقتی مسنول غارت های سرسام آور میلیاردی را میجویند، یک فرد را مییابند که نه توانایی مقاومت دارد نه توانا  بدفاع از خویشتن است. در حکومت خدا، مسئول، اگر شناخته شود، فرد است و بهمین دلیل او را بدار مجازات میآویزد. بی جهت نیست که بندرت میتوان مسئولی را در حکومت خدا یافت. چون فرد مسئول را خدا بقتل میرساند. بی دلیل نیست که غارتگران هنوز بغارت خود اشتعال دارند همچنانکه جانی ترین جانیان، دزدترین دزدها، همچنانکه پسترین پست ها و فرومایه ترین فرومایگان ابزار خشونت و قهر و قدرت را در دست دارند.  
تاکنون یعنی از زمان پایان  حکومت "اریا مهر" و آغاز دوران حکومت الله، تمام سرهایی که بر زمین افکنده  شده اند، سرهای افرادی بوده اند که به مقاومت بر خاسته و دست به نافرمانی زده اند. تمامی آنانی که در خاوران خفته اند، نماد فرد اند و آنچه فرد میتواند باشد. هیچ یک از آنان دروغ نگفتند. نگفتند که ما "مسلمانیم " نگفتند که ما بدین اسلام باور داریم. انکار نکردند که "مجاهدند" هریک از آنان فردی بود که جان را برکف نهاد  تا از انکار خویستن در برابر شریعت و شمشیر و یا دین و قدرت  سر باز زند. یعنی که در برابر حکومت به مقاومت پرداخته و از تسلیم و اطاعت سر باز زده است.  از آغاز، با سپردن سران رژیم شاهی به جوخه های اعدام  و سپس کشتار مخالفان سیاسی، حکومت الله فرد را بطور نمادین نابود ساخت. حکومت خدا، یک، یک آنانی را که دست به مقاومت میزدند بدار مجازات آویخت که ریشه فرد را از بیخ و بن برکند. قتل های زنجیره ای را نمیتوان چیزی جز کشتار نمادین فرد بر شمرد. در هریک از آن افراد براحتی میتوانستی اراده معطوف به آزادی و دگرگون سازی ارزشها را مشاهده نمایی. مثلا تاکنون چند فرد دیگر مثل کسروی و یا سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، بعنوان نمونه، بار دیگر زاده میشوند؟ حکومت خدا نه تنها نسل حاضر بلکه نسلهای آینده را نیز از بهترین بهترین ها در میان ما، محروم ساخته است.  این بدان معناست که حکومت خدا با کشتار این افراد، فرد را نیز کشته است، چه مقاومت در برابر دین و قدرت از فرد بر میخیزد. همیشه سر فرد بوده است که بر سر چوبه دار رفته است و یا در برابر جوخه اعدام قد بر افراشته است. بهمین دلیل در حکومت خدا، فرد یا به اسارت در میآید و یا سر از تنش جدا میشود.
اگر بپرسیم چرا جمع خود را با این افراد، افرادی که از فرمانبری و تسلیم و اطاعت سر باز زده اند، شناسایی نمیکنند، پاسخ را البته باید در فرهنگ لا الله الا الله جستجو نمود، فرهنگی که اساس آن نفی و انکار وجود فرد است و تایید و تصدیق خدا، خدایی که تنها او هست و هیچکس دیگر بجز او نیست، از جمله فرد.  چرا که الله  بنده آفریده است نه فرد. حال آنکه فرد بنده نمی ماند از آغاز تا ابد.  زمانی آزاد میشود و به رقابت با خدا برخیزد. همچنانکه بر خاسته است و بر نیروهای طبیعت غلبه نموده و مرگ خدا را نیز اعلام کرده است. اما، نه در جامعه ما که هنوز اندر خم کوچه اولی ست بلکه در اروپا و آمریکا، یعنی در جوامع کفر گرا و یا جوامعی که فرد انسانیت خود را یافته است.
درست است که در حکومت خدا، امت اسلام، جمع و جماعت نیز خود را با امام حسین بعنوان یک فرد شناسایی میکنند. امام حسین، اما فردی ست که تسلیم رضای خدا میشود، مقاومت در برابر قدرت یزید از دیر زمان به اراده الله مقدر شده بوده است.  بنا بر روایاتی معتبر و بیشمار، مقاتله حسین را الله خود طراحی کرده بوده است، حتی پیش از آنکه حسین پا به عرصه وجود بگذارد و از این امر پیامبر اسلام نیز آگاهی داشته است. جماعت آنچه از امامان، بویژه امام حسین آموخته اند چیزی نیست مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بر خلاف حکومت خدا که بر مقاومت حسین در برابر یزید تاکید بسیار دارد، روایتی که  از ریاکاری دین و قدرت نقل کند. چرا که جنگ برای کسب قدرت را نمیتوان مقاومت در برابر قدرت خواند. مقاومتی که در سوی آزادی و انسانیت نباشد، مقاومت نیست، قدرت پرستی ست. امت امام، جماعت امام زده برای فردیت حسین گریه و مویه نمیکنند، برای مظلومیت حسین خودزنی میکنند که باز هم بر طبق روایات ، به سر نوشت محتوم، سرنوشتی که الله برای او رقم زده بوده است تن داده است. افزوده بر این اگر پیروان امام حسین با وی بعنوان فردی که نماد مقاومت در برابر قدرت بود، شناسایی میکردند، هرگز در امت و یا جماعت ذوب نمیشدند و نظام استبدادی در تاریخ تولید و باز تولید نمیشد.
این فرد است که در حکومت خدا، روزانه بدار مجازات آویخته میشود، مهم نیست که او مجرم و گناهکار است. چرا که حکومت اسلامی خوب میداند که مجازات اعدام بازدارنده جرم و جنایت نیست، ارقام و امار بر این حقیقت شهادت میدهند. بگذریم که اعدام و و قصاص، خشونت و بیرحمی نه تنها باز دارنده، قتل و جنایت، قاچاق و سرقت  نبوده است بلکه  سبب افزایش و گسترش فساد هم شده است. اما، چه باک اگر در حکومت خدا جرم و جنایت بیشتر شود. چه بهتر. چون فرصتی بوجود آورد  برای به نمایش گزاردن عظمت وحدت دین و قدرت و یا شمشیر و شریعت از یکطرف و خواری و ذلت فرد از دیگر طرف. این است که حکومت خدا نفعی در مبارزه با جرم و جنایت ندارد. در حکومت خدا، فرد است که از بالندگی باید باز نگاه داشته شود نه جرم و جنایت. فرد را  بدار مجازات میآویزند، در حالیکه جنایتکاران و عارتگران را پاداش دهند.
محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع در برابر ساختار دین وقدرت، بزرگتر و عمیقتر است از تنگدستی و عقب ماندگی بلحاظ مادیات و کم رشدی علم و صنعت و کشاورزی و بطور کلی ضعف نیروهای تولیدی. درست است که درد و رنج حاصل از بیکاری و کمبود و تورم و رکود و بحرانهای اقتصادی بلافاصله بوسیله فرد احساس و تجربه میشود. اگر چه همه افراد به یکسان از کمبود های مادی رنج نمیبرند. اما محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع از خویشتن، ماورای داشتن و نداشتن و رنج و درد مادی قرار میگیرد. محرومینی است مطلق. محرومیت فرد از حق مقاومت و دفاع از خود در برابر ساختارد دین و قدرت، مادر تمام محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است، دلیل اصلی عقب ماندگی و پسروی است. فردی که محروم از حق مقاومت و دفاع از خود است، چیزی کمتر از انسان است. هر باری را بر دوش میکشد، چه بار سیر بسوی قهقرا، چه بار بحرانهای اقتصادی، تورم و بیکاری، نزول ارزش روزانه کار ، چه بار زشتی و ریاکاری ، دورویی  و فریبکاری ، فساد و تباهی . فردی که محروم از حق مقاومت و  دفاع از خود است، بی تفاوت است. تن میدهد و میپذیرد. رنج میکشد و پشتش خم میشود، اما، «نه،» نمیگوید. چرا که «نه» دلالت بر مقاومت و نا فرمانی میکند. چرا که «نه» دلالت بر وجود فرد میکند و گزینش او. نیازمندیهای مادی، در حکومت خدا فرد را باسارت میکشاند.
تا زمانیکه فرد در حکومت خدا، پایمال، خوار و ذلیل شود، جمع نیز چنین ماند . تا فرد قله رفیع استقلال و آزادی را فتح نکند و بر فراز آن پرچم پیروزی بر نیافرازد، جمع  نمیتواند آزاد و دعوی استقلال داشته باشد. حکومت میتواند گزافه گوید ولاف استقلال بزند و برای چند صباحی نیز جمع  را بفریبد. تنها زمانی استقلال و آزادی قابل دست یابی است که فرد حق مقاومت و دفاع از خویشتن را در برابر دین و قدرت کسب کند. استقلال و آزادی ملت ناشی از فرد است . ملت زمانی آزاد و مستقل است که فرد آزاد و مستقل باشد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi