۱۴۰۲ بهمن ۶, جمعه

قاضیان شرع

!رها از هر قید و بند و قانونی



محمد قبادلو، اولین جوان برازنده، لبریز ازشادی و زندگی نبوده و نیست که بر فراز طناب دار ولایت بقتل میرسد. نیز، هرگز تردید مدار که این آخرین هم نخواهد بود. اما، باید روزی بر تکرار این جنایات نقطه پایان گذاشته شود. بی تردید، این امر زمانی محقق گردد که زمینه ویرانی فرهنگ آخوندی را با ابزار نقد و نفی فراهم آورده باشیم. 

پس از 45 سال حکومت آخوندی، آ زمان آن فرا رسیده است که در یابیم که حکومت تا کی میخواهد بهترین فرزندان این سرزمین را بر دار مجازات ولایت فقیه بقتل برساند؟ آیا نباید بپرسیم که براستی چیست که حکومت اسلامی را وادار میسازد به کشتار و برپاداشتن مراسمی انزجار اور و آزاردهنده روح انسانی دست بزند، برپا داشتن مراسم بدار اویختن نو جوانی خوش روی و خوش اندام و خنده روی.

کارشناسان و تحلیلگران شرایط موجود، بطور کلی، بر آن باورند که از آغاز تا کنون، حکومت آخوندی چیزی نخواسته وپیگیر آن نبوده است مگر ثثبیت و بقای نظام اسلامی. در پاسخگویی به این نیاز، حفظ ساختار قدرت، نظام مقدس اسلامی از آغاز بیش از هر چیزی بر ابزار قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی تکیه کرده و میکند. 

همین بس بخاظر بیاوریم که حکومت آخوندی با کشتار سران نظام رژیم شاهی بدون هیچ بازرسی و جمع آوری اسناد و مدارکی مبنی بر اثبات ارتکاب بجرمی سزواور مرگ در مقابل جوخه های اعدام بر پشت بام نشیمنگاه رهبر انقلاب، آخوندی که امام خوانده میشد، امام خمینی، آغاز گردید، استراتژی و تاکتیکی که همچنان ادامه یافته و اینبار، همچون دیگر روزهای هفته و ماه وسال در اویختن این دو جوان، محمد قبادلو و فرهاد سلیمی بدار مجازات اسلامی بازتاب یافته است. 

بعضا، بر آن باوراند که این نوع اعدام ها در خدمت ارسال پیام یا پیامهایی هست به ملتی که در چندین سال اخیر اقتدار نظام را بچالش کشیده و شکاف بین نظام دینی-سیاسی آخوندی با بخش بزرگی از جامعه بسی بسیار عمیفتر گشته است. خشونتی که در اعدامهایی همچون اعدام محمد قبادلو و فرهاد سلیمی، بازتاب مییابد، یک هدف را دنبال میکند، ایجاد رعب و وحشت در جامعه و بر قراری سکوت و خاموشی.

روشن است که پس از 45 سال حکومت، نظام ماهیت خود را بنمایش گذارده و جامعه بتجربه به کم و کیف "آخوندیسم" و فریب و ریاکاری خصلت حکومت دین آگاه گشته اند. که اعتقادات دینی، بعکس گذشته، تاثیر معنوی و روانی خود را از دست داده اند. نظام را دیگر بر حق و شیفته عدالت نمی پندارند. طبیعی ست، زیرا که پس از گذشت نزدیک به نیم قرن حکومت اسلامی برهبری ولایت فقیه، نه از عدالت و اخلاق خبری است نه از درستکاری و راستکاری، نه از تقدس و تقوا، فقر و گرسنگی، فساد و سرقت و انحطاط و تباهی همه گیر شده است. پس چه تعجب اگر نظام از مقبولیتی که در آغاز از آن بر خوردار بود، هم اکنون ناپدیده شده باشد و جای خود را به نفی و نفرت و خصومت بخش بزرگی از جامعه نسبت بحکومت اخوندی بدهد، تحولی مهم که ساختار فقه و قدرت از فهم و درک آن عاجزند.

همچنانکه زودتر اشاره شد، بی دلیل نیست که نظام از چندان مقبولیتی در جامعه بر خوردار نیست. بیش از همیشه خود را با نارضائیها و اعتراضات عمومی روی در روی میبیند و بیش از همیشه نیازمند ایجاد ترس و وحشت است. یعنی که نیازمند است که از جوانان، بهترین را برگزیند تا برای پایداری نظام ولایت قربانی کند. که بهمگان یادآوری کند که مبادا به "نه" بیاندیشی و یا فکر بزبان آوردن "نه" بسرکسی افتد، عاقبتش چیزی نیست جز مرگ، حتی اگر قرار باشد قانون ساخته دست خود را زیر پا بگذارند. چرا که محمد قبادلو، در دیوان عالی کشور، از اتهام قتل یک پاسدار بعلت ناقص بودن پرونده تبرئه و بدادگاههای موازی ارجاع داده بودند. با این وجود، در دادگاهی که ابولقاسم صلواتی ریاست انرا بعهده دارد، محمد قبادلو و فرهاد سلیمی محکوم بمرگ میشوند، نه لزوما بخاطر ارتکاب کشتار یک پاسدار و زخمین نمودن چند پاسدار دیگر، بنا بر کیفر خواست دادستان بلکه تنها بخاطر فرو بردن جامعه در باطلاق  رعب و وحشت و بر قراری سکوت و خاموشی، در خدمت بقا و تداوم حکومت ولایت تا ظهور امام عج در قیامت. 

برخی نیز بر آن باورند که تداوم و افزایش اعدام ها تنها در خدمت ایجاد ترس و وحشت و بر قراری سکوت و خاموشی در درون نیست بلکه در خدمت پوشاندن ضعف و ناتوانی و ندانم کاریهای نظام هم بکار گرفته میشود، ضعف بر خاسته از بحران های پی در پی در تمامی عرصه های مادی و فرهنگی، در درون و هم در بیرون، از جمله در روابط بین المللی، بویژه در ارتباط با کشورهای منطقه، راه اندازی حمله حماس باسرائیل و جنگ غزه، از کنار گود تشویق و تمجید جنگ فلسطینیها برهبری حماس و جهاد اسلامی، حشد شعبی و حزب الله در لبنان و سوریه، همه از سازمانهای مزدور نظام، موشک پرانیها به کشورهای همسایه بدون تشخیص و مشخص ساختن یکی از دیگری. از یکطرف، یک ساختمان مسکونی متعلق بیک تاجر کرد بهمراه چهار نفر از اعضای فامیل را در اربیل یعنوان لانه جاسوسی اسرائیل ویران میکند. از طرف دیگر، پاکستان، همپیمان دیرینه کشور، یکی از قدرتها بزرگ نظامی در منطقه را به بهانه نابودی تجزیه طلبان بلوچ مورد حمله موشکی قرار میدهد. که با واکنش بمثل و حتی سخت تر موشکهای پاکستان رو برو میگردد. ضربه ایکه نظام سعی کرد آنرا حمله ای همآهنگ و مورد توافق دو جانبه جلوه دهد، گویی که با چنین توجیهاتی میتواند رسوایی  را که بر دامنش نشسته بپوشاند.

صحت و درستی استدلالهای کارشناسان و تحلیگران را بطور کلی نمیتوان بسادگی مورد چند و چون قرارد داد، اما، نمیتوان بررسی و بازنگری سیاستها و تصمیمات آخوندهای حاکم را در این سطح خاتمه یافته تلقی کرد. چه، اگر با دقت بیشتری بنگریم، خشونت و انتقام ستانی و اعدام و قتل عام انسانها در حکومت آخوندی را نه یک کنش سیاسی و قضائی بلکه باید در درجه اول یک کنش دینی خواند، کنشی که ریشه برگرفته از باور باصل و اصول شریعت اسلامی. آنچه شایسته توجه است آن است که قبادلو بر اساس حکم شریعت اسلامی، قصاص، محکوم باعدام گردیده است، محکومیتی که دیوان عالی کشور ناقص خوانده است.. خانواده قبادلو میتوانستند زندگی او را با پرداخت میلیاردها تومن، خارج از توانایی خانواده قبادلو، خریداری کنند. این است نمونه ای از عدالت اسلامی.

بنابراین، در مورد اعدام بی گناهانی، همچون، محمد قباد لو و سلیمی ها و همه اعدام شدگان که تعداد آنها به هزران هزار میرسند، بسی بسیار سوال بر انگیز است. چه اگر این کشتار و قتل و جنایت در دوران شاهنشاهی اتقاق میافتاد توضیح ساده و چه بسا، حتی قابل فهم بود، امپریالیستم و اشتهای سیری نا پذیر آن نظام برای استثمار کار ارزان و استعمار جامعه.

 اما، ما از جنایت و خیانت، خشم و خشونت و بیرحمی ای سخن میگوئیم، بومی که انگیزه آن از دین و تعهدات نسبت باحکام دینی بر میخیزد. در واقع، تاکنون، خون هر انسانی که بدست نظام جمهوری اسلامی بزمین ریخته شده است، بنام الله و دفاع از مبانی "آخرین" دینی که الله به جامعه اهدا کرده است، بزمین ریخته شده است. یعنی که قهر و خشونت در ذات دین اسلام نهفته است، جهاد و شهادت همه خشونت آفرین اند و برخاسته از توسعه دین، دین یکتاپرستی و یا دین خود را برتر دانستن و مردود شماردن خدایان ادیان و فرهنگهای دیگر. 

بر خلاف انچه منتقدان اخیر حکومت اسلامی میخواهند بگویند- درست بهمین دلیل هم هست که اجازه دارند سخن بگویند، که در اسلام "حقیقی" چنین بی عدالتی هائی را نبینی. مگر میشود تصور کرد که پیامبر برگزیده الهی، پیامبر اسلام، دچار بی عدالتی شود؟ چون در آنصورت این الله ست که مرتکب بی عدالتی شده است. اما، برای تعین صحت و سقم  این ادعا، خیلی مجبور نیستیم که دور برویم. رخصت که بیاد بیاوریم که پیامبر اسلام با صلح و مذاکره و یا بحث و جدل، کیش اسلام را به پیش نراند که بمنظور حاکم ساختن و توسعه کیش جدید به چه جنگها که نرفت و بکشتار دشمنان و غارت و چپاول اموال آنها دست نزد، ازجمله کشتار هفتصد مرد از قبیله یهودی نشین فریظه و کشتار اسیران در جنگ بدر و غیره، وقایعی تاریخی که نمیتوان بسادگی آنها را از اعتبار خارج ساخت. یعنی که ارائه واقعیت تاریخی نه تنها در سوی نقد و نفی اسطوره و افسانه ها، امری ست ضروری بلکه بخشی ست از جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی. 

درست است که در از نقطه نظر سیاست و اجتناب از بیگانگی با دینمداران، مصلحت در آن است از مخلوط ساختن دین با قئرت اجتناب بورزیم و با نقد دین دیگران را از خود نرانیم و یا بدتر دشمن خود نسازیم. همه البته استدلالهای قابل فهم. اما، این سوال همچنان بقوت خود باقی میماند تا کی باید حقیقت را پوشاند و از افشای آن اجتناب ورزید. تا اینجا چیزی جز فساد و تباهی و انحطاط اخلاقی از معصوم پرستان امام دوست بر نیامده است. این حاکمان مقدس محمد قبادلور را بر فراز دار ولایت بقتل رساندد تا ثابت کنند که معصوم پرستان را نتوان به انحراف از اراده الله متهم نمود. حال آنکه معصوم پرستی در عمل، در 45 سال گذشته چیزی جز فساد و تباهی، جز فریب و ریاکاری، دوعگویی و دو رویی، ارمغان دیگری ببار نیاورده است.

اما، این واقعیت را هم باید پذیرفت که تمامی این زشتی ها و پلیدها، بلاهتها، از باور به اسطوها و افسانه های دینی، از باور به معصومیت پیامبر و امامان و اعنقاد بخدائی یکتا و یگانه بر میخیزد، ازحقیقتی عینی و غیر قابل انکار. همینن بس که بنگرید آنان که خود را جانشین الله بروی زمین، از خمینی گرفته تا خامنه ای و پیروان آنان، هریک کریه و منفورتر از دیگری. با چشمانی لبریز از اشک و دهانی پر ز دروغ، آخوند بعنوان نمونه ای از انسانی که همه چیز است  و همه چیزدان و در همان حال استاد است در خرافه اندیشی و جزمگرائی موجودی خودخواه و پنداشته خود را آن موجود آسمانی که خدا بزبانش سخن گوید. 

 انچه در اینجا میتوان بزبان آورد آن است که رهایی جامعه در همه گیر شدن نیاز یه ویرانسازی حوزه های علمیه، مدارسی در خدمت علم خرافه اندیشی و جهل و نادانی. تا بی نیازی به حوزه های علیمه همه گیر نشود و خدمت و خیانتش در تاریخ مورد بررسی انتقادی قرار نگیرد، بعید بنظر میرسد که بتوان نهاد طلبه گری را از بیخ و بن بر کنیم.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ دی ۲۹, جمعه

برگرفتن یوغ آخوندیسم

ازگردن ملت!



 

پس از نزدیک به نیم قرن حکومت اسلامی، حکومتی که بر اساس کلام الله و رفتار و گفتار پیامبر برگزیده اش، محد بن عبدالله ینیان گزاری شده است، بعد از 45 سال کشتار انسانها، بنام الله، چه در برابر جوخه های تیرباران و چه آویزان بر طناب چوبه های اعدام، نه تحیقی، نه جستجویی، نه دادگاهی و نه محاکمه ای، از همان آعاز شریعت اسلامی و احکام شریعت بود رهنما و رهنمود و رهبر، قواعد و مقررات و بر قراری نظام اجتماعی. بنام الله و احکام شریعت اسلام بود که عالم و فقیه؛ ایت الله و حجت الاسلام،  زیربنای نظام تنبیه و مجازات، از تعین تعداد ضربات شلاق بر اساس گناه متهم گرفته تا سنگسار و جدا ساختن سر از تن و یا قطع یکدست و یک پا، بر عکش، بینانگزاری گردید. افزوده بر اینها پس از 45 سال ضرر و زیان و خسران بیشمار مالی به ساختار صنعت و نجارت و کشاورزی، آلودگی آب و هوا و خشکی دریاچه ها و تالابها و رودخانه ها، و هزاران مصیبت و نکبتی دیگر که اشاره به همه آنها فرصت مناسبتری را میطلبد، زندگی را بر کام بسیاری از شهروندان بسی بسیار تلخ  ساخته است، هر روز بسیار سختتر و ناگوارتر از روز پیش . چنانکه میگویند    "نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم."

 

در چننینن شرایطی اخیرا، کسانی از درون نظام برخاسته اند ودهان باعتراض برگشوده، مبانی حکومت اسلامی را بباد انتقاد گرفته که بویی هم از اسلام نبرده است. که تدابیر و سیاستها و تصمیمها و برنامه ریزی های نظام همیشه در تناقض و نفی اسلام بتصویت رسیده که ابرو و حیثیت اسلام را تا کنون در نزد جهانیان خوار و تحقیر ساخته است، چنانکه اسلام هرگز نتواند همچون ستاره ای درخشا در آسمان تاریک ما بدرخشد. آنها که نقد دین را بر فراز منبر آغاز کردند، از منبر پائین کشید شدند و لباس مقدس آخوندی از تن او خارج نمودنند، مثل، یک آخوند منبری همچون سید حسن آقا میر که همچنان به نقد نظام ادامه میدهد اما، نه بر فراز منبر قدرت. شاید بتوان آنان که همچون آقامیر و دیگران از جمله آقای مهدی نصیری که خود لباس طلبگی از تن بر کند به نقد حکومت اسلامی میپردازند، شاید بتوان آنها را ناقدان بومی نظام ولایت شناسائی کنیم. زمانی از خودی ها بوده اند، عمامه ای بسر و قبا و عبایی به تن، چتذ صباحی عمر گذرانده در حوزه های علمیه، آموخته علوم فقهی و الهی، حال به ناقدین بومی دین اسلام تبدیل گردیده اند.

 

به بیانی ساده و کوتاه، ناقدان حکومت آخوندی را حکومتی در تناقض و تضاد با اسلام "حقیقی" می بینند. که اسلام بر منبر قدرت کجا و اسلام حقیقی کجا. که حکومت اسلامی با نابخردیها و سیاهی هاییکه ببار آورده، نشان داده است که مناسبتی با اسلام ندارد. نظام اگر یک انسان را برفراز دار اعدام بقتل میرساند و دیگری را با تفنهگهای ساچمه ای کور و عضو و یا اعضای یپکری دیگری را ناقص و ذخمین میسازند، ربطی باسلام ندارد. اگر کسی دست خود را بکارهای بد آلوده میکند. انسان است که بد است. الله  نگفته که بد باشید ما مرتکب بد و شر میشویم. تقصیر الله چیست؟ قرآن مقدس تنها برای ستایش و پرستش نیست باید بدان عمل کرد. قران میخواهد که انسان بکمال برسد، نگفته است که زن باید حجاب بسر بکشد. که قرآن در پی کمال است نه در پی حقارت و خواری انسان.

 

 ناقدان بومی حکومت آخوندی، اصول گرا و اصلاح طلب را نیز سزاور سرزنش میدانند. زیرا که هر دو دین را بمثاه ابزار انباشت ثروت و تحصیل قدرت بکار میگیرند. در شیوه حکمرانی، نیز، بکار گیری هر گونه قهر و خشونتی را باوج خود میرسانند. در حالیکه، ناقدین بومی نظام بر آن دعوی هستند که پیامبر اسلام مظهر مهر و محبت و مهربانی بوده است، نه خشم و خشونت و بیرحمی. چنانکه گویی پیامبر اسلام اگر در بدر با لشگری از گدایان مدینه بغارت کاروان قریشی ها دست نمیزد و سر چهار هزار نفر از آنها که در جنگ باسارت در آمده و استطاعت خریداری جان خود را بقیمت چندین هزار درهم نداشتند، جدا نمیکرد و، همچنین، سر هفصد اسیر از مردان یهودی از قبیله قریظه را ازتن جدا نمیساخت، ساختار اقتدار پیامبری را نمیتوانست هرگز بنیان نهد. پیامبری که بیش از 60 بار در کمتر از ده سال بجنگ میرود، میتوانند ذاتا بازتابنده مهر و محبت و مهربانی باشد باشد و یا بازتابنده قهر و خشونت و انتقام شتانی؟

 

 امروز همه جا حرف از آقای مهدی نصیری ست. زمانی طلبه ای پرورده شده در دامن حوزه های علمیه و از مدیران روزنامه کیهان. وی اخیرا لباس آخوندی از تن برکنده و پای بمیدان گذارده، و بنقد و نفی نظام بپا خواسته است. مهدی نصیری در مناظره اخیر تلویزیونی که در داخل کشور پخش میگردید، در نقد حکومت آخوندی  فرا تر از اسلام تقلبی در برابر اسلام حقیقی رفت. که نظام مطلق فقیه زمینه فروپاشی خود را فراهم آورده است. او خاطر نشان ساخت که بر آن باور است که حکومت آخوندی نیازی به براندازی ندارد، خودش در حال براندازی خویش است. نصیری در نقد حکومت ولایت تا انجا به پیش رفت که  رهبر معظم  را منشا فساد و انحطاط در تمامی عرصه های جامعه معرفی نمود، با قاطعیت و جسارت و شجاعت اعلام کرد که رهبری، فردیست با توانائیها و دانستینی های محدود. با این وجود عرصه ای نیست مصون از ورود ولایت بآن.

 

نصیری بر آن است که مبارزه با این نظام با بکارگیری ابزار "مقاومت صلح امیز" میسر است. بنابر گزارش نصیری اگرچه در لایه های فوقانی نهادهای ولایت فقیه، همچون سپاه پاسداران، بسیاری هستند آماده پذیرش اصلاح در نظام. اما، اراده معطوف به اصلاح در نظام است که بشکل سحرانگیزی پیوسته با مانع برخورد میکند و از پیشروی باز ایستاد. نصیری تردیدی در فروپاشی نظام ندارد، خیلی که دوام آورد بنظر او بیش از 5 سال نیست.

 

نیازی به بیان نیست که تنها مهدی نصیری و یا سید حسن آقا میر نیستند که حکومت مطلقه ولایت فقیه را بنقد میکشند. اما، روی هم رفته اسلامی را عرضه میکنند عاری از هر گونه قهر و خشونت، بیزار از تنبیه و مجازاتی مثل سنگسار و قطع یک دست و یک پا بر عکس. اگر بخواهیم بدانیم که چگونه، بعنوان یک جامعه بجای، اینکه به پیش رویم بگذشته باز گشته ایم. بدین منظور باید به تعین ارزشی پرداخت که حکومت اسلامی فقاهتی برای جان بشر قائل است. شواهد حاکی از آن ست که حکومت ولایت فقیه، چندان ارزشی برای جان انسان قائل نییست. نظام ولایت فقیه از آغازین روز حکومت، دستش آلوده بخونریزیها، اعدام و تیربارانها، قتل عام مخالفین در چندین نوبت، براه اندازی قتلهای زنجیره ای. هم اکنون بر سرکوب جونان و دختران نیروهای قهریه خود را متمرکز ساخته اند. در دستگیری و زندانی مخالفین تابع هیچ قانون و مقرراتی نیستند مگر بر اساس احکام شریعتی، یا تنبیه و مجازاتی رها از هر مرز و حدودی مگر انصاف و ترحم قاضی شرع. در نظامی که در طول کمتر از یکسال گذشته بیش از 800 نفر از شهروندان بدار مجازات آویخته میشوند، میتوان در شناخت چهره حکومت اسلامی،  بعنون یک  چهره ریاکار و جنایتکار، در پس چهره مقدس نظام مقدس حکومت اسلامی شک و تردیدی بخود راه داد؟

 

آنچه مسئله بر انگیز است، آنست که نقد اسلام بدست ناقدان بومی، هرگز نه تنها به نفی آن نمیرسد بلکه آنرا در انتها تطهیر شده ارائه میدهند، شسته و رفته، پاک و منزه از هر آلودگی، چنانکه گویی عاری از هرگونه قهر است و خشونت. بعید بنظر میرسد که ناقدان بومی اسلام، هرگز معانی و مفاهیمی که در مراسم تعظیم و تکریم و سجده، نهفته مورد نقد تحلیلی قرار داده باشند، چنانچه مراسم عبادی را از نزدیک مورد تحلیل انتقادی قرا بدهییم، راهی نماند مگر  بپذیرم که اسلام دین یندگی است و عبودیت بر طبق احکام و مقررات بی چون و چرای شریعت اسلامی.

 

بعبارت دیگر، نقد دین بلحاظ سیاسی لزوما باصلاحات مبانی دین نیانجامد. تنها نقد دین از منظر حفظ آزادی انسان است که میتواند تعین کننده تکلیف جامعه با دین باشد. ناقدان بومی دین، بنظر میرسد که زمینه ساز ظهور کیش جدیدیدی اند، ظاهرا، همساز و همراه شیوه اندیشه و زندگی مدرن و توقف در ادامه خصومت با آن. یا این وجود، هنوز باید به هژمونی اسلام تن دهیم، چون نهادهایی که تولید کننده متولیان دین اند، همچنان زنده اند  و در حال انجام وظایف حوزه وی. حوزه های علمیه از امتیازاتی بر خوردار است که هیچ حوزه ای دیگری از آن بر خوردانیست، معاف از 30 ماه خدمت اجباری در ارتش ملی، معاف از هر گونه تجسس و تحقیقی. خود نه تنها دریافت کننده مالیتها مذهبی اند دارای سهم بزرگی هم در بودجه ملی نیز هستند. یعنی که تا زمانی که مدارسی که متولیان دین را تولید میکنند، رها از هر قید و بندی به تولید آخوند ادامه میدهند، نمیتوان بهیچ گونه تغییر و تحول معنا داری امیدوار بود. اگر چنانچه بخواهیم خود را از بندهای اسارتبار دین نجات دهیم چاره ای نداریم که حوزه های علمیه را یا از بیخ و بن بر کنیم و یا آنرا به محل کسب و تجارت و مراکز تفریخ تبدیل نکنیم. با انقراض حوزه های علمیه است که میتوانیم یوغ آخوندیسم را از گردن خود برگیریم.  مطمئن نیستیم که آقای نصیر و یه حسن اقا میر با این راهکار موافقند یا نه؟

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ دی ۲۲, جمعه

مرگ حجاب

مرگ نظام!



17 دی، روزی ست که نزدیک بیک صد سال پیش از این، رضا شاه فرمان "کشف حجاب" را صادر کرد، تاریخی که در حال حاضر، بنظر میرسد، شاهد تکرار دو باره آن هستیم. بزرگان هم گفته اند که تاریخ دو بار تکرار میشود، اول بصورت تراژدی و در مرتبه ثانی بشکل کمدی. حال آنکه در شرایطی که ما در آن بسر میبریم، جنبش کشف حجاب، اگر در نخستین بار با تراژدی شکست نوآوری از کهنه گرایی، و عقل و خرد انسانی از سنت و احکام خشک و پوسیده دینی، بوقایع 57 و قدرت رسیدن آخوندهای حوزه ای انجامید، خاطر آسوده دار که اینبار، جنبش کشف حجاب بعنوان شاخه ای از جنبش رهایی بحش زن زندگی آزادی به  پیروزی نو خواهی بر کهنه پرستی و فائق امدن عقل و خرد و ییشرفت جامعه بر جزم اندیشی و واپسگرایی وعقب ماندگی و از همه مهمتر، مرگ حجاب منجر خواهد گردید، و ضرورتا بمرگ نظام.

  اگر، اکنون، نیک بنگری، کشف حجاب در مرتبه اول با صدور فرمان رضا شاه باجرا در آمد. یعنی که در آغاز، اگر چه دیر زمانی بود که حجاب در محافل و گروه های مختلف مورد بحث قرار گرفته بود، و تشکلی هم بنام "مجمع کشف حجاب" از ان بیرون آمده و زنانی همچون قره العین و قمرالملوک وزیری و پروین اعتصامی بحمایت آز آن بر خاسته بودند. با این وجود، جنبش کشف حجاب از "بالا" و بدست ساختار قدرت، بفرمان رضا شاه که شاهد بر تحولاتی که در کشورهای همسایه، ترکیه و حتی افغانسان بود، کشف حجاب باجرا درآمد و نیروهای انتظامی نیز موظف باجرای آن در جامعه گردیدند.

اما، جنبش کشف حجاب در نخستین مرحله، منتقدین خود را نیز داشت که از حجاب و حقانیت حجاب بدفاع میپرداختند و اصلا زندگی را بدون حجاب، زندگی درمنجلاب گناه و معصیت می دیدند، پدیده ای برخاسته از فرهنگ غربب و عربزدگی.. یکی از آنان واکنش خود را باجرای کشف حجاب در دوران رضا شاه، جنین توصیف میکند:

زن‌ها حق نداشتند حجاب‌شان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر - چادر كه برداشته شده بود - اگر روسرى هم سرشان مى‏كردند و مقدارى جلوى چانه‏شان را مى‏گرفتند، كتك مى‏خوردند! چرا؟ براى اين‏كه در غرب، زن‌ها سربرهنه مى‏آيند! اينها را از غرب آوردند. چيزى را كه براى اين ملت لازم بود، نياوردند. علم كه نيامد، تجربه كه نيامد، جِدّ و جهد و كوشش كه نيامد، خطرپذيرى كه نيامد -هر ملتى بالاخره خصوصيات خوبى دارد- اينها را كه نياوردند.

البته که ناقد نمیگوید چرا آن صفات خوب غربی در فرهنگ ما نروئیده است و یا کمیاب است. این صفات که ارثی نیستند و از ذات بشر بر میخیزد و میتوانند در هر نقطه ای از جهان یافته شوند. چرا آنها را از بیگانگان باید گدایی کنیم. آنگاه ناقد ادعا میکند که اوست خصم آشتی ناپذیر غرب.

اما، هر گونه آزادی ای که زنان در نتیجه جنبش کشف حجاب در دوران رضا شاه بئست آورده اند  و در دوران محمد رضا شاه هم ادامه یافته است، از جمله ارتقا زنان در مقامهای وزارت و ریاست و تصمیم گیری و اشغال و جایگاه های بلند در ساختارهای بورکراتیک دولتی و یا خصوص، پیشرفتی سریع بود بسود بهتر و غنی ساختن کشور، دستاوردی بی نظیر در شناخت توانائیها زنان. که بیدرنگ با بقدرت رسیدن قشر آخوند برهبری آخوند خمینی، متوقف گردید و زنان بدوران اسارت و بندگی، بدوران پیامبر و خلفای راشدین بازگشت داده شدند، دورانی که هم اکنون 45 سال از آن گذشته است.و نظام نه تنها نتوانسته است زنان را خانه نشین نموده و مبدل به ماشین جوجه کشی بکند، بلکه زنان را بیک نیروی انقلابی تبدیل کرده است که پرجم زن زندگی و ازادی را پیشاپیش همگان بر دوش میکشند.

روشن است که اگر جنبش کشف حجاب در نخستین مرحله، یا وقتی که با امضای رضا شاه بمرحله اجرا گذارده شد باهداف خود رسیده بود، بدون تردید نمیتوانست شرایطی را بوجود بیاورد مناسب رشد و نمو حجاب ستیزی. چون بی حجابی زنان نه تنها عادی میشد حتی در نسبت دادن آن باراده طبیعت شک و تردیدها ناپدید میشد. البته که برغم بعضی سختگیریها که زودتر بدان اشاره رفت، با این وجود حجاب بعنوان یک عنصر مقدس و دینی از زندگی روز مره کنار گذاشته نشد. اگرچه بی حجابی در شهرهای بررگ نهادین شده بود و براحتی با حجابداران همزیستی میکردند.

با بقدرت رسیدن قشر آخوند، متولیان قران و دین اسلام، برای بار دوم حجاب از بالا بر زنان تحمیل گردید و جامعه را به دوران حکمرانی پیامبر و خلقای راشدین بازگشت دادند. با اینحال حکومت آخوندی، پس از 45 سال حکومت، برغم بکار گیری انواع و اقسام ابزار قهر و خشونت و بگیر و ببند و تنبیه و مجازات و خلق گشت های ارشادی، و آخیرا براه اندازی لشگری از زنان، بنام "حجاب بانان" و گسیل آنان به متروها و معابر عمومی تا از یکطرف، بسرکوب خیزش امواج کشف حجاب بپردازند، خیزشی که هر روز در حال گسترش است. از طرف دیگر، یک بخش از زنان را بجان بخش دیگر بیاندازند. که خود نیز کار و تصمیمی ست به عبث. چنانکه گوئی رهبران مقدس نظام حاضر بدرک این واقعیت نیستند که اگر در این 45 سال گذشته سازمانهای گوناگون ارشادی در مبارزه با کشف حجاب، عملا دچار شکست شده اند، نشانه ای نیست که بر بازگشت و همه گیر شدن حجاب دلالت کند. رهبری که خدا از زبانش سخن میگوید آماده پذیرش این واقعیت نیست. که زمان کنونی ادامه زمانی نیست که در 45 گذشته سپری شده است.

نظام مقدس اسلامی با ابزار عقل و خرد اجتهاد در گذشته غرق گردیده است، نمیتواند باین درک برسد که جنبش کشف ججاب بر عکس گذشته، جنبشی ست، همچنانکه زودتر بدان اشاره شد، از پائین سرچشمه گرفته است، نه مثل دوران رضا شاه و یا در دوران حکومت آخوندی که از بالا باجرا در آمد. خام خیالی ست، اگر آخوند حاکم فکر کند که جنبشی که از پائین آغاز گردیده است، میتواند جنبشی باشد بجز جنبشی بازتابنده خواست و اراده زمان، اراده ای که اندیشمندان حوزه های علمیه در فهم ان نمیتوانند بر دانش فقهی شان تکیه کنند. چون جنبش کشف حجاب، بازتابنده اراده نسلی از زنان است که در دوران هژمونی دین اسلام در کشور ما، باین جهان گام نهاده اند و در دامن تعلیمات اجباری اصل و اصول دین پرورش یافته اند، یعنی باورها و ارزشهای دینی را همچون نسلهای گذشته بارث نبرده اند و درذات آنها فرو نرفته اند بدون آگاهی بدان. این در حالی ست که در دوران حکومت اسلامی، آموختن اصل و اصول دین مثل هر درس دیگری  اجباری و غیر قابل اجتناب بوده و هست. آشنائی شاگردان با متنهای مذهبی یا از سر ترس بوده است و یا اجتناب از اخذ نمرات بد، نه لزوما درخدمت بدست آوردن جایگاهی بهتر در اجتماع. این بدان معناست، که بزرگترین قشر اجتماعی که جنبش کشف حجاب را براه آنداخته و در تداوم و بقای آن میگوشند، نوجوانانی هستند که اصل و اصول دین را از پدر و مادرشان نیاموخته اند بلکه بر آنها تحمیل شده و خود را با آن بیگانه میدانند. در نتیجه براحتی میتوانند وجود و حضور تعلمات دین را در زندگی خود بفراموشی بسپارند و مرگ حجاب را بپذیرند، مرگی پیش در امدیست بر مرگ نظام، اگر با آن یکی نباشد.

اگر بخشی از نقد جنبش کشف حجاب از بالا را بپذیریم، بسادگی مشاهده میشود جنبشی که از پائین آغاز میگردد، برعکس جنبشی که از بالا معماری میشود، نه هرگز پایان پذیر است و نه شکست پذیر.نظام بخوبی آگاه است که براندازی حجاب دیر یا زود به براندازی نظام میآنجامد. اگر موجویت نظام به بقای حجاب و ابسته نبود، تمامی نیروهای انتظامی را نظام در خدمت مبارزه با کم و زیادی حجاب زنان پس از 45 سال حکومت، بیانگر وابستگی نظام است به وجود حجاب. چه حجاب در منظر آخوند، نماد سلطه است و سروری.

مهم نیست که عمر حکومت آخوند چه مدتی بقا می یابد. باید خاطر آسوده داشت که متولیان دین بمنظور ادامه سلطه خود بر جامعه، بعید بنظر میرسد که جنبش کشف حجاب را باین سادگی بتواند سرکوب کند. چون جنبش کشف حجاب، جنبشی ست که پس از قتل مهسا امینی بمثابه کنشی دین ستیزتحت نام زن زندگی آزادی پا بعرصه وجود گذاشت، آرمانی جانشین هر آرمانی که از دین اسلام آخوندی بر میخیزد.

در خاتمه، یاد آوری ای نکته یکبار دیگر لازم است، که باید خاطر آسوده داشت تا زمانیکه بساط آخوند را بر نچیده ایم گریبان خود را از دست خرافات دینی رها نخواهیم ساخت. با این وجود، تردید نباید داشت که حکومت آخوندی، زمینه را برای ظهور رهبری اماده ساخته است که شجاعانه قشر آخوند مفتخوار را بعنوان دشمن اصلی ملت و مردم مورد شناسائی قرار دهد، کنشی که بدون تردید بمرگ حجاب بمثابه ابزار سلطه بر زنان، بیش از همیشه نزدیک خواهیم شد، مرگی دال بر آخرین نفسهایی ست که نظام توانا بتکرار آنست.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ دی ۱۵, جمعه

سخن گفتن الله

از زبان ولی فقیه!





سخنرانی اخیر آخوند خامنه ای در دیدار با خانواده حاج قاسم سلیمانی، سردار ولایت فقیه، مبنی بر سخنانی که خدا بزبان او بیان کرده است، واکنش ها و تعبیرات و تفسرهای بسیاری را بر انگیجت، چنانکه گویی ادعایی ست نو و تازه، ادعای خدایی کردن آخوند خامنه ای. چه بیش از سی سال است که آخوند خامنه ای این ادعا را، اگر نه صریح ولی باشکال گوناگون بر فراز منبر و در خطبه ها ایراد کرده است. اما، کمتر کسی بدان توجه کرده است. در واقع، آخوند خامنه ای نه تنها در گفتمان بلکه در رفتار، احساس خدایی میکند. چرا نکند، آیا هست کسی در کنار او که تف لیس نباشد که بتواند واداراش کند که پاهای خود را بر روی زمین بگذارد؟

 

شاید روزی یکی از عجایب شناخته شود که در قرن بیست و یکم، کشور ما بقرون وسطی اروپا و یا بدوران ظهور اسلام و پیامبر و خلفای راشدین بازگشت نموده و جامعه را پیوسته بدان سوی سوق میدهد. ادعای خدایی آخوند خامنه ای را باید هشدار ولایت فقیه به جنبشی دانست رهایی بخش، جنبش زن زندگی آزادی که در ستیز و خصومت آشتی ناپذیر است با حکومت دین برهبری قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوندی.

 

بعبارت دیگر، ادعای خدایی آخوند خامنه ای، از این واقعیت بر میخیزد که  تاج و تخت ولایت درنتیجه تضاد و تناقضهای درونی، درمعرض خطر انقراض قرار گرفته است، واقعه ای که فقط دیر یا زود دارد. این بدان معناست، که حکومت دین برهبری قشر آخوند بر خاسته از حوزه های علمیه، باین واقعیت واقف گردیده اند، همچنانکه حکومت دین در قرون وسطی با ظهور عقل و خرد انسان و سپس نوع بشر بعنوان یک موجود آزاد و خود مختار، روی باضمحلال نهاد و از ساختار قدرت بیرون رانده شد. حکومت اسلامی هم در جامعه ای کهن و با فرهنگی بر ساخته از سه نیک، کردار و گفتار و اندیشه نیک، روی اگر نه به انفجار، بی تردید، روی بسوی انقراض دارد. چرا که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، ناقوس فرا رسیدن دوران رنسانس و روشنگرایی را همزمان بصدا در آورده است.

 

مارکس بر آن باور است که تاریخ بشر، تاریخ مبارزات طبقاتی ست. اما، در قرن بیست و یکم، معلوم نیست که جامعه ما در تبعیت از چه قانونی ست که اگر هم عزم پیشروی کند یا درجا میزند ویا بگذشته بازگشت میکند. بدین ترتیب میتوان، خارج از قانون مارکسیستی، تاریخ جامعه ما را تاریخ مبارزه نیروی روشنایی با سلطه تاریکی برساخته دست متولیان دین درحوزه های علمیه قم دانست. در شرایط کنونی، روشن است که تضادها و منافع طبقاتی، حرفه ای و صنفی، همه باید در خدمت رهایی از بند شریعت اسلامی و پیوستتن بیک وحدت بزرگ در برگیرنده اقشارگوناگون اجتماعی بیک نیروی عظیم و شگفت آور تبدیل شوند. چه آزادی و رهایی انسان، از احکام الهی در عالم اجتماعی، باید همگان را برغم اختلاف منافع و دارا بودن تعهدهای گونا گون، بهم پیوند زده و رهایی از خرافه اندیشی و جزم گرایی و رهایی از قواعد و مقرارات اسارتبار شریعت اسلامی را در خدمت تسلیم و اطاعت و فرمانبری با چشمهای بسته، در آغوش کشیده و آزاد زیست.

 

انچه که آمد، در خدمت این مطب بیان گردید، که آنچه از زبان آخوند خامنه ای بیان گردیده است چیزی نیست مگر یکبار دیگر بر افراختن پرچم دین، گویی که هنوز در اوهام پیروزی، در دورانی نه چندان دور میگذراند. پس از گذشت 44 سال حکومت دین، نمیتواند به تاریکی ای که در آن فرو رفته است، براحتی خروج یابد.

 

وقتی آخوند خامنه ای ادعا میکند که خدا از زبان او سخن میگوید، هرگزفکر نمیکئد سخنی بسی حیرت انگیز بزبان آورده است، چرا که او بیش از سی سال است که این گونه وقایع را تجربه کرده است و بارها باشکال و زبانهای گوناگون ادعای خدایی کرده است. بیانات ولی فقیه را باید کوششی خواند در اعلام این یاد آوری که این حکومت ماهیتا حکومتی ست دینی ، چنانکه ادعایی، همچون ادعای خدایی، امری است ساده و شفاف و هرگز تعجب الله پرستان را برنیانگیرد. آیا تا کنون واکنش منفی جمعی را شنیده و یا    دیده اید نسبت باظهاراتی که آخوند خامنه ای در طی آن خود را خدا خوانده است؟ که در واقع چیزی نیست جز بیان واقعیت، مگر بجز ولایت فقیه وارث معصومیت پیامبر و امامان هم هست فقیه یا آخوند دیگری؟ چه باک اگر خدای رب العالمین از دهان آخوند خامنه ای سخن گوید، چون چه کسی بجز او معصومیت پیامبر را بارث برده است. مگر آخوند خامنه ای بعنوان یک معصوم هرگز میتواند مرتک خطایی بشود؟ اما، نهایتا، ولی فقیه میخواست که خاطر نشان کند که اگر در فکر براندازی حکومت آخوندی هستی، باید اول بسرنگونی دین همت بگماری

 

به بیان دگری، زمان آن فرا رسیده است که معترضین و مخالفنین بپذیرند که نمیتوانند پدیده دین و نفوذ ان در ذهن جامعه را نادیده انگاشت و آنرا همچنان از نقد و نفی مصون بدانیم. جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی هرگز به پیروزی نرسد، اگر مفاهیمی همچون الله و اصرار بر یکتایی و یگانگی آن، از نزدیک مورد نقد قرار نگیرند، چه تعجب اگر همچنان خدائی از زبان آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری سخن بگوید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com