۱۴۰۲ خرداد ۵, جمعه

 

باورهای مشترک

و خاموشی قشر خاکستری!




چه خوب بود که در این مورد می توانستیم بتوافق برسیم که نادر و انگشت شماراند آنانی که بخدائی یکتا و یگانه باورمند نباشند، خدائی که در أئین اسلام الله نام دارد و خود را تنها خدایی میداند که بجز او، خدای دیگری هم نیست. این باوری ست مشترک بین حاکم و محکوم. بنام این خدای مشترک، الله است که حکومت اسلامی 44 سال است، انسانها را نهایتا بدار مجازات میاویزد. تنها حکومتی که بنام الله، بنام خدای یکتا و یگانه حکومت میکند، میتواند قهر و خشونت را در اوج بیرحمی بانجام برساند، و دار مجازات را همچنان برافراشته نگاهدارد. بدشواری میتوان حکومتی چنین بیرحم و خوشنتباری را بجز حکومتی دینی، حکومت از نوع دیگری توصیف نمود، دینی که براساس باور و ایمان بر یکتائی و یگانگی خداوند، الله بنا گردیده است.

چه شد که قدرت بدست فقها و آخوندها و طلبه ها ای افتاد که در دامن حوزه های علمیه پرورش یافته بودند؟ مختصرا، با فروپاشی نظام شاهی در1357، ساختار دین در ایران به قرنها مصالحه و همزیستی و گه گاهی ستیز و خصومت با ساختار قدرت خاتمه داد و خود بر دوش مردم دین پرست، پیروزمندانه عروس قدرت را در آغوش کشید. از درون "دینکاران" حوزه ای، هشدار آمد که دین را شایسته نیست که خود را به قدرت آلوده نماید. که فریب و ریا و ظلم و ستم در نهاد قدرت نهفته است. که دین باید برکناربماند از سیاست چون آکنده است با دسیسه و فتنه و توطئه.

این هشدارها، بگوش آیت الله ها و حجت الاسلامهایی که به قدرت رسیده بودند، کارگر نیافتاد و سبب شکاف و انشقاق نیز در صفوف روحانیت نگردید. گویا هشدار دهندگان از جمله آیت الله طالقانی، چندان تعهدی به هشدارهای خود نداشتند. چون در همان زمان به سیاست آلوده شده بودند.

آیت الله شریعتمداری از مراجع پرقدرت و پر نفوذ قم، آنقدر با آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم برهبری امام خمینی، در دفاع از جدایی دین از سیاست، مماشات نمود که کار از کار گذشت و از مسند تقدس و روحانیت بزیر کشیده شد و بعنوان جاسوس و خیانتکار و عامل اجنبی این دنیا را ترک نمود.

بعبارت دیگر، دینکاران حوزه ای از همان آغازین لحظات حکومت به تصفیه در صفوف خود پرداختند، چند صدایی را سرکوب و تعدد مراکز دینی که از ویژگی های ساختار نهاد و یا دستگاه مذهب شیعه است، از اقتدار سابق خود ساقط و تابع یک مرکز واحد نمودند. آیت الله خمینی هرگز مقام "امامت" را اشغال نمیکرد اگر از درون، از طرف آیت الله های       هموزن به چالش کشیده میشد. چرا که در ماهیت امام است که وحدت شریعت و شمشیر نهفته است. درست است که آیت الله منتظری از تایید حکم قتل عام زندانیان سیاسی در سالهای 66 و 67 خود داری نمود. اما این هرگز به این معنا نبود که  وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر را نفی و یا به وجه شایسته تری از  جدایی دین از سیاست بعنوان یک اصل فقهی، بدفاع برخیزد.

سخن گویان جبهه جدایی دین از سیاست، فرض خود را بر این گذارده اند که وصلت دین با سیاست و یا ازدواج شمشیر و شریعت، پدیده ای ست که در 57 ظهور یافته است، بنابراین میتوان با پشتوانه این سابقه تاریخی به کناره گیری دین از سیاست امیدوار بود. که دین، همچون سابق، به حوزه های علمیه و مساجد باز گردد و به نیازهای معنوی و روحانی مردم پاسخ گوید.

اما، از سر واقع بینی ست که به این آینده، چندان نمیتوان خوشبین بود. که دین بار دیگر بدوران " سکوت " باز گردد. چرا که مسکوت گذاردن برقراری حکومت امامت، هرگز باین معنا نبوده است که دین خود را خارج از سیاست نگاه بدارد. چرا که دین اسلام چه از نوع خلافتی و یا امامتی، دین قدرت بوده است و هست. در اسلام امامتی، حکومت بر جهان پس از پایان دوران رسالت، بدوران امامت میرسد که تا آخرین لحظه هستی یعنی تا قیامت ادامه مییابد. یعنی که امامت حکومتی ست الهی و فرا دنیایی. بر طبق باور امامتی ها، امام برگزیده ی الله است. تنها امام است که میتواند جهان را به "راه مستقیم " رهنمون سازد. اگر مردم به سوی امام گرایش دارند و آماده جان نثاری و شهادت می باشند بدلیل ارتباطی است که امام با عالم غیب و در نتیجه مصونیتی که در برابر گناه و خطا دارد.

درست است که قرعه حکومت پس از پایان رسالت به نام خلافت رقم خورد، اما، پیروان امام هرگز از کسب قدرت و مبارزه در این راه انصراف نداند. از دوازده امامی که بنا بر باور شیعیان، فرا دنیایی بودند، دوازدهمین به دلایل راز انگیزی به عالم غیبت می پیوندد که تا روز قیامت، آن روزی که جهان را ظلم و شر فرا گیرد ظهور نخواهد یافت.

 بئین ترتیب، در دوران غیبت، علما و فقهای شیعه که راه امامت را نهادین ساخته بودند و دستگاهی از برای ادامه آن بوجود آورده بودند، شمشیر شاهان را بهترین پشتوانه تداوم امامت میدانستند. مجتهدین بزرگ ترجیح میدادند که سکوت برگزینند و ساختار قدرت را با اتکا به اقتدار دینی تحت نفوذ خود در آورند.

آن دوران با ظهور امام خمینی بپایان رسید، اما، بجای دوران امامت، در زمان غیبت، دوران "ولایت فقیه" آغاز گردید، که در دهسال اول تاج قدرت بر سر آخوند خمینی نهاده شد که برای نگاهداری آن چه خونها که نریخت و دست خود را بچه اعمال زشت و غیر انسانی و اخلاقی بنام الله که آلوده نکرد. پس از مرگ امام خمینی، ولایت رسید نه به فقیه ای مورد تایید مجتهدین و عالمین بزرگ، بلکه به واعظی که با منبر رفتن و روضه خوانی امرار معاش میکرده است، آخوند خامنه ای.

در ادامه راه امامت، آخوند خامنه ای، ماهیت قهرآمیز و خشونتبار حکومت دین را اشکار نموده و کشتار و انتقام ستانی را بنام الله تا کنون باوج خود رسانده است. بعید بنظر میرسید که آخوند خامنه ای هرگز بر راس قدرت قرار میگرفت و بیش از 32 سال همچنان بحکمرانی تمامیت خواه خویش ادامه میداد، بدون وجود باور مشترک به دین اسلام، مبنی بر وحدت الله، پیامبر برگزیده او و قران، کتابی که در ان الله امیال و اراده خود را برای ابنای بشر آشکار ساخته است. بواسطه این باور مشترک است که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر جامعه حکومت میکنند. باور مشترک بین حاکم و محکوم، قدرت را در خدمت ساختار دین در آورد، ساختاری که هم اکنون تحت سلطه مطلق و بدون و چون چرای آخوند خامنه ای قرار دارد. یعنی که تعریف و تعبیر دین بواسطه  اخوند است که سوی و جهت جامعه را تعیین و تفسیر میکند و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی سامان میابند

تا کنون آیا از درون حوزه های علمیه، ندایی بگوش رسیده است که الله کشتار در دفاع از وحدانیت و بر قراری نظم فرمانروایی و فرمانبری را محکوم کرده است؟ طلبه هایی که روزگاری در قم بمحض شنیدن صدایی دست به تظاهرات میزدند، دیر زمانی ست که نسبت به قهر و خشونتی که حکومت آخوندی بمعرض نمایش میگذارد، واکنشی نشان نمیدهند. اگر چاق و فربه نشده بودند. تردید مدار که آنها نیز سینه عریان باستقبال چوب و چمام می شتافتند. با این وجود

نقش باور مشترک را نباید در بقا و تداوم سلطه مطلق قشر آخوند بر جامعه برهبری آخوند خامنه ای ناچیز بشمار آوریم. چه بسا باور مشترک به دین، صرفنظر از کم و کیف آن، نقش مهمی در خاموشی قشر "خاکستری" ایفا میکند.

این بدان معناست که یک پیوند ساختاری بین قشر حاکم و محکوم جامعه وجود دارد که از باور مشترک به یکتایی و یگانگی الله بر میخیزد، باور مشترکی که آخوند در خدمت تاسیس و تداوم حکومت دین بکار گرفت و بدین ترتیب دین و قدرت را با یکدیگر وحدت بخشید، دین را سیاسی و سیاست را دینی نمود. اما، دیر یا زود زمانی فرا میرسد که وقتی آخوند، بنام الله، شمشیر بر میکشد و سر بر زمین میافکند، بدون هیچ سند و مدرکی، باورمندان را سست و مردد میکند، اگر یکسره به ستیز و مقاومت در برابر دین نکشاند.

برآمدن جنبش زن زندگی آزادی، را باید واکنشی دانست به تمامیت خواهی حکومت دین که هر سه بخش ، زن زندگی آزادی را نفی و مورد خصم و خصومت قرار میدهد. در عین حال بقای جنبش زن زندگی آزادی، از ظهور فرهنگی خبر میدهد برخاسته از ستیز با باور مشترک، باوری برخاسته از قواعد و قوانین شریعت اسلامی. آیا، نباید جنبش کشف حجاب را شاهدی بر ظهور فرهنگی دانست که برمبنای ستیز و بچالش کشیدن، تمامی رفتار و گفتمانی بخود شکل میگیرد برخاسته از باورهای مشترک دینی، برخاسته از باورهای مشترک بین حاکم و محکوم ؟

افروده بر این آیا میتوان بقای جنبش زن زندگی آزادی را نشانی بر رشد این آگاهی بر شمرد که زمان نگریستن در چهره الله ، زمان بیرون راندن الله از بافت ها و سلول های عواطف و احساساتمان فرا رسیده است؟ آیا الله چیزی هم بجز بندگی میخواهد؟ مگر نه اینکه بر حسب امر او باید برخیزیم و بخسبیم، بگوییم و بشنویم، بپوشیم و بنوشیم، در آمیزیم و معاشرت کنیم با یکدیگر- چه با جنس مخالف و یا با هم جنس- چه در عقد قرارد دادهای اقتصادی و یا تجاری. حال اگر بدون چون و چرا خود را به الله تسلیم نمائیم و به شریعت او گردن نهیم، از زشتی ها پرهیز و تنها نیکی کینم، آیا چنین نظامی تهی خواهد بود از ظلم وستم و بیداد و بی عدالتی؟ نتیجه آن پیش رویمان است:حکومت آخوندی، حکومت دین، حکومتی که به پیش میرود تا به پس باز گردد. موشک دور زن تولید میکند و به غنی سازی هسته ای دست میزند، اما، نه نان است و نه آب و نه مسکن.. درون را خفه و خاموش میسازد و در بیرون بناز و عشوه درمیاید. به از این هم میتوان حکومتی بر روی زمین بنا نهاد؟

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gm.com

 

 

 

 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۹, جمعه

 

!متهم اصلی: دین آخوند



بنظر میرسد که نظام از آغاز، پیرو این نظریه بوده است که با اجرای کیفرهای شدید و وارد ساختن درد و رنج بیشتر در زیر شکنجه های گونا گون و افزودن بر تعداد اعدامها، بازدارنده معترض میشود از اعتراض. که افزودن بر هزینه مقاومت و مخالفت، ترس و هراس میافریند و بسیاری را از شرکت در جنبش های اعتراضی منصرف مینماید. کمتر کسی علم مخالفت را با نظام بر افرازد، اگر بداند و باین حقیقت اگاه گردد که پاسخ اعتراض، اشد مجازات با طناب دار است. بی دلیل نیست که سه تن انسان بی گناه در زندان اصفهان با عجله بدار آویخته شدند. چون هر اعدامی قرار است که نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری را تداوم و طول عمر بیشتر ببخشد. چه خیال باطلی؟

این در حالی ست که حکومت دین بمنظور پایداری و تداوم خویش، بمنظور تداوم حکومت آخوندی، آز همان آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت، قهر و خشونت،  بیرحمی و انتقامستانی، قتل و جنایت، گروگانگیری و گانگستر بازی را محور حکومت اسلامی قرار داد. چه، آخوندی که از حوزه های علمیه بر خاسته و با رفتن به منبر، امرار معاش میکرده است، وقتی خود را سوار بر گرده اسب قدرت می بیند، وای بروزگار انسانهایی که باید به سلطه اراده آخوند تن دهند و زندگی کنند.

 البته که اگر از اینجا بگذشته خود بنگریم، میبییم که بسهم خود به چه اشتباه بزرگی تن دادیم وقتی مشتاقانه باستقبال آخوند خمینی شتافتیم، چنانکه گویی وی خیلی کشته و مرده آزادی بود. بگذریم که آنچیزیکه در آنزمان هم از آن خبری نبود، آگاهی و عشق و علاقه به آزادی و نقش آن در زندگی اجتماعی بود. بهمین دلیل هم کمترین انتظاری که از جماعت آخوند، بویژه از ولایت فقیه اول، آخوند خمینی و ولایت فقیه دوم، آخوند خامنه ای میتوان داشت، انتظار تعهد و حرمت به آزادی است. آنان، خصومت و ستیز خود را، بطور کلی، با هرگونه اراده ای معطوف به آزادی، پنهان نمیدارند. هیچ نخواهند و نجویند آخوندهای حاکم مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.  

روشن است، آخوندی که بر فراز منبر، پند و اندرز میدهد، چون، چوب بدست بگیرد، همچنانکه گرفت، دیگر به پند و اندرز اکتفا نکند. دستور دهد و فرمان صادر نموده و فرمانروایی کند. قربانی اصلی این دگرگونی، ظاهرا، فقط زنان بودند که حق برگزیدن پوشش را از دست داده و باید به حجاب اجباری تن میدادند. چگونه میتوانی هویت اسلامی جامعه را تمیز دهی اگر زن حجاب از سر بر گیرد، اگر زن از حقوق مساوی با مرد بر خوردار باشد؟ در جامعه اسلامی جایگاه زن اندرون است و بیرون جایگه مرد.

از سر عدم آگاهی و شناخت آخوند بود که آغوش خود بر روی آخوند خمینی گشودیم و به محرومیت از حق گزینش خو گرفتیم. حقی که پرچم احقاق آنرا زنان بر دوش گرفته و به پیش رانده و میرانند. چه، آخوند، حجاب اجباری را بازتاب اراده ای دینی میداند، اراده ای معطوف به برپاداشتن جامعه ای بر اساس باورها و ارزشهای اسلامی.

 براستی، در این 44 سال گذشته چه چیزی، مثل حجاب میتوانست اینگونه نمادین اقتدار آخوند را بازتاب دهد؟ براندازی حجاب که در جنبش کشف حجاب بیان میگردد، در واقع، جنبشی ست در خدمت بازپس گرفتن ابتدائی ترین حق و حقوقی که حکومت اخوندی 44 سال است زنان را از ان محروم کرده است، حقی که بنام خداوند یکتا و یگانه، الله، با ابزار حجاب اجباری محدود گردید. چه نیروی عظیم ارشادی و انتظامی که در اجرای این هدف، حکومت آخوندی بخدمت نگرفته است.

روشن است بدون حجاب نه نشانی از اسلام میماند و نه از متولی آن آخوند. چرا که آخوند اسیر توهمی ست که بدون آن نمیتوانست هرگز بر فراز منبر قدرت صعود نموده و نزدیک به نیم قران بر فراز آن هم خطبه خوانی کند و هم فرمانروایی. آخوند حجاب را بخشی از مبارزه اسلام بر علیه استعمار غرب می بیند. در منظر اخوند فرهنگ غرب آغشته است بفساد، فسادی ناشی از عدم رعایت زنان از قواعد و مقررات شریعت اسلامی که با اجباری ساختن حجاب، زنان در امان خواهند بود از چشمهای شهوت آلود مردان. چنانکه گویی اگر حجاب نباشد، نه حرمتی ماند برای زن نه عزتی. که حجاب نشان عفاف است. بدون هیچ کم و زیاد و یا شک و تردیدی. بحث حجاب و عفاف نمیتواند ما را بیاد زن محجبه ایرج میرزا نیاندازد که در زمانی حجاب نه نشانی بر عفاف که پوششی بود بر فحشا و هرزگی، پوششی بر خرید و فروش جنسیت انسانی، برخاسته از نظام مرد سالاری.

در واکنش به نگرش آخوند و حکومت اخوندی به زن و حق و حقوق زن است که بحق و حقوق انسان در یک جامعه اسلامی توجه میشود. این جنبش زن زندگی آزادی ست که برای نخستین بار ساختار اقتدار آخوندی را بچالش کشیده  است. تا کنون هم آخوند چاره ای جز عقب نشینی نداشته است. برغم چشمهایی که کور نموده است و زندانهایی را که پر و مراسم اعدامی که به پا کرده و میکند، جنبش زن زندگی آزادی برشد و نمو خود همچنان ادامه داده است.

عقب نشینی های نظام را میتوان آگاهانه و ناشی از غریزه تداوم سواری برگرده اسب قدرت برشمرد. اما، آخوند، باین راحتی و یا سادگی، از مرکب اقتدار فرو نیاید. یعنی که آخوند این واقعیت را نپذیرد که از این بیش، به پس نمیتواند بازگردد. که عصر قران هنوز اغاز نشده، بپایان رسیده است. چون قرآن وقتی مقدس است و باورکردنی که باین افسانه باور آوری که خداوند، یکتا و یگانه، خدائی ست که بجز او خدای دیگری نیست، باوری که بنیان ان بلرزه درامده است.

تردید مدار، تا زمانیکه آخوند بر مرکب قدرت سوار است از هر ابزاری بهره برگیرد برای جلوگیری از ظهور پدیده دین گریزی، پدیده ای که در جنبش زن زندگی آزادی بازتاب مییابد، بویژه، از ابزاری همچون تفرقه افکنی، وارونه سازی حقایق و فریبکاری، مهارتهایی که در درون نظام تعالی یافته به حرفه ای تبدیل شده است در انحصار آخوند. با این وجود، بنظر میرسد که آخوند هیچ داغی را خاطره برانگیزتر از طناب دار در پیش روی نمی بیند، طناب دار بازدارنده کنشهایی ست اقتدار ستیز، بویژه ستیز با اقتدار دینی. آخوند بر آنست که کمی تردید، بر گرفتن یک گام بعقب، کمی درنگ و تعلل در سرکوب جنبش دین ستیزی، چه بسا بفروپاشی نظام بیانجامد. دورنمایی هراس برانگیز. این ست که برغم باور عمومی به بی گناهی متهمان "خانه اصفهان،" آنانرا با عجله یک روز زودتر بر فراز چوبه دار بقتل رساندند.

 این آخوند است که چالش ساختار قدرت را با چالش دین یکی و یکتا ساخته است. آینده نشان خواهد داد که جنبشی مهلک نظم آخوندی خواهد بود که چالش سیاسی را با چالش دینی در آمیزد.

این بدان معناست که تغییر شرایط موجود وقتی تحقق می یابد که بتوانیم باورهای دینی خود را مورد باز بینی قرار دهیم. بخود پاسخ دهیم که چگونه نسل پس از نسل با باور باین افسانه زیسته ایم که الله، تنها خدایی ست که بجز او خدای دیگری نیست. خدایی که حرف اول و اخر را هم بطور پراکنده و برای زمانی محدود بزبان رانده است. نظام در دفاع از اقتدار الله است که انسان را بحقارت و خواری میکشاند و شان او را تا شان یک حیوان تنزل میدهد. شاید، با سرنگونی الله است که میتوان حکومت آخوندی را رهسپار زباله دان تاریخ نمود.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

 

حکومت اسلامی واژگون گردد

گر زن حجاب از سر برگیرد




امروز حکومت اسلامی در اصل به هیچ نمی اندیشد مگر تداوم و بقای نظامی که بر اصل تبعض جنسیتی بنا گذارده شده است، بر حسب قواعد و مقرارت شریعت اسلامی، بگونه ای که یک جنسیت، مرد  مالک و ارباب  و فرمانروا شود و دیکری برده و رعیت و بنده، حکومتی بس بسیار شبیه به حکومت نژاد پرستان، حکومتی که در آمریکا، ممنوعیت ها، محدودیت ها و محرومیت سیاهان را قانونی و به هنجارهای اجتماعی تبدیل نموده بود.

جامعه اسلامی نیز قبل از هر چیز بر پایه و اساس تبعیض علیه زنان بنیان گذاری گردید. بیدرنگ با اجباری ساختن حجاب، نیمی از ملت را از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم نمود، چنانکه گویی زنان فاقد عقل و خرد اند و ناتوان از گزینش پوشش مناسب برای خویشتن. اگر حجاب بدون بر خورد با مقاومتی، بر جامعه سلطه افکند، بآن دلیل بود که حجاب در فرهنگ ما، شیء، مفهوم و یا حتی بهتر، "نهادی" بیگانه نبوده است. حتی سالها پس از "کشف حجاب،" یکی از تحولاتی که میتوانست ریشه عقب ماندگی را ازبیخ و بن بر کند، زنان سالخورده و سنتی هنوز از حجاب استفاده میکردند. بعضا، زنها برغم عادی شدن بی حجابی، بدلخواه خود  با حجاب ظاهر میشدند. افزوده بر این، زنانی که به فرائض دینی خود عمل میکنند، وقتی نماز میخوانند و روزه میگیرند و عبادت میکنند، حجاب به سر میکشند، چنانکه گویی  از بی حجابی در برابر الله، خدای یکتا و یگانه، احساس شرم میکردند و میکتند.

این بدان معناست که حجاب ظاهرا در جامعه ما هرگز بزشتی و ذلتبار بودن یوغی که برده بر گردن و غل و زنجیری که بدست و پا دارد، بنظر یکسان نرسد، در حالیکه دارای یک کاربرداند. یعنی زن و برده، هردو، نه بخود، بلکه بانسان دیگری تعلق دارند، زنان، کی هستند، چه هستند، چه احساسی دارند و به چه چیزی میاندیشند چندان مهم نیست. اگرچه  بنظر میرسد فقها و علمای ما بدین لحاظ چند قدمی جلوتر از شیخ های افغانی اند "برکه" را اجباری نساخته اند، اما حجاب را بهمان گونه بکار میگیرند، بمثابه ابزار تبعیض علیه یک جنس. حجاب زن را مجبور میکند که نه بر اساس میل و ارده خود بلکه بر اساس اراده الله، خداوند یکتا و یگانه (بعضا، به اراده فقها استناد میکنند) زندگی خود را شکل ببخشند. یعنی که در واقع حجاب، نماد تسلیم میشود و اطاعت و فرمانبری. با این وجود، حجاب در نزد بسیاری نه مایه حقارت و خواری بلکه  حتی مقدس هم شمرده میشود. چون الله خود در باره حجاب بسی آیه ها به رسول خویش مخابره کرده و در سوره های مختلف از جمله سوره های "نحل و "نسا" در قران، کتابی که کلام الله در آن ضبظ گردیده است، در سروری مرد بر زن تردیدی بجای نمیگذارد.

زنان حجاب را پذیرفتند، آما، سنگینی آنرا  همچون ، یوغ بردگی بگردن خود احساس نمیکردند، اگرچه بردگان سیاه نیز ببردگی خود خو گرفته و اخلاق و شیوه زندگی تسلیم و اطاعت را پذیرفتند، برغم مقاومت بردگان آگاه و دانایی که جنبش الغا  برده داری را براه انداخته بودند. نظام برده داری، نزدیک به 300 سال ادامه یافت بآن دلیل که برده داری قانون حاکم بر جامعه بود، قانونی که در خدمت حفظ سلطه و مالکیت برده داران بر برده، به ثبت رسیده بود. این در حالی بود که  تنها 3 درصد از سفیدان پوستان برده دار بودند. اما،  قواعد و قوانین بردگی و نظام تبعیض نژادی را اکثریت سفید پوستها پذیرفته بودند. چرا که حتی فرودستان سفید پوست نیز خود را با قشر ممتاز و مقتدر جامعه برده داران شناسایی و نسبت بسیاهان احساس اقتدار و برتری میکردند. بهمین دلیل برتری نژاد در باور و ارزشهای سفید پوستان نهادین گردیده و در رفتار و کردارشان بازتاب می یافت. این سفیدان بودند که از ورود یک سیاه پوست به رستوران، عصیان زده میشدند. سیاه پوستان همیشه و در همه حال خود را باید در خدمت سفید پوستان میدیدند. مثلا، اگر سفید پوستی حق خواندن کتاب و به کتابخانه رفتن و حمل کتاب را امری عادی میدانست، سیاه پوست نه میتوانست به کتابخانه برود و نه اجازه کتاب خواندن داشت. سواد آموزی یکی از فعالیت های مخفی سیاه پوستان در هنگام بردگی بود. زمانی حتی اروپائیان را نیز سخت تنبیه میکردند اگر به سیاه پوستی خواندن و نوشتن می آموختند. که خود در عادی ساختن و طبیعی جلوه دادن تبعیضات نژادی نقش مهمی در تداوم نظام برده داری بازی کرد.

 در مقام مقایسه، در حکومت اسلامی نیز، برغم مقاومت جنبش زنان در ابتدای انقلاب، سرانجام شرایط اسارتبار حجاب پذیرفته شد. اکثریت زنان، حجاب را همچون یوغ بردگی، نماد تبعیض و سلطه یک جنس بر جنس دیگری نمیدیدند و برضایت بدان تن دادند.مردان نیز حجاب را عادی پنداشته و با آن کنار آمدند. مردان حتی اگر تحمیل حجاب را تجاوز به حقوق زنان بشمار آورند، جای شک و تردید است که آنرا تجاوز به حقوق خود ببیند.

واقعیت اینست، بدون حجاب، زن از همه چیز محروم است. حتی بعید بنظر میرسد زنی بدون حجاب بتواند پای خود را ار حریم خصوصی به بیرون بنهد. هم اکنون بجرم بدحجابی مورد انواع اذیت و آزار گشت های مختلف ارشادی و انتظامی قرار میگیرند. مثل سیاه پوستان در آمریکا، راه گریز و رهایی برایشان وجود ندارد. سیاه پوستی که از جنوب به شرق آمریکا میگریخت بدون نشان دادن سندی مبنی بر رضایت برده دار، به مالک خود باز گردانده میشد و چنان تنبیه و مجازاتی را باید تحمل میکرد که اندیشه گریز بسر برده ی دیگری نیفتد. زن نیز بدون حجاب نمیتواند حتی پا بگریز بگذارد. او را درسی میآموزند که هرگز اندیشه رهایی از مغزش خطور نکند. مردان نه تنها پذیرفتن حجاب را دون شان خود  نمیدانند، بلکه بعضا اگر بدان مفتخر نباشند، خود را خنثی و یا حجاب را کم اهمیت میدانند. در بهار آزادی چپ های انقلابی مبارزه زنان و حجاب اجباری را به پس از پیروزی خلق بر امپریالیسم جهانی موکول میساختند.

حال آنکه آنچه سلطه حکومت اسلامی را بر تمامی جامعه امکان پذیر ساخته است، حجاب اجباری ست. با اجباری ساختن حجاب نه تنها زنان بلکه کنترل تمامی جامعه را اسلامیست های ولایت پرست بدست گرفتند. بی جهت نیست که پس از نزدیک به 36 سال، حجاب زنان هنوز یکی از معضلات بزرگ  نظام ولایت است. امروز تحکیم نظام تبعیض علیه زنان خود را در مخالفت با "ساپورت پوشی" و تنبیه و مجازات قانونی برای یپشگیری از بارداری، بیان میکند. چه جورابهای تنگ و چسبان، در حالیکه میپوشانند، اندام زنان را برجسته تر و در واقع زیبا تر نشان میدهد. علی مطهری، خود، یکی از پاکدینان مستقل مجلس شورای ولایت، همراه 195 نماینده  دیگر چندی پیش از این بیانه ای صادر کرده بودند مبنی بر هشدار به رئیس جمهور در باره گسترش بدحجابی. سپس وزیر کشور را به مجلس فراخواندند که از او بخواهند توضیح دهد که چگونه ممکن است در یک جامعه اسلامی زنانی پیدا میشوند که ساپورت میپوشند. همراه این سخنان همزمان  نیز ویدیوی زنان ساپورت پوش در صحن مجلس بنمایش گذارده شده بود.

 پس معلوم میشود وزیر کشور مسئول حفظ حجاب زنان و یا حفظ نظام تبعیض جنسیتی بر طبق تعریف علی مطهری نیز هست و اگر در مدیریت حجاب زنان غفلت کند، مورد مواخذه قرار میگیرد. وزیر کشور هم در پاسخ گفت که ساپورت پوشان معدودند و قلیل که نیازمند به اقدامات انتظامی نیست. آقایان نمایندگان باید زیاد نگران نباشند. این گفتگو بین دو نماینده قوه مقننه و مجریه، یاد آور بازی معروف بازجوی خوب و بازجوی بد است، تا اسیر را بتوانند بفریبند و او را به تسلیم و اطاعت وا دارند. اما، چه این مقایسه را بپذیریم و چه نه، زیاد تفاوتی نمیکند. زیرا که اصلاح طلب دو آتشه هم، حجاب را همچون نماد اسارت زن و جامعه نمی بیند. اما هردو بخوبی آگاهند و در عین حال دلواپس آنروزی اند که بی حجابی بر حجاب اسلامی غلبه کند و نظامی که بر اساس تبعیض جنسیتی بر پا گردیده است، براندازی گردد. این است که باین فکر افتادند که اگر تا کنون، بعداز 36 سال سلطه حجاب، زنان را خانه نشین نکرده ، پی بمنطور اسلامیزه کردن جامعه زنان را به ماشین های جوجه کشی انسانی تبدیل و از حضور زنان در سطح جامعه جلوگیری بعمل آورند. محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین، قبل از پایان دور دوم ریاست جمهوریش، اعلام کرد که برای تولید هر فرزندی به مادر یک میلیون تومن پرداخت خواهد کرد. بنا بر فرمان ولایت فقیه، جمعیت ایران باید به دو برابر افزایش یابد. زهی خیال باطل. چرا که حکومت اسلامی بخوبی واقف است که به یکباره از هم فرو خواهد پاشید اگر زن حجاب از سر بر گیرد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۵, جمعه


کنشی انقلابی:

بر شکستن

مرزهای جدایی جنسیتها!


اخیرا ویدیوئی در رسانه های اینترنتی به نمایش در امد که رژه مردان و زنان موتور سوار را نشان میداد. کنشی که انگیزه انرا نمیتوان چیزی دیگری تصور نمود مگر بچالش کشیدن ساختار قدرت بواسطه اراده معطوف به بر شکستن یک هنجار دینی، ویرانسازی دیوارهای جدا کننده جنسیت ها و نفی نظام مرد سالاری.

بعبارت دیگر، کنش موتور سواران زن و مرد، در حالیکه نشسته یکی بر ترک دیگری و یا بهترست بگوئیم یکی در آغوش دیگری، وحدت و پیوند جنسیتها را بنمایش میگذارد، کنشی که 44 سال است حکومت دین، و یا ساختار قدرت، تلاش کرده است سرکوب نموده، جنسیتها را از یکدیگر جدا نگاه داشته و یکی را بر دیگری برتری دهد، در تمامیت عرصه های اجتماعی، از خانواده گرفته تا نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره. باین دلیل، کنش موتور سواران زن و مرد را باید کنشی خواند انقلابی. برشکستن قواعد و مقررات جدایی جنسیت ها با ابزار بنمایش در آوردن پیوند و همبستگی جنسیت ها، از جمله بدحجابی و کشف حجاب، بازتابنده اراده ای ست معطوف به ستیز با دینی که جرم و گناه بشمار آورد آمیزش جنسیتها و برابری و تساوی آنها را با یکدیگر.

در واقع، این نوع کنشگریها را باید بخشی از جنبش زن زندگی آزادی دانست. جنبشی که در ستیز و براندازی ساختار دین و قدرت، بعرصه وجود گام نهاده است. چون دین آخوندی و یا دین اسلام، بویژه نوع دوازده امامی آن، خصم و دشمن آشتی ناپذیر زن است و زندگی و آزادی. در شریعت اسلامی، همچنانکه انسان خردمند و مستقل دارای وجود خارجی نیست، از وجود زن هم بعنوان یک انسان خبری نیست، مگر بمثابه نیمی از یک بنده و یا رعیت که تنها مردان را در برگیرد. خداوند یکتا و یگانه، الله زنان را نیمه بندگان خود میخواند و آنها را برای ارضای نیازهای مردان خلق کرده است. زن بواسطه مرد است که دارای ارزش است در غیر اینصورت مجبور نبود خود را با ابزار حجاب از چشمان مرد پوشیده نگاه دارد، چنانکه گویی از وجود زن، چیزی بر نخیزد بجز شر و فساد و بی بند و باری.

ولی فقیه، آخوند خامنه ای هرگاه فرصتی دست دهد وظایف زنان را بر شمارد که همانا فرزندآوری ، خانه داری و شوهر نوازی ست، از جمله تن دادن به نظام چند همسری، نه همسری چند زن و چند مرد بلکه همسری یک مرد و چند زن تا چهار زن عقدی و تعداد بیشماری بطور موقتی، از یک ساعت و یکروز گرفته تا ده ها روز و ده ها ماه و ده ها سال، بسته باستطاعت و توانایی مرد. همسران پیامبر اسلام از 40 تا چند صد هم تخمین زده شده است. روایت میشود همین بس که چشم پیامبر بزیبا رویی میافتاد، آن زن بیدرنگ به ملکیت پیامبر در میامد. پیامبر اسلام وقتی شیفته عایشه گردید که سن او بزحمت به شش سال میرسید زمانی که عایشه کودکی بیش نبود و هنوز سرگرم بازی با عروسکهای خود بود. بی دلیل نیست که تعداد کودک همسری در دوران حکومت آخوندی بشدت افزایش یافته است.

در این دوران، در سراسر جهان، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که آمیزش جنسیت ها را جرم و مستوجب تنبیه و مجازات بشمار آورد، برغم عدم تساوی و نا برابری جنسیتها در عرصه های دیگر اجتماعی.

حال این سوال باید مطرح شود که آیا میتوان گفت موتور سواران نا خود آگاه به کنشی دست زده اند که در ستیز با دین جلوه یافته است؟ احتمال آن بسیار نا چیز است. بخت و شانس نیز نمیتواند موتور سواران مرد و زن را گرد هم آورده باشد. همچنین، کنش موتور سوارن را نباید لزوما، کنشی دانست که ناگهانی و بطور اتفاقی بوقوع پیوسته است. در حالیکه موتور سواران زن و مرد، کنشی منظم و سازمان یافته و هدفمند را بمعرض نمایش گذاردند. هدف مشترک نمیتوانست چیزی باشد مگر بچالش کشیدن ساختار دین و قدرت و بر شکستن یک هنجار دینی: برشکستن مرزهای جداسازی جنسیتها، با به نمایش در آوردن وحدت و پیوند جنسیتها سوار بر زین موتور، بجای دوری و دشمنی، آمیزش با یک دیگر و دوستی و برابری. یعنی که وحدت و یکتایی و یگانگی جنسیت ها، همزمان، هم ساختار دین را بچالش میکشد و هم ساختار قدرت را.

جدایی جنسیتها از زمانی اجباری شد که دین و قدرت، با هم یکی و یگانه گردیدند. با صعود دین بر منبر قدرت، هنجارهایی که در گذشته بدلخواه برگزیده میشدند، از جمله  هنجارهایی مثل حجاب و جدایی جنسیتها، تبدیل گردیدند به قواعد و مقرراتی که نادیده گرفتن و رعایت نکردن آنها موجب تنبیه و مجازات فرد و یا افراد متخلف میگردید و هنوزهم. با بقدرت رسیدن دین بواسطه فقها و آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، شان و منزلت زن نیز تنزل یافت. حق و حقوق زنان بواسطه جنسیت، محدود و روابط آزاد بین جنسیتها ممنوع گردید، بویژه در مجامع و مراسم عمومی، مثل، حضور در مراسم سکواری و عروسی. جدایی جنسیتها یکی از ملزومات بدست آوردن پروانه کسب و کارشد. عدم رعایت جدایی جنسیتها یا به جریمه نقدی میکشید و یا لغو پروانه کسب و کار.

حجاب خود نیز ابزاری گردید در خدمت جدا نگاه داشتن جنسیتها و سروری و سلطه مرد بر زن.  تبعیت زن از مرد در همه امور، اعم از خصوصی و اجتماعی، از حوزه باور به یک وظیفه و مسنولیت قانونی تبدیل گردید. جدایی جنسیتها نقش اصلی را در به بند کشیدن زنان بازی کرد. از آغاز، حکومت آخوندی خصم آشتی ناپذیر اختلاط جنسیت ها بود و با بکار گیری ابزار قهر و خشونت بسرکوب و محدود و مشروط ساختن روابط جنسیتها پرداختند و شناسایی حلال و حرام آنها .

برغم باجرا در آوردن جدایی جنسیت ها در مراسم گوناگون، بویژه برپا کردن مراسم طرب و شادی، دیوارهای بلند جدا سازی جنسیتها، پیوسته و بطور روز مره بچالش کشیده میشد، نه با ابزار ستیز و به چالش کشیدن دینی که مرد را برتری دهد نسبت بزن بلکه با کنار آمدن با ساختار قدرت، با پرداخت رشوه و رانت به ماموران انتظامی و یا کمیته چیان. برگزاری مراسمی مختلط از جنسیت ها، حقی بود در دست صاحب قدرت که میتوانستی آنرا خریداری نمایی.

در دوران شاهی، جدایی جنسیت ها و حجاب از هنجارهایی محسوب میشدند که اجباری در تبعیت از قواعد و مقررات آن بر اساس شریعت اسلامی وجود نداشت. اما، در دورانی که دین حاکم بلامنازع است، جدایی جنسیت ها و حجاب دیگرهنجارهایی صرفا دینی تلقی نشوند بلکه سیاسی هم میشوند و در خدمت سروری و برتری یک حنسیت، مرد بر جنسیت دیگر، زن بعمل در میاید.

در اینجا شاید لازم باشد که به فسادی اشاره کنیم که در نهادین نمودن قواعد و مقررات شریعت اسلامی نهفته است، قواعد و مقرراتی ناسازگار با غریزه زندگی در آزادی بعنوان انسانی مستقل و متعقل و خود مختار.

در همین هفته ای که گذشت، رهبر نظام، آخوند خامنه ای، پیامبرانه خطاب به پیروان خود گفت که فساد هفت سر دارد، اگر یکی را نابود کنی شش سر دیگر هنوز زنده و جاندارند، چنانکه گویی فساد، پدیده ایست غریبه و بیگانه در شریعت اسلام. نداند که شش سر دیگر فساد ه در نهاد قواعد و مقررات دینی نهفته است که ذاتا در تضاد و خصومت است با غرایز انسانی، گویی که انسان حیوانی بیش نیست، اسیر و بنده غرایز شهوانی، غرایزی که او را به گمراهی و آلودگی به گناه میکشاند.

این در حالی ست که آمیزش جنسیت ها کنشی ست بر خاسته از طبیعت بشری و هر آمیزشی لزوما آغشته به شهوت جنسی نیست. در شرایط موجود، کمتر جامعه ای را میتوان یافت که روابط و اختلاط جنسیتها را محدود و تحت نظارت خود گیرد، مگر در جوامع اسلامی، در کشور همسایه مان، کشور افغانستان، جامعه ایکه ساختار دین و قدرت در حکومت طالبان تبلور می یابد، زنان حتی از تحصیل و تعلیم و تربیت از مدرسه ابتدایی تا دانشگاهی محرومند. البته حکومت آخوندی هرگز موفق به محروم ساختن زنان از شرکت در عرصه های گوناگون جامعه از جمله تحصیل از مدرسه تا دانشگاه نگردید.

برشکستن مرزهای جدائی جنسیتها دیر زمانی ست که در حال فرو پاشی ست، امروز بشکل موتور سواران زن و مرد بمنصه ظهور میرسد و فردا و یا حتی ساعتی دیگر بشکل دیگری. بهمین دلیل بدحجابی، کشف حجاب و در امیختن و پیوند جنسیتها مختلط، به براندازی جدایی جنسیتها و حکومت آخوندی خواهد انجامید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com