۱۴۰۲ تیر ۹, جمعه

فراخوانی بسوی

پذیرش دینی تازه:

دین هرکس بدین خویش!




آیا، اخیرا متوجه شده اید که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، روزی نیست که بمناسبتی سخن نگوید و راه "مستقیم" را به بندگان خود نشان ندهد. البته، فضای پیرامون رهبر معظم، بدقت بگونه ای نمادین طراحی شده است که قبل از آنکه چیزی توجهی را بخود جلب کند، یکتایی و یگانگی رهبر معظم است که بچشم میخورد، برنشسته روی یک صندلی در مرکز سکویی نسبتا وسیع، سکویی که در نزدیکیهای آن جنبنده ای دیده نمیشود. اگرچه، از سکویی که رهبر معظم بر فراز ان بخطبه خوانی می پردازد، معمولا، رنگ و بوی سادگی و قدری کهنگی بر میخیزد که بر نمایاند بی اعتنایی به زرق و برق بیت رهبری را، با این وجود، صحنه طراحی شده سراسر بازتابنده اقتدار، عظمت و شکوه فرمانروایی ولایت فقیه ست در برابر فرمانبران.

بعبارت دیگر، بنظر میرسد که صحنه هایی که رهبر معظم بر فراز آنها خطبه خوانی میکند، معمولا، بگونه ای طراحی میشوند که یکتائی و یگانگی رهبر در مرکز بیش از هر چیز دیگری، نظرها را بخود جلب کند، چنانکه گویی قصد انتقال این پیام، در میان پیام های دیگر، را دارد که او تنها ست و بجز او کسی دیگری نیست، همچنانکه الله، خداوندی ست یکتا و یگانه که بجز او خدای دیگری نیست.

جالب تر آنکه، رهبر معظم، آخوند خامنه ای، نیز، در خطبه خوانیهایش همان شخصیت را بنمایش میگذارد که طراحان با ابزار آرایش صحنه ها سعی میکنند بدیگران انتقال دهند، سخن گوید، رهبر معظم، چنانکه گویی خداوند یکتا و یگانه است که سخن میگوید. از همه چیز با اطلاع است. بعید است کسی باندازه او بداند و دانا و بینا باشد. از زیر و بم و ریز و درشت و کم و زیاد هر موضوعی که در باره آن سخن میگوید آگاه است. تمامی مشکلات را شناسایی نموده و رهنمودهایی برای حل و فصل نهایی آن مشکلات ارائه میدهد.

در هفته ای که گذشت، در ششم تیر ماه، رهبر معظم، در برابر کارکنان و کارشناسان قوه قضائیه و رئیس آن، آخوند محسنی اژه ای، حضور یافت و مسائلی را که قوه قضائیه با آن روی در روست مورد بحث قرار داد و راهکارهای برون رفت از آنها را نیز ارائه نمود. یکی از مسائلی که ولی فقیه، آخوند خامنه ای بدان توجه خاص نشان داد ظهور "فساد" در درون و بیرون قوه قضائیه بود. البته، فساد درونی را کار کارکنانی در سطوح پائین منشیگری دانست که چهره قوه قضائیه را مخدوش میکند. سپس افزود فساد بیرونی، باید با هماهنگی و همکاری قوه ها با یکدیگر حل بشود. همچنین بر جلوگیری فسادی که از معاملات غیر رسمی اموال غیر منقول بر میخیزد، تاکید نمود. بحث ولی فقیه در باره فساد در نهادی که از آن چیزی جز فساد بر نخیزد، کوتاه و مختصر بود.

اما، گویا آخوند خامنه ای بیشتر نگران انجام وظیفه قوه قضائیه بود در زمینه دفاع از "حقوق عامه." چه اگر حقوق عامه بخطر افتد "امنیت روانی جامعه،" نیز، بحطر میافتد. حقوق عامه چیست، در توضیح رهبر معظم مثالی بشرح زیر ارائه میدهد:

یکی از حقوق عامّه، امنیّت روانی جامعه است. اینکه یک عدّه‌ای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیّت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامّه است و قوّه‌ی قضائیّه باید وارد بشود.

در عین حال، رهبر به یکی دیگر از مسائلی اشاره کرد که گویا در این 44 سال، قوه قضائیه بدان چندان توجهی نشان نداده است و آن اینستکه "آزادی مطلق نیست." که وظیفه قوه قضائیه است بعموم بفهماند که "ازادی مشروع است". که آزادیها بر اساس شریعت اسلامی تعریف میشوند. در این مورد، رهبر خاطر نشان ساخت، که دشمن قوی است و ما ضعیف. در پایان، آخوند خامنه ای باین واقعیت اشاه کرد که قوه قصائیه "تصویر رسانه ای خوبی ندارد"  که این خود، یاد آوری نمود، ناشی از کم کاری در اطلاع رسانی قوه قضائیه است. که اگر قوه قضائیه از خدمات خطیری که بانجام میرساند مردم را در جریان بگذارد، خدماتش مورد تقدیر قرار میگیرد.

بعضا، سخنان اخیر رهبر معظم را دالی میدانند بر آنچه نظام انتظار دارد با بازگشائی مدارس و دانشگاهها، روی در روی قرار گیرد و هدف گفتار او را آماده سازی نیروهای خود میدانند. اما مگر، مهم است که ولی فقیه چه خزعبلاتی بزبان میراند؟ چون او از تنها چیزی که سخنی بزبان نمیراند واقعیاتی ست که در کشور میگذرد. اصلا، رهبر معظم بگونه ای سخن میراند، چنانکه همه چیز در آرامش و رفاه و آسایش است در جامعه. نه دردی است و نه مرضی و نه آه و نه ناله ای. اگر هم هست، با کمی کوشش و توجه حل و فصل میشود، مثل فساد، درون قوه قضائیه، که بقول آخوند خامنه ای، در سطوح پائین منشیگری در شهری کوچک رخ میدهد. این در حالی ست که یکی از روسای پیشین قوه قضائیه بجرم دزدی به بیش از 30 سال زندان در دادگاه محکوم گردیده است، هم اکنون نه در زندان است  و نه معلوم لست در کدام نقطه کشور به ییلاق و قشلاق مشغول است. چنین بنظر میرسد که تنها کسی که نمیداند فاسدترین نهاد در سراسر کشور، قوه قضائئه است، رهبر معظم است. تنها رهبر معظم است که نمیداند قوه قضائیه، نهادیست که خود منشا اصلی فساد د.ر جامعه است. نهادی ست که همه معاملات، زد و بندها، بگیر و ببندها در انجا بوقوع میپیوندد.

اما، ولی فقیه، وظیفه ای بر دوش قوه قضائیه مینهد، گویی که وظیفه ایست تازه افزوده بر مبارزه با فساد که پیوسته آنرا فاسدتر و ناکارآمدتر ساخته است. و آن نیز همساز و همآهنگ ساختن قواعد و مقررات قانونی است با شریعت اسلامی، وظیفه ای که قوه قضائیه از آغاز با آغوش باز پذیرفت. تغییر و تحولی که نهایتا به تبدیل انسان به حیوان انجامیده است. چون آنجا که دین و قدرت با هم یکی میشوند، انسان باید همچون گوسفند، چشم بر زمین دوخته، دهان فروبسته براه خود ادامه دهد، چون آه و ناله بر آورد سر بر باد دهد. باید باشی آنچه که دین میخواهد نه آنچه میخواهی که باشی. بنگر و با چشمان خود مشاهده کن که در ده ماه گذشته چه تعدادی از بهترین جوانان این کشور چشمهای خود را از دست داده و یا در خون خود فرو غلتیده اند. بر اساس امار رسمی بیش از 600 نفر از جوانان این خاک و بوم بدست تفنگداران حکومت آخوندی کشته شده اند. چه چیزی میتواند این خشونت و بیرحمی را توجیه نماید بجز بقای حکومت آخوندی.

بهمین ترتیب، وقتی رهبر معظم، آخوند خامنه ای، از حقوق عامه و امنیت روانی سخن بمیان میاورد، منظورش آن جوانانی نیست که بدست جلادان نظام در خاک و خون خود غلتیده اند. اگر بخواهد بوجود معترضی هم اشاره ای کند، از آنها بعنوان "اراذل" و "اوباش" و یا "اغتشاشگران" نام میبرد.

البته که کشتار و ریختن خون معترضین بحکومت فقیه، جایگزین حکومت الله بر روی زمین، مشروع و مباح است. آنچه رفتار و گقتمان آخوند خامنه ای و یا بطور کلی هر فقیه و طلبه ای را تعین و تعریف میکند دین است. اینان با دین چشم از خواب شیرین برگشایند و با دین بخسبند و هر نفسی که از درون بیرون آورند و هر نفسی که از بیرون بدرون ، همراه است با دین و آغشته به مقدسات دینی.

با کمی دقت متوجه شوی که پس از تقریبا گذشت نیم قرن هنوز بدرستی معلوم نیست که خصم ملت ایران ساختار دین است، دینی که متولی آن آخوند مفتخوار واپسگرا است و یا ساختار قدرت و یا هر دو با هم. اگر در گذشته در باور به خدا و مقدسات و دین و قران، آزاد بودی، امروز اگر هم باور نکنی باید وانمود کنی که سخت باورمندی. باین معنا که تسلیم و اطاعت دیگر نه یک کنش دینی که یک کنش سیاسی هم هست. یا همچون حجاب، برخاسته از عرصه دین(بدرستی و نادرستی آن کاری نداریم) بیک کنش خطرناک سیاسی تبدیل گردیده است، کنشی که ساختار قدرت را بلرزه درآورده است.

وقتی رهبر معظم از پیاده سازی شریعت اسلامی و اجرای آن سخن میگوید، معلوم است که از اجباری ساختن حجاب با انواع و اقسام ابزار خشم و خشونت و توهین و تحقیر سخن میگوید. در رسیدن به هدف چه دستگاها و سازمانها، مثل، ارشاد و صارالله و غیره و غیره و با چه بوجه های هنگفتی بکار نگرفته و نگیرد تا حجاب را همچنان بر سر زنان نگاهدارد، مبادا که تار موی زنی بنیان حکومت آخوندی را بتکان آورد.

بعبارت دیگر، اگر نظام را بمثابه استبداد مضاعف دین و قدرت بنگریم زمانی میتوانیم سلطه آنرا بچالش بکشیم که بر علیه آن به مبارزه دو بعدی دست بزنیم. چه مبارزه با حکومت آخوند نمیتواند جدا از مبارزه با دینی باشد که آخوند قرنها متولی آن بوده است. این فراخوانی ست بسوی ویرانسازی ساختار دین و قدرت نه بسوی بی دینی. که فرا خوانی ست بسوی در آغوش کشیدن دینی تازه: دین هرکس بدین خویش. این باید باشد دین تازه ما: هرکس بدین خویش. نه نیازی به آخوند داریم و فقیه و طلبه و نه نهادی که قشر مفتخوار برای جامعه تولید کند. زمان آن فرا رسیده است که حوزه های علمیه را به مال های و نهادی های تجاری مدرن تبدیل نمائیم و مساجد را به جایگاه طرب و شادی. آرمانی که زمانی بواقعیت می پیوندد که دین کهنه را بدور افکنیم و دین تازه را بپذیریم. دین هر کس بدین خویش، در آزادی مطلق رها از هر گونه قید و بندی. در خلوت خویش آزادی که بپرستی هر خدایی را که دوست داری و بفرمان او گردن نهی اگر چنین آرزومندی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ تیر ۲, جمعه

 

 

بحال این ملت

باید خون گریست!




آیا جای حیرت و تعجب نیست که 44 سال از حکومت یکی از واپسگرا ترین اقشار جامعه، قشر مفتخوار جامعه، قشر فقیه و اخوند و طلبه، بر  جامعه ما میگذرد؟ آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟ با این وجود، هنوز میتوان این سوال را مطرح کرد که چگونه؟ چرا؟ نه مقاومتی؟ نه دلاوری؟  نه رستمی و نه آرش کمانگیری؟

پای بر حق نباید گذارد. آخوند خامنه ای، رهبرمعظم انقلاب، اولین و آخرین کلامی که از حقیقت بزبان راند هنگام برگزیدنش بعنوان ولایت فقیه بود که اعتراف کرد بحال ملتی که او رهبرش بشود باید گریست. کلامی بس بسیار دقیق و آشنا، پرمعنی و چه درست و راست، بیان صریح حقیقت. اما، چه حقیقت تلخ و نا گواری، چه کابوس دهشتناکی، کابوسی که نه زمان پایانش معلوم است، نه چگونگی وقوع آن.

 هماکنون، بازتاب این پیشگویی پیامبرانه آخوند خامنه ای را بطور انکار ناپذیری میتوان در سراسر جامعه مشاهده نمود. بدرستی که بحالت این ملت باید گریست. همین بس که بعمق و گسترش فقر مادی و معنوی، مصیبت و نکبت و، از همه بدتر، بذلت و خواری ای که گریبان ملت را میفشرد بنگری، به تخریب و ویرانی محیط زیست و زندگانی، تا شاید بتوانی شدت فاجعه ای که در پیش روی است در ذهن خویش تجسم نمایی.

اما، کیست که بخواهد ناظر بر ظهور این فاجعه شود و مانعی بر سر وقوع آن بنا نکند؟ بدین منظور، نخست به چیستی این فاجعه ای که باید مانع وقوع آن بشویم پی ببریم؟ تردید مدار که چون از هویت این فاجعه آگاه شوی، روی ترش و اخم در هم کنی. چرا که این مصیبت و نکبتی که امروز هموطنان ما را بسوی زوال، بسوی انحطاط و تباهی میکشاند، اول و اخر، تنها از یک چیز بر میخیزد، از دین اسلام، دینی که اکثریت ملت باتفاق با احساس و با ابزار دل- و نه عقل و برهان و منطق- پذیرفته و در هنگام رشد از کودکی تا بلوغ و پس از آن، در ذات ملت نهفته میشود، دوره ای از دگرگونه شدن که نه مشاهده شود و نه تجربه و نه حتی در دوران جوانی بوجود آنچه در کودکی در درونت کاشته شده است آگاه شوی.

این بدان معناست، که حکومت آخوندی زمانی بپایان خود خواهد رسید که بتوانیم ابزار حکومت و حکمرانی را از دست آخوند ستانده و تاج قدرت از سرش بر گیریم. این ابزار چه میتواند باشد بجز دین. بیرون از قهر و خشونت، نقد دین، شاید تنها راهی باشد برای بیرون کشیدن دین از دست آخوند. چه با ابزار نقد است که میتوان بحقیقت دین آگاهی یافت. با ابزار درون شکافی باورهای دینی ست که خرافه گرائی نهفته در ذاتش را میتوان آشکار کنی. ساختار قدرت را نمیتوانی براندازی نمود، بدون آنکه بتوانی با ابزار نقد از دین عبور نمایی.

اما، نقد دین، بویژه دینی که بر منبر قدرت صعود نموده است ، مثل دین اسلام، اسلام امامتی، دین رسمی ما، دینی که اگر نقد آن غیر ممکن نباشد، بدون خطر جانی هم نیست. چون دین اسلام، ماهیتا، دینی نیست انتقاد پذیر. دینی که بر وجود خدایی بنیان گذارده شده است یکتا و یگانه، خدایی که بجز آن، الله، خدای دیگری نیست. این اصلی ست مطلق و چون و چرا نا پذیر و کامل و ختم همه دینها چنانکه در پیکرش کوچکترین نقصی نیابی، چنین دینی خصم آشتی ناپذیر هرگونه اندیشه انتقادی در باره افسانه دین است.

در طول تاریخ، پس از اسلام هر اندیشه، هر باور و تفکری را میتوانستی بیان کنی اگر سازگار با اصل و اصول دین میبود. اما، وای اگر کلامی را از کلام الله، کلام قران، کلامی که بدرستی روشن نیست که چگونه جمع آوری شده و نام قران را بر آن نهاده اند- بنقد خرد بکشانی و درون آن آشکار سازی. نقد دین اسلام، از آغاز قهرمانانی همچون ذکریای رازی، ابن المقفع و بعدا احمد کسروی و سعیدی سیرجانی و سلمان رشدی و بسیاری دیگر در جهان اسلام، پا بعرصه وجود گذارده اند که جاودانه همچون ستارگان در آسمانها تا ابد خواهند درخشید.

اما، واقعیت آن است که هر چند هم پر شاخ و برگ، درخت نقد دین هرگز چندان تنومند و بارور و غیر قابل انکار نگردیده است. البته که نقد دین نمیتواند در شرایطی رشد و نمو نموده و بغنا برسد، که از جنبه سیاسی نا معقول و اصلا خود کشی بشمار میرود. آیا، اگر سیاستمداری، درون خرافی دین را بگشاید و نشان بدهد چگونه، دین ما غرق در خرافه اندیشیها، تاریک نگریها و پسروی هاست، میتواند انتظار حمایت از مردم را داشته باشد؟

 پاسخ باین سوال اگر تا کنون بلحاظ سیاسی منفی ارزیابی شده است، از این پس باید مثبت و پیشرونده بررسی شود. تحلیلگران رسانه های خبری، جنبه دینی ساختار قدرت را بفراموشی می سپارند، چنانکه گویی خطبه گوئیهای سیاسی رهبر معظم، آخوند خامنه ای، نگرش او به کشور و جهان، تصمیمگیریها و برنامه ریزیهای او ارتباطی با ایمان فناناپذیر او بدین اسلام و اصل و اصول آن ندارد. شاید اتفاقی نباشد که سکوت و اجتناب از نقد دینی که بر مسند قدرت صعود نموده و بر تمامیت جامعه سلطه افکنده و زندگی روزانه را به تیرگی و تباهی کشانده است به بقا و تداوم حکومت دین بواسطه آخوند امداد میرساند.

بدون تردین، دوام و مطلق گرایی نظام را پس از گذشت نیم قرن باید، حد اقل بخشا، ناشی از اجتناب نقد حکومت آخوندی بمثابه یک ساختار دینی دانست، در حالیکه آنرا، بویژه در رسانه های خبری اینترنتی، صرفا همچون یک ساختار سیاسی مورد تحلیل قرار میدهند، چنانکه گویی سیاستها، برنامه ها و تصمیم گیرها، نه بر اساس اصل و اصول دین اسلام، نه بر اساس کلام الله، روایات و احادیث و یا تفسیری آز آنها اتخاذ میشوند بلکه بر پایه محاسبه سود و زیانی که به ملت میرسد و میران فراهم آوردن رفاه و آسایش و یک زندگی معمولی برای اکثریت جامعه، نگرشی نه چندان سازگار با بینش آخوند و فهم او از اصل و اصول اسلامی مبنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری.  

البته که در ظاهر حکومت آخوندی مثل هر حکومتی دیگری دارای ساختاریست سیاسی، دارای سه قوای مجریه،  قانونگذاری  و قضائیه است، نیز، دارای یک قانون اساسی و شورای نگهبان و مجلس خبرگان، کم و بیش بسیار شبیه به نظامهای سیاسی در اطراف جهان.. اما، این وجوه مشترک از یک ظاهر فریبنده فراتر نرود. چرا که ساختار دین و قدرت ساختاریست عمودی که در راس آن آخوندی قرار گرفته است، چنان فرمانروایی میکند گویی جانشین الله بر روی زمین است و در جایگاه اوست که فرمان صادر میکند. چرا که بیش از 34 سال است که فرمانروایی میکند و چرخ تمامی نهادهای حکومت اسلامی بر محوراراده و خواست رهبر معظم بگردش در میآیند. خطبه گویان روزهای جمعه در سراسر کشوروظیفه مقدس الهی خود میشمرند که نشان دهند چگونه اراده رهبر معظم معطوف است بسعادت و رفاه امت اسلامی. با این وجود، برغم تمرکز قدرت در وجود ولایت فقیه، کوچکترین اثری نبینی از وجود مسئولیت.

این بدان معناست که برغم ظاهرش و نهادهائی که از نظامهای سیاسی مدرن مصادره کرده است، حکومت آخوندی یک حکومت دینی ست، حکومتی ست که بدست آخوندها مدیریت میشود، مدیریتی بر خاسته از حوزه های علمیه، نهادی وسیع در خدمت حفظ و تدوام باورها و ارزشهای دینی، نهادی که پس از گذشت بیش از 300 سال تغییر چندانی نه تنها در مواد درسی و کسب علوم فقه نکرده است، بلکه بلحاظ ساختار و مراتب علمی و اقتدار زهد و تقوا همچنان بلا تغییر مانده است.

حال شاید زمینه برای پاسخگویی باین سوال که چگونه حکومت آخوندی، حکومتی که نشان داده است، برغم کوشش برای دست یابی به بمب هسته ای بهر قیمتی، هنوز در دوران خلفای راشدین زندگی میکند و در قرن بیست و یکم تاب تحمل زنان بدون حجاب را ندارد و بی حجابی زنان ستونهای فناناپذیر دین اسلام را تا بیخ و بن بلرزه در میآورد، 44 سال است که بر راس قدرت پا برجا مانده است و همچنان برجامعه، بر ملتی بزرک در تاریخ، چنین تمام و کمال سلطه افکنده است. زمانی نقد دین برهایی میانجامد که از ستایش  و نیایش و مراسم عبادتگزاری که آخوند حاکم میاموزاند خود داری نماییم و جامعه چشمان خود بگشاید مبادا که بار دیگر در چاهی عمیق تز فرو بغلتد. ابزار حکومت، دین را زمانی از دست آخوند بیرون میکشیم که از شناسائی با خدا و مقدسات و آئین و رسوم او خود داری کنیم.

اکنون بر خلاف گذشته شاید بلحاظ سیاسی سکوت در باره دین یک تاکتیک و استراتژی برنده نباشد. از آنچه در این شش ماه گذشته بگوش میرسد و دیده شده است، بیش از هر زمانی نسبت بنقد دین اقبال نشان داده میشود. نفی دین در رفتار و گفتمان روزمره هم اکنون قابل مشاهده است و برغم تمامی تهدیدها و بگیر و ببندها، کشف حجاب، اختلاط جنسیتها، برگزاری مراسم رقص و طرب و شادی و نوشیدنیهای شادیبخش همچنان در حال گسترش است. شاید روزی برسد که آخوند هنوز بر مسند قدرت نشسته باشد، اما، هیچگونه خبری از حضور دین در جامعه بگوش نرسد حتی صدای آذان از بلندیهای گلدسته های مساجد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fminjem@gmail.com.

۱۴۰۲ خرداد ۲۶, جمعه

 

بوی گریز از مسئولیت

و معصومیت بمشام میرسد!



هر زمان که رهبر معظم، آخوند خامنه ای دهان بسخن میگشاید، رمزی از دین پررمز و راز اسلام را بر میگشاید، همچنانکه اینبار در حضور کارشناسان و کارگزاران هسته ای، برمزگشایی نیاز به دست یابی غنی سازی هسته ای بهر قیمتی اقدام نمود. اما، رمز گشائیهای رهبر، معمولا، بجای آنکه بر تاریکیها و ابهامات نوری بپاشد، همه چیز را ظاهری میبخشد عقلانی قابل فهم و درک شدنی، اما، باطنی دشوار برای کشف و آشکار سازی.

با این وجود،، اگر بخواهی از ظاهر عبور کنی و از باطن گفتمان ولی فقیه آگاه شوی که چه میگوید و چه معنی دهد، آنچه بزبان میراند، باید در "پس" آنچه که او بزبان میاورد، در پس گفتمان او بنگری. چه، در پس سخنان اوست که میتوان به حقیقت اندیشه او دست یافت و بخواست و اراده اصلی ولی فقیه آگاه شد، یخواست و اراده ای که جامعه را باین روز سراسر نکبت و مصیبت بار کشانده است. واقعیتی که ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بجای آنکه بوجود آن اعتراف کند و چند و چون آنرا مورد بحث قرار دهد، بمنظورانحراف اذهان عمومی، در دیدار با کارشناسان و کارگزاران هسته ای، از صعود بر قله های علم و دانش هسته ای، برغم تحریمات و سختگیرها، سخن میراند.

 مگر ممکن است ولی فقیه، پرورش یافته در دامن مقدس قران نتواند در باره غنی سازی هسته ای، دانش و علم برتر خود را بنمایش نگذارد؟

اگرچه در آغاز، آخوند خامنه ای سعی کرد نقش خود را در ادامه غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، به یک ناظر و با مشاوری تقلیل بدهد  که چندان نقش مهمی در پی گیری غنی ساز هسته ای بازی نکرده است و از اینرو خطاب(بدرستی معلوم نیست به چه کس و یا کسانی)  میگوید، اگر میخواهید توافق کنید بر سر مسائل هسته ای با قدرتهای بزرگ اشکالی نیست مشروط به حفظ زیر بناهای علم و دانش غنی سازی هسته ای.

در پس این سخنان البته که بوی فریب و ریاکاری بمشام میرسد، بوی فرار از مسئولیت و معصومیت نمایی. که ولی فقیه پند و اندرزگو و خیرخواهی بیش نیست، بویژه خیر خواه ملت، خیرخواه یک "ایران قوی،" دارنده ابرو حیثیت و حرمت و "وزن سیاسی جهانی بین المللی برای کشور" بلحاظ علم و دانش هسته ای و فوائدی که برای زندگی با خود بهمراه آورد که جامعه را بسوی آرامش و رفاه بیشتر رهنمون خواهد ساخت.

همچنانکه در پی میآید مشاهده میکنیم که آخوند خامنه ای هرچه بیشتر بسخنانش ادامه میدهد، چهره دو رو و ریاکار خود را بیشتر و بیشتر بنمایش میگذار. آخوند خامنه ای با شهید سازی خود و حکومت آخواندی، آه و ناله از درون برآورد که بارها پای بسیاری از عهد و قراردادها را امضا کرده ایم، و طرفهای مقابل به قول و قرار خود پای بند نبوده اند.

چه دولتهایی که طرف مذاکره‌ی ما بودند، چه خود آژانس، وعده‌هایی دادند و به آن وعده‌ها عمل نکردند، بارها، وعده‌های غیرقابل تحقق، بی‌اعتمادی؛ پس بنابراین یکی از دستاوردهای این چالش بیست‌ساله هم همین است که ما فهمیدیم که به وعده‌های اینها، به حرفهای اینها نمی‌شود اعتماد کرد.

ولی فقیه، تبلور درخشان علم الهی، پس از 20 سال دریافته است که نباید بوعده های مذاکره کننده اعتماد نمود. گفتااری که میتوان حقیقتی را که در پس ان نهفته است مشاهده نمود: شکست تاکتیک "نرمش قهرمانه" و تکرار آن در شرایط موجود بفرمان ولی فقیه.

واضح است سخنانی که  بزبان میاورد، ولی فقیه را بر راس برنامه ها، تصمیمگیریها و مدیریرت غنی سازی هسته ای قرار میدهد. چه، تنها اوست که میتواند بشکایت از عهد و پیمان شکنی قدرتهای بزرگ و موانعی که برای دست یابی به تکنولوژی غنی سازهسته ای، یپردازد. که بخوبی نشان میدهد، همه چیز از راس آغاز میگردد و در راس خاتمه میآید، راسی که آخوند خامنه ای بعنوان ولی فقیه بیش از 34 سال است بر فراز آن قرار گرفته و هیچ بنده ای راجرات پرسشی نیست. 

این در حالی ست که رئیس جمهور پیشین امریکا بجرم قانون شکنی در دادگاه فدرال در جایگاه متهم قرار گرفت و ادعای بی گناهی کرد. ادعایی که در دادگاه در حضور هیئت منصفه معرض گردد با بنفع متهم و یا بنفع دولت.

آخوند خامنه ای، در ادامه سخنان هسته ای، تاکید میکند که برغم حملات مکرر به زیر ساختها و نرم افزارهای غنی سازی هسته ای، بوسیله دشمنان، ما به پیش رانده ایم. قدرتهای بزرگ همه آگاهند که ما بر اساس باورهای دین مان از دست یابی به اسلحه کشتار جمعی منع گشته ایم و قصد بمب سازی درکارنیست. گویا، فقط کشتار با تیرباران و آویختن بطناب دار و جنایت و کشتار با هر ابزاری تجویز گردیده است در کیش اسلام، بجز اسلحه کشتار دستجمعی.

بدون تردید سخنانی که آخوند خامنه ای بزبان میراند نمیتواند هرگز از زبان کسی کمتر از بالاترین مقام یک کشور بگوش برسد، بویژه زمانیکه واژه "ما" را بزبان میراند. آخوند خامنه ای در راس نهاد آخوندی، خود را نماینده تمامی مردم ایران میداند. اینکه میخواهد خود را مشاوری معمولی جلوه بدهد، کوششی بیش نیست مگر در فریب و ریاکاری.

البته که رهبر معظم، هرگز اعتراف نمیکند که حرف اول و آخر را بجزاو کسی دیگری نمیتواند بزبان براند. که حکومت ولایت فقیه، یک حکومت الهی ست، برخاسته از دینی خاتمه بر تمامی دین ها، دین اسلام، ختم دینها. از اینروست که در روابط بین المللی حکومت اسلامی بدیگر کشورها، بویژه کشورهای مسیحی با دیدی تحقیر آمیز مینگرند. چون الله با برگزیدن محمد بعنوان رسول خود و کتاب مقدس، ختم دینها را اعلام نموده و اسلام را اخرین و نهایی خوانده و تمامی بشریت را به پذیرش آن دعوت نموده است.

اما، در واقع، هر وقت و بهر مناسبتی که ولی فقیه سخن میگوید، باید بپرسیم که ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بچه زبانی سخن میگوید بزبان دین یا بزبان قدرت؟  بهمین دلیل باید بانگیزه سیاست پیگیری غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، با دیدگاه تازه تری بنگریم. که غنی سازی هسته ای و پیگیری آن، بفرمان ولایت فقیه، میتواند همچون ابزاری بکار گرفته شود در خدمت حفظ اقتدارو شکوه حکومت  آخوندی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای.

بعید بنظر میرسد که عقل اجتهاد، فقیه و آخوند را از توانایی ضرب دو در دو محروم نموده باشد. آگاه به این حقیقت که یک یا چند بمب هسته ای در برابر بمب های بیشمار اسرائیل و امریکا، اقدام بخود کشی ست. اما، متولیان دین، مطمئن گشته اند که میتوانند با پوشیدن لباس هسته ای به پیکر اسلام، شرقشناسان و اسلام پژوهان را بیک اسلام متجدد و مدرن دوستدار اخرین علم و دانش بشری، بنمایش بگذاردند و اعلام بدارند، واپسگرایی و خرافه پرستی که باسلام نسبت میدهند، برخاسته است از دیدگاه استعمارگران که هیچ سودی از پیشرفت و ترقی مستعمره های خود نبرند.

اما، اینجا، انچه شایسته توجه است آنست که  که نباید فراموش کرد که مدرن سازی دین فرمانروایی و فرمانبری، دین خرافه گرایی و واپس نگری با ابزار غنی سازی هسته ای، در خدمت تداوم و بقای حکومت آخوندی در کشور ایران است. روشن اس که اصرار بر تداوم غنی سازی هسته ای پیوسته بر میزان تنش و تشنج با قدرتها بزرگ، میافزاید، این همان چیزیست که حکومت آخوندی در پی آن است، سرکوب نا ارمیها در درون به بهانه تنش با قدرتهای بزرگ در بیرون. شاید هزینه این پیشروی را باید پسروی در درون دانست، از حجاب اجباری گرفته تا کشتار و قتل عام معترضین بی گناه. تا زمانیکه آخوند بر سر قدرت است میتواند ساختاری سییاسی ارائه دهد مثل تمام ساختارهای سیاسی در اطراف جهان. دیگر مهم نیست که نظام چندین نفر را بر فراز طناب دار بقتل میرساند و چندین نفر را در سیاهچالها و زیرانواع گوناگون شکنجه نابود میسازد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۲ خرداد ۱۹, جمعه

 

نگریستن در چهره پیروزی!



پس از نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، مهر دین اسلام را میتوان بر تمام زوایای زندگی مشاهده نمود. بدشواری میتوان نهادی را در عرصه های گوناگون جامعه یافت که از تاثیر و نفوذ دین و متولی آن، قشر آخوند برخاسته از حوزه های علمیه مصون مانده باشد. اثر انگشت دین بر آنچه در روبنای و زیربنای جامعه تولید و باز تولید میگردد، از فرهنگ سازی گرفته تا نظارت و مدیریت های نهادهای سیاسی و اطلاعاتی و انتظامی و امنیتی، همچنین در زمینه های مادی و تجاری، هنری، فیلم و سینما تا  رادیو و تلویزیون و موسسه های انتشاراتی. یعنی که بداشواری میتوان عرصه ای را در جامعه یافت که دین که مظهر آن آخوند است در آن نقشی بازی نکند. نیازی بگفتن نیست حکومت دین نمیتواند تمامیت خواه نباشد. یعنی که قدرت در ذات دین اسلام نهفته است.

این ادعایی ست نه معرضانه بلکه دیدگاهی ست بر خاسته از نقد دین و قدرت بعنون یک واحد، غیر قابل مجزا از یکدیگر. آنچه این امر را ضروری میسازد آن است که نشان دهیم که یکتائی و یگانگی و یا و حدت دین و قدرت یک واقعیت انکار ناپذیر است و نمیتوان نقد قدرت را از نقد دین جدا ساخت. همین بسر که نظری با وقایع خبری در چند روز اخیر بیافکنیم تا متوجه شویم که هیچ اتفاقی در جامعه رخ نمیدهد که رها از اثار دین باشد. مثلا ، انتشار نسخه نهایی لایحه عفاف و حجاب  و انواع تنبیه و مجازات، از تذکر و جریمه نقدی گرفته تا 3 سال زندان برای تخلفات گوناگون،همچون بدحجابی، کشف حجاب و عریان سازی بخشی از پیگر و یا کاملتر با پوشش های بدن نما و بدتر از همه تعرض و توهین به بانوان محجبه.

در پی خبر سفر سردار رادن به سواحل استانهای شمالی بمنظور اجرای برنامه های ویژه برای، آنچه خود " پایش و رصد ناهنجاری های اجتماعی در سواحل استان های شمالی میخوانیم. سرداری  که اخیرا برغم سوء استفاده از مقام سابق خود بار دیگر بفرمانده نیروی انتظامی تهران منسوب گردید،ه است. اما، چه چیزی این سفر را لازم و ضروری ساخته است، بر طبق آنچه سردار گفته است گویا حفظ و دفاع از "حق استفاده و برخورداری از مواهب الهی مردم بوده است." از این جالبتر هم میتوان پدیده ای یافت؟ سردار رادن ماموریت خود، مبارزه با بدحجابی  را ماموریتی الهی ، ماموریتی ذاتا مقدس میپندارد، ماموریتی که برغم تمام سختگیریها و بکار گیری ابزار سرکوب و خشونت، بدحجابی نه تنها کاهشی نیافت بلکه توسعه بیشتری یافت و تنوع و نو اوری در شیوه و بکارگیری آن باوج خود رسید. بنظر رسد که نظام سردار لایقتری را نیافته است برای مبارزه با کشف حجاب. مبارزه ای که پس از 44 سال حکومت مطلق فقیه، به قانونمند ساختن آن پرداخته است، همچنانکه در خبر پیشین اطلاع یافتیم.

واکنش معاون رئیسی به اظهارات ظریف، وزیر سابق امور خارجه،نیز، در میان اخبار چند روز اخیر بود، شاید بآن دلیل که گفته بوده است:

 "دیپلماسی خواهش و تمنا کارساز نیست، مثل قضیه برجام / اگر با نگاه سازشکاری حرکت می‌کردیم در هیچ حوزه‌ای نمی‌توانستیم قدم از قدم برداریم؛ اعتقاد راسخ داریم که امداد‌های غیبی شامل حال مجاهدان راه خدا می‌شود."

 بدرستی روشن نیست اگر در طی 44 سال حکومت الهی ولی فقیه از امدادهای غیبی خبری نشده است، آیا میتوان همچنان در انتظار ظهور آنها در آینده بود، همانگونه که بیش از 1200 سال است که منتظر ظهور امام عج هستیم و رهایی از مصیبت و نکبتی که حکومت آخوندی جامعه را در آن غوطه ور ساخته است؟

پاسخ معاون پارلمانی  رئیس جمهور، سید محمد حسینی به اظهارات یکی از " سیاسیون دولت قبل مبنی بر داشتن آروزوها در تناسب با توانایی ها، نیز در میان وقایع خبری بود که گفته است:

 قطعا اگر چنین حرف‌هایی مبنا قرار می‌گرفت، با امکانات اندک امام و مبارزان هرگز انقلاب اسلامی به پیروزی نمی‌رسید و استمرار نمی‌یافت و در جنگ تحمیلی که در آن ائتلاف نانوشته‌ای بین قدرت های جهانی وجود داشت به پیروزی نمی رسید.

فهمیددید که رمز پیروزی در چیست، در آرزوهای بزرگ است نه در شکست در جنگهای خانه برانداز هشت ساله با کشور همسایه و نوشیدن جام زهر.

این نمونه ها بمنظور ارائه موضع خاصی برگزیده نشده اند. بترتیبی که در سایت انتخاب انتشار یافته نقل گردیده است.غرض آن است که بگوئیم که تقریبا غیر ممکن است چیزی در جامعه ای که حکومت دین بر آن سلطه تمام افکنده است رخ بدهد و در پس ان و یا در لایه ای از آن دین و اثر و نفوذ دین را مشاهده نکنی. این است که با سلطه "آخوندیسم" بر جامعه، پس از نیم قرن کمتر پدیده ای را در روابط اجتماعی میتوان مشاهده نمود که تغییر نیافته باشد. مثلا، ما هرگز فکر نمیکنیم وقتی بهر دلیل الله اکبر را بر زبان خود میرانیم، یک شعار سیاسی را بزبان رانده ایم، شعاری که اثری از آن امروز بگوش نمیرسد که شاید خیلی خوشبینانه باشد اگر آنرا نشانی از آگاهی به ذات سیاسی الله اکبر تفسیر نمائیم. این تحول در بخش بزرگی از گفتمان رفتاری و گفتاری، مثل نمازگزاری و عبادت روزانه، روزه داری و نذر و نیاز و زیارت و قربانی حیوانات بوقوع پیوسته بدون آنکه بسیاسی بودن باورها و ارزشها و رفتار دینی خود هرگز آگاهی جمعی کسب کرده ایم.

در اینجا از بکار گیری ایدئولوژی در ازای دین و یا برابر و معادل آن و یا بهر عنوان دیگری، عمدا اجتناب میشود و بحث آنرا بزمانی دیگری موکول میکنیم. اما، نتیجه ای که اینجا منطور نظر است چند چیز میتواند باشد. یکی میتواند تغییر بکاربستن رفتار و گفتمانی بر شمرده شود که تا دیروز دینی محسوب و بنا بر خواست خصوصی در عمل بکار بسته میشد، به یک رفتار سیاسی. یعنی که برفتاری در خدمت و تایید و اعتبار بخشیدن به ساختار قدرت که روشن است مورد بهره برداری متولیان دین و توجیه حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای قرار میگیرد.

 منظور ثانی میتواند این پندار تلقی شود که تا زمانیکه همچنان بگفتمان و رفتار دینی مان ادامه میدهیم، نفهمیده کلماتی را بزبان میرانیم هنگام نمازگزاری روزانه، نمیتوانیم انتظار ناپدید شدن نظامی را داشته باشیم که بنام الله، حکومت میکند همان خدایی که اکثریت جامعه، نیز، بوجود او، یکتایی و یگانگی او باور دارند. خدایی که بنام او چشم  باین جهان باز میکنند و با باور باو برشد و بلوغ میرسند. یعنی که خدایی که در ذات باورمند می نشیند.  خدایی که بخشنده و مهربان است و همگان را بنده و فرمانبر خود میداند. اما، کمتر کسی باین واقعیت آگاه است که این خدا تنها آنانی را می بخشد که خود را تسلیم باراده و خواست الله میکنند و او را تنها خدایی میدانند که بجز آن خدای دیگری نیست. نمیدانند اگر انسانی نخواهد در برابر الله خود برشکند و  پیشانی بر زمین بر نهد به نشان پذیرش حقارت و خواری بعنوان بنده ای نیازمند رهنمون شدن براه مستقیم، و بخواهد بخدای دیگری باور کند، جایگاهش سوختن تا ابد در آتش دوزخ  است. پس باید که بخاطر بسپاری که بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی، احکامی که الله با زبان خود به محدبن عبداله بشکل وحی انتقال داده است، زندگی خود را نظم و ترتیب و شکل ببخشی.

این بدان معناست، در شرایط موجود، در پس هر پدیده اجتماعی از جمله گفتمان سیاسی، دین نهفته است. با این وجود در بررسی های تحلیگران حکومت آخوندی، از دینی بودن سیاستهای حاکم بر جامعه، خبری نیست. این در حالی ست که دین با همه چیز آمیخته و همه چیز سراسر به دین آغشته گردیده است. همچنانکه در نمونه های بالا ارائه شد. تحلیلگرانی هستند که سیاستهای نظام، بویژه آنهایی که برخاسته از اراده آخوند خامنه ای جزء بجز مورد تجزیه و تحلیل کارشناسانه قرار میدهند، اما، به رابطه آنچه خامنه ای میاندییشد و بزبان میراند با اصل و اصول دینی که او خود را مظهر و تبلور آن میداند، کوچکترین اشاره ای هم نشده است. حال آنکه، در پیروی از الله، ولی فقیه هم خود را خدایی میداند که بجز او هیچ خدای دیگری نیست. ممکنن است بنده ای خدا را مورد سوال قرار دهد، اما خاطر آسوده دار هر آنکس ولی فقیه را مورد پرسش قرار دهد موجودیت خود را در معرض نابودی قرار داده است.

در یکی از برنامه های تحلیلی ایران- اینترنشنال، مجری، خانم سیما ثابت نظر آقای مهدی مهدوی آزاد را در باره سخنرانی آخوند خامنه ای بمناسبت مرگ ولی فقیه اول، آخوند خمینی جویا شد. ایشان در پاسخ گفتند بهترین واژه ای که میتواند برای توصیف آن بکار گیرد "رقت انگیز است." حال آنکه کنش ولی فقیه، از نفرت و بیرحمی و انتقام ستانی نسبت به کسانی بر میخواست که او آنها را اغتشاشگران خواند و اعلام کرد که:

"طراحی این اغتشاش های پاییز گذشته در اتاق های فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طراحی جامعی هم انجام دادند. پشتیبانی مالی و رسانه ای و تسلیحاتی به وسیله دستگاه های امنیتی غربی انجام شد."

حال باید پرسید، که آخوند خامنه ای بچه زبانی سخن میگوید بزبان دین و یا زبان قدرت. آیا میتوان دین و قدرت را در این عبارت از هم تمیز داد. افزوده بر این، آیا معلوم است که آخوند خامنه ای در جامه یک رهبر سیاسی سخن میگوید و یا یک رهبر دینی. برغم وجود عبا و عمامه و دینی بودن محلی که در آن خطبه خوانی میکند و منبر پهن و عریضی که تنها و بی همتا بر آن ظاهر میشود و آیه های قرآنی که اطراف حسینه را میپوشاند، همه حکایت از سلطه مطلق دین بواسطه ولی فقیه میکند، بوی همچون یک رهبریک دستگاه سیاسی مینگرند.

این بدان معناست تا زمانیکه حکومت آخوندی، بمثابه یک حکومت سیاسی مورد تحلیل و بر رسی قرار میگیرد، نیروهای اپوزسیون نمیتوانند به ابزاری مناسب برای براندزی نظام بدست آورند. چون حکومت آخوندی قبل از آنکه یک حکومت سیاسی باشد یک حکومتی دینی ست، نمیتوانی نقد یکی را از نقد دیگری جدا نمایی. این بدان معناست که زن زندگی آزادی، تا کنون تنها شعاری بوده است که نقد دین و قدرت را در هم میآمیزد و در درون خود ارزشهایی را ارائه میدهد که ارزشهای دین و قدرت را یکجا بچالش میکشد.

اینست که سخنان خامنه ای بمناسبت مرگ خمینی را باید ناشی از تنفر از آنانی دانست که آو اغتشاشگران و فریبخوردگان قدرتهای غربی و خائین بوطن میخواند. یعنی که تنفر از معترضین و منقدین است که او را با انتقام ستانی و سرکوب و کشتار و بگیر و ببند و زندان و شکنجه وا میدارد. افزایش تعداد اعدام در ماههای اخیر را باید کنشی خواند بر خاسته نه از سر قدرت بلکه از سر کم زوری و عدم اعتماد بخویش. افزوده بر اعدام سه جوان بی گناه در ماه گذشته، گفته میشود که روزی نیست که یکی بر فراز دار ولایت بقتل نرسد. قهر و خشونت، قتل و جنایت ابزاری ست در خدمت زورنمایی، در خدمت مقهور ساختن و بسکوت وا داشتن معترض و مخالف. در نتیجه، براندازی نظام نیازمند ابزاری ست دو بعدی، در آمیختن چالش قدرت با چالش دین. بعید بنظر میرسد که با چالش یکی بدون چالش دیگری هرگز بتوانیم با چشمان خویش چهره پیروزی را مشاهده کنیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۲ خرداد ۱۲, جمعه

 

از درون

ندای وحدت بگوش میرسد!


اگر نیک بنگری، دریابی که این روزها حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای و پادوی وی، رئیس جمهور، ابراهیم رئیسی و دیگر سفیر و سفرای نظام، مورد لطف و عطوفت جامعه بین المللی قرار گرفته اند، بویژه کشورهایی نظیر چین و روسیه. حتی با کشورهایی همچون عربستان سعودی، البته بسفارش برادر بزرگتر، شی جین پینک رهبر خدا گریز دین ستیزحزب کمونیست از در دوستی در میاید. دیر زمانی ست که سخن از توافقی جدید با امریکا در مورد غنی سازی هسته ای بگوش میرسد، سخن از "توافق در توقف در برابر توقف، میرود، از توقف غنی سازی هسته ای در برابر توقف بخشی از تحریمات آمریکا، بخشی که نیازمند گذار از مجالس قانونگذاری نیست. سفیر عمان گویا مامور دریافت پاسخ مثبت و یا منفی رهبر معظم انقلاب بتوافقنامه ای ست که قرار است جایگزین قرارداد برجام بشود تا برئیس جمهور امریکا، جو بایدن انتقال بدهد. (مگر الله اجازه میدهد بندگانش با شیطان بزرگ وارد گفتگو گردند؟).

جامعه بین المللی حکومت اسلامی را در زمانی مورد تایید و لطف و محبت قرار میدهد و چشمان خود را بر نا آرامیها و نارضائیهای درونی می بندد که نظام، قهر و خشونت و انتقام ستانی، سرکوب و کشتار و اعدام روزانه معترضین و مخالقین را باوج خود رسانده است.

البته که دیر زمانیست طراح اصلی روابط بین المللی کسی نیست مگر رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای. طراح سیاستی دوگانه: از یکطرف در یوزگی و مماشات و تن دادن بشرایط قدرتهای بزرگ، تحت سیاست معروف به "نرمش قهرمانانه" برخاسته از اندیشه فقهی آخوند خامنه ای که بر ملا شدن آن چیزی جز شرمگینی ببار نیاورد، از طرف دیگر "فرهنگسازی" و نهادین ساختن ارزشهای نظام اسلامی با مشت آهنین، با حجاب اجباری، با ابزار سرکوب و گشت ها ارشادی، با بگیر و ببند و زندان و شکنجه و نهایتا اعدام.

 اما، باید بخاطر داشته باشیم که رفتار حکومت جوامعی که بر اساس حرمت به حق و حقوق بشری بنیانگزاری شده اند، خود برخاسته است از درک و بر رسی آنها از نیروهای مخالف، نیروهای جایگزین و پیروان آنان. واقعیتی که آنان در صحنه سیاست کشور مشاهده میکنند، چیزی نیست جز تشتت و پراکندگی، تضادهای آشتی ناپذیر و خصومت ورزی. پس از 44 سال مبارزه با حکومت آخوندی، نمیتوانند به نیرویی منسجم و سازمان یافته اشاره نمایند که شایستگی جایگزینی حکومت آخوندی را بحدی کسب کرده باشد که بتوانند روی پیروزی انها حسابی بگشایند.

واقعیت هم این است که در سراسر جهان کمتر میتوان حکومتی را یافت که دارای مخالفینی باشد بوسعت و تنوع و تعدد مخالفین حکومت آخوندی، در خارج از کشور، بویژه در کشورهای غربی. مخالفین بسیار، در هر مکان و زمانی، اما، در کل نیرویی پراکنده، از راست بگیر تا چپ و سکولار و دینی، از مشروطه خواه گرفته تا سلطنت طلب و پادشاهی خواه و ملی گرا و هر مسلکی دیگری که در مابین اینها قرار میگیرد. هر دسته و گروه مخالفی بر طبل خود می کوبد و پرچم خویش بر افرازد. یعنی که نیروهای مخالف، بیشر با یکدیگر بستیز و خصومت می پردازند تا با دشمن مشترک، حکومت آخوندی. البته که این نیروها، غالبا در خارج از کشور پرچم مبارزه با حکومت اسلامی را بدوش میکشند.

 ظاهرا، نیروهای مخالف ساکن خارج خود را صدای آنانی میدانند که در درون کشور، کف خیابانها بمبارزه مرگ و زندگی بپا خاسته اند. ادعایی که بیشتر از توهم بر میخیزد تا از فهم واقعیت. چرا که صدایی که از درون بگوش میرسد، صدای وحدت است و همبستگی. حال آنکه آنچه در خارج از کشور بگوش میرسد، هر صدایی میتواند باشد بجز صدای وحدت. بازتاب این وحدت را در سرنوشت نشست جورج تاون همگان مشاهده کرده اند.

اما، آنان که در کف خیابانها، در کوچه و بازار، در مترو و اتوبس در اماکن عمومی، نظام را بچالش میکشند، استطاعت گشودن حسابی برای حمایت کشورهای غربی برهبری امریکا را ندارند. کشورهای جهان نزدیک به نیم قرن است که به وجود حکومت اسلامی برهبری قشر آخوندی و گفتمان و رفتار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و نظام آخوندی خو گرفته اند. حضورش را در صحنه جهانی پذیرفته اند و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرده اند. مسلم است که هرکشوری در پی منافع خویش است وقتی وارد در ساختار روابط بین المللی میشود. نمیتوان از آنان انتظار داشت که بدفاع از حق و حقوق بشر در کشورهای دیگر برخیزند.

دانالد ترامپ فرمان نابودی سردار سلیمانی را صادر نکرد بآندلیل که حق و حقوق بشری را زیر پا گذاشته و جامعه انسانی را زیر نعلین آخوند به نکبت و مصیبتی پایان ناپذیر باسارت کشانده بود. نابودی سردار سلیمانی، غلام گوش بفرمان ولی فقیه، در کشور همسایه، عراق، کشوری که حکومت آخوندی جولانگاه خود میداند، در خدمت برافراشتن پرچم اقتدار دانالد ترامپ بود که جهان، بویژه حکومت اسلامی را متقاعد سازد که در بکار گیری ابزار قهر و خشونت کوچکترین شک و تردیدی بخود راه نمیدهد. پاسخ آخوند خامنه ای به اراده معطوف به نابودی سردار وفاداری همچون سلیمانی، شباهت زیادی بیک شوخی دارد تا ارائه پاسخی در خور "شهادت" سردار حکومت اسلامی.

 این در حالی ست که از درون یک صدا بگوش میرسد و هر صدای دیگری که بگوش میرسد، نهایتا در تایید آن یکصداست. صدایی که از شعار زن زندگی آزادی بگوش میرسد، شعاری بازتابنده تایید انچیزی که کیش اسلام نفی میکند. اسلام هم وجود زن را نفی میکند بعنوان یک انسان با حق و حقوقی برابر با مرد، هم زندگی و آزادی را از آن جهت که اسلام دین سلحشوری است و رشادت، دین جهاد است و شهادت. دین نفی زندگی ست و هر آنچه که در این جهان به لذت و طرب و شادی میانجامد. دین اسلام دین میرندگی است نه زندگی. زندگی در این جهان پوچ است و بی معنی. بخودی خود روشن استکه دین اسلام خصم آشتی ناپذیر آزادی ست. آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری است که از دین اسلام بر میخیزد نه ازادی معطوف بخود فرمانفرمایی و خود مختاری برخاسته از عقل و خرد بشری و انگیزه رهایی از بندهای اسارتبار باورهای خرافی.

گویا ندای این وحدت بگوش مخالفین خارج نشین هنوز نرسیده است که دور از واقعیت بنظر میرسد. شاید هم شنیده شده است، اما، نه بعنوان شعاری مبنی بر نفی حرف و گفتمان الله، معنایی که در ذات باورهای دینی نهفته است، نفی بندگی و عبودیت، بویژه اگر زن باشی. تایید ضد دینی بودن این شعار بتوسعه فرهنگ آزادیخواهی بر اساس سکولاریسم انقلابی میانجامد. بعبارت دیگر این شعار بر بیشتر دلها زمانی خواهد نشست که بقدرت رهایی بخش ان از خرافه اندیشی، آگاه شوند. کیست که از باسارت کشیدن زنان در جامعه سود می برد. چه کسی میتوند توانائیها و دانائی های زنان را انکار نماید. کیست که امروز زن را نا برابر و یا کمتر از مرد میانگارد؟ آیا میتوانی با باور به برابری زن و مرد بمخالفت برخیزی؟ معلوم است که کمتر کسی میتواند در این مورد پرچم مخالفت را بر افرازد. خارج از این مورد حال هر پرچمی که میخواهی بر دوش بکش با هر رنگ و کیشی.

بی نیاز از گفتن است که باور به زن زندگی آزادی، بعنوان شعاری مبنی بر نفی باورهای دینی، لزوما نفی باور و دین و ایمان فردی و خصوصی نیست. هر فردی ازاد به اندیشه و برگزیدن هر کیش و آئینی است. الغا دین رسمی ست که باید سر لوحه جنبش براندازی قرار بگیرد. کدام تفکر و اندیشه و یا گروه و حزب و سازمان سیاسی میتوان یافت که در مخالفت با شعاری برخیزد که بر بنیان حکومت اسلامی ضربات ویران کننده وارد میکند، مثل، شعار زن زندگی آزادی. باور باین شعار یعنی تایید آزادی در گزینش، در بیان و اندیشه، آزادی در گزینش دین و آئین. پذیرش این شعار بازتاب وحدت است و تائید تنوع و کثرت.

اما، چه چیزی را میتوان مانع شکل گیری یک نیروی منسجم و شایسته جایگزین با پیروان اکثریت جامعه دانست؟

 مانع ظهور یک تشکل وسیع را باید ناشی از این واقعیت دانست که اقشار گوناگون جامعه، بوویژه، زنان و جوانان، از بخشهایی از دین عبور کرده اند و بیزاری خود را از آئینی که باسارت وبندگی انسان میانجامد اعلام نموده اند. اکثریت جامعه به تجربه دریافته است که از حکومت دین، از حرام ها و حلال ها، از محدودیتها و ممنوعیتها که فساد و تباهی میآنجام و زمینه را برای رانت و رشوه و دزدی و دروغکوئی فراهم میاورد. تنبیه و مجازات مصرف کننده نوشیدنی های شادیبخش، هم بر مصرف و هم بر تولید آن افزوده است. روزی نیست که قاچاقچی بدار نیاوزیند، ایا انتقال و خرید و فروش مواد مخدر نا پدید شده است و یا بطور بی سابقه ای فرا گیر شده است؟ آری، اکثریت جامعه از دینی که شادی و طرب، رقص و پایکوبی را قدغن میکند، عبور کرده اند و همچنین از دینی که اساس ان فریب است و فریبکاری، دروغ است و ریاکاری.  در حالیکه نیروهای مخالف خارج از کشور هنوز بر آن باورند که میتوان از حکومت آخوندی عبور نمود بدون آنکه با دین خصومت ورزید خود را با جامعه بیگانه ساخت. این در حالی است که از هر زاویه که بنگری حکومت آخوندی زمینه عبور از دین را در اقشار مختلف جامعه فراهم آورده است. آینده نشان خواهد داد که آن نیرویی در میان جامعه بر قلعه پیروزی صعود خواهد کرد که اماده باشد همراه بخش بزرگی از جامعه از دین عبور نماید. باید این فرصت تاریخی را غنیمتی گرانبها و نادر برشمرد در خور تزئین یک جامعه رها یافته از خرافه باوری!

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com