۱۴۰۲ اردیبهشت ۸, جمعه

زوال باورها

و کنش های دینی

 و واژگونی حکومت اسلامی!



نادیده انگاشتن نقش دین در بوجود آوردن شرایط موجود و ادامه آن، امریست عادی و الزاما توجه ای را بسوی خود جلب نکند.. چرا که حکومت آخوندی در نزد بسیاری، از جمله در نزد دولت های خارجی، حکومتی ست سیاسی مثل سایر حکومتها، بویژه حکومتهای غربی.

درست هم است، حکومت آخوندی از نهادهای یک حکومت سیاسی تشکیل یافته است، نهادهایی مدرن، همچون قانون اساسی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و مجلس  قانونگذاری، جدا و مستقل از دو قوه دیگر، قوه قضائیه و قوه مجریه. اما، این ظاهری فریینده بیش نیست. چون در اصل همه این نهادها بازتابنده اراده ولایت فقیه اند، اراده ای بازتابنده اراده الله، خالق یکتا و یگانه.

این بدان معناست که حکومت اسلامی برغم ظاهرش، یک حکومت دینی ست نه یک حکومت سیاسی. مخالفین و معترضین باید آگاه باشند که با حکومت خدا است که سر و کار دارند. شاید برای مبارزه با حکومت خدا ضروری باشد که کفر را هم در آغوش کشند و کافر شوند. چه شور  بختی ای!

البته، تفاوت حکومت دین با حکومت سیاسی در آن است که حکومت دین متعهد به هیچ قانونی نیست، مگر قانونی که ماخذ آن قرآن، احادیث و در کیش شیعی، روایات باشد. ماخذها و منابعی قابل تعبیر و تفسیر بوسیله افرادی که آموزش زبان و دانش خدایی را پیشه خود ساخته اند، پیشه ای که از طلبه گری اغاز میگردد و باجتهاد ختم ، مرتبه ای عالی در علم و دانش فقهی، در حوزه های علمیه و یا نهادهایی که میتوان وظیفه شان را تولید آخوند و یا قشر آخوند در جامعه دانست. قشری که هم اکنون بر تمامی سطوح اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، جاسوسی و فرهنگی سلطه افکنده است.

البته، جای بسی سوال است که چگونه اخوندی که تا دیروز، سرش گرم کسب تحصیلات طلبه گری بود و گاهی نیز بمنبر میرفت، ناگهان به یک مامور سطح عالی اطلاعاتی تبدیل و مدیریت یک سازمان وسیع جاسوسی را بعهده میگیرد. هم اکنون آخوندها هستند، آخوندهایی با شش کلاس دانش، قشر حاکم بر جامعه. حصور آخوندها در مقام های برتر ساختار بورکراسی و سیاسی و حتی نظامی  را میتوان براحتی مشاهده نمود، شاهدی بر سلطه شریعت اسلامی بر تمامیت جامعه.

یک مقام حوزه ای اخیرا سخنانی را ایراد کرده است که خبر از هراس آخوند میدهد از جایگاهی که در جامعه باشغال خود در آورده است، هراسی برخاسته از از آگاهی به شور و هیجان رهایی بخش جنبش زن زندگی آزادی. وی خاطر نشان ساخت در براورد تعداد آخوندها در سراسر کشور ارقام مبالعه امیر چند میلیونی بکار گرفته شده که باین شایعه دام بزنند که شیخ ها همه جا را گرفته اند. که البته چیزی کمتر از حقیقت نیست. اما، همین مقام حوزه ای تعداد آخوندها در سراسر کشور را 200 هزار نفر تخمین میزند. در حالیکه ارقام غیر رسمی تعداد اخوندهای سراسر کشور را تا 500 هزار تخمین میزنند. نیرویی بسیار عظیم که با ابزار بودجه های هنگفت یا خریداری شده اند و یا به ابزار تحکیم سلطه دین بر جامعه در آمده اند.

 اگر چه که یک چنین نیروی وسیع نمیتواند دچار تضاد منافع و رقابت حرفه ای نگردد. اما، روی هم رفته اخوند، امروزقشری است ممتاز که برجامعه سلطه افکنده است. بی دلیل نیست که امروز بر خلاف دیروز شاهد بر ترور آخوند هستیم و نه ترور یک فرمانده نظامی، مثل دوران شاهی. ترور آخوند، آیت الله سلیمانی، بازتابنده آگاهی جمعی ست به آمیزش منحوس دین و قدرت با یکدیگر. آمیزشی که از آن چیزی بر نخیزد مگر نکبت و مصیبتی که هم اکنون جامعه با آن روی در روست.

البته، قشر آخوند امروز تنها عمامه دازان و عیا پوشان نیستند و از حوزه های علیه بر نخاسته اند. اکثرا آنها را باید یقه کوته ها و یا آخوند کت و شلواری خواند و یا بورکرتها و تکنوکرات های مدرن در یک جامعه سنتی دانست. یقه کوتاه های نظام افرادی، هستند معمولا پرورش یافته در دامن فقه و علم و دانش اسلامی، ریشه برگرفته از دوران بیابنگردی و بت پرستی در 1400 سال پیش از این- اکثرا، از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق و یا دانشگاه هاروارد اسلامی.

البته که حضور آخوند در رده های فوقانی نظام، خود حکایت از سلطه دین میکند و ارزشها و هنجارهای دینی. که جامعه بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی مدیریت میشود، قوانینی در خصومت و ناسازگار با وجود زن و زیستن با طرب و شادی در آزادی.

با این وجود، هنوز بسیاری با دین اسلام رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله، هرگز از مغزشان خطور نمیکند. چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده. اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصورند که میتوان روزی عروس زیبای آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور لسپارند. اینان در بهترین وجهش البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت و یا دین را از سیاست جدا ساخت. یعنی که دین در حوزه های علمیه و در مساجد و در خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه، سیاست، آلوده و مزور و ریاکار.

جدایی دین از سیاست، در کیشی که خدا، خویشتن را فدای رستگاری بندگان خود میکند، بسی بسیار ساده تر واقعیت می یابد در مقایسه با  کیشی که در آن خدا چیزی نیست مگر بازتاب قدرت مطلق و اراده ای چون وچرا ناپذیر. آنجایی که دین، قدرت است و قدرت، دین، جدایی دین از سیاست اگر غیر ممکن نباشد، محتمل هم نخواهد بود.

برخی نیز بر آن باوراند که دین باید لباس مدنیت بتن کند و بامور معنوی و اخلاقی پیروان خویش بکوشد. اخیرا آخوند محمد خاتمی رئیس جمهور سابق و از پیشتازان اصلاح طلب، سر از یقه بیرون کشیده با قبا و عبای رنگین، خیلی شیک، بقول معروف، شسته و روفته از عرفانی سازی دین بعنوان راه برون رفت از شرایط کنونی سخن راند. گویی میخواهد بگوید و یا با خود نجوا کند آنچه را که هرگز جرات نکند که بزبان راند، بازگشت بدوران شاهنشاهی، دورانی که زنان در گزینش حجاب و در پوشش، بطور کلی، آزاد بودند. جامعه هم تحمل حجاب را داشت و هم تحمل مینی ژوپ. که برای بقا هم که شده حکومت دین، اگر کشف حجاب را تحمل نمیکند، بدحجابی را باید بپذیرد، همان پدیده ای که سردار رادن مامور براندازی آن شده بود در 15 سال پیش از این، کارش بحایی نرسید و میدان مبارزه با زنان را با رسوائی ترک کرد. سردار شکست خورده را بار دیگر بر مسند فرماندهی گمارده اند که با پدیده ای بمبارزه بر خیزد که بلحاظ کمی و کیفی بسیار متفاوت است با پدیده بدحجابی، جنبش کشف حجاب، جنبشی که لرزه بر بنیان حکومت دین و قدرت انداخته است، جنبشی رهایی بخش و شکننده هنجارهای اسارتبار دینی.

بعبارت دیگر، امروز، پس از 44 سال حکومت دین، آنچه باثبات رسیده است انست که کنش، رفتار، رسم و رسومی و یا هنجاری نیست که خالص دینی بوده و آلوده بمنافع قدرت نباشد. مثل، برگزاری مراسم عبادت روزانه و نمازگزاری در حداقل سه نوبت در روز، کنشی ست در اصل سیاسی، همچنانکه اداب غسل و وضو و طهارت، دیگر کنشهایی صرفا دینی نیستند در دورانی که دین بر مسند قدرت قرار گرفته است، بلکه سیاسی هم هستند. آخوند، تبلور وحدانیت دین وقدرت است.

آخوند پناهیان، از آخوندهایی ست بی نظیر در خطبه خوانی و موعظه. وی در یکی از ویدئوها ی خود بهمه شنوندگان و بینندگان یادآوری میکند که ابناع بشر به الله بدهکاری دارند، به خداوند که همه احکام لازم برای زندگی در این جهان و رستگاری در جهان دیگر را برای بشر آفریده است. بشر باید "سعی" کند آنچیزی بشود که الله خواسته است. در این راه است که گاهی حتی نظامهای اخلاقی با اصل و اصول دین اسلام، نیز، تضاد و تصادم پیدا میکنند. مثل قتل نفس که بلحاظ اخلاق مذموم و قابل مجازات بشمار آید. حال آنکه، دین آنرا زیبا میشمرد، توصیه نموده و پاداش ورد به بهشت را وعده دهد اگر در دفاع از دین و وحدانیت الله بوقوع پیوسته باشد.

این بدان معناست که برای براندازی حکومت دین، سامان و سازماندهی سیاسی تنها کافی نیست. سازمانها و جنبشهای سیاسی هرگز به براندازی نرسند، اگر برگزاری مراسم دینی از عبادات روزانه گرفته تا مراسم نذر و نیاز را با حمایت از ساختار قدرت شناسائی و یا یکسان با آن اعلام نکنند. بزبان دیگری، به براندازی حکومت آخوندی زمانی میتوان امیدوار بود که همگان از برگزاریهای مراسم گوناگون دینی، از عبادات روزانه گرفته تا برگزاریهای مراسم  ماهیانه و سالیانه خود داری کنند. زوال باورها و کنش های دینی، از مستلزمات واژگونی حکومت آخوندیست. روشی انقلابی بدون تخرییب و ویرانی.

بسیاراند تحلیلگرانی که با ایدئولويک خواندن حکومت آخوندی، از شناسائی آن بعنوان حکومت دین طفره میروند. چرا که دوست ندارند که خصم دین شناخته شوند. این در حالی ست که شرایط موجود حاکی بر آن است که نزدیک به نیم قرن تجربه حکومت دین، زمینه را برای رهایی از دین به مثابه مجموعه ای از قواعد و مقرارت پوچ و باز دارنده پیشرفت و پیشروی فراهم آورده است. آن دوران که حکومت دین در نزد  مردم از حرمتی برخوردار بود گذشته است. آن دوران که فعالیت های دینی با واکنش تعصب انگیز روبرو میگردید، بسر آمده است. دیگر نمیتوان، رهایی و آزادی از یوغ دین را یک رویای دل انگیز و دور از واقعیت خواند.

گذشته است آن دورانی که قادر نبودی که به هیچ عنوانی انگشت نقد و بررسی بسوی نشانه روی.

در حال حاضر چنین بنظر میرسد، همچنانکه اراده شاه معطوف بحرکت به سوی تمدن نوین، زمینه را برای ظهور حکومت دین اسلام برهبری قشر آخوند بوجود آورد. حکومت آخوندی هم با تحمیل شریعت اسلامی، نزدیک به نیم قرن بر تمامیت جامعه، زمینه را برای ظهور جنبشی بوجود آورده است مبتنی بر اراده معطوف به براندازی دینی که تاج قدرت بسر گذاشته است، مبتنی بر اراده ای که در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بازتاب مییابد، جنبشی برهبری زنان و جوانان و نو جوانان- از هر دو جنسیت، جنبشی در سوی روشنایی و آینده ای درخشان، رها یافته از قواعد و مقررات اسارتبار شریعت اسلامی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اردیبهشت ۴, دوشنبه

 

 

بد حجابی: اعتراض و مقاومت

در برابر نظام جباردین و دینداری!

 


 

مقدمه: آنچه در پی میاید، نوشتاری ست از دهه هشتاد در باره مبارزه با   پدیده بدحجابی که قرار بود با انتصاب سردار احمد رضا رادن بمقام رئیس پلیس پایتخت، براندازی شده و یکبار و برای همیشه ریشه این ناهنجاری از بیخ و بن کنده شود. حال، پس از 15 سال، بار دیگر سردار رادن را مامور مبارزه با پدیده ای میکنند که در ان شکست خورده است. مسلم است که اگر پیروز شده بود، مجبور نبود که بار دیگر آن ماموریت را بدوش بگیرد.

 جالب است که طرح و برنامه ریزی سردار رادن در باره ماموریتی که بوی سپرده شده است، تکرار همان خزعبلاتی است که در 15 سال پیش مطرح کرده بود.

اما، سردار رادن گویا فراموش کرده است که در آن زمان هم با اعتراض و مقاومت زنان رو برو بود، مبارزه ای که از آغازین روزهای صعود آخوند بر فراز منبر قدرت در 44 سال پیش بوقوع پیوست و هم اکنون به جنبشی تبدیل شده است رهایی بخش، رها از بند اسارت در دست اندیشه های خرافی برگرفته از ایده ها و تفکرات دوران بیابان گردی و بادیه نشینی، جنبش رهایی از باورها و اعتقاداتی در تضاد و خصومت با زن زندگی و آزادی و پیشرفت و ترقی در جهانی فرا سوی، جهان دینی، فراسوی قواعد و قوانین، شریعت اسلامی. سردار رادن، در 15 سال پیش از این، قصد آن داشت که اینده را با بازگشت بگذشته  و براندزی پدیده بد حجابی  شکل ببخشد حال آنکه امروز با پدیده کشف حجاب، پدیده ای بسیار متفاوت و نظام برافکن روی در روست. ولی، همچنانکه، جناب سردار در مرحله اول شکست خورد، اینبار نیز نه تنها  در پیاده سازی همان رسالت شکست خواهد خورد بلکه با دفن حجاب نظام نیز دفن خواهد گردید.

****

روزنامه اعتماد ملی گزارش میدهد که رئيس‌پليس پايتخت، ‌سردار احمدرضا رادان، در یک کنفرانس مطبوعاتی در خصوص پرسشي درباره نحوه اجراي چگونگي اجراي طرح مبارزه با بدحجابي از روز شنبه يكم ارديبهشت 86 گفت:

اتفاق خاصي نيفتاده! مي‌خواهيم يكي از ماموريت‌هاي ذاتي خود كه مدتي در اولويت بود و اينك باز هم در اولويت قرار گرفته است را انجام دهيم.

جناب سردار در واقع اعلام میدارد که برنامه مبارزه با بد حجابی در سرشت و نهاد حرفه پلیس نهفته است و از آن جدائی ناپذیر است. گوئی که در صدر مفاد آئین نامه شغلی قرار گرفته است. بزبان دیگری،  الویت این امر، داده شده است و در آن چند و چونی نیست.

اما گویا سردار پلیس بمنظورشناخت و مبارزه با پدیده بد حجابی که آنرا سبب تزلزل نظام اخلاقی معرفی میکند، دست به تحقیقات وسیع و دامنه داری زده است تا طرح براندازی آنرا بر اساس علم آغاز کرده باشد. بنا بر گزارش روزنامه اعتماد ملی، جناب سردار خاطر نشان میسازد که:

به شواهد و دلا‌يل محكم و متقني دست يافته‌ايم كه نشان مي‌داد بدحجابي موجب كاهش امنيت اخلا‌قي جامعه و ايجاد خلل و كاستي در آن مي‌شود، بنابراين از آنجا كه امنيت و به‌ويژه امنيت اخلا‌قي براي مردم از اهميت فوق‌العاده‌و تقريبا بي‌بديلي برخوردار است، منطق، عقل و تكليف، حكم مي‌كند كه مبارزه با بدحجابي را در شمار يكي از اولويت‌هاي اصلي نيروي انتظامي قرار دهيم.

کمی بعد در همین نشست مطبوعاتی، جناب سردار با تاکید فراوان خاطر نشان میکند که او از روشها و پژوهشهای علمی برای یافته های خود مبنی بر رابطه بدحجابی و کاهش امنیت اخلاقی جامعه، سود جسته است. او میگوید:

در نيروي انتظامي گروه‌هاي علمي مختلفي فعال هستند كه همراه با گروه‌هاي مختلف علمي دانشگاه‌ها، به صورت مستمر مبادرت به انجام پژوهش‌هاي علمي و نظرسنجي‌هاي منظم مي‌كنند. داده‌ها و اطلا‌عاتي كه من در مصاحبه‌ها اعلا‌م مي‌كنم بخشي از يافته‌هاي اين پژوهش‌هاست.

علیرغم آنچه سردار در توجیه ماموریت خود  بزبان میراند، بدیهی ست که ماموریت جناب سردار ذاتا الهی و اسلامی است. چرا که حجاب یک امر و فرمان خدایی ست. نه ریشه در قانون بشر دارد و نه ناشی است از فتاوی حضرت امام خمینی و یا حضرت ولایت فقیه، آقای خامنه ای.  حجاب وحی الهی ست. سود و زیان، معاصی، صواب و ضرورت آنرا برای بشر در کتاب قرآن بوسیله پیامبر آشکار ساخته است. اگرصدر نشینان حرفه دینداری، یعنی فقها و مجتهدین بوجوب حجاب قتوا داده اند بدانجهت است که آنها آگاهند از اراده و امیال الهی. بنابراین، آنکه مرتکب بدححابی شود از فرمان الهی است که سرپیچی کند و خود را آلوده بگناه، ومعاصی، گناهی که جزا دارد و عقوبت در سرای دیگر.

 اما بدرستی روشن نیست که چرا سردار متوسل میشود به دانش و علم بشری در توجیه این برنامه الهی و این ماموریت آسمانی، یعنی مبارزه با بد حجابی. بعبارت دیگر، معلوم نیست که برای  دفاع و استحکام حجاب و حجابداری  و نابودسازی پدیده بدحجابی، جناب سردار چه نیازی دارد به شواهد و دلایل علمی و سعی بر آن دارد که ماموریت خود را ماموریتی ذاتا بشری و اجتماعی جلوه دهد.  وی در توجیه ماموریت ذاتی خود ادامه میدهد (همان گزارش) که:

معتقدم كنكاش در نظرات مردم، ديدگاه جامعه‌شناسان، روانشناسان و همچنين نظرات علما نشان مي‌دهد كه بدحجابي زمينه نقض برخي هنجارهاي اخلا‌قي را فراهم مي‌كند. از سوي ديگر شواهدي نيز در دست است كه نشان مي‌دهد بدحجابي، خانواده‌ها را نگران و زمينه تعدي و بستر گرايش به برخي آسيب‌ها را فراهم كرده است. شهروندان از نيروي انتظامي مي‌خواهند كه با اراذل و اوباش مقابله كند، مانع ايجاد مزاحمت عده‌اي بيمار و منحرف به نواميس مردم شود، با اعتياد مبارزه و معتادان و زنان خياباني را جمع‌آوري و با بدحجابي مقابله كند

همچنانکه ملاحظه میشود جناب سردار بمنظور مبرهن ساختن ارتباط علت و معلول پدیده بدحجابی و نقض هنجارهای  اخلاقی، ازمنابعی همچون نظر سنجی مردم،  جامعه شناسان، روانشناسان و علما نام میبرد. همه البته بمنظور خاطر جمعی و علمی ساختن یک ماموریت الهی. حرف اساسی سردار آنست که ابتکارها، تاکتیک ها و استراتژی طرح مبارزه با پدیده بد حجابی بطریق علمی طرح ریزی شده است و آنها را بروش علمی بعمل در خواهد آورد. این تکیه بر علم برای پیاده نمودن اوامر الهی، بشارت ظهور قشری جدید از رهبران در حکومت دینداران حرفه ای را میدهد که خود از راه دین به اریکه قدرت دست یافته اند. اینان دیندارنی هستند که بر آنند که علم بشری را میتوان در راه تحکیم سلطه دین بکار گرفت. از مشروعیت روشهای علمی سود میبرند که اجرای اوامر الهی را مشروعیت بخشند و مورد پذیرش و مقبولیت عام قرار دهند. اینان بتقلید و تبعیت از فقها و مجتهدین، وظایف و ماموریتهای خود را اساسا  تحکیم و تداوم سلطه دین و دینداری، میدانند.  رجوع بعلم و تحقیق و تفحص بمنظور مبارزه با بد حجابی بازتاب کردار و گفتاری ست آغشته به تحجر و قهر و خشونت و در ماهیت ارتجاعی.

جناب سردار همچون جناب رئیس جمهور که  علم هسته ای را بمثابه ابزاری برا تحمیل  سکوت بر جامعه بکار میگیرد که بدین  طریق وحدتی مصنوعی را بوجود آورد، او نیز از علم و همچنین عقل و منطق سود جوید که  از چند وچون و کنجکاوی بکاهد، حجاب و حجابداری را مطلق وبی چون و چرا سازد و زمینه جرم شناختن نفی و مقاومت در برای اجرای طرح برنامه بد حجابی را فراهم آورد. آیا قابل تصور است که تدبیر و درایت سردارنیروی انتظامی جامعه ایکه مرزهای علم و فن آوری انرژی هسته ای را در مدت کوتاهی در نوردیده است، ریشه در موهومات و خرافات و تحجر داشته باشد؟ هرگز.

اما از آنجائیکه جناب سردار در ازای آنکه از کتاب قرآن، که کلام و حرف نهایی است در هستی و زندگی بشری ازجمله حجاب و حجابداری، آیه ای آورد و کند تکیه برآنچه اراده کرده است ذات الهی، مدعی میشود  که بررسی های اطلاعات جمع آوری شده بروشهای علمی و امداد متخصصین اجتماعی و روانشناسی باین نتیجه رسیده اند که بد حجابی بستر نقض بسیاری از  هنجارهای اخلاقی است.

بعبارت دیگر، جناب سردار تحقیق و تفحص نکند که به یقین در یابد که کیست و کیانند، دارای چه مشخصاتی هستند آنان که دست بارتکاب جرم و جنایت میزنند. که  کدام یک از افراد و گروهای سنی و جنسی، از کدام طبقه اجتماعی، مرتکب خلافکاری و بذهکاری شوند و امنیت جامعه را بخطر اندازند تا طرح  پیش گیری ریزد و از نرخ آن بکاهد. چرا که جناب سردار  نگران اخلاق است و نگران امنیت اخلاقی.  که خود از راه دینداری جایگاه قدرت را اشغال کرده است. بهمین دلیل احساس میکند که دارای تعهدی ست به دین ومامورشده است بعمل درآورد اراده ذات الهی. ار اینرو سخت تلاش میکند که نشان دهد  که اختلافی بین تحقیقات علمی و احکام دینی وجود ندارد. اما چون نگرش این دیندار متجدد حرفه ای، نگرشی است رمانتیک به رابطه امیال الهی و واقعیات اجتماعی، فراموش میکند که وظیفه اصلی او خدمت بمردم و نگهبانی از جان و مال آنها است، نه مبارزه با پدیده اخلاق شکنی همچون بدحجابی. چراکه بعید بنظر میرسد که علوم انسانی امروز بتوانند ثابت کنند که رابطه ایست بین بد حجابی و قانون شکنی و ارتکاب جرم.

حال آنکه واقعیت آنستکه زمانیکه دین و قدرت در هم آمیزد، رئیس پلیس پایتخت میشود پاسدار اخلاق وامنیت اخلاقی، نه حافظ قانون و حراست از حد و حدود قانونی. میشود حامی و مدافع دین و دینداری، نه نگهبان جان و مال و نظم و آسایش اجتماعی.  تعقیب  و دستگیر کند آنکه  سرپیچد از بایدها و نباید ها و یا فتواها و احکام دین فقاهتی.

آنچه مشکل ساز است اینستکه از کجا بدانیم نقض آن هنجارهای اخلاقی را عوامل دیگری سبب نشوند؟ مثل فریب و ریا کاری؟ شاید بی پولی و بیکاری، فقر و محنت،  تحقیر و خواری؟ آیا امکان دارد که گروهی دیگر از دانشمندان در تحقیقات شان به نتیجه ای عکس برسند و بر اساس مدارک و اسناد علمی ثابت کنند که هیچگونه رابطه ای وجود ندارد بین نقض هنجارهای اخلاقی و بد حجابی؟ آیا در چنین صورتی جناب سردار، همچون رئیس جمهوری که در آتش شدید عشق بعلم میسوزد، برنامه تعقیب و دستگیری زنان را متوقف میسازد؟  آیا طرح علمی مبارزه با بد حجابی را معوق میگذارد؟  آیا مردم حق دارند که بدانند کدامند آن هنجارهای اخلاقی که شکسته گردند و فرو ریزند بدلیل بد حجابی؟

وانگهی اگر جناب سردار خیلی نگران امنیت اخلاقی ست، آیا بهتر نبود یک تعریفی از نظام اخلاقی بدست میداد تا مردم آگاه گردند، دانا و بینا شوند که چرا  بد حجابی جرم است و سبب چه تباهی ها و فساد ها میشود، تا در نهاد خود بسپارند و به نسلهای بعدی نیز بیآموزند که هم در این دنیا مجرم شناخته شوی و مجازات و تنبه وهم در آن سرای دیگر در آتش جهنم سوزی و خاکستر شوی، اگر مبادرت کنی به بد حجابی تا بدینوسیله خود آئین گردند و سردار را بی نیاز سازند از بکار گیری قهر و خشونت برای جلوگیری بدحجابی؟  

جناب سردار آنقدردر رمانتیسم الهی غرق گردیده است که هرگز در نظر نگرفته است که سی سال است که حکومت اسلامی در حال مبارزه با بد حجابی و دیگر پدیده هائی که در منظر دین ضد اخلاق  بوده است. اما زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نکردند. خود را پوشاندند اما بر تحمیل حجاب اسلامی پیوسته شوریده اند.

 البته جناب سردار کمی بعد خاطرنشان میسازد که تنها کنکاش در باره  بد حجابی نیست که مبارزه با آنرا ضروری ساخته است بلکه به طریق اولی این نگرانی خانواده ها  از بروز و شیوع این اپیدمی اجتماعی، یعنی که مرض بد حجابی است که سردار پلیس را بمبارزه با آن وادار ساخته است. آنچه سردار رادان فراموش کرده است، این است که در جامعه اسلامی،  قدرتمدار عامل و مسئول، باید که نگران خشم و غضب ذات الهی باشد. شک در این نیست که سردار شب و روز در اضطراب و نگرانی تحصیل رضای الله بسر میبرد. اگر از برای تحصیل خشنودی الله نیست که سردار با این پدیده اخلاق برانداز بمبارزه پرداخته است، رضای کیست که او در پیش روی دارد؟

در درجه اول آیا میتواند چیزی باشد جز خشنودی ذات الهی؟ اما به دلایلی سردار این واقعیت را  پنهان میسازد. و به پژوهشهای علمی متوسل میشود  که ثابت کنند  بد حجابی یکی و یکسان است با جرم و انحراف و بیماری اجتماعی که عاملین آن ارازل و اوباش اند.  ولی امتناع دارد از شناسایی علت و یا عواملی که سبب بروز بد حجابی شوند. آیا در بینش دینداران حرفه ای  چیزی میتواند باشد علت این پدیده رسوا و عفت سوزان بد حجابی بجز شیطان رجیم که به چالش طلبد امر و اراده الهی؟ مگر این شیطان نیست که در رقابت با ذات تعالی در وجود بشر راه یابد، وسوسه کند و بفریبد و سبب گمراهی شود؟ تمام دینداران حرفه ای در این باور نیز اشتراک دارند که سرپیچی از امر و اراده الله، همچون بد حجابی، یک امر شیطانی ست که نیازمند صغری و کبری های علمی نیست. بنابراین جناب سردار پلیس بهتر نبود نیروهای انتظامی را در خدمت مبارزه با شیطان در آورد؟ شاید جناب سردار در پی رسیدن به غایت دیگری ست و حجاب بهانه ای بیش نیست.

آنچه مسئله انگیز است آنست که سردار در قلمرویی قدم میگذراد که در سیر و سیاحت درآن بسیار ناشی ست. قلمرو اخلاق و امنیت اخلاقی، قلمروئی ذاتا مناقشه ای با احکامی متغیر و نسبی، و ماهیتا درونی  نه قابل اندازه گیری با روشهای کمی، آمار و ارقام تحقیقی و تجربی.  اما بنظر میرسد که سردار، نظام اخلاقی را یکی میداند با نظام قانونی. شاید این یکی از ویژگیهای نظام اسلامی ست؟ حتی اخلاق شکنی جرمی ست وخیم تر از قانون شکنی. حال آنکه بسیار اتفاق افتد که اخلاق شکن،  نکند قانون شکنی . بعنوان مثال ممکن است فردی دروغ گوید و وقعی به هنجار اخلاقی ننهد بی آنکه قانون را بشکند. ربا خورد بی آنکه قانون شکند. در این موارد پاسخ جناب سردار پلیس چیست؟ کسی، چیزی هرگز نپرسد و نداند. مگر نه اینکه دروغ گوئی و ربا خوری امری ضد اخلاقی است. همه اخلاق دانان بر این که دروغ و ربا خواری مادر همه  اخلاق شکنی ها ست با یکدیگر در توافق اند. آیا این بدان معناست که صدمه و خساراتی که  بد حجابی " به بدنه و ساختار اخلاق میزند بسیار سهمناک تر و خطرناک تر است از دروغگویی و یا غیبت و یا رباخواری، یا تقلب و حیله در داد و ستد و یا در سیاست و قدرتمداری و یا استثمار و بهره بری و بهره کشی ؟

به هیچ وجه روشن نیست که چگونه و بچه دلیل سردار رادن این موارد بد اخلاقی را نادیده میگیرد و تنها مورد بد حجابی را مد نظر دارد و تنها با این پدیده بمبارزه میپردازد. جناب سردار از کدام نظام اخلاقی سخن میراند و نگران کدام امنیت اخلاقی است؟ اخلاق اسلامی؟  شخص حیران میماند که اگر سردار رادن ماموریت ذاتی خود را تضمین امنیت اخلاقی میداند چرا دروغ گویان و ربا خوران و بسیاری دیگری را که به اخلاق شکنی عادت دارند  مورد تعقیب و دستگیری قرار نمیدهد؟

دیگر مسئله آنست که وقتی رئیس پلیس ماموریت خود را حراست از اخلاق و امنیت اخلاقی دانسته و مبادرت به پیاده سازی آن در سطح جامعه کند، ضرورتا، گریزی ندارد،  مگر آنکه اصل اساسی اخلاق را زیرپا گذارد و مرتکب بی عدالتی شود. چرا که اخلاق امری ست خصوصی  و درونی، منشعب از عقل و خرد انسانی که به بدی و خوبی، شر و نیکی بمثابه عناصری تابع زمان و مکان مینگرد. از برای عقل  نه مطلقی هست و نه غایتی. چرا که انسان پیوسته حقیقت و غایت را در نوردد، غایتی نو و حقیقتی نوین را بجوید. پس اگر اخلاق نهانی ست و اختیاری و وابسته به تمایلات درونی وشخصی، نمیتوان آنرا قانونمند ساخت و بطور یکسان و برابر، بدون قائل شدن امتیازی برای احدی، بمرحله اجرا در آورد. اینست که بشر در سیر تکامل خردش بمنظور امتناع از بی عدالتی در جامعه انسانی، اخلاق را در حریم خصوصی رها ساخت و بقانون برای رتق وفتق امور اجتماعی  روی آورد. چرا که تنها قانون است که تمام افراد جامعه را یکسان و برابر می انگارد، بویژه آن قانونی که تبلور اراده آزاد مردم باشد. تنها تحت چنین نظام قانونی ست که میتوان انتظار عدالت داشت. چرا که همه افراد را در برابر خود مساوی و برابر میبیند. در منظر قانون تفاوتی نیست بین زن و مرد بلحاظ حقوق اساسی، بین غنی و فقیر، بین دیندار و بیدین. اما عدالت اسلامی حجاب را برای یک گروه از انسانها واجب و مطلق ساخته است و گروهی دیگر را از آن معاف نموده است. بچه دلیل مردان را از پنهان ساختن خود در حجاب معاف داشته است معلوم نیست. در این معنا حجاب نمیتواند چیزی باشد جز بی عدالتی و تبلور سلطه مردان بر زنان. چرا که در اینجا زن وظیفه دار پنهان ساختن خود از چشم مردان میشود. ولی مردان خود را نیازمند پنهان داشتن از چشم زنان نمی بیند. 

واقعیت آنستکه، پس از گذشت سی سال، حکومت اسلامی نتوانسته است که حجاب را قانونمند سازد. نه تعریفی از حجاب ارائه داده است و نه بد حجابی. یکی چادر بسر کشد و دیگری مقنعه، یکی روسری دارد و مانتو، یکی گشاد پوشد و دیگری تنگ، یکی بلند و دیگری کوتاه. قانونمند ساختن حجاب نیازمند یونیفرم ساختن آنست. همه یک جور و یک رنگ. درست مثل یونیفرم زندانیان. در واقع همین یکسان و یک رنگ سازی جامعه است که حکومت اسلامی پس از سی سال نتوانسته است بمرحله اجرا در آورد. چرا که برای این منظور تولید و توزیع البسه زنان را خود باید بعهده گیرد و تمام کارخانه های پوشاک را تحت کنترل خود در آورد تا همه زنان یک رنگ و یک اندازه بپوشند. تنها در آنزمان است که نافرمانی میتواند جرم شناخته شود.  وقتی فرمان صادر میشود که روسری زنان نباید قیطانی باشد، زنان را دچار حیرانی کند. و چون کوتاهی و بلندی و تنگی و گشادی پوشاک زنان هنوز دارای تعریف مشخص قانونی نیست، تنها میتواند تعریفی باشد دلبخواهی، بسته به رای آنکه در دست دارد ابزار قهر و خشونت و ستمکاری. در چنین صورتی حجاب نمیتواند یک امر اخلاقی باشد بلکه امری ست تحمیلی. اگر پذیرفتی، نیکو. اما اگر تمرد کنی تنبیه است و مجازات. البته سردار بدحجاب را  مورد رحم و ترحم اسلام رحیم و رحمان قرار داده و اظهار میدارد که  در مراحل اول با ارشاد آغاز میکند  بعد البته اگر موثر نیفتاد  به قضا و دادگاه  رسد و سپس تنبیه و مجازات است، از زندان و  توقیف برای مدت دو ماه گرفته تا پیج سال تبعید دور از سرزمین خانوادگی.

 و نیز اگر اصل اخلاق مبتنی است بر پرهیز از شر و بد و اقدام به خوب و نیک، روشن نیست که چگونه ممکن است بد حجابی ارتکاب به شر باشد و نقض هنجارهای اخلاقی؟  چه اگر حجابدار نباشی، نتوانی زیر آن چیزی را پنهان کنی، همان هستی که مینمایی، اگر زیبائی اگر زشت، مینمایی آنچه هستی. از دو رویی به پرهیزی و ظاهر و باطن خود یکی سازی. از این آید کدام شر و بدی؟ آقای سردار وقتی مبارزه با بد حجابی را امری عقلانی میداند، فراموش میکند که همان عقل، پنهان ساختن را نیز بد و شر، میشمارد. این بدی ها و زشتی ها ست که تمایل به پنهان شدن دارند. پنهان کردن، بد است بآن دلیل که سبب نفی و جود چیزی و یا  فریبکاری گردد. حجاب نیز در اصل چیزی جز پنهان ساختن نیست. اگر از بی حجابی شر بر خیزد مسلم است که  پنهان سازد آنرا حجابداری. پنهان داشتن، بد است، چون بیماری و انحراف و تباهی  را علاج نیست، چون بد و شر هنوز دارای وجودند، و ناپدید نگردند با حجابداری که بنوعی ارتکاب بدر وغ است و فریبکاری. پس چیست آنچه که باید در زیر پوشش حجاب قرار گیرد؟ آیا میتواند چیزی بجز زن و وجود زن باشد؟ آیا وجود زن چیزی ست زشت و شرم آور که ضرورتا باید پنهان شود؟ و اگر از پنهانی به بیرون خزد،  و چهره خود نمایان سازد، لرزه بر پیکر دینداران افکند و آنها را گمراه و رهسپار آتش جهنم سازد؟ شراره های شهوت و لهو و لعب بر جهد و بآتش کشد بنیان دین و دینداری؟

آیا باین دلیل است که باید نیروهای انتظامی تجهیز و بسیج شوند که وجود و هویت زن با قهر و خشونت، نفی و زیر حجاب پنهان شود؟ آنچه سردار پلیس تهران بد حجابی مینامد، بیانگر مقاومت و مبارزه زنان است علیه آن بینشی و نگرشی که وجود و هویت زن را بر نتابد. نظامی که بر اساس تحقیر و خواری زنان بر پا گردیده است. چگونه ممکن است حق گزینش از زن بستانی، حجاب را بر او تحمیل نمایی  و بدین وسیله عقل و خردش نفی کنی، اما، او را خوار و تحقیر نکنی؟ خود مختاری دلیل عزت نفس انسانی ست. محرومیت از آن انسان را تبدیل کند بیک موجود حیوانی. تحمیل حجاب نفی وجود زن است بمثابه یک موجود خود مختار، توانا بخود آئینی و گزینش های عقلانی. جناب سردار بخوبی آگاه است، اکثر زنان دانشمند، نویسنده، روشنفکر، عالم و محقق همه از بی حجابان بوده اند. و اکثر زنان جهان با پدیده حجاب بیگانه اند. اما نه موجب آفات اجتماعی گردیده اند و نه مرتکب عفت سوزانی.

 جناب سردار در پایان سخنانش یاد آور میشود که حجاب یک آسیب چند وجهی ست که باید آنرا نابود ساخت. آری سردار پلیس تهران از چند وجهی بودن حجاب آگاه است ولی از وجه سیاسی و ایدئوژیک آن سخنی بمیان نمیآورد. چرا که هنوز حاضر نیست که اعتراف کند که نظام حکومت اسلامی بر بنیان حجاب برپا گردیده است.  حجاب پرچم افراشته اسلام فقاهتی ست و یا حکومت دینداران حرفه ای. حجاب نشان تمدن و فرهنگ اسلامی است. وسیله ایست برای حفظ و تداوم ارزش و هنجارها و سنت هایی کهنه و پوسیده  بر اساس نفی زن بعنوان یک موجود انسانی. بد حجابی اعتراض و مقاومت است در برابر نظام جبار دین و دینداری و مردسالاری.

چرا که اگر حجاب بر گیری فرو ریزد نظم دینداری. چگونه میتوانی زندگی کنی در یک جامعه اسلامی اگر بر افتد حجاب و حجابداری؟ حجاب نشان سلطه دین است و دینداری،  نشان وحشت و هراس است از آزادی. تقلیل انسان خود مختار است بیک حیوان، سزاوار اسارت و بندگی. اگر پنهان نشوند زنان در زیر حجاب  شیوع و انتشار یابد فساد و تباهی، گسیخته شود شالوده زندگی خانوادگی. نه اخلاق میماند و نه امنیت اخلاقی. تنها در جامعه اسلامی است که بد حجابی بوجود آورد چنین ضایعات هولناک اجتماعی. اینست که نیروهای انتظامی باید که بسیج و تجهیز شوند تا از بیخ و بن برکنند این آفت و آسیب اجتماعی.

بنابراین حجاب نه تنها بمثابه ابزار کنترل اجتماعی و تامین و تحکیم قدرت دینداران حرفه ای بکار رود، بلکه آشکار کننده  بینش و نگرش دینداران حرفه ای،  بزن است. دینداری همچون سردار پلیس تهران نمیتواند زن را ذاتا چیزی جز موجودی سرکش و نا فرمان انگارد که در وجود ش فریب نهفته است و گمراهی.  که باید تحت کنترل قرار گیرد و مراقبت شدید بر اساس علم و تحقیقات علمی. چنین اندیشد که هر بخش از وجود زن آشکار گردد، مست و مدهوش کند  یکسره مردان را. نفاق افکند بین آنها،  سبب گردد رقابت و حسادت را، شمشیر کشند مردان علیه یکدیگر، بهم ریزد نظم اجتماعی را. وای بآن روز که زن موی خود افشان کند، چهره زیبای خود نمایان و پیکر خود از یو غ حجاب رها سازد. آنزمان است که شیطان بزرگ با اسلحه هسته ای سرزمین دینداران را مورد حمله قرار دهد با شیوع بد حجابی. چرا که چهره و پیکر زن، بنا بر منطق جناب سردار پلیس، رها از بند حجاب، فساد ساز است و  ببار آورد تباهی. در خمیره او نهاده است ایزد تعالی، سرکشی و لجام گسیختگی. حجاب را نیز آفرید که افسار زند، رام و مطیع سازد این موجود یاغی.  براساس این نگرش آیا بد حجابی میتواند چیزی باشد جز  سرپیچی زن از امر الهی؟ آیا میتوان تصور نمود زن را چیزی جز یک موجود شیطانی؟ اگر خدا به سرشت و خمیره زن که همانا تمایل است به تمرّد، مقاومت و سرپیچی ، دانا و آگاه نبود هرگز دست بآفرین ش حجاب نمیزد.  جناب سردار گویا فراموش کرده است که خالق حجاب خداوند تعالی است و خالق بد حجابی شیطان. اگرچه او در تجزیه و تحلیل نهایی به براندازی شیطان  برخاسته است، اما نمیتوان بموفقیتش چندان امیدوار بود. سی سال است که چهره و پیکر زن لرزه بر ساختار نظام الهی، نظام دینداران حرفه انداخته است. این لرزش اندک، اندک به زلزله ای عظیم تبدیل گردد و بارگاه دین و دینداری را در هم شکند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ اردیبهشت ۱, جمعه

حجاب اسلامی:

نماد یکتایی و یگانگی

دین و قدرت!


ریا و فریبکاری حکومت آخوندی بر همه آشکار است. رازی نیست نهانی. اما، برخی بسی بسیار فراتر روند و میگویند حجاب زنان هم، ابزار فریب مردم است در دست نظام. که با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، اذهان عمومی را از مسائل اساسی و حیاتی جامعه، از جمله ورشکستگی اقتصادی، تورم و گرانی و بیکاری و فرو روی بیش از 80 در صد جمعیت بزیر فقر، که بانها نیز باید بحران ویرانی محیط زیست، خشکی درباچه ها و رودخانه ها و آلودگی هوا را افزود، همه بحرانهایی که سبب رسوایی و آشکار سازی لاف و گزاف میان تهی حکومت اخوندی گردد. بحرانهایی که بجای آنکه حکومت در صدد مدیریت آن باشد، سعی در روپوشانی آنها میکند. بدین منظور، بعضا، برآن باورند که حکومت آخوندی مسئله حجاب زنان را به مرکز توجه جامعه انتقال میدهد تا روپوشانی نماید بحران عمیق و گسترده ای را که با آن روی در رو است. انحراف اذاهان عمومی از این بحران گسترده است که نظام را به برافراشتن پرجم مبارزه با البته که اینبار نه با پدیده بدحجابی بلکه با پدیده کشف حجاب، وا داشته است. بعبارت دیگر، حجاب را ابزاری بشمار میآورند در خدمت رسیدن به هدف مهمتری. حجاب بخودی خود، نه هدف است و نه مسئله ساز.

این و یا نسخه دیگری از این برخورد با حجاب زنان از طرف کسانی مطرح میشود، همگان از فرهیختگان و نخبگان سیاسی و فرهنگی، همگان، شخصیت هایی نماد دانش و بینش و دانایی. بدین دلیل، دشوار است که باور کنی که اینگونه سطحی به مسئله حجاب بنگرند، نه چندان مهم، مثل، مسائل معیشتی، مسائل خورد و خوراک روزانه و مسکن. همچنانکه مارکسیستها بر آن باوراند که مسئله حجاب به روبنای جامعه تعلق دارد، ساختاری که بازتابنده روابط مادی و زیر بنایی ست. باین دلیل، برای یک چپگرا، حجاب دارای چندان اهمیتی نیست در مقایسه با روابط درنظام تولیدی و طبقاتی و یا در مقایسه با در گیری با سرمایه داری جهانی!

چپگرایان همراه دیگر گروه ها و سازمانهای لیبرال و ملی گرا و مجاهد و یا هر گرایش دیگری، همگان از آغاز، مسئله حجاب و زنان را جدی نمیگرفتند و فکر میکردند که طرح آن  گمراه کننده است. پذیرفتن کوته بینی، هرچند هم که از خرد و دانایی برخیزد، چندان ساده نیست. چرا که این نوع برخوردها را باید باز تابنده عدم درک و فهم حجاب و منزلت زن در جامعه ای دانست که برآن دین و دینمداران سلطه افکنده اند. جامعه ای که در آن تحول بزرگی بوقوع پیوسته است و دین، قدرت شده است و قدرت، دین. آخوند و فقیه از حوزه و مسجد بر خاسته و بر مسند قدرت صعود کرده اند.

نظام آخوندی، قبل از آنکه با مدیریت جامعه آشنا شود و راههای برخورد با آنها و چگونگی حل و فصل شان را بیاموزد، حجاب زنان را کم و بیش در سراسر جامعه توسعه داده بود، لزوم حجاب زنان و تضعیف و محدود ساختن حق و حقوق اجتماعی زنان از زودتر اغاز شده بود. گویی که انتشار و همه گیر شدن حجاب در جامعه بسنده نبود. بهمین دلیل، چیزی طول نکشید که حجاب زنان اجباری گردید و در سال 60 هم تنبه و مجازت نقدی و تا دوماه حبس برای ارتکاب به جرم امتناع از حجاب شرعی، بقانون مجلس ولایت در آمد.

 این بدان معناست که حجاب و جایگاه زن بر اساس اصل و اصول دین اسلام، از آغاز، از مهمترین مسائل حوزه های علمیه و حکومت آخوندی محسوب میشد. کمتر میتوانی در خطبه خوانی نمازهای جماعت که در روزهای جمعه برگزار میشد، خطبه ای را بیابی که از حجاب زنان، سخنی بزبان نیاورد و به تحکیم آن پند و اندرزهای لازم ارائه ندهد. بسی بسیار نادر بودند اخوند و یا آخوندهایی در بین بیش از 800 اخوند بر فراز منبر قدرت، در روزهای جمعه، از اهمیت حجاب و عفاف و ضرورت حفظ ان برای زنان چیزی بزبان نیاورند.

در آنزمان، البته، چندان سوال برانگیز نبود اگر مردانی برخاسته از تاریکخانه های دین، در باره جنسیت دیگر و نیازهای زنان سخن بمیان آوردند. چون، آخوند و فقیه در آموختن علوم فهی، به نیازهای فقیه و نهاد فقاهت میاندیشند و نه نیاز زنان. فقیه نیاز دین  به سلطه بر جامعه را با نیاز زنان به حجاب آمیخته است. این نیاز مشترک است که اخوند و فقیه بر فراز منبر از آن سخن میرانند. یعنی که فقیه و آخوندی که از حوزه ها برخاسته و بر مسند قدرت جلوس یافته است به بنیاد یک جامعه اسلامی میاندیشد و آنچه راه رسیده باین هدف را هموار میکند. اینست که بر تحمیل حجاب بر زنان، آخوند آماده است از هر ابزاری سود برد چون سلطه خود را وابسته به سروری و سلطه حجاب و برتری مرد بر زن می پندارد.

بنابراین برهان، حجاب اجباری، نه بعنوان ابزار و یا تاکتیکی خاص بلکه بعنوان هدف از آعاز نقش بزرگی در شناسائی هویت و کیستی و چیستی حکومت دین اسلام، دینی ختم تمام دینها، کامل و بدون نقص بازی کرد و هنوز هم. حکومت آخوندی نیاز داشت که هم در درون و هم در بیرون هویت اسلامی خود را بنمایش بگذارد. از آن پس نیز، از آغاز تا بامروز، حکومت آخوندی، هویت دینی خود را به حجاب زنان گره زده است، چنانکه نفی حجاب میشود یکی با نابودی حکومت اسلامی و هم اکنون شاهد هستیم که چگونه حکومت آخوندی بنام حرمت و تقدس حجاب، بعنوان دفاع از پوشش زنان، بگیر و ببندی تازه ای را برهبری سردار رادن، شکست خورده در ماموریت اول خود، در براندزی بد حجابی، اینبار در مبارزه با کشف حجاب، آغاز نموده اند. چرا که حجاب هویت حکومت اسلامی ست. بدون وجود حجاب بر سر زنان، حضور دین در جامعه ناپدید میشود همچنین، حکومت آخموندی. تنها حکومتی که دز ان دین و قدرت بسبک حکومتها قرون وسطی در غرب، با هم یکی، و یگانه و جدا ناپذیر از یکدیگر شده اند. فقیه، نماد دین شده است و دین، نماد قدرت. نماد این وحدت و یگانگی دین و قدرت، نیز، حجاب زنان است.

بدین ترتیب،. بدون حجاب زنان، چگونه میتوانی یک جامعه اسلامی را از یک جامعه غیر اسلامی تمیز دهی؟ آخوند حاکم، میخواهد که نه حاکم بر یک جامعه مسلمان باشد بلکه مشتق حکومت برجامعه ای ست که قواعد و قوانین ش بر گرفته شده باشد از شریعت اسلامی و در تبعیت از آن مدیریت یشود. آرمان فقیه و آخوند بنای جامعه ایست بر اساس احکامی که الله، خداوند یکتا و یگانه بواسطه فرشته مقرب خود، جبرئیل، به پیامبر برگزیزده اش، محمد بن عبدالله مخابره کرده و بعد ها نوشته بر سنگها و یا تکه های چرم در یک جا جمع آوری شده و پس از پرس و جوی بسیار انرا قران مقدس نامیدند، کتابی حاوی سخنان خالق دو جهان هستی و نیسی، خالق بهشت برای نیکو کاران و دوزخ از برای سوزاندن تبه کاران.

حجاب زنان نشان پر افتخار جایگاه دین اسلام است در حکومت آخوندی. بی دلیل نیست که حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن است که از هر ابزاری، بهره بر گرفته تا زنان را باسارت حجاب در آورد، از قهر و خشونت تا توهین و تحقیر. چه اگر زنان حجاب از سر بر گیرند، چه نشانی بجای ماند از حکومت اسلامی؟ زن بدون حجاب، نشانی ست بر آزادی و خود مختاری در گزینش پوشش خویشتن، رفتاری در نفی حکومت آسلامی.

افزوده بر این، حجاب نه تنها نماد جدایی جنسیت ها است بلکه نماد برتری یک جنسیت است بر جنسیت دیگر و یا نماد سروری و سلطه مرد است بر رن بر طبق احکام اسلامی. این، بدان معناست که حجاب نه یک وسیله بلکه خود هدف است. مگر هدف میتواند چیزی دیگری باشد در یک جامعه اسلامی بجز سروری و سلطه دین؟ مگر یک جامعه میتواند جامه اسلامی بر تن کند و زنان را آزاد در کنار یکدیگر، بی هیچ قید و بندی، رها نماید؟ پس، حجاب هم نماد جدایی جنسیت هاست وهم نماد برتری مردان بر زنان.

اما، حجاب هرگز بچنین نمادی پر معنا و مفهوم تبدیل نمیگردید، اگر درعین حال به مثابه نماد دین و قدرت هم بنمایش در نمیآمد. اگر دین بواسطه آخوند بر فراز منبر قدرت صعود نمیکرد، حجاب هم هرگز به نماد سلطه و سروری دین اسلام و شریعت اسلامی در نمی آمد.

بعبارت دیگر، ججاب گویا ترین نماد یکتایی و یگانگی دین و قدرت است. این دین است که چشمها را با شلیک ساچمه نا بینا میکند. مگر هست اقتداری، در ماورای اقتدار ولایت فقیه، آخوند خامنه ای که بتواند فرمان نابینا ساختن چشمان زنان را صادر نماید؟ مگر حرف آخر را بجز آخوند خامنه ای کسی دیگر هم میتواند بر زبان براند؟ مگر اراد ولایت فقیه تبلور اراده الله، خداوند یکتا و یگانه نیست؟ وقتی آخوند خامنه ای کشف حجاب را هم حرام دینی و هم حرام سیاسی اعلام میکند، اراده خدای دیگری را بجز اراده الله، بمنصه ظهور در نمیآورد. مگر آمران بمعروف و ناهیان از منکر میتوانند بدون الهام از احکام دینی و پیروی از اراده ولایت فقیه به اسید پاشی بصورت زنان بدحجاب و شیمیائی کردن مدارس دخترانه دست بزنند؟

البته که بکار گیری حجاب تفرقه، تصاد و دشمنی بین زنان مردان را شدت بیستری بخشید. چرا که در جامعه ایکه یک جنسیت برتری داده میشود بر جنست دیگری، خود تبدیل میشود به ستیز و خصومت بین جنسیت ها و تقویت تداوم و بقای حکومت دینی برهبری فقیه و آخوند. نمیتوان با دقت حد و حدود تاثیر جدائی جنسیت ها و برتری مردان بر زنان را در تداوم حکومت اخوندی در نزدیک به نیم قرن تعین و تعریف کرد.

با این وجود، اگرچه آمار دقیقی از نوسان تعداد طلاق و ازدواج در دست نیست، اما، با نگاهی بروابط جنسیتی به زندگی زناشویی خویشاوندان و دوستان، مشاهده میشود که جدایی بین همسران نسبت بگذشته، بسیار فرا گیر تر شده است. خود برتر بینی البته که رفتار و گفتار و پندار مرد را تحت تاثیر قرار میدهد و ممکن است یک مرد را بیک طلبکار نسبت به همسر خود تبدیل نماید، طلبکاری که هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری. برتری جنسیت، از یکطرف حس فرمانروایی را در مرد تحریک میکند، از طرف دیگر سبب شود که مرد از جایگاه خویش در جامعه اسلامی، بعنوان یک فرمانبر غافل بماند و بخواری و حقارت خویش خو بگیرد. در دوران حاکمیت مطلق ححاب و حدایی جنسیتهاست که فحشا بسن دختران زیر 13 سال رسیده است و پسر بچه ها نیز وار بازار رقابت گردیده اند. اگر بخواهیم نموداری از رابطه حجاب و فحشا رسم کنیم، هردو را در اوج و بسیار همآهنگ با هم می بینیم.

این شرایط، اما، بسرعت با قتل مهسا، دختر خوش اندام و زیبا روی کرد، دگرگون شد. در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، تنها چشمهای دختران زیبا نیست که هدف تفنگهای ساچمه اهریمنان دینی قرار گرفته و میگیرند، چشمان بسیاری از مردان و پسران جوانی که در جنبش شرکت کرده اند نیز هدف تفنگهای ساچمه ای، درندگان دینی قرار کرفته اند. این خود واقعیتی را اشکار میسازد بسیار مهم برای پیروزی جنبش و براندازی نظام. اتحاد جنسیت ها، ارتقا درک آنها از یکدیگر و تفاهم و احترام و حرمت متقابل. نشانه های امیدوار کننده ای هستند از حرکت بسوی ساختار جامعه ایکه در آن هرگز شاهد بر مطلک های مستحجن از زبان هیچ مردی بزنی نخواهیم بود.

هم اکنون از ارتقا احترام و حرمت بین زنان و مردان در جامعه سخن ها بگوش میرسد. این خود بدین معناست که هرگز نباید نگران طول و دوام بقای نظام باشیم، چون مرگ حکومت دین هر چه تدریجی تر، خسارت بر بنیان و ریشه های نظام، وسیعتر و عمیقتر، در نتیجه اقتدار دین ضعیف و بی جان تر. در نتیجه، زمینه لازم برای گذار از ارزشها و باورهایی باز دارنده، عمدتا برخاسته از باورهای دینی و خرافی و در آغوش کشیدن باورهای پیشبرنده و نوزا هموار خواهد کرد.

این بدان معناست که حجاب در حکومت اسلامی نه یک ابزار بلکه خود یک هدف استراتژیک است. تردید مدار براندازی حجاب به براندازی حکومت اخوندی میانجامد اگر نه به براندازی حوزه های علمیه، لانه جانوران بیرحم و خون آشام، کضف حجاب جنبش و یا روندی ست که در آن جنبش زن زندگی آزادی را به پیروزی میرساند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com 

۱۴۰۲ فروردین ۲۵, جمعه

عبور از حکومت

آخوندی بدون

عبور از دین!


 هنوز پاسخ قانع کننده ای باین سوال داده نشده است که چرا در این نیم قرن گذشته، در برابر حکومت آخوندی، برغم نکبت و مصیبتی که ببار آورده و کشور را پیوسته بسوی تخریب و ویرانی و فقر و سیه بختی سوق داده است، نیروئی مخالف که بتواند اقتدار حکومت دین را بچالش بکشد، در میدان ظاهر نشده است؟  این نا توانی، برغم خیزش و خروشهای قهرمانانه در کف خیابانها، درچندین مقطع زمانی، از جمله اخیرترین آنان در اسفند 96 و آبان 98 و همچنین کشار بیش از 500 نفر در این چند ماه گذشته، آیا سوال بر انگیز نیست؟

در شرایط کنونی آیا،میتوان به وجود سازمان یا گروهی اشاره کرد که توانسته باشند در جایگاه نیروی مخالف طرح  برنامه و یا هدفی را ارائه دهند که شایستگی جانشین ساختار قدرتی را بنمایاند؟ در برابر اراده وحدت دین و قدرت؟ وحدت کدام اراده ها ارائه داده میشود؟ این یک واقعیت تاریخی ست که وحدت دین و قدرت، پیوسته مشکل آفرین بوده است برای نیروهای مخالف. چه جدا سازی دین از سیاست، در اسلام کمی پیچیده تر از آن سیری است که دین در اروپا پیموده است.

روشن است، تا زمانیکه ساختار قدرت براساس معیارها و اندازه گیری های اسلامی بینانگزاری شود، بدشواری میتوان به براندازی یکی اندیشید و بخش جدا ناپذیر آنرا، وجود دین را نادیده گرفت. این است که در مقابل نظامی که تبلور دین و قدرت است، یکی را نمیتوان بسادگی از دیگری جدا ساخت. نمیتوان یکی را بکلی از جای برکنی و دیگری را بر سر جای خود نکاهداری؟ حد اقل، اگر غیر ممکن نباشد، اما؛ امریست نه چنادان ساده، مشروط به اینکه دین نیز آماده باشد که زوائد و آلودگیها را از خود پاکزادای کند و از عرصه عمومی به عرصه خصوصی انتقال مکان دهد.

اما، مسئله این است که در اسلام نمیتوان دین و قدرت را از یکدیگر جدا ساخت، دین، قدرت است و قدرت، دین. بعنوان مثل نمیتوان براحتی و بسادگی گفت که آخوند خامنه ای که در دامن کتاب آسمانی،قران، پرورش یافته است، جلوه دین است و یا جلوه قدرت. در حالیکه لباس مقدس آخوندی عمامه بسر و عبا بتن دارد، ابزار قهرو خشونت و یا شمشیر هم در کنار دست دارد که میتواند بر سر هرکسی بخواهد میتواند فرود آورد. ولایت فقیه، تبلور شریعت و شمشیر است، نممیتوانی یکی را براندازی و دیگری را نادیده بگیری و مورد غفلت قرار دهی مبادا که احساسات مردمی را جریحه دار سازی.

 جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست همزمان در سوی دگرگونی ساختاقدرت و ساختاردین بمثابه یک نهاد واحد است. جنبشی ست که در عبور از دین میتوانند به پیروزی برسد. یعنی که حکومت آخوندی بر خلاف حکومت شاهی و یا هر حکومت دیگری، تنها بر یک ستون بنیانگزاری نشده است. حکومت اسلامی بر خلاف حکومتهای دیگر، بر ستون دیگری بینانگزاری شده است که ریش عمیق دارد در فرهنگ جامعه و بهمین دلیل کمتر یک گروه و یا حزب و سازمانی را میتوانی بیابی که براندازی نظام سیاسی را به براندازی نظام دینی گره بزند. عدم تمایل نفی و نقد دین به دلیل اجتناب ازجریحه دار نمودن احساس مردمی و یا بهتر است بگوئیم برانگیختن تعصب و تحجر دینی، خود به تحکیم و تداوم سلطه دین آخوند بر جامعه امداد رسانده است.

شناخت حکومت آخوند بعنوان یک نهاد سیاسی، یکی از کمبودهائیست در بینش خارجیها که در ارتباط با خصلت دوگانه حکومت دین و قدرت، بمنصه ظهور رسانده اند. حکمرانان جوامع غربی هنوز حاضر نیستند که بپذیر که سلطه مطلق دین و قدرت در حال تغییر و دگرگونی ست. در شرایط کنونی نه تنها ما شاهد کشف حجاب هستیم بلکه شاهد بر فرو ریزی دیوار جدایی جنسیتها، نیز،هستیم. افزوده برایین، دیر زمانیست که ناظر بر ظهور جنبش زن زندگی آزادی هستیم که عناصر تشکیل دهنده آن، عناصری هستند که نزدیک به نیم قرن، مورد  خصومت و تحقیر و تنقز حکومت آخوندی قرار گرفته اند.

تمامی شواهد حاکی بر آن است که دوران حکومت آخوندی، تبلور وحدت دین وقدرت، بسر رسیده است. چرا که جنبشی که هم اکنون بر علیه نظام بر پا گردیده است، بنظر میرسد که از احکام شریعتی و باور بخرافات دینی، برای نخستین بار در تاریخ، عبور کرده است. این جنبش، دیر زمانیست که باصدای بلند بیزاری خود را از دین و نفرتش را از آئین حاکم بزبان رانده است. تظاهر کنندگان برچیدن حوزه های علمیه را بارهاست که توصیه کرده اند. مگر نشنیده اید شعار توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گمشه. این شعار یک مزاح که نیست، بمعنی برچیدن بساط آخوندی ست، برچیدن نهاد تولید کننده آخوند، قشر حاکم بر جامعه.

این بدان معناست که جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست رهای بخش، رها از قید و بندها از حرام و حلالها، رها از آداب و بر قراری مراسم غسل و وضو و نماز گزاری. هر روز، نیز، بر آگاهی بنقش حقیر و خوار سازی برگزاری نماز گزاریهای روزانه ، نذر و نیاز و زیارت، افزوده میشود. که برگزاریهای مراسم دین  در خدمت بقای حکومت آخوندی بر پا میشود، حکومتی. که حقارت و خواری، از مهمترین ترین خواستهای ان از شهروندانش است.

بعبارت دیگر، اگر با دقت بنگری، می بینی که انقلاب فرهنگی هم اکنون در حال  پیشروی است، نه تنها در زمینه کشف حجاب بلکه در زمینه های دیگر همچون زمینه هایی رقص و شادی و پایکوبی، آنهم در ماه رمضان در روز سیزده بد، چه تصادف "مبارکی".

پس از این در آمد، میتوان نتیجه گرفت که عبور از دین درست است که هم اکنون در کف خیابان ها در حال رشد است و پیشروی، ترسم که این جننبش نیز ناکام بماند، اگر نتوانیم با نقد و نفی اصل و اصول ان پپردازیم. برگزاریهای مراسم دینی از جمله نمازگزاری  و باور به کتابی بر اساس جهل نسبت به محتویات آن تهفته است، هم اکنون مورد سوال قرار گرفته است. بنظر میرسد که عبور از دین بلحاظ تئوری، کنشی ست که زمینه را برای عبور از دین در عمل با ابزار نقد ونفی فراهم آورده و براندازی حکومت آخوندی را هموار نماید.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ فروردین ۲۳, چهارشنبه

حجاب اسلامی:

حفظ زنان

از وسوسه های شهوانی مردان!

 

اگر بگوئیم حجاب اسلامی ترین نماد نظام ولایت است، درست است که چیزی به گزاف نگفته ایم، اما، هرگز بقدر لازم و کافی نگفته ایم. زیرا که حجاب نه تنها نماد نظام اسلامی است بلکه پایه و بنیان آن است. حجاب را  بر گیر، رژیم دین فرو خواهد ریخت.

براستی حجاب چیست که چنان نقشی دقیق و تعبن کننده ای در حکومت اسلامی بازی میکند؟ براستی پندار و بینش علما و فقها مظهر دین اسلام از حجاب چیست که یک نظام اجتماعی را بر آن اساس پی ریزی کرده اند؟

این سوالها را پاسخی ساده نیست. اگر چه حجاب خود معنائی ساده و تهی از پیچیدگی ست. چرا که ظاهرا حجاب چیزی جز یک پوشش نیست. اما وقتی ستون یک نظام ایدئولوژیک و زیربنای یک جامعه شد، باید ضرورتا آنرا بیشر از یک پوشش دانست.

حجاب قبل از هر چیز یک حکم است، حکمی که در آن نه چند و چون است و نه چون و چرا زیرا که حکم حجاب یک حکم مطلق قرآنی است که مورد تایید بعضی و انکار چندی دیگر است. بهمین دلیل حکم حجاب حکمی ست ماورای قانون  و قانون ناپذیر. در بینش اجتهاد، حجاب چیزی ست که نه تنها    نباید از آن گریخت بلکه باید آنرا همچون مظهر خیر و زیبایی در آغوش کشید. حجاب عفاف است و پاکدامنی. کرداری است بزرگ و پر پاداش. 

در این معنا حجاب یک پوشش ساده نیست. حجاب پوششی است ویژه زن. پوششی است که رخ و موی و برآمدگی و برجستگی های پیکر زن را پنهان می دارد از چشمهای ناپاک و هرزه مرد. حجاب چون زن را زیر پوشش خود پنهان سازد مرد را از وسوسه های شهوانی و شیطانی رها نماید و سبب شود که از یاد و ذکر ذات الهی غافل نماند، از "راه مستقیم " منحرف نشود، بیراهه نرود و در نتیجه مرتکب گناه نشود.

بعبارت دیگر، در بینش فقاهت، حجاب بخودی خود حائز اهمیت نیست بلکه آن چیزی که حجاب زیر پوشش خود میبرد دارای اهمیت است: زن. این زن است که باید خود را در دنیای تاریک حجاب پنهان سازد. زیرا که زن در بینش فقاهت چیزی جز هوس و لذت و شهوت نیست. ماهیتا شر است و شرزا، غفلت است و بی خبری. زن سرچشمه گناه است. در سراسر کشور، امام جمعه ها بر فراز منبر پیوسته از بد حجابی فغان برآرند و هشدار بخانمها که قواعد و مقررات حجاب را رعایت کنند.

به حکم حجاب، فقیه زن را وظیفه دار و مسئول حفظ مرد از وسوسه های شیطانی و شهوانی و جسمانی میکند. زن بدون حجاب در چشم فقیه چیزی جز شی ای فریبنده و گمراه کننده نمیتواند باشد. آنچه و جود حجاب را برای زن ضروری و واجب میسازد آنستکه وی  عامل معاصی و گمراهی است. با پوشاندن زن در حجاب فقیه در آن اندیشه است که با بدکاری و گنهکاری بمبارزه برخیزد و زن را همچون "مروارید در صدف "- چنانکه فقیه به تمثیل گوید-  حفاظت کند.

 بنا براین فرضیه، هرچه پنهان تر هوس و لذت و شهوت که مظهر آن زن است، عفاف و پاکدامنی زن بیشتر، حجب و عفت فراوان تر. هرچه زن وابسته، مطیع و فرمانبردار بهتر. فقیه زن را زیر حجاب پنهان میکند تا تقوی و پرهیزکاری بر جامعه حاکم شود. حجاب وسیله ایست در دست آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم در خدمت کنترل عوامل شرزا، هوی و هوس، لذت و شهوت. باین ترتیب، یعنی با پنهان ساختن رخ و موی و جسم زن زیر دنیای تاریک حجاب شر را بخیر تبدیل میکنند، امری که در اندیشه علما و فقها بعنوان هدف نهائی تارخ بشریت است. اگر فقیه حکم حجاب را مطلق میکند بآن دلیل است که خود را عامل برقراری خیر میبیند. چون خیرخواه است. چون در پی  برقراری تقوی و پرهیزکاری و رستگاری ست. این، وقتی به سر انجام خواهد رسید که عوامل شر، بویژه زن، در کنترل تام و تمام قرارگیرد. اینست وجوب حکم حجاب.

اگر در حکم حجا ب چند و جون بیشتر آوریم، خواهیم دید که حکم حجاب دارای نقص بزرگتری ست بلحاظ علم الهی. حکم حجاب، بیانگر این حقیقت است که وجود و هستی زن بخودی خود هدفی ندارد. موجودیت ش در سوی رستگاری مرد است، نه رستگاری خویش.  هدف خلقت مرد است نه زن. هستی زن به لحاظ هستی مرد است که اهمیت دارد. گوئی که اراده بر آن بوده است که زن پنهان باشد و ملک خصوصی مرد.  خدمتگزار باشد و پنهان و  نا موجود. گوئی که الله، خداوند یکتا و یگانه، عقل و خرد نهائی، شر(زن) را خلق کرده است که خیر (مرد) آفریند. رستگاری امکان پذیر است اگر زن بمثابه ترکیبی از احساسات تند و آتشین و عواطف پرشور و سرکش، مهار شود.  بعبارت  دیگر، زن همچون حیوانی باید اهلی شود تا بتوان از آن بمنظور رستگاری و بر قراری خیر، سود جست 

در این معنا گذشته از آنکه حجاب بیانگر نابرابری زنان و مردان بلحاظ خلقت ا ند،  بلکه حکمی است شکننده قصد و غرض الهی در آغاز خلقت. اول هستی را بزن میبخشد بعد به نقص کار خود آگاه میشود. لذا با حجاب برآن پرده میکشد و کنترل آنرا باین طریق واجب میشمرد. همراه زن، حجاب را  نیز میآفریند که بوسیله آن مرد بتواند زن را اهلی سازد. در چنین صورتی آیا میتوان بآن اراده الهی و نهائی، عقل و خرد نیز نسبت داد؟ چرا که حجاب در واقع نقی هستی است. حجاب هستی زن را ناپدید نموده به نیستی تبدیل ش میکند. حجاب بیان نیستی زن است، نه هستی او. اگر زن دارای هستی است چرا و بچه دلیل باید پنهان باشد. تنها دلیل آن میتواند مرد و رستگاری او باشد. زن را در جمع زنان نیازمند حجاب نیست. در برابر مرد است که باید خود را پنهان سازد. زیرا که همه بدیها و نابسامانیهای اجتماعی از بی حجابی و بد حجابی برخیزد.

البته فقهای عالم، برآنند که حجاب هرگز مانعی بر تعالی مقام زن در جامعه نیست و با آن تضاد و تصادمی ندارد. حجاب هرگز راه ترقی و پیشرفت را بر زن نمی بندد و عقل و خرد را از او سلب نمیکند. که حجاب تنها پوششی است بر عفت زن. از او حق و حقوقی را نمیگیرد و بدین لحاظ نقشی در تعیین جایگاه اجتماعی زن ندارد.

با حکم حجاب، فقیه زن را از یکطرف تحلیل میبرد و ناچیز میکند و او را تا حد یک شی قابل استفاده جنسی تقلیل میدهد.  به بهانه حفظ پاکدامنی او را ببند میکشد و حجاب را بر او تحمیل میکند، از طرف دیگر بر او همه راههای ترقی و پیشرفت را میگشاید. از یکطرف بوسیله حجاب، هستی اش را نفی میکند؛ عقل و خردش را بآن اندازه ناچیز بشمارد که حق گزینش پوشش مناسب را از او سلب میکند و از طرف دیگر او را آزاد میگذارد که با مردان برای اشغال جایگاهی بهتر در جامعه به رقابت بپردازد.

فقاهت مسئولیت پاکدامنی مرد را بر دوش زن میگذارد، درست بآن دلیل که زن را موجودی یک بعدی میبیند: هوی و لذت و شهوت. اگر چنین نیست، اگر در بینش فقاهت زن چیزی بیشتر از هوس و لذت و شهوت است، اگر در  نهاد ش عقل و خردی همچون عقل و خرد مرد بکار گرفته شده است، چه نیازی ست به زندانی کردن زن در دنیای تاریک حجاب؟ حجاب فقاهتی نشان بی خردی ست.

پاکدامنی ظاهری بواسطه حجاب، اگرچه فاقد ارزش است، اما، در بینش فقاهت بالاترین ارزشها ست. اینست که هرآنچه این ارزش را زیر سوال ببرد و در نفی آن بکوشد در دستگاه عدل و عدالت ولایت، مجرم و گناهکار شناخته میشود.  اما مجرمین زنان هستند نه مردان که به حرا می بزن نگریسته اند. آلودگی در نگاه مرد است، اما فقیه حکم به دستگیری و مجازات و شکنجه، تنبیه و تادیب زن میدهد. فقیه وقتی زن را دستگیر میکند، او را به جرمی دستگیر میکند که خود در ارتکاب بدان بی گناه است. جرم زن وجود و هستی اش است، برآمدگیها و برجستگی پیکر زن، و جودی که بدید فقیه اگر پوشیده نشود، فساد انگیز است و سبب نادرستی و فحشا ست. حال آنکه زن بودن هستی زن است. در این، اراده از او نیست،  بلکه از نیروی هستی بخش است. زن یعنی  چیزی غیر مرد، چیزی ظریفتر و لطیف تر، چیزی دقیقتر و با بار دهی بیشتر. چیزی به کما ل نزدیکتر. اگر رخ و موی و پیکر زن زیباست و سزاوار ستایش، چرا گناه از او ست؟ آن دانای کامل و هستی بخش، خدای یکتا و یگانه را نتوان چنین کوته خرد و کوته نگر، تصور نمود که هستی بزن دهد بعنوان انسان، اما در  نهادش بجای عقل و خرد، زشتی و شر بکارد و آنگاه او را مجرم و گناهکار و سزاوار تنبیه و مجازات بشمارآورد، اگر موی افشان و چهره زیبا و برآمدگیها و برجستگی های پیکر خود، همه هدایای آفرینش، نمایان سازد.

حجاب، اما، تنها بیانگر پستی و فرو زیستی زن نیست. حجاب نشان حقارت و خواری مرد نیز هست. درست است که فقیه بوسیله حجاب برتری مرد را بر زن تثبیت و پا برجا میکند، ولی او را نیز ناچیز و خوار می پندارد. از یک طرف فقیه حافظ منافع مرد، علیه زن است. او را  مجاز در تعدد همسر کند و زن را بلحاظ حقوقی و قانونی وابسته بمرد ، اما، از طرف دیگر او را موجودی تابع امیال و شهوت خود پندارد و ضعیف و ناتوان در عقل و خرد. با رویت زن، مردان از خود بی خود و مرتکب زشتی و معاصی شوند.  بدلیل این سستی و تزلزل است که مردان نیز باید مهار و محروم و کنترل شده  و به عقل و خرد نظام اسلامی تسلیم شوند. ولی فقیه، زنان را زندانی کرده و هرگونه کوششی را برای رهائی از بند حجاب سرکوب نموده و مردان را بزندان بانی آنان می گمارد. حجاب تنها وسیله کنترل و سلطه بر زن نیست، بلکه وسیله تسلیم و اطاعت مرد نیز هست، تسلیمی که هم دینی ست و هم سیاسی، اینست که تسلیم به فقیه، تسلیمی است تمام و کامل.

بنابراین، اگر از حکم حجاب بمثابه یک حکم فقهی بگذریم، در شرایط کنونی، حکمی است سیاسی در خدمت حفظ و برقراری حکومت مطلق گرای اسلامی، وسیله ایست برای سرکوب و کنترل اجتماعی. نظام ولایت نمیتواند از یکطرف انسان را آزاد فرض کند، از طرف دیگر احکامی را همچون حکم فقاهتی حجاب که در آن هزاران هزار چند و چون رواست، مطلق سازد. اجرای بدون چون و چرای حکم حجاب در جهت ثبات و تداوم نظامی ست متحجر،  مستبد و مطلق گرا. بمنظور گسترش کنترل و سلطه خود، حکومت ولایت در هر لحظه و شرایطی خود را آزاد میبیند که تحت نام حجاب بگیرد و ببندد و  تنبیه و مجازات کند. بنابراین نظامی که بر اساس حجاب بنا گردیده و سلطه تمام و کامل خود را بآن وسیله  بر جامعه تحمیل کرده است با برداشت حجاب نیز فرو خواهد ریخت.

فیروز نجومی

z  Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

برخی از احکام قرآن در ارتباط با حجاب:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها .از نگاه ناروا بپوشند

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند

. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.