زوال باورها
و کنش های دینی
و واژگونی
حکومت اسلامی!
نادیده انگاشتن نقش دین در بوجود آوردن شرایط موجود و ادامه آن، امریست عادی و
الزاما توجه ای را بسوی خود جلب نکند.. چرا که حکومت آخوندی در نزد بسیاری، از
جمله در نزد دولت های خارجی، حکومتی ست سیاسی مثل سایر حکومتها، بویژه حکومتهای
غربی.
درست هم است، حکومت آخوندی از نهادهای یک حکومت سیاسی تشکیل یافته است،
نهادهایی مدرن، همچون قانون اساسی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و مجلس قانونگذاری، جدا و مستقل از دو قوه دیگر، قوه
قضائیه و قوه مجریه. اما، این ظاهری فریینده بیش نیست. چون در اصل همه این نهادها
بازتابنده اراده ولایت فقیه اند، اراده ای بازتابنده اراده الله، خالق یکتا و
یگانه.
این بدان معناست که حکومت اسلامی برغم ظاهرش، یک حکومت دینی ست نه یک حکومت
سیاسی. مخالفین و معترضین باید آگاه باشند که با حکومت خدا است که سر و کار دارند.
شاید برای مبارزه با حکومت خدا ضروری باشد که کفر را هم در آغوش کشند و کافر شوند.
چه شور بختی ای!
البته، تفاوت حکومت دین با حکومت سیاسی در آن است که حکومت دین متعهد به هیچ
قانونی نیست، مگر قانونی که ماخذ آن قرآن، احادیث و در کیش شیعی، روایات باشد.
ماخذها و منابعی قابل تعبیر و تفسیر بوسیله افرادی که آموزش زبان و دانش خدایی را
پیشه خود ساخته اند، پیشه ای که از طلبه گری اغاز میگردد و باجتهاد ختم ، مرتبه ای
عالی در علم و دانش فقهی، در حوزه های علمیه و یا نهادهایی که میتوان وظیفه شان را
تولید آخوند و یا قشر آخوند در جامعه دانست. قشری که هم اکنون بر تمامی سطوح
اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، جاسوسی و فرهنگی سلطه افکنده است.
البته، جای بسی سوال است که چگونه اخوندی که تا دیروز، سرش گرم کسب تحصیلات
طلبه گری بود و گاهی نیز بمنبر میرفت، ناگهان به یک مامور سطح عالی اطلاعاتی تبدیل
و مدیریت یک سازمان وسیع جاسوسی را بعهده میگیرد. هم اکنون آخوندها هستند،
آخوندهایی با شش کلاس دانش، قشر حاکم بر جامعه. حصور آخوندها در مقام های برتر
ساختار بورکراسی و سیاسی و حتی نظامی را
میتوان براحتی مشاهده نمود، شاهدی بر سلطه شریعت اسلامی بر تمامیت جامعه.
یک مقام حوزه ای اخیرا سخنانی را ایراد کرده است که خبر از هراس آخوند میدهد
از جایگاهی که در جامعه باشغال خود در آورده است، هراسی برخاسته از از آگاهی به
شور و هیجان رهایی بخش جنبش زن زندگی آزادی. وی خاطر نشان ساخت در براورد تعداد
آخوندها در سراسر کشور ارقام مبالعه امیر چند میلیونی بکار گرفته شده که باین شایعه
دام بزنند که شیخ ها همه جا را گرفته اند. که البته چیزی کمتر از حقیقت نیست. اما،
همین مقام حوزه ای تعداد آخوندها در سراسر کشور را 200 هزار نفر تخمین میزند. در
حالیکه ارقام غیر رسمی تعداد اخوندهای سراسر کشور را تا 500 هزار تخمین میزنند.
نیرویی بسیار عظیم که با ابزار بودجه های هنگفت یا خریداری شده اند و یا به ابزار
تحکیم سلطه دین بر جامعه در آمده اند.
اگر چه که یک چنین نیروی وسیع
نمیتواند دچار تضاد منافع و رقابت حرفه ای نگردد. اما، روی هم رفته اخوند،
امروزقشری است ممتاز که برجامعه سلطه افکنده است. بی دلیل نیست که امروز بر خلاف
دیروز شاهد بر ترور آخوند هستیم و نه ترور یک فرمانده نظامی، مثل دوران شاهی. ترور
آخوند، آیت الله سلیمانی، بازتابنده آگاهی جمعی ست به آمیزش منحوس دین و قدرت با
یکدیگر. آمیزشی که از آن چیزی بر نخیزد مگر نکبت و مصیبتی که هم اکنون جامعه با آن
روی در روست.
البته، قشر آخوند امروز تنها عمامه دازان و عیا پوشان نیستند و از حوزه های
علیه بر نخاسته اند. اکثرا آنها را باید یقه کوته ها و یا آخوند کت و شلواری خواند
و یا بورکرتها و تکنوکرات های مدرن در یک جامعه سنتی دانست. یقه کوتاه های نظام افرادی،
هستند معمولا پرورش یافته در دامن فقه و علم و دانش اسلامی، ریشه برگرفته از دوران
بیابنگردی و بت پرستی در 1400 سال پیش از این- اکثرا، از فارغ التحصیلان دانشگاه
امام صادق و یا دانشگاه هاروارد اسلامی.
البته که حضور آخوند در رده های فوقانی نظام، خود حکایت از سلطه دین میکند و
ارزشها و هنجارهای دینی. که جامعه بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی مدیریت
میشود، قوانینی در خصومت و ناسازگار با وجود زن و زیستن با طرب و شادی در آزادی.
با این وجود، هنوز بسیاری با دین اسلام رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به
مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله، هرگز از مغزشان خطور نمیکند. چرا که این اندیشه
را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده.
اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم
امروز و همیشه جامعه ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و
فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصورند که میتوان روزی عروس زیبای
آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور لسپارند. اینان در بهترین وجهش
البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان
بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت
و یا دین را از سیاست جدا ساخت. یعنی که دین در حوزه های علمیه و در مساجد و در
خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و
قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه،
سیاست، آلوده و مزور و ریاکار.
جدایی دین از سیاست، در کیشی که خدا، خویشتن را فدای رستگاری بندگان خود
میکند، بسی بسیار ساده تر واقعیت می یابد در مقایسه با کیشی که در آن خدا چیزی نیست مگر بازتاب قدرت
مطلق و اراده ای چون وچرا ناپذیر. آنجایی که دین، قدرت است و قدرت، دین، جدایی دین
از سیاست اگر غیر ممکن نباشد، محتمل هم نخواهد بود.
برخی نیز بر آن باوراند که دین باید لباس مدنیت بتن کند و بامور معنوی و
اخلاقی پیروان خویش بکوشد. اخیرا آخوند محمد خاتمی رئیس جمهور سابق و از پیشتازان
اصلاح طلب، سر از یقه بیرون کشیده با قبا و عبای رنگین، خیلی شیک، بقول معروف،
شسته و روفته از عرفانی سازی دین بعنوان راه برون رفت از شرایط کنونی سخن راند. گویی
میخواهد بگوید و یا با خود نجوا کند آنچه را که هرگز جرات نکند که بزبان راند،
بازگشت بدوران شاهنشاهی، دورانی که زنان در گزینش حجاب و در پوشش، بطور کلی، آزاد
بودند. جامعه هم تحمل حجاب را داشت و هم تحمل مینی ژوپ. که برای بقا هم که شده
حکومت دین، اگر کشف حجاب را تحمل نمیکند، بدحجابی را باید بپذیرد، همان پدیده ای
که سردار رادن مامور براندازی آن شده بود در 15 سال پیش از این، کارش بحایی نرسید
و میدان مبارزه با زنان را با رسوائی ترک کرد. سردار شکست خورده را بار دیگر بر
مسند فرماندهی گمارده اند که با پدیده ای بمبارزه بر خیزد که بلحاظ کمی و کیفی
بسیار متفاوت است با پدیده بدحجابی، جنبش کشف حجاب، جنبشی که لرزه بر بنیان حکومت
دین و قدرت انداخته است، جنبشی رهایی بخش و شکننده هنجارهای اسارتبار دینی.
بعبارت دیگر، امروز، پس از 44 سال حکومت دین، آنچه باثبات رسیده است انست که
کنش، رفتار، رسم و رسومی و یا هنجاری نیست که خالص دینی بوده و آلوده بمنافع قدرت
نباشد. مثل، برگزاری مراسم عبادت روزانه و نمازگزاری در حداقل سه نوبت در روز،
کنشی ست در اصل سیاسی، همچنانکه اداب غسل و وضو و طهارت، دیگر کنشهایی صرفا دینی
نیستند در دورانی که دین بر مسند قدرت قرار گرفته است، بلکه سیاسی هم هستند.
آخوند، تبلور وحدانیت دین وقدرت است.
آخوند پناهیان، از آخوندهایی ست بی نظیر در خطبه خوانی و موعظه. وی در یکی از
ویدئوها ی خود بهمه شنوندگان و بینندگان یادآوری میکند که ابناع بشر به الله
بدهکاری دارند، به خداوند که همه احکام لازم برای زندگی در این جهان و رستگاری در
جهان دیگر را برای بشر آفریده است. بشر باید "سعی" کند آنچیزی بشود که
الله خواسته است. در این راه است که گاهی حتی نظامهای اخلاقی با اصل و اصول دین
اسلام، نیز، تضاد و تصادم پیدا میکنند. مثل قتل نفس که بلحاظ اخلاق مذموم و قابل
مجازات بشمار آید. حال آنکه، دین آنرا زیبا میشمرد، توصیه نموده و پاداش ورد به
بهشت را وعده دهد اگر در دفاع از دین و وحدانیت الله بوقوع پیوسته باشد.
این بدان معناست که برای براندازی حکومت دین، سامان و سازماندهی سیاسی تنها
کافی نیست. سازمانها و جنبشهای سیاسی هرگز به براندازی نرسند، اگر برگزاری مراسم
دینی از عبادات روزانه گرفته تا مراسم نذر و نیاز را با حمایت از ساختار قدرت شناسائی
و یا یکسان با آن اعلام نکنند. بزبان دیگری، به براندازی حکومت آخوندی زمانی
میتوان امیدوار بود که همگان از برگزاریهای مراسم گوناگون دینی، از عبادات روزانه
گرفته تا برگزاریهای مراسم ماهیانه و
سالیانه خود داری کنند. زوال باورها و کنش های دینی، از مستلزمات واژگونی حکومت
آخوندیست. روشی انقلابی بدون تخرییب و ویرانی.
بسیاراند تحلیلگرانی که با ایدئولويک خواندن حکومت آخوندی، از شناسائی آن
بعنوان حکومت دین طفره میروند. چرا که دوست ندارند که خصم دین شناخته شوند. این در
حالی ست که شرایط موجود حاکی بر آن است که نزدیک به نیم قرن تجربه حکومت دین،
زمینه را برای رهایی از دین به مثابه مجموعه ای از قواعد و مقرارت پوچ و باز
دارنده پیشرفت و پیشروی فراهم آورده است. آن دوران که حکومت دین در نزد مردم از حرمتی برخوردار بود گذشته است. آن
دوران که فعالیت های دینی با واکنش تعصب انگیز روبرو میگردید، بسر آمده است. دیگر
نمیتوان، رهایی و آزادی از یوغ دین را یک رویای دل انگیز و دور از واقعیت خواند.
گذشته است آن دورانی که قادر نبودی که به هیچ عنوانی انگشت نقد و بررسی بسوی نشانه روی.
در حال حاضر چنین بنظر میرسد، همچنانکه اراده شاه معطوف بحرکت به سوی تمدن
نوین، زمینه را برای ظهور حکومت دین اسلام برهبری قشر آخوند بوجود آورد. حکومت
آخوندی هم با تحمیل شریعت اسلامی، نزدیک به نیم قرن بر تمامیت جامعه، زمینه را
برای ظهور جنبشی بوجود آورده است مبتنی بر اراده معطوف به براندازی دینی که تاج
قدرت بسر گذاشته است، مبتنی بر اراده ای که در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی
بازتاب مییابد، جنبشی برهبری زنان و جوانان و نو جوانان- از هر دو جنسیت، جنبشی در
سوی روشنایی و آینده ای درخشان، رها یافته از قواعد و مقررات اسارتبار شریعت
اسلامی.
فیروز نجومی
firoz
nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر