حجاب اسلامی:
حفظ زنان
از وسوسه های شهوانی مردان!
اگر بگوئیم حجاب اسلامی ترین نماد نظام ولایت است، درست است
که چیزی به گزاف نگفته ایم، اما، هرگز بقدر لازم و کافی نگفته ایم. زیرا که حجاب
نه تنها نماد نظام اسلامی است بلکه پایه و بنیان آن است. حجاب را بر گیر، رژیم دین فرو خواهد ریخت.
براستی حجاب چیست که چنان نقشی دقیق و تعبن کننده ای در حکومت
اسلامی بازی میکند؟ براستی پندار و بینش علما و فقها مظهر دین اسلام از حجاب چیست
که یک نظام اجتماعی را بر آن اساس پی ریزی کرده اند؟
این سوالها را پاسخی ساده نیست. اگر چه حجاب خود معنائی
ساده و تهی از پیچیدگی ست. چرا که ظاهرا حجاب چیزی جز یک پوشش نیست. اما وقتی ستون
یک نظام ایدئولوژیک و زیربنای یک جامعه شد، باید ضرورتا آنرا بیشر از یک پوشش
دانست.
حجاب قبل از هر چیز یک حکم است، حکمی که در آن نه چند و چون است و نه چون و چرا زیرا که حکم حجاب یک حکم مطلق قرآنی است که مورد تایید بعضی و انکار چندی دیگر است. بهمین دلیل حکم حجاب حکمی ست ماورای قانون و قانون ناپذیر. در بینش اجتهاد، حجاب چیزی ست که نه تنها نباید از آن گریخت بلکه باید آنرا همچون مظهر خیر و زیبایی در آغوش کشید. حجاب عفاف است و پاکدامنی. کرداری است بزرگ و پر پاداش.
در این معنا حجاب یک پوشش ساده نیست. حجاب پوششی است ویژه
زن. پوششی است که رخ و موی و برآمدگی و برجستگی های پیکر زن را پنهان می دارد از
چشمهای ناپاک و هرزه مرد. حجاب چون زن را زیر پوشش خود پنهان سازد مرد را از وسوسه
های شهوانی و شیطانی رها نماید و سبب شود که از یاد و ذکر ذات الهی غافل نماند، از
"راه مستقیم " منحرف نشود، بیراهه نرود و در نتیجه مرتکب گناه نشود.
بعبارت دیگر، در بینش فقاهت، حجاب بخودی خود حائز اهمیت
نیست بلکه آن چیزی که حجاب زیر پوشش خود میبرد دارای اهمیت است: زن. این زن است که
باید خود را در دنیای تاریک حجاب پنهان سازد. زیرا که زن در بینش فقاهت چیزی جز
هوس و لذت و شهوت نیست. ماهیتا شر است و شرزا، غفلت است و بی خبری. زن سرچشمه گناه
است. در سراسر کشور، امام جمعه ها بر فراز منبر پیوسته از بد حجابی فغان برآرند و
هشدار بخانمها که قواعد و مقررات حجاب را رعایت کنند.
به حکم حجاب، فقیه زن را وظیفه دار و مسئول حفظ مرد از
وسوسه های شیطانی و شهوانی و جسمانی میکند. زن بدون حجاب در چشم فقیه چیزی جز شی
ای فریبنده و گمراه کننده نمیتواند باشد. آنچه و جود حجاب را برای زن ضروری و واجب
میسازد آنستکه وی عامل معاصی و گمراهی است.
با پوشاندن زن در حجاب فقیه در آن اندیشه است که با بدکاری و گنهکاری بمبارزه
برخیزد و زن را همچون "مروارید در صدف "- چنانکه فقیه به تمثیل
گوید- حفاظت کند.
بنا براین فرضیه،
هرچه پنهان تر هوس و لذت و شهوت که مظهر آن زن است، عفاف و پاکدامنی زن بیشتر، حجب
و عفت فراوان تر. هرچه زن وابسته، مطیع و فرمانبردار بهتر. فقیه زن را زیر حجاب پنهان
میکند تا تقوی و پرهیزکاری بر جامعه حاکم شود. حجاب وسیله ایست در دست آیت الله ها
و حجت الاسلام های حاکم در خدمت کنترل عوامل شرزا، هوی و هوس، لذت و شهوت. باین
ترتیب، یعنی با پنهان ساختن رخ و موی و جسم زن زیر دنیای تاریک حجاب شر را بخیر
تبدیل میکنند، امری که در اندیشه علما و فقها بعنوان هدف نهائی تارخ بشریت است.
اگر فقیه حکم حجاب را مطلق میکند بآن دلیل است که خود را عامل برقراری خیر میبیند.
چون خیرخواه است. چون در پی برقراری تقوی
و پرهیزکاری و رستگاری ست. این، وقتی به سر انجام خواهد رسید که عوامل شر، بویژه
زن، در کنترل تام و تمام قرارگیرد. اینست وجوب حکم حجاب.
اگر در حکم حجا ب چند و جون بیشتر آوریم، خواهیم دید که حکم حجاب دارای نقص بزرگتری ست بلحاظ علم الهی. حکم حجاب، بیانگر این حقیقت است که وجود و هستی زن بخودی خود هدفی ندارد. موجودیت ش در سوی رستگاری مرد است، نه رستگاری خویش. هدف خلقت مرد است نه زن. هستی زن به لحاظ هستی مرد است که اهمیت دارد. گوئی که اراده بر آن بوده است که زن پنهان باشد و ملک خصوصی مرد. خدمتگزار باشد و پنهان و نا موجود. گوئی که الله، خداوند یکتا و یگانه، عقل و خرد نهائی، شر(زن) را خلق کرده است که خیر (مرد) آفریند. رستگاری امکان پذیر است اگر زن بمثابه ترکیبی از احساسات تند و آتشین و عواطف پرشور و سرکش، مهار شود. بعبارت دیگر، زن همچون حیوانی باید اهلی شود تا بتوان از آن بمنظور رستگاری و بر قراری خیر، سود جست
در این معنا گذشته از آنکه حجاب بیانگر نابرابری زنان و
مردان بلحاظ خلقت ا ند، بلکه حکمی است
شکننده قصد و غرض الهی در آغاز خلقت. اول هستی را بزن میبخشد بعد به نقص کار خود
آگاه میشود. لذا با حجاب برآن پرده میکشد و کنترل آنرا باین طریق واجب میشمرد. همراه
زن، حجاب را نیز میآفریند که بوسیله آن
مرد بتواند زن را اهلی سازد. در چنین صورتی آیا میتوان بآن اراده الهی و نهائی،
عقل و خرد نیز نسبت داد؟ چرا که حجاب در واقع نقی هستی است. حجاب هستی زن را
ناپدید نموده به نیستی تبدیل ش میکند. حجاب بیان نیستی زن است، نه هستی او. اگر زن
دارای هستی است چرا و بچه دلیل باید پنهان باشد. تنها دلیل آن میتواند مرد و
رستگاری او باشد. زن را در جمع زنان نیازمند حجاب نیست. در برابر مرد است که باید
خود را پنهان سازد. زیرا که همه بدیها و نابسامانیهای اجتماعی از بی حجابی و بد
حجابی برخیزد.
البته فقهای عالم، برآنند که حجاب هرگز مانعی بر تعالی مقام
زن در جامعه نیست و با آن تضاد و تصادمی ندارد. حجاب هرگز راه ترقی و پیشرفت را بر
زن نمی بندد و عقل و خرد را از او سلب نمیکند. که حجاب تنها پوششی است بر عفت زن.
از او حق و حقوقی را نمیگیرد و بدین لحاظ نقشی در تعیین جایگاه اجتماعی زن ندارد.
با حکم حجاب، فقیه زن را از یکطرف تحلیل میبرد و ناچیز
میکند و او را تا حد یک شی قابل استفاده جنسی تقلیل میدهد. به بهانه حفظ پاکدامنی او را ببند میکشد و حجاب
را بر او تحمیل میکند، از طرف دیگر بر او همه راههای ترقی و پیشرفت را میگشاید. از
یکطرف بوسیله حجاب، هستی اش را نفی میکند؛ عقل و خردش را بآن اندازه ناچیز بشمارد
که حق گزینش پوشش مناسب را از او سلب میکند و از طرف دیگر او را آزاد میگذارد که
با مردان برای اشغال جایگاهی بهتر در جامعه به رقابت بپردازد.
فقاهت مسئولیت پاکدامنی مرد را بر دوش زن میگذارد، درست بآن
دلیل که زن را موجودی یک بعدی میبیند: هوی و لذت و شهوت. اگر چنین نیست، اگر در
بینش فقاهت زن چیزی بیشتر از هوس و لذت و شهوت است، اگر در نهاد ش عقل و خردی همچون عقل و خرد مرد بکار
گرفته شده است، چه نیازی ست به زندانی کردن زن در دنیای تاریک حجاب؟ حجاب فقاهتی
نشان بی خردی ست.
پاکدامنی ظاهری بواسطه حجاب، اگرچه فاقد ارزش است، اما، در
بینش فقاهت بالاترین ارزشها ست. اینست که هرآنچه این ارزش را زیر سوال ببرد و در نفی
آن بکوشد در دستگاه عدل و عدالت ولایت، مجرم و گناهکار شناخته میشود. اما مجرمین زنان هستند نه مردان که به حرا می
بزن نگریسته اند. آلودگی در نگاه مرد است، اما فقیه حکم به دستگیری و مجازات و
شکنجه، تنبیه و تادیب زن میدهد. فقیه وقتی زن را دستگیر میکند، او را به جرمی
دستگیر میکند که خود در ارتکاب بدان بی گناه است. جرم زن وجود و هستی اش است،
برآمدگیها و برجستگی پیکر زن، و جودی که بدید فقیه اگر پوشیده نشود، فساد انگیز
است و سبب نادرستی و فحشا ست. حال آنکه زن بودن هستی زن است. در این، اراده از او
نیست، بلکه از نیروی هستی بخش است. زن
یعنی چیزی غیر مرد، چیزی ظریفتر و لطیف تر،
چیزی دقیقتر و با بار دهی بیشتر. چیزی به کما ل نزدیکتر. اگر رخ و موی و پیکر زن زیباست
و سزاوار ستایش، چرا گناه از او ست؟ آن دانای کامل و هستی بخش، خدای یکتا و یگانه
را نتوان چنین کوته خرد و کوته نگر، تصور نمود که هستی بزن دهد بعنوان انسان، اما
در نهادش بجای عقل و خرد، زشتی و شر بکارد
و آنگاه او را مجرم و گناهکار و سزاوار تنبیه و مجازات بشمارآورد، اگر موی افشان و
چهره زیبا و برآمدگیها و برجستگی های پیکر خود، همه هدایای آفرینش، نمایان سازد.
حجاب، اما، تنها بیانگر پستی و فرو زیستی زن نیست. حجاب
نشان حقارت و خواری مرد نیز هست. درست است که فقیه بوسیله حجاب برتری مرد را بر زن
تثبیت و پا برجا میکند، ولی او را نیز ناچیز و خوار می پندارد. از یک طرف فقیه
حافظ منافع مرد، علیه زن است. او را مجاز در
تعدد همسر کند و زن را بلحاظ حقوقی و قانونی وابسته بمرد ، اما، از طرف دیگر او را
موجودی تابع امیال و شهوت خود پندارد و ضعیف و ناتوان در عقل و خرد. با رویت زن،
مردان از خود بی خود و مرتکب زشتی و معاصی شوند. بدلیل این سستی و تزلزل است که مردان نیز باید
مهار و محروم و کنترل شده و به عقل و خرد
نظام اسلامی تسلیم شوند. ولی فقیه، زنان را زندانی کرده و هرگونه کوششی را برای
رهائی از بند حجاب سرکوب نموده و مردان را بزندان بانی آنان می گمارد. حجاب تنها
وسیله کنترل و سلطه بر زن نیست، بلکه وسیله تسلیم و اطاعت مرد نیز هست، تسلیمی که
هم دینی ست و هم سیاسی، اینست که تسلیم به فقیه، تسلیمی است تمام و کامل.
بنابراین، اگر از حکم حجاب بمثابه یک حکم فقهی بگذریم، در
شرایط کنونی، حکمی است سیاسی در خدمت حفظ و برقراری حکومت مطلق گرای اسلامی، وسیله
ایست برای سرکوب و کنترل اجتماعی. نظام ولایت نمیتواند از یکطرف انسان را آزاد فرض
کند، از طرف دیگر احکامی را همچون حکم فقاهتی حجاب که در آن هزاران هزار چند و چون
رواست، مطلق سازد. اجرای بدون چون و چرای حکم حجاب در جهت ثبات و تداوم نظامی ست
متحجر، مستبد و مطلق گرا. بمنظور گسترش
کنترل و سلطه خود، حکومت ولایت در هر لحظه و شرایطی خود را آزاد میبیند که تحت نام
حجاب بگیرد و ببندد و تنبیه و مجازات کند.
بنابراین نظامی که بر اساس حجاب بنا گردیده و سلطه تمام و کامل خود را بآن وسیله بر جامعه تحمیل کرده است با برداشت حجاب نیز
فرو خواهد ریخت.
فیروز نجومی
z Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
fmonjem@gmail.com
برخی از احکام قرآن در ارتباط با حجاب:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها .از نگاه ناروا بپوشند
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند
. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر