۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

رهبر کجا و ما کجا؟ 



مدت زمانی ست که شنیده میشود که نوبت حکومت به نظامیان برهبری سپاه پاسداران رسیده است. نه تنها ابزار قهر و قدرت را در دست دارند، بلکه خود بعنوان یک ماشین عظیم  اقتصاد ی سخت در پی دفاع از منافع مادی خویش و انباشت ثروت اند. بعضی حتی تا آنجا به پیش روند که سپاه پاسداران را سرمایه داران جدید و یا بورژوازی نوظهور میدانند.

اینجا قصد آن نیست که شایستگی این شناخت را به ترازو بگذریم، بلکه غرض آن است که بگوییم اگر با دقت بیشتری، به سخنان سر لشگر جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران در« جمع پیشکسوتان جهاد و شهادت» بنگریم و آنرا- نه شرایط مادی را ملاک سنجش خود قرار بدهیم، دریابیم که  سر لشگر جعفری، تجانسی با بورژوازی ندارد، اگرچه بر بخشی از ثروت جامعه سلطه افکنده و کنترل انحصاری خود را بر آن تثبیت نموده است. او نه بعنوان فرمانده ی نیروهای تولیدی و دفاع از سود و سرمایه، بلکه  بنام سردار دین اسلام، معتقد و مومن به آرمان های امام و انقلاب، سخن میراند، آنهم نه برای صاحبان سرمایه های صنعتی و مالی و تجاری بر فراز برج های بلند،  بلکه برای «پیشکسوتان جهاد و شهادت در مسجد ولی عصر.» او نیرویی را در جامعه ایران نمایندگی میکند که بر خلاف بورژوازی اساسا واپسگرا و جزم اندیش است. سخنان او بیانگر این واقعیت است که حقیقت و غایت بر وی آشکار شده است. میداند که جامعه و روابط اجتماعی چگونه باید شکل بگیرد و بکدام سوی ره بسپرد. برای فرمانده کل سپاه، راه امام، آرمانها انقلاب اسلامی و اطاعت و فرمانبرداری از ولایت فقیه، پایان و غایت زندگی ست. همه چیز به این اصول باز میگردد. راه امام، راهی ست برگشت ناپذیر، سی سال پیش آغاز شده است و تا قیامت باید ادامه یابد. حقیقت، ولایت فقیه است و ولایت فقیه، حقیقت . باین دلیل است که حتی اندیشه مقاومت مبادا که بسر جنبنده ای افتد. چه خشم و خشونت و خونخواهی که تجربه نکنند در زیر پنجه های خشمگین سپاه دین.

سخنان سر لشگر جعفری در واقع دریچه ای را بدرون خود میگشاید که میتوانی به آن راه یافته و درون مایه او را محک زنی و در یابی که ساخت او از چیست. مکر او میتواند چیزی باشد بجز آنچه در درون او میگذرد. از بیرون ممکن است که او را سرمایه دار ارزیابی کنی با انگیزه های سود و منافع مادی، ولی در درون سه عنصر محور هستی او ست: تسلیم و اطاعت مطلق از ولایت فقیه، جهاد و شهادت. هیچ چیز این پر قدرت ترین مرد ایران زمین را نگران نمیکند. نه افت اقتصادی و سیر نزولی سود سرمایه، نه تورم و بیکاری، نه فقر و محنت و عقب ماندگی. نه آینده ی نا روشن بازار اقتصاد و غرق امپراتوری های دلاری در دریای خروشان تغییر و تحولات دایمی و نه حتی حمله ی ناگهانی بیگانگان برای جلوگیری از دست بابی به اسلحه نهایی. او نگران «استمرار انقلاب اسلامی و راه امام،» «تضعیف ولایت فقیه» و نگران شکاف و ریزشی  است که در رده های نخبگان انقلاب پس از 22 خرداد (88) ظاهر شده است. سردار اسلام باین واقعیت اشاره میکند و میگوید که:

«نخبگان و خواص انقلاب متأسفانه ريزش داشتند، اما نبايد نظام را با عملكرد من يا شما سنجيد،‌ بلكه بايد با معيارها و شاخص‌هاي صحيح راه امام و شهدا را ادامه داد. متأسفانه برخي از نخبگان به اين نكته مهم كه ولي‌فقيه فصل‌الخطاب موضوعات است، توجه كافي نكردند و به راحتي نقدهاي نادرستي به آن وارد مي‌كنند و اگر آنها اينگونه رفتار كنند، نبايد ادعاي پيروي از راه امام و طرفداري از نظام را داشته باشند» (پایگاه خبری فرا رو،10 شهریور 88).

او نه از نظام ولایت فقیه، که مورد تایید کلیه اصلاح طلبان- از جمله میر حسین موسوی و مهدی کروبی، خاتمی و هاشمی نیز هست بلکه از فصل الخطاب بودن ولی فقیه است که دفاع میکند و حفظ و نگاه داشت آنرا وظیفه خود میداند. یعنی که ولایت فقیه و آنچه میگوید و میاندیشد، یکطرف و مابقی جامعه- یعنی 70 میلیون ایرانی در طرف دیگر. هر چه که بگوید فقیه، چه مثبت، چه منفی. چه درست و یا چه نادرست، باید به آن گردن نهی. دم فرو بندی و اطاعت کنی. وای اگر نه گویی به آنچه ولایت فقیه بر زبان رانده است. البته که در شعله های خشم و انتقام سپاه پاسداران دین، میسوزی و خاکستر شوی. بعبارت دیگری، کسی به پاسداری جامعه ی اسلامی پرداخته است که دچار کمبود بینایی ست. تنها چیزی که در چشم انداز او وجود ندارد مفاهیم انسان و حق و حقوق انسانی ست. او چنان مست باده قدرت است که نمیتواند بیاندیشد که تسلیم و اطاعت، تقلید و پیروی اصل و اصول دین امام پرستی، نیست در شان انسانی. این البته که یک امر طبیعی ست زیرا که اسلام با مفهوم انسان بعنوان یک موجود آزاد و خود مختار، بطور کلی بیگانه است. الله همه انسانها را یکی و یک جور، بنده خود میداند و چیزی جز اطاعت و فرمانبرداری نیز نخواهد. این همان نظم الهی و یا استمرار راه امام است که فرمانده کل سپاه پاسداران دین، در پی تثبیت آن است. بزبانی ساده تر، کسی که با مفهوم انسان، آزادی و خود مختاری ، بیگانه و غریبه است، چگونه میتوان از او انتظار داشت که به انسانها احترام بگذارد. او به خود همچون بنده ی الله و ولایت فقیه مینگرد و میخواهد تمامیت جامعه مثل او به بندگی خود اعتراف و افتخار کنند. البته که  سردار سلحشور اسلام، سر لشگر جعفری، باید آزادی را یکی بداند با بی بند و باری و در هم فرو ریختن مرزهای مصنوعی بین زنان و مردان. سردار ولایت فقیه به ستایش اسارت و بندگی میپردازد چون کمال آزادی ست. درست مثل ابطحی و دیگر یارانش که در اسارت، آزادی را یافته اند، بویژه آزادی بیان که حمد و ستایش کنند، و به خواری و حقارت در برابر ولایت فقیه، اعتراف نموده و عذر گناهان ناشی از جهالت و نادانی خواسته تقاضای عفو و گذشت کنند.

 پایگاه خبرگزاری فرا رو گزار ش میدهد که سر لشگر جعفری

«  با انتقاد از كساني كه دفاع از احمدي‌نژاد را مساوي با دفاع از رهبري مي‌دانند، گفت: رهبري كجا و ماها يعني ديگر مسئولان نظام كجا؟» یعنی اگر که رهبر دانا و بینا است ما نادان و نابیناییم. یعنی که او خوب و پاکی است ما بد و آلوده ایم. او مقدس است و ما موهنیم. او نه تنها خود را هیچ و ناچیز بشمار میآورد بلکه رئیس جمهور را تا حد یک جارو کش و یا یک آفتابه دار، تنزل میدهد.  بعبارت روشن تری، کسی میخواهد از سرفرازی و سربلندی ملت ایران دفاع کند که به حقارت و خواری خود و تمام شاخه های متصل بخود در برابر ولایت فقیه افتخار و مباهات میکند.  این سردار اسلام، در کمال تبختر باسارت و بندگی خود میبالد. سرداری که میخواهد امت اسلام را سر بلند سازد، الگوی تسلیم و اطاعت را عرضه میدهد و آن را نه تنها وظیفه میشمارد بلکه جوهر آزادی و زندگی  میخواند بویژه اگر به شهادت انجامد.
.
اما او بر این تصور است که آنانکه فصل الخطاب بودن ولایت فقیه را مورد چالش قرار داده اند، اصلاح طلبان هستند که هم اکنون مهره های مهم شان در تله گرفتار آمده اند. لذا فکر میکند اگر لبه ی برنده ی شمشیر خود را بر گردن آنها بنهد و به توبه و اعتراف و ادارشان کند، قدرت مطلق ولایت فقیه را حفظ کرده است. سردار اسلام، سر لشگر جعفری،  به اعترافات ابطحی اشاره میکند و میگوید:

«شايد برخي بگويند كه اين اعترافات منتشر شده همچون سخنان آقاي ابطحي بر اثر فشار و زور بوده است، اين افراد مدعي چاره‌اي ندارند جز اينكه دروغ بگويند. آقاي ابطحي در مدتي كه در زندان بود با خروج از جوي كه ديگر بر او حاكم نبوده و دور شدن از آن دوستان خود، با بحث آزاد، تحولي در او به وجود آمده و اين سخنان را گفته است. البته ايشان روزي بيرون خواهد آمد و آن موقع نيز مي‌توانيد در مورد استدلال‌هاي وي اظهارنظر كنيد. چراكه دانستن حق مردم است، مردم بايد بدانند» (پایگاه خبری فرا رو،10 شهریور 88).

حق بجانب فرمانده سپاه پاسداران است، «مردم باید بدانند» که تنها در زندان است که میتوانی آگاه و دانا شوی و حقیقت را در یابی.  در بندگی و اسارت است که احساس آزادی و آزادگی کنی و اصل و اصلت خود را بظهور رسانی. یعنی در تسلیم و اطاعت و در پناه ولایت فقیه انسانیت خود را در یابی.

او اصلاح طلبان را کسانی میداند که راز دلشان را نمی گویند اگر چه هرگز شنیده نشده است، همچنانکه کمی زودتر اشاره شد- که اصلاح طلبی بر اصل ولایت فقیه و قانون اساسی اش خط بطلان کشیده باشد. مسلم است که اصلاح طلبان - ازجمله میر حسین موسوی، مهدی کروبی و خاتمی و رفسنجانی با همه ایل و تبارشان، هرگز با اصل ولایت فقیه سر ستیز نداشته اند. میر حسین موسوی بارها اعلام کرده است که او خواهان تغییرات ساختاری نیست. یعنی او نظام ولایت فقیه و جایگاه آنرا در جامعه و ساختار قدرت پذیرفته است. اما فرمانده کل سپاه دین، معتقد است که اصلاح طلبان در عمل چیزی جز براندازی نرم در سر نداشته اند و ندارند. و آنهم پس از آنکه در یافتند که براندازی سخت برهبری آمریکا دیگر عملی نیست. این است که از در عقب وارد شده اند دست به انقلاب رنگی و یا مخملی میزنند که در چند مورد هم در اروپای شرقی موفق بوده است.  او خطاب به پیشکسوتان جهاد و شهادت میگوید، اصلاح طلبان حاضر نیستند
«مردانه موضع واقعی خود را اعلام کنند و روی آن بایستند... اما ما وظیفه داریم آنها را رسوا کنیم و این وظیفه سنگین بر دوش همه ماست که وظیفه پیشکسوتان جهاد و شهادت در این زمینه بسیار مهم است» (همانجا).

یعنی حال باید، جهاد پرستان شهادت طلب که وظیفه ی تحکیم و تداوم راه امام را تا قیامت بعهده دارند عزم خود را جزم کنند به جهاد نرم یا «رسوا ساختن» دست بزنند. یعنی که سپاه دین بجای این که در میدان نبرد شمشیر بر کشد و خون بریزد تا آخرین قطره ی خون خود که به شهادت برسد، با اسلحه گرم و سرد، باخود و زره، سوار بر ماشین های تندرو سرکوب کننده، بجان مردم بی دفاع صلح جو افتند. که گویا ترین آنها را ربوده، بزندان افکنده و بر روح و جسمشان زخمهای التیام ناپذیر وارد نمایند، تا از انان  بنده ای بمانند خود بسازند و سر اطاعت و تسلیم در برابر ولایت فقیه فرود آورند.

 سر دار سپاه ولایت فقیه، در واقع با استناد به اعترافات در بندان و اسیران، به مردم این پیام را الغا میکند، که اگر هوا و هوس جستجوی حقیقت در اندیشه ات خطور کند، ای بسا که آن  را در اسارت و بندگی، در خدمت بازجویان مودب و با وجدان، دریابی. او بر آن تصور است که دین چنان وجدان را از مردم ربوده است که با دژخیمان و جلادان نظم اسلامی همدمی و همسازی بیشتر ی خواهند داشت تا هر گونه احساس همدردی و ترحمی نسبت به انسان هائی که بزنجیر محرومیت و فضایی وجشتبار گرفتار آمده اند و یا در ملا عام بدار اعدام آویخته میشوند. او بر آن تصور است که اصلاح طلبان در یک روز توانسته اند بیش از سه میلیون نفر را در یک روز به خیابانهای تهران بکشانند. چون آقای سر لشگر دچار مرض تنگ نطری هستند نمیتواند تصور کند که این، سی سال تجربه ی خشم و خشونت و انتقامجویی حکومت دین بوده است که مردم را بانفجار  کشانیده است که به پا خیزند  و باستقبال تغییر و تحول بشتابند. که سی سال تحمیل بندگی است که آنها را بشورش و خروش در آورده است. اما از آنجا که او مردم را همچون خویشتن، بنده می پندارد، نمیتواند اعتراض و مقاومت آنها را اصیل و دارای اصالت بداند. 

بعبارت دیگر، فوقانی ترین سردار ولایت فقیه قبل از آنکه معاندین ولایت فقیه را رسوا نماید، خویشتن را رسوا میسازد. او وقتی به محاکمات دسته جمعی مباهات میکند و اصرار دارد که آنرا به معرض دید مردم نیز قرار دهد و از اعترافات آنان برای مسجل ساختن ادعای خود استفاده میکند بافشای این واقعیت در نظام اسلامی دست میزند، که انسان از هر گونه حق و حقوق ابتدایی محروم است. که در جامعه اسلامی فرد متعلق به جمع است و بدون جمع وجود ندارد. محاکمات دسته جمعی خود تلاشی است در نفی و نابودی فرد و خصوصیات و خصائل فردی. محاکمات دسته جمعی متهمین به براندازی نرم، بیانگر ناچیزی فرد و حق و حقوق انسانی او ست. چگونه میتوان، فردی را بجرم مقاومت و نفی ولایت فقیه به محاکمه کشاند. این البته یکی از ویژگی های جهان بینی دینی ست که مشترک است در تمام معصوم و مظلوم پرستان، سر سپردگان امامت و ولایت. آنها به جامعه و افراد آن همچون یک گله مینگرند و آنها را مثل اعضای یک گله به محاکمه میکشند. در قاموس سر لشگر جعفری و همردیفان و هم دینان وی، فرد وجود ندارد. چون فرد انسان است که آزاد است و خود مختار. او بر میگزیند آنچه که انسانی ست و در شان انسان. انسان آزاد هرگز باذیت و آزار و شکنجه ی انسان دیگری نمیپردازد. چون روا ندارد بدیگری آنچه بخود روا ندارد. استناد با اعترافات محکومین و متهمین در بند، این واقعیت را بر میتابد که  نظام ولایت فقیه بیگانه و غریبه است با مفهوم حق و حقوق فردی و اجتماعی. یعنی که او تنها پابند و متعهد به قرار داد با ولایت فقیه است. او تعهدی نسبت به مردم و آنچه آنها اراده میکنند، احساس نمیکند.

در واقع آنچه او گناه کبیره ی اصلاح طلبان، قلمداد میکند، یکی از ضروریات جمهوری است. اگر در جمهوری دسته بندی نباشد، اگر برنامه ریزی و مذاکره و مشاوره در باره استراتژی و تاکتیک بدست آوردن قدرت در کار نبوده و امکان گردهم آیی، نباشد، در چنین شرایطی نه از جمهوری که از یک نظام استبداد دینی است که سخن میرانیم. تمام اتهاماتیکه سر لشگر جعفری به محکومین وارد میسازد در حقیقت چیزی جز عمل به حق و حقوق انسانی نبوده است. انسان میخواهد بر سرنوشت خود حاکم باشد و جمهوری وسیله ای ست برای این حکومت. این حق مردم است که به گفتگو بنشینند و خواسته ها و نقطه نظر های خود را بدیگران انتقال دهند و یا در تقابل با دیگر نظر ها و خواسته ها در آید. جمهوریت وقتی موجودیت پیدا میکند و خون در رگ های آن بعنوان یک موجود زنده جریان خواهد یافت که مردم یا برگزیدگان آنها به گفتگو بپردازند و عقاید و افکار خود را با یک دیگر در میان بگذارند، تا بتوانند هرچه بیشتر خواسته ها سر کش و عصیان زده قدرت را مهار کنند. حاصل تبادل نظرها، گفتگوها، سازش ها و رقابت هاست که به جمهوری میانجامد.

معماران نظام ولایت فقیه وقتی طرح حکومت دین را ریختند، قادر نبودند هر آنچه که در آینده از جمهوری بر آید پیش بینی کنند. آنها فکر میکردند درب همیشه بر یک پاشنه کردیده است و خواهد گردید. آنها بر آن تصور بودند که رای ولی فقیه و یا ذات الهی همیشه فائق آید بر رای مردم و آنرا بر حسب سنت و قاعده پذیرا خواهند شد. آنچه که سردار ولایت فقیه و نیز خود حاج علی خامنه  ای نمیتواند مورد فهم قرار دهد آن است که مردم بر خیزند و بشورند، بر علیه نظام تسلیم و اطاعت و اسارت و بندگی. سردار ولایت فقیه هرگز نمیتواند بیاندیشد که این اصلاح طلبان نیستند که او به محاکمه کشانده است و اتهام محاربه با خدا به آنها می بندند بلکه این تمامی مردمی هستند که در جنبش اعتراضی مردم  شرکت جسته اند. هر فرد از آن میلیون ها که در اعتراضات به رای ولی فقیه شرکت جستند میتوانست یکی از آن افرادی بوده باشد که در بازداشتگاه کهریزک به دست دژخیمان دین تکه پاره شده است. این است که مردم هرگز با سخنان رهبران رژیم دین، بویژه با دژخیمان آن نه تنها احساس همدمی نمیکنند بلکه عقده سرکوب و تحقیر و حقارت را در دل میگیرند و پرورش میدهند تا فرصت مناسب آنرا منفجر و نظام پوسیده و فاسد ولایت فقیه را ویران سازند.  

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com  




گفتمان رجعت بگذشته، محور گفتمان دین و قدرت


در سفر اخیر خود به شمال ایران، ولی فقیه در خطبه خوانی در شهر چالوس، اعلام کرد که نظام ولایت فقیه« نسخه‌اي بي‌نظير پس از صدر اسلام است» (نگاه کنید به خطبه های رهبر اعظم در سفر اخیرش به شمال کشور ازجمله چالوس، پایگاه خبری و تحلیی فرارو،مهر 88)). روشن است که تا چه اندازه و درجه ای از رجعت بگذشته، رهبر اعظم بخود میبالد. بازگشت به گذشته و احیای آن از آرمان ها و آرزوهای نظام اسلامی ست. کم نیستند کسانی که قصد  اصلی نظام کنونی مبنی بر رجعت به گذشته را زیاد جدی تلقی نمیکنند. گویی که منظور چیزی نیست مگر تحقیر. حتی زمانیکه رهبر خود صریحا اعلام میکند که در واقع در شرایط کنونی بهمانجا رسیده است که حکومت صدر اسلام  در 1400 سال پیش از این بوده است، باز هم تمایل دارند که از گوشی بگیرند و از گوش دیگر بیرون کنند.

 حال آنکه، رجعت بگذشته، بنیان نظام ولایت است و منشاء مشروعیت آن. اگر ولایت خود را ادامه ی رسالت و امامت نداند، چه چیز دیگری میتواند توجیه کننده ی فرمانروایی مطلق یک فرد بر جمعی وسیع به بزرگی یک اقیانوس، باشد؟ اگر پای دین در میان نبود آیا هنوز آیت الله ها و حجت الاسلام ها میتوانستند، فدرت را در انحصار خود در آورند؟ رجعت بگذشته محور گفتمان دین است، گفتمانی که در سرشت و فترت ما از بدو تولد نهاده شده است. یعنی که مردم به گفتمان رجعت بگذشته خو گرفته و بآن عادت کرده اند. با آن هرگز خود را بیگانه احساس نکرده اند. گاهی در جش و سرور و سوکواری و عزاداری ست که رجعت بگذشته بطور جمعی بواقعیت کنونی تبدیل میشود. با آگاهی به علاقه و دلبستگی مردم به رجعت به گذشته و دوران اسطوره ای و افسانه ای رسالت و امامت است که ولایت فقیه تبار خود را بصدر اسلام نسبت میدهد و بطور مکرر بر آن تاکید میکند،که باور مردم را به این دوران بعنوان درخشانترین، انسانی ترین و آزادترین دوران بشریت، عمق و تداوم بیشتری ببخشند.

در شرایط کنونی آنچه دارای اهمیت است فرآیند گفتمان رجعت بگذشته است که شایسته توجه است. در تجربه هر آنچه هم اکنون و هم اینجا در زمان و شرایط ما بوقوع می پیوندد، همان وقایعی هستند که در زمان های دور، در دوران حکومت صدر اسلام، بویژه در دوران امامت علی- نه خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، بوقوع پیوسته است. البته این بار اولی نیست که ولی فقیه، ولایت را ادامه رسالت و امامت میخواند. یعنی که حکومت ولایت خود را با همان دشمنان و لاجرم مبارزاتی روی در روی می بیند که پیامبر اسلام در دوران رسالت، و امام علی در دوران امامت با آن روبرو بوده اند. در دوران رسالت، شیوه های مبارزه چه در عرصه ی ارزش و ایدئولوژی، چه در عرصه جنگ و لشگر آرایی، هم چنانکه در قرآن ثبت گردیده است، شخصا بوسیله الله فرماندهی و هدایت میشد. الله بود که به پیامبر میآموخت که در مواجهه با منافقین و کافرین چه چیزی باید بگوید و از گفتن چه چیزی خود داری کند.

خداوند خامنه ای نیز خود را برگزیده الله میبیند، از وابستگان خانواده ای که الله برگزیده است که به هستی تا روز حسابرسی و بازجویی و بازخواهی، یعتی تا قیامت حکومت کند. او تنها از الله اطاعت میکند، تدابیر و تصمیمات خود را با پیروی از فرامینی اتخاذ میکند که الله در 1400 سال پیش بر پیامبر خود نازل میساخت و او را در مبارزه با دشمنان اسلام - کافران و منافقین، رهبری میکرد. خداوند خامنه ای وقایع پس از 22 خرداد 88 را یک جنگ تعریف میکند، جنگ دین بر علییه بی دینان همچنانکه در خطبه اخیر خود در چالوس، بدان اشاره نموده و اظهار میدارد که این جنگ هدفی نداشته است بجز دین زدایی و برقراری یک جامعه بدون اخلاق. او حکومتی را که در ادامه حکومت پیامبر اسلام "بفضل الهی " بوجود آمده است، در مخاطره میبیند.

بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای جهان و واقعیت را بر حسب گفتمان قرآنی و الهی تعبیر و تفسیر میکند. او به تحریک و تجهیز بندگان خود می پرازد که پرچم دین اسلام را به اهتزاز در آورند. از تعصبات و خرافاتی که دینداران حرفه ای در مردم کاشته اند و در قرون متمادی مورد فریب و تحمیق قرار داده اند، حقیقتی ست که ولی فقیه بدان بخوبی آگاه است و از آن بهره میگیرد. او هرگز از نیازهای مبرم زندگی مادی، از نیاز به کار و اشتغال برای تامین زندگی روزمره، از نیاز به نان و گوشت و آب و برق، و داشتن یک زندگی راحت و آسوده و شرافتمندانه، نه طوئمان با حقارت و خواری، سخنی بر زبان جاری نمیسازد. بعکس از نیاز جامعه به «بصیرت» سخن میراند. در خطبه چالوس خود به همین موضوع اشاره و خاطر نشان میکند که« بصیرت، اجازه نمیدهد، غبار آگودگی فتنه، کسی را گمراه کند.» یعنی که مبادا به نیازهای مادی بیاندیشید. مبادا که اشتغال را همطراز غرور و شرف انسانی مستقل بدانی و برای کسب آن برخیزی. مبادا که در پی کسب انسانیت خود حق و حقوق خود را مطالبه کنی، و برای حق گزینش و  استقلال و آزادی بر پا خیزی و همچون سروی در برابر خداوند حامنه ای، سر برافرازی. وی البته نیاز به بصیرت را به لیست نیازهای جامعه افزوده است. در خطبه های گذشته، ولی فقیه از نیاز جامعه به عقل و خرد که بدون آن "عبودیت " و یا تسلیم و اطاعت  که حکایت از کمال انسانی میکند، سخن رانده بود و نیز از نیاز به پرهیز از حرص و طمع و دنیاخواهی و انظباط اخلاقی. البته این درست در آنزمانی ست که موج خروشان ملت زمین را لرزانده است. کمی بعد در خطبه ی دیگری در ادامه ی گفتمان الهی خود نیاز جامعه به شجاعت را یکی دیگر از اساسی ترین نیازهای جامعه میخواند و یاد آوری مینماید که این شجاعت امام بود که جذبه او در دل مردم نشسته و آنها را شیفته خود ساخته بود. یعنی که به پیروان خود هشدار میدهد که مبادا که شمشیر خود را قلاف نموده و از گذاردان لبه تیزش بر گردن دشمن در خود هراس راه دهید. که در این مبارزه مبادا از تهمت ها ، دلگیر و نگران شوید. نترسید. چرا که خشم و خشونت و بیرحیمی در دفاع از دین، مجاز و دارای صواب اخروی ست. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای در دفاع از دین به پرورش حیوانی ترین خصال، از جمله درنده خویی و انتقامجویی،  در امت اسلامی می پردازد تا از این طریق در مصاف با کافرین و منافقی به نفع تحکیم وتداوم رژیم دین مورد بهره برداری قرار دهد.

خداوند خامنه ای، دوران حکومت ولایت را بسیار شبیه به دوران رسالت می بیند. طبق نص صریح قرآن، در دوران رسالت، پیامبر اسلام با دو دسته از دشمنان روبرو بوده است. مشرکین و منافقین. کتاب قرآن کسانی که به دعوت پیامبر تن نداده و رسالت او را مورد سوء ظن قرار داده اند، کافر و یا مشرک میخواند. نیازی به تکرار نیست که الله در کتاب قرآن، شک و تردید به وجود یکتا و بی همتای خود را که بر سراسر هستی و جهان گسترده است، بر نمی تابد. لذا آنرا گناه کبیره یعنی جز گناهان غیر قابل بخشایش تعریف میکند. روشن است که کیفر گناه کبیره مجازات و تنبیه و شکنجه ی ابدی ست. یعنی که هرگز هیچ گناهی به لحاظ ماهیت شر انگیز و گنه آلود آن، به مقام شرک نمیرسد. در نتیجه الله مجازات مشرک را نه یکبار و در یک زندگی بلکه تا ابد او را در کام مرگ فرو میبرد و بار دیگر بزند گی باز میگرداند تا بار دیگر در شعله های آتش دوزخ بسوزد و خاکستر شود. قرآن آکنده است از آیه هایی مبنی بر چگونگی مجازات و عذابی که الله برای مشرکین تعیین نموده است که در این جا بمنظور اختصار کلام از مستند سازی آن خود داری میشود.

مشرک در نزد الله تقریبا وضع روشنی دارد. چرا که درون و بیرون این دشمن هر دو در وحدت اند. مشرک هر چه در دل دارد همان را بیان میکند. در نفی و انکار الله، مشرک به خدعه و نیرنگ متوسل نمیشود. از یک طرف حمد و ستایش الله را نمیگوید و از طرف دیگر و در خفا و نهانی، علیه الله و پیامبر ش دست به توطئه نمیزند و اینجا و آنجا خلق الناس را بر علیه رسالت و یا حکومت الله نمی شوراند. الله در کتاب قرآن آنانی  را که دارای خصلتی، دوگانه هستند و در بر گیرنده ی حقیقت و کذب در یک واحد زمانی، "منافق " شناسایی میکند. منافق کسی ست که  به بندگی خود در برابر الله، تن میدهد و به حقارت و خواری خود اعتراف میکند. اما الله از آنجایی که از مکنونات ضمیر شان آگاهی دارد، گزارش میدهد که بگفتار آنان نباید هرگز امید بست. آنها به ظاهر مومن و در باطن کافرند. شیرین میگویند اما زهر کشنده  در کام دارند. تفرقه بر پا کنند و نفاق افکنند و بنیان اسلام را در هم کوبند.

مسلم است تنبیه و مجازات و شکنجه هایی که در انتظار منافق است، صدها مرتبه وحشت بار تر و درد انگیز تر از آنی ست که الله برای مشرک تعیین نموده است. چه تعجب که ولی فقیه دروازه دوزخ خود را پس از وقایع 22 خرداد را در اوین گشوده و سوزاندن و میراندن بازداشت شدگان کافر و منافق را آعاز نموده باشد.

 حکومت ولایت نیز خود را رو در رو با دشمنان دیرینه اسلام می بیند. درست است که ولی فقیه فرمانروایی ای جامعه ای نسبتا مدرن، مجهز به آخرین پیشرفتهای علمی و تکنولوژی از جمله فن آوری هسته ای را بعهده دارد. اما این سبب نشود که به گذشته رجعت ننماید و در آنجا زندگی نکند و گفتمان آنرا بکار نگیرد. او مبارزات امروز را برگردان مبارزه دوران رسالت و امامت میداند. کافری هست و منافقی که در برابر حکومت و نظم ولایت که بفرمان الله تاسیس یافته است به مقاومت بر خاسته اند و " فتنه آفرینی " میکنند. از پذیرش رای ولی فقیه بعنوان رای نهایی، برابر با فرمان الهی سر باز زده و بشورش بر خاسته اند. مشرکین را نمیتوان مسئله ی مهمی بشمار آورد. آنکه کافر است، محارب با الله محسوب میشود و معدوم است، بدون هیچ اغماض و چشم پوشی.

 خداوند خامنه ای، دشمنان ولایت را از نوع منافقین شناسایی میکند، یعنی دشمنان اصلی اسلام که نسل آنها تا بامروز بقا یافته است. اینان مسلمانانی هستند که در اسلامپرستی شان، شک و تردید نیست. اینان همان معترضینی هستند که شبانه ، بر فراز بام فریاد الله و اکبر شان گوش آسمان را به کری میکشاند. کسانیکه بعنوان رهبران حرکت اعتراضی مردم که هم اکنون در بازداشتگاها تحت مراقبت و پذیرایی بازجویان اسلامی قرار دارند، در ایمان و اعتقادشان به اصل و اصول اسلامی شکی وجود ندارد. بنا بر قول ولی فقیه، اینان همه منافقین هستند که فتنه بر انگیزند و نفاق افکنند.  که برغم آنچه بر زبان میرانند، بر علیه اسلامیت با بیگانگان دست به توطئه و آشوب و اغتشاش میزنند. حقایق را وارونه میکنند. که پیروزی شگفت انگیز جمهوری اسلامی در انتخابات 22 خرداد که در آن 85%  از مردم شرکت نمودند، خدشه دار میسازند. از رئیس جمهوری به بدگویی بر میخیزند و مدیریت الهی او را بزیر سوال میبرند. که این خود گناهی ست کبیره و مسلم است نا بخشودنی، یکی از آن پیام ها ست که ولی فقیه با زبر دستی به جامعه مخابره میکند.

 آقای محمد ایمانی «یاداشت» نویس روزانه  تریبون ولایت فقیه، روزنامه کیهان، در یاداشت 13 مهر خود در تبعیت و پیروی از رهبر اعظم، شرایط کنونی را همچون شرایط دوران رسالت ارزیابی میکند و اداعای خود را با رجوع به گفتار الله در قرآن معتبر و قابل اطمینان میسازد. وی با این سوال آغاز میکند که « آیا به حسب سیما و قیافه، منافق به نسبت مومن و مصلح مشخصه ای دارد؟ که  به آن بلافاصله جواب منفی میدهد و میگوید:

« نه، منافقین در میان مومنان هستند. برخی از آنها اساسا ، دگرگون شده و تدریجا به نفاق گرویده اند. در سخن گفتن هم دم از صلاح و خیر خواهی میزنند. آنها بعضا چنان پر هیبت مینمایند که تردید در باره آنان بسیار دشوار میشود(کیهان 13 مهر 88).»

در اینکه منافقین از مومنین هستند، آقای ایمانی تردیدی ندارد و یا احتیاجی به اثبات آن در یک دادگاه صالح، ضرورتی نمی بیند. مضاف براین معلوم نمیکند چرا این مومنین «دگرگون« شده اند و «تدریجا به نفاق گرویده اند.» و یا چه چیزی سبب این تحول و دگرگونی در مومن میشود و او را به منافق تبدیل کند، از آن مباحثی نیست که الله خود را با آنها سرگرم کند. به همین دلیل نیز آقای ایمانی به این سوالات گوشه ی چشمی هم نیماندازد. لذا بدون آنکه منظور خود را از نفاق روشن کند مصداق کلام خود را در رهنمود هایی که الله در مبارزه با دشمنان اسلام بر پیامبر نازل مینمود، مییابد. که:

«خداونه به رسول مکرم خویش(ص) می فرماید «زمانی که منافقان را ببینی، جسم و قیافه آنها تو را در شگفتی فرومی برد. و اگر سخن بگویند،به سخنان شان گوش فرا می دهی، اما گویی چوب های خشکی هستند که بر دیوار تکیه داده شده اند. هر فریادی که بلند شود، بر ضد خود می پندارند. آنها دشمنند، از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف میشوند.(منافقین آیه 4)(کیهان 13 مهر 88).»

آقای ایمانی در شناسایی دشمنان امروز به تجزیه و تحلیل شرایط کنونی، انحطاط و تباهی ای که نظام اسلامی با آن روبرو است، نمیپردازد. بمنظور این امر وی به منبعی رجوع میکند که حقایق ابدی، غایی و نهایی را به بشر اعلام نموده است. او در شناسایی دشمن از روشهایی که الله نشان داده است، سود می برد. وی در ادامه تحلیل روزانه اش، بار دیگر از الله نقل میکند که به پیامبر چنین هشدار داده است که:

« ای پیامبر اگر می خواستیم منافقین را به تو نشان می دادیم پس تو آنها را با قیافه هایشان می شناختی. و باید آنها را در طرز سخن گفتنشان بشناسی (سوره محمد، آیه 30)(همانجا).»

 آقای ایمانی در تفسیر و تعبیر خود میافزاید که:

«آنها (منافقین) در طول تاریخ اسلام، نسبت به رهبری اسلامی لجاجت و عداوت ورزیده اما همزمان نسبت به دشمنان نرمش نشان داده اند. با دشمنان، دوستی ورزیده و حسن ظن داشته و با دوستان سخت گیرانه و غیض آلود و با بدگمانی بر خورد کرده اند.»
 در این جا برای محکمکاری بیشتر و همسان سازی مبارزات کنونی با مبارزاتی که پیامبر اسلام با آن در گیر بوده است، به هشدارها و توصیه های الله به رسول خود می پردازد که:

«ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمنان خودتان را به دوستی نگیرید. شما نسبت به آنها اظهار محبت می کنید در حالی که آنها به آنچه از من بر شما آمده، کافر شده و پیامبر خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پرودگار شماست از شهر و دیار تان بیرون می رانند
 (ممتحنه، آیه 1).

مسلم است که آقای ایمانی از انصار برجسته و وفا دار خداوند خامنه ای است  و گرنه وظیفه ای گران، همچون انتشار و ترویج گفتمان رجعت بگذشته، بوی واگذار نمیکردند. آقای ایمانی در 1400 پیش از این میزید و نوع اتهاماتی که وارد میکند، از آن تهمتهای قرانی ست که غالبا متضمن معنایی نیست. مثلا ما نمیدانیم که آقای ایمانی از "لجاجت " و "عداوت " در برابر رهبری، دارای چه منظور ی ست. او نیازی به توضیح در این موارد نمی بیند، چرا که معنا و مفهوم ذاتی سخنانش با رجوع به آیه های قرآن و سخنانی که از دهان و ذهن الله خارج شده است، مسلم فرض میشود. آقای ایمانی هرگز تصور نمیکند که دوران رسالت، هرگز تکرار نمیشود. امروز گزینش رهبر بوسیله نیرویی متعلق بدنیا ی مابعد الطبیعه، که همچون خدا بر بندگان ش حکومت کند، چیزی بجز خرافه پرستی به حساب نیمآید. که دوران فرمانروایی و فرمانبری و یا ارباب و رعیتی بسر آمده است.

تاکنون رژیم دین توانسته است که با بهره گیری از ارزشها و اعتقادات دینی ای که در مردم ایران نهادین شده است، ثبات و سلطه ی خود را حفظ کند. ولی بنظر میرسد که دوران تاریکی، دوران فریب و ریاکاری، دوران حکومت دین بسر آمده است. چرا که خیزش و خروش مردم نمیتواند همراه با واکنش و مقاومت در برابر نظام تسلیم و اطاعت، عبودیت و انضباظ اخلاقی نباشد. چرا گفتمان دینی سراسر آکنده است از گزاره ها و عبارات پر از تهی، بویژه در شرایطی که به تطابق آن با شرایط تاریخی و اجتماعی زمان حال، دست و دهان خود را آلوده سازند. مسلم است که رجوع بگذشته برای گریز از حال است و آینده که به نفع قدرت است. در چنین شرایطی هرچه باور مردم به دین پا بر جا تر، سلطه حکومت ولایت عمیق تر و گسترده تر میگردد.

اما واقعیت آن است که خطبه ها خامنه ای از پس از 22 خرداد، 88، خطبه هایی هستند در تبلیغ و ترویج حکومتی که از تبار حکومت رسالت است. تاکید بر این مسئله بطور مکرر، ناشی از این حقیقت است که دلبستگی مردم به دین همچون گذشته نیست. چرا که مردم ایران بطور روزانه شاهد گفتمانی هستند که در آن خبر و نشانی از واقعیت نیست. نه تورم، نه بیکاری، نه فقر و محنت و بیکاری و عقب ماندگی، فقر علمی و فرهنگی، نبود آزادی و حق و حقوق بشری. مردمی که به اعتراض و مقاومت برخاسته اند به تجربه در یافته اند، آنچه از دهان خامنه ای که با دهان دین یکی گشته است، چیزی جز گفتمان خشم و خشونت، رجعت به گذشته و کین خواهی، نیست. هرچه بیشتر مردم به خطبه های خامنه ای گوش فرا دهند، از تعصب و دلبستگی شان به ارزشهای دینی کاسته میشود. هم اکنون مردم ایران نمیتوانند از تفاوت و شکاف عظیمی که بین آنچه از رسانه ها و مطبوعات رژیم دین برهبری ولی فقیه  بگوش میرسد، بسادگی بگذرند و بآن اعتنایی نکنند. نیازی به سعی و کوشش نیست، چون این تفاوت در گفتار و کردار  مثل تفاوت  روز و شب است. بارها و بارها مردم به اعتراض به رای فقیه تحت تیغ و تازیانه به خیابانها ریخته اند و بر علیه این رژیم فریاد کشیده اند، هزاران نفر را به سیاهچالها روانه کرده اند و ده ها نفر کشته اند. آنگاه رژیم میلیونها مردم را بی دین و ضد و دین و منافق میخواند. شاید بتوان آن روز را در آینده انتظار داشت که مردم به آن درجه از بینایی و روشنایی برسند که آن دینی که خداوند خامنه ای و احمدی نژاد و ایل و تبار و انصارشان بدان ایمان دارند، از باور به آن امتناع و اکراه نشان دهند. تنها از این طریق است که میتوانیم خود را از چنگال الله باوری رهایی بخشیم. تنها بینا یی و روشنایی ست راه رهایی و آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


   


۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه


مرتد و گنه کار و گنه پیشه

 
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
از ذات پاک و نقصان ناپذير الهی
از ارباب دو جهان،
مالک دوزخ و فردوس
  از بهشت و بهشتيان
بیزارم
من از توحيد و تکبير
از رسالت و امامت
از اجتهاد و  مجتهد
از جهاد و شهادت
بیزارم
من بحرام پوشم و نوشم
بحرام جوشم و در آمیزم
حرام گويم و گوش بحرامی فرا دهم
من شيفته آواي دلنشين و نوای  کفر و باطلم
مستي کنم و شیدایی
اصول و فروع را سوزانم
از غسل و وضو،
از نماز و روزه داری
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
عريانم و بعريانی ايمان دارم
از حجاب و حجابدار ی
از بيرون و درون
از دوگانگی و بیگانگی
از جدائی ظاهر از باطن
و جسم از روح
از دو روئی و رياکاری
بیزارم
من ستايشگر زيبائيم و
زيبائی را پرستم
از ريش و پشم و
چهره های آلوده
به وضو و طهارت
به مهر و سجاده،
از قیام و قعود
از عبا و عامه  
از زهد و تقوی
از فتوی و تقییه
از تقليد و تبغيت  
بيزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
من از خدا و خدا شناسی
بيزارم
تا بيکران است فاصله من باخدا
من در آسمانها در پرواز
 
او در زرفنای تاريکی ها در انزوا
من از کوری و تاريکی در هراسم
دهد  او امر به معروف  و نهی منکر   
مرا انکار معروف است و نفی منکر
او نهايت است و غايت
یکتا و یگانه، قادر مطلق
اسارت خواهد و جويد عبودیت و بندگی
من انسانم و خواهم روشنائی و بینایی
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
تا ابد پايکوبی و طرب و شادی  پرستم
از سوک و سوگواری
از شیون و زاری
از کوبيدن بر سر و سينه خود
 
از روضه و نوحه و نوحه خوانی
بيزارم
از اذان و موأذن
از راه مستقيم
از قرائت کلام الهی
کلام تسلیم و اطاعت
حهادت و شهادت کلام
بيزارم
من از نذر و نياز و سفره های مقدس رنگين
از زيارتگاههای امام و امام زادگان
از مرده و مرده پرستی
از نامهای محمد و علی،
فاطمه و حسن و حسین
بیزارم
من مرتد و گنه کار و گنه پيشه ام
به غل و زنجيرم کشید
اجير و اسيرم سازيد
در سياهچالهای مخوف خود
بازجو های مهربان را به
آزار و شکنجه ام بگمارید
بر گرده ام تازيانه های گران و درد انگيز خود را فرو آوريد
زبانم را از حلقوم بر کنید
چشمانم را نابينا سازيد
آنگاه سرم را از تن فی  السبيل الله جدا سازيد
اما خاطر آسوده داريد
من از توبه و ندامت
از اعتراف به دروغ در زیر تیغ و تازیانه
بيزارم
من تا ابد سرپيچم و آزادم
من از بهشت و بهشتيان بیزارم
چهنم را آرزو ست..
2008/11/01
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

تعامل با غرب: نفرت، کینه توزی و انتقام ستانی

خداوند خامنه ای با غرب تعامل نمیکند. به غرب کینه میورزد. دوست دارد که از قویان و زور داران انتقام بگیرد، تا مستضعفین را شاد و مسرور سازد. در تعامل با غرب گفتمان نظام ولایت، گفتمان کینه توزی ست و انتقام ستانی. چرا که "رهبر معظم انقلاب " ضعیف است و سخت نیازمند پنهان ساختن آن. ضعیف است که نسبت به قوی کینه میورزد و به و خونخواهی از قوی میپردازد. تنها راه انتقام ستانی از غرب را خداوند خامنه ای در بدست آوردن فن آوری هسته ای یافته است. غنی سازی هسته ای را باید تیر انتقام جویانه ای دانست که نظام ولایت هم بر بدنه ی غرب می نشاند و هم در درون گرد و غباری بپا میکند که کسی نبیند دیگری را.

نظام ولایت از اینکه غرب را برهبری آمریکا مضطرب و نگران می بیند؛ از اینکه اسرائیل را در تکاپو انداخته است؛ از اینکه اروپا را نیز بر ضد خود شورانده است، بسیار خوشحال و خشنود است، مدیریتی که الهام بخش آن امام عج است. کوشش در دست یابی به فن آوری هسته ای حامل این پیام است که علم و تکنولوژی را باید در آغوش اسلام جستجو کرد. این نه اسلام که سر زمین علم و صنعت، غرب است که از پیشرفت علم و دانش و تکنولوژی در کشورهای اسلامی جلوگیری میکند.

البته نظام ولایت، بسیار زیرکانه دست به انتقام ستانی میزند. قبل از آنکه اندیشه ی نابودی اسرائیل را در سر بپرور اند، آبها را متلاطم میسازد، به نا امنی ها، دامن میزند. سعی میکند دشمنان خود را در نگرانی و تشویش نگاه دارد تا بحران نظام سرمایه داری را با افزودن بر نرخ انرژی عمیق ساخته و تداوم بخشد. بگذریم که حکومت اسلامی به لحاظ نظامی چه مانور ها که نمیدهد چه موشک ها و چه قمرهائی که برای نمایش به هوا پرتاب نمیکند. خود تهدید میکند و آماده ی جنگ میشود، اما دشمن را متهم میکند. در آمریکا و کشورهای غرب صدای "مرگ بر ایران " از دهان آمریکایی ها و مردم بومی کشور های غربی تا کنون بگوش کسی نرسیده است. حال آنکه نظام ولایت نزدیک به چهار دهه است، شعار مرگ بر دشمنان خود از جمله مرگ بر آمریکا و اسرائیل را پیوسته فریاد زده است.

بدرستی روشن نیست که فن آوری هسته ای، میتواند درد گرانی و بیکاری و فقر ورز افزون را درمان نماید یا نه؟ تا کنون نیز پاسخی به این سوال داده نشده است که  آیا سود آن افزون تر است یا زیان؟ اگر بهره ای دارد، بهره ور کیست؟  آیا کسب آن بهر قیمتی ضروری ست به آن دلیل که نشانی ست بر شکوه و عظمت و اقتدار در سطح جهانی؟ اما برای ملت و یا حکومت اسلامی، حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها، حکومت علما و فقها، بر خاسته از دامن حوزه های علمیه و یا دانشگاه ها؟ از کجا معلوم که ملت ایران خواهان چنین عظمت و شکوهی هستند؟ آیا در باره هزینه ها سنگین غنی ساز از جمله خطر جنگ با مردم قرار دادی بسته شده است؟ نظام ولایت به انواع و اقسام ابزار و آلات الکترونیکی و دیجیتالی متوسل میشود تا بتواند نظام اطلاع رسانی را کند و مختل سازد. دهان ها را می بندد، کشور را طبق آخرین برآورد نهاد های جهانی تبدیل به "زندان روزنامه نگاران " میکند، خفت و خواری ای که هزار بمب اتم هم جبران گر آن نیست، لکه ی ننگی که از پیشانی پینه بسته ی ولایتمدار ان هرگز زدوده نشود.

بعضا رفتار و گفتار حکومت اسلامی را واکنشی میدانند به عدم حرمت به اقتدار ایران در منطقه. که با حکومت اسلامی خارج از نزاکت سخن میگویند، از چماق و هویج، گویی که ایرانیان حیوان اند. تحریمات پس از تحریمات کار بجایی نمیبرد، مگر رنج و درد بیشتر برای مردم. این نوع تحلیل گران، زرنگ اند هم از آخور میخورند و هم از توبره. به خشنودی حکومت و درخواست جیب میاندیشند، نه آینده ای رها از یو غ ولایت.

اما گویا این تحلیل گران فراموش کرده اند که آقای خامنه ای و پیروان وی از گدایی به پادشاهی رسیده اند. گفتمان حکومت اسلامی را نه زائیده ی این سابقه ی تاریخی بلکه ناشی از عوامل بیرونی میدانند. بدون فهم این سابقه تاریخی و جایگاه اجتماعی روحانیت به دشواری میتوان کینه توزی و انتقام جویی نهفته در رفتار و گفتار نظام ولایت را مورد شرح و توضیح قرار داد.

 اینجا روحانیت را همردیف گدایان بشمار میآوریم از آنرو ی که روزی کارشان گدایی بوده است. روزی ضعیف بوده اند. به جز بخش فوقانی آن اکثریت طلبه ها از طبقه ضعیف و یا فرو دست به حوزه ها علمیه رفته با در آمدی ناچیز لباس روحانیت می پوشیدند. تا قبل از انقلاب 57، روحانیت داری شهرت خوبی نبود، در جامعه. در نزد روشنفکران، قشر هایی از طبقات متوسط و بخشی از ثروتمندان، آخوند، ملا و یا روحانی را "مفت خوار " و تن پرور بشمار میآوردند. طلبه گری گریز از خدمت اجباری و نا شی از تنبلی ذاتی بشمار میآمد. در شهر قصه نیز آخوند در پیکر روباه از دل شکایت میکرد. یعنی که در ادبیات هم از روحانیت به موازی فریب و ریاکار، بسیار یاد شده است.

 امام خمینی در اوائل انقلاب که هر روز مجبور بود بمناسبت ی سخنی بگوید. گاهی به گذشته و تجربیات شخصی نیز اشاره ای میکرد. در یکی از این مراسم از نگون بختی های روحانیت در دوران شاهان پهلوی سخن راند، از افول و حرمت و اعتبار   روحانیت تا آنجا که در دوران مصدق برتن الاغ "ملا " مینوشتند، بر او عینک میزدند و در خیابانها می دواندند(نقل به مضمون).  آقای رئیس جمهور نیز در یکی از سفرهای استانی، در دوره ی اول زمامداریش در دیدار با خانواده شهدا از زمانی گفت که روزه گرفتن و نماز خواند نشان امل بودن بوده است. هیچ دانشجویی نمیتوانست بگوید من مسلمانم. روشن است که وقتی دین و آنچه دین مقرر میدارد، اعتبار خود را از دست میدهد، بازار "مفت خوران " به کسادی روی مینهد.
 
این بدان معناست که گدایان همیشه کینه و نفرت قشر های بالاتر و برتر جامعه، قشر های غیر سنتی جامعه،
آنان که احترام و حرمتی برای "مفت خوران " قائل نمیشدند، یعنی آنان که "غرب زده " نامیده میشدند، در دل نگاه میداشتند و نسبت به آنان احساس انزجار میکردند و سزاوار انتقام میدانستند. آنچه به کینه ی دستگاه روحانیت نسبت به غرب دامن میزد، افزایش غرب زدگی و نفوذ فرهنگ غرب بود. اری این غرب بود که دین را از مسند قدرت بزیر کشید، عقل و خرد الهی را تابع عقل و خرد بشر ساخت و اقتدار خود در علم و صنعت را بکار گرفت تا جهانی در خور ارزشهای خود بنا سازد. آری غرب قوی بود و اسلام ضعیف.  تنها بر شاخه های درخت تنومند اسلام است که نفرت و کینه توزی و انتقام ستانی روید ن تواند گرفت.

بعبارت دیگر، کینه توزی گدایان نتیجه امیال سرکوب شده است، نتیجه خواری و خفتی است که در دست شاهان پهلوی و سلطه گران و استعمار پیشه گان، تحمل کرده اند. شکایت از ضعف و فرو دستی و ذلت ی که بر سر اسلام رفته است، از زبان رهبران دینی، از خمینی گرفته تا خامنه ای و احمدی نژاد، بسیار شنیده ایم، نیز از نفرت عمیق شان به دشمنان غربی. امام خمینی در سخنرانی معروف ش، که از آن فتوا ای "میزان، رای ملت " استخراج گردیده است، روشنفکران و حقوق دانان، مدافعان حقوق بشر را غرب زده میخواند. نفرت و انزجار ی که امام خمینی در آن سخنرانی نسبت به غرب و "غرب زدگی " ابراز نمود، نشان از کینه ای عمیق بود که نسبت به غرب در دل داشت و چه خوب معلوم بود که چیزی جز انتقام ستانی از غرب نمی خواست(خصومت روحانیت با غرب به ما قبل انتشار غرب زدگی آل احمد باز میگردد). امام  در پی انتقامی بود که ضعیف از قوی می ستاند. در نزد او و مستضعفان پیرو وی، اسلام قواعد و قوانین آن، کافی برای زندگی بود از آغاز تا آخرت. هرچه بجز آن کفر بود و باطل. نفرتی که جان و روح خوار شد گان را مثل خوره میخورد اخیرا در سخنان آقای رئیس جمهور، احمدی نژاد، بازتابی درخشان یافت. وی به قدرتهای جهانی اشاره میکند و میگوید که اینها از گرگ هم بد ترند. گرگه دوتا گوسفند پاره میکنه میره یه گوشه ای خواب ش می بره ولی اینها سیر نمیشن(نزدیک به مضمون).

آری غرب گرگ درنده است، قوی است و چنگال تیز دارند. معلوم نیست که ضعفا، گوسفندان چه کسانی هستند. معلوم است که خود یکی از گوسفندان است. درست است نظام ولایت از راس تا ذیل درشت میگویند و بیشتر اوقات بسی بسیار بزرگ در ستیز با سلطه میگویند، اما اگر نیک بنگری باز تابنده ی ضعف و ناتوانی. و گر نه چه نیازی داشت به پنهان سازی در دل کوهها؟

حال، خوار شد گان و تحقیر شد گان بر مسند قدرت جلوس یافته اند. محور سیاست ها و تصمیمی گیریهای رهبر انقلاب، گوینده ی حرف آخر، چیزی نمیتواند باشد مگر کینه توزی و انتقام ستانی، اصل اساسی اخلاق اسلامی ناشی از نفرت و انزجار ضعیف از قوی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

نه جنگ نه صلح، رمز بقای ولایت

امروز همه جا، سخن از درگیری  با آمریکا ست، با بزرگترین قدرت جهانی، قدرتی که عراق را کمتر از یک هفته به تسخیر خود در آورد، کشوری که با آن جمهوری اسلامی تحت رهبری امام خمینی، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، 8 سال جنگید و پس از نیم میلیون کشته و تخریب و ویرانی مملکت، یک وجب از خاکش را هم بدست نیاورد. آمریکا نیز کشوری ست که در همان حال افغانستان را سرزمینی که بر آن یکی از خونخوار ترین حکومت های جهان، پاک دینان اسلام، طالبان حکومت میکردند، در اندک مدتی به اشغال خود در آورد و نیروهای طالبان  را تار و مار نمود. نه اینکه صدام حسین کمتر به دین اسلام احترام میگذاشت. اگرچه از پاک دینان نبود، اما همگام با طالبان در سختگیری و خشم و خشونت و بیرحمی یکتا و یگانه بود. هم صدام حسین و هم ملا عمر، هر دو دشمن خود را خوار می شمردند و رویای شکست َآمریکا را در سر می پروراندند. بی دلیل نیست که به زباله دان تاریخ ریخته شدند.

اما علما، فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، از جمله "رهبر معظم انقلاب،" حضرت ولایت فقیه، زیرک تر از آنند که اشتباهات پیشینیان خود را تکرار کنند. حکومت ولایت، یک حکومت الهی است و استمرار می یابد تا قیامت. حال آنکه آمریکا قدرتی است این جهانی، و بقول ولی فقیه، نماینده "کفر و ضلالت است.". پس جنگ با کفر و ضلالت، جنگی نیست بر سر فتح آب و خاک و اشغال سر زمین و به اسارت کشیدن مغلوب. جنگی که ولایت رهبری آنرا بدست دارد، جنگی ست دینی و بوسیله ی دینی مسلکان، چه حرفه شان دینکاری باشد چه دانشگاهی و یا روزنامه نکاری، یعنی اسلامیست ها فرماندهی میشود. همچنانکه جنگ با عراق را یک "برکت الهی " می نامیدند و در جهت نابود سازی کفر و باطل بود که ادامه مییافت. حکومت ولایت جنگ هشت ساله را که "دفاع مقدس " نامیده است -اگر چه قصد آن داشت که از راه کربلا، قدس را تسخیر کند- در واقع بخشی از درگیری با آمریکا می پندارد که از گروگانگیری  در1358 آغاز گردید و پس از آشکار شدن فعالیت های غنی سازی، وارد مرحله ی تازه ای گردید. اما پس از گذشت 33 حق و کفر نه بر روی یکدیگر شمشیر کشیده اند. نه با یکدیگر جنگیده اند و نه در صلح و آشتی بوده اند.

 درگیری رژیم دین با آمریکا همیشه  پدیده ای بوده است دینی. اسلام در برابر سلطه. حق در برابر کفر، امام در برابر شیطان. و رژیم دین از آن چه سود ها در تحکیم و تداوم حکومت اسلامی، نبرده است. بر دوش تشنج و تنش با غرب، آمریکا و اسرائیل بوده است که رژیم دین توانسته است، درون را ساکت و خاموش سازد، زیر تیغ و تازیانه، خشم و خشونت و بیرحمی همچون معاندین غرب و شرق، صدام حسین عراقی و ملا عمر افغانی. این بدان معناست که نظام ولایت، نزدیک به 4 دهه است که سیاست نه جنگ و نه صلح را به پیش رانده است و آنرا مدیریت نموده است.

درست است که هم اکنون نظام ولایت دندانهای تیز و برنده ی خود را نشان میدهد و موهای سیخ شده بر پشت را که حریف را بترساند، بوحشت اندازد و او را وا دار به عقب نشینی نماید. تهدید میکند که می بندیم و میگیریم. به قلب ناوبرهای دشمن با قایق های تند رو و غیر قابل رویت میتازیم. و آنها را یکی پس از دیگری منهدم خواهیم ساخت. خبر گزاری فارس از یک موسسه ی مطالعاتی بنام گلوبال ریسرچ نقل میکند که:

"پایگاه مطالعاتی گلوبال ریسرچ با اشاره به رویارویی احتمالی ایران و آمریکا در تنگه هرمز تصریح کرد ایران از دست برتر در این تنگه برخوردار است و ۲۰ هزار نظامی آمریکایی در روز نخست جنگ با ایران کشته می شوند (فارس نیوز، 19 دی 90)."

این، بنظر میرسد، بیشتر بیان ناخود آگاه یک آرزو ست، آرزوی آن چنان قدرت بازویی که تنگه هرمز را به گورستان یزید یان تبدیل نماید. هیاهو را نباید جدی گرفت. در اطراف و اکناف جهان کمتر کسی جمهوری اسلامی ایران را جدی میگیرد. حتی تکرار تهدید بستن تنگه هرمز و ده روز مانور در آن منطقه کوچکترین لرزه ای بر اندام بازارهای بزرگ سهام و معاملات و تجارت کالاهای خام، نی انداخت. اگر تاثیری هم داشت منفی بود و در سوی تنزل قیمت نفت در بازار جهانی. چرا که حقیقت این است که با بستن تنگه ی هرمز ، رژیم دین اول چنگال به گلوی خود می نهد و تنفس خویشتن را دشوار میسازد. مضاف بر این گسترش دامنه درگیری قابل پیش بینی نیست. اما نیروهای امنیتی و نظامی رژیم در صورت یک درگیری به شیری تبدیل میشوند بدون یال و کوپال، شیری که از گله ی گوسفندان هم از ترس بخود میلرزد.

خداوند خامنه ای نیز که برای بزرگداشت 19 دی- که از چشم انداز دگر اندیش، سر آغاز دوران سیاهی ها و تیره بختی ها ست- به قم سفر کرده بود در خطبه خوانی خود  به نیروهای رزمی اسلام می بالد و آمریکا را به اشتباه در ارزیابی نیرو و توانایی های جمهوری اسلامی، متهم میکند و میگوید:

"دشمن در حالی قصد دارد در عزم و اراده مردم و مسئولان رخنه ایجاد کند که اقتدار و توانایی های امروز نظام جمهوری اسلامی ایران با ۲۰ و یا ۳۰ سال پیش قابل مقایسه نیست و هیمنه ظاهری جبهه استکبار در سالهای گذشته نیز، اکنون جای خود را به ضعف و ناتوانی روزافزون داده است(جهان نیوز، 19 دی)."

در اینجا خوار شمردن دشمن نه از سر نادانی و حمق- صدام حسین و ملا عمر- بلکه رمز سیاست نه جنگ است  و نه صلح، سیاستی که روحانیون در آن خبره اند: گرد و غبار بپا کردن، جنجال و هیاهو، آب را گل آلود کردن که پنهان سازی کنند ضعف ها و ناتوانی های درونی خود را. انکار ادامه استبداد به شکل مضاعف. هراسناک که چنانچه لحظه ای بندهای اسارت را اندکی گشاده سازند و ره به منفذ ی برای تنفس دهند، نرم خویی کنند و رحمان و رحیم شوند، نعره ی آزادی منبر قدرت را واژگون خواهد ساخت. ضعف رژیم ولایت ناشی از نظام ارزشهایی ست که آزادی ستیز و ضد انسانی ست، ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی  و فرمانبرداری. الله یکی است و بجز او هیچکس دیگری نیست، ارزشی سراسر مطلق، چون و چرا ناپذیر، ارزشی که زیر بنای استبداد بوده است از دوران کهن. ولایت نگران حمله از بیرون نیست، خروش و شورش از درون است که خواب را از چشمان او میرباید.

سیاست نه جنگ نه صلح، در واقع سیاست هم جنگ است و هم صلح، اما به اشکال گوناگون. در پس پرده مذاکره کردن، با هم ساختن در خفا، حتی درگیر شدن بطور قهر آمیز، اما پنهانی و غیر مستقیم. یکی تحریم میکند دیگری رجز خوانی. سینه سپر میکند و تحریمات بیشتری را خواستار میشود. که چه خیال کردی، تحریم ابزار خوشی و خشنودی ست زیرا که انگیزه ای ست برای خود کفایی و استقلال ملی. خوشآمد گویی نظام ولایت به محدودیت ها و محرومیت ها  و تحریم های اقتصادی، از آن روی ست  که از منظر ولایت عواملی موثر اند در نهادین ساختن ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبری. درست است که نظام ولایت در اشتیاق علم و تکنولوژی، بویژه از نوع هسته ای آن، آماده ی پرداخت هرگونه هزینه ای ست، اما از آن بهره بر گیرد که شریعت اسلامی را توسعه و بر بخشی از جهان حاکم نماید. جنبش "بیداری اسلام " به کوری چشم "استکبار است که ظهور پدیده "اشغال وال استریت " را امکان پذیر ساخته است، جنبشی که تحت تاثیر الگوی جمهوری اسلامی در قلب "کفر و ضلالت " شکل گرفته است. دعوی نظام ولایت مبنی بر "سلطه ستیزی " زمانی اعتبار کسب میکند که بتواند شاخ بر شا استکبار تنومند و بسی قوی، بنهد با جسارت و گستاخی. اما شاخ به شاخ شدن و دندان نشان دادن جنگ نیست. جنگ برنده و بازنده دارند، حال آنکه در شرایط نه جنگ نه صلح، معلوم نیست کیست برنده و یا بازنده. چرا که گرد و غبار فرا گیر است و به سختی میتوان دید. 

از منظر پاک دین ان ولایتمدار چه باک اگر تحریمات اقتصادی و مالی و تجاری، زندگی را بر ملت سخت و دشوار سازد. صبر و تحمل و ریاضت کشی، خود نشان از ایمان و نوعی مبارزه با کفر و ضلالت است. تایید و تصدیق نظام فرمانروایی است و فرمانبری. سیاست نه جنگ نه صلح در خدمت دفاع از ارزشهای دینی ست  که سلطه ستیز ی میکند که سلطه افکند. که فرمانفرمای نهایی ست. حکومت دین با علم و صنعت و تکنولوژی، و ابزار تسلیحاتی سر ستیزی ندارد، بلکه با ارزشهای غربی است که آشتی ناپذیر است. راه غربی ها، راه کفر و ضلالت است همچنانکه کمی زودتر بدان ولی فقیه اشاره کرده بود، راه آزادی است و بی بند و باری، بی حجابی و بی عفتی، عریانی، فحشا و هنجار شکنی، جامعه ای که خدا را به گور سپرده و خود را از هر قید و بندی رها ساخته به حیوانیت نزدیکتر شده است. نظام ولایت با بکار گیری سیاست نه جنگ نه صلح و رمز و رموز آن امیدوار است که بتواند از ورود ارزشهای غربی، ارزشهای کفر و ضلالت، به داخل سرزمین مقدس ولایت جلوگیری نماید تا نظام ادامه یابد تا قیامت.
 
حضرت ولایت در همان خطبه ای که در 19 دی در قم ایراد نمود، در تشریح وضع موجود، اعلام نمود که: در "شرایط «شعب ابی طالب» نیستیم؛ در شرایط «بدر و خیبر» هستیم " که بی درنگ سر تیتر مطبوعات، رسانه ها و ارگان های نظام گردید. در اینجا ولی فقیه بدوران رسالت رجعت میکند، دورانی که با سختی آغاز میگردد، دوران محاصره ی مسلمانان در بخشی از مکه معروف به "شعب ابی طالب." اما بزودی دوران فتح و پیروز فرا میرسید، در جنگ بدر- که باید غارت بزرگ خوانده شود و تسخیر خیبر، نه بدست عمر و ابوبکر، بلکه بدست علی که در خیبر را ار بیخ میکند و سپر خود میسازد، شمشیر میزند و سرها بر زمین میافکند  تا  دژ یهودیان را فتح مینماید، دژ آنان که از تسلیم و اطاعت سر باز زده و ادعای محمد مبنی بر رسالت را به تمسخر میگرفتند و با کسری و رم، امپراتوری های زمان، بر علیه رسول الله، توطئه و فتنه انگیز ی میکردند. پس سزاوار نابودی و نیستی بودند، نه حتی جرعه ای رحم و شفقت اسلامی به مغلوب ین، اهدا میگردد..

ولی فقیه از چشم انداز زمانی به دوران معاصر و شرایط کنونی مینگرد که بشر در دوران طفولیت خود بسر میبرد، دوران نا آگاه بودن به خویش، به انسان و نیروهای نهفته در ذات ش. با این وجود ولایت با رجوع به بدر و خیبر، نوید پیروزی بر دشمنان ولایت را میدهد. که دوران سختی گذشته است، دوران فروپاشی کفر و استکبار فرا رسیده است. اما در عین حال بدو عامل دیگر، "بصیرت " و "صبر " اشاره میکند که رمز موفقیت نظام برغم فتنه بر انگیز ی ها و توطئه های نیروهای کفر و استکبار بوده اند. وی در معانی این دو مفهوم خاطر نشان میسازد که:

"بصیرت یعنی گم نکردن راه و هدف و گرفتار بیراهه ها نشدن و صبر هم به معنای ایستادگی قاطعانه نسلهای پی در پی در مسیر است و هنر انقلاب اسلامی این بوده است که مردم در مدت بیش از سی سال، این دو عامل را حفظ کرده اند (جهان نیوز، 19 دی)."

اگر پوسته ی این گفتار را بکنیم و به مغز آن برسیم کوشش مستمر و مداومی میبینم در نهادینه ساختن ارزشهای اسلامی مبنی بر تسلیم و اطاعت، فرمانبری و فرمانبرداری و انتقال آن از یک نسل به نسل دیگر تا بخشی از طبیعت و سرشت آنان گردد. همانگونه که مردم کشورهای غربی نظم سرمایه داری را بخشی از نظم طبیعی میدانند، حکومت ولایت نیز در پی آن است که نظم فرمانروایی و فرمانبری را جلوه ای از نظم طبیعت تعریف نماید. درست است که ولایت در شرایط خیبر است و آماده که دژ را تسخیر نماید ، اما سی سال صبر و بصیرت نشان داده است که بهترین سیاست، سیاست نه جنگ نه صلح بوده است. اگر سیاست نه جنگ نه صلح بیش از سی سال است که ادامه یافته است چه دلیلی دارد که 30 و یا 60 سال دیگر هم ادامه نیابد. بدر و خیبر، صبر و بصیرت را باید فرا خوانی خواند بسوی سیاست نه جنگ نه صلح تا قیامت.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه



سکوت و خاموشی و یا مرگ و نابودی


شرم و حیا، نه اطاعت و فرمانبرداری، یک فضیلت اخلاقی ست که ولی فقیه تا کنون ثابت کرده است که فاقد آنست. بجای آنکه از تخت خلافت فرو آید و به خلا رود، آنجاییکه درس و مشق فقاهت و اجتهاد خوانده است، به نفی و انکار واقعیت میپردازد. که خانه امن است و در رفاه و آسایش. نه رای کسی را میدزدند و دست به کودتای خزنده میزنند و نه خانه و ثروت کسی را به غارت میبرند. نه سرکوب است و نه ضرب و شتم، نه فقر و محنت. اگر شکافی هست، اگر این جا و آنجا گله و شکایتی هست، ولی فقیه اعلام کرده است، که دسیسه ی «زور گویان جهانی» ست.

 سایت خبری فرارو گزارش میدهد:

«حضرت آيت الله خامنه اي  در ديدار  گروهی از مردم و مسوولان کشور ، در تبيين سياست هاي فعلي مستکبران خاطرنشان کردند: زورگويان جهاني وقتي با تهديد، حمله نظامي و تحريم، از عهده ی ملت برنمي آيند با سوءاستفاده از هر بهانه اي، ايجاد اختلاف و دشمني در داخل ملت را دنبال مي کنند»(15 آذر).

فقیه با همه کمال و فضل و اجتهاد ش غافل است که ملت، پس از تحمل سی سال تکرار روضه مظلومیت و شهادت، دیگر اشکی نخواهند ریخت. که مویه و زاری و خودزنی را ترک نموده اند. که ملت دیگر زیر بار فریب و ریا نمیرود. چه خوب هم ملت در یافته است که «زور گویان» بر تخت خلافت نشسته اند. در درون هستند، نه بیرون، بومی اند و نه اجنبی. که نه تنها تهدید میکنند، بلکه با اسلحه گرم و سرد میزنند و میگیرند و بحق و حیثیت شان تجاوز میکنند. آیا این زور گویان جهانی هستند که جامعه را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده اند؟ آیا این زور گویان جهانی هستند که دادگاه های نمایشی بر پا میدارند و بهترین جوانهای این آب و خاک را بجرم محاربه با خدا، بدار مجازات میآویزند؟ آیا این زور گویان جهانی هستند که دست به قتل عام زندانیان میزنند، جنایت های زنجیره ای بپا میکند و راد مردان و اندیشمندان این کشور «بلا خیز»، از جمله سعیدی سیرجانی، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری را به خاک و خون میکشند؟

 روشن است، از آنکه رها ست از شرم و حیا، نباید انتظار داشت که دارای وجدان باشد. دارای آن حس درونی که خالص انسانی ست و ما را از خشم و خشونت و کین خواهی، ضرب و شتم و شکنجه نسبت بدیگری  وا میدارد. نبود وجدان را در فقیه ولی چه چیزی میتواند توجیه کند؟ گویا اجتهاد چیزی جز فریب و ریاکاری به فقیه حاکم نیآموخته است. فقیه کشور را به اشغال چاقو کشان و قمه زنان و پاسداران مسلح و زره پوش دین در آورده است، که ملت را از گزند دشمن خارجی مصون و محفوظ بدارد. ملت به جان آمده، 70 ملیون آدم، میگویند «نه». به رای فقیه گفته اند «نه». بپا خاسته اند و اعتراض میکنند. اما فقیه میگوید این دسیسه ی شیطان بزرگ است. چرا که نتوانسته است بر این مدینه فاضله، بر این الگوی نظام اسلامی که در آن روزی نیست که سری بجرم محاربه با الله بدار آویخته نشود، سیطره و سلطه افکند. شیطان بزرگ ملت را میفریبد و از طریق تبلیغات رسانه ای، به اعتراض و نه گویی میکشاند. فقیه نمیگوید من خدا هستم، اما او میگوید که تنها من هستم گوینده. وقتی من میگویم هیچکس دیگری حق گفتن ندارد. ولی فقیه از همه ی حقایق آگاه است. او حقیقت است، غائی و نهایی. آیا این شباهت به منطق لا الله الا الله ، ندارد؟ فقیه خود را حق میداند چون حق الله را بر قرار میکند. در برابر الله کیست که میتواند حقی داشته باشد؟ این است که اگر کسی نه بگوید، اعتراض کند، کفر میگوید، به یگانگی و یکتایی  خدا شک و تردید دارند. اخیرا به مجتهد هاشمی رفسنجانی، ایراد گرفته اند که چرا در خطبه ی معروف خود در نماز جمعه 26 تير ماه، گفته است که به صحت انتخابات «تردید» دارد. وی نیز در پاسخ اظهار داشته است که وقتی بیش از 3 مردم بیرون ریخته اند، نمیتوانم بگویم تردید ندارم (سایت خبری فرا رو 15 آذر 86).

بعبارت، دیگر، ولی فقیه همچون الله خود را ارباب ملت میداند و ملت را رعیت خود محسوب میکند. خود را قیم و ملت را یتیمی نادان و مقلد میداند. از آنها انتظار سرپیچی و عدم اطاعت ندارد. وقتی ضرورتا باید با این واقعیت رو در روی قرار گیرد، از سر خشم و کین خواهی در دوزخ را بروی شان میگشاید و شمشیر اسلام را بر هر گردنی فرود میآورد. که کشتار کافر و منافق، یعنی ریختن خون نه گویان و مردم معترض، رضا و خشنودی الله را بدست آورد.

سایت خبری فرا رو در ادامه گزارش، خاطر نشان میسازد که:

«ايشان، تمرکز فعاليتهاي تبليغاتي- سياسي بيگانگان را بر ايجاد اختلاف در کشور يادآور شدند و افزودند: بايد متوجه بود که دشمن چگونه از هر کلمه و کاري که بوي تفرقه بدهد، سوءاستفاده مي کند و جري مي شود»(همانجا).

آری. مبادا که «نه» بر سر زبان خود جاری سازی و به اعتراض بر خیزی. چرا که از آن بوی تفرقه بمشام رسد، بوی منافق، بوی شک و تردید به یگانگی و یکتایی ولایت فقیه. اطاعت و فرمانبر ی یک تکلیف اسلامی ست. بنا براین مردم مسلمان باید سکوت کنند مبادا دشمنان اسلامی را عصبی سازند و به هوا و هواس سلطه بر اسلام افکند . ولی فقیه اما از آنجاییکه ترس خدا را در دل دارد و احساس مسئولیت در برابر خدا میکند، هشدار میدهد که:

« عده اي بايد پيش خدا جواب بدهند از اينکه کاري کنند که دشمن از آن، وجود اختلاف در کشور را برداشت کند و گستاخ شود» (همانجا).

این خدا است که «نه گویی» و اعتراض را حرام ساخته است. چون سبب گستاخی دشمن میشود.   ولی فقیه اینجا نه درس اخلاق میدهد، نه پند و اندرز. نه اینکه در آن جهان ست که در بارگاه الهی ظاهر شوی و پاسخگوی عمل نه گویی و اعتراض باشی. فقیه نه گو و معترض را هم اینجا و هم اکنون و در این جهان است در زیر شمشیر اسلام و تیغ و تازیانه های بازجویان نظام اسلامی، به مواخذه و پاسخگویی میکشاند. او از منبر زهد و تقوا سخن میگوید اما شمشیر برنده ولایت را که از امامت و رسالت بارث برده است در زیر عبا و قبای مقدس ش پنهان نموده است. فقیه رعیت را مورد باز خواست و تفتیش قرار میدهد که چرا نه گفته است و اعتراض گرده است که شیطان فریبکار از آن بهره بر گیرد. فقیه آنها را مجرمی می شناسد که مرتک خیانت شده اند. چرا که با رای ولایت فقیه به مخالفت بر خاسته اند و باینترتیب با خدا به محاربه پرداخته اند. ولی فقیه حافظ حق خدا است. خدا شک و تردید نسبت به وحدت خود را گناه کبیره میداند و از متهم کین خواهی مینماید.
بی دلیل نیست که ولی فقیه از حق الله به دفاع بر میخیزد، چون بخوبی آگاه است که ملت خود را بنده ی الله میدانند. او را روزانه به عنوان ارباب و مالک بر دو جهان( رب العالمین) حمد و ستایش میکند. از دوزخ او بیم و هراس دارند. به شریعت و سنت ش قرنها ست که خو گرفته اند. ولایت فقیه در دفاع از خدایی سخن میراند که در هر مسلمانی میزید. از درون است و بهره گیری از باور مردم است که فقیه در تحکیم و ادامه حکومت دین می پردازد. فقیه سی سال است که بر اساس این فریب است که توانسته است حکومت کند، و چون حکومت خود را ادامه رسالت و امامت میداند، بر آن تصور است که تا قیامت ادامه خواهد یافت. حال آنکه مردمی که 65 در صد شان از 15 تا سی سال سن دارند هستند، با عمیقا به شریعت و سنت آلوده نشده اند و هر چه بیشتر بر علیه نظام تسلیم و اطاعت و یا نظام اسلامی، به مقاومت بر خیزند و به جنبش اعتراضی تا واژگونی ولایت فقیه خواهند پیوست. نیز، از الله ای که ولی فقیه بدان اعتقاد دارد و خود را منصوب او میداند بیزارند و هر روز بر بیزاری شان افزوده میشود.

ولی فقیه بر فراز منبر مقدس است که ملت را تهدید میکند و در دل آنها هراس و اضطراب پاسخگویی در دوزخ اوین را وارد میسازد. در عید امامت است که به ملت هشدار میدهد که یا اطاعت و فرمانبرداری را بجا آوری و سکوت و خاموش میمانی مبادا که دشمن گستاخ شود و یا باید تن به مجازات و شکنجه و تجاوز دهی و مرگ و نابودی را بپذیری. ذهی خیال باطل


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gamil.com

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد :
 دروغ امروز یا حقیقت فردا؟

یا علی گفتن آیت الله خامنه ای هنگام تولد به روایت امام جمعه و تولیت قم، آیت الله سعیدی، یکی از داغ ترین خبرهایی بود که در چند روز اخیر در فضای مجازی و ماهواره ای  منفجر گردید و در مرکز توجه ها قرار گرفت. بهمین دلیل بی درنگ به ابزار مزاح و تفریح و سرگرمی تبدیل شد. حتی یکی پیشنهاد کرده بود که از این روایت یک نمایش مضحک و خنده آور باید ساخته شود چون این یک معجزه ی آسمانی ست که ولایت برای مردم ایران به ارمغان آورده است.

تردیدی نیست که غیر ممکن بودن، غیر عقلانی بودن، دورغ بودن واقعه ی  "یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد " و بیان آن از زبان یک حجت الاسلام بر فراز منبر مقدس است که تعجب  ما را بر می انگیزد و  به خنده وا میدارد.  

سحام نیوز که به نسخه ای دیگری از اسلام، متفاوت از نسخه ی حاکم، باور دارد، پس از توضیحی مختصر در باره ویدیوی آقای سعیدی در یوتیوپ، انگیزه روایت سازی  را بزیر سئوال میکشد و اعلام میدارد که:

"سوال اساسی اینست که مگر چه اتفاقی در حال رخ دادن است که جامعه، هر روز باید شاهد و محکوم به کشف یک روایت تازه توسط برخي افراد براي آيت الله خامنه اي باشد(سحام نیوز)؟"

سوال بسیار بجایی ست. اما نویسنده نه پاسخی برای آن دارد و نه بدرستی معلوم است که خطاب ش به چه کسی و یا نهادی ست. بعبارت دیگر ، نگارنده سحام نیوز، تنها به بیان بدگمانی و سوء ظن خود به رفتار دین و قدرت، اکتفا میکند. و در نتیجه، بلاهت ی که در ویدیوی امام جمعه ی قم به نمایش گذارده میشود، در پرده ای از ابهام باقی میماند. زیرا  کسی که به مرتبه اجتهاد رسیده است، نمیتواند آنقدر کم خرد و کم شعور باشد که نا سنجیده سخنی  بزبان آرد؟

 روشنفکران و دگر اندیشان و مخالفان رژیم دین، بندرت از مهارت و تخصص علما و فقها در اسطوره سازی آگاهی دارند. چرا که اجتهاد در اصل آموختن اسطوره و افسانه هایی ست که دین اسلام از میان آنان سر بر کشیده است. علما و فقها، حوزه های علمیه وظیفه مند حفظ و نگاهداری حقایقی هستند که روزی دروغ محسوب میشده است. بزبان دیگر، همه ی دین ها بر اساس روایتی ساخته شده اند که زمانی مردم  آنرا دروغ و بدانها باور نمیداشتند. الله در کتاب خود، قرآن مقدس، نشان  میدهد که پیوسته با بی باوران، کافران و مشرکان و منافقان، در جنگ و ستیز دائمی ست. موسی و عیسی هر دو باید دست به اعجاز میزدند تا مردم دعوت آنان را پذیرفته و به آنها بگروند. معجزه ی محمد وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر بود.

این نگارنده بر آن است که آقای سعیدی بخوبی از این واقعیت آگاهی دارد که دروغ های بزرگ امروز،  حقایق چون و چرا ناپذیر فردا خواهند بود. تنها کافی ست روایت مطرح شود و بر زبان جاری گردد. امروز ممکن است مورد سوال قرار بگیرد. با ناباوری و خنده و ریشخند، طنز روی در روی شود.  اما انتقال روایت از نسلی به نسلی دیگر و تدریس ان تحت عنوان "علم " فقه ، رفته رفته، آنچه دروغ پنداشته میشود به حقیقت مطلق مبدل میگردد. در ست به آن دلیل که به اصل آن دسترسی نخواهیم یافت و نمیتوانیم کذب آنرا ثابت نماییم. مثلا چگونه میتوانیم به قابله ای که "رهبر عزیز را بدنیا آورده است،  دست یابیم و صداقت نه امام جمعه ی قم که راوی است و نقل کننده و بری از مسئولیت،  بل خواهر نا تنی آقای خامنه ای را مورد سنجش قرار دهیم،  منشا ای که از آن رویش روایت آغاز گردیده است. باور به روایتی که حدوث آن نا محتمل، تصدیق صحت و سقم آن نا ممکن، تبدیل میشود به اسطوره که با گذشت زمان ریشه میدواند و میروید و  به درختی تنومند تبدیل میشود که آنرا سرما و گرما، باد و طوفان اثری نیست.

اگر با دقت بیشتری به نقل روایت  گوش فرا دهیم، مشاهده میکنیم که آقای سعیدی اسناد زنجیره ای خود را بگونه تاکید و شفاف ارائه میدهد. که  کی در حضور کی چه گفته است و چه شنیده است و از چه کسی به چه کسی  انتقال یافته است. بر شمردن نسل و نسب این روایت. رویش و نهادین ساختن آنرا را امکان پذیر مینماید.

درخت تنومند اسلام نیز از یک روایت روئیده است، روایت بعثت، روایتی، که در زمان خود دروغی بزرگ و افسانه ای بس خطرناک بشمار میآمد. پیغمبر حتی نمیتوانست آنرا افشا کند. از غضب و تعصب رهبران قبیله ی خود، هراس بسیار داشت. روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد، در برابر روایت پیامبر اسلام مبنی بر فرود آمدن جبرئیل از سوی الله و اهدای قران به او به لحاظ نا ممکن ی، به لحاظ اعجاز و راز انگیز بودن، دروغ ناچیزی بیش نیست. تنها کافی بود که یکنفر روایت پیامبر را مبنی بر بعثت باور کند تا جوانه بزند و بروید و به یک  درخت سر به آسمان کشیده به درختی تنومند با شاخ و برگ انبوه، تبدیل بشود. باور خدیجه به روایت بعثت را باید  مبدا افسانه رسالت و یکتایی و یگانگی الله دانست، بویژه زمانیکه که باور به آن با پاداش و جزا و یا بهشت و دوزخ نیز همراه گردید. آنگاه بعثت به یک حقیقت مطلق و فنا ناپذیر ظاهر گردید..

رخصت که روایت پیغمبر را مبنی بر چگونگی گزینش خود به پیامبری از سوی الله، آنگونه که بوسیله یکی از یاران نزدیک پیامبر،  ابوذر غفاری، نقل شده است در اینجا به تمامی بازگو نماییم. تا بدانیم که شیوه ی افسانه  و اسطوره سازی و یا دروغگویی چگونه از دوران بادیه نشینی تا قرن بیست و یکم ادامه یافته است.

طبری یکی از اولین تاریخ نویسان نزدیک به دوران رسالت می نویسد که:

ابوذر غفاری گوید:
از پیغمبر پرسیدم:" اول بار چگونه یقین کردی که پیغمبر شدی؟"
گفت: " ای ابوذر غفاری من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همان ست."
دیگری گفت: " همانست؟"
گفت: "او را با یکی وزن کن." و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.
پس از آن گفت: "او را با ده تن وزن کن." و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: "او را با صد تن وزن کن." و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: "وی را با هزار تن وزن کن." و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.
یکیشان به دیگری گفت: شکم او را بشکاف و شکم مرا بشکافت.
آنگاه گفت: "دل او را برآر" یا گفت: "دل او را بشکاف و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.
آنگاه دیگری گفت:" شکم او را بشوی و قلبش را بشوی." آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت "شکم او را بدوز" و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را می بینم (جلد سوم، ص852)."

چگونه میتوان وقوع چنین حادثه ای را مورد تصدیق قرار داد.؟ چگونه میتوانی آنرا در ترازو ی عقل بسنجی؟ اما همان بس که از زبانی به زبان دیگر برسد و باور روایتگر به روایت خود راسخ و مستحکم گردد. آیا هست مسلمانی که در حقیقت این روایت شک و تردید نماید؟ آیا میتوان ابوذر غفاری آن روز را با آیت الله سعیدی امروز مقایسه نمود؟ اعراب بادیه نشین آن زمان از باور به روایت پیغمبر سر باز میزدند. پیغمبر ناچار بود که برای آشکار ساختن رسالت و حفظ جان خود شبانه به مدینه بگریزد. اما امروز اگر کوچکترین شک و تردیدی در حقیقی بودن روایت پیامبر بخود راه دهی، باید سر را بر کف خود نهی.

بنابراین، اگر دروغهای بزرگ در طول تاریخ به حقیقت تبدیل شده اند چه دلیلی دارد که دروغهای امروز به حقیقت فردا تبدیل نشوند. این روند بدان دلیل ادامه می یابد که ما در دامن دروغ پرورده شده ایم و به سن بلوغ و شباب و جوانی رسیده ایم. یعنی دروغگویی و دروغ پذیری یک امر نهادین است، امری که در نهاد ما کاشته شده است. این است که با دروغ زندگی میکنیم، بی آنکه خود بدان آگاه باشیم. مگر ما به روایت بعثت و رسالت اعتقاد نداریم و آنرا به فرزندان خود انتقال نمیدهیم؟ مکر ما به زنده بودن امام دوازدهم پس از هزار سال باور نداریم و آنرا به فرزندان خود نمی آموزیم؟ مگر ما به افسانه ی اکبر بودن الله و یکتایی و یگانگی او باور نداریم؟

 آگاهی از چنین نظام ارزشی و ماهیت دین است که تولید روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد را امکان پذیر میسازد. آقای سعیدی را باید مجتهد ی  ماهر و با تدبیر شناسائی نمود. روایت سازی او را باید در سوی رویش درخت تنومند ولایت و نهاد های حوزه ای دانست. اگر امروز دروغی نباشد فردا نه اسطوره ای هست و نه حقیقتی. ولایت مثل امامت باید به افسانه ها بپیوندد تا حقیقت فردا شود. تا درخت ولایت بروید و حوزه های علمیه به زندگی انگلی خود تداوم و استحکام ببخشند.  

ممکن است که این امر- تبدیل دروغ امروز به حقیقت فردا- برای نسل اینترنتی همچون گذشته، چندان ساده نباشد.  این نسل را اعتنایی به این موهومات ندارد.اما طول و عرض نسل اینترنتی، نسبت به جمعیت عظیمی که با دروغ میزیند و همچون گله های بره و گوسفند به راه خود ادامه میدهند، بسیار کوتاه و کوچک است. مهمتر آنکه نسل بینا و آگاه ما، دروغهای امروز را به حقایق دیروز ارتباطی نمیدهند، بیشتر به تغییر در ساختار سیاست و قدرت میاندیشند تا به تغییر ساختار خوی و خلق و دین و فرهنگ ما که بر اساس دروغ های دیروز شکل بخود گرفته اند و به حقایق امروز تبدیل شده اند.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com