۱۳۹۵ تیر ۴, جمعه

شریعت اسلامی
در ستیز با خود فرمانی
      





علما، فقها، آیت الله ها و حجت الا سلام های حاکم،  خود آگاه اند که بر اصل تسلیم و اطاعت و فرمانبری قرار گرفته است، احکام شریعت اسلامی و یا فقهی و فقاهتی. شریعتمداران حرفه ای، آنها که زندگی به مردگان بازگردانند و زندگان را بمردگی کشانند، بخوبی میدانند که اطاعت از احکام فقاهتی، معیار ایمان نه به توحید است و نبوت و نه به معاد است و امامت که خود ظاهر است و تنها ظاهر سازی: عبا است و عمامه، تسبیح و سجاده. لباس سالوس است لباس فقاهتی، نه لباس خرد و خود فرمانی و یا ایمان بذات الهی که لباس تزویر است و فریبکاری. فقها زندگی خود وقف آموختن و آموزش احکام قرآنی کنند و فهم میل و اراده الهی. تقلید و تبعیت واجب و، تبلیغ و ترویج کنند دینداری و بندگی. همه هرچه هست از احکام شریعت اسلام گویند، این باید و نباید آن کنی، حرام و مکر وه این است و حلال و مستحب آن. نجاسات این است مطهرات آن. چشمها را بسته، باید تسلیم شوی و اطاعت نمایی.  به رکوع و سجده در افتی،  در نهایت ذلت و خواری،  از دات الهی مغفرت طلبی.

از انسان و سرافرازی انسانی، از خرد و خود فرمانی، بعمد سکوت کنند و خاموشی برگزینند فقهای انقلابی، چه تنها خرد و خود فرمانی است که رهایی از يوغ احکام شریعتی، بازمانده از دوران بادیه نشینی، دوران جهال و نادانی،  ببار آورد و ممکن سازد میثاق اجتماعی، آزاد نماید نیروی آفرینش و خلاقیتهای انسانی.  بیهوده بین خالق و مخلوق خود را واسطه کنند، علما و فقها و آیت الله های مقدس و حاکم. جدا و بیگانه سازند خالق را از مخلوق. چرا که مخلوق، خالق است و خالق، مخلوق. این است توحید، حقیقت نهایی که پنهان ساختن آن فریب تولید و باز تولید کند ریاکاری.

روشن است که احکام فقاهتی، رمز دوگانگی است و بیگانگی. بدون خرد و خود آئینی، احکام الهی  پوچ اتد و زا ئد و باطل.  چیزی را نجویند مگر کنترل و سلطه کامل بر رفتار و گفتار و پندار انسانی. در خرد است و خود فرمانی، همه هرچه راستی ست و درستی، صدافت و پاکدامنی. در احکام است و در قواعد شریعت اسلامی، همه هرچه کژی ست و کاستی، پستی ست  و پلیدی. در خرد است و خود فرمانی، همه هرچه عشق ست و آزادگی، شیدایی و شیفتگی و در احکام فقاهتی  است همه هرچه خدعه  است و نیرنگ، و فریب و رياکاری.
     
 بنابراین، روشن است که ای هم وطن، نفی فقاهت، به نفی احکام تسلیم است و اطاعت، نیر به امتناع است از تقلید و تبعیت.  از تصور يک جامعه آزاد از دین  و رها از احکام فقاهتی نباید  دچار کابوس و وحشت شوی و نباید که بخود تشویش و اضطراب راه دهی. چون اگر در پی رستگاری حقیقی هستی، باید که روح و جان خود آزاد سازی از خرافه پرستی و خام اندیشی که "او هست و جز او نیست دیگری." چه اجتناب از شک و تردید، اجتناب از اندیشیدن است و فروکاستن انسان است به یک حیوان اهلی.

 چه سود، اگر چشم بسته و همچون بره ای بیگناه گردن بر احکام شریعت اسلام نهی و جسم با غسل و وضو تطهیر و آلودگیها از تن بزدایی، روزانه به قیام و قعود بپردازی بزبانی بیگانه درعجز و ناتوانی به حقارت و خواری خوداعتراف و خویشتن را فرومایه سازی.

چه سود، اگر یکی از دوازده ماه را بامید واهی و باورهای موروثی دهان فروبندی و درون از طعام تهی داری که در آن نه نور معرفت بلکه تخم خفت و خواری بکاری؛ چه سود، اگر دو ماه دیگر از سال را به سوکواری و خود زنی بپردازی در بخاک و خون غلتیدن یک تاری در پی کسب قدرت بدست تازی دیگر  و یا دخیل بندی و نذر کنی و سفره های رنگین پهن و الله و خاندانش را رشوه دهی و رسم و رسوم دیرینه را تداوم بخشی.

چه سود، اگر عقل و خرد انسان را در اسارت نگاهداری؟ در نهایت، توحید و نبوت، دوزخ و بهشت افسانه ای بیش نیستند از برای فریب ساده دلان و خوش باوران، ابزاری  در دست علما و فقها، در دست ریاکاران. که این  عقل و خرد است و خود فرمانی که بر تاریکی و کوری فائق آید و به ثمر رساند رهایی وآزادی،  بینایی و دانایی.  دادن تن به احکام شریعت اسلامی نه به سعادت دنیوی انجامد و نه رستگاری اخروی، بلکه به پذیرش سلطه تازیان بومی خاتمه دهد، حتی اگر تحت عنوان" سلطه جو" د در حلقوم فرمانبر فرو برند   و نیز بر ادامه نظام استبدادی از نوع نوین آن، استبداد مضاعف دین و قدرت، نقطه پایان را بگذارد. چه دوران خود فرمانی آغاز گردیده.
   
 پس اگر تکلیف خود باعلما و فقهای حاکم، و یا با قشر "روحانیت" روشن  و شفاف خواهی ای هموطن، باید که خود بینا و دانا سازی، هراس بخود راه ندهی و بانک بر آری که احکام شریعت اسلامی، از جمله احکام قصاص و سنکسار و قطع اعضای پیکر مجرم، احکام خشونت و انتقام ستانی، محاربه و حد شرعی و شلاق زنی، احکام حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها را  لغو و قیامت را اعلام کنید. که چه جای نگرانی ست؟ بگذار که جامه سالوس و ریا بر کنیم، تن آزاد و جان خود از تقوا و تقدس دروغین رها سازیم ، زلف ها افشان و باده بنوشیم براستی، پایکوبی کنیم و ایمان آوریم که نه فرمانبر که خود فرمانروای خویشتنیم. بگوئیم، رسا و گیرا بگوئیم، و هزاران بار مکرر بگوئیم، که احکام شریعتی لغو و قیامت، هم اکنون است، حالا و همینجا. که این راه رهائی است از يوغ فقاهت و آزاد سازی جامعه از اصل تسلیم و اطاعت، عبودیت وبندگی. که این  راه نجات است از کوری و تاریکی، که ای هموطن این ست راه صعود بقله بلند انسانیت و آزادی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

 


۱۳۹۵ خرداد ۲۸, جمعه

معاشقه اسلام ناب محمدی
با علم و تکنولوژی



حکومت ولایت فقیه (اسلامی) از آغاز خواسته است بجهانیان بفهماند که برخلاف تصور شرق 
شناسان و اسلام شناختی در غرب، آئین اسلام نه تنها با علم و دانش، کشفیات و نو آوریها در عرصه های مختلف زندگی خصومتی ندارد بلکه آنرا نیز درآغوش میکشد. از پیامبر اسلام نقل میکنند که گفته است "از گهواره تا گورد دانش بجوی."  دست یابی به فن آوری هسته ای از چرخه استخراج تا تولید اورانیم خالص، شاهدی است بر این مدعا. چه ایرادی داشت و دارد اگر اسلام هسته ای میشد؟ اگر اسلام بلحاظ رشد علم و صنعت بجایی نرسیده است، آیت الله های مقدس و اسلامیست های سراسر جهان بر آن باورند که استعمار غرب بوده است که از سر خصومت با اسلام راه ترقی و پیشرفت را بر آنها بسته اند. برهان آورند که الله خود اتم را آفریده است که بتوانی در دل کفار و مشرکین، هراس افکنی. مگر ممکن است که الله از دانش کوانتم فیزیک بی خبر بوده باشد؟

حضرت ولایت در اخیرترین سخنان ش بهمین موضوع اشاره میکند که:

یکی از دلایل عمده فشار بر بخش هسته‌ای، مخالفت با پیشرفت علمی کشور است و خودشان هم می‌دانند که ادعای تلاش برای دستیابی به بمب هسته‌ای، یک دروغ آشکار است.
.
درهمین سخنرانی، رهبر معظم انقلاب امریکا را "دشمن" اصلی خوانده و آشکار میسازد که قصد از بین بردن "توانمند یهای " جامعه اسلامی را در سر میپروراند. بدین لحاظ اول "توانمندی ایمان" جوانان را هدف قرار داده است و از طریق فضای مجازی، تلاش میکند که ایمان جوانان را"متزلزل" بسازند. بزبانی دیگر، حضرت ولایت به گسترش "دین گریزی" در میان جوانان اعتراف میکند، اما مسئول آن را نه نظام فرمانروایی و فرمانبری مبتنی بر ارزشهای اسلام بلکه " آمریکا، شیطان بزرگ معرفی میکند. اما دشمن توانمندیها "علمی" را هم هدف قرار داده است، همچنانکه وی میافزاید که:

"دشمن برای مقابله با پیشرفت علمی حتی از ابزارهای خیانت آمیز  و ممنوع همچون بدافزارها و ویروس های اینترنتی استفاده کردند که می توانستیم برای این جنایت، گریبان آنها را در دادگاه‌های بین‌المللی بگیریم که متأسفانه این کار انجام نشد."

چرا انجام نشد، سوالی نیست که حضرت ولایت علاقه ای به پاسخ دادن بآن نشان دهد. چرا که پیوسته خواسته است حقیقت را بنفع اسلام وارونه نماید. که همآغوشی اسلام با تکنولوژی و پیشرفتها علمی در تضاد با نظم و انضباط شریعت مبتنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست بر عکس نظام کلیسایی که در اروپا در بازدارندگی علم و دانش، دانشمندانی همچون گالیله را به محاکمه کشاند، چنانکه گویی انسان در اسارت و بندگی ست که میتواند توانمندیها نا تمام و ناشناخته خود را شناسایی و بمنصه ظهور در آورد.

اسلامیست ها، امامی و یا وهابی و یا هر فرقه اسلامی دیگر، برآنند که در واقع  بندگی و عبودیت، بستری ست مناسب برای ظهور اندیشه های عالمگیر و استثنایی که اینروزها خود را در کشتار جمعی و گشودن رگبار بر روی جوانان "دگرباش" و یا همجنسگرا که در جشن زندگی به شادی و طرب پرداخته بودند، بمنصه ظهورمیرساند، کشتار انسان هایی را که الله بر پیشانی شان داغ محکومیت کوبیده و بدترین نوع مجازات را برای آنان،"  تعیین نموده است. از آنجا که الله رحمان و رحیم است بندگان دگرباش خود را وا میدارد تا با کشتار جمعی دگرباش، همجنسگرای درون خود را نیز نابود سازد.

واقعیت، اما، آنست که با گذشت زمان و تغییر و تحولات بنیادی در ساختار تولیدی و مادی زندگی، باورها و ارزش های اسلام، بلا تغییر مانده است، چه آن اسلامی که مسلمانهای جهان از نسل پیشین بارث برده اند، چه "اسلام سلطه ستیز،" اسلام ولایی و یا داعشی و بوکوحرامی و...چرا که اگر به مستقل بودن از زمان و مکان احکامی که الله صادر کرده است ایمان نداشته باشی اصل اسلامی را زیر پا گذارده ای.
در منظر آنکه اسلام را بارث میبرد کتاب قران، کلام الله همانقدر بیگانه است که با زبانی بجز زبان مادری. حال آنکه اسلامیست، اسلام را همانگونه مورد فهم قرار میدهند که پیامبر اسلام به ابنا بشر معرفی کرده بود، اسلامی که برای فرمانروایی آمده بوده است، اسلامی که در اصل بشر را بسوی تسلیم و اطاعت فراخوانده بود. اسلامیست ها، انان که اسلام را دین سلطه ستیز میخوانند و بدان باور دارند، که جامعه را باید بر اساس همان احکام تغییر ناپذیر الله بنیان گذارد. جامعه ای باز تابنده ی یکتایی و یگانگی الله.  جامعه ای که همگان در آن یکسان و یک رنگ اند، جامعه ای که در آن تنوع و تکثر ناپدید میگردد، همچنانکه در صفوف نمازهای جماعت جمع در کل برغم اختلافات فاحش در مرتبه و منزلت اقتصادی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی، همگان همآهنگ باهم در تبعیت از "امام" جماعت به قیام و قعود برخیزند و سر بر آستانه الله فرود آورند همچون رعیت های بیشمار در برابر پادشاهی. نه غنی را از فقیر تمیز دهی و نه رئیس را از مرئوس، نه سرمایه دار و مالک را از کارگر و دهقان.

عشق و علاقه حکومت آیت الله به  علم و صنعت بویژه تکنولوژی هسته ای را باید در رابطه با معماری یک جامعه اسلامی مورد فهم قرار داد، جامعه ای تهی از تنوع و تکثر، جامعه ای که تنها سخن گوی آن ولی فقیه و یا خلیفه است، جامعه ایکه از آن هرگز آوایی نا همگون بگوش نرسد. دست یابی به تکنولوژی هسته ای، برغم مخالفت قدرتهای جهانی، ضمن نشان دادن علاقه و اشتیاق اسلام به علم و تکنولوژی جدید، در خدمت ارتقای اقتدار ولایت فقیه، معمار جامعه اسلامی قرار داشت. چرا که در برابر ماهیت سلطه ستیز اسلام، حکومتی که پنجه در پنجه خصم دیرینه، استعمارگران غرب، انداخته است راه دیگری بجز تسلیم و اطاعت نیست. مگر نه اینکه اسلام ناب محمدی نقطه پایان را بر "اسلام آمریکایی" و با بهتر است بگوییم "اسلام موروثی،" نهاده و ستیز و خصومت خود را با آنچه ذاتا انسانی ست و در هیچ حیوان دیگری یافت نشود، یعنی "آزادی" آشکار ساخته است. هیچ مرجع تقلیدی در دوران شاه نه مردم را به جنگ حق علیه باطل فراخواند و نه در پیاده سازی احکام الله به ابزار خشونت و انتقام ستانی توسل میجست. اسلام موروثی نه "سلطه " را می شناسد و نه از اسلام "سلطه ستیز" بویی برده بود. آری وقتی که دین و قدرت با هم یکی میشوند، میتوانی حتی بر علیه قوانین طبیعی هم حرکت کنی و همه ی گلها و گیاهان را از یک رنگ و یک جنس نمایی و انسانها را همچون یک گله حیوان شبانی کنی، آنگاه آنرا پیشرفت و صعود به قله علم و دانش بخوانی.

اسلام ناب محمدی، اسلام سلطه ستیز، در حالی تکنولوژی و فن آوریهای زاییده تمدن غربی را مورد مصادره خود قرار میدهد و میخواهد از آن  بنفع خود بهره برگیرد که شان انسان را تا شان حیوان تقلیل داده و از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم ساخته است. حتی زمانی که آیت الله های مقدس مظهر اسلام ناب محمدی بر مسند قدرت جلوس نیافته بوند، دین اسلام، همه جا، در سراسر جهان، ذاتا تمایل داشت و  دارد که فعالیتی های بشر را زیر نظارت قرار داده و در انقیاد احکام شریعت در آرد. بی دلیل نیست که خلاقیت ها، اختراعات و نو آوری ها در جوامع اسلامی، اتقاقی ست نادر.  اگر اینجا و آنجا هم به منصه ظهور رسیده است ناشی از خود فروشی بدین و قدرت است و در غیر اینصورت تحت شرایطی بس بسیار دشوار و غلبه بر موانع شریعتی، در زیر زمین دور از چشم گشت های ارشادی رشد و نمو کرده است. بی جهت نیست دانشمندانی از نوع کپرنیک و نیوتن و گالیله و یا فیلسوفانی همچون دکارت و کانت و هگل، مارکس و نیچه  در دامن شریعت اسلام هرگز پا بعرصه وجود نگذارده اند.

کیست که میتواند این واقعیت را انکار نماید که شریعت اسلام نه بدعت را مجاز میداند و نه ارجی بر عقل و خرد انسان مینهد. از سر فریبکاری و حفظ  قدرت در دست "فقاهت " است که بعلم و صنعت و تکنولوژی عشق میورزند. مجموعه "اصول کافی " در چهار جلد قطور که در قرن یازدهم به وسیله ثقته الاسلام کلینی به نگارش درآمده است و بعضا آنرا قرآن دوم خوانده اند، سراسر نقل احادیث و روایاتی است مبنی بر نفی و منع بدعت و نو آوری و یا عدم اعتبار عقل و خرد انسانی.  تاریخ ما شاهد مکرر مخالفت شریعت با پدیده هایی همچون  نظام تحصیلات عمومی، رادیو و تلویزیون، موسیقی، تاتر، شرکت زنان، بی حجابی، اختلاط زنان و مردان  در جامعه بوده است. لغو بیش از 30 کنسر موسیقی در چندین ماه اخیر آیا خود نشانی ست بر پیشرفت و گسترش توانمندی های هنرامندان ایرانی ست؟ حال آیا سزا نیست که بپرسیم این امریکا است که توانمندیها را سرکوب میکند و یا شریعتمداران اسلام ناب محمدی؟ دشمنی بی امان حضرت ولایت با "علوم انسانی" از سر چیست اگر از سر خصومت و ستیز آشتی ناپذیر شریعت اسلامی با "زمان " نیست. حضرت ولایت بیهوده سعی میکند که بگوید اسلام است که پرواز توانمندی ها و ظرفیت انسانی را هموار میسازد و تمامی پسروی ها را بردوش آمریکا بنهد.

این بدان معنا نیست که امریکا در پی منافع خود نیست و در تغییر شرایط جهانی به نفع خود نیست و یا مبرا از هر انگیزه ای نامیمون است. همه کشورها در پی منافع خود هستند. این طبیعی و منطقی ست. مثلا در تمام دورانی که نظام ولایت بر محور آمریکا ستیزی دست به بنای جامعه شریعتی زده است، چین و کره جنوبی با آمریکا رابطه حسنه بر قرار نموده و  فعالا از سرمایه ها و علم و دانش و تکنولوژی آمریکا بنفع ساختار یک نظام اقتصادی نوین بکار گرفتند. در این رابطه نه رهبران چین و نه کره جنوبی به سگهای زنجیری امریکا تبدیل شدند.  این در حالی ست که نظام ولایت فقیه، نظامی ست ورشکسته هم بلحاظ مادی و هم بلحاظ اخلاقی. وی در همان سخنرانی خاطر نشان نمود که:

برخی تصور می‌کنند ما می توانیم با امریکا کنار بیاییم و مشکلات خود را حل کنیم در حالی که این تصور نادرست، و یک توهم است..

از آنجا که آمریکا ستیزی حضرت ولایت پیوسته از سر فریب و ریاکاری و پوشاندن حقایق بوده است، در برقراری رابطه با امریکا چنان سخن میراند گویی که از معشوقه اش چیزی جز خیانت ندیده است. یا اینکه قرار است که با امریکا عهد ازدواج ببندد، حال آنکه فریبکاری داماد برهمه روشن شده است و بهمین دلیل از حجله رفتن با داماد، با آمریکای ناروزن خود داری میکند. در همین سخنرانی ست که حضرت ولایت به رهبران آینده آمریکا نیز هشدار میدهد که اگر چنانچه آنها برجام را پاره پاره سازند، وی آنرا به آتش میکشد. این ادعا نیز چیزی جز سراسر فریب نیست چرا که چنین خشمی ظاهرا ناشی از باطل ساختن قرار دادیست بیانگر پیروزی نظام بر قدرتهای جهانی.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi


۱۳۹۵ خرداد ۲۱, جمعه



آزادیخواهی
و باز تولید منش دیکتاتوری!



در ادبیات سیاسی متداول است که مردم ایران را افزوده بر بسیاری از پسوندهایی مثل شریف، 
بزرگوار و شهید پرور مردمی "آزادیخواه " و یا "آزادی طلب"  نیز بخوانیم. البته نه چندان بی دلیل و برهان. چرا که برای کسب آزادی بیش از یکصد سال است که مبارزه نموده و دست بدو انقلاب بزرگ زده ایم. با این وجود، پیوسته نا کام و تشنه لب جرعه ای آز آزادی مانده ایم.
  
فرض بر این است که در لحظات پیروزی بر استبداد در 1357، مردم، از راس تا ذیل، مورد افسون ساحر ماهری، همچون خمینی و سپس خامنه ای قرار گرفته، فریب وعده و وعیدها را خورده  و بار دیگر در چنگال استبداد گرفتار گردیده ایم. در نتیجه بدرستی روشن نیست که وقتی مردم ایران را مردمی آزادیخواه میخوانیم، آیا از یک واقعیت سخن میرانیم و یا آنرا همچون  یک بیان شعاری بکار میگیریم، همچنانکه، در 1357 با دشمنان آشتی ناپذیر آزادی همراه شدیم و بامید کام گیری از آغوشش باسلام، به دین تازیان بومی، دینی که رستم فرخزاد، سردار ایرانی در 14 قرن پیش از این "کیش اهریمنی خوانده است، دل بستیم؟ براستی "آزادی طلبی" و یا آزادیخواهی  مردم ایران بر چه کسی ثابت گردیده است؟ آیا سندی در دست هست که بر چنین واقعیتی شهادت بدهد؟ در صد سال اخیر کدام یک از احزاب، سازمانها و یا گروهای سیاسی برای کسب آزادی دست به میارزه زده اند، حزب توده؟ حبهه ملی؟ ملی- مذهبی؟ نهصت آزادی؟ سازمان چریکهای فدایی خلق و یا مجاهدین؟ یا "روحانیون" و مراجع تقلید؟ بسیاری از احزاب و سازمانهای انقلابی چپ مبارزه با "امپریالیسم" با "سرمایه داری جهانی" را مقدم بر هر مبارزه دیگری میدانستند، از جمله مبارزه برای آزادی. اول پاسخ به نیازهای مادی، شکم سیرو رفاه و آسایش، بعد آزادی. شرم آور بود اگر از تقدم مبارزه برای کسب آزادی سخن میراندی که نشانی بود از "لیبرالیسم" واژه ای نفرین شده نزد همگان از چپ تا راست و میانه، روندی که نیروی چپ انقلابی برهبری حزب توده را با ارتجاعی ترین اقشار جامعه برهبری آیت الله های مقدس بوحدت رساند.

براستی آخرین جنبشی که در سال 88 بدان دست زدیم، جنبشی که به جنبش "سبز" معروف گردید، چه؟ آیا در پی آزادی بود و یا با توسل به حربه دشمنان آزادی، الله اکبر، در جستجوی رای خود بود؟

"مردم آزادیخواه ایران،" "مردم آزادی طلب،" و "جنبش آزادیخواهی مردم " و یا ترکیبات دیگری از مردم و آزادی، عبارات و یا مفاهیمی هستند که آنها را میتوان از نوع "یقین های بی واسطه،" مفهومی واضح و روشن بی نیاز از هر شرح و توضیحی و یا "مصادیق نسنجیده،" و یا باورهایی خواند غیر قابل اثبات. چرا که در واقعیت آزادیخواه بودن مردم ایران، مفهومی ست سراسر ابهام. زیرا که بدرستی روشن نیست که منظور از مردم چه کسانی هستند و چه مفومی  از آزادی را در نظر داریم ؟ آیا تمامی مردمی که در سرزمین و در درون مرزهای ایران زندگی میکنند در نظر داریم، بدون توجه به  گوناگونی زبان و دین و ملیت و دیگر تفاوت های محلی، و یا مجموعه ی خاص تری را، مثل طبقات مختلف اجتماعی و  یا منطقه ای؟ آزادی نیز مفهومی ست خاکستری، مه آلود و ابری، اما بعضا آنرا سیاه و یا سفید، بطور کلی با معنا و یا بی معنی میپندارند. آیا آزادی بی بند و باری ست، هرج و مرج و بی نطمی ست، یعنی همان تعریفی که علما و فقها در نظر دارند و آنرا "اباحیگری"  نیز میخوانند؟ آیا آزادی با شرط و شروط هم آزادی ست؟ یا همانطور که ژان پل ساتر، فیلسوف مشهور فرانسوی اعتقاد داشت آزادی یعنی مسئولیت؟ بدین معنا که بدون آزادی مسئولیت تهی از معنی و مفهوم است. اگرچه مفهوم آزادی در غرب به شفافیت بیشتری رسیده است، با این وجود مرز و حدودش و تضاد و سازگاریش با آنچه که هست و یا باید باشد تعریف و تجدید نظر و مورد بحث و مجادله قرار میگیرد. شاید تنها در آزادی ست که میتوان در باره آزادی به بحث پرداخت؟

اما، آنچه اثبات آن ساده است آن استکه مردم آزادیخواه چیزی را از خود در امتداد تاریخ به برون تراویده است و یا تولید و باز تولید کرده است که در تضاد با آزادی و آزادیخواهی  بوده وهست: استبداد، دیکتاتوری و خودکامگی نه تنها بعنوان یک نظام سیاسی بلکه منشی اجتماعی که ذات ما با آن سرشته شده است، بهمین دلیل مظاهر آنرا نمیتوانیم مورد شناسایی قرار بدهیم. حتی وقتی که بعضا هموطنان، پس از سالیان دراز زندگی در کشورهای دمکراتیک، منش دیکتاتوری را با خود بجامعه جدید انتقال میدهند و همچون ولایتمداران دو آتشه بنام دفاع آزادی بیان به سرکوب آزادی میپردازند.

رخصت که در اینجا شاهدی از تجربه شخصی ارائه دهم. آنچه در جوامع غربی وجودش مسلم فرض میشود ، آزادی تفکر و اندیشه و بیان و انتشار آن است بویژه در فضای مجازی. اما، این لزوما در باره نویسندگان  ایرانی مصداقی ندارد خصوصا اگر آلوده به تفکر "دین ستیزی " باشند. چندی پیش یکی از سایتهای سیاسی آزادیخواه و ضد رژیم که هرازگاهی بدلخواه خود مقاله این نگارنده را انتشار میداد، در پاسخ به نوشتار اینجانب تحت عنوان: "امریکا ستیزی یا اسلام ستیزی،"* ایمیلی در یافت کردم به مضمون زیر:

آقای نجومی گرامی
سایت ... نمیتواند دین ستیز باشد. برعکس طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر خواهان آزادی و تساوی ادیان و مذاهب در کشور است.
دین ستیزی همانقدر خطاست که آمریکا ستیزی. در تاریخ کم نیستند جنایاتی که به علت مخالفت با دین و مذهب صورت گرفته است.
استثنائا به اطلاع میرساند که چون شما در نوشته تان دین ستیزی بجای آمریکا ستیزی را تجویز میکنید از انتشار آن معذوریم.
شاد و پیروز باشید
سایت...

چه پاسخ دادم و چه پاسخی گرفتم، که خود داستان بسیار جالب و غم انگیز فرصت دیگری را میطلبد. غرض از نقل این داستان، تصفیه حساب نیست بلکه آن است که سندی ارائه داده باشم مبنی بر نهادین بودن منش دیکتاتوری که حتی در شرایط آزادی ما را رها نمیکند. مسلم است که نویسنده و یا نویسندگان ( نام سایت را پای ایمیل گذاشته اند) همچنانکه مشاهده میشود، چنین صراحتا دین ستیزی را سانسور محکوم، متهم، محروم و نهایتا ارشاد میکنند خود را  باورمند به اعلامیه جهانی حقوق بشر میدانند. یعنی که خود را دمکرات و آزادیخواه میداند، اما بدون کوچکترین شرمی برای آزادی شمشیر میکشند. این اولین سایتی نیست که هراس از دین ستیزی و دفاع از دین و اعتقادات مردم دست به سانسور و سرکوب ازادی بیان میزنند. بسیارند از سایت های سیاسی که بوی دین ستیزی مشامشان را سخت آزرده میسازد، اما، کمتر اند آنانی که حمق خود را چنین عیان بیان کنند. خیلی ساده از انتشار این اندیشه مضر خود داری میکنند. نه اینکه آزادی بیان را سرکوب کنند از زهر پراکنی، از مسموم نمودن مردم جلوگیری میکنند. این سخنان البته که از دهان مردم ساده دل بیرون نمیآید، بلکه از دهانی بیرون میآید که قصد دارند دستگاه ارشاد اسلامی را براندازی کنند و پرچم آزادیخواهی را هم بدوش میکشند.

شاید امروز لازم باشد شناخت واقع بینانه تری نسبت به جامعه و مردم خود داشته باشیم و از تعصب و خود بینی، خویش را رها سازیم. چه، اگر مردم را بر اساس آنچه با یکدیگر در اشتراک دارند مورد شناخت قرار بدهیم مشاهده میکنیم که آن رشته ای که اکثریت مردم را به یکدیگر پیوند میزند، اسلام است نه تنها بعنوان دین بلکه بعنوان یک فرهنگ و یا راه و شیوه زندگی. یعنی که ما مشترکا بارزشهایی باور داریم که زمینه ساز استبداد و خودکامگی ست. از کجا معلوم که ما استبداد خواهی را با آزادی خواهی اشتباهی نگرفته ایم. تاریخ و تجربه نیز شهادت میدهند که در هیچیک از جوامع مسلمان آزادی نروییده و در دامن اسلام هرگز جوانه نزده است. پس چگونه است که مردم ایران را آزادیخواه میخوانیم. شاید مردم به آزادی میاندیشند ولی در عمل استبداد را میپسندند.   

کسی نمیتواند با دقت علمی بگوید چند درصد از مردم در غم نبود آزادی به سوک نشسته اند. اما آنچه آزادیخواه بودن مردم ایران را بزیر سوال میبرد آن است که به درستی روشن نیست که به چه دلیل از این آزادیخواهی همیشه استبداد بر خواسته است؟ چگونه است که ما مردم آزادیخواه همیشه نظامی را تولید کرده ایم سراسر استبداد و خودکامگی؟ این مصداق درخت گیلاس ی است که میوه اش کدویی ست تلخ و کشنده.. از این معضل نمیتوان به سادگی گذشت. از مردم آزادیخواه نمیتوان انتظار داشت که پیوسته و در طول تاریخ استبداد را بیافرینند. چگونه میتوانیم برای آزادی سینه بزنیم اما استبداد را پرورش دهیم؟ مسلم است که تا زمانیکه از دین ستیزی در دل هراس داریم، از پاسخ باین معضل نیز سر باز میزنیم.


فیروز نجومی

Firoz Nodjomi









۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه


اسلام در پیشگاه تاریخ




 براستی تاریخ چگونه به قضاوت حکومت اسلامی، خواهد نشست؟.شک و تردیدی نباید داشت که روزی فرا خواهد رسید که سلطه دین در کشور ما نیز به پایان رسد، همچنانکه، تاریخ بر سرنگونی حکومت دین در اروپا پس از قرنها، شهادت دهد   این یک پیش بینی پیامبرانه نیست بلکه یک ضرورت تاریخی ست. ما در  اواخر قرن 20 شاهد فرو ریزی حکومتهای ایدئولوژیک در اروپای شرقی یکی پس از دیگری بوده ایم، رخدادی که از مغز کمتر کسی خطور کرده بود.  چرا که ساختار احزاب کمونیست خشک و انعطاف ناپذیر بود. خود را نمیتوانست با شرایطی که در دست تحول و دگرگونی بود، دگرگون سازد. حزب کمونیست مالک انحصاری حقیقت بود و جماعت نیز باید باین حقیقت خود را تسلیم نموده و از نظام کمونیستی پیروی مینمودند.  کشور چین بقای خود را از طریق دور شدن از ایدئولوژی و تطبیق با نظام داد و ستد جهانی و برقراری ارتباط پویا با آن، تضمین نمود. با این وجود درست است که چین به یکی از بزرگترین اقتصاد های جهان تبدیل شده است. اما بلحاظ سیاسی هنوز با آزادی خصومت میورزد و آنرا سخت سرکوب میکند و آن ماندنی نیست مگر خود را تغییر دهد.

آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی جمع است. چرا که ورشکستگی اقتصادی اگر تا حالا به تغییر و تحول سیاسی میانجامید، نه تنها در کشور ما بلکه در بسیاری از کشورهای فقیر شاهد انقلاب های بزرگ می بودیمک  زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه انسان از دین بعنوان قدرت سلطه جو در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شوند و این فهم نیز که جایگاه دین خانه و کاشانه است نه بارگاه قدرت، تاریکی پایان و بینایی و دانایی چیره خواهند یافت. جمع از خرافات و خرافه پرستی دست شوید.  ایمان به اصل و اصول را بر اجرای فروع ترجیح دهد. چه، اولی بآزاد سازی انجامد و دومی به اسارت و بندگی.

شک نیست که تغییرات از این نوع طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. اما، دو چیز این سرنوشت محتوم حکومت اسلام و جنبش های اسلامی را را بمثابه ایدئولوژی سیاسی، تسریع خواهد کرد. هر چه حکومت دین طولانی تر شود تجربه آن تلخ تر گردد. اگر دیروز شلاق، تنیبه تبهکاران، محکومین به شیدایی و مستی و دیگر تبه کاران  بود، امروز99 ضربه شلاق تنبیه و مجازات 35 نفرجوانی ست که در قزوین بمناسبت فارغ التحصیلی به شادی و پایکوبی پرداخته اند، فعالیتی که نباید بکسی ارتباطی داشته باشد ولی گویا شریعت اسلام را رنجانده است. اگرچه شلاق برگرده بسیاری که در دادگاه های اسلامی محکوم شده اند فرود آمده است، اما، تا کنون بر گرده یک گروه 17 نفری کارگری بجرم درخواست کار و مزدی که زندگی خود و اعضای خانواده شان بدان بسته است، فرو نیامده است. تردید مدار که حکومت اسلامی روزی تاوان تحقیر و خوارداشت انسان را خواهد پرداخت.

جمع دیگر مجبور نیست از طریق استدلال های انتزاعی از خلسه دین بهوش آید. امروز بیش از همیشه، اسلام ماهیت شر زا و ستم پیشه خود را روشن ساخته است. بنگر هر جا که اسلام بر خاسته است خون است و خونریزی. قهر است و خشونت، تخریب است و  ویرانی. قهر و خشونت دینی، دوست و دشمن، کوچک و بزرگ، پیرو جوان و یا زن و مرد نمی شناسد. همین بس به کارنامه خونبار آیت الله های مقدس در ایران و طالبان در افغانستان و سعودی ها در عربستان و علوی ها در سوریه و داعشی ها در عراق و سوریه و بوکوحرامها در افریقا بنگریم، همه غرق در خشونت هستند و بیرحمی.

اسلامیست خون ریزد تا آخرین قطره خون خویش. یعنی اسلامیست میکشد تا کشته شود که نهایتا مفهوم " شهادت " است و "جهاد." کشتار "کافرین" و "مشرکین، باوری مشترک است در همه گروه های اسلامیست، صرفنظر از اختلاف  فرقه ای. اما زمانیکه جمع از رخوت دین بهوش آید بر علیه خشونت و بیرحمی و شقاوت اسلامی، بر علیه تخریب و ویرانی  بر خواهد خاست.

 دین وقتی قدرت میشود، یعنی که اسلام زمانی که به اصل خود باز میگردد، فرد را تحت اختیار خود میگیرد. اراده آزاد را از فرد میرباید و در انقیاد خود در آورد. وقتی دین، سیاست میشود و قدرت، همه چیز تبدیل و تقلیل می یابد  بیک چیز.  هویت میشود دین. فرهنگ میشود دین. علم و صنعت و تکنولوژی میشود دین. در نتیجه انسان هائی که در تحت سلطه دین زندگی میکنند به انسانهای یک بعدی تبدیل میشوند. اجتناب از دیدن و شنیدن آنچه درست و راست است، میشود جزء سرشت انسانی، تنها تایید و حمد و ثنا است که از  او انتظار میرود و باین ترتیب توانائی نفی و مقاومت در او کشته میشود. شکی نیست که چنین موجودی نزدیکتر به حیوان است تا به انسان.

چه تعجب که در هیچ یک از کشورهای اسلامی هرگز جمعی بر علیه کشتار و سلاخی مسلمانان بدست مسلمانان بر نخواسته اند و عملیات انتحاری را محکوم نکرده اند. روشن است که هنوز به واقعیت شهادت و پوچی آن بینا نشده اند.  بهمین دلیل نیز هنوز بر آن باورند که اجرای فروع و احکام فقاهتی لازمه ی رستگاری ست. اما زمانی که جمع بینا شود به عدم نیاز خداوند به سجده و رکوع و ذکر دائمی، آگاه گردد.  ستایش کند نه خدائی را که نیازمند حمد است و تسلیم و اطاعت و فرمانبری بلکه خدائی را سپاس گوید که صلح و آشتی جوید نه جهاد و شهادت و خونریزی. آنزمان شتاب است بسوی آزادی و برقراری یک حکومت انسانی، حکومتی بنام انسان برای انسان. حکومت، دون شان دین است و ذات الهی.  در برابر حکومت تاریکی، همیشه جنبشی روشنگری بمنصه ظهور رسیده است، جنبشی بر اساس نفی دین و قدرت، نفی مرگ و تاریکی، جنبشی که خوشآمد گوید به زندگی بعنوان چیزی خوب و دوست داشتنی.

فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi