۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه


گفتمان ولایت:
حقایق  وارونه  و بهانه جویی های احمقانه




خداوندگار یکتا و یگانه، خدایی که بجزاو هیچکس دیگری نیست، جلوه الله، سید علی خامنه ای،   به بندگان و رعیت های خویش، ازجمله رئیس جمهور منتخب، حسن روحانی که در پیش پایش  چمباتمه زده بود، امید و اطمینان بخشید که همه چیز همانگونه که بوده است ادامه خواهد یافت . جایی برای نگرانی نیست(عصر یکشنبه 30 تیر در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام). که سیاست های کلان کشور صحیح و درست است و نیازی به "بازنگری ندارد." که  از جامعه مقدس اسلامی (نقل به تعبیر)، سراسر گلستان و بوستان، بوی عطر گل گلاب است که به مشام میرسد. کیست که میگوید که این بوی گند است، بویی مشمئز کننده نظامی ست ذاتا فریبکار و خداوندی در اصل مکار؟ نه، این حرف دشمن است. یک "فتنه " است، فتنه ای بر ساخته دست بیگانگان غربی به سر کرد گی آمریکای اجنبی. بنگرید، گلهای زیبایی را که در اقصا نقاط کشور شکفته اند. زیرساخت چه عمران و آبادانی ها که  تحت مدیریت دولت نهم و دهم برای نسل های آینده پی ریزی نشده است، دولت پرکار و خسته ناپذیر، دولت ساده زیست و اشرافیت ستیز. چه میگویند دشمنان؟ نظام مقدس اسلامی به بار نشسته است. کجای دنیا، یکنفر گمنام میتواند از آن لایه های زیرین جامعه برخیزد، بدون آنکه سالیان دراز در حلقه رهبری  نقش ایفا کند و تجربه اجرایی آموخته باشد، خود را در برابر مردم بگذارد و برنده انتخابات بشود،  ان هم با ارقام خیلی بالا؟ که از این جنبه هم، یعنی از جنبه رسیدن به پادشاهی از گدایی، نیز دمکراسی آمریکای رقیب را هم پشت سر گذاشته است حکومت اسلامی. چرا که از ولی فقیه، در راس گرفته تا زیرین ترین لایه جامعه، از جمله احمدی نژاد، از گدایی به شاهی رسیده اند. حال آنکه در بیش از 200 سال دمکراسی در آمریکا،  تنها یک برده تبار از نژاد سیاه به  ریاست جمهوری رسیده است. کجای دنیا «جابجایی مسئولیت ها » به این سادگی و راحتی انجام میشود؟

فهمیدید آقای رئیس جمهور منتخب؟ در دمکراسی دینی، قدرت از یک دست به دست دیگری انتقال نمی یابد. بلکه این مسئولیت ست ها که جا بجا میشوند که بنا بر قول ولی فقیه،  "همواره با آسایش، شادکامی و خوبی همراه بوده است بجز سال ۸۸ که برخی خطای بزرگی کردند و کشور را به لب پرتگاه بردند."

ناگفته روشن است که آن "خطای بزرگ " چیزی جز شک و تردید در "فصل الخطاب " بودن ولایت نبوده است. چه خطای نا بخشودنی ای: عدم تسلیم و اطاعت از اراده ولایت؟ چه، وقتی  حضرت ولایت اعلام کرد که در شمارش آرای مردم "تقلب " ی صورت نگرفته است. که تقلب در حکومت اسلامی، امکان ناپذیر است،، بعضا به ناباوری ها دامن زدند و در همآهنگی با طرح دشمنان برهبری آمریکا، "فتنه " بر پا کردند. با این وجود ، نظام، بر عکس دمکراسی غربی  مرتکب خشونت و بیرحمی نشد در سرکوب خاموش سازی شعله های زبان به آسمان کشیده فتنه.  در دمکراسی دینی، فتنه گران را یا در هتل اوین مورد پذیرایی قرار میدهند و یا برای تمدد اعصاب به ییلاق کهریزک میفرستند.

باین ترتیب، خداوند خامنه ای  به رئیس جمهور هشدار میدهد که در دمکراسی دینی، قدرت از رای مردم بر نیمیخیزد بلکه  که از رای خداوند یکتا و یگانه ناشی میشود که ولایت را برگزیده است، اقتداری بالاتر از اقتدار مردم. که این ولایت است نه رئیس جمهور تبلور قدرت. که در دمکراسی دینی بر خلاف دمکراسی های غربی مسئولیت از قدرت بر نمی خیزد بلکه از اطاعت ناشی میشود، اطاعت از فرمانروای نهایی، ولایت فقیه، مرتبه ای فرا قانونی و فارغ از هر گونه مسئولیتی. احمدی نژاد برغم ظاهر و یا اعتماد به نفسی  و استقلال و شجاعت و بی باکی که در گفتمان و کنش های خود بروز میداد، در دست ولایت، موجودی بود زبون و مطیع و فرمانبر. 8 سال گرد و غبار بپا ساخت و معرکه بپا کرد و از بالا به مخالفت بر خاست که هرگونه حرکتی را از پائین در نطفه خفه نماید و بنیان نظام ولایت را هرچه بیشتر استحکام بخشد. پس بجا ست که رئیس جمهور منتخب آن «کلید» نمادین را خانه نشین نموده و گفتمان ولایت را جانشین گفتمان «اعتدال» بنماید، فراخوانی که دیر زمانی ست امام جمعه ها بر فراز منبر ها در سراسر کشور و مطبوعات تف لیس ولایت جار میکشند. که واهی و بیهوده،است امید را بردن به خانه امید. اگر ولایت امید نیست، چیست امید؟ کفر است اگر بگویی، نا امیدی.

حضرت ولایت، مطابق معمول عرصه سیاست را از سپهر اقتصادی جدا میسازد و اظهار میدارد که "حماسه سیاسی " هم اکنون تحقق یافته است، اولویت با آفرینش "حماسه اقتصادی " ست چنانکه گویی در دمکراسی دینی، چیزی هست که سیاسی نباشد. گویی که تورم، بیکاری، رشد منفی نیروهای تولید، افزایش فقر و عقب ماندگی، کاهش ارزش پول ملی و انسداد های مالی و تجاری، ناشی از بازار تولید و داد و ستد و سرمایه گذاری ست، بعنوان نمونه،.نه  تصمیمات سیاسی. گویی که اقتصاد کشور را که در حال غرق شدن است بدون تعامل سازنده با قدرتهای جهانی، بویژه با آمریکا میتوان نجات داد. البته که میتوان، اما تنها با تحریف حقایق و ارائه آمار و ارقام دروغین. وی در همین راستا اظهار داشت که:

"در ابتدای امسال هم گفتم که به مذاکره با امریکا خوش بین نیستم، اگرچه در سالهای گذشته مذاکره در مسائل خاصی همچون عراق را منع نکردم. امریکاییها غیرقابل اعتماد و غیرمنطقی هستند و در برخوردهایشان صادق نیستند"

این است الگوی راستین دمکراسی دینی، خوشبینی و یا بدبینی، اعتماد و اطمینان یک فرد، سرنوشت یک کشور را تعین و تعریف میکند. حضرت ولایت بر آن باور است که برای مذاکره و تعامل خوشبینی و اعتماد و صداقت شرط لازم است. دانش دیپلماسی را بدون تردید حضرت خداوند خامنه ای در دامن "فقه " سیاسی آموخته است. چه نیازی ست به مذاکره و دیپلماسی اگر کشور ها همه به یکدیگر خوشبین بودند و نسبت به یکدیگر اعتماد داشتند. مداکره و مصالحه و بر قراری روابط دوستانه نه نیازمند خوشبینی ست و نه اعتماد. بلکه روابطه حسنه همیشه همراه است با قدری بدبینی و بی اعتمادی. مثلا آقای اباما خیلی خوشبین است نسبت به پوتین و اهدافی که وی در سر دارد و یا بر عکس. و یا رهبران چین برای ادامه روابط دوستانه با آمریکا لازم است که نسبت به بارک اوباما خوشبین باشند و بوی اعتماد کنند. همین چندی پیش بود که شنود های آمریکا در دفاتر اتحایه اروپا کشف گردید.  جنجالی هم بپا نشد، چون اروپایی ها نیز به کارهایی از همان نوع دست میزنند. یکی از جاسوسان اسرائیل هنوز در زندانهای آمریکا بسر میبرد. یعنی بدبینی در دیپلماسی و روابط بین المللی یک کنش پذیرفته شده است. قدرتهای بزرگ پیوسته در حال جاسوسی در باره یکدیگر اند. پیوسته کوشش میکنند اطلاعات بیشتری در باره یکدیگر بدست آورند، اطلاعاتی که هیچ یک حاضر نیستند با دیگری در شراکت بگذارند. با این وجود و برغم بدبینی ها و عدم اعتماد و صداقت است که کشورهای بزرگ و کوچک جهان با یکدیگر روابط دوستانه دارند. شاید رهبران چین و شوروی و آمریکا بخاطر بدبینی و عدم اعتمادی که نسبت به یکدیگر دارند باید تن به روابط دوستانه بدهند.

اما اینها بهانه جویی های احمقانه ای بیش نیستند برای پنهان ساختن ترس و اهمه ای که ولایت در دل گرفته است نه از آمریکا بلکه از آن چیزی که آمریکا ارائه میکند و خود را نماد آن میداند، آز آزادی و دمکراسی و حقوق بشر. چه بقا و تداوم نظام ولایت تاکنون وابسته بوده است  به ادامه  سرکوب آزادی و پایمال سازی حقوق بشر در درون وخصومت و ستیز با غرب بویژه با آمریکا. بیگانه ستیزی یک استراتژی ست در جهت حفظ منافع ولایت نه ملت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com



۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

 تیشه بر ریشه فقاهت، تیشه است بر بنیان قدرت


در کمتر از سه سال پیش از این، در حالیکه نظامهای دیکتاتوری در کشورهای شمال آفریقا یکی پس از دیگری فرو میریختند، رهبران حکومت اسلامی در ایران سخت بر طبل پیروزی میکوبیدند و آنرا "بیداری اسلامی، " میخواندند، بیداری ای که پس از بیش از سی سال تحت تاثیر "انقلاب اسلامی " به بار نشسته بود. درست هم میگفتند: این بوی گند انقلاب اسلامی بود که جهان را سراسیمه ساخته بود. چرا که در جنبش ضد دیکتاتوری منطقه، از جمله جنبش مصر نه خبری از «الله اکبر» بود، نه از "جهاد و شهادت " در راه تحصیل رضای الله. نه شعار "مرگ بر آمریکا " بگوش میرسید و نه "مرگ بر اسرائیل." اسلامیست های دبش، همچون اخوان المسلمین که دیر زمانی بود به ساختار قدرت راه یافته و بر نظام دیکتاتوری حسنی مبارک مهر تایید نهاده بوند، در لانه های خود کفتار گونه کمین کرده بودند.

پس از سرنگونی حسنی مبارک، اخوان المسلمین، نماد شریعت اسلامی، با سابقه ای درخشان در ترور و توطئه، از کمینگاه خود بیرون آمدند تا در بنیان گذاری یک نظام دمکراتیک شرکت نمایند؟ حرکتی تاریخی و تماشایی، آمیزش شریعت اسلامی با دمکراسی؟ شرکت هم کردند و در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری با کمی بیش از 50 درصد رای، پیروز شدند. مصادره جنبش آزادیخواهی به نفع شریعت اسلام، آغاز گردید. بیم آن میرفت که مصر نیز  در راهی گام نهند که بازگشت از آن تصور ناپذیر است، راه استبداد مضاعف، راه استبداد دین و قدرت، راهی که ما ایرانیان از سر نابینایی و نادانی در آن گام نهادیم. نه تنها خود را از یو غ دیکتاتوری رها نساختیم  بلکه غل و زنجیر دین را نیز بر دست و پای خود بستیم و  به نظام بندگی و عبودیت تن دادیم، حقیقت تلخی که جنبش های ضد دیکتاتوری منطقه، از جمله جنبش "تمرد " در مصر را آگاهی بخشیده است.

بعضا بر آنند که الگوی ذلت بار جمهوری اسلامی است که اکثریت مردم مصر را بر علیه اولین رئیس جمهوری منتخب ملت به شورش و قیام وا داشته و مانع ازدواج دین و قدرت و یا وحدت شمشیر و شریعت، شوند. چه همگان بخوبی آگاه بودند که تاسیس حکومت شریعت، تنها میتواند راه را بسوی آزادی و رهایی مسدود ساخته و منافع ملت را فدای خواست و اراده اسلامیست ها نماید. درست هم هست. مگر ممکن است که مردم کشورهای منطقه سیه روزی و تیره بختی مردم ایران را در دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها، مظهر دین اسلام، مشاهده نکنند؟

ما ایرانیان نیز نمیتوانیم نسبت به وقایع منطقه بویژه آنچه در مصر اتفاق میافتد علاقمند نباشیم. اگر با دقت به آنچه در مصر بوقوع میپیوندد، بنگریم، نمیتوانیم احساسی کمتر از احساس خواری و حقارت داشته باشیم. در حالیکه مصریان با سازمان دهی جنبشی بنام جنبش "تمرد " مانع  شکل گیری یک حکومت دینی شدند. ما بیش از سی و چهار سال است که به حکومت اسلامی، تن داده ایم. تسلیم شده ایم و اطاعت کرده ایم. بنگر که چگونه آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و خصوصی سلطه افکنده اند. نظام فرمانروایی و فرمانبری را بر پا ساخته، چنانکه گویی ابدی است و اجتناب ناپذیر. جایی برای جنبیدن نیست، نیز منفذ ی برای برآوردن نفسی.  ما با پذیر ش سلطه دین، به محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود تن داده ایم و به سلطه مضاعف دین و قدرت خو گرفته ایم، از همه بدتر هشت سال ریاست جمهوری جانور کثیفی را همچون، احمدی نژاد پذیرفته ایم، جانوری که براستی ممایه  سر افکند گی و توهین بزرگی به ملت ایران. تنها در نظام مقدس دین که مظهر ان علما و فقها هستند جنایت کاران، غارتگران و زور گیران به فرمانروایی میرسند، از جمله محمود احمد نژاد و یا دکتر میرزایی ، یکی از شکنجه گران سابق زندان معروف اوین.

جنبش اعتراضی ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری 88، از زمین جوشید و خروشان به بیرون جهید به پیش رانده نشد، و ناکام ماند به آن دلیل که دارای خواستی محدود، اهدافی خرد  و چشم اندازی تنگ و کوتاه بود. "رای من کجاست،" موتور ی بود بسیار ضعیف. نه نیرو زا بود و نه برانگیزنده. فریاد الله اکبر، شبا هنگام بر فراز پشت بامها نیز کارآیی خود را از دست داده بود. چون الله اکبر هم اکنون بر مسند قدرت نشسته بود  زیرا که در اصل، اگر با دقت بیشتری بنگریم، رای من کجاست، نظام ولایت را مورد تصدیق و تایید قرار میدهد. چنانکه گویی پیش از این صاحب رای بوده ایم و این بار رای مان به غارت رفته است. پس از 33 سال  این اولین بار بود که رای خود را مطالبه میکردیم. آنچه بر ناچیزی این مطالبه میافزاید آن است که رای ای را مطالبه میکردیم که برای میر حسین موسوی، به صندوق ریخته بودیم، یکی از انصار  اصلی امام خمینی، شیفته و مشتاق ولایت،  اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی که مدیریت جامعه را در دوران 8 سال جنگ پوچ و واهی، جنگی که حکومت اسلامی را دایمی ساخت، بعهده داشت، نخست وزیری که تا به امروز نسبت به قتل عامی که در زندانها به فرمان امام خمینی، در دوران صدارت وی بوقوع پیوسته اظهار بی اطلاعی میکند. مردم همچنین رای ای که برای حجت الاسلام کروبی به صندوق ریخته بودند مطالبه میکردند. البته آقای مهدی کروبی با آن سوابق درخشان در خدمت به تحکیم و تداوم نظام ولایت، معرف حضور همگان است. او نیز از حجره نشینانی بود که به کاخ نشینی رسیده بود. از گدایی اگر به شاهی نرسیده بود، به ثروت و قدرت و نفوذ و اعتباری دست یافته بود. چنانکه توانایی آنرا دشت که دست به تاسیس حزب برند و روزنامه ای را راه اندازی نماید. او حتی رویای بر پایی یک شبکه تلویزیونی را نیز در سر می پرور اند.

گو اینکه آنان که با اهداف بزرگتری که در شعار هایی همچون  مرگ بر دیکتاتور و یا ولایت است باطل، معروف به شعارهای ساختار شکن، بیان میگردید، در میدان مبارزه ماندند. اگر سرانجام سرکوب گردید، به آن دلیل بود که آنان که در پی رای خود میگشتند از کرده خود پشیمان شدند و از پیوستن به خواستی بزرگتر و بلندتر، خواست معطوف به رهایی و آزادی خود داری نمودند. بر گذاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که تدارک آن از چهار سال پیش آغاز گردیده بود، در دو سال نهایی زمامداری احمدی نژاد به اوج خود رسید، چنانکه گویی شکافی عمیق بین ولایت و ریاست ظاهر گردیده است و عنقریب از درون منفجر میگردد. دو سال تمام محور همه گفتمان ها "انتخابات " بود، انتخاباتی بی نظیر و حماسه آفرین، به آن امید که لکه ننگی که بر دامن مقدس ولایت در 88 نشسته بود، بزدایند.  مردم نیز بار دیگر، در یک فضای امنیتی، به پای صندوق های رای کشانده شدند و بار دیگر به یکی از برگزیدگان شورای نگهبان رای دادند. حال کدام مطالبه است که میتواند ملت را به خیابانها بکشاند و لرزه بر اندام نظام ولایت بیاندازد، هم اکنون که حماسه بر فتنه پیروز گردیده است.

برخی بر آنند وقتی ما نتوانیم به "کف " مطالبات خود برسیم، چگونه میتوانیم افق دید خود را گسترش بدهیم و به رهایی و آزادی بیاندیشیم، مفاهیمی انتزاعی و اهدافی غیر قابل تحصیل و نا ممکن. تاریخ را نیز به شهادت میگیرند، که گام های کوتاه همیشه ثمر بخش بوده اند، در حالیکه جنبش هایی با اهداف والا و چشم اندازی بلند و گسترده کارشان به شکست انجامیده است. مگر نه اینکه مردم به "اصلاح طلبان " دل بستند، بار و دستآورد آن آیا چیزی جز تعمیق و تحکیم استبداد مضاعف دین و قدرت بوده است؟ گویا فجایعی که در دوران باز سازی و اصلاح طلبی بوقوع پیوست از خاطر ها زدوده شده است.  خون رهبران سیاسی در خارج از کشور از دستهای خامنه ای و رفسنجانی پاک شدنی نیست. سرکوب جنبش دانشجویی، قتل های زنجیره ای و هموار ساختن راه برای ظهور احمدی نژاد، را باید به حساب گام های کوتاه، در خواست های عقلانی (قناعت به کف) و اهداف صریح و عملی، باید نوشت، به حساب ریاست و یا ولایت؟ کدام یک مسئول است؟ در 34 سال گذشته به سختی میتوان کسی را در نظام ولایت یافت که مسئول چیزی بویژه جنایت و خیانت های سیاسی و غارتگری و چپاولگری ها ، بوده باشد.

زمان آن فرا رسیده است که ما نیز با حقیقت روی در رو قرار بگیریم. از انکار نقش ویرانگر، علما و فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، مظهر شریعت اسلامی، سر باز نزنیم. دین، امروز ابزار تسکین روح و التیام بخش زخمهای روان نیست، بلکه ابزار خشم و خشونت است و بیرحمی و انتقامجویی، ابزاری دائمی ساختن نظام فرمانروایی است و فرمانبری. فقاهت به رهبری ولایت از سنگر دین است که حقیقت و آزادی را سرکوب میکنند، سنگر دین است که باید ویران سازیم. اگر مردم مصر در برابر ظهور حکومت شریعت بدست اخوان المسلمین، جنبش« تمرد» را راه اندازی نمودند. ما نیز باید جنبش «نافرمانی» را راه اندازی نماییم، نافرمانی در برابر فرائض شرعی. الگوی مبارزات سیاسی، الگوی نافرمانی زنان است در برابر احکام حجاب و عفاف. پس از 34 سال حکومت، آیت الله ها بر فراز منبر دین چه ناله ها که از آفت بی حجابی سر ندهند و چه شکوه ها و شکایات که نکنند. تنها با تیشه بر ریشه نهاد فقاهت، مظهر دین است که میتوان بنیان قدرت را از بیخ و بن برکند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com



۱۳۹۲ تیر ۲۲, شنبه

آبادانی بدون ویرانی؟ نه حقیقت، نه آزادی





بعضا هنوز در این اندیشه ی خام بسر میبرند که میتوان بنایی را ساخت بدون آنکه چیزی را ویران نمود. بدون آنکه زمینی را کند، خاک و خاشاک،  سنگ و کلوخی را استخراج نمود و هرچه عمیقتر فرو رفت تا بتوان پی و بن ساختار نوینی را بنیاد نهاد. هم چنانکه، بیش از 1400 سال پیش از این، تازیان بر ویرانه های امپراطوری ایران، خلافت دین اسلام را بنیان گذاردند و در دورانی نه چندان دور(1357) بار دیگر، اینبار ، اما،  تازیان بومی، مظهر دین بیگانه، کیش اهریمنی، همچون جانوران موذی سر از لانه های خود بیرون کشیدند و آنچه را که از شاهنشاهی باقی مانده بود به نابودی کشاندند و بر خرابه های آن حکومت شریعت اسلامی را بر قرار ساختند.

این یک واقعیت تاریخی ست. بدون ویرانی، آبادانی میسر نیست. حکومت اسلامی هرگز نمیتوانست به نظام بندگی و عبودیت و یا تسلیم و اطاعت، نظم و انضباط شریعت، تحقق ببخشد اگر همه مظاهر حقیقت و آزادی را به شر و زشت و گناه و جرم و در نتیجه سزاوار تنبیه و مجازات، مبدل نمی ساخت. اگر آنچه انسانی بود انکار و سر کوب نمیکرد. آیا میتوان به میل و اراده خود برگزید که چه چیزی را پرستید، گاو، گوسفند و یا محمد و الله را؟ و یا برگزینم که چگونه خود را آلایش و پالایش دهیم؟ چه گناهی از زنی سر زده است اگر موهای افشان و رخ زیبا و برجستگی های اندامش، لرزه بر سست عنصر ان و مردان هرزه، اندازد؟ چه کسی را باید تنبیه کرد، مرد را و یا زن را؟ با ابزار حجاب و احکام حلال و حرام ست که نظام ولایت حقیقت و آزادی را با شمشیر شریعت توامان مورد تنبیه و مجازات قرار میدهد تا همیشه در محاق بمانند. مبادا که آشکار گردند و شگفتی ببار آورند. بی حجابی، بیان خلقت است و زیبایی و پنهان ساختن زیبایی ها، از سر کوری است و تعصب. آیا حجاب است نماد حقیقت و آزادی؟ البته که حقیقت است چون از زبان دین و قدرت خارج میشود.

حال آیا میتوان امید به یک تازی بومی دیگری بست، که حقیقت و آزادی را از اسارت نجات بخشد؟ هرچند نرم و دور اندیش، هرچند خرد ورز و عاقل و انعطاف پذیر؟ به فرض که حجت الاسلام روحانی که لقب حقوق دان را بیشتر ترجیح میدهد، بتواند مستقل از اراده ولایت عمل نماید، کشور ما را به کدام سو میتواند سوق دهد، به سوی حقیقت و آزادی و یا بسوی عبودیت و بندگی، همانگونه که الله اراده نموده است و قرنها فقاهت موفق به نهادینه ساختن آن شده است؟

حسن روحانی، پرورش یافته در دامن حوزه های علمیه، نه اصلاح طلب است و نه اصول گرا. اما در ولایتمداری او نباید کوچک ترین شک و تردیدی را بخود راه داد. در چنین صورتی در بهترین وجه اش اگر به پس نرویم باید بمانیم هر جا که هستیم و همچنان در جا بزنیم. چرا که تا اعتراف نکند که ویرانه ای بیش تحویل نگرفته است از رئیس جمهور پیشین، مکر میتوان ساختاری نو بنا نهاد، ویرانی ای که ناشی از اراده حضرت ولایت است، نه هیچکس دیگری. مگر نه اینکه حرف آخر را او میزند چه در سیاست ها و برنامه های کلان داخلی و چه در سیاست خارجی. مگر نه اینکه او و تف لیسان ولایت اند که تحریم اقتصادی را همچون ابزاری می بینند برای بنای یک اقتصاد مقاومتی و خودکفا، نه به نفع ملت بلکه به نفع بقای استبداد مضاعف دین و قدرت.

ما نمیتوانیم همچنان هر چهار سال یکبار نظاره گر منفعل مراسمی باشیم که یک جوجه تازی بومی، برخاسته از حوزه های علمیه و یا دانشگاه ها در میدان قدرت ظاهر شده در تسلیم و اطاعت، در کمال خضوع و خشوع، اراده و امیال ولایت فقیه را پیاده سازی نماید. به فرض که آقای روحانی با قدرتهای جهانی از سر صلح و سازش درآید  و تورم و گرانی را بهبود و جان تازه ای در اقتصاد بی جان کشور بدمد راه را برای  سرمایه گذاری ها و اشتغال زایی هموار نماید، آیا میتواند از حقیقت سخن براند به آزادی؟ وقتی او نتواند، چه کسی میتواند؟ آیا میتواند این واقعیت تلخ را تغییر دهد. گویی راهی نیست مگر در خدمت ولایت درآید.

جامعه ما 34 سال است که در دست فقاهت به پس رانده شده است. کافی ست به کشورهایی همچون چین و کره جنوبی بنگریم، کشورهایی که در آن زمان، به لحاظ شاخص های اقتصادی، در پشت سر ایران قرار گرفته بودند. حال در شمار قدرت های بزرگ اقتصادی جهان قرار گرفته اند. این در حالی ست که ایران از ثروت و سرمایه ای برخودار بوده است که آن کشورها از یک چنین نعمت طبیعی محروم بوده اند، سرمایه ای که باید در غنا بخشیدن به زندگی مادی بکار گرفته میشد. چه انحرافی از اصل بریدن و بی اعتنایی به زندگی مادی بر اساس آئین فقاهتی.

حال آیا باید به پایکوبی برخیزیم چون بنا بر قول احمدی نژاد که وا پسین لحظات شیرین ریاست را میگذراند، قله های بلند علم و تکنولوژی را تحت مدیریت امام زمانی او زیر پا گذارده ایم؟ و بخود نیز  ببالیم که "هسته ای " شده ایم . که "فضایی " شده ایم. که "نانو تکنولوژی " را صاحب شده ایم؟ آری باید بپا خیزیم و 8 سال پیشرفت بدون وقفه و باغ و بوستانی که احمدی نژاد به ارمغان برای ملت آورده است، جشن بگیریم. سربلندی و سر فرازی ما ایرانیان در 8 سال گذشته سر به آسمان کشیده است. برای تحریمات و قطعنامه های سازمان بین الملل شیشکی کشیدیم و اسطوره هالوکاست را تقدس زدایی نمودیم و عظمت و هیبت غرب را درهم کوبیدیم. آیا این شگفتی آور نیست؟

حقیقت چیست؟ آیا داستان شگفت آوری ست از فتوحات خود که رئیس جمهور در تلویزیون سراسری به ملت گزارش میدهد و یا زندگی در محنت و تنگدستی، در پس روی و عقب ماندگی، در فقر روز افزون و حقارت و خواری. و البته نه در گرانی افسار گسیخته و بیکاری و بی خانمانی،  نه در گسترش فساد و فحشا، جنایات و زور گیر یها. و نه در غارت ها و چپاولگری های بزرگ و در تخریب زیربنای ساختار تولیدی و وابسته ساختن کشور به چین و شوری، دو رقیب شیطان بزرگ، دشمن قسم خورده نظام ولایت. روشن است که پاسخ منفی ست و انکار حقیقت ناشی از عدم آزادی. بزبان ولایت و رئیس کارگزارانش، آنچه حقیقت نامیده میشود حوادثی  اند مصنوعی، بر ساخته دست "فتنه " که مردم را علیه حکومت ولایت، جلوه اقتدار الله، بشورانند و بر دامن مقدس ولایت لکه ای ننگین بنشاند، زدوده نشدنی.

مسلم است که اعدام های روزانه و برپا کردن تخت شلاق در ملا عام ،در پیش چشم پیر و جوان، مرد و زن؛ و یا سنگسار و قصاص و قطع اعضای مجرم؛ و یا سرکوب و سانسور در مطبوعات، زندان و شکنجه زندانیان سیاسی و مدافعان حقوق بشر، همه ساخته و پرداخته دست قدرتهای استعماری است، از توطئه و فتنه آنها ست که بر میخیزد. عوامل فتنه هستند که در حصر و در زندانهای کشور بسر میبرند؟ مضاف بر این، نابودی امنیت برای زنان و جوانان، جدایی اجباری جنسیت ها و حجاب اجباری و در نتیجه عادی ساختن حقارت و خواری، همه در جهت خنثی سازی توطئه های شیطانی ست.

 آیا این فلاکت و این نکبتی که گریبان ملت را گرفته است، حقیقت است، بدون تردید، اما وارونه از دهان  دین و قدرت بیان میگردد. فقر و نکبت؟ در جامعه اسلامی، هرگز. انکار این واقیت، همچون ابزاری بکار گرفته میشود که ستیز و خصومت حکومت دین را با زمان، بپوشاند. بینشی که از حوزه های علمیه بر میخیزد، نهادی که بیش از 300 سال است که در برابر دگرگونی ها مقاومت کرده و حافظ بازدارنده ترین ارزش ها برای رشد و تکامل جامعه بوده اند.

آیت الله احمدی خاتمی، امام جمعه موقت تهران، یکی از روسای تف لیس ولایت که در هفته گذشته بر فراز منبر دین از زبان قدرت خطبه های سیاسی و عبادی میخواند، زبان (نقل به مضمون) به گله و شکایت از کاندید های ریاست جمهوری گشود و آنها را به ناسپاسی متهم ساخت به آن دلیل که دچار کذب گویی در باره اقتصاد و شرایط سیاسی و دیپلماسی کشور شده بوده اند. اقتصاد کشور را ورشکسته و جامعه را خفقان بار و امنیتی خوانده اند و در دیپلماسی جهانی، بازنده. تف لیس ولایت، خطاب به شنوندگان ش میپرسد که آیا اقتصاد کشور ما ورشکسته است؟ درست است مسئله داریم ولی ورشکسته نیستیم. چنانکه گویی میداند که کاهش ارزش 70 درصدی پول ملی در طی مدت کوتاهی، رشد زیر صفر اقتصاد کشور، بیش از 20 درصد بیکاری و تورم مهار گسیخته و تخریب نیروهای تولیدی همه از خصائص برجسته ی یک اقتصاد ورشکسته است.

بعبارت دیگر، امام جمعه تف لیس ولایت، احمد خاتمی، از آن جهت بر انگیخته است که نامزدهای ریاست جمهوری، اشاراتی به بعضی از حقایقی داشته اند که گویا از اسرار نظام بوده است. اما، او دامنه گله و شکایت را گسترده تر کرد و گفت حتی بعضی از کاندید ها، سخن از "عقلانیت " و "اعتدال " میرانند، چنانکه گویی این ها پدیده ای هستند تازه در نظام مقدس اسلامی. حضرت ولایت تبلور عقلانیت و اعتدال است، آیا در چنین صورتی درست است که از اعتدال چنان سخن گفت گویی که واژه و معنایی ست بیگانه در قاموس ولایت؟ حال آنکه قران مقدس اعتدال را ستوده و بکارگیری آنرا در همه موارد زندگی توصیه کرده است. وی قرائت آیه هایی از قرآن هم ضمیمه کرد که گویا الله ناس را به اعتدال فرا خوانده بوده است. مگر ممکن است که اعتدال در مدیریت جامعه مفید باشد و الله از آن غفلت کند؟ آنچه مضحک است آن است که حضرت امام جمعه فراموش کرده بودند که تنها چند لحظه پیش  به ادامه ادای "مرگ بر آمریکا " افتخار کرده بود. چه سند معتبری بر اعتدال بعنوان یک خصیصه ذاتی ولایت؟ بیگانه ستیزی و خشم و خشونت، بیرحمی، کین خواهی و انتقامجویی البته که از اعتدال اسلامی بر میخیزد. آیا این حقیقت نیست؟

در چنین شرایطی، آیا رئیس جمهور منتخب، میتواند حقیقت را از  زیر ابرهای تاریک، خارج سازد؟ آیا میتواند حقیقت ارمغانی که تازیان بومی برهبری ولایت، مظهر اسلام فقاهتی به مردم ایران ارزانی داشته اند، نمایان سازد؟ یعنی که آیا میتوان انتظار داشت که حقیقت از دهان دین و قدرت بیان گردد؟

طبیعی ست که جایی برای خوشبینی نیست. حقیقت و آزادی را نمیتوان در دامن دین و قدرت جستجو نمود. دین و قدرت هر دو از دشمنان آشتی ناپذیر حقیقت اند و آزادی. حال سوال این است که آیا میتوان حقیقت و آزادی را از چنگال دین و قدرت رها ساخت؟ ما هم اکنون شاهدیم که مردم مصر با جوش و خروش خود نشان دادند که میتوانند مانع ازدواج شریعت با قدرت بشوند و مورسی، رئیس جمهوری اسلام گرا، در بند قواعد و مقررات شریعت را از تخت ریاست بزیر فرو کشند.

 تردید نباید داشت که مردم مصر درس خود را از تاریخ ایران آموخته بودند، بهمین دلیل هنرمندان و روشنفکران و همچنین اقشار مختلف و رنگ وا رنگ بیدار بودند و در برابر تحکیم هژمونی دین بدست قدرت به "تمرد " بر خاستند، کنشی که به یک جنبش فرا گیر تبدیل شد، جنبشی که با جمع آوری 24 میلیون رای، ارتش را به حمایت خود جلب نمود و سرانجام از شکل گرفتن حکومت شریعت جلوگیری کردند

بگذریم که عصر دیجیتالی را نمیتوان با عصر نوارهای کاست در 1375 مقایسه نمود. اما پاسخ این سوال را که چرا ما ایرانیان به سلطه مضاعف دین و قدرت تن داده و میدهیم و مصری ها به تمرد برخاسته اند، باید در دستگاه عریض و طویل ی جستجو نمود کهن سال، حاکم بر فرهنگ و راه و روش زندگی بنام "فقاهت. " مصریان در حوزه های علمیه آموزش اجتهاد نمیبینند، آنها زیر و بم دین را در دانشگاه ها می آموزند،بویژه دانشگاه الا زهر. آنها عالم و نخبه دینی میشوند، نه مرجع تقلید و آیت الله و حجت لالسلام. نهاد ففاهت اگرچه از زمان امامان آغاز به شکل گرفتن نمود اما رسما 300 سال است که خود را تولید و باز تولید کرده است بدون آنکه تغییری مهمی در ساختار ش صورت بگیرد ، پس از دستگاه شاهی، یکی از سازمان یافته ترین نهاد های جامعه ایران بوده  و همچون دولتی سایه هم مالیات مذهبی در یافت میکرد و هم  بر آداب و رسم و رسوم و راه و روش زندگی نظارت داشت و هژمونی خود را با سلطه بر فرهنگ و خلق و خوی ما تداوم بخشیده است.

در واقع نهاد فقاهت را نمیتوان با اخوان المسلمین مقایسه نمود، نه اینکه لزوما بر عکس اخوان، جایی در دل مردم دارند. چرا که در شرایط موجود، تحت شریعت اسلام، نظام اجتماعی ای بر قرار گردیده است بر اساس تسلیم و اطاعت. یعنی که جامعه زندان بزرگی ست که گریزی از آن نیست. مسلم است که پاشیدن دانه های حقیقت و آزادی در زمینی خشک و بایر، بیش از هر چیز نیازمند دور نگری ست. رهایی، یک رخداد نیست که در زمانی نه چندان دور بوقوع خواهد پیوست، بلکه روندی ست که آغاز میگردد با حفر جویبار ی بسیار تنگ و باریک، جویبار ی که در آن آب شفاف و  شیشه ای به جریان افتد تا انتظار داشت زمانی به رودخانه ای عظیم تبدیل گردد و آن سر زمین خشک و بایر را بارور سازد. آجرهای حوزه های علمیه را باید یک به یک از روی هم بر داشت، بگونه ای که نتواند هرگز ویرانی خود را احساس کندد. تنها از این طریق است که حقیقت را می توانیم در یابیم و عروس آزادی را در آغوش کشیم. یعنی  زمانیکه حوزه های علمیه را به موزه های تاریخ سپرده  و عبا و عمامه و نیز کتب اسمانی و معجزه آسا را در آن محل نگاهداری کنیم. تنها بر ویرانه حوزه های علمیه است، موزه فقاهت را بنا نهاد.؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
firoznodjomi.bolgpost.com
rowshanai.org


۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

رمضان: بیداری وجدان و یا وجدان فرمانبر؟

رمضان: بیداری وجدان و یا وجدان فرمانبر؟





رمضان، ماهی ست که در آن وجدان ها بیدار میشوند- یا حد اقل انتظار بر این است. زندگی روز مره و هر آنچه که از روی خوی و عادت انجام میشود، بحالت تعویق در میآید، بویژه آن کنش هایی که همراه است با رضا و خشنودی و لذت تن از جمله خورد ن و نوشیدن که از صبح سحر آغاز میشود تا غروب آفتاب. بیداری وجدان، مسلمان را وا میدارد که از خود و نیازهای خود ببرد و به خداوند یکتا و یگانه، الله، بپیوندد.تمام وقت باو بیاندیشد و شکر و مناجات  او را بگوید.

بعضا بر آنند که اراده الله از صدور احکام رمضان، آموزش عدالت به بندگان خود بوده است که تحمل درد و رنج گرسنگی و تشنگی، غنی را آگاه سازد از وضع فقیر و گرسنه، تا با بیداری وجدان گشاده دستی نموده و به رفع نیازها شان بشتابد. بی جهت نیست که باورمند ان، صلح و صفا، عفو و بخشایش را از خصائص رمضان میدانند و فرصتی برای شستن آلودگی ها از درون و تزکیه ی نفس انسان. الله، رمضان را به انسان اهدا نموده است که آزار و سختی تن را بپذیرید تا بتواند بر غرایز سرکش خود فائق آید و خویشتن را به امر و اراده ی خداوند، تسلیم نماید. آنچه به رمضان عظمت و شکوه بیشتری می بخشد آن است که در این ماه الله، رحمت خود را به منصه ی ظهور میرساند و همه ی، "حاجت " ها را بر آورده میکند. درب دوزخ را بسته و دروازه بهشت را گشوده نگاه میدارد که پرهیزکاران و نیکوکاران بتوانند در این ماه وارد شده و از نعمات بی پایان آن بهره بر گیرند.

رمضان را باید ماه راه یابی به بهشت دانست. بی جهت نیست که انگیزه نیرومندی وجود دارد برای شتاب بسوی رمضان و گردن نهادن به قواعد و مقرراتی نه چندان راحت و ساده. هرچه بیشتر از خود بریده و در اندیشه ی الله غرق گردی قدمی به بهشت نزدیکتر شوی. این نکته را نیز باید یاد آوری نمود که هیچ زمانی نیست مقدس تر از رمضان، چرا که بسیاری از وقایع مهم در این ماه بوقوع می پیوندد از جمله، بنا بر قول فقها و علما، نزول قرآن، کتابی آسمانی ، در برگیرنده ی علم و دانش نهایی در باره هستی و نیستی.

این معنا و مفهوم،  و یا تعبیر و تفسیر های شبیه بدان را، رمضان، همچنانکه از نسلی به نسل دیگری انتقال یافته است، با خود حمل نموده است و به زندگی معنویت بخشیده است. از همین روی ما، رمضان را از نیاکان خود دریافت کرده ایم و نیز همانگونه به نسل آینده تحویل میدهیم. اما شاید زمان آن فرا رسیده است که لحظه ای درنگ نماییم و بدانیم که چه اشیای درخشان و گران قیمتی برای نسل های آینده در صندوقچه ی رمضان به ارث می نهیم.

اگر در درون این صندوقچه نیک بنگریم، تداوم نظام فرمانروایی و فرمانبر ی را مشاهده میکنیم با تمام زیب و زیور ش، نظامی که در آن معدودی قلیل فرمانروا هستند و مردم بیشماری فرمانبر. درست است، رمضان سبب بیداری وجدان میشود، اما وجدان فرمانبر ی و فرمانبرداری، وجدانی که تنها در پاسخ به فرمان است که بیدار میشود، در غیر اینصورت ممکن است که فراموش کند که فرمانبر است. بعبارت دیگر، رمضان را باید ماهی خواند برای تجدید و تقویت اخلاق فرمانبر ی، اخلاقی که  نیاکان مان در ذات و سرشت ما نهاده اند. در ماه رمضان، مسلم است که وجدان بیدار شده است. زیرا که فرمان الله را بگوش میگیرد و فرمانبر را در نیمه های شب از خواب شیرین سراسیمه بر می جهاند که به مناجات و عبادات پرداخته، از بندگی و عبودیت بهره بر گرفته و توشه ای نیز برای گذراندن فردایی سخت و پر ملالت.

بدین لحاظ احکام رمضان، قبل از آنکه معطوف به عدالت باشد، معطوف به قدرت است، معطوف به نگاه داشت نظام فرمانروایی و فرمانبری ست. ماه رمضان، ماهی ست که فرمانروا و فرمانبردار را باهم آشتی میدهد. تضادها، خصوصیات فردی و اختلافات طبقاتی، موقتا بدست فراموشی سپرده میشود. غنی دست به حاتم بخشی میزند و سفره های افطار ی رنگین و با شکوه و زرق و برق بسیار برای روزه داران تدارک میبیند. جامعه در تبعیت از احکام رمضان، یکسان و یک رنگ میگردد. بویژه زمانیکه دین خود به فرمانروایی رسیده باشد. تمامی نیروهای اقتصادی و مالی را تجهیز مینماید که کالاهای مصرفی فراوان تر و ارزانتر از همیشه به عبادت گران ارائه داده شود. دولت ولایت، ضمن آنکه بخشنده میشود، دروازه زندانها را باز نگاه داشته و چوبه های دار را آماده و  نیروهای امنیتی و انتظامی را برای حضور ضربتی مجهز میسازد که مبادا خللی در نظم و انضباط رمضان بوجود آید. این است که روزه خواری را جرم و هنجار شکنی بشمار میآورد و سخت تحت تعقیب و پی گرد قرار میدهد.

بنابراین، تحت حکومت دین، احکام رمضان را که در گذشته ای ی نه چندان دوری دلبخواهی و به اراده آزاد شخص وا گذارده شده بود، اجباری مینماید. نمیتوانی با روزه خواری، به باورها و ارزشهای جامعه بی اعتنایی نمایی. باید که در جماعت ناپدید شوی. آنچه هستی پنهان نمایی. مسلم است چنین وحدت و میثاق و پیوندی که در ماه رمضان به اجبار بر قرار میشود، ظاهری ست و تحمیلی. تحمیل فرمانروایان است بر فرمانبران. تحمیل اقلیت است بر اکثریت- البته بدون اینکه این تقسیم بندی ها را از راه علمی بدست آورده باشیم. بی جهت نیست که از زمانی که دین بر مسند فرمانفرمایی حضور یافته است، همیشه لرزان و شکننده بوده است. چرا که امروز، حتی مسلمان هم به آن درجه از آگاهی رسیده است که بداند، اطاعت و پیروی از احکام رمضان هرگز نه متضمن تزکیه نفس است و نه عدالت در این جهان و رستگاری در آخرت. ممکن است که ریاضت کشی در ماه رمضان، روان نا آرام را آسایش و آسودگی ببخشد و یا سود های دیگر برای بشر در بر داشته باشد، اما این باوری بیش بر اساس پیشداوری نیست. چرا که ما از فرضیه هایی سخن بمیان میآوریم که ثابت نمودن آنها مقرون به غیر ممکن است.

تن دادن به مطالبات رمضان و قواعد و مقرارت دشوار آن، اخلاق اطاعت و فرمانبری را در ما تقویت نموده و پذیرش نظام فرمانروایی و فرمانبرداری را استمرار و بقا میبخشد،  تنها نظامی که در ایران  پس از سلطه ی اسلام، ادامه یافته است. روابط زیر بنایی و تولیدی، هرچند کند و تدریجی، در تبعیت از زمان دستخوش تحول و دگرگونی شده اند، اما اخلاق فرمانبر ی بلا تغییر مانده است، اخلاقی که در ستیز و خصومت است با استقلال و آزادی های فردی و اجتماعی، حق و حقوق انسانی. حکومت ولایت حاصل اخلاق فرمانبر ی ست. چرا که اخلاق فرمانبر ی، وجدانی را در آدمی پرورش میدهد که حقارت و خواری، بندگی و عبودیت را ارج می نهد و از تقلیل انسان به حیوانی که تنها در تسلیم و اطاعت، آزاد محسوب میشود، شرم بخود راه نمیدهد. تبعیض و تعصب و غیرت را نه تنها شرم انگیز نمیداند بلکه آنرا برای نظم و امنیت اجتماعی لازم و ضروری می پندارند. چرا که  پوششی ست بر ضعف و پستی و فرومایگی فرمانبر، اعتماد به نفسی بسیار مشکوک و مظنون. آنچه رمضان شرم میشمرد، مقاومت و سر پیچی، عدم اطاعت و فرمانبری، نمیتواند بازدارنده کنش های زشت و پلیدی مثل دروغگویی و مبالغه و گزافه گویی،  تظاهر و تعارف، زور گویی و زرنگی، باشد و یا بازدارنده ی مجازات شنیعی همچون قصاص و سنگسار و اعدام  و انتقامجویی و خشم و خشونت و بازجویی و تجاوز و شکنجه.

بنابراین، وجدان فرمانبر، وجدانی که رمضان پرورش میدهد، وجدانی ست که در پاسخ به احکام بیرونی پرورش یافته است و ماموریت دارد که به ما نهی کند و فرمان دهد که فرمانبردار باشیم. وجدان فرمانبر زاییده ی عقل و خرد و یا آنچه در ذات انسانی  نهفته است مثل حس ترحم و همدردی نسبت به همنوع،  نیست بلکه نتیجه ی باور به احکامی ست که خداوند دانا و توانا از آسمان برای هدایت و خوشبختی انسان صادر نموده است، احکامی که مستقل از زمان و مکان است و ماورای هرگونه چند و چون و چرایی. وجدان فرمانبر تابع آنچه طبیعت در سرشت انسان نهاده است، یعنی اراده آزاد، هدیه  ای تنها در خور بشر و نه حیوانی دیگر، نیست. وجدان فرمانبر، با آزادی بیگانه است و از آن ترس و واهمه دارد. این است که چون آینده ی ای در پیش روی خود نمی بیند، بگذشته ای رجعت میکند که با زبان و نشانه ها و نمود های آن آشناست. نقش اخلاق فرمانبر ی را بناید در پیروزی انقلاب 57 و تحکیم و تداوم استبداد مضاعف دین و قدرت،نادیده گرفت.

در اینجا شاید لازم باشد که توجه دوستان مارکسیست را هم به این گفتار مارکس در برومر لوئیز بناپارت هیجدهم، جلب نماییم. مارکس در توضیح تکرار تاریخ، خاطر نشان میسازد که بشر سازنده ی تاریخ است، اما نه بر اساس میل و اراده خویش و در شرایطی که خود برگزیده باشد بلکه در شرایط ی داده شده، شرایطی که راه و روش زندگی نسل  های پیشین هنوز بر ذهن و وجود زندگان سنگینی میکند. بنظر میرسد که مارکس نیز از پوسته ی مارکسیستی خود بیرون آمده است و باور و ارزشهایی که از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابد در شکل بخشیدن به تاریخ را ارجح بر وضعیت مادی و روابط تولیدی بشمار میآورد. این بدان معناست که انسانی که اخلاق فرمانبر ی را از نیاکان ش بارث میگیرد، نمیتواند نظم و نظامی بجز فرمانروایی و فرمانبر ی خلق ، تولید و باز تولید نماید. فرمانبر زندانی باور و ارزشهایی ست که کهنه و پوسیده گردیده و در زمان انجماد یافته اند و هرگز زمینه ساز رهایی انسان از چنگال مخوف خرافات و موهوم پرستی، نخواهند بود. آری مارکس هم گاهی، آنجا که لازم است، از راه و روش و باورهای خود انحراف پیدا میکند. چرا که او بر خلاف مارکسیست های پیرو خویش، خشک اندیش نبوده است.

مسلم است که فرمانروایان در تحکیم و تداوم بخشیدن به اخلاق فرمانبر ی منفعت فراوان میبرند. چرا که  اخلاق فرمانبر ی زیر بنای نظام فرمانروا ئی ست، اخلاقی  که در ظاهر تمرین زهد و تقوا ست و در اصل چیزی نیست مگر خواست قدرت. اگر وجود چنین اخلاقی انکار پذیر نیست، به دشواری میتوان به آینده ای روشن و آزاد، امیدوار بود، چرا که تغییر نظام فرمانروایی و فرمانبر ی یک امر سیاسی نیست و از انحلال حکومت هم عبور نمیکند بلکه یک امری ست فرهنگی، ویران سازی ارزشها و باورهایی که بر اساس دروغهای بزرگ بر پا گردیده اند. رهایی از ولایت بسته به جانشین ساختن اخلاق فرمانبر ی ست با اخلاق احترام به هیچ کس و هیچ چیز مگر آنچه در خدمت انسان است و آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۲ تیر ۱۴, جمعه

مصر: نه به اسلام

مصر: نه به اسلام


شک نمیتوان داشت که مردم ایران با علاقه و کنجکاوی به آنچه در مصر میگذرد، مینگرند. کمتر از دو سال پیش بود که خود به پا خاسته و ارکان نظام ولایت فقیه را به لرزه درآورده بودند. یعنی که بحرانی که رژیم استبدادی مصر برهبری حسنی مبارک با آن روی در روی قرار گرفته است، کمی زودتر گریبان ولایت فقیه را سخت چسبیده بود. اگرچه راهکارهای بسیاری برای برون رفت از بحران پیش روی، ولایت، قرار داشت، برای حسنی مبارک و رژیم دیکتاتوری وی بنظر میرسد که راه دیگری وجود ندارد بجز رفتن.

البته که جوش و خروش و خیزش مردم ایران به عظمت یک اقیانوس بود، و قیام مردم مصر در برابرش همچون رودخانه ای ست متلاطم و طوفانی. اما در برابر آن جلال و شکوه همبستگی، خواسته مردم ایران کم و ناچیز بود. گزینه میر حسین موسوی و کروبی در رقابت با احمدی نژاد و رضایی، نامزدهای انتخاباتی که خود از معماران ساختار نظام اسلامی بودند و از فیلتر تفتیش شورای نگهبان گذشته و از میان صدها، بلکه هزارها متقاضی ریاست جمهوری برای تایید رای مردم برگزیده شده بودند، نمیتوانست بقای رژیم ولایت را تهدید و یا بخطر اندازد.  آنان، هم به ولایت باور و ایمان راسخ داشتند هم به قانون ولایت فقیه. حال آنکه مردم مصر چیزی کمتر از بزیر کشیدن حسنی مبارک از فراز بارگاه قدرت نمی خواهند. قیام مردم مصر نفس را در سینه حسنی مبارک حبس ساخته است. نیروهای انتظامی و امنیتی اش در کمتر از دو روز به زیر زمین فرو رفتند و دست بدامان اراذل و اوباش آویختند که نا امنی و هرج و مر ج به وجود آورده و مردم را هراسناک نمایند تا بار دیگر به دست های آهنین حسنی مبارک اعتماد نموده و رهایی و آزادی را با امنیت و آسایش مبادله کنند. اما در برابر این حرکت مذبوحانه و خیانتکارانه، مردم مصر با دست خالی، اینجا و آن جا با جارو و ترکه و یا چاقوی آشپزخانه به حفظ و حراست محله های خود پرداختند و طرح و توطئه ی قدرت را تا کنون خنثی ساخته اند.

در سومین روز قیام، ارتشی ها با توپ و تانک، سربازان و فرماندهان مجهز با ساز و برگ تمام وارد خیابانهای قاهره شدند. اکنون در روز هفتم قیام هستیم، مردم هنوز بخانه های شان باز نگشته اند و تا کنون نیز گلوله ای بر سینه ای ننشسته است. حتی نشانه هایی به چشم میخورد که ارتش برای نگاهداشت حسنی مبارک آماده نیست که دست خود را بخون مردم مصر آلوده سازد.

روشن است که تفاوتها فاحش است بین جوش و خروش مردم ایران در اعتراض به تقلب در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در 22 خرداد 88، و قیام مردم مصر. در مقایسه با مردم ایران، مصریان سر مار کشنده را هدف قرار داده اند. حال آنکه ما ایرانیان مار خوش خط و خال را کوچکترین اذیت و آزاری نبود. اما از آنجاییکه حسنی مبارک، دیکتاتوری فاسد و ابزار دست استعمار است، بنظر میرسد که آماده میشود که سرنوشت محتوم خود را بپذیرد و به محرومیت از لذت همآغوشی با قدرت تن در دهد. اما مردم ایران نه با دیکتاتور بلکه با ولایت فقیه، جلوه ی الله است که رو برو هستند. ولایت یک پدیده ی فرا زمینی ست، ادامه ی رسالت است و امامت. حال آنکه حسنی مبارک دنیا گرا ست و دین ستیز. اما این دین نیست که مردم مصر میخواهند جانشین مبارک سازند، بلکه دمکراسی خواهی است و گشودن حساب و کتابی برای قدرت و مهار ساختن و جلوگیری از مفاسد و بی بند و باری قدرتمداران. این آرزو را ولایت ممکن است با خود به گور برد که جامعه ی دیگری را ببیند که در کمند اسلام گرفتار شود.

قطعا به دلیل دنیا گرایی است که مبارک از خود ضعف نشان میدهد و از بکار گیری ابزار خشم و خشونت و بیرحمی برای بقای خود امتناع میورزد. حتی حاضر میشود که خواری را نیز پذیرا شده از مسند قدرت با غرور و افتخار به زمین فرود آید. اما ولایت ذاتا برای وجود مادی ارزشی قائل نیست. بمثابه جلوه ی الله، نمیتواند چیزی کمتر از بندگی و عبودیت، تسلیم و اطاعت بخواهد. وقتی که در انتخابات خرداد 88، اعلام نمود که تقلبی در نظام اسلامی بویژه تقلب انتخاباتی، هرگز صورت نمیگیرد و نگرفته است، انتظار داشت که امت اسلامی حرف او را با جان و دل بپذیرند و به خانه های خود باز گشته از نعمت امنیت  جانی و اخلاقی که نظام ولایت فراهم آورده است، در رفاه و آسایش بسر برند.  این است که ولی فقیه، وقتی رای مردم، مبنی بر گزینش میر حسین موسوی را با رای خود که احمدی نژاد را برای ریاست کار گزاری خویش برگزیده بود، در ستیز و خصومت دید، همچون الله بر آشفت و خشمگین گردید. بر فراز منبر مقدس اخطار داد و تهدید نمود. مردم را به تسلیم، اطاعت و فرمانبرداری فرا خواند و هشدار داد مبادا سر به شورش و طغیان بر دارید. در غیر اینصورت  دروازه های دوزخ را بر روی تان خواهم گشودم. که گشود و آنهم بدون کوچکترین درنگی.

اما حرف ولایت، حرف آخر بود. فصل الخطاب بود. رای ولایت بر احمدی نژاد قرار گرفته بود. اگرچه فاصله ی چندان فاحشی بین میر حسین موسوی و مهدی کروبی و احمدی نژاد وجود نداشت. مسلم است که پذیرش میر حسین موسوی بعنوان برنده ی انتخابات ریاست جمهوری، نمیتوانست زیان و خسارتی به نظام ولایت وارد آورد. چرا که وجود چون و چرا، چهره ی نظام را آراسته می ساخت و حتی ممکن بود که کارایی آنرا هرچه بیشتر افزایش دهد. اما حرف ولی فقیه، حرف نهایی بود. نه، و نافرمانی ، سزاوار تنبیه و مجازات بود.این است که ولی فقیه  در برابر ظهور چندین میلیونی مردم در اعتراض به نتایج انتخابات، مات و مبهوت ماند. با این وجود  جانوران موذی و خزنده خود را در میان دریای بیکران جمعیت رها ساخت. گلوله های آتشین را از غیب در سینه های جوانان می نشاند، در قلب هایی که به نشاط و شادی می تپیدند و سراسر عشق و امید بودندد. ولایت را زیبایی هم به هراس وا میداشت به همین دلیل با نشاندن تیر غیبی در سینه ای لبریز از زندگی ندا آقا سلطان، زیبایی را  نیز بخاک و خون کشاند که نظام تسلیم و اطاعت را بدون هیچ چون و چرایی تحکیم و تداوم بخشد.

از آن پس ولایت چهره ی خشمگین خود را بنمایاند. نیروهایی را به خیابانها گسیل داشت که وحشت آفرین بودند.  سراسر خشم و خشونت و بیرحمی. گارد های ضد شورش، زره به تن و کلاه خود بسر. سپر به یکدست و گرز گران بدست دیگر. موتور سواران ی دو ترکه همچون اژدها ی چندین سر ناگهان از زیر زمین میجوشید ند و بسوی مردم هجوم میبردند. میزدند و میکوبیدند. بسیجیان و "لباس شخصی" ها، یا لشگر ارازل و اوباش، مردم را از غیب به قمه میکشیدند و طعمه میگرفتند. زیر لگد و باتوم دستگیر میکردند و روانه ی دوزخ میساختند. در این مدت کوتاه صدها نفر از بهترین فرزندان این آب و خاک هنوز تحت بازجویی و شکنجه قرار دارند و از آن پس روزی نیست که سر دگر اندیش و آزادیخواهی را به جرم محاربه بدار مجازات نیاویزند.

آری مردم ایران آن خشم و خشونت و بیرحمی که خود در وقایع پس از انتخابات سال 88 در نظام ولایت تجربه کرده اند، در خیابانها مصر مشاهده نمیکنند. نکته ای که در اینجا مورد تاکید است آنست که خشم و خشونت و بیرحمی ای که در نظام ولایت علیه مردم بی دفاع ایران بکار گرفته شده است، با آنچه در مصر میگذرد قابل قیاس نیست. تاکنون ارتش و مردم با دیده احترام به یکدیگر نگریسته اند. در حالیکه نیروی سرکوب گر پاسداران دین کوچکترین احترامی، حقی یا حقوقی برای معترض هموطن، قائل نبودند. بازجویان دوزخ ولایت، چه انسانهایی را با روحی بزرگ و شکوهمند به اسارت و بندگی نکشیده اند و چه جانهای آزادی را به دیار نیستی رهسپار نساخته اند.

رژیم حسنی مبارک دست دین را از قدرت و سیاست کوتاه ساخته بود. حال آنکه رژیم ولایت ماهیتا یک نظام دینی است و براساس اصل و اصول دینی پایه گذاری گردیده است. ما هم اکنون شاهد یکی از قیام های مردمی هستیم که با کمترین خشم و خشونت تا کنون روبرو گردیده است و چیزی کمتر از سرنگونی رژیم هم نمیخواهند. در حالیکه جامعه ی ما هنوز تاوان یک نافرمانی کوچک را در خرداد 88 میدهد. در حال حاضر جامعه ی ما از همان بیماریهایی رنج میبرد که جوامعی مثل مصر و تونس دچار آن بوده اند، همچون بیکاری و گرانی. با این وجود در جامعه ی ما آتش هنوز در زیر خاکستر خفته است.

این تفاوت های فاحش بین دو رژیم و دو مردم و کنش و واکنشهای آنها را باید در ماهیت دو جامعه جستجو نمود. یکی دین را محدود ساخته است که به نظر میرسد که در برابر بحران نرم میشود و شکست بر میدارد. اما دیگری به استقبال بحران میرود که همچون اراده ی الله هرچه سخت تر و خشن تر و بیرحم تر گردد. در یکی ساختار قدرت، جدا از دین است و در شکل بخشیدن به زندگی روز مره، دین فضای کوچکی را اشغال میکند. نه از حجاب اجباری و جدایی جنسیت خبری است و نه از قصاص و سنگسار و اعدام های روزانه به جرم محاربه با حکومت الله بر روی زمین. در یکی میتوانی، اگر بخواهی، پیمان و تعهد خود با نظام استبدادی بشکنی و سر به تمرد و سرپیچی برداری. ما ایرانیان به این امر در سی سال پیش از این با موفقیت دست زدیم. اما در نظام ولایت، دین و قدرت با هم آمیخته اند و از یکدیگر جدا نا پذیرند. در نظام دیکتاتوری حسنی مبارک، اراده ی معطوف بقدرت، یعنی اراده ی معطوف به انسان بودن و رهایی و آزادی هنوز زنده است، حال آنکه  در نظام اسلامی اراده انسانی معطوف به تسلیم و اطاعت، اسارت و بندگی گردیده است. چرا که یکی را چاره ای جز رفتن در پیش روی ندارد. اما دیگری همچنانکه روایت شود، ادامه یابد تا قیامت. زیرا که نظامی ست کیفر دهنده گناه، نظامی که عفو و بخشش را به آخرت موکول میکند. خشم و خشونت و بیرحمی را به آن حد سخت و تحمل ناپذیر، تحقیر کننده و توهین آمیز میکند که مردم خاطره ی نا فرمانی را از آگاهی خود هرگز پاک نسازند. حسنی مبارک نیز رقیبان ش را محبوس میساخت، دگر اندیشان را وادار به سکوت میکرد، اما چون دست خود را آلوده به دین نساخته بود بجنایت علیه بشریت نیز دست نزد. نظام ولایت، نظامی ست ضد بشری، دشمن رهایی و آزادی انسانی. بهمین دلیل است که مصری ها نه گفته اند به آنچه اسلامی ست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
tmonjem@gmail.com