۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

 تیشه بر ریشه فقاهت، تیشه است بر بنیان قدرت


در کمتر از سه سال پیش از این، در حالیکه نظامهای دیکتاتوری در کشورهای شمال آفریقا یکی پس از دیگری فرو میریختند، رهبران حکومت اسلامی در ایران سخت بر طبل پیروزی میکوبیدند و آنرا "بیداری اسلامی، " میخواندند، بیداری ای که پس از بیش از سی سال تحت تاثیر "انقلاب اسلامی " به بار نشسته بود. درست هم میگفتند: این بوی گند انقلاب اسلامی بود که جهان را سراسیمه ساخته بود. چرا که در جنبش ضد دیکتاتوری منطقه، از جمله جنبش مصر نه خبری از «الله اکبر» بود، نه از "جهاد و شهادت " در راه تحصیل رضای الله. نه شعار "مرگ بر آمریکا " بگوش میرسید و نه "مرگ بر اسرائیل." اسلامیست های دبش، همچون اخوان المسلمین که دیر زمانی بود به ساختار قدرت راه یافته و بر نظام دیکتاتوری حسنی مبارک مهر تایید نهاده بوند، در لانه های خود کفتار گونه کمین کرده بودند.

پس از سرنگونی حسنی مبارک، اخوان المسلمین، نماد شریعت اسلامی، با سابقه ای درخشان در ترور و توطئه، از کمینگاه خود بیرون آمدند تا در بنیان گذاری یک نظام دمکراتیک شرکت نمایند؟ حرکتی تاریخی و تماشایی، آمیزش شریعت اسلامی با دمکراسی؟ شرکت هم کردند و در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری با کمی بیش از 50 درصد رای، پیروز شدند. مصادره جنبش آزادیخواهی به نفع شریعت اسلام، آغاز گردید. بیم آن میرفت که مصر نیز  در راهی گام نهند که بازگشت از آن تصور ناپذیر است، راه استبداد مضاعف، راه استبداد دین و قدرت، راهی که ما ایرانیان از سر نابینایی و نادانی در آن گام نهادیم. نه تنها خود را از یو غ دیکتاتوری رها نساختیم  بلکه غل و زنجیر دین را نیز بر دست و پای خود بستیم و  به نظام بندگی و عبودیت تن دادیم، حقیقت تلخی که جنبش های ضد دیکتاتوری منطقه، از جمله جنبش "تمرد " در مصر را آگاهی بخشیده است.

بعضا بر آنند که الگوی ذلت بار جمهوری اسلامی است که اکثریت مردم مصر را بر علیه اولین رئیس جمهوری منتخب ملت به شورش و قیام وا داشته و مانع ازدواج دین و قدرت و یا وحدت شمشیر و شریعت، شوند. چه همگان بخوبی آگاه بودند که تاسیس حکومت شریعت، تنها میتواند راه را بسوی آزادی و رهایی مسدود ساخته و منافع ملت را فدای خواست و اراده اسلامیست ها نماید. درست هم هست. مگر ممکن است که مردم کشورهای منطقه سیه روزی و تیره بختی مردم ایران را در دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها، مظهر دین اسلام، مشاهده نکنند؟

ما ایرانیان نیز نمیتوانیم نسبت به وقایع منطقه بویژه آنچه در مصر اتفاق میافتد علاقمند نباشیم. اگر با دقت به آنچه در مصر بوقوع میپیوندد، بنگریم، نمیتوانیم احساسی کمتر از احساس خواری و حقارت داشته باشیم. در حالیکه مصریان با سازمان دهی جنبشی بنام جنبش "تمرد " مانع  شکل گیری یک حکومت دینی شدند. ما بیش از سی و چهار سال است که به حکومت اسلامی، تن داده ایم. تسلیم شده ایم و اطاعت کرده ایم. بنگر که چگونه آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و خصوصی سلطه افکنده اند. نظام فرمانروایی و فرمانبری را بر پا ساخته، چنانکه گویی ابدی است و اجتناب ناپذیر. جایی برای جنبیدن نیست، نیز منفذ ی برای برآوردن نفسی.  ما با پذیر ش سلطه دین، به محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود تن داده ایم و به سلطه مضاعف دین و قدرت خو گرفته ایم، از همه بدتر هشت سال ریاست جمهوری جانور کثیفی را همچون، احمدی نژاد پذیرفته ایم، جانوری که براستی ممایه  سر افکند گی و توهین بزرگی به ملت ایران. تنها در نظام مقدس دین که مظهر ان علما و فقها هستند جنایت کاران، غارتگران و زور گیران به فرمانروایی میرسند، از جمله محمود احمد نژاد و یا دکتر میرزایی ، یکی از شکنجه گران سابق زندان معروف اوین.

جنبش اعتراضی ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری 88، از زمین جوشید و خروشان به بیرون جهید به پیش رانده نشد، و ناکام ماند به آن دلیل که دارای خواستی محدود، اهدافی خرد  و چشم اندازی تنگ و کوتاه بود. "رای من کجاست،" موتور ی بود بسیار ضعیف. نه نیرو زا بود و نه برانگیزنده. فریاد الله اکبر، شبا هنگام بر فراز پشت بامها نیز کارآیی خود را از دست داده بود. چون الله اکبر هم اکنون بر مسند قدرت نشسته بود  زیرا که در اصل، اگر با دقت بیشتری بنگریم، رای من کجاست، نظام ولایت را مورد تصدیق و تایید قرار میدهد. چنانکه گویی پیش از این صاحب رای بوده ایم و این بار رای مان به غارت رفته است. پس از 33 سال  این اولین بار بود که رای خود را مطالبه میکردیم. آنچه بر ناچیزی این مطالبه میافزاید آن است که رای ای را مطالبه میکردیم که برای میر حسین موسوی، به صندوق ریخته بودیم، یکی از انصار  اصلی امام خمینی، شیفته و مشتاق ولایت،  اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی که مدیریت جامعه را در دوران 8 سال جنگ پوچ و واهی، جنگی که حکومت اسلامی را دایمی ساخت، بعهده داشت، نخست وزیری که تا به امروز نسبت به قتل عامی که در زندانها به فرمان امام خمینی، در دوران صدارت وی بوقوع پیوسته اظهار بی اطلاعی میکند. مردم همچنین رای ای که برای حجت الاسلام کروبی به صندوق ریخته بودند مطالبه میکردند. البته آقای مهدی کروبی با آن سوابق درخشان در خدمت به تحکیم و تداوم نظام ولایت، معرف حضور همگان است. او نیز از حجره نشینانی بود که به کاخ نشینی رسیده بود. از گدایی اگر به شاهی نرسیده بود، به ثروت و قدرت و نفوذ و اعتباری دست یافته بود. چنانکه توانایی آنرا دشت که دست به تاسیس حزب برند و روزنامه ای را راه اندازی نماید. او حتی رویای بر پایی یک شبکه تلویزیونی را نیز در سر می پرور اند.

گو اینکه آنان که با اهداف بزرگتری که در شعار هایی همچون  مرگ بر دیکتاتور و یا ولایت است باطل، معروف به شعارهای ساختار شکن، بیان میگردید، در میدان مبارزه ماندند. اگر سرانجام سرکوب گردید، به آن دلیل بود که آنان که در پی رای خود میگشتند از کرده خود پشیمان شدند و از پیوستن به خواستی بزرگتر و بلندتر، خواست معطوف به رهایی و آزادی خود داری نمودند. بر گذاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که تدارک آن از چهار سال پیش آغاز گردیده بود، در دو سال نهایی زمامداری احمدی نژاد به اوج خود رسید، چنانکه گویی شکافی عمیق بین ولایت و ریاست ظاهر گردیده است و عنقریب از درون منفجر میگردد. دو سال تمام محور همه گفتمان ها "انتخابات " بود، انتخاباتی بی نظیر و حماسه آفرین، به آن امید که لکه ننگی که بر دامن مقدس ولایت در 88 نشسته بود، بزدایند.  مردم نیز بار دیگر، در یک فضای امنیتی، به پای صندوق های رای کشانده شدند و بار دیگر به یکی از برگزیدگان شورای نگهبان رای دادند. حال کدام مطالبه است که میتواند ملت را به خیابانها بکشاند و لرزه بر اندام نظام ولایت بیاندازد، هم اکنون که حماسه بر فتنه پیروز گردیده است.

برخی بر آنند وقتی ما نتوانیم به "کف " مطالبات خود برسیم، چگونه میتوانیم افق دید خود را گسترش بدهیم و به رهایی و آزادی بیاندیشیم، مفاهیمی انتزاعی و اهدافی غیر قابل تحصیل و نا ممکن. تاریخ را نیز به شهادت میگیرند، که گام های کوتاه همیشه ثمر بخش بوده اند، در حالیکه جنبش هایی با اهداف والا و چشم اندازی بلند و گسترده کارشان به شکست انجامیده است. مگر نه اینکه مردم به "اصلاح طلبان " دل بستند، بار و دستآورد آن آیا چیزی جز تعمیق و تحکیم استبداد مضاعف دین و قدرت بوده است؟ گویا فجایعی که در دوران باز سازی و اصلاح طلبی بوقوع پیوست از خاطر ها زدوده شده است.  خون رهبران سیاسی در خارج از کشور از دستهای خامنه ای و رفسنجانی پاک شدنی نیست. سرکوب جنبش دانشجویی، قتل های زنجیره ای و هموار ساختن راه برای ظهور احمدی نژاد، را باید به حساب گام های کوتاه، در خواست های عقلانی (قناعت به کف) و اهداف صریح و عملی، باید نوشت، به حساب ریاست و یا ولایت؟ کدام یک مسئول است؟ در 34 سال گذشته به سختی میتوان کسی را در نظام ولایت یافت که مسئول چیزی بویژه جنایت و خیانت های سیاسی و غارتگری و چپاولگری ها ، بوده باشد.

زمان آن فرا رسیده است که ما نیز با حقیقت روی در رو قرار بگیریم. از انکار نقش ویرانگر، علما و فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، مظهر شریعت اسلامی، سر باز نزنیم. دین، امروز ابزار تسکین روح و التیام بخش زخمهای روان نیست، بلکه ابزار خشم و خشونت است و بیرحمی و انتقامجویی، ابزاری دائمی ساختن نظام فرمانروایی است و فرمانبری. فقاهت به رهبری ولایت از سنگر دین است که حقیقت و آزادی را سرکوب میکنند، سنگر دین است که باید ویران سازیم. اگر مردم مصر در برابر ظهور حکومت شریعت بدست اخوان المسلمین، جنبش« تمرد» را راه اندازی نمودند. ما نیز باید جنبش «نافرمانی» را راه اندازی نماییم، نافرمانی در برابر فرائض شرعی. الگوی مبارزات سیاسی، الگوی نافرمانی زنان است در برابر احکام حجاب و عفاف. پس از 34 سال حکومت، آیت الله ها بر فراز منبر دین چه ناله ها که از آفت بی حجابی سر ندهند و چه شکوه ها و شکایات که نکنند. تنها با تیشه بر ریشه نهاد فقاهت، مظهر دین است که میتوان بنیان قدرت را از بیخ و بن برکند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر