۱۳۹۹ اسفند ۸, جمعه

زمان خروج از حیرت!



نظامی که امروز بر ما حاکم است، نظامی که تا گلو در منجلاب فقزو فساد و فحشا فرو رفته است و در چندین سال اخیر قهر و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی  را باوج خود رسانده است، برساخته دست مردم است. از این واقعیت بسادگی نمیتوان گذشت. دانسته و یا نادانسته هم تفاوتی نکند. نظام ولایت، درواقع تحفه ایست ساخته دست ما ایرانیان، تحفه ای که تقدیم آن به بشریت تنها میتواند موجب شرمساری باشد.

درست است، انقلاب 57، واقعه ای شگفت انگیز در تاریخ بشر بشمار رود، بویژه بلحاظ شرکت عظیم مردم و فرا طبقاتی بودن جنبش ضد شاهی، جنبشی که رهبری آنرا نهادی بدست گرفت که پس از نظام پادشاهی یکی از کهن ترین نهادها در تاریخ ما بوده است؛ نهاد فقاهت متشکل از حوزه های علمیه، تولید و باز تولید کنندگان نگهبان و محافظ و مبلغ و ناشر حرفه ای دین اسلام دوازده امامی و یا بقول زنده یاد احمد کسروی، دین شیعیگری، دینی اساسا مبتنی برباورها و رسم و سوم خرافی و غرق در اندیشه بازگذشت بگذشته. 

کمتر کسی باین واقعیت تاریخی توجه میکمد که روحانیت صدها سال پیش از آنکه رضا شاه به برنداختن حجاب اقدام نماید، فقاهت زنان را باسارت حجاب در آورده بودند. بازگشت حجاب و اجباری ساختن آن پس از دوران پهلویها، بیانگر این واقعیت است که باورها و راه و روشی که در ذات جامعه نهادین گردیده است، نمیتوان از بالا و در شرایط نا آزادی براندازی نمود.

هم اکنون، عزم رضا شاه در براندازی حجاب و نیز جسارت فرزندش در آزاد سازی زنان، وقفه ای بیش بشمار نیاید در تداوم تاریخ استیلای حجاب و تحقیر زنان. نه رضا شاه و نه فرزندش میتوانستند بر این باور باشند که برچیدن حوزه های علمیه و برانداختن قشر فرومایه و فریبکار جامعه، قشر روحانیت است که برهایی جامعه ازحیله و ریا و خرافه پرستی میانجامد و راه ایران را بسوی تمدن بزرگ هموار مینمایند.

آری، همین 42 سال پیش از این بود که مردم ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتافتند که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب بدوران جاهلیت، ساحری و کاهنی معروف است، آمده بود. رهبری که از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ، سر بر کشیده و از طلبگی به امامت رسیده بود. پس چه تعجب اگر بجای آنکه به پیش رویم وبقله آزادی و انسانیت صعود نمائیم، بگذشته، بدوران افسانه ای رسالت و خلافت بازگشتیم و تاج ولایت بر سر فقیه نهادیم؟

حیرت در چیست اگر، بجای آنکه تعالی یابیم و در ردیف ملتهای بزرگ قرار بگیریم، زوال یافتیم و در منجلاب تقدس و تقوا و یا ظاهر آرایی و فریبکاری، منجلاب وارونگی حقایق و دورویی و مجیزگویی غرق گردیدیم؟ قرار بود که راه  انبیا را بپیماییم و خوشبخترین مردمان در جهان باشیم. پس از گذشت 42 سال بدرستی روشن نیست که آیا پی برده ایم که از همان آغاز در راه ابلیس، در راه انحطاط و تباهی ، در راه زوال انسان و هر آنچه انسانی ست، گام نهاده ایم.

در 42 سال پیش ازاین نسلهای گذشته بپا خاستند که تاریخ را باراده خود و بر اساس نیازها خود بنا نهند. اما، هنوز خود را از چاه بیرون نکشیده، بار دیگر در چاه عمیقتری فرو غلتیدند. بنگرید که انقلاب مشروطیت، انقلابی که متاثر از انقلاب کبیر فرانسه بود، پس از گذشت یک قرن چه میوه ای در 1357  ببار آورد: استبداد مضاعف دین و قدرت، استبدادی مخوف و سیاهتر از استبداد پادشاهی.

یعنی که نباید هرگز از این واقعیت رویگردانیم که این حکومت واپسگرا را ما خود ایرانیان بر مسند قدرت نشانده ایم. این حکومت را نه الله، خدای بی همتا بر ما تحمیل کرده است و نه قدرت های بزرگ جهانی برهبری آمریکا. این حکومت برساخته دست ما ست و تنها میتواند بدست ما برچیده شود. واقعیت آنست که این حکومت نمیتوانست بیش از 42  سال دوام آورد، اگر ارزشها و باورهای مشترک با توده های وسیعی از مردم ایران برخوردارد نبود. اگر پذیرای این واقعیت هستیم، همچنین نیز باید باور کنیم ، تا در ارزشها، اعتقادات و رسم و رسومی که از نسلهای پیشین بارث برده ایم باز بینی نکنیم و بنقد عقل و خرد در نیاوریم، خود را متحول نسازیم، کهنه و پوسیده را به زباله دان تاریخ تریزیم و باچشمانی گشوده بآینده و آنچه تازه و نوین است ننگریم، همچنان در منجلاب استبداد مخوف مضاعف و دین و قدرت گرفتار خواهیم ماند. اما، هم اکنون زمان خروج از حیرت فرا رسیده!

 

فیروز نجومی

Firoz  Nodjomi

Fmonjem@gmail.com

Firoznodjomi.blogspot.com

  

۱۳۹۹ اسفند ۱, جمعه

  •  

 

از استبداد سیاسی

تا استبداد مضاعف دین و قدرت!



\

تحول و دگرگونی بزرگی که در چهار دهه گذشته بوقوع پیوسته است آن است که مردم ایران دیگر بدیکتاتور بدهکاری ندارند و یا قربانی نظام استبداد سیاسی نیستند. یعنی که در دوران شاه به پیش مرفتیم، اما، نه در آزادی، از حق و حقوقی برخوردار بودیم، اما، نه در عرصه سیاسی. کسب قدرت نمیتوانست مورد مذاکره قرار گیرد. جامعه را اراده شاه و خواست ها و آرزوهای او به پیش میبرد. این واقعیتی بود سیاسی و نقد ناپذیر. چرا کلا دیکتاتور از نقد می هراسد چون نیازمندی آزادی ست. دیکتاتور، هرگز نمی اندیشد که نقد بآزادی ممکن است، بر شان و منزلت و مشروعیت او بیافزاید. در نظام دیکتاتوری، همین بس که بواقعیت سیاسی نیاندیشی و بپذیری که هرچه داری و هرچه که هستی، باید مدیون دیکتاتور بدانی.

اکنون، اما، جامعه به الله بدهکارست. طلبکار اصلی الله است و درپی اراده اوست که جامعه بگردش در میآید.  ولی فقیه، نه دیکتاتور، جلوه ی الله است، جلوه خدایی که سرشت و سرنوشت بشر را از آغاز تا انتهای زمان، تعیین و تعریف و در رفتار و پندار و گفتار ملتزم بخواست و اراده خود نموده است، ملتزم به بایدها و نبایدها و حرامها و حلال ها و انواع و اقسام قواعد و مقررات و یا آنچه شریعت الله خوانده میشود، در همه زمانها از جمله شب و روز و هر ماه و هر سال و در همه مکانها. این بدان معناست که ولی فقیه، بر عکس شاه که اینروزها شناسایی او بعنوان دیکتاتور، بی انصافی تلقی میگردد، تنها اطاعت نمیخواهد بلکه اول تسلیم طلب کند، در پی تسلیم است که اطاعت و فرمانبری هم میطلبد.

تسلیم از دین، از باور به الله و یکتایی و یگانگی و کلامی که بطریق وحی، برسول خود مخابره نموده است برمیخیزد، از ترس و وحشت از خشم و انتقام الله در آن زندگی پایان ناپذیر. به تجربه آدمی در مییابد که این زندگی موقتی ست. اما، بر آن باور است که از پس این، زندگی دیگری هست پایان ناپذیر. نگرانی راهیابی به بهشت در همه ادیان نقش مهمی در التزام به وظایف الهی بازی کرده است، اندیشه ای که ممکن است بعرفان برسد. یعنی که بریدن از دنیای مادی و گم شدن در فضای ماورایی. 

اما، تکلیف چیست وقتی الله در ولایت فقیه جلوه گر شود؟ آیا در این 42 سال، حکومت ولایت فقیه، مگر جز تسلیم چیزی دیگری هم خواسته است؟ آیا جایی هم برای شک و تردید گذاشته است؟ آیا منفذی هم برای تنفس بجا مانده است؟ بعبارت دیگر، تحول و دگرگونی ای که نطفه آن در 42 سال پیش از این بسته شد پایان استبداد سیاسی بود و ظهور استبداد مضاعف دین و قدرت. یعنی که از یک چاه خروج نیافته بچاهی عمیقتر فرو رفتیم، این است که خروج از این چاه دیگر چندان ساده نیست، چون، نیازمند شور و شوق همگان است در رهایی از قواعد و قوانین شریعت اسلامی، از احکام الهی، احکام اسارت آور و تحقییر کننده اسلامی، چنانکه گویی انسان، همچون حیوان تسلیم است نه میتواند بیاندیشد و نه توانا ببرگزیدن است و نه دارنده اراده ای معطوف بتصمیم گرفتن.

  شاید مقایسه ای باختصار نور بیشتری بر این دگرگونی تاریخی بپاشد. در دوران شاه زنان اجباری نداشتند که نظم و انضباط حجاب را رعایت کنند. جرمی به نام بد حجابی وجود نداشت و زنان بخاطر شکستن مرزهای حجاب تحت عنوان هنجار شکن  و بخطر انداختن امنیت اخلاقی جامعه، مجازات و تنبیه نمیشدند. ماموران انتظامی موظف به اجرای احکام جدایی جنسیت ها و حفظ و نگاهداری مرزهای جدایی بین زنان از مردان نبودند. شاه، نه وزارت ارشادی داشت و نه گشت های ارشادی. نه در کافه ای را مسدود نمود و نه در کاباره ای را. نه دستگاهی داشت بنام نهی از منکر و امر بمعروف، و نه معرکه ی نمازهای جماعت بر پا میداشت و بر منبر قدرت(طلب کاری)، روضه ی شهادت سرمیداد و امت را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند. این در واقع چیزی نیست مگر نزول شان و منزلت انسان بگونه ای مضاعف. چرا که انسانی که می اندیشد و باراده تواناست، چه نیازی به امر و نهی دارد. الله به بنده نیازمند است که سر بر آستان او نهد نه انسانی که خرد بکار گیرد و فرمانروای خویشتن گردد.

انقلابیون دهه پنجاه به تثبیت حکومتی امداد رساندند، دشمن آشتی ناپذیر عقل و خرد انسان و ابتدایی ترین آزادی های انسانی. آنها خود اولین قربانی نظام مقدس ولایت بودند. این نظام هنوز از آنان که از تسلیم سر باز میزنند بشدت انتقام میستاند. انتقام ستانی، بازتاب اراده الله و حکمی ست فرامرزی. آنکه قد بر افرازد در برابر نظام، دیگر مهم نیست در کدام گوشه ای از جهان، در درون و یا در تبعید بسر میبرد. در برون از مرزها، مزدوران نظام دست بآدم ربایی و ترور و بمب گذاری میزنند. در درون نیز معترضین را بخاک و خون میکشانند و هزاران هزار را دستگیر و زندنی میکنند. بر خانواده های قربانیان جنبش اعتراضی، چه میگذرد و تحت چه اذیت و آزاری قرار میگیرند که مبادا دهان خود باشکار سازی حقیقت بگشایند، خبری در دست نیست. این رفتار قهرآمیز و خشونت بار نظام، آیا میتواند از باوردیگری برخیزد بجز باور باین حکم الهی که راه رسیدن بانسانیت، تنها با گذر از مرحله حیوانیت میسر است؟ یعنی که زمانی باوج انسانیت میرسی که خود را بطور مطلق تسلیم بعقل و خرد و احکام الهی نمایی، از آغاز تا آخرین لحظه زندگی.

بعضا، بر آنند که حکومت ولایت، برغم سلطه تام و نمام بر تمامی عرصه های اجتماعی، ضربه پذیر و در واقع در حال برآوردن نفسهای آخر است. که هم اکنون حکومت اسلامی با اتصال بدستگاهای تنفس مصنوعی ست که بزندگی خود ادامه میدهد و بپایان خود نزدیک شده است. که شرایط موجود در حکومت اسلامی، یاد آور زمانی ست که اتحاد جماهیر شوروی نفسهای آخر را بر میآورد، شرایطی که به فروپاشی حکومتی انجامید که بنام کارگران و زحمتکشان نه تنها بر روسیه بلکه بر بحش بزرگی از جهان سلطه افکنده بودند. فروپاشی روسیه نیز وقتی بوقوع پیوست که گرباچف هم نجات را در اصلاحات و فضای باز سیاسی و اقتصادی یافت، اشتباهی که کمتر دیکتاتوری دیر یا زود بدان مرتکب نشود. شاهنشاه ایران را تذویر وسودجویی قدرتهای بزرگ جهان سرنگون نساخت، حکومت شاه در فضای باز سیاسی بپایان رسید، که برساخته دست خود شاه بود.

حکومت دین نیز نزدیک بود مرتکب این اشتباه نیز بشود. کشتاری که در زمان اصلاحات بوقوع پیوست باوج خود رسید و جنبش سبز نیز در فضایی ظهور یافت که نظام نیاز داشت که با آزادسازی فضا بتواند مشروعیت بیشتری بانتخابات فرمایشی خود بدهد.

آنچه استمرارحکومت دین را ممکن ساخته است آن است که حکومت ولایت بر اساس باور و ارزشهایی مشترک حاکم و محکوم بنیان گذاری شده است، اصل و اصولی که مردم نیز بدان باور دارند. برغم شرایط سختی که حکومت دین با آن روی در روی است، برغم ضعف و در ماندگی رژيم، برغم اعتراضات مکرر و متداوم اصناف گوناگون از کارگر گرفته تا دهقان و معلم و کارمند، هنوز نشانی از فضای باز سیاسی و یا اقتصادی بچشم نمیخورد، شرایطی لازم برای همگامی و هم پیمانی و بپاخیزی همگانی. اعتراضات صنفی هرگز بیک جنبش فراگیر تبدیل نگردد تا زمانیکه واژگونی حکومت اسلامی و برچیدن بساط روحانیت، بیک هدف مشترک و سرپیچی از احکام دینی و پذیرفتن تعابیر و تعاریف و تفاسیر دین، به رفتاری عادی و روز مره تبدیل نگردند. مشخصا، تا زمانیکه زنان نتوانند آزادی خود را در پوشش بدست آورند، خاطر آسوده دار که نظام میتواند دست بکشتار بزند و خون بیشماری را بریزد. در چنین شرایطی بعید است که باین زودیها شاهد فروپاشی رژیم باشیم. چون قهر و خشونتی که حکومت اسلامی برای سر کوب هر جنبش اعتراضی بکار میگیرد از هیچ دریع ندارد. میزند و میکوبد و میگیرد و میبرد و زندانی میکند، زندانی که کمتر از دوزخ اسلامی نیست و آنگاه سرها را بر دار کند در حالیکه کلمات هراسبار قران با آوایی سوزناک بگوش میرسد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://Firoznodjomi.blogspot .com

Fomjem@gmail.com

 

  

۱۳۹۹ بهمن ۲۴, جمعه

هژمونی دین

و حکومت ولایت تا قیامت!




پس از چهل و دو سال سلطه دین بر جامعه، بدرستی روشن نیست مردم

 به چه چیزی باور دارند و یا وقتی در باره حال و احوال و موقعیت خود در جامعه می اندیشند به چه چیزی می اندیشند؟ چه عواملی را مسئول شرایط  فلاکت بار خود و جامعه میدانند؟ در یافتن پاسخ، معلوم است که مجاز نیستی که رسمی و یا غیر رسمی به نظر سنجی اقدام نمایی. اگرچه با روشهای دیگری هم میتوان به این سوال پاسخ داد. با این وجود، از یک واقعیت میتوان خاطر جمعی داشته باشیم و آن این است که زندگی اکثریت مردم با درد و رنج، با مصیبت و نکبت، با گسترش فقر و فحشا و فساد و افسردگی آغشته گردیده است.

 

این بازتاب تاریکی حاکم بر جامعه ماست، تاریکی ای ناشی ازتثبیت هژمونی دین، دینی که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت. هژموننی دین ضرورتا جامعه را هر چه عمیقتر بسوی تاریکی به پیش رانده و میراند، بسوی تسلیم و اطاعت و فرمانبری از قواعد و مقررات شریعت اسلامی. مگر سلطه دین در اروپا نیز بجز تاریکی چیزی دیگری هم با خود بارمغان آورد؟ آنهم نه یک دهه و یا دو و سه بلکه بیش از سه قرن. مگر رهبران کلیسای مسیحی، گالیله را بمحاکمه نکشاندند که آنچه با چشمان تلسکوب مشاهده کرده بود، انکار نموده و تحت مهمیز مقدس کلیسا بدروغ اعترف کند که زمین یک کره گرد نیست که در حال چرخش بدورخود و بدور خورشید است بلکه زمین، دشت مانندی ست وسیع، صاف و مسطح از هرسو و احتمالا اگر از مرز آن بگذری بدقیانوس سقوط خواهی کرد.

 

 تاریکی ایکه بر ما حاکم است از ستیز متولیان دین با علم بر نمیخیزد، همچنانکه در اروپا بوقوع پیوست بلکه از مصادره علم و هرچه که در ارتباط است با ادبیات انسان شناسی برمیخیزد ، مثل مصادره آزادی و برابری و عدالت اجتماعی، مفاهیمی که یا در قاموس اسلام یافت نشوند و اگر هم پیدا شوند، بابتدایی ترین شکل ممکن بیان گردند. مثلا قطع یکدست و یک پای سارق، بیانگر عدالت اسلامی ست. در حالیکه در جهان کنونی تنبیه و مجازات نهایی ترین ابزار اجرای عدالت بشمار میرود. متولیان دین برهبری امام خمینی، پس از بازگشت از سر زمین امپریالیستها که باو امان داده بودند، مبارزه ضد امپریالیستی را که پرچمدار آن نیروی چپ و مجاهدین بودند،  مصادره نموده و آنها را همراه طرفدارانشان تار و مار ساخته و خود را یکه تاز میدان نمودند.

 

البته که در این تاریکی، چه ناله ها و زاریها، چه شکوه ها و شکایاتی که بگوش نرسد و چه نارضایی هایی که هر روز انباشته تر نگردند. در تاریکی ست که حکومت دین، ورود ویروس مرگبارکووید 19 را از چین بکشور پنهان نگاه میدارد و جان هزاران هزار را بخطر انداخته تا بتوانند درسوک و عزای، سردار سلیمانی، سردار وفا دار ولایت و اربعین امام حسین مراسمی پرشکوه و عظمت را راه اندازی نمایند و جهانیان را به تعجب و تحسین وادارند.

 

در چنین شرایطی، شرایط تاریکی، مردم هر کس و هر چیزی را ممکن است مسئول گرفتاریها و تیرگی روزگارخود بدانند، از رهبر و ریاست جمهوری گرفته تا لایه های زیرین نظام، از آخوند و طلبه گرفته تا رئیس و مدیر موسسات دولتی. بعضا، وسیعتر بنگرند و بفسادی اشاره روند که تا زیرینترین لایه های اجتماع  راه یافته و بعارضه هایی مزمن و غیر قابل علاج تبدیل شده اند، همچون اقتصاد رانت خواری، رشوه خواری، تقلب و دزدی. برخی نیز از مشکلات اقتصادی و سیاسی یاد کنند، از گرانی مهارنشدنی، کاهش روزانه ارزش پول و بیکاری، از نابرابری ها و بیعدالتی ها. بنابراین، چندان بیراهه نرفته ایم که نتیجه بگیریم که هریک  از این عوامل به تنهایی و یا شماری از آنها را مجموعا، مردم مسئول تیره بختی و سیه روزی حاکم بر جامعه بشمار آورند.

 

 واقعیت، اما، آنست که در میان مردم، از راس تا لایه های تحتانی جامعه، کمتر به افرادی بر میخوریم که دین  و نهادهای دینی را از جمله حوزه های علمیه که تولید کننده دین و نگاه دارنده آنند، مسئول تیره بختی ها و تیره روزی هایی که با آن جامعه ما دست به گریبان است، بدانند. بعبارت دیکر، بسی بسیار بندرت دیده میشود که انگشت بسوی دین و باورهای دینی نشانه رود، بعنوان مسئول تمام عارضه های دردناک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نه فقط در میاین مردم بلکه در میان تحلیلگران و چهرهای مشهور فضای مجازی. این بدان معناست که اسلام را در متن قرآن نمی بینند. یعنی که به سخنان الله، مالک بر دو جهان هستی و نیستی، توجه ای نکنند یا اگر اشاره ای هم بدان رود، مسئول را نه دین الله، که در قران بازتاب مییابد نه آنچه الله به "بندگان" خود میآموزد بلکه مسئول را آنانی میدانند که مظهر دین اند و قدرت  را در انحصار خود در آورده اند، مسئول را فقیه و عالم و آخوند و ملا، می پندارند. اگرچه در صحت این برهان تردیدی نیست. مسئله این است که نقد این تحلیلگران نرسیده به مقصد وا میمانند نقد فقهای حاکم به نقد دین امتداد نمی یابد. بهمین دلیل، نباید انتظار داشت که حکومت دین باین زودیها صحنه قدرت را ترک کند. 

 

 در بهترین شرایط، منتقدین نظام، آخوندها را از طایفه شیاطین معرفی و شر و خباثت، بیرحمی و کین خواهی را به فقیه و فقاهت نسبت میدهند. فقهای حاکم را از آندسته از فقها میخوانند که تفسیر و تعبییری نا درست از اسلام دارند. یعنی که شر از چیزی برنمی خیزد که فقیه وعالم و یا آخوند و ملا بدان باور دارند، از جمله باور بکلام مقدس الله، کتاب قرآن، احادیث و روایات. خشونت و بیرحمی و فساد نهفته در متولیان دین اسلام، بویژه ناب محمدی آن، از ماهیت شخصیت آنان بر میخیزند و نه از قهر و خشونتی که در ذات الله و گفتمان او در کتاب قران که بارها به آنها اشاره رفته است، چنانکه گویی پیامبر اسلام، هرگز نه شمشیر بکف کرفته و نه هرگز سری را بر زمین افکنده است.

 

 الله در سوره حمد، سوره ای که قرآن با آن آغاز میشود، برغم آنکه پیروان خود را فرمان دهد که او را رحمان و رحیم بخوانند، در واقع خدایست بسی بسیار خشمگین و سختگیر که هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، که در پنچ نوبت نمازگزاری در روز و یاحمد و ستایش الله در حالتهای گونان از جمله چسباندن پیشانی بر زمین  بازتاب مییابد.

 

حجاب زنان، و جدایی جنسیت ها اختراع آخوندهای عالم و فقیه هم نیست، یا بطور کلی قواعد و مقررات شریعت اسلامی در عرصه های گوناگون از برگزاری مراسم عبادت الله گرفته  و تا تا عرصه روابط زناشویی و کنشهای جنسیتی، همه احکامی اند برگرفته از کلام الله. احکام شریعت در قاموس اسلام ناب محمدی، بر ساخته سوء تاویل و تفسیر نیست. چه، احکام، قواعد و مقررات شریعت اسلام است که  انسان را به اسارت و بندگی میکشاند و بانسان چنان مینگرد چنانکه گویی حیوانی بیش نیست.

 

مبادا که بنده ای شک و تردید نسبت به وحدت الله بخود راه دهد و راه شرک و کفر و شیوه منافق را برگزیند، الله از گناه بنده اش هرگز نمیگذرد. الله در واقع بارها باورمندان را به جهاد و شهادت و قتل فی سبیل الله فرا میخواند. اگر الله کشتار مشرک و منافق را کنشی کفر امیز و زشت و نا پسند و گناه میخواند، آیا امام خمینی و تمام پیروان او بر خلاف فرمان الله عمل میکردند؟ آیا قاضیان مرگ، از جمله رئیس فعلی قوه قضائیه، ابراهیم رئیسی، طلبه با هوش ذکاوتی بی مثال که هنوز مقدمات طلبه گری را بجا نیاورده به مرتبه آیت الله رسیده است و بفرمان پیشوای خود امام خمینی، بیش از 4000 جوان را بجرم نه گفتن باسلام ناب محمدی بدار مجازات اسلامی می آویزند؟ تخریب و ویرانی و جنایاتی که در دامن الله و پیامبران و امامانش هنوز بطور کامل آشکار نشده است. اما، همگان باید آگاه باشند، فقها و یا آخوندهای حاکم به بیش از چهل سال ویرانی و خونریزی، کشتار و سرکوب دست نمیزدند اگر در دامن قران، در دامن الله تربیت و پرورش نیافته بودند و به آموزشهای الله باورنداشتند.

 

بعضا تحلیگران و اندیشه ورزان، از ناستالژی اسلام دست بر نمیدارند، از اسلامی سخن گویند که اسلام دوست داشتنی می نامندش، اسلامی که آزارش بکسی نمیرسید و بالطبع اجرای بعضی از مراسم آن را مورد تایید قرارداده و خیلی تهی از برخی فوائد بحساب نیاورند، مثل برگزاری مراسم نماز در پنچ نوبت در روز، در صبح سحر، باید چشمها را با حمد و ستایش الله بگشائی و در نیمه روز و غروب و شب هنگام، همان تکرار کنی که جمعا به 17 بار رسد. این منتقدین بدان جهت مراسم نمازگزاری را بی آزار میخوانند، چون رفتار و گفتاری که بمنصه ظهور رسد مثبت و قابل پذیرش ارزیابی نموده و آنرا هرگز با زتابی از تسلیم و اطاعت و فرمانبری نمی بینند.  به تاثیر مخرب و حقارت آور بخاک افتادن و تکرار حمد و ستایش موجودی حاکم برهستی نمی اندیشند و نه بعواقب آن برای فرهنگ جامعه و تداوم و بقای نظام استبدادی. اگر نمازگزاری ادامه یافته است بآن دلیل است که زیربنای اقتدارقشر فقیه و عالم بوده است. بدون تخریب این زیر بنا، بعید بنظر میرسد که حکومت ولایت از مقرش تکانی بخورد.

 

این منتقدین ضد رژیم که نمیتوانند درون خویش از دین بشورند، فراموش میکنند، اسلام بی اذیت و آزار برساخته شرایطی بود که دین خانه نشین بود، بعرصه خصوصی تعلق داشت. با این وجود منتقد دین باید سر بر کف مینهاد تا بنقد دین بپردازد. احمد کسروی بچه دلیل جان خود را از دست داد؟ مگر نه اینکه خرافات نهفته در شیعیگری را آشکار ساخت.

 

حال پس از 42 سال به تجربه ثابت شده است، تا جامعه بماهیت اسارت آوراحکام شریعتی آگاه نگردد بعید بنظر میرسد که بتوان ضربه ای کاری بر بنیان نظام حاکم وارد نمود. چه، قواعد و مقررات شریعت اسلامی در واقعیت در خدمت اسارت و بندگی انسان است. الله دوستدار بنده و عبد و اسیر است. نه انسان آزاد و خردمند. قوانین و مقررات شریعتی هیچگونه سازگاری با کرامت انسانی ندارد. تا زمانی که سرنوشت شریعت اسلامی به سرنوشت آخوند حاکم گره نخورد و تا زمانیکه هژمونی دین برجامعه، بچاش کشیده نشود، خاطر آسوده دار این هموطن، حکومت ولایت هم میماند تا قیامت.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/

  

۱۳۹۹ بهمن ۱۷, جمعه

 

   نمازگزاری:

کنشی مقدس و یا موهن!



بر ما ست که باین واقعیت اشراف یابیم که تا زمانیکه مقدس به موهن، ماورایی به زمینی و الهی به انسانی، تسلیم و اطاعت و فرمانبری به مقاومت و استقلال و خود فرمانفرمایی تبدیل نشوند و خدعه، مکر و فریب و ریا که در ارکان دین و اصل و فروع آن نهفته شده است با بکارگیری خرد انتقادی آشکار نگردند، بدشواری میتوان به فروپاشی حکومت دین امیدوار بود. یعنی که تا تحول و دگرگونی درعرصه دین و شیوه های دینداری، عرصه ای که برتمامی عرصه های زندگی اجتماعی سلطه افکنده و در انقیاد خود در آورده است، بوقوع نپیوندد، باید انتظار داشته باشیم که حکومت ولایت ادامه یابد تا قیامت، اندیشه ای که بر دل پیروان ماتریالیسم دیالکتیکی خوش ننشیند.

بگذریم که انقلابی که هم اکنون به چهل و دومین سالروز آن میرسیم، خود نشان داد که طبقات مدرن جامعه، مثل طبقه متوسط و کارگر، طبقاتی که قرار بود در نتیجه انقلاب شاه و مردم ببلوغ رسیده و جامعه را بسوی دروازهای تمدن بزرگ سوق دهند، چون خود شایستگی رهبری را تحت نظام استبدادی بدست نیاورده بودند، رهبری انقلاب 1357  را به به ارتجاعیترین قشر جامعه سپردند، قشری که بیش از 300 سال خود را نگاهدار و نگهبان دین خوانده است، دینی که تعیین و تعریف میکند راه و روش زندگی انسان را نه بر اساس میزان و معیارهای امروز بلکه بربنیان باورها  و رسم رسومی که ریشه برگیرد از قوانین و قواعد و مقرارتی که در یک هزار و چهارصد سال پیش از این، الله از بیخ آسمانها به یپامبر برگزیده خود بطریق وحی، مخابره کرده است، یعنی که با انقلاب آخوندی، مارش بسوی گذشته و پسروی آغاز گردید.

یعنی که قشری قدرت را در دست خود قبضه کرده بود که آرمانش بازگشت بگذشته بود. با جلوس آخوندها بر مسند قدرت، چنین بنظر میرسید، 50  سال تمدن سازی پهلویها، زمینه را هموار ساخته بود برای بازگشت بدوران رساالت و امامت تا قیامت.  

چرا که نظام دینی پیوسته ابزاری بسیاری برای نهادین ساختن ارزشها و باورهای دینی در اختیار داشته که مهمترین آنها مراسم نمازگزاری بوده است، مراسمی که تسلیم و اطاعت و فرمانبری را در رفتار و گفتار و پندار مردم مسلمان نهادین میسازد. یعنی که دین اسلام قبل از هرچیز بر ستون تزلزل ناپذیر نمازگزاری بنیانگزاری شده است. این بدان معناست که ما با یک نظام صرفا سیاسی سرو کار نداریم، سرو کار مردم با رژیمی ست که آنها را قبل از هرچیز باجرای برگزاری نماز فرا میخواند، بسوی بدست آوردن کلید ورود به بهشت. در باره فواید ظاهری و حواص باطنی و تاثیرات معجزه آسای نماز، علما، و فقها از هیچ مبالغه و افزونگویی دریغ نداشته اند. اینجا تنها به شمه ای از تاثیرات معجزه آسائی که به نمازگزاری نسبت داد میشود، اکتفا میکنیم. از نخستیین پیامبر، حضرت ابراهیم، نقل شده است که گفته است:

نماز هستی مارا از نو می سازد و بر تن ما خلعتی از رحمت الهی می پوشاند و لغزش های ما را پاک می‌کند.

علما و فقها، همگان بر ان باورند که هیچ آسبی نیست که نمازگزاری علاج نکند و هیچ دردی نیست که درمان نبخشد و هیچ زخمی نیست که بران مرحم ننهد. که در نمازگزاری سجده و یا ستودن الله با خاکساری، انسان را بخدا نزدیک میسازد و رها از کمند رذایل اخلاقی. یا اینکه نماز عبد را به معبود نزدیک میسازد و انسان را از فساد و دزدی و دغل بازی وحق کشی باز میدارد. از همه جالبتر آنکه نمازگزاری، انسان را از ارتکاب به ظلم و ستم باز میدارد و فساد را از جامعه پاک میکند. که چه نشستی که با برگزاری نمازروزانه آمرزش کسب کنی و سعادت ابدی. یعنی که با ابزار نماز کلید بهشت را آز آن خود سازی. چه کتابها، چه مقالاتی که راجع به اشاراتی که الله در قران در باره نمازگزاری و وجوب آن، نگاشته نشده است.

آنچه در بالا آمد شاید یک اپسیلون از ادبیات مبالغه آمیز و حمد و ستایش کنش و یا فعل نمازگزاری بحساب نیاید و نمیتواند هم بیاید. اما، همین مختصربس که مچ مکار مبلغان نظام را آشکارساخته و نشان میدهد که با چه بیشرمی حقایق را وارنه میکنند و قصه هایی را بیان مکنند که هدفی جز فریب و ریا در آن نمییابی. حضرت ولی فقیه، خود بارها، بر فراز منبر قدرت گفته است که نماز را اصلی ترین ابزار ترک گناه میداند.

 آیا این بدان معنا ست که آیت الله خمینیی و یا جانشین او آخوند خامنه ای و تمام کسانی که در صف اول نماز جمعه حضور مییافتند و هنوز حضور می یابند(خوشبختانه کوید این بساط ها را برچیده است)، آنانکه که دستشان به بدترین جنایتها علیه بشر آلوده است، آنانکه که بر صدر دادگاههای اسلامی می نشینند، و احکام اعدام جوانان دلاوراین آب و خاک را صادر میکنند، همه آنان که دستشان بظلم و ستم آلوده است از بجا آوردن نماز خود داری کرده اند؟ یا برعکس سجده های طولانی تر و عمیقتر، بیرحمی و قساوت را باوج خود میرساند.

تردید مدار آنکه سراز سجده خاکساری بر گیرد، بیرحمانه تر دست بشکنجه محکوم میزند و شلاق ظلم را هر چه سختتر بر جسم قربانی وارد میآورد. بعبارت دیگر، 42 سال برگزاری مراسم نمازگزاری، بویژه درروزهای جمعه و در سراسر کشور، نه مانع ارتکاب به گناه شده است و نه ظالم را ازستمگری باز داشته است. کارگزاران، مدیران، فرماندهان، قانون گزاران، قاضیان و بازجویان، و شکنجه گران، همه از بالا تا پائین نماز گزارند، آیا کسی میتواند بی گناهی آنان را ثابت کند؟

یادآوری این نکته ضروریست که نماز گزاری کنشی ست که به شیوه تقلید آموخته میشود. یعنی باعمود ایستادن آغاز و سپس به دونیم شدن و سجده رفتن خاتمه می یابد و درهر یک از ای حالات نماز گزار کلماتی بزبان میراند که چون بزبان بیگانه است چندان فهمیده نمشوند.

یعنی که نماز گزاری، کنشی نیست عقل و خرد بشر را تعالی بخشد و او را مستقل، خود آئین و یا خود فرمانبر پرورش دهد. ما هرگز به نماز گزاری بعنوان زمینه ساز تداوم نظام استبدادی و استعمار درونی، نگاه نکرده ایم. حال آنکه، نماز ابزار نهادین ساختن اطاعت و فرمانبری بوده و هست. نماز در اصل حمد و ستایش الله بعنون خدایی بخشینده و مهرابان است که چندان باحقیقت نیز سازگارنست. چرا که در قرآن میتوان مکرر باشاراتی برخورد، مبنی برخشم و انتقام ستانی الله. نمازگزار نمی پرسد که خدای بخشنده و مهربان چگونه در عین حال جهاد وشهادت و قتل فی سبیل الله یا جنایت و خونریزی را فرائض دینی بشمار میاورد. 

نماز و تن دادن به انضباط و مقررات نمازگزاری را در شرایط کنونی، مثل تمام دیگر مراسم دینی، باید کنشی سیاسی خواند که پروانه ای ست برای کسب جاه و مقام و قدرت و در نتیجه دروغ و خیانت بیشتر.

پس از 42 سلل حکومت دین و شنیدن اذان موذن که همگان را بسوی نماز گزاری فرا میخواند، آمار و شواهد رسمی وغیر رسمی همه حکایت از آن دارند که در هیچ نقطه ای از تاریخ طولانی خود، جامعه ی ایران تا این درجه به لحاظ اخلاقی سقوط نکرده است. فساد و دروغگویی دزدی و اختلاس بیشتر آنجایی رواج پیدا میکند که احکام شریعت حاکم است.

رخصت، ای هموطن که یکبار دیگر تکرار کنم، تا زمانیکه مقدسات دین، مقدساتی که مردم بدان باور دارند دستخوش تغییر و تحول اساسی نشوند، بویژه نمازگزاری از کنشی مقدس به کنشی موهن و تحقیر آمیز تبدیل نشود، نمیتوان بسادگی آخوندهای حاکم، متولیان دین را از مسند قدرت بزیر کشید و ساختار حکومت فقیه را بفروپاشی و از همگسیختگی کشاند.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/