۱۴۰۳ اردیبهشت ۷, جمعه

 

 

طرح نور و سفیران مهر

در دل ظلمت و تاریکی!





در این 45 سال گذشته، جامعه ما به گفتمان آخوندی، بویژه در باره حجاب زنان خو گرفته است، به گفتمان تناقض گویی، غلو و مبالغه و گریز از مسئولیت - برغم شکست و در ماندگی. مگر رئیس جمهور پیشین، احمدی نژاد با گشت ارشاد بمیدان نیامد؟ و در همان زمان مگر بحث حجاب برتر را مطرح نکردند؟ چه تعجب که اگر یکبار دیگر، با تجهیز نیرویی شدیدا بیرحمتر از همیشه، سرکوبگر در تمامی عرصه های اجتماعی، از اداره جات دولتی گرفته تا حوزه های خصوصی، در عرصه بازار و یا شرکت های خصوصی بنام طرح نور و سفیران مهر، بمبارزه با دشمنی بپردازند که بارها از آن شکست خورده اند، محدود و محروم ساختن زنان از حق و حقوق ابتدایی انسان.

 

 اگرچه، اینبار، بنظر میرسد مصمم تر و بسی بسیار بیرحمتر و خشن تر وارد میدان شده اند، چنانکه گویی بجنگ موجودی عجیب و یا اژداهایی می شتابند که دارای سرهایی بیشماری ست، اژدهایی که از دهانهای بیشمارش آتش فواران میزند، موجودی کاملا تازه و نو ظهور، کشف حجاب؛ پدیده ای که بیش از 45 سال است که حکومت دین، از تمام ابزار خشونت و انتقام ستانی برای سرکوب و  مبارزه بر علیه آن و یا آنچه دسیسه و یا توطئه دشمن مینامد، استفاده کرده است، بگیر و ببند و بزن و دستگیری و سپس خوار و حقیر سازی. حال آنکه، جنبش کشف حجاب، جنبشی ست باز تابنده انقلاب رهایی بخش  زن زندگی آزادی، انقلابی که دیر زمانی ست که در حال رشد و تکوین بوده است و هست. این رشد و تکوین را نه فقط در عرصه سیاست و قدرت بلکه در عرصه های دیگر از جمله هنرهای گونا گون موسیقی و نقاشی و تاتر و سینما، بعنوان نمونه، میتوان ملاحظه نمود. چیزیکه عیان است چه حاجت به بیان است: اشتیاق زنان برای رسیدن باستقلال و آزادی که بطور روزانه در مقاومت در برابر مزدوران نظام بازتاب می یابد، پدیده ایست که نظام تقدس و تقوا را در هم میکوبد و انقلاب زن زندگی آزادیی را به پیروزی رساند.

 

واقعیت آنست که جنبش کشف حجاب، صدای خطر را برای نظام بصدا در آورده است. در واکنش باین خطر تمامی نهادهای امنیتی در هماهنگی بایکدیگر آماده گردیدند که فرمان ولایت را مبنی بر تحکیم احکام شریعت اسلامی، از جمله حجاب، باجرا در آورند. اما، جنبش کشف حجاب بیش از هر جنبش و اعتراضی نظام را سخت مضطرب و نگاران میسازد. چرا که جنبش کشف حجاب بازتابنده زن زندگی ازادی ست و تنها با نفی و براندازی حکومت دین است که به هدف خود میرسد.


سرکوب جنبش کشف حجاب با اقتدار و خشونت هرچه شدیدتر بدان معناست که بازگشت بدوران تحمیل حجاب اجباری با بر قراری نظام تنبیه و مجازات، جریمه نقدی و بازداشت بدست نیروهای انتظامی، سیاستی ست که ریشه بر گرفته از دین اسلام که خود موضوعی ست مورد بحث. بعضا، بر آنند که حجاب یک حکم الهی ست و الله در کتاب مقدس خود قرآن بدان اشاره کرده است. برخی دیگر آنرا بر ساخته اندیشه فقهای کهنه پرست و متحجری، همچون فقیه بزرگ قرن یازدهم هجری، محمد باقر علامه مجلسی میدانند. اما، در شرایط موجود، حجاب بعنوان یک مفهوم دینی با حجاب بعنوان یک برنامه سیاسی در هم ادغام گردیده اند. بظوریکه جدا ساختن و تمیز یکی از دیگری کار چندان ساده ای نیست.

 

بهمین دلیل است که حکومت آخوندی بسرکوب قهر آمیز و خشونتبار جنبش کشف حجاب بر خاسته و بر شدت آن همواره افزوده است. ما در اجرای برنامه طرح نور و سفیران مهر، شاهد بر بکار گیری قهر و خشونت بدست نیروهای انتظامی هستیم. یعنی که هر رهگذری مشاهده میکند که ساختار قدرت با چه بیرحمی و رفتار خشونتباری بسرکوب جنبش کشف حجاب مبادرت میکند. اما، آن رهگذر نمیتواند ببیند که حجاب اسلامی در اصل یک مفهوم دینی است و پیوسته تعریف شده است بمثابه نشانی بر عفاف و پاکدامنی و رفتاری برخاسته از اخلاق اسلامی، از ضروریات ساختار یک جامعه دینی. تا چه حدی چنین استنتاجی، حجاب بازتابنده عفاف و پاکدامنی اعتبار دارد، از حوصله این بحث خارج است. (علاقمندان میتوانند بمقاله ای از اینجانب تحت عنوان ستیز و خصومت حجاب با عفاف رجوع کنند).


تحلیلگران و ناظران، وضع موجود را صرفا بعنوان یک پدیده سیاسی مورد بررسی قرار میدهند، نه یک پدیده دینی. در حالیکه جنبش کشف حجاب، جنبشی ست که اقتدار و مشروعیت احکام شرعی را بچالش میکشد. همین بس که زن حجاب از سر بر گیرد، چهره خویش عریان موها افشان و برامدگی های پیکر آشکار نماید. آنگاه بزودی متوجه خواهی شد چگونه زن میتواند با بر گرفتن حجاب خشم دینمدارن فدائی دین را برانگیزد و امنیت و سلامتی حکومت آخوندی را بخطر اندازند. چه بسیارند زنان نوجوانی که جان خویش را در بچالش کشیدن اقتدار حکومت آخوندی از دست دادند، از مهسا امینی و نیکاشاه کرمی تا سارینا اسماعیل زاده و آرمیتا گراوند و بسیاری دیگر که دارای لیست طولانی ست، که بدست نیروهای امنیتی حکومت دین بقتل رسیده اند.


این بدان معناست که نقد حکومت دین بلحاظ سیاست، نقدی ست لازم، اما، نه کافی، چون نقد گفتمان قدرت و سیاست زمانی تکمیل میشود که با نقد دین نیز همراه گردد. نقد سیاست و قدرت اکر به نقد دین و آنچه از دین بر میخیزد ورود نکند، نقدی ست ناقص و محدود به دیدگاهی تنگ و کوتاه برخاسته، از ذهنی که با معیارهای امروز در تضاد و تناقص است و فاقد آن ظرفیت لازم برای تطابق و تظبیق با زمان. چرا که دین اسلام خصم آشتی ناپذیر زمان است. یعنی که با تغییر و دگرگونی سر سازگاری نداشته و نداراد- از قرنها گذشته.

 

 یعنی که آخوند و فقیه حوزه ای، حجابی را که با ابزار چوب و چماق بر زنان تحمیل نموده اند، ظرفیت پذیرفتن تغییر و دگرگونی را ندارد. آنان نمی بینند و یا خود را بکوری میزنند که حجاب زنان امروز، همان حجابی نیست که زنان 45 سال پیش زیر چماق گشت های گوناگون "ارشادی" باید خود را د پنهان میساختند. زنان این دوره، بویژه زنان نسل جدید، زنانی که در دامن مدارسی ببلوغ رسیده اند که تحت سلطه دینمداران مدیریت میگردید، به حجاب بگونه ای دیگر مینگرند، بگونه ای در تضاد و خصومت کامل با نکرش فقیه و آخوند. آنها حجاب را نشانی میبینند مبنی بر خواری و حقارت، بر اسارت و بندگی و نه نشانی بر تقوا و پاکدامنی.  تحت چنین شرایطی، حجاب تغییر ماهیت داده، درون مایه دینی اش به آئینی تبدیل شود در خدمت ساختار دین و قدرت و یا سیاست، ابزاری در خدمت باسارت و بندگی کشیدن نیمی از جمعیت جامعه، زنان، خود وسیله ای برا تحکیم و استحکام ساختار قدرت با سلطه بر نیم دیگری از جامعه، مردان.

 

این بدان معناست، که هر گونه جنبشی اگر از نقد و نفی دین چشم بپوشد و تنها بننقد ساختار قدرت بپردازد، نمیتواند بیک نیروی مخالف نظام ولایت تبدیل شود. چون ولایت در سنگر دین پناه گرفته است، دینی که اکثریت جامعه باصل و اصول آن مشترکا باور دارند. در واقع کار آخوند آموختن امور دینی بود به مردم حتی مردم باسواد. اما، اکنون واقعیت آن است که کناره گیری از نقد و نفی دین بلحاظ سیاسی و اجتناب از لعن و نفرین مردم، هیچ فرد و یا گروهی در مبارزه با ساختار قدرت هرگز به پیروزی نرسد. بنگر که تاکنون نیرویی جانشین، نیرویی با حمایت اکثریت مردم بوجود آمده

است یا نه. اگر؛ نه، بعید ببنظر میرسد در آینده ای نزدیکی هم بوجود آید.

 

شاید عدم ظهور فرد و یا گروهی که بتواند نظر همگان را بر خود متمرکز و همچنین، در مبارزه با حکومت آخوندی ناموفق مانده ایم ، چه بسا بآن دلیل است که نیروهای مخالف فقط نیمی از ساختار دین وقدرت را مورد حمله قرار میدهند و نیمی دیگر، پیوسته؛ سالم و تندرست بزندگی خود ادامه میدهد، آن نیم که از دین ساخته شده است. یقینا، هیچ فردی تاج و تخت رهبری را بر سر نگذارد اگر شهامت نقد دین را بخود راه ندهد. این بدان معناست که نیروی اپوزیسیون باید در دو جبهه بجنگد، جبهه دین و جبهه قدرت. دشواری تمیز یکی از دیگریست. بعنوان مثال، رهبر معظم، آخوند خامنه ای را باید رهبر سیاسی بدانیم و یا یک فقیه و یا یک عالم دینی؟ بعضا، ولی فقیه و ساختار قدرتی که بوجود آورده است، سوء مدیریت او را بلحاظ منطق سیاسی و برهان عقلانی مورد نقد قرار میدهند. برخی، تا آنجا پیشرفته اند که آنرا دولت تبه کار و جنایتکار میخوانند. اما، حاضر نیستند ریشه رفتار و گفتمان نظام را در تاریخ رسالت و خلافت، در دین اسلام بیابند و به جنایتهایی که بر علیه بشر بدست پیامبر و پیروانش بوقوع پیوسته اشاره نمایند.

 

حال، بایت پرسید و جویا شد تا کی باید از ترس خشونت و انتقامجویان اسلامی از بیان حقیقت و آشکار سازی ان خود داری نمود. این آخوند نیست که کشور ما را بویرانی کشانده است، بلکه آن دینی ست که جنایتکاران و عارتگران برخاسته از حوزه های علمیه در آن سنگر گرفته اند. آری، اخوند از آغاز بر منبر قدرت صعود نمود، زیرا که در سنگر دین خود را پنهان کرده بود. اما، این سنگر شکست بر داشته است و محتویات آن بر همه اشکار گشته است. با این وجود، این سنگر دین است که آخوند هنوز در آن پناه گرفته است باید این سنگ ویران شود تا حکومت آخوندی نیز از هم گسیخته گردد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmomjem@gmail.com

.

۱۴۰۳ فروردین ۳۱, جمعه

 

موشک "خیبر شکن"




 

تقریبا محال است امامپرست زاده شده باشی، به امام علی، یار و داماد و سردار پیامبر اسلام، علاقه ای خاص در درونت نروید. میآموزی که او در شجاعت و دلاوری، در تدبیر و خرد ورزی، نیز تقوا و پرهیزکاری بی نظیر و بی مثل و مثال بوده است. که یکی از کنش های امام علی که شجاعت و جسارت کم نظیر او را بمنصه ظهور در آورد، برکندن در خیبر بود، یک تنه، دری که گویند در اندازه ای عظیم و شگفت انگیز، یک قبیله یهودی را در پناه خود امنیت می بخشید. هواخواهان امامت برانند که قبیله یهودی، بدلیل فتنه گری مورد خشم و عضب پیامبر قرار گرفت. از اینروی در حمله به قبیله یهود، امام علی بود که در خیبر را از جا برکند، کنشی که تنها میتوانست از یک انسان خارقلعاده و فوقلعاده زورمند بر آید.

 

بعبارت دیگر، نامگذاری موشکی ویران کننده، خیبرشکن، معلوم است که بمثابه بخشی از پروژه محو و نابودی اسرائیل طراحی شده است. درست است که رهبران حکومت اخوندی هیچ ابائی در بکار گیری ابزار جنگی امروز ندارند، از هواپیماها و بمب افکنهای جنگنده گرفته تا زیر دریائیهای حامل انوع موشکها با بردها و سرعتهای گونگون، بمب افکنهای بدون سرنشین، بنام پهباد، دستاورد تازه ترین تکنولوژی الکترونیکی، در خدمت بقای انچه زمان پوسانده و فرسوده نموده است، باورها و ارزشهای دینی. حکومت آخوندی همچون کیشی که بدان باور دارد، سراسر، از آغاز تا انتها پر از تناقض است و تضاد.

 

جالب است که جامعه ما، نیز، دیر زمانی ست که به پیش مینگرد، اما، آرزومند بازگشت بگذشته است. موشک میسازد، ولی، نامی را بر آن مینهد یاد آور خصومت و تضاد دو کیش، یهود و اسلام، خصومتی که بدوران رسالت محمد، پیامبر اسلام میرسد، تقریبا 1400 سال پیش از این. چرا که یهودیان ادعای پیامبری محمد مبنی بر ختم پیامبری که اوست آخرین آنها، هرگز باور نمیکردند. آنها خود را پیرو پیامبری میدانستند که صدها سال زودتر از محمد، خدا او را برگزیده بود. خصومتی که به شکست یهودیان و پیروزی مسلمانان انجامید

 

البته که در حکومت اسلامی، تنها ولایت فقیه نیست که بزبان دین سخن میگوید و میاندیشد، موشک میسازد و آنرا خیبر شکن مینامد، نهادها و نیروهای دیگر، در عرصه های گوناگون مادی و یا معنوی، از جمله نیروهای نظامی، بویژه سپاه پاسداران، نیز، خود را سربازان اسلام و فدائی دین میدانند. همگان آرزومند شرکت در جهاد اند و امیدوارند که بشهادت برسند در راه دفاع از دین اسلام. چقدر صادقانه، موضوع این بحث نیست. اما، باید باین نکته اشاره کرد، ابراز تقید و تعهدهای مستحکم است که میتواند منبع تناقض شود که بهترین شکلش در وجود امام جمعه گریان، آخوند کاظم صدیقی بازتاب میآید. آخوندی که بر منبر قدرت صعود نموده و باورمندان را به درستکاری و صداقت و یا تقوا و پرهیزکاری تشویق کند. و در زندگی شخصی خود مرتکب اعمالی میشود نه تنها سراسر گناه بلکه جرمی قانونی بشمار آید، مثل، زمین خواری.

 

نامی که نظام بر عملیات موشک پرانی بسوی اسرائیل نهاده اند، "وعده صادق" خود یکی دیگر از عناصریست که حاکی از دینی بودن ساختار قدرت در حکومت آخوندی میکند. عملیات جنگی، سراسر تخریب و ویرانی، عملیاتی سراسر خشونت و مرکبار را بدان سبب نام صادق برآن نهاده اند که آنرا مشروع جلوه دهند بلحاظ رابطه اش با نام امام، امامی نماد علم و دانش فقهی. استفاده از نام و نشان، تقدس و مقام امام، خود یکی از راه هایی ست که ولایت فقیه توانسته است دین و قدرت را در هم آمیزد. در امیختن سیاست با امام، در جامعه ای که امامپرستی در ذاتش نهفته است، قدرتی ست بلقوه عظیم که میتواند میدان سیاست را بزیر سلطه خود در آورد. تردید مدار که آنزمان که باورمندان از رویای رستگاری دین بیدار شوند، و به نیروی رهایی بخش جنبش زن زندگی آزادی آگاه گردند، پایان حکومت دین را نوید دهند.

 

البته آمیزش دین و قدرت را میتوان در گفتمان فرماندهان فرمانبر، مثل، مقام ریاست جمهوری و رهبران و فرماندهان نیروهای نظامی ملاحظه نمود. بنگر که آقای رئیس جمهور آخوند ابراهیم رئیسی چگونه بر طبل تو خالی پیروزی میکوبد و فخر بفروش میرساند، در حالیکه نا دانسته تف لیسی حضرت ولایت راهم باوج خود میرساند:

 

عملیات وعده صادق هیمنه رژیم صهیونیستی را فروریخت. ارتش و سپاه در یک اقدام دقیق و سنجیده کاری کردند که به فرموده رهبر معظم انقلاب رژیم صهیونیستی تنبیه شد. این عملیات نشان داد که نیروهای مسلح ما آماده و منتظر فرمان فرماندهی معظم کل قوا هستند این اقدام، اقدامی محدود بود اما اگر این اقدام فراگیر بود حامیان رژیم صهیونیستی می‌دیدند که چیزی از این رژیم باقی نمی‌ماند.

 

رئیس جمهور، آخوند رئیسی فتوحات نیروهای نظامی را ستایش میکند بخاطر فرمانبری از ولایت. که نیروهای نظامی هر بلایی که بر سر اسرائیل آورده اند، هر ضربه ای که بر ساختار آن فرو آورده اند و هر نهاد نظامی ای را که بانفجار کشانده اند ناشی از فرمانبری از اراده رهبر معظم، آخوند خامنه ای، معطوف بر تنبیه رژیم صهونیسی برخاسته است. این است نمونه ای از تف لیسی در نظام ولایت.

 

رهبران نظامی، نیز، در تبعیت و فرمانبری از ولایت فقیه، بر راس ساختار قدرت، خود را سپاه دین میدانند، سپاه دین اسلام، دین یکتاپرستی، دینی که الله اراده خود را از طریق وحی به پیامبر برگزیده خود انتقال داده است. اگر بگفتمان رهبران نظامی با دقت بیشتری بنگری چندان تفاوتی بین آن با گفتمان آخوندی مشاهده نمیکنیم. توجه که سر لشگر سردار سلامی، فرمانده کل سپاه، چگونگی انجام وظیفه را در سپاه تعریف میکند : سپاه بر اساس حدود الهی عمل می‌کند. البته که نه در تبعیت از قانون. چون در واقع، در حکومت اسلامی، شریعت و احکام شریعتی ست حاکم بر جامعه. کمی بعد، سردار سلامی در توصیف سپاه میگوید:

 

سپاه واقعا مجمع کسانی است که مصداق آیه أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ است، اما برای مومنان رئوف و مهربان است.

 

سردار سلامی نمیگوید که از کجا این درس را آموخته است، ولی معلوم است که مثل همه، از سوره اول قران، سوره ایکه تمامی باورمندان با خوانش آن عبادت روزانه را آغاز میکند، سوره ایکه الله خود را به بندگانش الرحمان الرحیم، معرفی میکند، بعنوان خدائی که رحمت و مهربانی آن عام است، مگر اینکه کافر و یا مشرک باشند. یعنی که از دیر باز، یهودیان برای اداعای پیامبر اسلام، اعتباری قائل نبودند. همچنانکه، سر بیش از 700 مرد قبیله یهودی قریظه را از تن جدا ساختند، و زنان و کودکان را باسارت گرفتند.چون از تسلیم و پذیرش دین محمد سرباز زده بودند

سردار سلامی در ادامه سخنانش اظهار میدارد که:

 

مردم غزه چه زیبا از آزمون الهی خارج می‌شوند. نباید نگران بود؛ خداوند اذن غلبه کفار را بر مومنان نمی‌دهد و نصرت حق جاری می‌شود. صهیونیست‌ها در زمین توطئه شوم می‌کنند، ولی مکر آن‌ها جز به اهل آن به فرد دیگری نمی‌رسد.

 

در گفتمان رهبران نیروهای نظام نه لفظ ملت بکار برده میشود نه وطن و یا میهن. فرمانده کل فرمانده سپاه پاسداران چنان سخن گوید گویی آخوندیست بر فراز منبر قدرت که به ایراد خطبه پرداخته است. نتیجه آنکه، دفاع از سلطه دین و یا بقای حکومت آخوندی، حرف اول و اخر را دین اسلام میزند، دینی که آخوند آنرا در انحصار خود در آورده است. همگان شاهدند که گفتمان ضد یهودی حکومت آخوندی را بکجا کشانده است.

 

اما، اسلام آخوندی، قبل از آنکه ضد صیهونیست باشد، از آغاز به ستیز با زنان برخاست. حجاب اجباری، در واقع نماد سلطه دین اسلام و یا برپائی نظم اجتماعی بر اساس جدایی جنسیت ها بوده و هست. تا کنون چه گشت ها و سازمانهای سرکوبگر ارشادی، برای حفظ و نگاهداری حجاب اجباری بوجود نیاوده اند. چرا، معلوم است که حجاب زنان هویت اسلامی نظام را بمنصه ظهور میرساند. بی دلیل نیست کوچکترین شرم و حیایی در سرکوب بیرحمانه کشف حجاب بخود راه ندهد، سرکوبی که بار دیگر، شدیدتر از همیشه، از  سر گرفته اند، تنها بآن دلیل که هویت اسلامی خود را برخ منطقه و جهان بکشند که هم در درون همه چیز بر اساس شریعت اسلامی سازمان مییابد و هم در ارتباط با کشورهای دیگر. اما، سران نظام، از جمله ولایت فقیه، غافلند که این نظام است که نفی خویش را در درون خود پرورش میدهد. امروز زنان اند نماد مقاومت و زندگی و آزادی، جنبشی که ولایت را روانه زباله دان تاریخ میکند.

 

فیروز نجومی

firoz nidjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

 

۱۴۰۳ فروردین ۲۴, جمعه

تقدس زدائی از دین

و انقلاب

زن زندگی آزادی!






یکی از سوالهای بسیاری که در باره وضع موجود جامعه آخوندی مطرح است، این است که پس از گذشت 45  سال، چرا جناحهای مخالف (رنگین باور) نظام اسلامی نتوانسته اند گرد فردی بجمع آیند و برگزینند، او را بعنوان رهبر آینده، نماینده، یا وکیل و یا هر نامی مورد توافق جمع، فردی که برخیزد و بچالش بکشد ساختار قدرت مطلق ولایت فقیه را و امکان پذیر نماید رهایی از بندهای اسارتبار شریعت اسلام را.. این سوال بدون تردید، سوالی ست اساسی و مهم که بدون تحلیل و نقد و بررسی، هر چند مختصر، نمیتوان بان پاسخ داد.

 

 اما، قبل از پاسخ باین سوال، مختصرا بیان چند نکته لازم است. چه، اگر به روسیه، به کشوری که زمانی زادگاه مکتب کمونیسم بحساب میامد بنگریم، مشاهده شود که همین چند ماه پیش بود که شاهد بر مرگ کسی در اسارتگاه پوتین بودیم بنام الکسی ناوالنی، فردی که برگزیده جمع بزرگ مخالفین پوتین بشمار میرفت. پوتین هم، همچون زور گویان بزرگ تاریخ، از برای حفظ تاج و تخت خویش رقیب خود، ناوالنی را بقتل رساند. از این جنبه آخوند خامنه ای، پیشا پیش پوتین حرکت میکند و در 45 سال گذشته تجربه بسیاری در سر به نیست کردن مخالفین کسب کرده است. چه تعجب اگر دستهای آخوند خامنه ای، بیشتر از دستهای هر رهبری دیگری، از جمله رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، بخون رقیبان خود آلوده باشند.

 

بدون تردید، سخن در باره خشونت و قهر و انتقام ستانی، بعضی از رهبران در نابودی رقیبان خود در سراسر جهان، بویژه در جوامع استبدادی، سخنی بدیع و تازه نیست. اما، آنچه سوال برانگیز است، آنست که چگونه ممکن است، در یک جامعه، مثل، جامعه ایکه ما ایرانیان در آن زندگی میکنیم، یک فرد میتواند بیش از 35 سال بر 85 میلیون آدم حکومت کند، حکومتی هم که عمرش براحتی ممکن است به بیش از 40 سال هم برسد و از آنهم بگذرد؟ در پاسخ، بعضا، بر آنند که اگر آخوند مومن با تقوا و پرهیزکار شمشیر برنده و یا ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی را زیر عبا پنهان نمیداشتند، هرگز نمیتوانستند، منبر موعظه و روضه خوانی را بمنبر قدرت تبدیل و بر فراز ان صعود نمایند.

 

واقعیت، اما، انست که حکومت اسلامی نه بر یک ستون بلکه بر دوستون تنیده در هم  و جدا ناپذیر از یکدیگر، بنیان گزاری شده است: بر دو ستون شریعت و شمشیر، یا تسلیم و اطاعت و فرمانبری با ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی. بر این جنبه اخیر حکومت دین، کمتر کسی آگاه بوده و یا هست. اگرچه، سالیانه مراسم سکواری برای قتل امام اول، امام علی و فرزند دومش، امام حسین، برپا میکنند و بر کشتار آنها اشک میریزند و بخود زنی میپردازند.

 

بنابر شهادت تاریخ، پیامبر دین اسلام، بپس از 13 سال فعالیت مسالمت آمیز درمکه، نتوانست بیش از چند نفر را بدین جدید جلب کند. با آگاهی به توطئه قتلش بدست سران قبیله، بمنظور حفظ جان، شبانه به مدینه گریخت. در آنجا لشکری از فقیر و فقرا برای غارت کاروان قریشیها که گفته میشود، در حدود 300 نفر بوده اند، گرد آورد.  اما، پیامبر اسلام، برخلاف راهزنان که در پی کسب مال بودند و دست یابی به کالاهای ضروری زندگی، تنها دست بغارت ثروت مادی نمیزد، کیش خود را بر مغلوبان نیز تحمیل میکرد. از آن پس رسالت پیامبر با جنک و رزم ادامه یافت. محمد نه تنها در پی کسب ثروت بود بلکه خواستار تسلیم و اطاعت و فرمانبری، یا پذیرش دین اسلام هم بود- رسالتی سراسر قهر و خشونت و کشتار.

 

 کارشناسان اسلام بر آن باوراند که پیامبر اسلام ده سال حکومت کرد و بیش از 60 بار بجنگ رفت که در 30 فقره از آن جنگها خود شخصا شرکت داشته است. اگر برفتار پیامبر با اسیران، نظر افکنی، آنگاه ممکن است در یابی که آخوند پناهی، یکی از آخوندهای عمامه کلفت حاکم، وقتی پیامبر را "گوشت تلخ،" توصیف میکند، از حقیقت سخن میگوید. پیامبر اسلام، اسرای جنگی را با دریافت درهم معاوضه میکرد، وگرنه اسرای جنگی سر خود بباد میدادند.

 

این بدان معناست، حکومت آخوندی بر خلاف تمامی حکومت ها، بر دو ستون بنیان گذاری شده است: بر دو ستون دین و قدرت، مفهومی که کیش شیعه از ترکیب آنها ساخته شده است. که امامت است ادامه رسالت تا قیامت و نه خلافت.

 

حال چگونه میتوان ساختار حکومتی را بر اندازی نمود، حکومتی که بر دونهاد اساسی دین و قدرت بنیان کزاری شده است؟  معلوم است چاره ای نیست مگر بر هر دو پهلوی نظام ضربه وارد کنی. اما، دین از آنجا که در قلب و احساس ملت قرار دارد، مصون از رسیدن هر گزنی ست. بجز بخشی از رسانه ها و تحلیلگران، نقش چندان مهمی برای دین در حکومت آخوندی نمی بیند. هنوز آن فرد پیدا نشده که بتواند ستون اصلی حکومت آخوندی، دین اسلام  را هدف قرار دهد. زمان برای ظهور آن فرد فرا رسیده است فردی که الغا مذهب رسمی را اعلام نموده و شریعت اسلامی را رهسپار عرصه خصوصی و براندازی مراسم مذهبی را بعنوان یک مراسم اجتماعی، سر لوحه خود قرار دهد.

 

برچیدن بساط دین در عرصه اجتماعی، پس از قتل مهسا و ظهور شعار زن زندگی آزادی، دیر زمانیست که آغاز گشته است. پس از 45 سال حکومت فقیه، با ابزار قهر و خشونت بعضی از رفتارهای ادمی را تحت حفظ تقدس دین سرکوب میکند، مثل کشف حجاب و رفتارهایی برخاسته از غرایز انسانی، مثل ستایش زیبائی و لذت از زیبائی، مثل کارهای بدیع و خلاق هنری رفتاری که آخوند، شیطانی بشمار میآورد و آنرا مورد تنبیه و مجازات قرار میدهد.

 

پس از 45 مبارزه، سرکوب و دستگیری برای اجباری ساختن حجاب زنان، نه تنها نتوانسته اند یک لایحه قانونی از مجلس ولایت بگذرانند، بلکه اخیرا در باره مبارزه با کشف حجاب، چنان سخن گویند گویی که اولین پدیده ای است که در جامعه مشاهده میشود. آنهم پدیده ای مشکل بر انگیز، چناکه رهبر معظم انقلاب آخوند خامنه ای پیش از انکه در باره حمله اسرائیل بکنسولگری حکومت آخوندی سخی بزبان آرد در مورد، اجرائی نمودن حجاب سخن راند. که چه مصیبتی ست که خانم ها به وسوسه های شیطانی دشمن گوش فرا میدهند و کشف حجاب میکنند. بعبارت دیگر، تحت فرمان جدید آخوند خامنه ای کشف حجاب یک جرم شرعی و قانونیست، جرم و گناهی نا بخشودنی که باید بشدیدترین وجهی مورد تنبیه و مجازات قرار بگیرند.

حال آنکه، ما هرروز شاهد بر رفتاری هستیم برخاسته از گریز از دین و گرایش بسوی آنچه ملی و ایرانی ست. همگان مشاهده کردند دیدکار کنندگان آثار باستانی را و نیز شاهد بودند که جشن سیزده بدر، قتل امام علی را تقدس زدائی نمودند، رفتاری انقلابی و قابل ستایش.

 

نتیجه باختصار آن است که تا فردی نتواند، نیمه دیگر حکومت آخوندی، که بر ستون دین بنیانگزاری شده است تقدس زدائی نماید، نه میتواند حکومت ولایت فقیه را بچالش بکشد و نه میتواند در جایگاه رهبری قرار گیرد. بنابراین نمیتوان باین زودیها شاهد بر فرو پاشی حکومت آخوندی باشیم. البته که این فراخوتی نیست بسوی ترویج بی دینی بلکه فراخونی بسوی راندن دین از صحنه اجتماعی و نشاندن آن همچون تاجی بر سر عرصه خصوصی.

 

چندان دشوار نیست که دریابیم که چه عواملی سبب دوری جستن از نقد و نفی دین وتقدس زدایی از آن گشته است. کیست که بتواند زندان و شکنجه و حتی آویخته شدن به دار ولایت را بجان بخرد بجرم  تقسیری انتقادی از آغازین سوره قران و تقدس زدایئ از ان. تقسیری متفاوت از آنچه ساختار دین و قدرت ترویج مینماید، تفسیری ست سزاور تنبیه و مجازت در حکومت آخوندی. اما، واقعیت را صاحب قدرت حاظر به پذیرش نیست، تا آنزمان که گریختن برایش به حرکتی شود غیر ممکن. تا زمانیکه باورمندان چشمان خود را بگشایند و با آینده بنگرند که حضور دین را در خلوت خانه خویش بستاید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ فروردین ۱۷, جمعه



حکومت آخوندی بر سر دوراهی:

پاسخ یا سکوت و

پذیرش ذلت و خواری!





 

حمله اسرائیل به ساختمانی در دمشق که تابلوی کنسولگری جمهوری اسلامی بر سر در آن نصب شده است و کشتار هفت تن نظامی که سه تن از آنان از فرماندهان سپاه قدس در منطقه بوده اند، هم اکنون، در این لحظه از تاریخ، مرکز توجه، بحث و گفتگو و مصاحبه ها در رسانه های اینترنتی قرار گرفته است که پس از گذشت چند روز هنوز ادامه دارد و در آینده، نیز، ادامه خواهد یافت.

 

در اکثر این بحثها و گفتگوها، کنشگریها، اراده و تصمیم گیریهای حکومت آخوندی بلحاظ سیاسی و اقتصادی و دیپلماسی، بویژه در سطح بین المللی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند تا بلکه به کیفیت ان بیشتر آگاه شوند. تحلیلاتی که فهم کنشگریهای فقیه و آخوند و طلبه، تعریف و تعین کیفیت آن مبتنی است بر تبعیت از قواعد و قوانین جهانی، قراردادها، توافقنامه های منطقه ای؛ و پاسخ به این سوال که  آیا سیاستهای برآمده از جهان بینی آخوندی، میتواند نقش مهمی را در خدمت به ثبات و تداوم بخشیدن بروابط بین المللی، امدادی برساند؟

 

حال آنکه جهانیان بعد از 45 سال باید فهمیده باشند حکومت اسلامی برهبری آخوندهای مقدس که در حوزه های علمیه درس پیامبری آموخته اند، از این قاعده کلی مستثنی است. یعنی که فقیه و آخوند، بینشی از روابط انسانی کسب کرده اند که لزوما مبتنی بر معیارهای منطقی و عقلانی تمدن غربی نیست. بنابر باورهای آخوندی و فقاهتی، منشا علم و دانش، کلام الهی ست، قرآن مقدس، کتابی تبلور اراده و امیال الله، دربرگیرنده حرف آخر و غایت و نهایی که بزبان عربی به یکی از برگزیدگانش بنام محمد انتقال یافته است با ابزار "وحی،" تکنولوژایکه عقل بشر از فهم آن همچنان حیران است. بگذریم. بی دلیل نیست آخوندهای مقدس با ثروتی هنگفت، خود را برتر و شایسته حکمرانی میانگاراند. چون آنها خود را آگاه بدانش الهی میدانند، بدانش مطلق و نهائی دو عالم، هم این جهان و آن جامعه راز انگیز ماورایی. ولایت فقیه که بعضی اوقات الله بزبان او سخن میگوید نماد بی نظیر عقل و خرد الهی ست.

 

 البته میتوان تصور نمود که بسیاری از رهبران کشورها به شناخت قابل پذیرشی از حکومت اسلامی رسیده اند. چون پس از 45 سال ارتباط با جمهوری اسلامی دیده اند که جامعه ایران دو رهبر بخود دیده است یکی از انان ده سال حکومت کرده است و دیگری بیش از 35 سال است، که بدون وقفه بر حامعه حاکم است. عدم دگرگونی در مرتبه ولایت، راس دین-قدرت، تبلور واحد آندو، خود گواهی بر کیفیت سیاستمداری ست در جمهوری اسلامی، که راس دین و قدرت، آخوند خامنه ای، نهایت است و غایت، همه هرچه در کنار اوست ظاهری ست.

 

شاید، از سر ضرورتهای سیاسی است که رهبران دیگر کشورها چگونگی احساسات خودر را در روابط با فقها و آخوند ها نادیده میگیرند. بعضا، ممکن است معامله با کسانی که دست بدانش نهایی دارند و به منبع آن، قران مقدس، کتابی که الله، خداوند یکتا و یگانه، آن احکامی که "بندگانش" بدان نیازمند است صادر کرده است، سود هنگفت بیند. آیا کسی میتواند تخمییی بدست بدهد از سودی که چین و روسیه از رابطه با حکومت اسلامی عایدشان میشود؟ فقط باید فرص کرد که سر به میلیاردها میزند. آنهم هنگامیکه بسیاری در کشور دچار فقر و گرسنگی اند، جمعی که هر روز در حال رویش است. بگذریم که از آغاز صعود بر منبر قدرت، ادعای خدایی بر جهان در گفتمان اسلامی فقیه و آخوند و طلبه نهفته بود، واقعینی که شرایط اجتماعی تحمل آشکار سازی آنرا نداشت. عام هنوز غرق در فریب آخوند بود.

 

البته، این نخستین باری نیست که حمله اسرائیل به عناصر مهم حکومت اسلامی، همچون سردار سپاه حاج آقا قاسم سلیمانی و محسن فخری زاده و بار زدن اطلاعات و پرونده ها ی دسته بندی شده هسته ای و انتقال آنها باسرائیل، ضعف و نا توانی حکومت آخوندی را در میدان مبارزه با قویتر آشکار میسازد. در واقع، نه ضعف و ناتوانی بلکه ذلت و خواری نظام را بمنصه ظهور در آرد، آنهم در میدان مبارزه با دشمنی که ولی فقیه، برگزیده الله، یاوه نابودی آنرا بیش از 45 سال سر داده است. اما، حکومت آخوندی، حکومت است با ابزار حرفهای پوچ و تو خالی وسراسر رجز خوانی. پس از گذشت چندین روز، هنوز واکنشی به حمله اسرائیل از طرف حکومت آخوندی دیده نشده است. اگرچه، رهبر معظم انقلاب در اخرین سخنرانی اش در 15 فروردین باسرائیل هشدار داد که "سیلی" آنرا خواهد خورد. کیست که بخود نلرزد در یافت سیلی از یک موجود ماورایی، آیا ترسناک نیست؟

 

اما، گویا ولی فقیه، بر آن باور است که دست خدا بی صداست. یعنی که آخوند ضربه انتقامجویانه را بگونه ای بر دشمن وارد میسازد که مورد شناسائی قرار نگیرد. چنانکه گویی کسی متوجه نشده است که آخوند دو رو ست و فریبکار که با بکارگیری مزدوران در نقاط مختلف منطقه، طرح های انتقامجویانه خود را بر علیه دشمن بعمل در آرد و اقتدار الهی خود را بمنصه ظهور رساند. چنانکه گویی قصد انتقال این پیام به دشمنان است که  در هر کجا که باشند و در هر شرایطی، خصم خود را نظام اسلامی، از پای در میآرود، سیاستی که در ترور و کشتار مخالفین داخلی صدق میکند، اما، نه در ارتباط و یا رو در رویی با نیروهایی قویتر و پر زورتر، همچون امریکا و اسرائیل.

 

اگرچه، تا کنون حکومت اسلامی با مزدوران استخدامی توانسته است، چند ضربه ای هم بر دشمن خود و یا منافع آن در مناطق مختلف جهان فرود آورد. اما، کیست که نداند که منشا اکثر خرابکاریها در عرصه های گوناگون جهان، از جمله حمله      حماسی ها به کیبوتس های مرزی در اسرائیل، در هفتم ژانویه سال جاری، طرح آخوندهای فریبکاری ست که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند.

 

در جبران این ضعف، دیر زمانیست که حکومت آخوندها برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای، کوشیده است، از در وحدت با قدرتهای بزرگ درآید با رهبرانی از یک جنس واحد، جنس استبداد مطلق. آنچه از این وحدت بر میآید آنست که حکومت اسلامی ممکن است مورد استفاده قدرت های بزرگ، چین و روسیه، قرار بگیرد. ولی، بسیار بعید بنظر میرسد که هیچیک از رهبران چین و روسیه به حمایت حکومت آخوندی برخیزد اگر با خصم هایی همچون امریکا و اسرائیل و انگلیس درگیر شود.

 

ویرانسازی کنسولگری جمهوری اسلامی بدست اسرائیل کنشی ست قابل درک و ساده و روشن: صیانت نفس و بقای وجود خویش بعنوان سرزمینی که یهودیان بر آن حکومت میکنند. آیا هست کسی که در برابر تهدید به نابودی که حکومت اخوندی بیش از 45 سال است که در بوق و کرنا میدمد، سکوت و سکون برگزیند و جنب و جوشی از خود نشان ندهد؟ این، البته، بدان معنا نیست که صیانت نفس میتواند توجیه گر گذشتن از مرزها و شکستن هنجارهای تعریف شده در روابط بین المللی باشد. مثلا، در عرصه روابط سیاسی و بین المللی، کنسولگری یک کشور جزئی از خاک همان کشور محسوب میشود. قاعده و یا هنجاری که در شکستن آن اسرائیل در حفظ و صیانت خویش هرگز ابائی از خود نشان نداده است. روشن است که کشتار فرماندهان نظامی بدست اسرائیلیها که در محلی بنام کنسولگری گرد هم آمده بودند، در خدمت صیانت نفس بوقوع پیوسته است و بس. آیا فرماندهان سپاه قدس بصرف چای در آن محل دعوت شده بودند. در این مورد تا کنون اطلاعی پیدا نشده است.

 

بعضا، ممکن است که عنوان کنند که کنشگریهای رهبران اسرائیل بی شباهت به کنشگریهای حکومت ولایت فقیه و یا حکومت خدا نیست: شکستن مرزهای تعریف شده، بخاطر دست یافتن به هدف و یا آرمانی مقدس. با این وجود، تفاوت بسیاری میتوان بین کنشگریهای دو طرف مشاهده نمود. اول آنکه حکومت اسرائیل یک حکومت سکولار دموکرات است که در ان یهودیان با فرهنگهای گوناگون و حتی اعراب هم میتوانند شرکت کنند، همچنین یهودیان متعصب، از جمله آنان که تمام منطقه را بازمانده نیاکان و متعلق بخود میدانند. ولی در نظام دموکراتیک و آزاد است که جبهه ارتجاع و تعصب و خود برتر بین، میتواند سر از گریبان بر آرد و اظهار وجود کند در میان گرایش ها و باورهای دیگر. یعنی که حمله اسرائیل به کنسولگری حکومت اسلامی، نه در دفاع از دین و اصل و اصول باورهای یهودیت، بلکه در دفاع از سر زمینی بوده است که همکیشان یهودی متعلق بخود میدانند و برای دفاع از انست آماده جنک میشوند، هدفی که ممکن است مورد استفاده جناحهای برتری طلب ساختار سیاسی اسرائیل هم قرار بگیرد. عملی که اگر باجرا در آید، جناح راست یهودیان، نخستین نخواهند بود. شبیه این پرگویان را تردید مدار که میتوانی در جناح راست هر گرایشی بیابی.

 

اگر انگیزه حمله اسرائیلیها به کنسولگری حکومت آخوندی، صیانت نفس بوده است، که ظاهرا تعلل و کوتاهی در این امر حیاتی به حمله حماسی ها در هفتم ژانویه 24 انجامید، آما انگیزه حکومت آخوندی در استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه و جهان با صرف هزینه گزاف، کمتر سوال برانگیز نیست؟ که براستی حکومت آخوئدی در پی رسیدن بچه هدفی است،  هر چند مقدس، که تنها با ابزار جنگ و تخریب و ویرانی و خونریزی میتوان بدان دست یافت؟ اینروزها از  هدفی سخن میگویند که "محور مقاومت" نامیده اند. آیا، ولی فقیه، آخوند خامنه ای بر آن باور است که پس از گذشت 45 سال رهبران کشورهای دیگر، دستهای آلوده بخون او و پیروان آنرا مشاهده نمیکنند و سخنانش را باور میکنند؟

 

واقعیت آن است که حکومت فقیه و آخوند و طلبه، نه درکی از ملت  دارند و نه از سیاست و نه علاقه خاصی ببزرگی و سعادت و سرافرازی ملت ایران. آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه از آغاز در صدد جایگزین نمودن ملت بوده اند با "امت،" جماعتی وسیع که محور باور به یکتائی و یگانگی خداوند و یا الله سازمان مییابد. بر خلاف ملت که هنوز گوناگونی خود را بلحاظ مراتب مادی و باورها و ارزشهای فرهنگی حفظ میکند. در امت جایگاهی برای تولد، رشد و تکامل فرد وجود ندارد. همه چیز در خدمت بارور ساختن، عظمت و وسعت بخشیدن بدین اسلام است. تقدس این هدف در نزد آخوند چون و چرا پذیر نیست و اساس ان تسلیم است و اطاعت و فرمانبری، ارکان یک امت منسجم.

 

این بدان معناست که بر خلاف جامعه اسرائیل، جامعه اسلامی بر اساس روابطی مقدس و قرآنی بنیان گذاری شده است، روابط فرمانروائی و فرمانبری، نظامی که شان انسان را تا حد یک حیوان تنزل میدهد. چه اگر عقل و خرد انسان در باور به یکتائی و یگانگی الله، شک و تردید کند سزوار مرگ است. لا الله الا الله حقیقتی است فنا ناپذیر. خدائی ست که از انسان جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، چیزی دیگری نمیخواهد. یعنی که جائی برای استقلال و آزادی انسان نیست.

 

 پس اگر بگوئیم انگیزه جمهوری اسلامی از استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه بر قراری امپراتوری اسلام "ناب" محمدی برهبری آخوند خامنه ای و حمله به فرهنگها و به نظام ارزشهای دیگر و سر انجام برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری ست در سراسر جهان، نظامی که در آن رهبر نقش چوپان را بازی میکند و ملت و ملتها نقش یک گله گوسفند که سر پائین افکنده و گیاه برچیند که در اوقات فراقت به نشخوار خود را مشغول سازد.

 

اما، اگر امروز حتی کشورهای اسلامی هم از بر قراری ارتباط نزدیک با حکومت آخوندی خود داری میکنند، بآن دلیل است که پس از 45 شناخت بهتری از حکومت آخوندی کسب کرده اند. چه بخوبی دریافته اند که جمهوری اسلامی در استخدام نیروهای تبه کار قصد اسلامیزه کردن منطقه تحت رهبری آخوندهایی که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند، آخوندهائی که درس فرمانروایی را از کتاب مقدس قران فرا گرفته اند. همین بس که به 45 سال حکومت اسلام برهبری قشر آخوند، نماد تقوا و پرهیزکاری، صداقت و درستکاری، بنگری تا بدانی جامعه ایران تحت حکومت دین در چه منجلابی از مصیبت و نکبت، فساد و فحشا، دزدی و جنایت و دروغگویی در حال غرق شدن است.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  



۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

گذار از جامعه الله محور

بجامعه انسان محور!





در این 45 سال گذشته، حکومت آخوندی دائم بعقب رفته است بجای آنکه بجلو رود. صعود ارزش دلارو بی ارزش شده پول ملی، تورم بالا ویا پائین، درصد بیکاری و فقر و گرسنگی، فساد و تبهکار در رده فوقانی مقدسین نظام، ویرانی محیط زیست و دیگر نسبت های اقتصادی و اطلاعات نگران کننده ای از این دست، گویا رهبران نظام را چندان مضطرب نکند.

 

در شرایط حکومت ولایت و سلطه آخوند بر جامعه، نیز، نباید انتظار آنروز و یا درد انتظار لحظه ای را کشید که در آن انقلاب بوقوع بپیوندد و به چشم بهمزدنی ولی فقیه و بیتش روانه زباله دان تاریخ گردند. چرا که انقلاب مثل زلزله نیست که در چند ثانیه همه چیر را بخرابی و ویرانی بکشاند. انقلاب و یا تغییر و دگرگونی در جامعه، ناگهان اتفاق نمی افتد بلکه بتدریج رشد میکند و میروید، پروسه ای بسی بسیار پر فراز و نشیب، بعضا، سخت غم انگیز همراه با زندان و شکنجه و بدار مجازات آویختن و بر قراری سکوت و خاموشی، شرایطی زاینده تخم نابودی خویش از درون. این حقیقتی ست دیالکتیکی که فقیهی که برجایگاه الله جلوس یافته و خدایی میکند، نمیتواند درک نماید.

 

نیازی بعقل و خردی فوق العاده ای نیست که دریابی در پی بر قراری هر سکوت و سرکوب و خاموشی در جامعه، صدایی برخیزد و واکنشی را سبب شود و طلوع افتاب را تا بجنگ تاریکی رود و دانایی و بینایی را بارمغان آورد. این است بزبان ساده، قانون دیالکتیک ماتریالیست تاریخی، سرنوشت تلخی که در انتظار حکومت آخوندی ست. یعنی که حکومت دین در درونش تضادهایی بوجود آورده که سبب نفی و ویرانی اش گردد. جنبش زن زندگی آزادی، زائیده سرکوب و برقراری سکوت است و خاموشی. جنبشی که هم اکنون حکومت آخوندی خود را با آن سخت درگیر میبیند، ودر دفاع از تاریکی و سیاهی از هر فرصتی برای سرکوب جنبش زن زندگی آزادی استفاده میکند. این بدان معناست که انقلاب دیر زمانی ست که در دون حکومت آخوندی در حال رشد و نمو بوده است و تا کنون نیز جرقه هایی زده است که هر آن امکان داشت که نظام را باتش بکشاند و بخاکستر نشاند، جنبشی که بدیل حکومت آخوندی را تولید نموده نه تنها بمردم ایران بلکه به تاریخ، ارائه داد، جنبشی بازتابنده زن زندگی آزادی، سه مفهوم اساسی که حکومت دین بر اساس خصومت و نفی آنها توانسته است تاریکی را بر سراسر جامعه حاکم سازد.

 

کیست، در جامعه ما که نداند، دستگاه دین برهبری آخوند و فقیه و طلبه با زن، نه بعنوان مادر و همسر، خدمتگذار خانه و خانواده، موظف بانجام خدماتی از پخت و پز و آماده سازی عذا گرفته تا خشنود سازی و ارضای شهوات همسر، ستیز و خصومتی ندارد. در واقع آخوند، کلفتی را نقش ایده ال زن میداند. اسلامی هم که فقیه و آخوند و طلبه ارائه میدهند با زن بعنوان یک انسان همردیف و همطراز مرد، از هر جنبه ای، بجز در عرصه هایی بسیار محدود، سرا پا مخالف اند. نادیده انگارند حتی این واقعیت را که از نظر قدرت جسمانی نه همه مردان برتر و قویتراند از همه زنان. چه، زنانی هستند که میتوانند در میدانهای ورزشی با مردان برقابت بپردازند. شاید بگویند الله تفاوتی بین زن ومرد قائل نیست زیرا که هر دو را بنده خود میداند؛ و خطاب الله به بنده است نه به مرد یا زن. نه اینکه ظهور زن بعنوان یک انسان آزاد، مستقل و هم شان مرد در همه جوامع با استقبال روبرو شده است. همه جا با مشکلاتی روبرو بوده اند. اما، نه آنگونه که در حکومت آخوندی حضور زن در جامعه محدود و مشروط و در شرایط دلخواه نفی و در چهار دیواری خانه محصور میشود.

 

در شعار زن... اگر زندگی در پی زن میاید بآندلیل است که زندگی بدون زن نه تولید و نه باز تولید میشود. از این جنبه که بگذریم، دین اسلام با انسان، نه بعنون یک فرد آزاد و مستقل، سر سازگاری دارد و نه با آن زندگی ای که در خدمت الله و دفاع ازدین الله، در خدمت دین اسلام قرار نگیرد و از تسلیم و اطاعت خود بخدا، تردید بخود راه دهد. امدن آزادی در انتهای شعار زن... نفی بندگی و اسارتی ست که الله خواستار آن است نه در باور و اندیشه بلکه در عمل و در تجربه. این است که در تکمیل بدیل حکومت دین، زن زندگی به آزادی ختم میشود.

 

نکته مهمتر ان است که شعار زن زندگی آزادی، از دل حکومتی پرورش یافته که خواستار نیستی و نابودی و درد و رنج، فقرو بدبختی و بطور کلی بندگی انسان بوده و هست. پس، چه باک اگر از اوای زن زندگی آزادی به هراس افتد. چرا که آن نشانی ست از بر آمدن روشنائی، نشانی از ارتقاء اگاهی و بینائی و دانائی ملت است که دیر زمانی ست که در حال رشد و روئیدن است.

 

 آیا میتوان بازتاباب انقلابی که در حال رسیدن به کمال است در کشف حجاب و یا مبارزه روزانه زنان با پاسداران و ماموران انتظامات مشاهده نمود؟ مبارزه ایکه از آغازین لحظات بقدرت رسیدن آخوندها، پا بعرصه وجود گذارد و تا این زمان زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نگفته اند. هم اکنون پس از گذشت 45 سال سرکوب زنان و شکست همه سیاستهای زن ستیز و  بکارگیری انواع و اقسام ابزار تنبیه و مجازات، حکومت آخوندی از تجربه هم نمیآموزد و اخیرا، با قانونی ساختن جریمه سه میلیون تومنی جرم کشف حجاب، بمبارزه پوچ و بیهوده خود با زنان ادامه میدهند، تنها بمنظور خود نمایی و تظاهر به برقراری یک جامعه اسلامی، جامعه ایکه نفی وجود زن یک امر عادی ست. حکومت آخوندی، گویا چنین سیاستهایی را عقلانی میداند و تنها راه رستگاری انسان هم در این جهان و هم درآن جهان دیگر.

 

البته که تنها در زمینه مبارزه با زنان و کشف حجاب نیست که نظام شکست خورده است. یعنی که انقلاب زن زندگی آزادی، دیر زمانی ست که کار تغییر و دگرگونی روابط اجتماعی را به پیش رانده است و ماهیت انسان ستیز دین اسلام و خصومت آشتی ناپذیر حکومت آخوندی را با زن زندگی آزادی آشکار نموده و جنبش روشنائی را روح و جان تازی بخشیده است. در نتیجه زمینه را برای گذار از جامعه ای الله محور به جامعه ای انسان محور بوجود آورده است. در واقع اگر بوقایعی بنگریم که بطور روزانه در حکومت آخوندی اتفاق میافتند، از جمله اشکار شدن الودگی دامن مقدس آخوندها بانواع فساد، از زمین خواری و کارچاق کنی گرفته تا  رانت و رشوه خواری، همه دلالت دارند بر فرا رسیدن پایان دوران تاریکی و ختم حکومت آخوندی و فروپاشی جامعه الله محور، نیز دلالت دارند بر برآمدن روشنایی و درخشش بینائی و دانائی که نوید  ظهور جامعه ای را میدهد انسان محور.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com