۱۴۰۳ شهریور ۲۳, جمعه

بهترین

آیا خواست همگان نیست؟





در سالگرد قتل مهسا امینی، دختر کرد21 ساله و برآمدن جنبش زن زندگی آزادی، شاید لازم باشد که بخاطر آوریم و یا بخاطر بسپاریم که نه قتل مهسا و نه برامدن جنبش زن زندگی آزادی پدیده ای بوده اند تصادفی، زاده ی اتفاق روزگاربلکه دارای تاریخی هستند بطولانی تاریخ صعود آخوند بر فراز منبر قدرت بر گرفته ریشه از تغییر و تحولات ناشی از فروپاشی نظام پادشاهی در 1357 و ظهور امام خمینی بازتابنده دین و قدرت یکجا.

 

قتل مهسا امینی و بر آمدن جنبش زن زندگی آزادی، از آن  نوع پدیده هایی هستند که زاده تصادف و دست قصا نیستند. درواقع، اگر با دقت بیشتری بتاریخ ظهور حکومت اسلامی برهبری آخوند و فقیه و طلبه بنگریم  در می یابیم که همراه است با تبدیل حجاب زنان، از یک امر فردی بر خاسته از اراده ای معطوف بآزادی، بیک امر اجباری، برخاسته از اراده معطوف به تسلیم و اطاعت. آنچه در زیر میآید، نگرشی ست، باختصار، به تاریخ اجباری شدن حجاب و بوجود آمدن زیر ساختهای جنبش زن زندگی آزادی.

 

آگر بتاریخ مباره زنان در حکومت آخوندی باز نگریم، می بینم که زنان، از آغازین ترین روزهای  ظهور دین برمنبر قدرت، خود را در مقابله و خصومت با حکومتی یافتند، در سودای تثبیت سلطه دین بر سراسر جامعه برهبری آخوند خمینی. نخستین قربانی صعود آخوند بر منبر قدرت زنان بودند. چرا که یک جامعه اسلامی، قبل از هر چیز بر جدائی جنسیت، مردان از زنان بنیان گذاری میشود، البته نه برابر با یکدیگر بلکه بر اساس احکام شریعت اسلامی، بر پایه برتری مرد بر زن. برپاداشتن یک جامعه مرد سالار نیازمند تسلیم و اطاعت زنان از مردان بوده و هست. که جامعه اسلامی، جامعه ای ست که زنان بخانه داری و زاد و ولد و خدمت بمردان اشتغال یابند.

 

اما، آخوندها کمی دیر بر صحنه ظاهر شدند. زیرا که بخش بزرگی از زنان، بویژه پس از رفورم 6 ماده ای انقلاب شاه و مردم، وارد جامعه شده بودند و از آزادیهائی همچون آزادی در پوشش که از دیر باز بدیهی فرض کرده بودند، آزدیهائی که با بقدرت رسیدن آخوند، سریعا مورد هجوم قرار گرفته، محدود و ممنوع گردید. در برابر اجباری شدن حجاب در دوران کوتاه معروف به بهار آزادی، زنان  به ستیز و مقاومت در برابر سلطه نظام دینی که در حال شکل گیری بود پرداختند و تنها قشری در جامعه بودند که از تسلیم بوضع موجود و اطاعت از احکام شریعت اسلامی، سر باز زدند. اما، در میدان مبارزه علیه سلطه افکنی نظام شریعتی تنها ماندند. گروه ها و سازمانهای انقلابی و لیبرال و دموکرات، ملی و ملی- مذهبیها، همگان از پیوستن به مبازه  زنان خود داری کردند. شاید به آن دلیل که هرگز به ارتباط تحمیل حجاب بر زنان و سلطه افکنی دین بر تمامی جامعه، نه اعتنایی داشتند و آن را اولین قدم بسوی برقراری، نه نظام استندادی بلکه استبداد مضاعف دین و قدرت می پنداشتند.

 

به عبارت دیگر، انقلابیون چپ و راست و میانه و ملی، کنترل و سلطه بر زن را چیزی جدا از سلطه بر مرد میدانستند. توجیه عدم شرکت در اعتراض و مقاومت در برابر حجاب اجباری بر این استدلال فرصت طلبانه استوار بود که حجاب  مسئله ی مبرم جنبش نیست،. نیز، به لجاظ سیاسی، صلاح نیست که بر سر حجاب از جبهه وحدت بزرگ، خارج شویم.

 

 این، البته بدان معنا بود که تجاوز به حق و حقوق زنان، چیزی جز امری عادی و پیش افتاده تلقی نمی شد. نمیتوان از گروه و یا سازمانی، بسادگی نامبرد که تجاوز به حق و حقوق زنان را با تجاوز به  حق و حقوق  انسان، شناسایی و پرچم مبارزه با انرا برافراشته باشد . به این ترتیب نا دانسته و نا خواسته، گروه ها، سازمانها و آحزاب مخالف با اولین گام بسوی بر قراری حکومت دین بر اساس  حجاب اجباری و یا برقراری نظام مرد سالاری بر بنیان تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، نظامی که با آن بیگانه بودند و از آن شناختی نداشتند، همراهی نمودند و از اعتراض و مقاومت در برابر حکومت آخوندی و حمایت از زنان  سر باز زدند.

 

با این وجود و برغم سختگیری ها، خشونت ها، دستگیری ها، تنبیه و مجازات و شکنجه، در امتداد 44 سال، زنان با مقررات حجاب به ستیز بر خاسته و هرگز از درگیری با ماموران امر به معروف و نهی از منکر و گشت های ارشادی، عملیات جنایتکارانه اسید پاشی و سمپاشی، هراسی بخود راه ندادند. پس از مرگ مهسا، بدحجابی جای خود را به جنبش کشف حجاب داد که روزانه در حال گسترش است. زنان بصعف ساختاری پاسداران و حجابانان آگاه گشه و خوب میدانند که هیچ نیرویی آنقدر بزرگ نیست که بتواند همه جا حضور یابند. کشف حجاب ادامه مییابد تا حجابابان ظاهر شوند. درگیری زنان با پاسداران حجاب و اخیرا با گرگهای هار حجابانان، امری ست روزانه. مقاومت در برابر اجرای مقررات حجاب، بخش عمده ای از زندگی روزانه زنان است. تجهیز و بسیج دائمی نیروهای امنیتی در سرتاسر کشور در جهت یافتن فاعلان کشف حجاب، تنها میتواند دلیلی بر ادامه مقاومت پیگیر زنان و امتناع آنان از تسلیم واطاعت در برابر نظام باشد.

 

تا اینجا بخوبی میتوان مشاهده نمود چگونه زمینه ظهور جنبشی، مثل، زن زندگی آزادی، در درون حکومت پر تناقض آخوندی مهیا گردید و جان تازه ای در جنبش ضد اخوندی دمید و همچون مشعلی، روشنائی بخش مبارزه بر علیه استبداد مضاعف دن و قدرت گردید.

 

آنچه جنبش زن زندگی آزادی را جدا میسازد، جنبشی یست بازتابنده منافع هیچ یک از اقشار، طبقات، اصناف و حرفه ها نیست.. تمامی معانی و مقاهیمی که میتوان از زن زندگی آزادی دریافت نمود از مرزها و محدوده های جدا کننده انسانها از یکدیگر میگذرد، بویژه فرا سوی جدائی جنسیت ها پرواز میکند، افزوده بر تمامی مرزهای جدا کننده، قومی و محلی و منطقه ای. کیست بتواند بارتقا و برابری زنان با مردان به مخالفت برخیزد. کیست در پی خواری و ذلت زنان باشد، زنان همچون همسر و مادر و خواهر و غیره؟ آیا حجاب اجباری تنزل شان زن بیک شیء در خدمت ارضای غرایز مرد نیست؟

 

افزوده بر این کیست که زندگی را فرصتی بشمار آورد برای تحمل درد و رنج در این جهان بامید ورود به بهشت در آن جهان. کیست که نخواهد در این جهان از زندگی لذت نبرد و در پی بهترکردن و بهره بیشتر گرفتن ازان نباشد؟ اراده معطوف بیک زندگی خوب و با صفا، اراده ای ست مشترک و همگانی. نیازی به توضیح نیست که نه زن و نه زندگی بمعنایی که آمد هرگز امکان نمیگردید اگر آزادی نبود. در آزادی است که میتوانیم بانسانیت خود دست یابیم نه تحت قواعد و مقرارتی در خور انسانی که در 1400 سال پیش از این میزیسته است.

 

از اینروست که زن زندگی آزادی جنبشی ست رهایی بخش، بفریاد آدمهایی میرسند که خود را اسیر روایات و احادیثی( دینی و غیر دینی) ساخته اند که در مفید بودنش تردید. بسیار است. زن زندگی آزادی جنیشی است وحدت بخش. آزادی همه را برابر میسازد چون فرصت دهد که هر کسی بشود آنچه که میتواند باشد، بهترین. آیا این همان چیزی نیست که همگان میخواهند؟

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ شهریور ۱۶, جمعه

تکرار تاریخ

    • و خروش و خیزش مردمی!

    • چه خوب بود میتوانسیتم رودر بایستی را کنار بگذاریم و اعتراف کنیم که وضع موجود، وضع مصیبت زده و نکبت بار و اسفناک کنونی، نهایتا ریشه در باورها، ارزشها و اعتقادات دینی ما دارد، دینی که "متولیان" آن فقیه و آخوند و طلبه اند و برخاسته و پرورش یافته در حوزه های علمیه و یا مدارس مذهبی.
    •  
    • همین بس که بخاطر داشته باشیم که این خداوند یکتا و یگانه نبود که آیت خمینی را به "امامت" برگزید، بلکه این انبوه عظیم مردم بودند که در 1357 باستقبال وی شتافتند و بگونه ای خود را به وی تسلیم و سر اطاعت را در برابر او فرود آوردند، چنانکه گویی که از بیخ آسمانها از کنار الله، آمده است، از کنار خدایی بی همتا.
    •  
    • بعضا، از همان آغاز آماده جان نثاری بودند، زیرا که بر آن باور بودند که آیت الله از تبار امامان است و پرچم دینی را بدوش میکشد که بازتابنده باورها و اعتقادات آنها بود. آیا میتوان تصور کرد که  آخوند خمینی میتوانست در میان مردمی ظهور یابد که نه از امام بویی برده بودند و نه از دینی که تسلیم و اطاعت را لازمه رستگاری میداند؟ این بدان معناست که آخوند خمینی میتوانست تنها در میان مردمی ظهور یابد که بر آن باور باشند که "امامت" حکومتی است در ادامه حکومت رسول الله، حکومتی فرا زمینی تا قیامت. در غیر اینصورت چگونه ممکن بود که پس از گذشت یکهزار و دویست سال هنوز در انتظار ظهور دوازدهمین امام از غیبت بسر ببرند. تنها فرا انسان است که میتواند نه تنها برای قرنهای بی شمار بلکه تا ابد زنده بماند. طبیعی ست باوری که از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابد، البته که میتواند تا بی نهایت هم ادامه یابد.
    •  
    • اما، ادامه امامت امام خمینی، در ولایت آخوند خامنه ای، در 35 سال طولانی، چیزی جز ادامه مصیبت و نکبت، تحقیر و خواری بی سابقه نبوده است. متاسفانه، اوضاع کنونی، نیز، نه بسوی بهبود بلکه بسوی وخامت بیشترروان است. در چنین شرایطی، شاید بهترین گزینه آنست که به تکرار تاریخ دل ببندیم، تکرار خروج و خیزش مردم. اینبار، خروش و خیزش در ویرانسازی منبر استبداد دین و قدرت، برهبری آخوند خامنه ای. خروج و خیزش عمومی، نه موقتی و برای یک یا چند روز بلکه متداوم تا آخرین لحظه، تا لحظه فرو پاشی نظام.
    •  
    • خیزش و خروشی که بسرعت بفروپاشی نظام شاهی انجامید، دین، باورها و ارزشهای مشترک دینی نقش بزرگی در منظم سازی و همبستگی و وحدت گروه ها و اقشار مختلف اجتماعی بازی کرد. در شرایط کنونی نه تنها باورهای دینی موجب وحدت نمیگردد بلکه سبب پراکندگی و تشتت، نیز، میشود. اما، تمام زمینه های لازم را برای یک خیزش و خروش جمعی که یه براندازیی نظام بیانجامد فراهم آمده است.
    •  
    • رمینه های فرو پاشی نظام ممکن است اول از همه روی و افزایش دین گریزی و یا بیزاری عمومی از دین بر اساس تعداد شرکت کنندگان در مراسم عزاداری و شرکت آنها در نمازهای جماعت که در کنشگریها و شرایط مختلف دینی بازتاب می یابد. برغم برگزرای مراسم راه پیمائی اربعین و صرف هزینه های هنگفت در سیر کردن شکم یاران امام حسین که البته ارحج است بر تهیه غذا برای کودکان گرسنه بلوچی. مضافا،  تعصب و غیرت ورزی نسبت به تعلقات مذهبی بسی بسیار کاهش یافته است، برغم کوشش نظام که باختلافات گوناگون مادی و فرهنگی و محله ای دامن بزند.
    •  
    • در ارتباط با کنشگریهای جوانان نیروهای انتظامی، نیز، آرایش خود را تغییر میدهند. اخیرا گروهی از زنان بنام حجاب بانان همانند یک نیروی انتظامی - ضربتی بر پوشش زنان نظارت میکنند و بمحض مشاهده "انحراف" پس از تذکر، بناگهان همچون گرگهای گرسنه بسوی طعمه بد حجاب، خود، دختری جوان، حمله ور میشوند و چند نفری با بکارگیری فن های دستگیری، دختر را بزور وارد در درون یک ون مینمایند تا مورد "تادیبات" لازم قرار بگیرد. از این گونه تجاوزات به حق و حقوق مردم، بویژه حق و حقوق زنان، از وقایعی ست که بطور روزمره در سراسر کشور بوقوع می پیوندند و از آنجائیکه همراه با عامل قهر و خشونت و بیرحمی ست، مورد مشاهده عموم قرار میگیرند، رفتاری که اگر در همان لحظه مورد واکنش ناظر و یا ناظران قرار نگیرد، اما، زمینه را برای یک واکنش خصمانه نسبت به حجاب بانان بوجود میآورد. اصلا، نیازی هم به واکنش خصمانه به نگهبانان "پاکدامنی" اجباری نیست. همینکه سبب بروز احساس انزجار نسبت به رفتار تجاوزکارانه حجاب بانان و رفتارهای مشابه ماموران انتظامی، مثل، ماموران برنامه ای جدید بنام "طرح نور،"  که تردید مدار که زمینه را برا یک خیزش عمومی آماده میسازد که میتوان آنرا خیزش ساختاری خواند.
    •  
    • البته، میتوان بر این نوع کنشگریهای تجاوزکارانه، ده ها نوع دیگر که اخیرا به مرک چند جوان در دستگیری انجامیده است افزود که در ان صورت سخن بدراز میکشد. همین بس که بخاطر بیاوریم  که باید کنجاوانه باین سوال پاسخ دهیم که براستی چیست که نظام را وادار میکند به زشترین رفتار تجاوزکارانه برای حفظ سلطه حجاب دست زده و دست میزند، چنانکه گویی در جامعه ما نه ضرب و جرحی بوقوع می پیوندد، نه سرقتی، نه قتلی نه جنایتی، نه بی عدالتی و نا آرامی و اضطراب که یا بوقوع نمی پیوندند و یا اگر هم می پیوندد چندان مهم نیستند در منظر ماموران حافظ پاکدامنی درجامعه اسلامی.
    •  
    • تردید هم نتوان داشت که نظام خود بخوبی آگاه ست که تا کنون کشتار جمعی دارای موفقیتی کوتاه مدت بوده است، از درهم کوبیدن خیزش دانشجوئی در 378 گرفته تا خیزش جمعی در سالگرد قتل مهسا امینی. آنچه حکومت آخوندی باید به تجربه آموخته باشد، آن است که سرکوب و زندان و شکنجه و قتل انسان بر فراز دار مقدس ولایت، به گسترش بیزاری و انزجار جمع از حکومت آخوندی انجامیده است. هم اکنون شکاف بین حکومت آخوندی و بقیه جامعه چنان عمیق است که پر ساختن آن امکان پذیر نیست.
    •  
    •  با این وجود، نظام بدون هیچ حرمتی برای حق و حقوق انسان به سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار ادامه داده و میدهد. چرا که در جامعه ایکه جانشین الله، خداوند یکتا و یگانه برآن حکومت میکند، اصل بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری ست، این خواست و اراده الله در سوره اول کتاب مقدس قران بیان شده است. چه چیزی بهتر از حجاب میتواند نماد تسلیم و اطاعت، نماد یک جامعه اسلامی باشد، جامعه ایکه برتسلیم و اطاعت و فرمانبری، بنیانگذاری شده است.
    •  
    •  اگر، در جامعه زنان حجاب از سر بر گیرند، با رجوع به چه شاهدی بیگانگان در خواهند یافت که به یک جامعه اسلامی مینگرند؟ درست است گنبد مساجد و گلدسته ها هم میتوانند نشانی بر اسلام باشند، اما، نه نشانی بر اسلامی بودن جامعه. یعنی که وقتی به جامعه ای مینگری که حضور زنان در جامعه تحت کنترل قرار دارد و بلحاظ دین ارجح بر آن است که زن در خانه ماند و وظایف خانگی را بانجام برساند، چنین جامعه را میتوان جامعه اسلامی دانست. مثلا، شهرهائی مثل قاهره، بیروت، بغداد و غیره را نمیتوان جامعه ای اسلامی دانست. آخوند خامنه ای، خود را یکی از فقهایی میداند که حجاب را یک واجب دینی میداند، و تردید مدار که همه توانائیهای خود را بکار میگیرد که حجاب همچنان یک واجب دینی بماند.
    •  
    • این بدان معناست، که جامعه ولایت،، جامعه ای که بر آ ن قشر آخوند حکومت میکند، یک جامعه دینی ست. در تمامی لایه های آن از زیرین ترین تا با لاترین، دین و دینکاران نفوذ کرده اند. نیروهای آخوندی از چهارصد هزار تا بیش از پانصد هزار تخمین زده میشوند. اگر، قبلا، در هر روستایی، اخوندی هم وجود داشت هم اکنون در هیچ موسسه، اداره، بنگاه و نهاد دولتی نیست که در ان آخوندی وجود نداشته باشد. آنها ماموران نامرعی حفظ و تداوم نظام اسلامی اند بر بینان تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
    •  
    • اگر، تا قبل از قتل مهسا، بسیاری از تجاوزکاریهای نظام بمنظور حفظ خود، از دیده ها پنهان مانده بود، هم اکنون آشکار شده است و بسیاری بطور روز مره ، نه تنها، ناظر بر آنها هستند بلکه خود هم اکنون مسلح گشته اند با بدیلی که میتواند آنانرا بی نیاز از خرافه پرستی نماید، بدیلی که اساس آن نفی فهم و اندیشه ایست مناسب زندگی بشر در دوران بیابان گردی و بادیه نشینی. جهان امروز تنها بزن احتیاج ندارد برای باز تولید خود که بدان منظور هم به مرد هم نیازمند است. جهان امروز همانقدر نیازمند مرد، توانائی ها و دانستنی های مرد است که نیازمند زن است. جهان امروز سعی میکند هر جا که با جلوه ای از نابرابری بین زنان و مردان برخورد میشود بسرعت در ترمیم آن بکوشند که ادامه نیابد.
    •  
    • بعبارت دیگر، تنها زمانی میتوانیم یکبار دیگر شاهد تکرار تاریخ بشویم که زمینه را برای ظهور و ستایش زن زندگی آزادی را بوجود آورده باشیم. یعنی که با گسترش باور مشترک به ارزشهای نهفته در زن زندگی آزادی ست که میتوان زمینه مساعدی را برای یک خروش و خیزشی عظیم در یگانگی و یکتائی و همبستگی بی نظیربر علیه حکومت آخوندی بوجود آوریم.
    • فیروز نجومی
    • firoz nodjomi
    • https://firoznodjomi.blogspot.com/
    • fmonjem@gmail.com


۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

 

آخوند و فرهنگ

!فریب و ریاکاری

 





بیش از یکهفته است که از دیدار ریئس جمهور جدید، دکترپزشکیان و اعضای کابینه، وزرایی که برای مدیریت کشور برگزیده بود با رهبر مقدس، ولی فقیه، آخوند خامنه ای میگذرد. این دیدار در نوع خود بی نظیر بود و خطبه ای هم که آخوند خامنه ای ایراد کرد، اگر چه تکراری بود، اما، نا دانسته، از آنجا که دوست دارد بزبان خدایی، سخن بگوید، خود را نیز، بیش از همیشه فاش کرد.

 

در آنچه که میاید، فهم و درک خود را از این دیدار و خطبه ای که فقیه اعظم، آخوند خامنه ای، ایراد کرد به خواننده عرضه میکنم. اما، قبل از پرداختن باین موضوع، دوست داشتم، مختصرا، خواننده را با محیط و یا محلی که این دیدار صورت گرفت، آنگونه که ویدیو نشان میدهد، آشنا نمایم، چرا که در این نوع دیدارها هر آنچه که مشاهده میشود با قصد و منظوری و رساندن پیامی به بینندگان، نمایش داده میشوند. مثلا، اگر برای اولین بار نباشد از موارد نادر است که فقیه اعظم را مشاهده کنی که، اگر چه در مرکز، در یک سطح با دیگر میهمانان، بر جایگاه خود قرار گرفته است. که خود قرار است حکایت از چرخشی نماید، هر چند کمرنگ، در رفتار اخوند خامنه ای، شبیه "نرمش قرمانانه،"  نسبت بروشها و سیاستها. در متن خطبه اش هم میتوانی به نشانه های از این چرخش، نیز برخورد نمود. مثل، وقتی که از روی بی میلی از اهمیت "ملت" و حفظ "ایران" سخن میگوید.

 

 بر اساس یک  تفسیر از  ویدیوی دیدار رئیس جمهور و ولی فقیه،  چینش مهمانان را بیانگر این واقعیت میداند  که ولی فقیه تنها با وزرای جدید ملاقات نمیکند که در واقع در کنار چپ او، پنج نفر اول، اعضای کابینه شخصی او قرار گرفته اند و در طرف راست او، ریاست جمهوری و دیگر وزرا و ردیف های پائین تر. در نتیجه فضای وسیعی که در وسط بوجود میاید که با گلیمهای، رنگ و رو رفته پوشیده شده اند، گلیمهایی گوئی که ده ها سال مورد استفاده قرار گرفته اند، بیش از هر چیز نمایان و بچشم میخورند و توجه را بخود جلب میکند. طرحی که با مشاهده آنها قرار است چیزی جز، فروتنی، بی مقدار شمردن دینای مادی و بی اعتنائی به زرق و برق آن به ذهن بیننده خطور نکند. در حالیکه، بسی بسیار زیرکانه تصویری را از آخوند خامنه ارائه دهد، چنانکه گویی، فقیه اعظم، نه در کاخهای مجللی زندگی میکند که زمانی در اشغال شاهان تاجداربوده اند بلکه همچون طلبه ای میزید، بیگانه با تجملات وزینتهای دنیایی، در جایگاهی حقیر پوشیده از گلیمهای رنگ و رو رفته و کهنه و پوسیده، تصویری که به تاثیر آن کمتر بیننده ای بیدرنگ بدان میتواند آگاهی یابد.

 

آخوند را نباید دست کم گرفت. چه، آخوند، قبل از هر چیز یک مبلغ حرفه ایست، بمعنای تبحر در تاثیر گذاری و نفوذ در باور و ارزشهای نهفته در شعور انسان بگونه ای مذبوحانه که در شکل خام و ناپخته، در فریب و ریاکاری بمنصه ظهور میرسند. آخوندها در این جهان، آن جهان دیگر را بفروش میرسانند، بعنوان یک حقیقت محض، با ترس از مکافات در جهنم و خوشزیستی در بهشت. یعنی که، در واقع، حرفه اصلی آخوند چیزی نیست مگر فریب و ریاکاری. حال یکی از فریبکارترین آخوندها، یکی از آنان که از کم زوری و از گدایی، به اقتدار و شاهی رسیده است، این جهان را برای یک ملت 85 میلیونی، به جهنم تبدیل کرده است تا بتوانی در آن جهان ماورایی پای در بهشت نهی و تا ابد در لذت و خوشی بسر بری. چه منطق بر خاسته از خرد انسانی؟ از این جالبتر هم میشود؟

 

 آخوند در زمانی حرفه تبلیعاتی را خلق کرد و آنرا نهادین نمود که تمدن غربی هنوز زاده نشده بود. اگر چه در دوران سلطه گری، بانیان کیش مسیحت، گرداندگان کلیسا خود دوران تاریکی را در تاریخ تمدن غرب بوجود آوردند. اما، برغم صدها سال تحمیل دین با ابزار غل و زنجیر، سرکوب و کشتار، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند. حال انکه، از آنجا که آخوند و فقیه و طلبه، دینمداران حرفه ای، زاده شیعه مسلک، بخش کوچکی از اسلام است، نه اسلام سنتی. یعنی که اسلامی فارغ از قشر دینمداران حرفه ای، بنام آخوند و فقیه و حکومت آنان بر جامعه. اسلام مدارن، نتوانستند با بر قراری دوران تاریکی، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند، چون اسلام از آغاز همزاد تاریکی بوده و همراه آن بجامانده است. تنها گاهی از روزنه ای بارقه از روشنائی به بیرون میجهید. بهمین دلیل هم علم و فلسفه در دوران اولیه اسلام پیشرفت چشمگیری را تجربه کرده است و دانشمندان، علما و فیلسوفانی همچون زکریای رازی، ابو علی سینا و فارابی در آن دوران بوجود آمدند. اگر قشر آخوند همچون دینمداران کلیسائی، تاریکی را بر سراسر اسلام در قرنهای اولیه بر جامعه حاکم میساختند، ممکن بود زمینه را برای ظهور روشنائی و آگاهی بآزادی را فراهم میآورد.

 

حال، اگر به متن خطبه رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در دیدارش با رئیس جمهور و کابینه اش باز گردیم، خیلی طول نمیکشد که در یابی آخوند خامنه ای، کماکان، مثل همیشه، بازی فریب و ریاکاری را آغاز میکند. چرا که 35 سال است که هیچ مهمی، هیچ طرح و برنامه ای نیست که بدودن تایید او امکان اجرا را داشته باشد. در نتیجه، همگان آگاهند که امکان ندارد که مسند وزارتی را فردی اشغال کند که مورد تایید او نباشد. رهبر معظم، چنان با نرمخویی و آرامش در باره تایید وزرایی که میشناخته است سخن میگوید، چنانکه گویی او یک انسانی ست معمولی. مثل، همه آدمهای دیگر، پای را از گلیم خود فراتر نمی نهد. تنها وزرائی را که "صلاحیت" آنها "وثوق" شده بوده است تایید کرده است و خیلی ساده، مثل هرکس دیگر، از بیشتر آنان که شناختی نداشته است در باره آنها نظری نداده است. البته، آقای رئیس جمهور، دانسته یا نا دانسته برای جلوگیری از بحث و جدل در میان ولایتمداران مجلس، حقیقت را آشکار ساخته بود که وزرایی که به مجلس آورده بود برگزیده شخص ولایت فقیه بوده است و اخطار داد که بی جهت به جنک و جدل نپردازند. آنگاه هر اختلاقی در باره وزرای برگزیده، بزودی خاتمه یافت. حرف رهبر مقدس همیشه حرف اول بوده است و حرف آخر و هنوز هم هست.

 

اگر، آخوند خامنه ای خطبه اش را با خالی کردن شانه خود از زیر بار مسئولیت آغاز نمود. اما، مابقی خطبه خود را صرف آموزش وزارت و مدیریت و ریاست به وزرای برگزیده نمود. چنانکه گویی به دانش اموزان دبستان و دبیرستان درس میدهد که مبادا، غفلت کنید 4 سال مدت کوتاهی است اما کارهای بزرگی میتوان انجام داد، همانجا که از خدمات ارزنده ریاست جمهور گذشته، آخوند رئیسی، برگزیده خود، یاد کرد که در طول 3 سال به چه خدمات بزرگی که دست نزده است. آنگاه به آموزش درس وزارت پرداخت که شناخت ظرفیتها، استعدادها  و ایمان و شوق مذهبی و سیاسی، نقش مهمی در پیشرفت دولت در مدیریت کشور بازی میکند. که همکاران را باید از میان جوانان مومن و پر انگیزه برگزینند تا به سرمایه آینده کشور تبدیل گردند. که باید در برگزیدگان کارشناسان، مواظب بود که آنانی را که فقط لباس کار شناسی بتن کرده اند بر نگزیند و هرگز با آنها مشورت نکنند. و وزرا را به سفر به استانها، حضور در میان مردم و دیدن واقعیت از نزدیک تشویق نمود.

 

در میان خطبه اش، آخوند خامنه ای، سر انجام به مطلب مورد علاقه اش هم رسید، عدالت. که باید آنرا یک امر واقعی تصور کرد و طرح و برنامه ها باید بگونه ای تنظیم گردند که پیوسته باعث کاهش اختلاف طبقاتی شود. که اگر بدین منظور قانونی نیست دست بقانون ریزی بزنید، از الویت ها در ادراه کشور باید استفاده کرد. الویت هایی مثل تکنولوژی هسته ای و تکنولوژی هوش مصنوعی. بویژه فضای مجازی را نباید بدون کنترل "ول" کرد، آنرا در تبعیت از یک قانونمندی، باید بدامن مدیریت خود بکشانید. البته که الویت رهبر مقدس برچیدن بساط اینترنت است.

 

خطبه ای که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای برای ریاست جمهوری و وزرای او سر داد، بسی بسیار طولانی تر از آن چیزهایی ست که در بالا، مختصرا، بدانها اشاره ای شد. اما، بسنده، همینقدر که نشان دهیم آخوند خامنه ای، مثل، تمام استبدادگران، در نزدیک به پایان حکومت مطلقه خود، بیشتر دچار توهم میشود و به جانشین سازی توهمات خود با واقعیت تمایل بیشتری نشان میدهد. در خطبه ی آخوند خامنه ای که باختصار در بالا ارائه شد، آیا سخنی از گرفتاریها، مشکلات، از درد و رنجی که مردم بطور روزانه تحمل میکنند اشاره ای هم دیده میشود. آیا از فقر و گرسنگی ای که دامن بخش بزرگی از جامعه را فرا گرفته و بیش از 50% آنان زیر خط فقر که رسما 20 میلیون تومن در ماه تخمین زده شده است، آخوند خامنه ای یادی هم کرد؟ شاید، اصلا از اعتصاب پرستاران بی خبر باشد و هرگز نداند که متوسط حقوق پرستاران 12 میلیون تومن است. یا شاید تصور میکند 12 میلیون تومن همانقدر دارای ارزش است که قبل از 57 دار بود و میتوان با آن چندین خانه و چندین اتومبیل شخصی و غیر شخصی خریداری نمود؟

 

یعنی که در شرایط موجود از هر زاویه ای که به حکومت اسلامی بنگری، نمیتوانی نظام را دست به گریبان بحران های  بیشماری نبینی، بحرانهایی بر ساخته دست نظام و تمامی گنده گویی های آخوندی، بحرانی هایی که زندگی روز مره را سراسر پر از اضطراب و دلهره، تشویش و نگرانی، ابهام و حیرانی میکند. قیمتها تا کجا بالا میروند؟ آیا فردا نان هم در سفره پیدا خواهد شد؟ آ یا آبی هست که بنوشیم و با خود را با آن بشوئیم و طهارت بگیریم؟ کمتر میتوانی کسی را بیابی که بتواند دور نمایی از فردایی نزدیک در ذهن خود رسم کند.

 

 

 آنها که میتوانند پا بگریز از کشور میگذارند و همه خطرات جانی و مالی را میپذیرند. مردم در حالیکه در هوا معلق اند، زندگی را میگذرانند، زندگی ای که بر آن خطر جنگ سایه افکنده است، زندگی ای که هر روز سخت تر شده است. گرانی بیداد میکند، رمق مردم را کشیده است. بیکاری و نا امیدی مزمن و کشنده ای بر دامن بسیاری از جوانان نشسته است. مردم خود را بی پناه احساس میکنند. وقتی ولی الله، حکومت میکند، مردم دیگر حتی نمیتوانند به الله پناه ببرند.

 

این گوشه ی بسیار کوچکی از واقعیت بود که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با ریاست جمهوری و اعضای کابینه اش ایراد نمود، حتی اشاره کوچکی هم بان نکرد. البته، در اینجا به تمامی گرفتاریها از جمله رشد بی سابقه بی عدالتی و رشد نه اختلاف طبقاتی، بلکه اختلاف بین اقلیتی مالک ثروت عظیم و قدرتی خارج از مرزهای شناخته شده و اکثریتی فقیر و درمانده و مایوس. از فساد و تباهی، از رشوه و رانتخواری، از رواج تن فروشی و ربودن اشیا در ملا عام، از شیوع سرقت، بزرگ و کوچک، هر جا که فرصت دهد؛ نیز، از هوای آلوده و تخریب محیط زیست، و بطور کلی، از بلایای خانمان براندازی که در این 45 سال مردم ایران بدان گرفتار شده اند، نه تنها، رهبر مقدس، جانشین الله، خداوند یکاتا و یگانه، فقیه معصوم، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با رئیس جمهور و کابینه اش خواند، اشاره کرد و نه این نگارنده میتوانست بر تمام آن نگون بختی ها، آن ظلم و ستمی که مردم بواسطه باورهایشان تحمل کرده اند، بپردازد، حتی با مختصرترین شیوه بکارگیری و استفاده از کلمات و زبان.

 

اما، در پایان باید ابراز جای بسی امیدواری نمود که هم اکنون، جنبشی در خود و یا بالقوه وجود دارد که بسیاری را بهم پیوسته است. در شرایط موجود، بعید بنظر میرسد بتوان بردوش شخصیتی تاریخی، همچون گذشه، از حکومت آخوندی عبور کرد. با تغییر و متحول ساختن فرهنگ است، با عبور از فرهنگ جهاد و شهادت، باورها و ارزشهای حاکم و بر افراشتن پرچم ارزشهای نوین، ارزش زن زندگی آزادی است که میتوان، از حکومت آخوندی عبور کرد و ارزشهای رهایی و آزادی را از کوری و تاریکی و تعصب و کین خواهی نجات بخشید. در آن زمان است که میتوان دوران نظام استبداد مضاعف دین و قدرت را به پایان آورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۳ شهریور ۲, جمعه

 

آرمان بازگشت بگذشته

و گریز از

جنبش زن زندگی آزادی!


 




وضع موجود در جامعه مقدس ولایت فقیه، وضع اسفناکی ست. پس از نزدیک به نیم قرن حکومت بنام الله، مصیبت و نکبت، فساد و تباهی، غارت و چپاول، سرکوب و خفقان در درون و تنش و دشمنی با کشورهای دیگر. سیاستی برگرفته از اندیشه دینی نه تنها مانع پیشرفت کشور گردیده است بلکه بلحاظ سوء استقاده از ثروت مادی و عدم سرمایه گذاریهای عظیم بمنظور بوجود آوردن یک زیربنای مستحکم اقتصادی، بویژه در عرصه تولید و توزیع کار و سرمایه، نابود سازی فقر و گرسنگی، توسعه رفاه و آسایش و کاهش اختلافات طبقاتی، با صعود دین بر منبر قدرت برهبری آیت الهی که بنوعی بامامت رسیده است، امام خمینی، همه سرمایه های مادی و معنوی کشور را که ملک خصوصی خود میدانست، در بازگشت بگذشته بکار گرفت، گذشته ای که بشر در دوران طفولیت بسر میبرد هم بلحاظ مادی و هم فرهنگی، بشری که در دوران صحراگردی و بادیه نشینی زندگی میکرد..

 

البته، این بازگشت بگذشته، بی درنگ با صعود دین اسلام به منبر قدرت، واقعه ای که کمتر به نتایج آن در عمل آگاه بودند. دین و قددت با هم یکی شده بوند. آنچه تا دیروز دین بود، سر و کاری با بگیر و ببند و متخلفین احکام دینی، مثل احکام حجاب و یا جدائی جنسیتها، برپاداری پارتی در محلها و امکان خوشگذرانی و یا تولید و مصرف مشروب طرب آور و شادیبخش نداشت. در نتیجه کمتر کسی میدانست یکتائی دین و قدرت، یعنی که تقسیم جامعه به جامعه مردان و جامعه زنان، یکی حاکم و ممتاز و برتر، دیگری، محکوم و محروم و فروتر..  

 

همچنین، حکومت دین برهبری آخوندها، با خشونت و خونریزی، بیرحمی و انتقام ستانی آغاز گردید. همه ارزشهایی نهفته در لابلایه آیه های آسمانی کتاب مقدس قران که گفته میشود در بر گیرنده سخنان الله است که مستقیما به پیامبربرگزیده خود مخابره کرده بوده است با ابزار "الهام." اگر چه حکومت الهی برهبری پیامبر برگزیده، محمد، با مرگ او و پایان خلاقت راشدین، خاتمه یافت و الله، خداوند سخنگو، آگاه بریز و درشت زندگی اجتماعی افراد بشر، نیز، پس از در گذشت پیامبر بسکوت همیشگی فرو رفت، چنانکه گویی الله هم در حلقوم مرگ فرو رفته است که موضوع این بحث نیست..

 

موضوع بحثی که میاید، مختصرا، ارائه این واقعیت است که چگونه بازگشت بگذشته، در حکومت آخوندی صورت گرفته است. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، می بنیی که چگونه، هرچند دیر، با این وجود، در آواخر حکومت شاهنشاهی پی ریزی زیربنای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی و علوم مدرن. با شدت بیشتری آغاز گردیده بود راهی که اگر بشکل تصاعدی ادامه میافت، میتوان انتظار داشت که شایستگی رقابت با چین را داشیم.

 

با صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت، نه بر منبر روضه و موعظه، بازگشت بسوی گذشته آغاز گردید، بازگشت بگذشته ای که تنها میتوانست، با تخریب و ویرانی زیر بنای مادی حرکت به پیش، صورت بگیرد. پیشرفت در رمینه های مادی لزوما از الویتهای حکومت آخوندی نبود. حکومت آخوندی از آغاز مشتاق تغییر و تحول در روبنای فرهنگی بود که در مبارزه، مقابله و خصومت با فرهنگ غربی بازتاب مییافت. البته که آخوندهای حاکم با منت با جنگنده های هوایی آمریکا با جت های رادار گریز و تکنولوژی غربی، هرگز سر ناسازگاری نداشته اند. در دوران ریاست جمهوری روحانی بود که چندین هواپیمای مسافربری قرار بود از بوئینگ و ایرباس خریداری شود، قراردادی که بتصویب رهبر معظم، آخوند خامنه ای نرسید.

 

با این وجود آخوند و فقیه و طلبه را نمیتوانی گریران از زیور و زینت پنداری. اما، بیزارند از آنکه مردم آگاه شوند که آخوند امروز در کدام منطقه و در چه ویلاهایی زندگی میکنند. آخوند حاکم از یکطرف، به پس زدن زندگی مادی، رفاه و آسایش برای مردم دست میزند و خود از آن چه لذتها که نبرد، از طرف دیگر چه درسها در تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت که نیاموزند. با این تفاوت که این بار آخوند این احکام را بر فراز منبر قدرت صادر میکند نه بر فراز منر روضه و موعظه.  گذشت آن دوران که میتوانستی لخت و عریان در خیابانهای پایتخت پرسه بزنی. در حال حاضر حجاب هم کافی نیست. کمرو هستند وگرنه خواستار برکه افغانستانی بودند.

 

نزدیک به نیم قرن تبلیغ و ترویج آخوند بر فراز منبرقدرت، مبنی بر بریدن از زندگی مادی، مصرف کم و تولید زیاد، درست است که اکثریت جامعه را بسکوت کشاند و منفعل نمود. اما، آنچه حکومت آخوندی بدان توجه میکند، آنست که باورها و ارزشها، نیرو نفوذ آنها بر افراد بشر انکار ناپذیر است، بویژه باورها و ارزشهائی که ریشه برگرفته از دین در 1400 سال پیش ار این، زمانی میتواند در شخص بماند ودر محیطی میتواند بزندگی ادامه دهد که بتواند در برخورد با باورها و ارزشهای دیگر انعطاف پذیر باشد. در واقع آنچه نظام ولایت فقیه را از آغاز با مقاومت و مقبولیتی محدود روبرو ساخت آن بود که انواع گشت های ارشادی، خود محروم و محدود و نارضی از زندگی، اماده هر خشونت و بیرحمی، دست بزنند که نه تنها مشکلی را حل نکرد، مسائل دشوارتری را هم بوجود آوردند. برغم همه دشواریها سر آنجام آخوندها توانستند جامعه ما را بیک جامعه اسلامی و یا جامعه شریعتی تبدیل کنند. اما پس از 45 سال، افول حکومت آخوندی  بسرعت در حال فرا رسیدن است..

 

این روزها خوشخیالی ست، اگر فکر کند کسی برای دین و مراسم دینی تره ای خورد میکند، بجز جمعی کوچک، بویژه، پس از ظهور زن زندگی آزادی. برغم تمامی خطبه خوانی ها بر فراز منبر قدرت مبنی بر تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت، آخوندها را بالفاظی، همچون، آخوندهای فریبکار، دروغگو و هرزه کار و سلطه گر و بیرحم شناسائی میکنند. این واقعیتی ست که واکنش بدان بعضی اوقات بشکل عمامه پرانی ابراز میگردد. اما، بی اعتنائی زنان به احکام تحمیلی حجاب به بخشی از مقاومت و مبارزه زنان بطور روز مره تبدیل شده است. حال حکومت آخوند میتواند راه پیمائی های اربعین حسینی را براه بیانندازد با صرف هزینه و قراهم آوردن بسیاری از سرویس ها، به هزینه مردم گرسنه. راه پیمائی اربعنین یکی دیگر از ان شعبده بازیهایست که نظام برای ماندگاری خویس و اقناع خارجی ها در داشتن حمایت داخلی بر پا میکند. این در حالی ست که شعبده بازی پاسخ به ترور اسماعیل هنیه همچنان ادامه دارد. البته که الله، در کتاب مقدسش بکمک ولی فقیه آمد و مصلحت او را در تاخیرپاسخگویی  مورد تائید قرار داد..

 

 در بیرحمیها، خشونت و قهر و انتقام ستانی نهفته در ذات این نظام شک و تردیدی نیست. درست دیگر نمیتوان همچون سال 67 بیش 4000 زندانی سیاسی را در سکوت مطلق بقتل برساند. در شرایط موجود شاهد افزایش اعدامهایی هستیم که پیوسته تنها بدلیل خفظ صیانت انجام میگیرد. چه، بعید نیست که برای چندی بمنظور ادامه ترس و ارعاب شاهد افزایش اینگونه اعدامها باشیم.

 

 حال آنکه بعضا، بر آن باوراند انتخاب/انتصاب دکتر پزشکیان، از سیاست جدید نظام مبنی بر بسر رسیدن دوران سختگیری و توجه جدی بوضع و نارضائیهای مردم برخاسته است. اگرچه، تجربه نشان میدهد که روابط ریاست جمهوری و ولایت فقیه هرگز با خوشی و رضایت طرفین بپایان نرسیده است. اما، پزشکیان، برخلاف ریاست جمهوریهای گذشته، بدون هیچ پنهانداری نقش تعین کننده ولایت فقیه را در گزینش مستقیم وزرای کابینه آشکار ساخت که به داد و بیداد و جنگهای زرگری پایان دهند و چنین نیز شد. در این نمونه، ما نظاره گر نظامی هستیم که براساس ذوب همگان در راس  و یا ساختاری که بر بنیاد تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیادگذاری شده است هستیم. درست است که مجلس .ولایت هم در اقتباس با مجالس حکومتهای دمکراسی سازمان یافته است ولی روابط حاکم برآن از تعهد وشریعت دینی بر میخیزد که همچون یک کنش سیاسی بازتاب می یابد.

 

در مقابل حکومت آخوندی، بر روی  اعتصابات پرستاران، برغم گسترش آن بشهرهای دیگر، از جمله تهران. متاسفانه نمیتوان در حال حاضر حسابی بگشائیم. همچنین، نباید انتظار داشت که اعتصاب پرستاران در اقصا نقاط کشور گسترش  و زمینه ای مناسب برای براندازی نظام را فراهم آورد. واقعه ای که ممکن است در اینده ای نه چندان دور هم بوقوع بپیوندد..

 

با این وجود، نظر این نگارنده بر آن است تا زمانیکه حکومت آخوندی بنام الله حکومت میکند، بنام الله میگیرد، میزند، زندانی میکند، شکنجه میدهد و بر فراز دار ولایت بقتل میرساند، وحدت و یگانگی اعتصاب کنندگان اصناف و حرفه های متفاوت، امریست بسیار دشوار. اما، آنچه این واقعه نا محتمل را محتمل سازد، زمانیست که گروهای مختلف با هر جهان بینی و هر رنگ و رخ و لهجه ای، در کنار جنبش براندازی زن زندگی آزادی قرار گیرند. چرا که زن زندگی آزادی فراتر از یک شعار سیاسی ست،  چون ارائه دهنده جهان بینی خاصی  ست که میتواند جانشینی نظامی را بپذیرد که هم دشمن زن است و هم زندگی و آزادی.

 

باور به زن زندگی آزادی میتواند به آن جهان بینی دلخواهی تبدیل شود که تمامی آن عناصری که دین اسلام انکار و یا نفی میکند مورد تائید و تصدیق قرار دهد. آیا، اسلام وجودن زن را بعنوان یک انسان آزاد و مستقل، خود آئین و خود مختار می پذیرد؟  مسئله این است که اسلام انسان بودن مردن را هم برسمیت نمی شناسد. قران مقدس، انسان را با بنده شناسائی میکند، بنده ای که به تبعیت و تقلید میآموزد و به تسلیم و فرمانبری تن میدهد. شاید زشتر ازهمه آنستکه اسلام، دین نفی و انکار زندگی است، که اسلام، دین جنگ و جهاد و شهادت است، دینی ست که نیستی را بر هستی و رنج و درد را بر شادی و لذت ترجیح میدهد، گوئی زندگی اجتماعی در قرن 21 چندان تفاوتی با زندگی در چهارده قرن پیش تغییر و تفاوتی نکرده است. گویی که بر اساس تئوری قرآن، الله بندگان خود را آفریده است برای تحمل درد و رنج و دوری و خود داری از هر گونه لذت وخوشی و پایکوبی و خوش زیستی، عدم مصرف مشروبات طرب زا و کار سخت و مال اندوزی. که در واقع، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت و نفی زندگی  بامید دست یافتن به زندگی بهتری در آندنیای دیگر. به ازادی که میرسیم، از آن نمیتوانی یکجا با آسلام یاد کنی حتی در لفظه هم، اسلام و آزادی  با هم سازگاری ندارند، از معنا و مفهوم و تضاد آشتی ناپذیر انها سخنی نیافزایم که بسی بسیار طولانی خواهد شد..

 

 از این مقایسه نتیجه ای که میتوان گرفت انستکه که امروز دیگر نمیتوانیم از نبود آلترناتیو در برابر ناله سر دهیم وقتی شعاری همچون زن زندگی آزادی برآمده از مبارزه بر علیه یک حکومت دینی در دسترس مان است. چه جامعه و یا ساختاری را میتوان بنا کرد بدون این سه عنصر زن زندگی و آزادی.پ؟ دین نشان داد که تاریکی را بر روشنائی ترجیح میدهد. نفی زن بعنوان یک انسان، از تاریکی بر میخیزد یا از روشنائی؟ مسلم است که هر قانونی که در باره زن زندگی  آزادی وضع نمائی نمیتواند در جهت بهزیستی این عناصر حیاتی زندگی نباشد. شعار زن زندگی آزادی ارائه راهی ست بسوی روشنائی و خوشزیستی در این دنیا. آنکه بریدن از این دنیا و بازگشت بگذشته را توصیه میکند، دست به تقیه میزند اگر خود به زن و زندگی، اگر نه آزادی  باور و عمل نکند

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

۱۴۰۳ مرداد ۲۶, جمعه

عقب نشینی تاکتیکی

و یا حفظ آبرو و حیثیت

حکومت آخوندی!


 

واقعیت آنستکه آنچه هم اکنون در جامعه ما میگذرد، بویژه در ساختار سیاسی، از انتخابات ریاست جمهوری گرفته تا تحلیف در مجلس و سپس برگزیدن وزرا و تشکیل دولتی مسئول اداره کشور، ظاهری ست که نظام، از دیر باز برای گسترش مقبولیت خود برگزیده است. آیا پس از 45 سال، کم انتخابات تجربه کرده ایم؟ آیا تغییر و تحولی هم در شرایط اجتماعی بوجود آمده است در نتیجه انتخابات؟ البته که پاسخ منفی ست. چه، برگزاری چنین مراسمی، بمانند جادوگری ماند که کند بیننده را مات و مبهوت، بآن منظور که پنهان سازد چهره مخوف و خشونتبار ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت. همچنین، انحراف نماید اذهان عمومی را از این حقیقت که همه بلایا، مصیبتها، نکبتها، عقب ماندگی ها از حکومت دینی ست که بر میخیزد، از حکومت آخوندها، فقها و طلبه ها که بر اساس باور به لا الله الا الله، از آغاز در پی هدف دیگری نبوده اند، مگر ترویج جهاد و شهادت در خدمت دین اسلام آخوندی و کشتار معترضین بنام الله و نابودی کفر و الهاد.

 

 این در حالی ست که چهره کریه و مکار رهبر معظم مقدس، آخوند خامنه ای، دیر زمانیست که آشکار گشته است. نه ذره ای اعتماد به تقوا و تقدس وی بجا مانده است و نه مقدار ناچیزی از اعتبار. اجزا و نهادهای مختلف جامعه، بعلت کمبود انرژی در گرمای 45 درجه سانتی گراد تابستان داغ، در انجام وظایف خود فشل مانده و مردم را بخشم و خشونت میکشاند. هم اکنون کمبود انرژی، بسیاری را از خانه ها به بیرون کشانده و باعتراض وا داشته است. اخبار منتشر شده حاکی از آن است که کمتر خانواده ای را می یابی که چندین ساعت خاموشی در روز را تجربه نکند.

 

 کمبود انرژی، نیز، چه خساراتی را که بر زیربنای اقتصادی کشور وارد نساخته، و شیرازه یک زندگی عادی را از هم پاشیده است. نظام تا گلو در باطلاق بحران های بیشماری در حال غرق شدن است. از بحران های اقتصادی ، تورم و گرانی و فقر و بیخانمانی گرفته تا عدم سرمایه گذاری و گریز سرمایه ها تا تخریب محیط زیست و آلودگی هوا. خرابیها و ویرانیهای بیشمار، آنچنانکه، بنظر میرسد که جامغه آماده یک انفجار بزرگ و عظیم است. این احساس را بر انگیزد که  از درون  میجوشد و در التهاب میگذراند. همین بس که نظری به واکنشهای نظام بنگری در ارتباط با ترور اسماعیل هنیه و فرو روی در باطلاق امروز میزنم و یا فردا و  پس فردا.

 

 پس از گذشت دو هفته، معلوم شد که ولی فقیه چرا در انتقام ستانی از اسرائل، دچار شک و تردید و تاخیر شده بوده است. گویا سخت در پی یافتن راهی برای برون رفت از باطلاقی که اربده کشیها و گنده گوئیها و تهدیدهای خود و فرماندهانش بوجود آورده اند. در پی یافتن راهی که چگونه بعقب نشینی در برابر دشمنی که تا چند لحظه پیش خوار و حقیر میشمرد بپردازد، در حالیکه، ضعیف و مستاصل و درمانده و هراسان، بنظر نیایند. هم اکنون، نسبت بگذشته با نرمش بیشتری در شیپور پیروزی میدمند. سر انجام در روز چهار شنبه هفته گذشت در یک سخنرانی کوتاه، رهبر معظم و شجاع حکومت اسلامی همگان را از اراده الله با خبر ساخت که عقب نشینی غیر تاکتیکی را الله مورد تایید قرار نداده است. که شنونده را قانع کند که این نتیجه را بگیرد که عقب نشینی تاکتیکی را الله تایید و تشویق میکند و پاداش هم میدهد. مضاف بر اینکه آبرو و حیثیت انسان را هم ظاهرا حفظ میکند.

 

نقل مطلب بالا، بیش از هر چیز نشان میدهد چگونه دین و سیاست باهم ترکیب گردیده که نتوانی یکی را از دیگری جدا سازی. فرض که رهبری فرمان حمله باسرائیل را صادر کند، آیا ین یک حمله دینی است و یا حمله ای سیاسی و یا بکارگیری مزدوران در جنگ با دشمن، تصمیم دینی ست یا سیاسی؟ میتوان تا آنجا پیشرفت و پرسید که آیا راه پیمائی اربعین، براستی یک راهپیمای سیاسی و یا دینی ست؟ در پاسخ باین سوالات باید گفت، آخوند خامنه ای تبلور دین اسلام است. او دین را تنفس کند و همه ی تصمیماتش را در تطابق و همسازی با آیه های مقدس قران آتخاذ میکند.

 

او همچون پیروانش، قران، کلمات الله را در بر گیرنده دانش نهایی و غایی. علم می پندارد و بر آن باور است که آغاز و پایان را در قران است که میتوانی بیابی. دارای ایمانی ست خلل ناپذیر که سخنگوی قران هیچکس نیست مگر الله، خداوندی که بجز او خدای دیگری نیست. باین دلیل است که قران مقدس مشگل گشای همه مشکلات است. این باوریست کم و بیش تمامی جامعه بدان باور دارند. اما، از انجائیکه دین و قدرت در یکدیگر ادغام شده اند، اراده گزینش را محدود نموده است. مثلا، کشف حجاب را باید یک کنش دینی خواند و یا سیاسی.؟

 

بعبارت دیگر، در حالیکه حکومت آخوندی ماهیتا یک حکومت دینی است، اما، این تمایل وجود دارد درمیان ناظران شرایط سیاسی جمهوری اسلامی، که بعد دینی سیاستها، برنامه ها و تصمیمات نظام نادیده گرفته شود، حال آنکه همه چیز باید بنظر کسی برسد که دین تنفس میکند. اخوند خامنه ای از دیدگاه دین است که به جهان مینگرد. بر آن تصور است که اسلام، دینی جهانی ست، لا الله الا الله. که بجز الله خدای دیگر نیست. همه کافر و دروغگو و یا منافق و مشرک هستند، اگر بخدای دیگری باور کنند.

 

اگر بحث وحدت دین و قدرت و جزئیات آن را در همین نقطعه نگاهداریم و از جزئیاتی لازم برای رسیدن به نتیجه ای که به بیان آن مبادرت میکنیم آن است که تداوم حکومت آخوندی را باید ناشی از باور و حرمت و علاقه به سمبل های دینی، باور به یکتائیی ویگانگی خدا، همه باورهایی هستند مشترک بین قشر کوچک حاکمین و صاحبان ثروت و سرمایه و ما بقی جامع از وسط  تا زیرین ترین لایه ها، ارزشها و باورهایی که بخواهی یا نخواهی  فرمانروای سلطه افکن بر اساس آن حکمرانی میکند. حکومت آخوندی هم چیزی نخواهد مگر همانچیزی که الله میخواهد، تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

 

 

در اینجا لازم است که دو دین، اگر چه از یک جنس اند، اما، بمناسبت اینکه بر فراز چه نوع منبری صعود میکنند، آنها را از هم جدا میکنیم. مثلا در دوران شاهی، آخوند بر فراز منبردین یا منبر روضه و موعظه، صعود میکرد. این منبر با بحکومت رسیدن آخوند به منبر قدرت تبدیل شد. بر فراز منبر وعظ و موعظه، عمل به موازین شرعی از سر اراده است و اختیاری. حال، آنکه وقتی آخوند برفراز منبر قدرت صعود میکند، همه قواعد و قوانین شرعی را عرفی و قانونی میسازد.

 

چه، زیانی اگر بار دیگر بپرسیم آیا کشف حجاب، کنشی ست برخاسته از دین ستیزی؟ چه بسیارند دینمدارن که ادعا کنند که اسلام چه ارتباطی دارد با حجاب و حجابداری؟ حال آنکه او فراموش میکند که از اسلامی سخن میگوید که بر فراز منبر قدرت صعود کرده است. این دین هیچ سر ناسازگاری با علم هسته ای و دست یابی به اسلحه نابودی هستی، ندارد.

 

آخوند، ولی فقیه، سالهاست که آغوش خود را بر علوم هسته ای گشوده و میلیاردها دلار تا کنون بابت آن هزینه کرده است، بان امید که به اسلحه دست یابد نابود کنند. اسلحه ای که هرگز بدان دست نخواهند یافت. چرا که قدرتهایی که باید بدانند میدانند آخوند خامنه ای به نیستی میاندیشد و نه هستی. او حتی هستی را در این جهان وقتی دارای ارزش می پندارد که در خدمت آندنیا گذرانده شود. در این جهان چسم بر روی لذایذ و خوشی ها، خیزش و خروش و طرب و شادی دست بکشی و بهوش که مبادا روی زیبای خود آشکار سازی اگر زنی و اگر مردی مبادا چشمها را بزیر نیفکنی و یا الله را از خاطر برده باشی. خطاهایی همچون کشف حجاب و آمیزش زن و مرد و یا استفاده از نوشیدنیها و خوردنیهای شادی آور، اگر تنبیه و مجازاتی در شرع اسلام برای آن تعین شده است و در آن جهان باید پاسخگو آن باشی، در زمانیکه آخوند بر منبر قدرت صعود میکند  تنبیه و مجازات را در این جهان در پی خواهد داشت.

 

در پایان، باید اعتراف کرد که ما با واقعیتی تلخ روی در روی قرار داریم. زمان نشان خواهد داد که تا باورهای دینی خود را مورد نقد و بازبینی قرار نداده ایم، بعید بنظر میرسد که بتوان باین سادگیها نظام را بر اندازی نمود. چرا که عبور از حکومت آخوندی، لازمه اش پاکزدائی نهاد های اجتماعی ست در هماهنگی با پاکزدائی دین از درون و وجودمان است. دین و باورهای دینی ست که در لابلای نهادهای جامعه نفوذ کرده و بدون آنکه خود بدان آگاه باشیم بدرون ما راه یافته و حتی در سلولهایمان نفوذ کرده است. این است که بدشواری میتوان به براندازی حکومت دین اندیشه نمود اگر اماده نباشییم به پاکزدائی وجود خود از دین دست بزنیم.. اما، چه جای نگرانی ست، ریرا که، دیر زمانیست، هر انچه که نیاز داریم برای نقد و نفی دین بر منبر قدرت، میتوانیم در دیدگاه جنبش زن زندگی آزادی بیابیم .مطمئن که پشیمان نشوی.

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com