۱۴۰۳ بهمن ۲۶, جمعه

بیائید بزمانی بیاندیشیم

که بانک الله اکبر

از گلدسته

هیچ مسجدی بگوش نرسد!

 

اگر بخواهیم نگاهی تازه بیافکنیم به انچه در جامعه ما در سال 57 به وقوع پیوست و با چشمانی گشوده، به تحول و دگرگونی بسیار عظیم و گسترده با عواقب وخیم ان در منطقه و جهان بنگریم، شاهد بر چیزی نیستیم مگر پیروزی دین بر قدرت و انحصار آن در دست آخوند و فقیه و طلبه. که چیزی بطول نکشید که آخوندها در اداره جات و پشت میزها و رفته رفته در جایگاه قدرت ظاهر شدند. قوه قضائیه را بسرعت در کنترل خود در آوردند، چنانکه گوئی که در حوزه علمیه، در عرصه حقوق و قضا تخصص بدست آورده بودند. این بدان معنا بود که آخوندها، حاکم بر جامعه شده بودند. که آخوند نه براساس قانون بلکه بر طبق قوانین شریعت میزان تنبیه و مجازات، حتی حکم اعدام متخلفین را صادر میکردند. آخوندهای مکلای یقه کوتاه هم باید بخشی از ورود اخوند به عرصه قدرت دانست، عرصه گفتگو و عهد و قرار داد و بازی بده بستان.

 

  پس از فروپاشی نظام شاهی، چیزی بطول نیانجامید که قهر و خشونت و کین خواهی با کشتار سران رژیم شاهی بر فراز بام نشیمنگاه آخوند خمینی آغاز گردید، شاید از آوای شلیک تیرهایی که بدست پیروانش، بر قلب قدرتمداران پیشین و مخالفان نظام می نشست، حضرت امام، حتما احساس رضایت هم میکرده و انتظار دریافت پاداش از الله هم داشته است، بویژه وقتی که فرمان اعدام دستجمعی بیش از 4500 نفر از زندانیان سیاسی را بجرم کفر و الحاد،  منافق و کافر و مشرک. صادر کرده بود. حضرت امام باید  در آنزمان، خود را قادر و فناناپذیر احساس میکرده است، احساسی که جانشین او نیز از آن بسیار لذت برده و میبرد.

 

آنچه هر مقاومتی را در برابر حکومت آخوندی مشکل برانگیز مینمود آن بود که خدایی که حکومت آخوندی بنامش به هر جنایت و بیرحمی و انتقام ستانی که دست میزند، همان خدائی بوده و هست، که اکثر مردم هر کاری را دانسته یا نا دانسته بنام او آغاز میکنند. در اینجا اختلاط دین و قدرت بگونه ای ست که نمیتوان یکی را از دیگری مشخص نمود. مثلا ، وقتی حضرت ولایت، بر فراز منبر قدرت قرار میگیرد، از زبان دین، از زبان الله سخن میگوید و یا از زبان قدرت، آیا آنچه میگوید تهدید آمیز است و ترس آفرین؟ دوگانگی ای که بازتاب آنرا در بخشندگی الله از یکطرف و کشتار ناباوران و سوزاندن آنها در آتش دوزخ از طرف دیگر، میتوان مشاهده نمود، بنام همان خدائی که بیش از 90 درصد ملت بدان اعتقاد داشته و دارند، آخوندهای مقدس دست خود را بخون انسانهای بیشماری آلوده و به هر جنایت و خیانتی، از گروگانگیری گرفته، تا جنگ و تخریب و خونریزی دست زده اند بدون انکه هرگز دچار کوجکترین شرمی شده باشند. همگان فرصت یافتند، هر چند کوتا،ه بر جلاد آن دوران، حمید نوری که بدست قهرمان زمان، ایرج مصداقی، در دام عدالت غربی گرفتار شده بود بنگرند.

 

 بنام الله، خدائی که بخشنده است و مهربان، آخوندها چه سرها را از تن که جدا نکردند و هنوز هم، چه زبانها از حلقوم بیرون نکشیدند، و متهم بخطا کاری را تحت شدیدترین شکنجه ها و تجاوزات، از جمله تجاوزات جنسی قرار نداده و میدهند. بنام الله است، همان خدا که بدرگاهش پناهنده شویم، چه زخمها، چه شکنجه های درد آور و کشنده ای که بر مخالف و دگر باور روا نداشته و بنام همان خدائی که مشترکا در برابرش برخاک افتیم، چه کابلها و شلاقهای کشنده که بر تن مشرک و ملحد و کافر و منافق وارد نیاورند. در حال حاضر هم روزی نیست که بنام الله انسانی را بدار مجازات نیاویزند.

 

نتیجه ای که مشتاقم، در این گفتار بدان برسم، این است که آخوند خامنه ای، از سلاحی بهره میبرد که هیچ حاکم دیگری دردوران اخیر از آن هرگز بهره نبرده اند. اخوند خامنه ای زره دین را به تن دارد. او با دین برخیزد و بخسبد و با دین نفس میکشد. آخوند خامنه ای، بر مسند قدرت دارای ان توانائی ست که بر سازد واقعیت را بر اساس انچه بنقل در 1400 سال پیش از این وقوع یافته است. آخوند خامنه ای بمناسبت های گوناگون و یا بمنظور یافتن امدادی در گذار از مانعی مهم ، از الله و یا گفتار او در قران مقدس بجستجوی میپردازد. از الله آموخته است که اگر باو توکل کنی، نگرانی بر فائق آمدن بر هیچ مانعی، هر چند بزرگ، را هرگز بخویشتن راه نباید دهی. آخوند خامنه ای درسهای سیاسی را از خدایی میاموزد که آنچه محال  و غیر ممکن است ممکن مینماید.

 

حال واقعیت را چگونه باید دید، آیا باید آخوند خامنه ای و یا هر آخوندی را تجلی باور به الله و عقل و خرد الهی دانست و یا او را باید همچون موجودی بنگریم مدرن، که باورهای درونی اش، ممکن است کوچکترین ربطی با جایگاه اجتماعی او نداشته باشند. حال آنکه آخوند خامنه ای درست است که تاکنون همه هرچه داشته است هزینه کرده است که دست بمب هسته ای و موشکهای ویران کننده و پهبادهای تیز هوش بیابد تا با لاف گزافی بیشتری به خطبه گوییی بپردازد. در نتیجه کوشش نظام را برای دستیابی باسلحه های ویران کننده، نباید نشانی از تلاش و کوششی دانست در سوی رسیدن به قافله تمدن، بلکه استفاده از این علم و تکنولوژی را باید ابزاری بشمار اورد بسوی نیست گرایی و بازگشت بدوران عاشورائی.

 

اگر، آنچه تا اینجا آمده است موجه است، باید این سوال معروف را  یکبار دیگر تکرار کنیم که در شرایط کنونی چه باید گرد؟ در زمانیکه، جامعه در حال غرق شدن در انواع بحرانهاست، آخوند خامنه ای بکدام زبان میتواند سخن بگوید و آنرا با حرف قدرت بیامیزد؟ بدون تردید، همچون 46 سال گذشته بزبان دین وقدرت همزمان سخن میگوید، چنانکه باورمندان را همچنان سرگردان و حیران نگاه دارد، اما، نه برای 35 سال دیگر.

 

 آنچه حکومت آخوند خامنه ای از آن بی خبر است، آنست که کیش زن زندگی آزادی، کیشی ست در نفی کیش اسارت و بندگی در بند و زنجیر شریعت اسلامی. باین حقیقت باید اعتراف بکنیم  که حکومت اخوندی زمینه را برای ریشه کن کردن باورها و اندیشه های خرافی و پرستش افسانه و اسطوره ها را فراهم آورده است. بدین لحاظ آخوند خامنه ای و همگنانش به آینده مردم کشور ایران بزرگترین خدمت را کرده و با فروپاشی حکومت آخوندی و رهایی از شریعتی که زن را نیم مرد میداند و زندگی را باری سنگین و رنج آفرین می بیند و آزادی را خصم آشتی ناپذیری انسان و انچه انسانیست میپندارد. که آزادیست که انسان را غرق در گناه و معاصی میکند. تردید مدار که پس از حکومت اسلامی، هرگز از هیچ مسجد خدائی بانک الله اکبر هرگز بگوش کسی نرسد. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi  

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۳ بهمن ۱۹, جمعه

 

دونالد ترامپ:

تسلیم،

 نه بمب، نه موشک

!و نه پهباد


با ورود دونالد ترامپ بصحنه سیاست و بازی قدرت، ناگهانی همه چیز در سطح ملی و بین المللی دچار ابهام گردید؟ از جمله رابطه امریکا با حکومت اسلامی، به رهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای. البته که دونالد ترامپ بر آنست که چیز عجیب و غریبی نیست که او از رهبران جمهوری اسلامی میخواهد. همین بس که آنها نشان بدهند که در پی دستیابی به اسلحه هسته ای نیستند. نکته ای که با استقبال اطرافیان ریاست جمهوری، مسعود پزشکیان و کارگزاران ولایت فقیه مواجه گردید. که اگر منظور دست یابی به اسلحه کشتار جمعی ست، اصلا، چه جای نگرانی است که دیر زمانی ست که ما فتوای فقیه را داریم که دستیابی باین اسلحه را ممنوع اعلام کرده است. این در حالی ست که ترامپ چیزی فراتر میخواهد، تسلیم، نه بمب و موشک و پهباد و یا جنگ و تخریب و ویرانی. بنظر میرسد که نظام سرانجام مجبور شود یکی از این دو را برگزیند. 

اما، چند روزی، قبل از دیدار دونالد ترامپ با نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در واشینگتن و بیان مواضع خود در برابر جمهوری اسلامی، آخوند خامنه ای سخنانی در دیدار با شرکت کنندگان در چهل و یکمین سال مسابقات بین المللی قران خوانی، ایراد نمود بیانگر مواضع آشتی ناپذیر حکومت اسلامی با خواستهای امریکا. آخوند خامنه ای مدعی شد بسیاری از کشورها هستند که از سیاستهای امریکا، بسی بسیار دلگیرند، اما، جرئت بیان انرا ندارند. حال آنکه، "ملت ایران" (از واژگان جدید، بجای "امت اسلامی" که اخیرا آخوند خامنه ای و پیروان او بکار میبرند)، شجاع هستند و میتوانند بدون کوچکترین ترس  و وحشتی  بگویند: 

آمریکا متجاوز است، آمریکا دروغ‌گو است، آمریکا فریب‌کار است، آمریکا مستکبر است و «مرگ بر آمریکا». 

این سخنان که در بطن آن استقبال و خوشآمد گویی به جهاد و شهادت و ظاهرا، چالش قدرتهای بزرگ نهفته است، تا چه حدی میتواند احساسات و عواطف مردم را به امریکا، بازتاب دهد، باحتمال خیلی زیادی، بسی بسیار اندک. اما، هدف آخوند خامنه ای، در پس این کلمات، چیزی نیست مگر تحکیم و تعمیق ساختار باور به جهاد و شهادت..چه باک اگر، در مصاف با  کفر و باطل و الحاد، در پیروی از شاه شهیدان، امام حسین، دست به جهاد بزنیم و بشهادت برسیم. باوری برخاسته از کیش امامت در دفاع از ساختار قدرت، باوری مبنی بر یکتائی و یگانگی دین و قدرت،  که 46 سال است بر تمامی عرصه های اجتماعی سلطه افکنده است. 

بعضا، بر آن باوراند ک که شعارهای مذهبی و خطبه گویی بنام الله و فرا خوان به جهاد و شهادت، دیر زمانیست که جذابیت خود را از دست داده اند.هم اکنون شرکت در مراسم دینی در مساجد بحد اقل رسیده است. تردیدی نیست که پس از 46 سال حکومت آخوندی و سقوط درسراشیب ذلت و خواری، به گریز بسیاری از دین منجر شده و بر احساس و عواطف بسیاری، نیز،  نسبت به دین و متولیان آن، قشر آخوند و یا قشر مفتخوار جامعه تاثیر نهاده است. با این وجود، در شرایط کنونی، شرایط خفقان و سرکوب، شرایط گسترش فقر و بدبختی، نمیتوان با دقت زیادی در باره رشد دین گریزی، دین ستیزی و یا دینخواهی و دین دوستی سخنی گفت. 

شاید بقای حکومت آخوندی را، برغم تمامی ناکارآمدیها و ناکامیها و فراگیری بحرانها در تمامی عرصه های جامعه، هنوز باید به حضور دین، هر چند کم رنگتر از گذشته، در زندگی روز مره آدمها نسبت داد. هنوز بسیاری، بنام خدا از خواب برخیزند و بخسبند. بنام خدا هر کاری را آغاز کنند، از جمله هنگام باز تولید نسل آینده. یعنی رابطه آدمها با دین، بنظر نمیرسد چندان صدمه ای دیده باشد، حتی، اگر به نقش ویرانگرآخوند در جامعه هم آگاه باشند. اما، آنچه بدان آشراف کمتری وجود دارند، آنست که باور و ایمان باصل و فروع دین، ازجمله باور به جهاد و شهادت زیر بنای ساختار قدرت ا بواسطه آخوند و فقیه و طلبه، قشر حاکم بر جامعه به رهبری آخوند خامنه ای، جانشین الله بر روی زمین. یعنی که جانشین همان خدائی که همگان بآن اعتقاد دارند و در برابر او پیشانی خود را به نشانی پذیرش بندگی و امید برستگاری، بر خاک مینهد. 

باین واقعیت، آخوند خامنه ای بخوبی آگاهی دارد که هنوز، نیست کسی دیگر که بتواند بجانشینی الله بر جامعه حکومت کند. این اختلاط  و با هم یکی نمودن دین و قدرت است که باید بزرگترین مانع بر سر یک خیزش همگانی، همچون خیزشهای 57 که به فروپاشی نظام شاهی انجامید دانست. یعنی که مبارزه براندازی نظام، تنها، بعنوان یک دستگاه سیاسی بعید بنظر میرسد که باهداف خود برسد بدون نقد و بازبینی نقش دین در ایجاد شرایط موجود. 

اگر، به خطبه خوانی حضرت ولایت فقیه در 14 بهمن ماه در حضور شرکت کنندگان در مسابقات جهانی قرآن خوانی، با دقت بیشتری بنگریم، میبینیم که چگونه از این مناسبات خود ساخته مقدس، برای تحکیم اختلاط دین و قدرت بهره گیری میکنند. چرا که با بر کشیدن قرآن و ستایش و بزرگداشت شکوه و عظمت آن، آخوند خامنه ای خود را در پناه سنگری قرار میدهد که هنوز پایدار و امن تر از هر سنگر دیگری، در جامعه محسوب میشود، بویژه، وقتی جانشین خدا بر روی زمین بر راس ساختار قدرت قرار گیرد، جایگاهی که میتواند بکارگیری خشونت و انتقام ستانی را توجیه نماید. 

البته که خطبه خوانی، اخوند خامنه ای، بر حسب معمول، ظاهرا، از دین و دینمداری آغاز گردید و با ورود در سیاست و بازی قدرت خاتمه یافت. این بدان معناست که همچنانکه دشوار است که بگوئی که آخوند خامنه ای، بعنوان یک روحانی روضه خوان بر فراز منبر دین بر نشسته و سخن میگوید و یا بر فراز منبر قدرت؟ بهمین ترتیب بدشوار میتوانی بگویی که آخوند خامنه ای، از زبان تقدس وپاکی سخن میگوید و یا به ربان زور و فریب و ریاکاری؟ بدین روی، وقتی بسخنان او با دقت بیشتری مینگری، می بینی که در خطبه دینی بافسانه ها و اسطوره هایی در کتاب مقدس قرآن رجوع میکند، برخاسته از قدرت، قدرتی ماورائی. با همه تیز هوشی اش آخوند خامنه ای، بنظر نمیرسد، به ناخود آگاه خویش اشراف داشته باشد. که خود را همچون خداوند یکتا و یگانه می بیند و دیگران را بندگان و فرمانبرداران خویش.

. آخوند خامنه ای، در ستایش و عظمت قرآن،  انرا "معجزه" میخواند، معجزه ای که الله بکار میگیرد که نبوت محمد را باثبات برساند.  که قران کتابی ست حاوی مفاهیم و معانی عمیق در باره هستی و نیستی. که قران کریم دروازه دو عالم را بر روی بشر میگشاید. درسهای قرآن تجربی اند. بابهره گیری از درسهای قران بشر میتواند زندگی خود را سامان دهد و بر همه مشکلات فائق آید. در قران است که توکل بخدا توصیه میشود. چه با توکل به الله همه مشکلات حل خواهد شد و به عامل دیگری برای موفقیت نیازی نیست مشروط به یقین، اعتماد و ایمان بلحاظ ذهنی و عینی بقدرت الله. تفکری که نگارنده را بیاد جمله معروف مارکس مبنی بر دین تریاک توده ها انداخت، شعاری که در آغاز فروپاشی نظام شاهی، بمنظور خنده و مسخره بر پرچمها در دست دینمداران تظاهر کننده، نقش بسته بود.   

آخوند خامنه ای، در ادامه سخنان خود، تاکید میکند مبادا که نسبت بقدرت الله تردید بخود راه دهید. سوء ظن بقدرت الله، در قرآن مورد مذمت قرار گرفته است. چه، با توکل به الله، آنچه محال و غیر ممکن است، باذن الله ممکن میشود. بعنوان مثال آز قران نقل میکند که با توکل بخدا: 

یک گروه کمی دُوروبَر طالوت توانستند باذن‌الله غلبه پیدا کنند بر یک دشمن گردن‌کلفت. 

آیا، این بدان معناست که نظام، نیز، در مصاف با امریکا و اسرائیل باید امید ببندد باذن خدا که پیروزی بر نیروی شیطانی امریکا و اسرائیل را ممکن نماید؟ امید بستن به معجزه الهی، در منظر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، یک واقعیت است نه افسانه و نه نشان شکست و سامان بخشی به لشگری منهزم شده ولایت، در غزه و سوریه و لبنان و رفته رفته حشد شعبی در عراق و حوثی ها در یمن. اما، مشکل آنجاست که جانسین الله بر روی زمین، باخر خط رسیده است. راه بازگشت را نیز بر روی خود بسته است. بعید بنظرمیرسد که اینبار آخوند خامنه ای بتواند چندان امیدی به تداوم حکومت آخوندی تحت شرایط بحرانی موجود ببندد. مگر آنکه چشمان خود بر بمبارن تاسیسات هسته ای، موشکی و پهبادی ببندد، چنانکه گویی هرکز اتفاقی نیفتاده است، همچون گذشته ای نه چندان دور که در ان، نیروهای اسرائیلی از هوا تمامی سیستم دفاعی نظام را ویران نمودند. آیا، شرح واقعه ای چنین شرم آور، بگوش کسی رسید و یا باین غفلت ننگین کسی اعتراف کرد؟ 

 تردید مدار، که نظام برغم گفتمان جهاد و شهادت، برای بقای خود، بهر ذلت و خواری اماده است که تن بدهد و حقایق را، مثل، همیشه وارونه نموده شکست را پیروزی بخواند و خواری و حقارت را سرافرازی و سر بلندی. محالی که باذن خدا ممکن میشود. این بدان معناست که نظام به ویرانی در تاسیسات هسته ای و موشکی و پهبادی هم تن میدهد، بدون انکه واکنشی بدان نشان بدهد و یا کسی از آن با خبر شود. در همین اخیرترین خطبه اش بمناسبت برگزاری مسابقات جهانی قران خوانی، ولی فقیه، دست به وارونه سازی حقیت زد وقتی اظهار داشت 

اگر به شما میگفتند که بنا است غزّه‌ی یک‌وجبی، با قدرت بزرگی مثل قدرت نظامی آمریکا مواجه بشود، روبه‌رو بشود و با هم بجنگند، و غزّه غلبه کند بر او، شما باور میکردید؟ 

آری، این مردم امریکا و اسرائیل هستند که تشنه و گرسنه، خسته و کوفته، ویلان و سرگردان در ویرانه ساختمانهائی که روزی خانه و پناهگاه آن ها بوده اند، بر طبل پیروزی و شادی میکوبند. 

اما، خاطر باید آسوده داشت که نظام هرگز بدست نیروهای خارجی منهدم نشود. در عین حال هم براندازی نظام بدست نیروهای درونی، زمانی امکان پذیر میشود که زیر بنای دینی آنرا بازگشائی و تهی بودن درونش را به معرض نمایش بگذاری، چنانکه آنرا روانه عرصه خصوصی سازی، چه آرامبخش و فریبنده و چه خشونتبار و بیرحم و انتقام گیرنده. از آنجا که ساختار دین و قدرت در هم تنیده اند، بعید بنظر میرسد تا با خرافه گرائی و افسانه و اسطوره پرستی بمبارزه برنخیزیم، بتوانیم در براندزی نظام، براحتی پیروز شویم. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ بهمن ۱۲, جمعه

 

بدور ریختن

باورها و ارزشهای کهنه

رمز رسیدن

به زن زندگی آزادی!



حکومت دین دیرزمانی است که باردار شده است، باردار "آزادی،" ثمره ی همآغوشی و همخوابگی نامشروع ادوشیزه زیبا روی قدرت، چنان توانا که باسارت و بندگی کشاند دیگری و در هم کوبد هر مقاومت و اعتراضی را. اگر با کمی دقت به تاریخ خود بنگریم خواهیم دید که تنها استبداد شاهی نبوده است سبب خفه ساختن     نطفه ی آزادی، در طول تاریخ بلکه، در اصل، دین بوده است، پنهان در ماورای قدرت، اما، آغشته بآداب و عادات، رسم و رسوم، و گفتار و کردار، وجدان آگاه ما را بگونه ای شکل بخشیده است که به تسلیم و اطاعت خو بگیریم و در جامعه برای رشد و نمو روح آزادی، محلی بجای نگذارد.

 

بعبارت دیگر، فرهنگ استبداد را دین و نهادی های دینی در دامن خود پرورده و ببلوغ و جوانی رسانده اند. چه زود در میابیم که ما بعنوان انسان هیچ هستیم در برابر الله، خداوند یکتا و یگانه. بما میاموزند با ستایش الله، چشمها بر گشائیم برای تکرار التزام به اسارت و بندگی خود به الله در مراسم نمازگزاری و تکرار آن، حداقل، پیج بار در روز. افزوده براین بزرگی و عظمت الله را تنها با بزبان راندن کلماتی که الله خود برگزیده است، باید مورد ستایش و نیایش قرار داد. در مراسم ستایش الله، هماهنگ نمائی  آنچه که بزبان گوی  با  تعظیم و تکریم و نهادن پیشانی بر خاک و اعترف  بحقارت و خواری خود و رحیم و رحمان نامیدن الله..

 

 بی دلیل نیست که با واژگونی استبداد سیاسی، براحتی به استبداد مضاعف دین و قدرت تن دادیم، در حالیکه فکر میکردیم با رفتن شاه از کشور، عروس زیبای آزدی را درآغوش خواهیم کشید. چه توهمات و خیالبافی های شیرینی، همچنانکه، بعدا، آشکار گردید، نتیجه اش چیزی نبود مگر اسارت و بندگی برخاسته از باور به دینی که چیزی نجوید و نخواهد از آدمی بجز تسلیم و اطاعت و فرمانبری و تبعیت و پیروی.

 

این بدان معناست، که ما تنها با یک نطام استبداد سیلسی روی در رو قرار نداریم، نظام آخوندی قبل از آنکه، یک نظام سیاسی محسوب شود، نظامی ست عمیقا دینی. باین معنا، ساختار دین و قدرت را در خدمت پیشبرد و گسترش دین قرار میدهد، بگونه ای که دین بر تمامی نهاد ها درعرصه های مختلف جامعه سلطه افکن گردیده و هر نهاد و موسسه سود دهی را به تبعیت از خود در آورد.

 

باید بخاطر داشته باشیم که در فهم حکومت ولایت فقیه، ما با یک نظام سیاسی دیکتاتوری، مثل، نظام هزنی مبارک، در مصر و قذاقی در لیبی و بن علی، در تونس روبرو نیستیم.. ظاهرا، حکومت آخوندی بلحاظ ساختار سیاسی دارای تفاوت چندانی با حکومتهای دیگر جهان ندارد، اگر تنها به سطح بنگریم. ولی اگر روی خودبسوی درون نظام بگردانیم، آنچه قابل مشاهده است. سیاست را بینی که بی رنگ شده است، گویی که هرگز نقشی بازی نکرده است در صعود و فرود بازی سیاست. مضاف براین، دین را بینی، نیرویی گرداننده آنچه که در درون دستگاه آخوندی بگردش در میآید، نیروی دین. دین نه به معنای ملجا و پناگاه بی پناهان و یار یاور فقرا و مستمندان. دین نه بعنوان داروی رهایی از درد و رنج و مرحم گذار بر زخمهای کشنده. بلکه دین بعنوان ابزار کسب قدرت در خدمت بنیان نهادن دین بلحاظ زیر بنایی و روبنائی.

 

 

بعضا، نقش دین را در ساختار قدرت نادیده میگیرند. چه اگر، حکومت آخوندی را اساسا یک دستگاه سیاسی بدانیم، همچون، دیگر دستگاههای سیاسی در جهان، تردیدی نیست که در مبارزه با ان، باید به استراتژیها و تاکتیهایی اندیشه کنیم در خدمت شکست رقیب در عرصه سیاسی، همچنانکه جنبشها و انقلابات قرن بیستیم، همه بدون استثا سیاسی و نهایتا ذر پی کسب قدرت و توسعه آن بودند. در حالی که حکومت آخوندی، اساسا یک حکومت دینی است.

 

این، بدان معناست آنانکه به براندازی نظام می اندیشد. باید بخاطر داشته باشند که با حریفی که روی در روی قرار دارند مجهز با تاکتیکها و استرتژیهائیست بر گرفته از متن صریح قران مقدس، یا استخراج یافته است از احادیث و روایات، گفته های پیامبر و امامان، جانشیان پیامبر، بنابر تفسیر و تعبیر علمای شیعی.

 

بعضا، حکومت دین را یک حکومت ایدئولوژی می پندارند که ایرادی نیست. بواسطه حصور عناصر مشترک در یک نظام دینی و  نظامی ایدئولوزیک. اما، انچه نظام دینی را از نظام ایدئولوژیک متمایز میسازد آنستکه در نظام دینی باورها، ارزشها و آداب و روشها، همه ارثی اند. در رک و پی باورمند آغشتته اند. اکثرا، باورمندان، اصل و فرع دین را نمی آموزند. بلکه باور باصل و فرع آنرا نسل پس از نسل بارث میبرند. چه بسا با چشمان بسته مراتب تسلیم و اطاعت را در مراسم نماز گراری میاموزند. حال انکه، اصل و فرع ایدئولوژی های مدرن را افراد نه بارث برده و نه به ارث برای فرزندان خود بجا مینهند. این واقعیتی ست که دیر یا زود تغییر یابد، اگر بخواهیم در یک جامعه انسانی زندگی کنیم.

 

ممولا، فرد از آغازین لحظه ورود بجامعه وآغاز آموختن رسمی؛ باصل و فروع دین باور دارد، چه نیازی باموختن ان است. اما، از انجائکه باورهای دینی در ذات ما نهفته است، بهمین دلیل، برعم موضعی خنثی در باورهای دینی ای که بارث بردهایم، گاهی، از سر تعصب و غیرت ، خود را ناخودگاه در جایگاه دفاع . از دین یافته ایم. حال آنکه، ایدئولژی ئر ذات آدمی نهفته نشده است و آدمی با آن زاده نمیشود و همچون دین از یک نسل به نسل دیگر انتقال نیافته است. بنگر بسرنوشت ایدولوزی کمونیسم در روسیه و مجموعه کشورهای شوروی.، کشورهایی که در آنها بار دیگر صدای زنگها کلیسا ها بگوش میرسد و بانک الله اکبر، بانکهایی برخاسته از درون و امیخته با احساست و عواطف انسانی..

 

اگاهی باین واقعیت، ماهیت دینی نظام اسلامی، از آن جهت دارای اهمیت است که بدانیم که در مقابله با حکومت آخوندی با چه ویژهگیها، موجودات و باورهایی روی در روی قرار داریم. چه، حکومت آخوندی را میتوان حکومتی خواند، حد اقل، با دو چهره متفاوت، اما، غیرقابل تمیز از یکدیگر، ویژهکی ای که به بقای نظام در گذر از پستی و بلندیهای تحریمات گونا گون امداد رسانده و همیشه زمینه فریب را برای نظام بوجود آورده است. با کدام چهره ولایت فقیه روبرویند؟ سوالی ست که قدرتهای بزرگ را در برقراری هر گونه ارتباطی، گفتگو و یا مذاکره ای  دچار تردید میکند. آیا آخوند خامنه ای اماده معامله است؟ آیا میتوان آنرا معتبر و مقبول دانست؟ دست دین را که جلوه آن آخوند خامنه ای است هم اروپا خوانده است و هم امریکا.

 

اما، معضل آنستکه آنانکه خود را در مقبابله بانظام می بینند با نظام هنوز بعنوان یک دستگاه سیاسی برخورد میکنند. حال آنکه، بدشورای میتوانی سوراخی را در دستگاه حاکمه بیابی و با جلوه دین روی در روی نگردی. ایا ممکن است از خیابان و یا محلی عبور کنی و حجاب را بر سر زنان نبینی.. آیا میتوانی بصرف نوشیدنی هبا طربزا، دست بزنی و بزندان و شلاق محکوم نشوی. عملا، حرکت و رفتار و گفتاری نیست عاری از سلطه دین و یا باورها و سمبلهای دین. در کدامیک از مراسم عزاداری و شیون و گریه زاری و خود زنی و بسیار دیگر از این نوع حرکات، میتوان حضور دین را انکار کرد؟

 

این بدان معناست، برغم تمام دشواریها و خطر حمله های نظامی، حتی، تسلیم نظام به خواستهای اروپا و امریکا مبنی بر تعطیلی تاسیسات هسته ای، موشک سازی و پهباد سازی. روشن است که در نزد نظام اهم واجبات حفظ نظام است. بدینترتیب، نظام به بقای خود ادامه دهد، برغم بالا کشیدن جام زهر در کاخ امامت تا قیامت.

 

این بدان معناست، که حکومت آخوندی ممکن است تسلیم شود و یا بهر عنوان دیگری از قدرت بر کنار رود، چه ضمانتی وجود دارد برای عدم بازگشت و یا احیای باورها و ارزشهای دینی؟ آینده ای پر امید و در خشان و شگفتی برانگیز را نمیتوان براساس باور باسطورها و افسانها بنیانگراری نمود. اگر بپذیریم که این نظام، ماهیتا دینی است و اگر نه بر تمامی رفتار و گفتارما، بر بسیاری از آنها سلطه افکنده است و یکه تاز محله است بدون رقیبی نماد راستی و صداقت، ایا میتوان فروپاشی نظام را یک پیش بینی خردمندانه دانست؟ اینجاست که وجود رضا شاه دوم باید بعنوان جانشین نظام با افراشتن پرپم زن زندگی آزادی بجهان معرفی گردد. اما، با براندازی نظام است که میتوان باورها و ارزشهای کهنه و قرسوده را بدور ریخت، امری که با گسترش دین آگاهی، دیر یا زود بواقعیت میپیوندد.

 

فیرو نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۳ بهمن ۵, جمعه

 

 

قتل دو قاضی دادگستری

یا

دو آخوند اهریمنی؟



گفته میشود که قتل دو آخوند قاضی مقیسه و قاضی رازینی، معروف به بیرحمی و قصاوتی شدید، برخاسته از نیاز به اجرای احکام الهی، در دیوانعالی کشور،  بدست آبدارچی صورت گرفته است، آبدارچی ای  با ده سال سابقه کار. شهرت این دو قاضی بان دلیل بوده است  که بسیاری از زندانیان را بعنوان"معاند" "مناقق" و یا "کافر" و "مشرک" به مرگ و یا زندانهای دراز مدت محکوم میکرده اند. این پیشآمد، قتل دو قاضی، برغم ساده بودنش، بیانگر واقعیتی ست که نمیتوان آنرا ساده انگاشت و به کردار یک فرد نسبت داد.

 

البته که تحلیل ها، نظریه ها و تئوریها ی فراوانی در باره این واقع و چرائی وقوع آن که بر اساس گزارش ماموران آگاهی، تنها، نزدیک به 13 ثانیه بطول انجامیده است بسرعت انتشار یافت. تحلیلها و نظریه هائی در ارتباط با فهم بهتری از چگونگی شکل گیری کنش ضارب و شناسایی عوامل و تمامی آن چیزهاییکه میتواند در بر انگیختن ضارب نقش بازی کرده باشند. و نیز یافتن پاسخی برای این سوال که ایا قتل دو قاضی را باید کنشی خواند برخاسته از شکایات و نارضائیها شخصی و یا کنشی برخاسته از هماهنگی با افراد و یا گروه های دیگر. بگذریم که بعضی از خبرگزاریها، سریعن ضارب را در ارتباط با سازمان مجاهدین شناسائی کردند.

 

اما، در آنچه میاید، غرض، افزودن بر تئوریها و نظریه های بیشتردر مورد قتل دو قاضی نیست بلکه منظور فهم و درک شرایطی است که به چنین کنشهایی واقعیت میبخشد. چه، اگر، با دقت بیشتر و دیدگاهی گسترده تر به قتل دو قاضی بنگریم، مشاهده میکنیم که باید قبل از هرچیز آنها را مسئول قتل خود دانست. آنها، خود شرایط قتل و نابودی خویش را بوجود آورده اند. زیرا که این آخوندها وقتی از حوزه های علمیه خروج یافته، علوم فقهی را آموخته یا نه، اینجا مهم نیست، و وارد بساختار قدرت گردیدند، در روند نابودی خویش گام نهاده بودند.

 

این بدان معناست که اگر این دو قاضی که در دامن حوزه های علمیه پرورش یافته و علوم الهی آموخته و بکار دین اشغال داشتند، در ساختار قدرت وارد نشده د و آنرا در خدمت اجرای احکام الهی در زندگی روزمره بکار نمیگرفتند و انسانهای دگرباور را بعنوان منافق و کافر و مشرک، معاند و ملحد و مفسد فی الارض، بدار مجازات نمی آویختند و یا در زندان  زیر شکنجه به ذلت و خواری نمیکشاندند، بعید بنظر میرسد آنگونه که گفته میشود بدست آبدار و یا هر فرذ عدالتخواه دیگری، هرگز بقتل میرسیدند.

 

آنچه که، رهبران نظام از درک آن عاجزاند، آن است که پس از فروپاشی نظام پادشاهی، جایگاه دین، نیز، در جامعه تغییر یافته است، تغییری کم سابقه در تاریخ و آن بازگشت دین است بواسطه آخوند و فقیه و طلبه، بدوران رسالت، دورانی که پیامبر هم در جایگاه تقدس قرار داشت و هم فرمانروایی بود که میتوانست بنام الله شمشیر بر کشد، احکام و اراده الهی را باجرا در آورد.

 

آخوندها، فقها و طلبه ها که ناگهان بجای اینکه در ححره حوزهای علمیه، مشغول آموزش و یا اموختن "علوم" فقهی باشند، وارد بساختار قدرت گردیده و باجرای احکامی پرداختند که در حوزه ها آموخته بودند، احکامی در خور شرایط 1400 سال پیش از این و در تناسب با زندگی بیابانگردی، زمانیکه، شناخت انسان از خویش بسی بسیار ابتدائی و بیگانه با زندگی مدرن و شهری بود. قاصی مقیسه و قاضی رازینی، برخاسته از روستاها و پرورده در دامن حوزه های علمیه، خود را مجری نه قانون که مجری احکام الهی، مجری قواعد و مقرراتی میدانستند استحراج یافته از کلام خدائی. آنها، فکر میکردند حال که آخوند حوزه های علمیه، بر مسند قدرت دست یافته اند، میتوانند جامعه ای بر سازند  بازتابنده ارزشها و باورهای دینی و در تبعیت از قواعد شریعت اسلامی، در تصاد و خصومت با ارزشهایی ماهیتا انسانی، همچون باور به زن زندگی آزادی.

 

از آنجائیکه این قاضیان بر اساس وجدان دینی خود عمل میکردند وقتی حکم اعدام و یا بدار آویختن انسانی را بجرم کفر و شرک و معاند و الحاد و مفسد فی الارض امضا میکردند، دچار هیچگونه آشوب روانی نمیشدند. در نتیجه محبور به تحمل رنج و یا اضطرب روحی نبودند. حتی، شاید، دچار التذاذ هم شده و احساس رضایت و خوشبختی هم مینمودند و انتظار دریافت پاداش از الله را هم داشتند، در آخرت و روز قیامت. زیرا که در راه الله بود، که باید الله ناوران را نابود میساختند.، نه ارضای تمایلات سرکش درونی و یا دست یابی بامتیازهایی مادی و سیاسی. بعید بنظر میرسد، اکنون نظامی را در جهان یافت که بکشتارجمعی دست بزند بجرم دگر باوری. در حالیکه، در نظام آخوندی در سال 67 بیش از 4000 از زندانیان سیاسی را بجرم عدم باور به ولایت فقیه بعنوان ادامه امامت تا قیامت بدار مجازات آویختند، جنایتی بزرگ در عالم بشریت.

 

بنابراین، تا زمانیکه دین بواسطه، آخوند و فقیه و طلبه بر جامعه حکومت میکند، قتل دوقاضی باید هشداری تلقی شود به نظام آخوندی برهبری فقیه و نیمه فقیه، مجتهد و نیمه مجتهد که اگر جایگاه قدرت را برضایت ترک نکنند، دچار سرئوشتی میشوید مشابه سرنوشت قاضی مقیسه و قاضی رازینی. چه اگر، دین و دینمداران حوزه ای و غیر حوزه ای، بر آن باورند که حکومت مطلق فقیه از باور به وحدت الله و رسالت محمد و علی بر میخزد و بدین لحاظ مقبول و مشروع است، نه تنها تداوم نهاد فقاهت را با دشواریهای بسیاری روی در روی میسازند بلکه سبب ریزش حرمت و اقتدار دین در جامعه هم میگردد. چه، تجربه حکومت دین، پیوسته همراه بوده است با تجربه پسروی و فقر و عقب ماندگی، برغم عشق بی پایان حکومت دین به علوم و غنی سازی هسته ای، همراه  گفتمانی برساخته از وارونه سازی حقایق و یا انکار آنها و فریب و دروغگویی که هماکنون از ویژهگیهای برجسته گفتمان حکومت آخوندیست. همین بس که باخرین سخنرانی ولایت فقیه آخوند خامنه ای بنگریم، وی در حالیکه همگان میدانند که حکومت آخوندی بچه مصیبتی در غزه دچار شده است، بیش از چهل هزار کشته و تخریب و ویرانی فضا و شرایط زندگی.  شکست با نابود سازی نیمی از نیروی حرب الله در لبنان و سکوت حوثی ها در یمن و حشد شعبی ها در عراق. نکبت و حقارت عمیفتر از این؟

 

اما، برغم این شکست های پی در پی و برغم بحران در تمامی عرصه های درونی نظام، با این وجود، حضرت ولایت فقیه بر طبل پیروزی میکوبد و با زبان دین به تهدید کسانی  میپردازد که دشمن خود می پندارند و بانان هشدار دهد که در آینده در خواهند یافت که دچار چه اشتباهی بزرگی شده اند که نظام ولایت را نظامی "ضعیف" خوانده اند. حال آنکه بنگر شکوفائی اقتصادی و فرهنگی را. هیچ آخوندی همچون آخوند خامنه ای، هرگز نتوانسته اند زبان دین را چنین ماهرانه بکار گیرد، حقایق را وارونه نموده شکست را پیروزی، فقر و ذلت و خواری را خوش زیستی و غرور و اافتخاربخواند. اگر این را زبان دین میخوانیم بآن علت است که حقایق را وارونه ساخته و از ارائه هر دروغ و کذبی شرم ندارد. شاید از همه مهمتر زبان دین که آخوند خامنه ای در بکارگیری آن یکی از ماهرترین است، زبان ریا است و فریب کاری.

 

 حکومت دین به تجربه به باورمندان آموخته است، ساختار قدرت جایگاهی ست دون شان دین. یعنی که دین اگر بخواهد تقدس و حرمت خود را حفظ کند از ضروریات است که خود را به وسوسه های قدرت آلوده نسازد، و همچنان جایی در درون باورمندان نگاه دارد.

 

 اما، چنانچه دین با قدرت، یکی و یگانه شود، آنگاه جامعه انسانی با شوربختی و تیرروزی دست بگریبان میشود، همچنانکه هماکنون، حکومت آخوندی، حکومت دین، ملت ما را به ذلت و خواری کشانده است، سرنوشتی که تنها زمانی میتوان بر آن چیره گردید که نهادهای تولید و بازتولید آخوند و فقیه و طلبه را از بیخ و بن بر کنیم.

 

قتل دو قاضی بیرحم و خونخوار را باید آغاز چرخش کین خواهی دانست، اینبار نه با ابزار قهر و خشونت بلکه با ابزار توسعه آگاهی به ماهیت شعار زن زندگی آزادی بعنوان نفی خصلت افسانه ای دین واسطوره وارگی احادیث و روایات. تنها کافی نیست که آخوند را از مسند قدرت بر اندازیم، انقلاب زن زندگی آزادی، انقلابی نیست در دگرگونسازی روابط مادی و یا روابط تولیدی، بلکه انقلابی ست فرهنگی، برخاسته از دگرگونسازی ارزشها بر اساس اندیشه ای انسان ساز همچون اندیشه زن زندگی آزادی.

 

فیروز نجومی

 

firoz nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۳ دی ۲۸, جمعه

 

 

 

 

اراده معطوف به اسارت وبندگی

در برابر

اراده معطوف به آزادی

یکی دینی، دیگری دنیایی!




اینروزها، حوادث مهم و پر سر و صدائی در حال وقوع است که از گذشته ای نه چندان دور ریشه برگرفته و هنوز ادامه دارد حوادثی، نه مجزا و منفرد و جدا از حوادث دیگر، همچنانکه بنظر میرسند.  ترور سردار حضرت ولایت، حاج قاسم سلیمانی، مثال خوبی ست، واقعه ای حادث شده در گذشه  امروز محور گفتمان سیاسی در سطح بین المللی است. چرا که ترور سلیمانی در ارتباط قرار گرفته است با ترور دانالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب امریکا، که تا چند روز دیگر فرمان عظیم ترین ساختار قدرت در سراسر تاریخ بشر را بدست میگیرد..این حادثه، خود یکی از مجموعه حوادث و یا تعییر و تحولاتی ست که شکل و شمایل روابط اجتماعی را، در سطح ملی و بین المللی، تعین و تعریف میکند. شکست فضیحت بار بشار اسد را بنگرید، کمتر کسی را میابی که آنرا شکست سیاستهای سلطه جویانه حکومت ولایت فقیه برهبری آخوند خامنه ای بشمار نیاورد و، بطور کلی، مقدمه ای بر خلق خاورمیانه ای جدید تلقی نکند. 

همزمان حوادثی دیگری هم رخ میده، از جمله پایانگیری، کشتار و تخریب و ویرانی  درغزه و تبادل گروگانهای اسرائیلی و امریکایی با زندانیان حماس در اسرائیل. ناتانیاهو امضای خود را در پای قراردادی نهاد که هشت ماه پیش، از پذیرش آن سر باز زد و در این مدت به خشونت و خونریزی ادامه داد بآن امید که ساختار حماس را از بیخ و بن بر کند. چرا که نخست وزیر اسرائیل، نقش حکومت جمهوری اسلامی در حمله هفتم اکتبر و قتل شهروندان اسرائیلی رانکار ناپذیر میداند. چه، اگر دلارهای آخوندهای ایران نبود، هرچند بر ضد سنت، هرگز، حماس نمیتوانست به نیرویی منسجم با رزمندگانی آماده رزم در شبکه های زیر زمینی تبدیل شود. نیرویی که بتواند اسرائیل را مورد حمله قرار دهد و دست بقتل عام شهروندان غیرنظامی بزنند. پس فرود آوردن ضربه کاری حتی کشنده بر حماس، ضربه ای بود که نتانیاهو بر پیکر حکومت اسلامی .وارد مینمود. 

اما، اسرائیل  حزب الله لبنان، دیگر بازوی اختاپوس را همچون حماس کوتاه و عملا، بیش از نیمی از حزب الله را، بعنوان یک سازمان شبه نظامی ویران نمود، خسارتی بزرگ که نه تنها مادیست بلکه ضربه ای ست بر پیکر اعتبار و حرمت احکام شریعت اسلامی. نیروهای شبه نظامی حشد شعبی هم در عراق و حوثی ها، در یمن، نیز، در حال گریز از میدان جنگ با اسرائیل اند بامید بقا. واقایعی که در اندک زمانی حکومت آخوندی با از دست دادن نیروهای نیابتی بضعف و رنجوری کشانده شده است. 

اما، تیره روزی علتیدن در منجلب فلاکت و فقر و بدبختی، در جامعه ما ادامه خواهد یافت تا زمانیکه آخوندها بر فرازمنبر قدرت خطبه خوانی میکنند و خطبه دین را با خطبه سیاست در هم میآمیزند. اول، خطبه دین را بیان کنند و زمینه را برای ارائه خطبه سیاسی آماده میسازد. 45 سال است که روزهای جمعه در سراسر کشور امامهای جمعه بر فراز منبر قدرت صعود نموده و خطبه دین و قدرت را میخوانند. بدون آنکه هرگز امیختن این دو با یکدیگر و عواقبی که ببار میاورد و در شکلی که ظاهر میشود، موردبحث قرار دهد. در این سکوت البته که نهفته است پیام فراخوان بسوی تسلیم و اطاعت از احکام الهی ن. 

 چه بخواهیم و یا نه، یکتائی و یگانگی دین و قدرت یکی از ویژهگیهای برجسته یک جامعه دینی ست. بی انکه عمیقتر وارد بحث شویم، واقعیت آن است که قبل از آنکه به دیگر روابط اجتماعی بخصوص، روابط تولیدی شویم، باید به روابط دینی در جامعه بپردازیم. چون دینمداران حرفه ای، فقیه و آخوند و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه هستند که بر ما حکومت میکنند. در 45 سال گذشته، حکومت دین بواسطه اقشر آخوند معمم در اتحا با آخوندهای مکلا،  توانست تمامی عرصه های اجتماعی را در تبعیت از دین سامان دهند: اول با تغییر در سلسله مراتب نظام بروکراسی و سپس، دگرگون سازی توزیع قدرت و اقتدار در خدمت تعمیق و توسعه دین، با بکارگیری تمامی منابع مادی که نظام بدین منظور هر اندازه از هزینه را تحمل میکرد...

طول عمر و بقای نظام را باید به حضور دین در اذهان عمومی و رابطه دل نشینی دانست که مردم با دین  بعنوان ملحا و پناهگاه و سعادت در این جهان و رستگاری در جهان ماورائی ،نسبت داد. البته که کمتر کسی آگاهانه و با اراده آزاد دین را بر میگزیند. بمحض ورود باین جهان، دین است که ما را بر میگزیند. این واقعیتی ست که بدان بتدریج آگاه میشویم،  بدون آنکه کمترین شناختی با آن داشته باشیم. 

اگر جامعه ما در سراشیب سقوط ذلت و خواری و فقر فلاکت قرار گرفته، برخاسته است از دینی که گرامی و مقدس می پنداشتیم و برای آن مقام و منزلتی ورای دنیای مادی باور داشتیم. هرگز باین واقعیت نیاندیشیده بودیم و هنوزهم تمایلی به آگاهی از آن نیسیتم که چه تحولات و تغییراتی بوجود میاید اگر دین با قدرت یکی و یگانه و غیر قابل تشخیص از نهاد قدرت شود.

وقتی به آخوند خامنه ای مینگری  با عمامه ای سیاه بر سریک آخوند مینگری، و یا به عمامه ای بعظمت تاج بر سر یک پادشاه، به کدامیک میگری بمثابه نمادی دین یو بکدام یک بمثابه نماد قدرت. آیا میتوانی بگوئی که وقتی که او سخن میگوید از زبان دین سخن میگوید یا از زبان قدرت؟ این بدان معناست که اگر، جامعه ما در سراشیب سقوط قدرت قرار گرفته است ناشی از عدم آگاهی به عواقب ونتایج یکتائی و یگانگی دین با قدرت بوده است. تردید مدار در صورت کوچکترین آگاهی باحکام شریعت اسلامی که تحت سلطه آن بر جامعه، دیگر جائی برای اراده معطوف بازادی یافت نمشود و، در واقع، آنرا باراده معطوف به عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت تبدیل میکند. اگر مردم از هر قشر و طبقه با چشمهای بسته دهانها را گشوده فریاد میکشیدند الله اکبر ویا آزادی استقلال جمهوری اسلامی. اگر میدانستند از آن لحظه که دین بر مسند قدرت صعود منماید، همه آن اعمالی که بدان بدلخواه و یا آزادنه دست میزدی، باعمال و رفتاری تبدیل میشوند اجباری، وقتی سخن دین و قدرت، از یک دهان بر زبان رانده میشود 

مثلا، حجاب زنان قبل ازصعود فقیه بر منبر قدرت، رفتاری بود دلبخواهی و گزینشی محسوب میشد معطوف به اراده ازادی، در حالیکه پس از صعود دین بر منبر قدرت که فقیه نماد و تبلور ان بود، حجاب زنان بیک رفتار اجباری تبدیل کردید، رفتاری که امتناع از عمل بدان بدان با تنبیه و مجازات روی در روی قرارگرفت، قاعده ای که بسیاری از رفتارها و روابط اجتماعی را، از قلمرو اراده معطوف بآزادی به قلمرو معطوف به عبودیت و بندگی و یا اجبار و زورگوئی انتقال داد. 

البته، در شرایط کنونی، پس از 45 سال حکومت فقیه، که تحت آن؛ دین از یک واقعیت ذهنی بیک واقعیت عینی تبدیل گردیده است، میتواند در عمل تجربه و مورد ازمایش، سنجش و اندازه گیری قرار گیرد. در حال حاضر میتوان با اطمینان خاطر کفت که بخش بزرگی از جامعه به چیستی و چکونگی اجکام شریعتی با آگاهی بیشتر مینگرند. چه بسا هم اکنون بسیاری از تعلقات دینی، خود را رها ساخته و یا با تعصب و غیرت کمتری  بافسانه ها و اسطوره های دینی مینگرند. شاهد بر این مدعا، افزایش آگاهی به ماهیت دین، چیزی نیست مگر ظهور شعار زن زندگی آزادی. شعاری که نظام را وادار ساخته است بدان با اهدای کفن به مهمان برنامه در صدا و سیمای نطام به هادی عامل، بمعرض نمایش گزارد که به جامعه نشان دهد که  نظام حاکم چه ارزشی برای زندگی قائل است. چه هدیه بزرگی ست مردگی وترک زندگی که مردگی ست آغاز زندگی  بسیار اندکند آنان که پیاده سازی شریعت اسلامی را بر جامعه ترجیح میدهند. اما، تردید مدار که اکثریت شهرونندان خواهان چیزی هستند که احکام شریعت اسلام با آن در تضاد و خصومتی ست آشتی ناپذیر، آزادی که نمیتواند در کنار اسارت و بندگی،  بزندگی ادامه بدهد. چه باک اگر باور به شعار زن زندگی آزادی را کیش خود بدانیم، کیشی نوین در تضاد وخصومت پایان ناپذیر با کیش خشونت و کین خواهی و تسلیم و اطاعت و فرمانبری. 

فیروز نجومی 

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

  

۱۴۰۳ دی ۲۱, جمعه

در سراشیب ذلت و خواری

یا صعود بقله عزت

و اقتدار اسلامی؟





همین عنوان را "در سراشیب ..." میتوان بزبان دیگری هم بیان نمود، بزبان دین، زبانی که اصلی ست، زبانی برخاسته از درون باور به اسطوره ها و افسانه ها. مگر آنکه دین و باورهای دینی را پدیده ای عینی و واقعی بدانیم، قابل لمس و مشاهده شدنی. غرض، بیان این نکته است که آخرین سخنانی که آخوند خامنه ای ایراد نمود، در ارتباط با مناسبات نظام در سطح جهانی و قدرتهای بزرگ و مسائل درونی، واکنشهای بسیاری را بر انگیخت. برخی آخوند خامنه ای را سخت دست بگریبان توهم توصیف میکنند، چنانکه گویی در عالم تخیلات زندگی میکند و با واقعیتهای امروز بیگانه است و آنچیزی را واقعیت می پندارد که زاده چیزیست از جنس توهمات. بعصا، امتناع ولایت فقیه از مذاکره و گفتگو با قدرتهای بزرگ را نوعی "لجاجت" پوچ و بیهوده میخوانند، چون بجایی نمیرسد. چه بسا، کسانی هستند که کردار آخوند خامنه ای را ناشی از اختلالات روانی توصیف میکنند. زیرا که ولی فقیه، عالم و دانا به علم الهی، قادر نیست باینده بنگرد، آینده ای که در شکل بخشیدن بدان، ولی فقیه نقش اصلی را بازی کرده است. چه آگاه نیست که امتناع از نرمخویی در برابر قدرتهای بزرگ چه خسارات جبران ناپذیری به کشور وارد میاورد. فقط باید روانی باشی که تخریب ویرانی را پیشرفت و سازندگی بشمار آوری.

 

این در حالی ست که بسیاری با زبان دین، زبان اصلی نظام بیگانه اند. زبان دین، زبانی ست که بنظر میرسد بخش بزرگی از تحلیلگران نظام در فهم آن دچار مشکل اند. چه بسا، کمترین اثری از دین و نقش دین را در سخنان آخوند خامنه ای، مورد ملاحظه قرار نمیدهند. چرا که آمیختن نقد دین با نقد سیاست، چندان مفید و بدان در شرایط کنونی نیازی نیست. چه نقد دین، بجز برانگیختن واکنشهای برخاسته از تعصب و کوته بینی هرگز راه بجائی نبرده و نمیبرد. در نتیجه، دستگاه ولایت را ماهیتا یک دستگاه سیاسی ارزیابی میکنند و سخنانی که آخوند خامنه ای بر فراز منبر ولایت ایراد میکند، ناشی از فهم و درک او از سیاست در شرایط کنونی میدانند. او هرگز از آینده سخنی بمیان نمیاورد، آینده برای ولابتمداران بازگشت بگذشته است. بعضا، نسبت به ولایت فقیه لطف دارند و موضعگیریهای او را در شرایطی که دونالد ترامپ، با رفتاری غیر قابل پیش بینی، بویژه در برابر گنده گویان کم زور، در بهترین وجهش نوعی، رفتار غیر عقلانی برخاسته از اراده معطوف به بقا و ماندن بر سریر قدرت ارزیابی میکنند.

 

همانگونه که اروپائیها، به تازگی فهمیده اند که دستگاه ولایت، یک دستگاه سیاسی و پای بند و متعهد باصل و اصول سیاسی در تصمیمات و برنامه ها و قراردادهای خود نیست. قدرتهای بزرگ جهانی، نیز، برهبری امریکا، اخیرا، پس از 45 سال پی برده اند که حکومت ولایت فقیه، صرفا یک حکومت سیاسی نیست. اما، از اینکه آنرا هم یک حکومت "دینی" بخوانند، اکراه دارند. چه، کمتر سیاست پیشه ای را در ساختار قدرت، از راس تا مراتب تحتانی، میتوانی بیابی که از درگیری با دین، ابراز انزجار و اکراه نکند، از جمله ازدرگیری با دین اسلام، بویژه آن نوع اسلامی که بر کشور باستانی ایران سلطه افکنده است.بواسطه آخوندهای حاکم که خود را نماد اصیل و "ناب" دین اسلام میدانند. حال، پس از 45 سال مماشت، قدرتهای بزرگ، با حکومت آخوندی، بعنوان یک حکومت سیاسی بسر رسیده است. سر انجام فهمیده اند که اگر نه دین اسلام، در کل، حداقل بحشی از آن، اسلامی که بر تمام کشور ایران سلطه افکنده است، و رویای سلطه بر منطقه را در سر میپروراند، دینی ست ذاتا ستیزه جو و بیگانه با مذاکره و معامله. مذاکره کنندگان نظام ولائی حق نشستن بر سر یک میز با مذاکره کنندگان امریکائی ها را ندارند. نمایندگان نظام از دست دادن با نمایندگان شیطان بزرگ امتناع میورزند مبادا دستهای پاک و مطهرشان با دست کفار آلوده به نجاست شود.

 

پس از 45 سال حکومت آخوندی، نتوانی عرصه ای را در جامعه، بیابی که دور از نظارت آخوند بگردش در بیاید. بیش از 45 سال است که در روز های جمعه، امامهای جماعت، در سراسر کشور، بر فراز منبر ولایت، چیزی نگویند و بزبان نرانند که در تایید اندیشه ها و تکریم و ستایش فرمان های داهیانه و هوشمندانه ولایت نباشد. هیچ دستگاه و یا ماشینی بهتر از دستگاه تبلیغاتی نظام کار آئی ندارد و در دینی ساختن جامعه نقش اساسی را باز نکرده باشد. آخوند خامنه ای در یکی از سخنانش به تبیین نقش طلاب و حوزههای علمیه در دینی نمود جامعه، صریحا اظهار میدارد که:

 

: اگر همه تخصصهای مورد نیاز یک جامعه به بهترین شکل وجود داشته باشد اما جامعه، دینی نباشد، آن ملت در دنیا و آخرت دچار خسران و مشکلات واقعی خواهد بود و این مسئولیت عظیم یعنی تبدیل جامعه به جامعه ای دینی، بر عهده علما و روحانیت و طلاب است..

 

در تحلیلهای سخنان اخیر آخوند خامنه ای، تحلیلگران، واژه دین را یا بکار نگرفته اند و یا نقشی برای دین در گفتمان ولایت فقیه قائل نیستند. حال آنکه، هر آنچه که آخوند خامنه ای بزبان میراند، از چیزی جز دین بر نمی خیزد، از اراده معطوف به سلطه اسلام بر تمامی جهان. نظام ولایت با معامله و مذاکره، سر و کاری ندارد، اگر عهد و قراردادی هم ببندد بدان پایبند نیست، بویژه در درون که فقط یکی است فرمانروای یکتا و یگانه و صادر کننده فرمان نهائی، ولی فقیه، از تبار امامان و جنس معصومین. اگر، حضرت ولایت فقیه در بیرون اندکی انعطاف پذیرد در سیاست، از سر حفظ حکومت فقاهت است، حکومتی ملتزم و متعهد بعظمت و اقتدار امامت تا قیامت. چه امامت است تنها ابزار مقدس ادامه رسالت تا فرا رسیدن قیامت، هم بلحاظ ارتباط خونی و هم بلحاظ عقل و تدبیر و حکمرانی، دینی که چیزی نخواهد و نجوید مگر تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. نظامی که در درون بیش از 45 سال است که برغم جوش و خروش و خیزش مردمی در چندین مقطع زمانی، از 75 تا ،1401 سروری دین بواسطه آخوند خامنه ای توانسته است بسروری خود ادامه بدهد. چون، فقیه، بر فراز منبر از خدائی سخن میگوید که به یکتائی و یگانگی او، مردم، با چشمانی بسته باور دارند. همچنانکه، از اجداد خود بارث برده اند که بخز الله خدای دیگری نیست.

 

بعبارت دیگر، گفتمان آخوند خامنه ای، از اغاز گفتمانی بوده است در ادامه گفتمانن امام خمینی، ادامه جنگ و کار زار با شیطان بزرگ، امریکا. که در ان استقبال از باور به جهاد و شهادت و در راه عظمت و سر بلندی اسلام نیز نهفته است. یعنی که آخوند خامنه ای، در بیان مواضع خود، نماد و نمونه ای از اسلام "ناب" محمدی را ارائه میدهد، واقعیتی که زمانی بدرک آن نائل شوی که جدا سازی "ظاهر" را از "باطن" بشیوه یا متدی که بکار رود در تفسیر و تاویل متن های مقدس دینی. بر اساس این فهم نیز باید سخنان اخیر آخوند خامنه ای را بیان اراده ای دانست معطوف به جهاد و شهادت. اما، این را نباید بمعنای امادگی پذیرش نیستی و نابودی خویش دانست.

 

چه، بر اساس محاسبه ولایت فقیه، در بدترین شرایط ممکن است تاسیسات هسته ای را بمب باران بکنند. حتی تاسیسات موشکی و نظامی هم مورد حمله قراردهند. این، اما، نه تنها ممکن است بسرنگونی حضرت ولایت نیانجامد بلکه ممکن است موجب تحکیم و ادامه ان شود تا آینده ای نا معلوم. چرا که نه تنها هنوز جایگزینی برای نظام ولایت فقیه در میدان ظاهر نشده است. که البته، بسیاری بطور افزاینده بران باوراند که رضا شاه دوم هم اکنون در این شرایط خفقان بار از 30 در صد حمایت جامعه بر خوردار است.

 

 این در حالی ست که نظام تمامی ابزار خدعه و نیرنگ و تبلیغ  و دروع پراکنی را بکار گرفته تا رضا شاه دوم را از قله پاکی و صداقت، پائین کشیده لگد مال نموده و بلجن بکشاند. تلاشی بعبث، چون این نظام راهی که در پیش گرفته است، سر انجام بسقوط ختم خواهد گردید. همین بس که باوضاع جامعه بنگری، گذران زندگی روزمره هر روز به سوی تیرگی و تاریکی به پیش میرود. با این وجود نمیتوان نقش باورها و ارزشهای دینی را در شکل بخشیدن باحساسات و عواطف و علایق همه شهروندان در سراسر کشور به امامان، بویژه امام علی و امام حسین و باور به لا الله الا الله و الله و اکبر را در بقای نظام ولایت نادیده انگاشت. تردیدی نیست که علائق و هرگونه اعتبار و اعتماد اکثریت به نظام دیر زمانی ست که در سراشیب سقوط رهنمون است. از راه دور هم میتوان حالت انفجاری را در درون جامعه احساساس نمود.

 

اما، نباید نسبت باین واقعیت نیز بی اعتنا بود که از جنبش سبز تا ظهور جنبش زن زندگی آزادی بیشتر شاهد اعتراضاتی بوده ایم بر خاسته از شکایات باوضاع و دشواری شرایط اقتصادی. تنها در واکنش به قتل مهسا امینی بود که خواستهای سیاسی بیان گردید. با این وجود، اکثریت جامعه جانب سکوت و خاموشی و سازش و تحمل نظام، برعم تنفر و انزجارشان از ان، تن برگزیده اند. بخشا، بدلیل نداشتن تصور یا برداشت روشنی از آینده. مشکل بزرگتر، بهر حال، از این واقعیت برمیخیزد  که آنچه نظام را برغم بحرانهای متعددی که با آن روی درروی قرار دارد، بر سر پا نگاه داشته است باورهای دینی ست، باورهائی که مشترکند بین حاکم و محکوم و غالب و مغلوب در واقعیت.

 

بنابراین، تا زمانیکه مردم به ذات دینی که در آنها نهاده شده آگاه نگردند و  باور باسطوره ها و افسانه ها را مورد بازنگری قرار ندهند، حتی بمباران تاسیسات اتمی هم کارگر نخواهد بود. نظام، هم اکنون، از سر ترس و نگرانی، لشگری با بیش از صد هزار بسیجی را بحال اماده باش در اورده، بمنظور برقراری رعب و هراس و سرکوب و تنبیه و مجازت هر خیزش و خروشی، برخاسته از احتمال حمله هوایی قدرتها بزرگ جهانی. اما، باید با خاطر جمعی باور کنیم که حمله نظامی قدرتها بزرگ مشکل رهایی جامعه از یوع حکومت شریعت اسلامی را حلال نیست. حل مشکل نهفته است در آگاهی بتاریخ تحمیل دین اسلام بر کشورما با شمشیر تازیان و تحمیل کیشی در خدمت اسارت و بندگی انسانی که در واقعیت آفریدگار اصلی و یا خالق الله. انقلاب زن زندگی آزادی ست که بساط اسطوره ها و افسانه ها را بر چیده، کیش انسانخواهی را جانیسین کیشی مینماید، استوار بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، خصائصی در خصومت با جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی.  

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ دی ۱۴, جمعه

براندازی حجاب

نخستین گام بسوی

براندازی نظام!



کیست که نداند اوضاع کشور، وضع موجود، خراب و بحرانی ست. این روزها، کشورما حتی بسوی خرابی بیشتری هم روان است، سوئی که حاکمان بر جامعه، آخوند و فقیه و طلبه، 45 سال پیش از این با صعود بر منبر قدرت برگزیده اند، سوی پسروی. این روزها، کیست که صعود ارزش یک دلار را به ماورای صدهزار تومن هم پیش بینی نکند. هماکنوان، همگان آگاهند که بخش بزرگی از جامعه با مشکلات معیشتی روی در روی ست و برغم مالکیت بر ثروتی هنگفت طبیعی، همچون، نفت و گاز، در رده دوم از بالا، به کشورهای فقیر پیوسته است. هرچه عمیقتر بوضع موجود مینگری، چیزی جز پوسیدگی و فرسودگی نبینی، گویی که همه چیز در حال فرو ریزی است. اما، این نگون بختی و تیره روزی و عقب ماندگی، پدیده ای نیست که ناگهانی در زندگی اجتماعی ظهور یافته است، همچنانکه ارزش دلار ناگهان از هفت تومن بسوی صد هزار تومن جهش بر نداشت، بتدریج بود که بجائی رسید غیر قابل دسترسی. بانترتیب کمتر کسی را میتوان یافت که نسبت باینده با نظری خوش و پرامیدی بنگرد.

 

 البته که خرابی اوضاع و بحرانی بودن وضع موجود تنها مادی و از اوضاع بد و ناگوار اقتصادی ریشه بر نمیگیرد،بلحاظ اخلاقی و فرهنگی هم پیوسته در حال سقوط بوده ایم. فساد و فحشا و رانت خواری و رشوه گیری و یا بقول معروف، "زیر میز بگیری"  به یک امر معمولی تبدیل گردیده است. چه نوجوانانی که در تامین معاش دست به تن فروشی نزنند و یا از اخذ و یا پرداخت زیر میزی خود داری نکنند. یعنی که از این بخش از زندکی اجتماعی ست که بوی گند بر میخیزد، بوی گندی که احتمالن بمشام همگان رسیده است، بوی گند ذلت و خواری. اما، آیا میتواند واکنشی دیگری را در ما بر انگیزد بیشتر از گرفتن بینی خود. بدون تردید.  چون آمیختن بد اخلاقی، با د دروغگوئی و دو روئی، مکر و فریبکاری، همه شواهدی را ارائه دهند مبنی بر سقوط، ارزشها و باورهای حاکم بر جامعه، همراه سفوط در بخش مادی و زیر بنایی.

 

اما، واقعیت آن است که نظام بیش از 45 سال است که با این دشواریها روی در روی قرار گرفته و برغم تمام مشکلات و کمبودها، نظام توانسته است دوام بیاورد. دلیل دوام و بقای نظام، بخشا، از انکار واقعیت و یا وارونه سازی حقایق بر میخیزد. مثلا، اگر بسخنان اخیر ولی فقیه آخوند خامنه ای که بمناسبت پنجمین سالگرد مرک قاسم سلیمانی، سردار فداکارش بنگریم. 13 سال جنگ و جنایت علیه مردم سوریه، بمنظور نگاهداری جوجه دیکتاتوری، همچون، بشار اسد بر راس ساختار قدرت، که نهایتا بشکستی مفتضحانه انجامید، مورد تحسین و ستایش قرار میدهد و در اقناع پیروانی که عزیزان خود را ازدست داده اند، اطمینان میدهد که خون آنها هرگز به هدر، نرود. چون انها نه خون بی گناهی را ریخته اند و نه تخریب و ویرانی ببار آورده اند. آنها نه برای کشتار و سرکوب به سوریه رفته بودند بلکه بتمنظور دفاع ازحرمهای مقدس خواهر امام و دخت پیامبر، جان خود را از دست داده اند. چرا که خون‌هایی که در راه دفاع از حرم ریخته شده است، هرگز به هدر نرود. که هرکس چنین بیاندیشد مرتکب اشتباه بزرگ میشود.  دروع بزرگی که پس از 45 سال حکومت، نه تنها کمتر کسی بدان باور کند بلکه بانزجار و تنفر انان از هر آنچه که آخوندها، مقدس میخوانند، میانجامد.

 

این در حالی ست که بدرستی نمیتوان مشخص ساخت که آخوند خامنه این بچه زبانی سخن میگوید، بزبان دین و یا قدرت. در حالیکه در نظام ولایت، دین و قدرت چنان جذب یکدیگر شده اند که نمیتوانی یکی را بسادگی از دیگر تشخیص دهی.  بدون تردید ما شاهد اعتصابات بیشتری در عرصه ها گوناگون اقتصادی، در حرفه ها و اصناف و مشاغل مختلف، از جمله اعتصاب معلمان، پرستاران و بازنشتگان بوده ایم. اخیرا، بازار کفاشها هم بآنها پیوستند. بموازت صعود ارزش دلار بهمان نسبت گذران زندگی روزمره دشوار و دشوارتر میگردد. بی دلیل نیست که نظام خود را شکست ناپذیر تصور مینماید.

 

 اما، ظهور جوش و خروشی هماهنگ و یگانه، هموزن جنبش سبز در 88 و حتی سنگین تر و طولانی تر از آن لازم است که بتوان حکومت آخوندی را براندازی نمود. باری سنگین غیر قابل تحمل. پس تکلیف چیست؟ کیست که میتواند رمز بقای نظامی عمیقا فاسد و پوسیده از درون، را افشا نماید. آیا هرگز میتوان به آینده ای امیدوار بود رها از بند حکومت آخوندی؟

 

پاسخ نمیتواند چیزی باشد بجز بمثبت. اما، آیا این بدان معناست که بپذیریم که هرگز نمیتوان چیزی را بر اندازی نمائیم یا از بیخ و بن بر کنیم، بدون آنکه آنرا شناسائی کنیم و به چیستی و ماهیت آن پی ببریم؟ چرا که، اگر به گفتمان ضد نظام حاکم، ضد حکومت اخوندی، گوش فرا دهیم، مشاهده کنیم که تحلیلگران به نظام آخوندی همچون یک نظام سیاسی مینگرند و فهم و درک و تو صیف آنرا، بزبان سیاسی بیان میکنند، همچون نهادهای سیاسی و یا حکومتهای دیگر. حال آنکه حکومت ولایت یک حکومتی دینی ست و جامعه ما را قبل از هر چیز بیک جامعه دینی تبدیل نموده ست. رمز 35 سال حکومت یک اخوند، بدون وقفه، بر یک ملت بزرگ، بدون اینکه هرگز مورد سوال قرار بگیرد و یا بسوالی جواب بدهد، رمز این اقتدار در چیست ؟ آیا آگر خامنه ای آخوند نبود، حاکم مطلق و دیکتاتور نمیشد، 35 سال بدون وقفه زمان کوتاهی نیست و هنوز هم ادامه دارد. بنابر باورهای امامپرستان، در غیبت امام عج، فقیه آگاه بامیال و اراده الهی معطوف به چگونه بودن انسان در این جهان و رستگاری در جهان ماورائی، دارای حق حاکمیت است تا فرا رسیدن قیامت.

 

. در نتیجه حکومت ولایت فقیه، ریشه برگرفته از دینی که فقیه متولی آن و مسئول آموزش آن در جامعه است. نهاد فقاهت، نهادیست که در حوزه های علیمه تولید و باز تولید میشود،  که میتواند رلز بقای دین بشمار رود، بویژه در زمانی که با ساختار قدرت یکی گردیده است. نهاد فقاهت برای بقا چندان نیازی نه به حمایت سرمایه های بازاری دارد و نه لطف و مرحمت سرمایه های خصوصی، همچون گذشته. هماکنون آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه هستند که مدیریت جامعه را بعهده دارند. البته آخوند میتواند مکلا هم باشد و بجای عبا و قبا، کت و شلور بتن کند. این بدان معناست که اگر حکومت آخوندی برغم تمامی مشکلات، بجای خود مانده است، بدلیل باورها و ارزشهای مشترک دینی ست، در دین یکی مجتهد است و دیگری مقلد و در سیاست یکی حاکم است و دیگری محکوم و یا ظالم و مظلوم. مشکل آنجاست که وقتی دین و قدرت باهم یکی و یگانه میشود، براندازی و ریشه کن ساختن ان بسی بسیار دشوار خواهد بود.آیا میتوان حکومت آخوندی را براندازی نمود، اما، نهادی که آنرا تولید و باز تولید میکند بجای خود رها نمود که بکار خود ادامه بدهد؟

 

اما، امروزمیتوان هرچه بیشتر بآینده امیدوار بود، آینده ای که نقد و بازنگری در نقش دین به یک گفتمان عمومی تبدیل شود. در حالیکه، در یک دهه اخیر چندین خیزش و جوش و خروش بوقوع پیوسته و هریک شعارهایی پر معنی همچون، ، شعار "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا،" یا "رضا شاه روحت شاد" و اخیرترین و مهمترین آنها بلحاظ عمق مفهوم و ارائه ی الترناتیو و یا بدیلی معتبر، بمنظور جایگزینی نظام آخوندی، شعار زن زندگی آزادی ست. شعاری تکاندهنده بنیان سیاسی و ایدئولوژیک حکومت آخوندی، حکومتی که فکر میکند، نهادی ست فنا ناپذیر و مصون از هرگونه اعتراض و شکایت مردمی. چون خود بینی و خودبرتر انگاری یکی از ویژهگیها اخلاقی اخوندیست.

 

در سال 4001 شاهد جوش و خروشی بودیم برخاسته نه از نارضائیهای مادی بلکه بر خاسته از اعتراض بقتل مهسا، دختری جوان و خوشرو، اهل کردستان، بخاطر حجاب و یا بدحجابی. واکنش جمعی بقتل مهسا، سبب ظهور نوعی خودآگاهی جمعی گردید که در شعارزن زندگی بازتاب یافت، شعاری ماندنی، بیانگر آلترناتیو و یا بدیلی در برابر حکومت آخوندی، حکومتی که هدفی را نجوید مگر توسعه و پیشبرد دین، دینی که نه روی خوشی بزن دارد  ویا یزندگی، وای بحال آزادی که چیزی نیست مگر فرو رفتن در منجلاب فساد و آلودگی، چنانکه گویی پس از 45 سال حکومت آخوندی بقله طهارت و پاکی و سعادت و رستگاری رسیده است. اگر رسیده است، سزاست که بپرسیم چگونه؟

 

خیلی ساده. با سرکوب زنان، با تحمیل حجاب برانان و بدین ترتیب جدا نگاهداشتن آنان از مردان و یا حفظ نظام دینی بر بنیان برتری ذاتی مردان بر زنان. چون الله، خداوند یکتا و یگانه، زن را برای ارضای نیازهای مرد خلق کرده است. الله زن را نیم مرد بوجود اورد. اگر مرد را انسان بشمار آوریم، زن را باید نیمی از انسان بدانیم. حجاب را باید بیانگر روابط دو جنسیت زن و مرد و خفظ برتری یکی بر دیگری بدانیم. براندازی حجاب اولین گام بسوی براندازی نظامی ست که زندگی را نفی میکند، در این جهان نه در آن جهان دیگر که فقیه بوجود آن باور دارد. دین آخوندی، بهره وری از زندگی، ابداع و خلاقیت را نفی میکند مرده و پوسیده را احیا و زنده سازد. حال انکه، تائید زندگی ست که در این شعار تبلور مییابد، شعاری که با آزادی تکمیل شود و شور و هیجان بپا کند. چه، در آزادی ست که میتوان تمامی بندهای عبودیت و اسارت بر خاسته از باور و ایمان به افسانه ها و اسطوره ها را از هم گسیخت. بی دلیل نیست که حکومت آخوندی خصم آشتی ناپذیر آزادیست. چون در آزادیست که میتوان دین باوری را مورد بازنگری قرار داد و برگیریم از آن، چیزی را که بدان نیازمندیم.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

      fmonjem@gmail.com