۱۴۰۲ شهریور ۳۱, جمعه

 

اتحاد جنسیتها

و فروپاشی حکومت آخوندها!




هر چند که وقتی آخوند سید ابراهیم رئیسی، بعنوان نماینده ملت ایران در سازمان ملل بسخنرانی پرداخت، عرق شرم را بر پیشانی هر ایرانی بر نشاند. با این وجود، حکومت ولایت فقیه، متعلق بعهد دقیانوس، بهتر از آخوند رئیسی، هیچ آخوند دیگری را نمیافت که بتواند کم مایگی، و یا بهتر است بگوئیم بی مایگی خود و حکومت آخوندی را، در برابر چشم جهانیان، بمعرض نمایش بگذارد. بسی بسیار ساده لوحانه از آغاز، آخوند رئیسی به وارونه سازی حقایق پرداخت، چنانکه، دیپلماتهای حاضر که تعداد اندکی بیش نبودند، دروغها و گزافه گوئیهای او را باور میکنند، گوئی که نه شنیده اند و نه در ویدئوهایی که در سراسر جهان در رسانه های اینترنتی انتشار می یابند، دیده اند که در کشوریکه تماما زیر سلطه قشر مفتخوار آخوند قرار گرفته است، چه میگذرد و چه جنایات و تجاوزاتی، چه سرکوبهای خشونتبار و کشتارهای بیرحمانه ای صورت میگیرد، و چه جوانانی که بجرم اعتراض و مخالفت در زندانها بسر نمیبرند و بعضا، جان خود را در زیرشکنجه های هولناک، از دست نمیدهند و یا بر فراز دار ولایت بقتل نمیرسند.

آخوند رئیسی از پشت تریبون سازمان، ملل چنان سخن میگفت، گویی از کشوری میآید که اگر بهشت نباشد کمتر از بهشت هم نیست، کشوری که در آن همگان، از ذیل تا راس، در رفاه و آسایش، در کمال رضایت و راحتی بسر میبرند، نه کمبودی هست و نه فقر و گرسنگی. که مردم ایران هرگز خود را چنین خوشبخت و سرمست ندیده اند. همه، هر آنچه لازم برای زندگی ست بسلیقه خویش و در کمال آزدی، بمیل و اراده خود برگزینند، از پوشیدنیها و نوشیدنیها تا دیدنی ها و شنیدنیها. البته که میتوانستی دیپلمتهای حاضر در سالن سخنرانی را مشاهده کنی که از شنیدن سخنان آخوند رئیسی، دهان بازمانده و حیرت زده در جای خود میخکوب شده بودند.

افزوده بر این، آخوند رئیسی از" ارزشهای ولائی" سخن راند که "انسان را بسمت کمال و کرامت سوق میدهد،" ارزشهایی که در هیچ فرهنگ و زبان و دینی پیدا نمیشود مگر در "قرآن،" کتابی که انسان را به عقلانیت، معنویت و اخلاق و حق باوری دعوت فرموده است، همان کتابی که آنقدر بر کرامت و عقلانیت انسان ارزش مینهد که با قطع یکدست و یک پای سارق، برعکس، او را برای بافیمانده عمرش به یک انسان علیل و ناتوان و سر بار تبدیل میکند. یا زنان را بجرم خیانت به همسر، بسنگسار میکشاند، کتابی که انسان را همچون بنده و حیوانی می بیند نیازمند هدایت به راه مستقیم، کتابی که پیوسته انسانها را بسوی تسلیم و اطاعت فرا میخواند و یاد آوری که اگر بخیر عمل کنی، پاداش گیری و اگر مرتکب شر شوی در آتش دوزخ بسوزی و خاکستر شوی. شرایطی، بسیار، شبیه شرایطی که در اروپا،، در قرون وسطی، در دوران تاریکی و حکومت کلیسا وجود داشت. برغم حکم قران مبنی بر مشروعیت بیرحمیها، مجازات، خشونتها و انتقامجویی ها بر علیه دگر باوران و دگر اندیشان، آخوند رئیسی، مردم جهان را برای رسیدن به عدالت و کرامت انسانی بسوی پذیرش قران فرا خواند.

اما، آخوند رئیسی بدفاع از عدالت و کرامتی که قران به بشریت اهدا کرده است اکتفا نکرد و جهانیان را بعلت نادیده انگاشتن نقش بنیادی و مقدسی که قران به خانواده در جامعه نسبت میدهد بنقد کشید و مورد سرزنش قرار داد، چنانکه گویی، صدها خانواده ای  که در سال گذشته در اعتراض به  قتل مهسا، یکی از عزیزان خود را از دست داده و یا مورد چنان صدمه و آسیبی قرار گرفتند جبران ناپذیر و اسلاح ناشدنی، کوری یک چشم با تفنگ ساچمه ای بدست سربازان و ماموران امنیتی قران، حتما، بزعم آخوند رئیسی، خانواده بشمار نمیایند، چون سر بشورش و سرکشی در برابر نظامی برداشته اند مدافع قرآن مقدس. بعید بنظر میرسد آخوند رئیسی وقتی از اهمیت خانواده و دفاع از آن سخن میگوید، بیاد بیاورد که همه آنانی که در سال 67، دوران اسارت خود را در زندانها میگذراندند، بیش از 4000 تن از آنان را پس از یک محاکمه ی چند دقیقه ای بر فراز دار مجازات ولایت آویخت، همه دارای خانواده بودند. حتما چنین جنایات و کشتار بیرحمانه ای مورد تایید قران هم بوده و هنوز هم هست. مگر میتوان انتظار داشت که آخوند، هرگز بانسانی کوچکترین آسیبی بر ساند بدون رجوع به متن مقدس قران و پیروی ازآن؟ از آنجا که قران ماخذ اخلاق و معنویت هم هست،  آخوند رئیسی به توصیه قران به صداقت و راستگویی اشاره میکند و میافزاید:

وفای به عهد و پیمان، راستگویی و امانتداری، صداقت در مراودات و معاملات، خدمت به محرومان و مبارزه با فقر و فحشا و بی‌عدالتی و تبعیض، آری این‌ها محتوای قرآن شریف است.

پس معلوم شد که چرا جامعه ما دست بگریبان چنان مصیبت و نکبتی گشته است که رهایی از آن، اگر غیرممکن نباشد،چندان ساده نیست. آخوند رئیسی، از وارونه سازی حقایق کمترین شرم و حیائی بخود راه ندهد. کمتر کسی یافت میشود که نداند در دوران زمامداری قشر مفتخوار آخوند، بیش از چهار دهه، بر جامعه ایران چه گذشته است. هیچ دستاوردی بجز تشدید تنفر و خصومت ورزی، فقر و فلاکت و گدایی و گرسنگی، خواری و حقارت، دستآورد دیگری نداشته است. همین بس به تورم 60 در صدی و بیکاری 15 درصدی، به ارزش پول ملی، 50 تومن به یک دلار، به فروپاشی نیروهای تولیدی و عدم سرمایه گذاری ، به رو در رویی 80 درصدی جمعیت با مشکل معیشتی و زندگی 50 درصدی ملت در فقر مطلق، به تخریب و ویرانی محیط زیست، خشکی رودخانه ها، دریاچه ها و تالابها، و دهها نارسائیها و ندانم کاریها بنگری تا بصداقت و راستگویی آخوندها، بویژه آخوند رئیسی و تعهد آنها بکتاب مقدس قران، اندگی آگاه شوی.

آخوند رئیسی، اگر چه با خوانش متنی که باو داده بودند مشکلات فراوانی داشت، با این وجود، فکر میکرد توانسته است که "نقاب از چهره     سلطه گران شرق و غرب" برگیرد. حال انکه قبل از رسیدن باین نقطه، خواسته و یا ناخواسته نقاب از چهره لواط کار آخوند، از جمله چهره خویش بر گرفت. او پرچم دفاع از نهاد خانواده را بدوش برکشید بآن امید که بر جنایات و تجاوزاتی که نسبت بزنان و مبارزه آنان بر علیه حجاب اجباری مرتکب شده است، پوششی بکشد و هچمنان مخفی نگاهدارد، گوئی که همه چیز آرام است و خاموش. چه جای نگرانیست؟ سالروز مهسا آمد و رفت. غافل از آنکه، سرکوب شده اگر نابود و نیست نشود، نیرومند و قویتر سر از نهان به بیرون آورد و چه بسا منفجر گردد و ویرانی های بسیار ببار آورد. که چنین نیز شده است، انفجاری که با قتل مهسا امینی بوقوع پیوست، از آن جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی به بیرون بر جهید، جنبشی که حکومت آخوندی بخوبی فهمیده است که در برابر ان یک قدم بعقب، آغاز روندی خواهد بود که بی تردید به شکست انحامد .

دیر زمانی بود که نظام بمناسبت سالروز مهسا در حال آماده سازی و سازماندهی نیروهای خود، برای سرکوب و خاموشی هر حرکت و جنب و جوشی بوده است. بسیاری از بر قراری غیر رسمی حکومت نظامی خبر میدادند. ویدئوها از نقاط  شهرهای مختلف کشور حضور نیروهای سپاه و بسیح و لباس شخصی را در خیابانها و سر چهار راهها نشان میدهند. بگونه ای که حضور نیروهای امنیتی را بیشتر از مردم عادی تخمین زده اند. درست یا نا درست تخمین، موضوع بحث نیست. آنچه دارای اهمیت است حضور واقعی نیروهای امنیتی ست، بهر مقدار و تعدادی، چندان مهم نیست.

این بدان معناست که حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای، ولایت فقیه سر هیچگونه نرمخویی و مسالمتی را با آنچه دشمن و یا توطئه دشمن میخواند ندارد و همچنانکه نشان داد با تمامی اقتدار، نظم و امنیت و ارامش را در سراسر جامعه، برغم انتظار وقوع یک قیام بزرگ مردمی، بر قرار و پا بر جا نگاه داشت.

تنها از آنچه که دارای واقعیت است و عینی میتوان تفسیر و یا فهمی را از آن ارائه داد. تاکنون نظام نشانداده است نگران سرکوب هیچ نیروی مخالف و معاندی در درون نیست. اما، اکنون، خود را در برابر نیمی از جامعه می بیندکه سلطه مطلق آخوند بر سراسر جامعه را بچالش کشیده است. باین دلیل، دیر زمانیست که دولت لایحه ای تخت نام حجاب و عفاف بمنظور سرکوب جنبش کشف حجاب و جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، به مجلس ولایت ارائه داده است،  لایحه ای که سرکوب هر کنشی رها از بندهای قانونی، هر کنشی مبنی بر تخلف از مرزهای جدا کننده جنسیتها، در شرایط و زمانهای گونا گون را کنشی مشروع و موجه و قانونی تعریف میکند. بدینترتیب، بمنظور وا داشتن زنان به پذیرش قواعد و تن دادن بمقرارت حجاب در تمامی عرصه ها، حتی، در ارتباط با معالجات و معاینات پزشکی بوسیله جنسیتها مخالف، لایحه حجاب و عفاف که دیر زمانی مورد چند و چون قرار داشت، س بدست قوه قضائیه تنظیم گردید و سر انجام بتصویب بخش کوچکی از نمایندگان مجلس ولایت رسید و نه در یک جلسه عمومی.

بنطر میرسد که حکومت آخوندی سر انجام باین نتیجه رسیده است که برای تبدیل جامعه بیک مسجد بزرگ، انجا که نجاست از خود بزدائی و به عبادت بپردازی، بنام خدا به رکوع و سجود روی تا خویشتن را تسلیم اراده الله و اطاعت از احکام او را پنج مرحله در روز بجا اوری. قواعد و مقررات شریعت تا کنون بآخوند حاکم نشانداده اند که برای بنظم در آوردن روابط جننسیتها مکفی نیست و بوضع قوانین بیشتری برای تنظیم روابط جنسیتها نیاز مند است. البته، لایحه حجاب و عفاف، بمنظور آنکه قانون سراسر جامعه شناخته شود باید به تصویب فقهای عالم  شورای نگهبان، نیز، برسد تا به قانون حاکم بر جامعه تبدیل گردد.

واضح است که حکومت آخوندی، مثل هر حکومت دیگری، به پایان خود نمی اندیشد، بویژه اگر حکومتی باشد بر ساخته از استبداد مضاعف دین و قدرت. چرا که اگر بخاطر بیارویم، می بینم که تحت استبداد شاهی، حجاب مسئله ای نبود چون جنسیتها از هم جدا نبودند و چگونگی روابط شان، تا مرحله عقد و ازدواج در حوزه آزادی ها و اراده های فردی شکل میگرفت، آزادی هایی که حکومت اسلامی برسمیت نمی شناسد. آزادی هایی که در دوران شاهی نه تنها بفساد نکشید بلکه به اتحادی بزرگ انجامید که انزمان کسی آنرا اتحاد جنسیتها نمی شناخت، اما، اتحادی بود که در براندازی نظام شاهنشاهی نقش تعیین کننده ای را بازی کرد.

حکومت آخوند بخوبی میداند که اتحاد جنسیتها، نیز، رمز پیروزی بر ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت است و افشای لواطکاری در حوزه های علمیه. چه اتحاد جنسیتها، زمانی واقعیت می یابد که رهایی از بندهای تعصب آور خوی دینی در رفتار و گفتمان اجتماعی رخ بدهد. این است که اگر بآنچه روزانه در جامعه اتفاق میافتد بنگریم، مشاهده میکنیم که این اتحاد جنسیتی در مبارزه روزانه با نیروهای ارشادی-امنیتی- انتظامی، تجربه و تکرار میشود. واکنش نظام به سالروز مهسا خود بیانگر اقتدار اتحاد جنسیتها و رهایی از خوی دین وعادت به تعصب ورزیهای دینی را بمنصه ظهور در آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۲۴, جمعه

حجاب اسلامی،

در ستیز با

زندگی و آزادی!





در سالروز جاودانگی مهسا امینی و پیوستن او به ستاره گان درخشان در آسمان تاریک جامعه ما، باید بخاطر داشته باشیم که مهسا جان خود را بدلیل عدم رعایت مقررات حجاب اجباری از دست داد. جای بسی شگفتی ست که پس از نزدیک به نیم قرن سلطه مطلق دین بر جامعه و بخدمت در آوردن انواع و اقسام ابزار سرکوب و تنبیه و مجازات، حکومت آخوندی نتوانسته است راهی برای درهم شکستن مقاومت و تقلیل انزجار از حجاب در جامعه بیابد، مشکلی که از آغاز گریبان حکومت آخوندی را گرفت و هم اکنون نظام را به تنگی نفس انداخته است و موجب برامدن خنبشی گردیده است رهایی بخش، جنبش زن زندگی آزادی که همچون بحرانی دائمی بر دامن نظام نشسته است.  

بحران حجاب و عفاف را هم ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در خطبه اخیرش، مثل بحران های دیگر، از گرانی و بیکاری گرفته تا خشکی رودخانه ها و دریاچه ها و تالابهای کشور، بحرانی فرض نمود برساخته دست مجموعه ای در امریکا که کارش، بحران سازی در کشورهای دیگر از جمله در جمهوری اسلامی ست.

اما، کیست که نداند، بحران حجاب اجباری نه بر ساخته دست مجموعه بحران سازی آمریکائیها بلکه برخاسته است از دیدگاه آخوند و فقیه در باره "انسان،" بطور کلی و زنان بطور خاص.  این امریکا نیست که بانسان، همچون حیوانی مینگرد برساخته از غرایز جنسی و نیازهای مادی. این شیوه تفکر آخوند خامنه ای است که انسان را حیوانی می پندارد، عاری از عقل و خرد و نیازمند هدایت و راهنمایی در امتداد راه "مستقیم."

بعضا، برآنند که حجاب ریشه در فرهنگ و سنت بومی دارد. حال آنکه آخوند و فقیه بر آنند حجاب ریشه در کلام الهی و احکام جدایی جنسیت ها دارد. یعنی که نگرش فقیه و آخوندی که عمر خود را در حوزه های علمیه گذرانده اند، ریشه بر گرفته است از دیدگاه دین اسلام بانسان. که آخوند و فقیه، بمثابه متولی دین، انسان را چگونه موجودی می پندارند، با عقل و خرد، مستقل و آزاد و یا بر عکس، انسان را موجودی پندارند با عقل و خردی ناقص، موظف بعمل باحکام شریعتی با چشمان بسته بدون ذره ای از تفکر و اندیشه؟

در پاسخ باید گفت که بطور کلی، فقها و آخوندها، اساسا، انسان را حیوانی می پندارند بر ساخته شده از دو عنصر شهوت جنسی و نیاز شکمی. اگر به رساله های فقها و مجتهدین بزرک نظر کوتاهی بیداندزیم بزودی در مییابیم که فقها بگونه ای به انسان مینگرند چنانکه گویی، انسان چیزی نیست مگر مخزن شهوت. در انسان چیزی جز شهوت، نمی یابند. برآنند، همچنانکه برای سیری شکم، بشر حاضر است دست خود را به هر نا شایستی آلوده نماید، برای ارضای شهوت نیز به سرکشی و زیرپا گذاردن هر احکامی، از جمله احکام شرعی، نیز، دست میزند. یعنی که  شکم و شهوت، هر دو میتوانند مخرب و ویرانگر باشند. اما، شهوت  گمراه کننده هم هست. چون ارضای آن به تن لذت بخشد. شهوت که غلبه کند، انسان را از تسلیم خویشتن به الله و اطاعت بی چون و چرا از شریعت اسلام باز میدارد. زیرا که هیچ نجوید و نخواهد مگر رضا و خشنودی، و لذت و التذاذ تن. لذت تن است که به بی بند و باری و هنجار شکنی میانجامد. شهوت است که شور و عصیانگری را در انسان بر میانگیزد. هرج و مر ج ببار آورد و انحطاط و تباهی، شرایطی که آشتی ناپذیر است و در ستیز و خصومت با اصل عبودیت و بندگی، بنیان آئین اسلامی، که بر حسب دیدگاه فقه اسلامی، پدیده ای ست حاکم بر فرهنگ غرب تحت نام آزادی. بنابراین، آنچه وجود حجاب را اجباری میکند نیاز بر مهار نمودن شهوت انسانی ست، چیزیکه سبب گمراهی شود و هنجار شکنی.

بدین لحاظ ، تنها پائین تنه ی انسان است که در مرکز توجه فقها و آخوند ها قرار دارد. تمامی احکام فقاهتی که با ابزار اجتهاد از قرآن، کتاب آسمانی، استخراج شده است دارای یک هدف بیشتر نیستند: به بند کشیدن تن انسان، بویژه بخش پائینی آن. از انسان تنها بخش پائین تنه اش را می بینند. به سر او و آنچه در سر وی میگذرد اصلا اعتنایی ندارند. شهوت در پائین تنه، خانه دارد ، نه در سر.  پس، آنرا باید به اطاعت و   فرمانبری وا داشت. انسان پائین تنه خود را باید در تبعیت قواعد و مقرارت معین طهارت و غسل و تیمم در آورد تا نجاسات و آلودگی ها را از آن بزداید. تا آنگاه بتواند روزانه قامت را در برابر الله بشکاند. احکام فقاهتی نه تنها در برگیرنده ی احکام نماز و روزه و انواع و اقسام آب های پاک کننده ی نجاست از پائین تنه است بلکه در بر گیرنده احکام همآغوشی و یا "نزدیکی " مرد و زن و مرد و مرد و انسان با حیوان، نیز، میشود، کنش هایی که اساسا از ناحیه پائین تنه، از غریزه جنسی ریشه برگیرند.

 "توضیح المسائل" آیت الله ها، بویژه آیت الله خمینی که به ترسیم دقیق اعمال طهارت میپردازد از فرو بردن یک بند انگشت در مخرج گرفته تا چندین بار فشردن سر آلت در بین دو انگشت- استبرا- و آمیزش جنسی با حیوانات سخن میراند که در اوایل صعود آخوند بر فراز منبر قدرت در 57، شهرت بسیار یافته بود. آخوند و فقیه بر آن باوراند که با کنترل و به اسارت در آوردن پائین تنه انسان، تمامی مسائل انسانی و اجتماعی حل خواهد گردید. شر از پائین تنه انسان، از لذت، بویژه التذاذ جنسی است که بر میخزد. بی دلیل نیست که زنان باید موی خود را بپوشانند، چون تحریک کننده است و شر برانگیز.

 احکام به بند کشیدن تن، نه تنها شامل احکام عبادت شود  و "نکاح،" حتی احکام "نگاه" را هم در بر میگیرد که پائین تنه را نیز بتحریک درآورد.

آیت الله خمینی در توضیح المسائل خود در بخش "احکام نگاه " با دقت بسیار، با همان دقتی که برای اندازه گیری آب "کر" بکارمیگیرد که تا یک دهم مثقال هم به پیش میرود، به انواع نگاه در شرایط متفاوت و چه کسانی میتوانند بر صورت و یا بدن و یا "عورت " چه کسانی نگاه کنند، می پردازد و محرم ها و نا محرم ها و نگاه حرام و حلال را از یکدیگر مجزا میکند . وی خاطر نشان مینماید که بمنظور اجتناب از حرام، احتیاط  و یا اجتناب در نگاه کردن بزنان ضروریست. اگر از سر ضرورت نگاه کردن به موی و رخ زن لازم گردید، نباید با قصد "لذت " همراه باشد، حکمی که برای زن نیز مصداق دارد.

بعبارت دیگر، انسان برای نگاه کردن به انسانی دیگر، مثل تمام امور عبادی و غیر عبادی، بجای آنکه به عقل و خرد خویش رجوع کند، همچون حیوانی اهلی و مطیع، باید به تقلید و تبعیت، احکام استخراجی فقها از کلام الله، تن داده و آنها را  بیآموزد.

در تمام رساله های مراجع تقلید، یک چیز صریح و روشن بیان میگردد: که وجود زن است که شهوت برانگیز است. هرچه در او هست از صدای او گرفته - که از امواج رادیویی و رسانه ای به محض بقدرت رسیدن آخوند خاموش گردید-  تا رخ  و موی سر و برجستگی های بدن زن، همه تحریک کننده غرایز جنسی مرداند. اندام زن است که شهوت را در مردان بیدار میکند و به طغیان و کنش های زشت و پلید وا میدارد. الله به منظور آنکه شهوت را در مردان خفته نگاه دارد، زن را مکلف ساخته است که رخ و موی خود را بپوشاند و  برجستگی های بدن خودرا اکیدا پنهان نماید.  مسلم است که افشان سازی موی سر، آرایش و پالایش صورت، نمایاندن قوزک پا و روسری های قیطانی و مانتوهای تنگ و کوتاه از مصدادیق اصلی  بد حجابی ست که پس از پرواز مهسا بآسمانها به جنبش کشف حجاب و ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی انجامید. جنبشی که در منظر آخوند لاجرم به فساد و هنجار شکنی و نیز به خطر انداختن امنیت اخلاقی جامعه میانجامد.

از آغاز، در جمهوری اسلامی عدم رعایت مقررات حجاب و اختلاط جنسیت یکی از بزرگترین معضل های اجتماعی بوده و هست که، بدون بکار گیری نیروهای امنیتی و انتظامی و گشت های مختلف ارشادی، زنان، امروز بیش از همیشه، پشیزی برای آنها قائل نیستند و بانحای گوناگون از اختفای وجود در پس حجاب سر باز میزنند و مرزهای مصنوعی بین زنان و مردان را در هم فرو میریزند و به رها سازی خود ادامه میدهند.

آخوند ها بر آن باورند که هر گونه اختلاطی بین جنسیت ها تنها میتواند به یک منظور بر قرار گردد: "التذاذ جنسی." مرد و زن نباید به یکدیگر بنگرند، و دست یکدیگر را بفشرند و یا کنار هم بنشینند، همراه هم به کافه و کتابخانه بروند و به مطالعه بپردازند. همه ی این کنشها بزعم فقیه، کنشهایی هستند گناه آلود چون نمیتوانند همراه نباشند با التذاذ جنسی. ظاهرا، هیچ چیز مثل التذاذ جنسی، آخوندها را بوحشت نمیاندازد. البته، بنا بر شریعت اسلامی، از آن میتوانی بهره ور شوی اگر آنرا تابع احکام نکاح و زفاف نمایی آنگونه که الله مقرر داشته است و مراجع بزرگ تقلید از جمله امام خمینی تایید و تصدیق نموده اند. با این وجود التذاذ جنسی را زشت و پلید بشمار میآورند. برای جلوگیری از مظاهر التذاذ جنسی است که حجاب را برای زن اجباری نموده اند تا مردان و زنان به اسارت غرایز جنسی خود در نیایند. اگر نبینند، نخواهند. جدا سازی زنان از مردان قرار بود که میوه عفت و عفاف ببار آورد.

این در حالی است که پیامبر اسلام، نماد فرمانروایی ست شهوتبار. پیامبر چنان اسیر شهوت بود که نتوانست چشم از کودکی 6 ساله بردارد. هیچ زن زیبایی نبود که او ببیند و به تصاحب آن بر نخیزد. مهم نبود که آن زن کیست و با وی چه نسبتی دارد، او را در بر میکشید و به تعداد زنان خود میافزود. فقها و علمای حوزه ها، بدون شک، آگاه از این حقیقت اند. اما از زبان پیامبر نقل میکنند که چگونه پیامبر، فرمان بر تعبیه دو درب ورودی برای مردان و زنان در مساجد بسازند که مبادا تن مردان و زنان با یکدیگر تماس پبدا کنند.

اما، آخوندها، ابلهانی بیش نیستند که نمیتوانند چشم خود را بگشایند و نتایج زیانبار حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها را مشاهده نمایند. آخوندها بر آن تصورند که میتوانند با غرایز طبیعی انسان در افتند و با ابزار حجاب، شهوت انسان را بنام عفاف به بند بکشند و اسارت و بند گی را بر جامعه حاکم سازند. حال انکه سرکوب غرایز طبیعی لزوما آنها را خاموش و خفته نمیسازد بلکه آنها را بسوی خفا و ادامه زیست در زیر زمین بدون هیچ قید و بندی، سوق میدهد، بسوی لواط کاری در پنهان، دور از چشم نظاره گر و بازدارنده ی جماعت. هم چنانکه مصرف و تولید مشروبات الکلی به زیر زمین فرو رفت و به یکی از پر درآمدترین حرفه ها مبدل شد، التذاذ جنسی نیز در اعماق زمین فرو رفت. روسپیگری دیگر حرفه چند زنان بالغ و عاقل باقی نماند، سن روسپیگری در دوران حکومت حجاب و جدایی زنان از مردان به زیر 13 سال-و شاید هم کمتردر حال حاضر- تقلیل یافته است. دیگر زنان مجرد و تنگدست از اقشار پائین جامعه  نیستند که به روسپیگری میپردازند بلکه زنان مزدوج هستند و دانش آموزان و دانشجویان که رسمی و غیر رسمی، دست به تن فروشی میزنند نه برای التذاذ بلکه بمنظور امرار معاش. حجاب، حجابی که برای پایداری آن، نظام هر خونی را بر زمین میریزد و هر سری را از گردن جدا و بر زمین میافکند، بجای ایجاد کار و اشتغال برای زنان، آنها را به فحشا و روسپیگری کشانده است و مردان را بلواط کاری. بیش از چهار دهه تجربه حکومت اسلامی، نشان میدهد که حجاب اجباری، فحشا و روسپیگری را سهل و ساده ساخته و لواط در جامعه را بشدت رواج داده است.

مضاف بر این، حجاب، زنان را نه تنها از رفتار انزجار آمیز مردان مثل  تنه زدن به زنان و توهین و تحقیر و زبان رکیک آنان، مصون نداشته است بلکه احساس محرومیت را تشدید نموده و بر غیض و غصب و خشونت، طرفین نسبت بیکدیگرافزوده است. چه چیزی میتواند افزایش تجاوز بعنف و زورگیری را توضیح دهد بجز نظم و انضباطی که زائیده حجاب اجباری ست. زورگیری و جنایتی که بطور روزانه زنان با آن روی در رو قرار دارند و هرگز کسی سخنی از آن بزبان نراند، سوء استفاده، تجاوز، ضرب و شتم زنان، بخشی از زندگی روزمره ی درصد قابل ملاحظه ای از جامعه است.

 اما، آخوند حاکم از آنجایی که نگران گره خوردن پایان سلطه حجاب  به پایان سلطه خویش است، بارد دیگر، بعبث، لایحه ای تحت عنوان حجاب و عفاف به مجلس ولایت ارائه نمودند بان امید که جان تازه ای در کالبد مرده ی حجاب و جدایی جنسیت ها بدمند و با ایجاد ترس و وحشت، مانع رشد جنبش کشف حجاب  و جنبش رهایی بخش زن زندگی ازادی شوند. امام های جمعه، بر فراز منبر قدرت هرگز نه زور گیری و نه تجاوز بعنف را محکوم نکرده اند بلکه همه ی تقصیرات را به پای "بدحجابی " و کشف حجاب مینویسند. پس، لازم است که ملت به هوش باشد و در حرم خصوصی خود جانب احتیاط را بگیرند. مسلم است که اگر زن، خود را از سر تا پا پوشانده نباشند، اگر صدای طرب و شادی آنان از دور بگوش مردان برسد، مردان عقل و خرد شان را از دست مینهند و به حیوانی درنده تبدیل میگردند. این زنان هستند که حیوانات درنده را پرورش میدهند نه نظام حجاب اجباری و عدم اختلاط جنسیتها، بحرانی که بدرستی روشن نیست چگونه بدست آن مجموعه بحران سازی آمریکائی بوجود آمده است.

حکومت آخوندی، حجاب را به نماد عفاف در جامعه اسلامی تبدیل نموده اند، نمادی ظاهری و میان تهی. موضوعی بسیار جالت برای مبالغه و غلو گویی. حال آنکه در فضای تاریک، زیر زمین، هم چنانکه فحشا بیداد میکند و  خرید و فروش الکل رواج دارد، بسیاری از رفتار های هنجار شکن- در منظر آخوندها، رواج یافته است که بیانگر رشد فرهنگی ست که روزی جامعه ی اسلامی را از درون منفجر میسازد، فرهنگ زن زندگی آزادی. این فرهنگ زیر زمینی که دامنه و  وسعت آن شناخته شدنی نیست، نه تنها باز ایستادنی نیست بلکه بسرعت در حال رشد است. آخوند و فقیه با نشان دادن چهره واقعی شریعت اسلامی، شرایط دفن دین اسلام و ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را فراهم آورده است. دینی که در یکهزار و چهارصد سال پیش از این در ایران جان گرفت و زنده شد، در ایران، نیز میمیرد و بخاک سپرده میشود.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۱۷, جمعه

جنبش زن زندگی آزادی،

جنبشی رهایی بخش

و ذاتا دین ستیز!




هرگز جای تعجب و حیرت نخواهد بود اگر آنگونه که انتظار میرود، در سالروز تولد ستاره ای جاودان، مهسا امینی، در آسمان تاریک ایران، کشور زادگاه ما، نه تنها   ضربه ای سنگین و شکننده ای را بر ساختار حکومت اسلامی وارد نیاورد بلکه بر اقتدار و استدام و بقای آن نیز بیافزاید. البته که امید بستن به وقوع حادثه ای بزرگ در زمانی معین، در بیشتر اوقات ممکن است یاس و نا امیدی ببار آورد.

همین بس که به رفتار و کردار امنیتی حکومت مقدس آخوندی در این چند ماه گذشته بنگری، همچون یک حیوان، وحشی تر و درنده تر گشته است. دیر زمانی ست که مثل گروه کفتاران طئمه ای را یافته و دوره کنند تا سرانجام آنرا تکه پاره نموده و ببلعند. با این وجود، بر تعداد مخالفین و معترضین با نام و نشان نطام، مثل، روزنامه نگاران، هنرمندان و مدافعان حقوق بشر و غیره، افزوده شده و میشود. در سرکوب و خاموش سازی جنبش زن زندگی آزادی، نظام چند معترض از میان بازداشتیان با نام و نشانی ناشناخته برگزیده و بمنظور ایجاد ترس و وحشت بدار مجازات میآویزند که خود اگرچه پدیده تازه ای نیست، اما، پدیده ای ست که ماهیت فریبکار حکومت آخوندی را آشکار ساخته، ذات زشت و کریه آنرا افشا نموده و عدم اعتماد عمومی را به استبداد فقیه عمیق و وسیعتر مینماید

اخیرا، نظام، بر دامنه حمله خود افزوده است و به پاکزدایی دانشگاهها از استادهایی پرداخته اند که بزعم آنها مرتکب گناهی بزرگ و دوگانه گشته اند، هم دچار رکورد علمی   بوده اند و هم نقش مهمی در رسانه ها بازی کرده اند. چرا که نظام تاب و توان شنیدن آوای مخالف را ندارد. چرا که در نظام مقدس اسلامی ولایت فقیه، جایی برای شک و تردیدی به یکتایی و یگانگی فقیهی که بر جامعه سلطه افکنده است، وجود ندارد. یعنی که در حکومت آخوندی، جایی برای مقاومت و اعتراض وجود ندارد یا تسلیم میشوی، دوری بجویی و خاموشی گزینی، یا دست از شک و تردید به یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای، برخاسته از صنف روضه خوانان، بر نگیری و از تسلیم باراده و اطاعت از او سر باز زنی.

 این بدان معناست هر روز که به سالروز پیوستن مهسا، ستاره ای جاویدان، نزدیکتر شده ایم، نظام خود دچار ترس و وحشتی شده است، بسی بسیار بیشتر از آنچه که در دفاع از وحدت و یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای بوجود آورده است. اگر نیک تر بنگری، براحتی میتوانی مشاهد کنی که این حیوان وحشی داندانهای خود را برای دریدن و پاره پاره کردن، تیز و برنده تر ساخته است. نظام مقدس اسلامی برای انتقام ستانی، سرکوب و کشتار برپا کنندگان جشنواره تولد مهسا، دیر زمانی ست که.تمامی نیروهای قهر و خشونت را همه آماده نموده است که بکوبند و بزنند و بگیرند و بزنجیر بکشند و از وقوع هرگونه چالشی به نظام جلوگیری بعمل آورند.

اینجا، باید پرسید، براستی چرا این نظام با تمامی نیروهایی که در تحت فرمان خود دارد، باید دچار ترس و وحشت شود همچنانکه، در رفتار و تصمیم گیریها و سیاستها نظام، بویژه در زمینه های فرهنگی و رسانه ای بخوبی دیده میشود. رفتار خشونتبار و واکنش خشمگینانه به هر گونه اعتراضی، بیانگر ترس و وحشتی ست که گریبان نیروهای امنیتی را گرفته است، ترس و وحشت از برامدن جنبش زن زندگی آزادی. حکومت آخوندی بخوبی آگاه است که این جنبش ریشه در باوری دارد، نافی و نهایتا در تضاد و خصومت با یکتایی و یگانگی خدایی ست که جانشین او آخوند خامنه ای ست. اگر، حکومت مقدس اسلامی به اماده سازی تمامی نیروهای سرکوب پرداخته است، بآن دلیل است که  با درخشش جنبشی مواجه گشته است رهایی بخش و برای نخستین بار خاموش ناشدنی، جنبش زن زندگی آزادی. چون جنبشی ست، ذاتا، در خصومت با اصل و اصولی دینی که قشر مفتخوار آخوند، خود را متولی آن میداند، دین اسلام، دینی که بر اصل لا الله الا الله بنا گردیده است، اصل یکتایی و یگانگی الله و یا اصل مطلق گرائی، اصلی که در عمل به تسلیم، پذیرش بدون چون چرای وحدت الله و اطاعت از احکام الهی میانجامد.

اگرچه، نظام همچنان بخود غره است و اقتدار خود را روزانه در خشم و خشونت بیان میکند. اما، بخوبی آگاه است که جنبش زن زندگی آزادی، نهایتا بازتاب رشد و توسعه جنبش دین ستیزی ست. البته که این انتظار بوجود آمده است که این جنبش در سالروز تولد مهسا باوج خود برسد. اما، اگر واقع بینانه بنگریم، نظام آخوندی دارای آن توانایی ست که مانع رسیدن این جنبش باوج خود گردد. غافل از اینکه هر روز که بر عمر جنبش زن زندگی آزادی افروده میشود، آنروز از عمر الله پرستی و نظام مطلق گرایی و تسلیم و اطاعت، از عمر حکومت مقدس اسلامی کاهش خواهد یافت.

در شرایطی که ما در آن بسر میبریم ضرورت تاریخی عبور از نظام سرمایه داری و برپا داشتن نظام سوسیالیستیی و یا گذار از نظام مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی نیست و یا هر نظریه دیگری در زمینه گذار جامعه سنتی به جامعه مدرن. ضرورت تاریخی در شرایطی که دین و متولیان دین، برخاسته از حوزه های علمیه بر آن حاکم گردیده است، عبور از دینی ست که متولی آن، قشر آخوند است، قشری که قرنها به هزینه ملت، دانشی کسب کرده است که باور به مطلق گرایی را که در باور به لا الله الا الله بازتاب مییابد توسعه داده و پایدار بسازند که خود زمینه ساز استبداد و تداوم آن در طول تاریخ بوده است.  

بعبارت دیگر، در شرایط کنونی، برای ما رهایی از اسارت در دست باورهای دینی، رهایی از باور باصل و اصول دینی که بنیان نظام فرمانروایی و فرمانبری ست که ضرورت تاریخی ست. نظامی که لزوما، یک نظام تولیدی و بر اساس روابط مادی و تضاد طبقاتی بوجود نیامده است بلکه نظامی ست اساسا فرهنگی که بنیان آن مالکیت انحصاری ست بر دانش الهی بر خاسته از علم به کلام و احکام و فرامینی که الله در قرآن صادر کرده است که در برابر آن بخش وسیع دیگری در جامعه وجود دارد که از کسب این دانش انحصاری بی بهره است. یعنی که جامعه آخوندی از دو بخش ساخته شده است، یک بخش فقیه و یا مجتهد بر راس ساختار طلبه گری در حوزه های علمیه. بخش دیگر جامعه آخوندی را، مقلدین و توده های عظیم مردمی تشکیل میدهند که باور به اصل و اصول مطلق گرایی را از نسل پیشین بارث برده اند، باوری مشترک در تمامیت جامعه. آیا میتوان بان لحظه ای اندیشید که باورمندان بهوش آیند که لا الله الا الله دروغی ست که بزرگتر از آن در تاریخ بشر نتوان یافت، بویژه خدایی که شیفته سخنگویی برای زمانی کوتاه و عاشق حکمرانی و فرمانروایی تا ابداست. اگر الله، خدایی که محمد را به پیامبر برگزیده است، پس با خدای عیسی و موسی و خدایان اقوام و جوامع دیگر چه باید بکنیم؟

این است که امروز رهایی از باور مشترک باصل فرمانروایی و فرمانبری، باور مشترک به نظامی که بر اساس عبودیت و بندگی انسانها بنا گردیده است در شرایط کنونی، ضرورتی ست تاریخی که باید پاسخگوی آن بود.

 بر بنیان این باور مشترک و در دفاع از باور به لا الله الا الله است، که حکومت آخوندی تمامی جنایتها و رفتار ضد بشری خود را توجیه میکند. تحت بیرق لا الله الا الله است که نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بر تمامیت جامعه سلطه افکنده است و هر مقاومت و اعتراضی را با بیرحمی بی سابقه ای سرکوب و خاموش نموده است. چون حکومت آخوندی در دفاع از دین الله و باور به یکتایی و یگانگی الله است که بزنجیر میکشد و باسارت در میاورد، و آزار و شکنجه میدهد آنانی را که به اعتراض برخاسته و یا باعتراض کلمه ای بزبان رانده اند.

باور مشترک بین حاکم و محکوم و در شرایط کنونی بین مجتهد و مقلد، خود سبب گردیده است که بحرانهایی گوناگون، چه در درون و چه در جهان بیرونی، بواسطه استمرارشان به پدیده هایی تبدیل گردیده اند نسبتا عادی. این است که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تورم، بیکاری، توسعه فقر و گرسنگی نتوانسته اند نظام فرمانروایی و فرمانبری ولایت فقیه را از پای در آورد. چون براستی و صداقت نتوانی فقیه را مورد نقد و نفی قرار دهی بدون آنکه پای دینی  را که وی بر اصل و اصول آن حکومت میکند بمیدان بازرسی بکشانی.

خیزش جوانان و تداوم جببش کشف حجاب که حتی به درون نهاهای فقاهتی نفوذ کرده و بعضا آخوندها را تحت تاثیر خود قرار داده و به منتقد نظام تبدیل نمود است، اگر، از دین ستیزی بر نمیخیزد از کدام کنش اعتراضی ست که بر میخیزد. اینروزها شناخته شده ترین منتقدین حکومت اخوندی، کسی ست که خود پرورده نهادهای آخوندی بوده است. یکی از آنها آقای مهدی نصیری ست که پس از سالها خدمت، از نظام ولایت خروج یافته و حکومت آخوندی را مورد نقد و نقی قرار داده است. اخیرا، نظام ولایت فقیه را متهم کرده است به عدم توانایی ارائه یک روایت معتبر برای ادامه حکومت. او خطاب به نظام سوال میکند که دستآورد روایت آخوندی در این 44 سال گذشته را در کجا میتوان یافت؟ آقای نصیری که لباس آخوندی از تن در آورده و بزیارت آرامشگاه مهسا میرود، نظام ولایت فقیه را تمام شده می بیند و بر آن باور است که نظامی که ناتوان از ارئه روایت است و در عین حال دست بگریبان گسترش فقر و فلاکت است، نمیتواند ادامه یابد و بزودی فرو خواهد ریخت. البته که روایتی که خود ارائه میدهد، بنظر میرسد بازگشت است به دوران مشروطه. حال آنکه تضاد و خصومت امروز نه از رابطه دولت با مردم بلکه از رابط مردم با قشر و نهاد آخوندی بر میخیزد، از رابطه مردم با دینی که برساخته دست نهاد فقاهت است. تا آخوند و نهاد آخوندی به موجودیت خود ادامه میدهند، رهایی از ارزشهای بازدارنده و حرکت بسوی زن زندگی آزادی بسیار دشوار خواهد بود.

معلوم است، تا زمانیکه ارزشها و باورهایی که آخوند بر جامعه حاکم گردانیده است، ارزشها و باورهای دینی، ، مورد نقد و بررسی قرار نگرفته و جامعه سلطه و سروری دین را در حوزه اجتماعی، خسارتبار و مضر در نیابد، آن آگاهی لازم برای گذار از حکومت اسلامی بوجود نمیاید. تا بامروز هیچ نیروی مخالفی نتوانسته است طرح بدیل نظامی را ارائه دهد که بتواند پشتیبانی و حمایت مردم را بخود جلب نماید و بر نظام آخوندی غلبه کند. اجتناب از نقد و حتی نفی دین بآن دلیل که مردمان بدان باور دارند، هر چند با چشمهای بسته و با ابزار احساسات و نه عقل و خرد،نسبت بدان غیرت و تعصب میورزند، خود مانع بزرگی ست بر سر راه رشد و نمو و ظهور یک نظام بدیل و یا نیروی سیاسی معتبر.

اهمیت جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در آن است که بدیل نظام، نقد و نفی اصل مطلق گرایی، بنیان نظام استبدادی دین و قدرت، در نهاد آن نهفته است. اگر بدرون جنبش زن زندگی آزادی بنگریم، میتوانیم نگرانی و اضطرابی که هماکنون گریبان نظام مقدس اسلامی را گرفته است درک کنیم. چرا که جنبش زن زندگی آزادی، ذاتا نفی نظام فرمانروایی و فرمانبری ست، نظامی استوار بر بنیان احکام دینی. آگاهی به خصلت دین ستیز جنبش زن زندگی آزادی ست که حکومت آخوندی را بمرز فروپاشی میکشاند و رهایی از ارزشهای اسارتبار دین اسلام را بارمغان میآورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi 

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

۱۴۰۲ شهریور ۱۰, جمعه

زن زندگی آزادی

خصم آشتی ناپذیر

ولایت تسلیم اطاعت!


حکومت آخوندی از آغاز بر اساس قهر و خشونت و انتقام ستانی، قدم بعرصه وجود نهاد و بر فراز منبر قدرت صعود کرد. تاکنون، نیز، بر همان پایه و اساس ادامه یافته است. تا کی بقا خواهد یافت، کمتر کسی میتواند از نقطه زمانی سخن بگوید که در آن عمر نظام بسر رسد و حکومت اخوندی از نفس کشیدن باز ایستد. آری، به حدس و گمانه زنی میتوان پرداخت. اما، آنچه اینجا دارای اهمیت است درک این واقعیت است که برغم وخامت اوضاع، و رو در رویی نظام با بحرانهای گوناگون در تمامی عرصه های اجتماعی، از جمله افزایش نارضاییهای عمومی، وضع موجود، سلطه تمام آخوند بر جامعه، ممکن است باین زودیها بپایان دوران خود نزدیک نشود. چرا که وضع موجود، لزوما وضع خیلی ناگواری در نزد رژیم نیست. نظام اسلامی، بسی بسیار سریع رمز بقای خود را در بحران های گوناگون یافت و از آنها در تحکیم اقتدار نظام سود فراون کسب نمود، چنانکه فرمانرویان را آنگونه بخود غره ساخت که احساس کنند هیچ طوفانی، هر چند ویرانگر نخواهد توانست ساختار نظام را  بلرزه درآورد.

واقعیت، اما، آنستکه وقتی حکومت آخوندی از هاشمی رفسنجانی، یکی از معماران حکومت آخوندی و واعظی مبرز و خطبه گو، به آخوند ریئسی میرسد، که نه خود زبان خویش را درک کند و نه دیگران میفهمند که او چه میگوید. معلوم است که این حکایت از پسروی میکند و توسعه و گسترش فقر و فلاکت در جامعه. حکومت آخوندی هنوز بر آن باور است که نظامی که در پی کسب غنی سازی هسته ای از صرف هر هزینه ای کوچکترین دریعی نکند، حتی بقیمت گرسنگی و درماندگی و حقارت و خواری ملی ، نمیتواند خصم جهان مدرن و ضد آنچه مدرن است بشمار رود.

اگر تا کنون نشنیده ای که اولین بار از علم هسته ای در قران، کتاب مقدس آسمانی، کتاب الله، سخن رفته است، تردید نکن که حتما روزی بگوش ات خواهد رسید. عقل اجتهاد، به آخوند فن فریبکاری را میآموزد، فنی که بخصوص بدرد کسب قدرت میخورد. حکومت آخوندی بر آن باور است که میتواند جهانیان را اقتاع کنند که آنها قصد پرواز و حرکت بسوی آینده را دارند و در درون نظام جز اندیشه بآینده چیزدیگری یافت نمیشود. همچنانکه علم الهدی، امام جمعه معروف مشهد، در کنار ابراز رضایت از موفقیتهایی که در عرصه انرژی هسته ای بدست آورده اند، اظهار میکند که  در این کشور کشف حجاب معنایی ندارد؛ دولت باید مقتدرانه این مشکل را حل کند( انتخاب، 13 شهریور 1402). این حکایت یک قدم به پیش و دو قدم بعقب است. آیا، خنده دار نیست که پس 44 سال بکارگیری انواع و اقسام نیروهای انتظامی، از انصار امام تا گشتهای ارشاد و خوهران زینب و تنبیه و مجازات گوناگون، هنوز از حل مقتدرانه مشکل حجاب سخن میراند؟ حکومت آخوندی بر آن باور است که این قدرتهای بزرگ هستند که میخواهند نظام بآینده نیاندیشید. آنها هستند که کسب علم را از ئظام مقدس اسلامی دریغ میکنند و آنها را بسوی گذشته سوق دهند.

هر چند، در حال حاضر حکومت آخوندی ممکن است قصد بازگشت بدوره خلفای راشدین، امویان و یا عباسیان را نداشته باشد، ولی تردید مدار که حکومت آخوند خامنه ای در آرزوی بازگشت به گذشته شعله ور است، البته به گذشته ای نه چندان دور، بازگشت  بگذشته ای کمتر از نیم قرن پیش، بازگشت به دوران صعود قشر آخوند برهبری امام خمینی بر فراز منبر قدرت، آخوندی که نظامی را بنیان نهاد، بظاهر، فرا طبقاتی، فرا گروهی و فرا سیاسی نه بر دوش گروه، طبقه یا حزب و سازمان خاصی بلکه بر دوش باورهای دینی ملت، باورهایی مشترک که افراد یک ملت را بهم پیوند میزند و با هم همدرد میسازد. حمایت و استقبال عموم از ودای شاهنشاهی و ورود امام خمینی، چنان گسترده و وسیع بود که هر مخالفت و اعتراضی و دوری گزیدن از حکومت آخوندی، نمیتوانست بیش از زمزمه ای باشد در گوش جامعه ای غرقه در شور و هیجان حرکت بسوی آینده، آینده ای سراسر امید به نیک بختی و دست یافتن به یک زندگی معمولی، حتی بهتر از دوران شاهنشاهی.

چه معدود بودند افراد و یا گروه هایی آگاه به این حقیقت که راهی که ملت برهبری آخوند خمینی و در پیروی از او، پیشروان روشنفکر و گروه ها و احزاب سیاسی برگزیده اند، نه بسوی آینده و نیک بختی بلکه بازگشتی ست بکذشته، بگذشته ای که الله، خداوند یکلتا و یگانه بواسطه رسول برگزیده خود، محمد چوپان، تصمیم میگیرد که در صحرای سوزان عربستان حضور یابد و بادیه نشینان آنزمان را بسوی تسلیم و اطاعت باراده خویش فرا خواند، باراده خدایی مالک بر دو عالم هست و نیست (رب عالمین). فرا خوانی که تا با قهر و خشونت و انتقام ستانی همراه نگردید، پس 13 سال تبلیغ در مکه، نتوانست بجز تعداد انگشت شماری را بسوی خود جلب کند. تنها وقتی که شمشیر محمد بنام الله بر گردنهای بر افراشته معترضین، از جمله گردن دوشاعر منتقد آن دوران، کیش یکتا پرستی، کیشی نبود که مردم باستقبال ان بشتابند. همین بس که بخاطر داشته باشیم، پیامبر محمد دهسال حکومت کرد و بیش از 60 بار بنام الله دست بلشگر کشی زد و سرها بر زمین افکند تا توانست کیش یکتاپرستی را حاکم مطلق سازد، استراتژی و تاکتیکی که پیروان وی، نیز، زمانیکه بمرزهای امپراتوری ایران رسیدند در پیش گرفتند و با شمشیر اسلام سرهای بسیاری را بر زمین افکندند و خون بسیاری را بنام الله جاری ساختند.

البته که امام خمینی هم بنام الله حکومت اسلامی را بنیان نهاد، اما، با این تفاوت که یکتاپرستی را بمردمانی ارائه میداد که بندگی الله و تسلیم و اطاعت باراده او را، همچنانکه در کتاب مقدس قران بازتاب مییابد، از اجداد خود بارث برده بودند. آنها با دین الله زاده و با عشق و امید بدان از کودگی ببلوغ رسیده بودند. در واقع، بر طبق باورهای دینی، همگان انتظار هم داشتند که روزی ناجی فرستاده الله ظهور یابد و آنان را از وضع ناگوار کنونی رها سازد. مردمان ساده دل، همچنین روشندلان و روشنفکران هرگز نمیدانستند که پذیرفتن الله و تسلیم و اطاعت به اراده و احکام او بعنوان حاکم مطلق، نه تنها گریز از آینده است بلکه با خود چیزی جز مصیبت و نکبت، جز حقارت و خواری بارمغان نیاورد.

بدون تردید، از آغاز این انتظار میرفت که مردمان باورمند باسارت و بندگی در دست آخوندها تن ندهند و فریب خطبه خوانیها و وعده های نیک بختی و عدالت و برابری، صلح و دوستی آخوند ها را نخورند. اما، واقعیت ان است که این امر، گشودن چشمها و گسترش آگاهیها در عصر دیجیتالی، بیش از 44 سال بطور انجامیده است، 44 سال قهر و خشونت و انتقام ستانی در اوج بیرحمی، بگیر و ببند و بزنجیر کشیدن و زندان و شکنجه و اعدام های مکرر بطور روزانه بدون هیچگونه احترامی بحقوق بشر و رعایت انسانیت، بطور یقین مانع رشد و نمو آگاهی های اجتماعی و ظهور سازمان های سیاسی شده است.

 نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بقای خودر را مدیون فریب و ریاکاری از یکطرف و قهر و خشونت از طرف دیگر است. با این وجود، حکومت آخوندی فکر میکند که میتواند حکومت ولایت را در جایگزینی امامت ادامه دهد تا قیامت. هنوز گویا با تمام علم و دانشی که در باره هستی و نیستی از مطالعه سخنان الله، بدست آورده اند، فکر میکنند که میتوانند با بکار گیری خشم و خشونت و انتقام ستانی، با ایجاد رعب و وحشت و ترس و هراس، با دستگیری هنرمندان و ورزشکاران معترض، روزنامه نکاران و مدافعین حقوق بشر و اخیرا تصفیه دانشگاه ها و اخراج چندین استاد دانشکاه، بدوران تاریکی باز گردند، دورانی که بیش از 4 هزار جوانانی که دوران زندانی خود را تحمل میکردند، کمتر از دوماه بر فراز دار ارتداد، بفرمان ولایت فقیه، آخوند خمینی، بقتل رسیدند و بوی این جنایت عظیم بمشام کمتر کسی در جامعه رسید. سکوت در باره جنایاتی که بدست مقدسین و یکتا پرستان جامعه، در دوران تاریکی بر قرار گردیده بود، در سالهای اخیر با دستگیری یکی از جلادان زندانها ولایت، بنام حمید نوری و محاکمه وی در دادگاههای سوئد بکوشش ایرج مصداقی، از زنده ماندگان قتل عام 67 در زندانها، شکسته شد و گوشه ای از جنایات نظام مقدس اسلامی را افشا نمود.

اگرچه حکومت آخوندس بخوبی آگاه است که پس از قتل مهسا بدلیل حفظ تقدس و پاکدامنی در جامعه اسلامی، جامعه پاک و منزه از هرگونه گناه فریبکاری و دروغزنی، بویژه در زمانی که جنبشی بنام جنبش زن زندگی آزادی بنیان پیوندی نوین اجتماعی، جایگزین همه پیوندهای دیگر، حتی پیوندهای دینی میگردد، فریب و ریاکاری، قهر و خشونت و بیرحمی دیگر کارآئی خود را در برابر بیداری و آگاهی مردم از دست داده اند. با این وجود، حکومت آخوندی، برغم توانایی بی مثال در تطابق و همسازی با شرایط گوناگون، بنظر میرسد که همچون زورگویان و زور داران دیگر تاریخ، گرفتار توهم بقا شده است تا آخرت. یعنی که فریب قدرت و اقتدار گریبان ولی فقیه، آخوند خامنه ای را سخت فرا کرفته است.

این نیز ضروریست که بدانیم که خطراتی که موجودیت حکومت آخوندی را در معرض انقراض قرار میدهد، آگاهی و بیداری مردم بفریب و ریاکاری قشر مفتخوار جامعه، خطری ست بیرونی، عینی و قابل رویت، مثل جنبش کشف حجاب، جنبشی که بنیان حکومت اسلامی- آخوندی را در تمام عرصه ها بچالش کشیده است. این در حالی ست که نظام ولایت با ظهور نیروهای متخاصم و ناسازگار با یکدیگر در درون، نیز، مواجه است که قابل مشاهده نیستند و عمدتا بر خاسته اند از ناسازگاری حکومت ولایت فقیه با نهاد های مدرن دموکراتیک، همچون تفکیک و استقلال قوای سه گانه از  یکدیگر.

اخیرا، آخوند ذولنور تاکید کرد که (نقل بضمون) فاصله بین نهاد رئیس جمهور و ولایت فقیه بسیار زیاد است. ولی فقیه خلبان است و ریاست جمهور دستیار اوست. یعنی که ولایت فقیه بتمام جزدییات آگاهی دارد و اوست که سوی و جهت و هدف هواپیما را بر میگزیند و نهایتا هواپیما را هدایت میکند، شفافیت سازی در برگزیدن راه و هدف، در ستییز و نفی اراده ولایت فقیه است (انتخاب، 9 شهریور1402).

آخوند ذولنور، خود یکی از نمایندگان مجلس ولایت است که بیشتر خود را دانسته و یا دانسته تابع اراده ولایت میداند تا یک نیروی قانونگزار مستقل از نهاد ولایت. یعنی نمیتوان استقلال قوای سه گانه را تحت رهبری ولایت فقیه چندان جدی گرفت. نگاهی کوتاه بلوایجی که با سرعت بتصویب مجلس میرسد و یا لوایحی هم که بدون آنکه به رای مجلس گذاشته شود در کمیسیون های کوچک 8 نفری و 10 نفری مورد تصویب قرار میگیرد، مشاهده میکنیم که مجلس قانونگذاری در نظام ولایت فقیه نمیتواند دارای همان معنا و مفهومی باشد که در غرب داراست و یا دارای وظایف و تعهداتی مشابه باشند. تصویب لوایح قانون بروشنی بازتابنده اراده ولایت فقیه ست، تا خدمت و بهسازی شرایط مردمی که آنها را برگزیده اند.

مثلا، اگر زمانی که برای تصویب لایجه ای مثل لایجه شفاف سازی مذاکرات نمایندگان لازم است با زمانیکه برای تصویب لایجه  عفاف و حجاب از زمان هنگام دریافت آن از دولت مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که لایحه قانون حجاب و عفاف، بدون گذراندن دوران آزمایشی، کمتر از شش ماه بتصویب میرسید در حالیکه لایحه های بقول خبرنگار انتخاب، "فساد ستیز" در انتظار میماند. سایت انتخاب گزارش میدهد که:

مقایسه سرعت بررسی لایحه حجاب با طرح‌های فسادستیز توسط نمایندگان تصویب لایحه موسوم به عفاف و حجاب روی دور تند، یکبار دیگر تصویرگر سرنوشت متفاوتی بود که در مجلس یازدهم پیش روی لوایح و طرح‌های محدودیت‌زا و البته به قول مدافعان «صیانت کننده» در قیاس با لوایح و طرح‌های «فساد ستیز» قرار دارد.  

لوایح فساد ستیز،سرانجام هم زمانیکه بمجلس میرسید، بخشی از نمایندگان عنوان نمودند که طرح شفاف سازی قوه مقننه را باید مشروط به طرح شفاف سازی بدیگر نیروهای مجریه و قضائیه، شورای نگهبان و مجمع مصلحت نمود. بخشی از ان لایحه هم اکنون گرد و غبار گرد میخورد و بخش دیگر ان در مجمع مصلحت نظام نفی میگردد. چرا که عنوان شده است که شفاف سازی مذاکراتی که به تصمیم سازی ختم میشود، مغایر با اراده رهبری ست. نیازی هم بتوضیح دیگری نیست. تاکنون، برهمه روشن گردیده است، که حکومت آخوندی شیفته تاریکی است و هر روزنه ای که از آن نوری به بیرون تابیده است، با تمام نیرو به مسدود ساختن آن از هیچ دریغ نداشته است.

افزوده بر تهی بودن مجلس قانونگذاری، از معنا و مفهوم سیاسی، بمثابه یکی از شاخه های مهم حکومت دمکراتیک که نظارت بر قوه مجریه را بعهده دارد، نهاد وزارت علوم عالی نیز دست بگریبان تضادها و خصومتهایی گردیده است بر خاسته از سوی و جهت و مستقلی که بعصی از استادان برگزینده اند و در حمایت از جنبش زن زندگی آزادی شرکت کرده اند. از همین روی وزارت علوم اخراج استادان را آغاز نموده است، سایت انتخاب گذارش میدهد:

وزارت کشور: اقدام وزارت علوم در برابر اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایش های رسانه ای داشتند، قانونی بود؛ جای تقدیر هم دارد / اینها سپهر سیاسی دانشگاه ها را آلوده به نگاه ضد ملی می کردند

در واکنش باین سیاست، حسن خمینی هشدار میدهد:

یکی از نتایج وحشتناک این اتفاق مهاجرت نخبگان است که بی تردید سنگین‌ترین آسیب را به کشور وارد می‌سازد و هم چنین باعث دمیدن روح یأس و رکود علمی و فرهنگی می‌شود.

این سخنان یاد آور اختلاف دردیدگاههای مشوطه خواهان و مشروعیت طلبان است که چندان نقشی مهمی در ساختار حکومت آخوندی بازی نکرده است. مشروطه خواهان یا بهمکاری پرداختند و یا سکوت نمودند. البته که تصاد و خصومت، حکومت آخوندی با دانشگاه و دانشگاهیان پدیده تازه ای نیست. این نظام دو سال قفل زدن بدرب دانشگاهها را در کارنامه دارد که بخش اساسی حرکت نظام بود بسوی دوران تاریکی، دوران پیاده سازی احکام الهی در زندگی روزمره، دورانی که نه نیاز به دانش دارد و نه دانایی، دورانی بسیار بیزار از روشنایی.

اما، برغم تمام اقتدارو ترس و وحستی که نظام برای بقای خود میآقریند، از این حقیقت غافل مانده است که جرقه زده شده است زن زندگی آزادی در برابر ولایت تسلیم اطاعت، تنها راه بقای حکومت، پا بعرصه هستی نهاده است. بی دلیل نیست که نظام راه بازگشت بدوران تاریکی را در پیش گرفته است. مبارزه تازه ای را بر علیه کشف حجاب، نظام بتازگی آغاز کرده است با بکارگیری زنان با چادرهای سیاه سراسری، دستها پوشیده، اما، آماده دستگیری. بغایت روشنگر ضعف نظام، چون شکست آن حتمی ست. همچنانکه اخراج استاد دانشگاه، حرکتی نیست مگر مسدود سازی روزنه ای که از آن روشنایی به بیرون میتابد، کنشی که در مجلس بشکل نادیده انگاشتن لایجه های فساد ستیز در برابر لایحه های مشروعه طلبان که بیش از هرچیز نگران حجاب و عفاف در جامعه هستند، چنانکه گویی جامعه به هیچ مسئله ای پر اهمیت تر از حجاب مبتلا نیست. اما، مشروعه خواه، کودک نیست خود از واقعیت آگاه است. آگاهی او از واقعیت است که او را بیزار و متنقر از روشنایی ببار میاورد و دوستدار تاریکی. دشمنی او با حجاب و یا لوایح فساد ستیز در مجلس  بازتاب دشمنی او با روشنایی ست. چون فقط در تاریکی و یا در دوران ولایت است که تسلیم و اطاعت میتواند اساس نظم حاکم گردد، دورانی که بی تردید با رشد و نمو جنبش زن زندگی آزادی، رو به پایان است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۳, جمعه

بحرانهای پی در پی

توطئه دشمن

یا ناشی

از جهل و نادانی آخوند؟


در 26 مرداد ماه، دو روز قبل از کودتای 28 مرداد 32، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، خطبه ای ایراد نمود که بسیاری از کارشنان، بر حسب معمول، آنرا یک سخنرانی "ایدئولوژیک" و سیاسی تعریف کردند. زیرا که جهان هستی را از دیدگاهی خاص با بکارگیری مفاهیمی که نظام ایدئولوژیک در اختیارش میگذارد، درک و تفسیر و تعبیر میکند که اساسا سیاسی ست و با سیاست سرو کارد دارد.

 اما، آنچه در اینجا ناگفته میماند، شناسائی ریشه و اصل مفاهیمی است که اخوند خامنه ای در بیان خطبه های خود بکار میگیرد. واقعیت آنستکه هر آنچه که از دهان آخوند خامنه ای خروج مییابد از مبانی دین اسلام و یا شریعت اسلامی برمیخیزد. بنظر میرسد کارشناسان نظام ولائی تفاوت چندانی بین دین و ایدئولوژی نمی بینند، هر دو همچون ابزاری بکار گرفته میشوند در خدمت ساختار قدرت. معلوم است که آخوند خامنه ای اگر کمونیست بود بمنظور اعتبار بخشیدن به سخنان خود از مارکس و لنین نقل میکرد. اما، همگان میدانند که او یک طلبه است و در دامن حوزه های علمیه و در محضر مراجع تقلیدی، همچون، آخوند خمینی پرورش یافته است. این بدان معناست که آخوند خامنه ای نه تنها بزبان دین سخن میگوید بلکه سرتاپا نماد دین است. همین بس که بعمامه اش که هر روز گنده تر میشود و عبا و چفیه زیر آن بنگری.

اگر کوتاه، باخیرترین خطبه آخوند خامنه ای که در دیدار با فرماندهان سپاه ایراد نمود بنگریم، می بینیم که با بسم الله... آغاز میکئد و همچنانکه برهان و استدلال خود را ارائه میدهد بطور افزاینده ای گفتمان خود را هرچه محکمتر در نقل قول های پی در پی از قران می پیچد. بدون تردید بآن امید که مشروعیت بیشتری به گفتار خود ببخشد. اگر چه میتوان گفت که گفتمان آخوندی اساسا گفتمانی ست دینی. ایدئولوژی را جانشین دین ساختن و یا در اذای دین بکار بردن، بیانگر احتیاط و صیانت نفس است در نظامی که متولیان دین بر آن حاکم اند و شریعت و شمشیر را در کف دارند- که گرفتی هم بر آن نیست.

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بیانات خود را با شکل گیری سپاه از آغازین روزهای انقلاب اسلامی برهبری آیت الله، آخوند خمینی و رشد و بلوغ آن از یک مجموعه چند صد نفری تا یک سازمان نظامی، سیاسی، تجارتی، معماری درگیر بنای زیر ساختهای فنی و صنعتی و تکنولوژی متمرکز نمود، رشد و نموی که البته برخاسته است از گرایش و باور به ارزشهای دینی.

حضرت ولایت، آخوند خامنه ای در دیدارش با فرماندهان سپاه پاسداران، در بزرگی و عظمت و هیبت و منزلت سپاه از هیچ دریغ نداشت. ازتولد و بلوغ و رشد و زایش سپاه، حماسه ای پر شور و هیجان انگیز بنا ساخت و آنرا معجزه آسا خواند. او خاطر نشان نمود که سپاه همه جا در کنار مردم قرار گرفته است در بلایای طبیعی و سیلهای خانمان برانداز و حتی به رفع محرومیت اقشار ضعیف مردم هم شتافته است. بخودی خود روشن است که توصیف آخوند خامنه ای از سپاه، وصفی ست دینی، او از سپاهی سخن میگوید که پاسدار یک انقلاب است، یک انقلاب دینی، در مقایسه با انقلاب هایی که دینی نبودند مثل انقلابهای فرانسه و روسیه و چه تفاوت عمیقی وجود دارد بین آنها و انقلاب اسلامی. در وصف لشگر بیگانگان میگوید:

آنها ویرانگر بودند، خودسر بودند، بی‌انضباط بودند، بدون پایبندی به مبانی و اصول بودند، سپاه نه؛

برعکس لشگرخدا ناشناسان، بنا بر روایت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، آنچه سپاه را به نیرویی شگفت انگیز تبدیل نمود:

 سلامت انسانی و سلامت خدایی بود، بویژه سلامت معنوی و اخلاقی و سیاسی، برامده از ارزشهای دین و انقلاب، مثل ایثار، مثل فداکاری، مثل حضور جهادی دائمی و شبانه‌روزی، مثل اطاعت و تسلیم در مقابل امام بزرگوار.

در ادامه، آخوند خامنه ای به خدماتی که بدست سپاه آنجام شده، اشاره نمود و از از نوع خدماتی دانست که در تاریخ بی سابقه بوده است. بعنوان مثال، از آغاز سپاه اجازه نداد که انقلاب اسلامی به بیراهه برود و توطئه های دشمنان را همیشه خنثی کرده و جلوی بیست‌وهشتم‌ مردادها را گرفت. عمل بوظایف چنین گرانبار است که سپاه را بنا بر قول رهبر انقلاب، آخوند خامنه ای به پدیده ای جذاب تبدیل نموده است که ناشی میشود از:

تأثیراتی که حرکت سپاه و وجود سپاه و آرمانهای سپاه و نوع جهت‌گیری و اقدام سپاه در جوانهای کشورهای دیگر گذاشته...

بنا بر روایت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای آنچه به شکل گیری سپا جان داد کنفرانس گوادلپ بود، کنفرانسی که سران چهار کشور باین نتیجه رسیدند که شاه نجات دادنی نیست ولی هر قدرتی هم که جانشین شود هرگز روی ثبات و آرامش را نبیند. پیوسته با بحران های متوالی روی در رو خواهند گردید. یعنی که از 44 سال پیش از این کشورهای غربی سعی کرده اند به بهانه های گونا گون در کشور بحران تولید کنند، کرده و میکنند. در برابری و مقابله با بحرانسازی و توطئه های قدرت های بزرگ، سپاه پاسداران بوجود آمد و توسعه یافت. چه اگر سپاه نبود، بقول ولی فقیه، کدام نیرو میتوانست با "اغتشاشات" اخیر روی در روی شود و توطئه پس از توطئه را خنثی سازد؟

آخوند خامنه ای، هم چنین بر آنست که حوادثی که در چندین ماه گذشته در کف خیابانها بوقوع پیوسته است هرگز خود جوش نبوده و عمدتا آنها را بر ساخته دست دشمنان میشمرد. اغتشاشات همیشه از بیرون هدایت میشده و میشوند. البته که نه اسارت و ممنوعیت و بندگی وجود دارد، نه گرانی بیداد میکند و نه بیکاری و نه فقر و گرسنگی. توطئه گوادلپ هنوز ادامه دارد. اغتشاشات در کردستان و بلوچستان، برساخته دست دشمنان بود که ممکن بود به تمام کشور سرایت میکرد، اگر سپاه نبود. سیاست بحرانهای پی در پی که معماری آنرا دشمنان بعهده گرفته بودند، چه نیرویی خنثی مینمود. آری، سپاه ناجی بوده و هست.

افزوده بر این، چیزیکه دشمنی غرب را بر علیه حکومت اسلامی بر می انگیزد، بنا بر روایت آخوند خامنه ای، اخلاق ظلم ستیزی است و خصومت ورزی با ظالم، که خود الگوی رهایی نظام هایی شده و میشود وابسته بنظام غرب. این سوی و موضعگیری نظام است که قدرتهای بزرگ را نگران نموده است و حسّاس، چنانکه آنها را وادار به عکس‌العمل و واکنش میکند.

تا اینجا، آنچه در بالا آمد برداشتی ست از خطبه خوانی ولی فقیه، آخوند خامنه ای. بچه دلیل دست باین خطبه خوانی زده است، چه چیزی او را بر انگیخته است؟ چه پیامهایی در طی بیان خطبه ارسال شده است، کلید چه رمزهایی را در این سخنرانی میتوان یافت؟ همه سوالاتی ست که پاسخ بدانها، بدون تردید، از  تاریکیها و ابهامت میزداید. با این وجود، خطبه اخیر را میتوان همچون دریچه ای دید که در درون آخوند خامنه ای گشوده میشود. آخوند ها در خطبه خوانی های خود، بویژه آخوند خامنه ای، در خطبه اش در دیدار با فرماندهان سپاه، حقایقی را آشکار میسازند که خود بدان آگاه نیستند. خطبه خوانی اخیر رهبر انقلاب و اختصاص ان به سپاه پاسداران و قله های بلندی که کسب کرده اند، بخوبی عمق توهمی که در آن گرفتار شده است آشکار مینماید.

آیا ممکن است فردی بر راس جامعه قرار بگیرد، و مصیبت و نکبتی که دامن جامعه را فرا گرفته است انکار بکند و از مشاهده توسعه فقر و فلاکت بیش از 70 در صد جامعه و ناپدید شدن قشر میانی آن سر باز بزند؟ بی ارزش شدن پول ملی، ورشکستگی اقتصادی، بیکاری و گرانی روز افزون، تخریب محیط زیست و خشک شدن دریاچه ها و تالاب ها و رودخانه ها، مهاجرت روستائیان به حاشیه شهرهای بزرگ، نبود بنزین و کمبود آب و برق، آیا همه این مشکلات برساخته دست دشمنان حکومت ولایت فقیه است و یا بر خواسته است از جهل و نادانی ای که بر حوزه ها علمیه سلطه افکنده است؟

 ولی فقیه شاید دچار این توهم هم باشد که با انکار و نادیده انگاشتن واقعیات، حقایق ناپدید میشوند. و یا دست به ناپدید کردن حقایق میزنند با وارونه ساختن و یا با ابزار مصادره بمطلوب آنها. آخوند خامنه ای در پایان خطبه اش وقتی خیلی گذرا بوقایع اخیر میپردازد،  آنها را بحران هایی میخواند برساخته توطئه دشمنان نظام. این در حالی ست که جامعه در حال غرق شدن در منجلاب فساد و انحطاط و تباهی مادی و معنوی است.

 تا قبل از قتل مهسا، قهرمان زن کرد، بدست همان پاسدار و یا بسیجی و یا موجوداتی که آخوند خامنه ای، افراد دارای طهارت ... دارای تقوا میخواند، اطمینان و اعتماد بدیگری در میان جامعه رخت بر بسته بود. خودخواهی و خود پرستی باوج خود رسیده بود. همگان، تحت حکومت دین به دوگانگی چهره و یا دو شخصیتی، خواسته یا نا خواسته گرفتار شده بودند. در بیرون و در حضور دیگران باید  یک چیز باشند و یا وانمود کنند، هستند که در واقع نیستند. زنانی که با ابزار تنبیه و مجازات، حجاب بر آنان تحمیل میشود و چاره ای ندارند حز تن دادن بآن، باید به موجودی تبدیل بشوند که نیستند. چنانکه گویی حجاب نشانی ست بر تقوا و پرهیزکاری، حال آنکه حجاب، بلحاظ تاریخی، بعنوان ابزار پوشنده فحشا بکار گرفته شده و هنوز هم میشود. اگر آخوند کوته بین نبود، تردید مدار که هماکنون، کشور ما یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان بود.

رهبری که برای بقای نظامی که تحت سلطه انحصاری او قرار دارد تکیه بر نیروی سرکوب و خشونت و بگیر و ببند بکند و تنبیه و مجازات و شکنجه و سرانجام بدار آویختن، ممکن است چند صباحی طولانی تر بماند، اما بچه قیمتی و تا چه زمانی؟ نظام ولائی در پی توسعه و نهادین سازی تقوا و پرهیزکاری، جامعه را بیک زندان بزرگ تبدیل کرده است، زندانی که دیر یا زود دروازه هایش فرو خواهد ریخت و آزادی زنجیرهای اسارت را در هم فرو میشکند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com