۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

نبود آزادی
و وحدت جنایت و عدالت  در حکومت اسلامی



هرجا که آزادی نیست، حقیقت هم نیست. نه میتوانی بپرسی و نه میتوانی بجویی و حقیقت را آفتابی نمایی. آنجا که آزادی نیست، خشونت و بیرحمی، تنبیه و مجازات، قصاص و جنایت میشوند عین عدالت اسلامی. یعنی که جنایت بشکل عدالت جلوه گر میشود، بهمین دلیل جنایت، مقدس میشود و یک حقیقت الهی. 

بنگر به تاریخ کوتاه حکومت اسلامی: با جنایت و خون ریزی آغاز گردید، با جنگ و کشتار دسته جمعی، چه در بیرون و چه در درون زندان ها ادامه یافته و با پرپا داشتن مراسم اعدام روزانه در برابر چشمان ذل زده تماشاگران پایدار مانده است. تنها بآن دلیل که اسلام دین عدالت پرور است، عدالتی که با جنایت واقعیت می یابد، نه با بازگرداندن ثروت مردم به مردم، نه با برانداختن نظام استثمار و بهره کشی و نه با تقسیم ثروت.  این حقیقت ، یعنی وحدت جنایت و عدالت را حضرت ولایت در اخیرترین سخنان خود خطاب به نمایند مجلس شورای اسلامی بصورت وارونه اش بیان میکند و میگوید ما (ایت الله ها و حجت اسلامها) با "مبارزه " به قدرت رسیدیم، با مبارزه 35 سال است که برغم تمام توطئه های دشمن، دوام یافته ایم و با مبارزه است که بقا خواهیم یافت. البته اینجا حضرت ولایت فقط حقایق تاریخی را وارونه نمیکند و جنایت و خونریزی را مبارزه نمیخواند بلکه چنان سخن میگوید گویی که زبان مردم است چون الله، خدای بر ساخته دست تازیان، او را برگزیده است.

آنجا که آزادی نیست وحدت جنایت و عدالت، عادی و نهادین میشود. روزی نیست که در گوشه ای از کشور مراسم اعدام بر پا نگردد. چنانکه گویی هرچه جنایت بیشتر عدالت اجتماعی نیز عمیق تر و محکمتر و گسترده تر. مثلا ، وقتی بگونه ای ناگهانی طناب شریعت بگردن مه آفرید امیر خسروی، یکی از بزرگترین سرمایه داران بومی، صاحب میلیارد ها سرمایه تولیدی، کار آفرین و کار فرمای بیش از 17 هزار کارگر،  بجرم اختلاس سه هزار میلیارد تومنی، میافتاد، اگر نشانی بر عدالت اسلامی نیست، نشان بر چیست؟ اعدام نماد عدالت اسلامی ست چون پوششی بر حفیقت است بهمین دلیل چیزی نیست مگر جنایت. زیرا  که اعدام نقطه پایان است. اعدام به زندگی متهم پایان میدهد و با او حقیقت را بگور می سپارد. آیا عدالتی هست در جهان با لاتر از  عدالت اسلامی؟ از همین روی، اعدام میشود یک مراسم قدسی، تلاوت نا مفهوم  کلمات قران با آوایی حزن انگیز، مراسم جنایتی که در آستانه وقوع است در هاله ای از تقدس فرو میرود، چنانکه گویی حقیقت، در یک دادگاه مستقل کشف شده است و گناه و جرم متهم  بدون هیچ شک و تردیدی ثابت گردیده است.

آنجا که آزادی نیست، پایان دادن به زندگی یک انسان، ناشی از یافتن حقیقت و معرض شدن جرم و گناه متهم نیست، بلکه بدان دلیل صورت میگیرد که بپوشاندن و پنهان کنند حقیقت را. اعدام بطور کلی و بطور اخص اعدام جوانی برخاسته از طبقه ی  میانه حالان که در کوتاه زمانی ثروت هنگفتی انباشته است، پایان داستانی است که یا نیمه تمام گفته شده است و یا اصلا  گفته نشده است. حکومت اسلامی از محکوم انتقام می ستاند و او را بدار مجازات میاویزد در حالیکه نه میزان خسران وارده معلوم است و نه روشن است که متهم به چه کسی بدهکار بوده است که تنها با صلب حق زندگی از او، محروم ساختن او از حیاط، نه تبعید و نه زندان طولانی مدت، باید دین و بدهکاری خود را پرداخت میکرده است. البته اگر عدالت را ریشه برگرفته بدانیم از تنبه و مجازات بدهکاری که طلب خود را به طلبکار نپرداخته است و یا زیر تعهد و قول و قرار دادش زده است. 

در اینجا، همواره این سوال مطرح است، نه تنها در مورداعدام مه آفرید امیر خسروی، بلکه در مورد  تمامی اعدام هایی د که همچون یک امر عادی و روزمره درحکومت اسلامی باجرا در میآید، که کدام جرم، کدام گناه، کدام محاکمه، در کدام دادگاه، در پیشگاه کدام هیئت منصفه، متهم، محکوم به مرگ گردیده است؟ اعدامها جنایت بارند به آن دلیل که اسرار آمیزند و سراسر ابهام و تاریکی. چرا که تنها در این صورت است که حقیقت پنهان میماند و جنایت بشکل عدالت جلوه گر میشود.

آیا مه آفرید خسروی بدلیل همان اختلاسی بدار مجازات آویخته نمیشود که چندی پیش جضرت ولایت به سرزنش روزنامه گران و مطبوعات پرداخته بود که بی جهت تحقیق و تفحص و گفتمان در بار آنرا "کش" میدهند؟ یعنی که تاکید که همه سکوت کنند تا مسنولان بکار خود ادامه دهند و هرگونه که دلخواهشان بود حقیقت غارت بزرگ را آشکار سازند. آیا این بدان معنا نیست که او خود از چند و چون اختلاس سه هزار میلیاردتومنی، ازغارتی باین عظمت  با خبر بوده است؟ حضرت ولایت بجای آنکه اقتدار خود را بکار بگیرد تا هرچه زودتر ته و توی قضیه را بیرون کشند، غارتگران رابجویند و شناسایی کنند و به مجازات برسانند، علنا مانعی بر سر دست یافتن به حقیقت میشود.  از کجا معلوم که حضرت ولایت، خود رئیس راهزنان ها و غارتگران نبوده باشد؟ مگر نه اینکه خدای یکتا و یگانه راهزنی رسول خود را در بدر و سپس در بسیاری از غارتهای بزرگ مورد تایید و تصدیق قرار نداده است؟ غارت و راهزنی و کشتار اگر در راه  استحکام دین و رضای الله صورت بگیرد نه تنها در در قرآن، کتاب مقدس منع نشده است  بلکهه مورد تشویق هم قرار گرفته است. از کجا معلوم، مه آفرید، از برگزیدگان رئیس راهزنان، ولی فقیه و یا همردیفان و یاران  مقدس و مومن او نبوده باشند؟ چگونه ممکن است در حکومت اسلامی، آنجا که شریعت، و بقول آخوند احمد خاتمی، یکی از تف لیسان مهم ولایت "قانون خدا" حاکم است، قانونی که محور آن عدالت است، جوانی میتواند به چنان ثروت هنگفتی دست یابد؟ تنها در آنجا که آزادی نیست حقیقت را میتوان با ابزار جنایت در اختقا نگاهداشت و آنرا عدالت نامید.

کمتر کسی هست که از چند و چون و زیر و بم اعدام مه آفرید خسروی، همچون اعدام های بیشمار دیگر؛ با خبر باشند. گویا محکوم محاکمه شده بوده است، اما، کی، ، کجا، چه وقت، قاضی و بازرس چه کسانی و هیئت منصفه کجا بودند، کسی چیزی نمیداند.  آیا مراحل قانونی، بدرستی و بدقت انجام شده است؟ چندان اطلاعاتی در دست نیست. او به جرم اختلاس و غارتگری به اشد مجازات رسیده است نه به آن دلیل که حقایق آشکار شده است و معلوم گردیده است که چگونه چنین غارتگر بزرگی در دامنن پاک حکومت عدالت محوری چون حکومت الهی  پرورش یافته است. در حکومت اسلامی اعدام ابزار سرکوب و پنهان داشتن حقیقت است نه ابزار عدالت. برغم افزایش روزانه اعدام است که بی عدالتی چنین عمیق و گسترده در جامعه نبوده است. که بیش از هر زمان دیگری شاهد انباشت ثروت در دست معدودی و فقر و محنت بسیاری هستیم. اگر جنایت به عدالت ختم میشد، حکومت اسلامی باید یکی از عادل ترین حکومت ها در جهان بشمار میآمد. حال آنکه سازمان های بین المللی آنرا یکی از "فاسد " ترین کشورها در جهان شناسایی کرده اند.

ممکن است دعوی شود که پوشاندن حقیقت، اختفای غارت های بزرگ،  ناشی از کسب و حفظ قدرت باشد، نه برخاسته از اصل و اصول شریعت اسلامی، چنانکه گویی قدرت و دین در اسلام دو عرصه جداگانه اند. در شرایطی که دین حاکم است، این دعوی مصداقی ندارد. چون قدرت، خشم و خشونت، جهاد و شهادت، تنبیه و مجازات، انتقام ستانی و کین خواهی سختگیری و مرزبندی های فولادین در ذات اسلام نهفته است. حضرت ولایت درسخنرانی خود خطاب به نمایندگان مجلس که سالیانه به حضور وی شرفیاب میشوند برای دریافت رهنمودهای لازم در راستای اسلامیزه کردن قانونگزاری ، گفت ما در پی خشونت نیستیم، اما وقتی دزدان دریایی در گوشه و کنار کمین کرده اند باید توانایی دفاع از خود را داشت باشیم. ما جنگ طلب نیستیم. حال آنکه "جهاد" و "شهادت " در راه خشنودی الله بر لبه تیز شمشیر شریعت اسلامی نگاشته شده است.

پس از 35 سال تجربه حکومت شریعت اسلامی، یعنی تجربه خشونت و خونریزی،  بیرحمی و انتقام ستانی  از آغازین لحظات بقدرت رسیدن دین، هنوز هستند بسایری که  بر آنند که اگر عدالت و جنایت با هم یکی گردیده اند، آنرا نباید بحساب اسلام نوشت. و یا وقتی از تبعیض و بویژه تبعیض جنسیتی سخن  بمیان میآید، میگویند آنرا ناشی از احکامی قرآنی نباید دانست. اینان همه جا با ابزار تاویل و تفسیر سعی میکنند که آب  تطهیر را بر سر دستگاه دین بریزند. چنانکه گویی در آئین اسلام عدالت بدون جنایت، بدون خشونت و انتقامجویی امکان پذیر است. اما مردمی که بفرمان الله روزانه گوش فرا میدهند و نام او را بعنوان رحمان رحیم بزبان میآورند، نمیتوانند، رسول او را که فرامین الله را بکار می بست، راهزن و جنایتکاری تصورکنند که به پیامبری و به فرمانروایی رسیده است. حتی وقتی این حقیقت را از زبان آیت الله خمینی که از طلبگی به امامت رسید، میشنویم که پیامبر اسلام جنایتکاری قهار بوده است، بجای آنکه از او روی برگیریم، هرچه بیشتر به ستایش او بر میخیزیم؟ امام خمینی در اوایل انقلاب در سخنانی که بعدها انتشار یافت وقتی از قاطعیت انقلابی سخن میراند، تا سرکوب و کشتار دگر اندیشان را بدون کوچکترین رحم و مروتی ترویج و تشویق نماید، نقل میکند که رسول الله، صل الله ...در یکروز گردن بیش از هفصد یهودی کافر را با شمشیر بر زمین میافکند. اما این واقعیت تاریخی و واقعیتهای بسیاری نظیر آن را که حاکی از بیرحمی و خشونتی کم سابقه ست، خدشه ای به آن هاله تقدس که در اطراف دین کشیده اند وارد نمیکند. چرا که وحدت جنایت و عدالت در کیش تازیان نهادین است.

آری آنجا که آزادی نیست، چیزی نیست مگر "مکر" و خدعه و نیرنگ، چیزی نیست مگر قهر و و بیرحمی، انتقام ستانی و کین خواهی. چرا که حکومت اسلامی دشمن آشتی ناپذیر حقیقت است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۷, شنبه

زوگیری در فضای مجازی



حکومت اسلامی تنها شهروندان دانا و بینا، آنها که بوی نفی و نقد قدرت از دهان شان به مشام میرسد، و یا آنچه بطور کلی "دگر اندیشان" نامیده میشوند در جهان واقعی "زورگیر" نمیکند. در فضای  مجازی نیز، قمه کشان مزدور نظام ولایت، عربده مستانه میکشند و  در پی نفس کش میگردند، بویژه در پی دین ستیزان بهر سوراخ سمبه ای سرک میکشند تا دین ستیزی را بچنگ آورند و بدندان بکشند، بخصوص اگر همچون این نگارنده بی نام و نشان باشد.  زورگیر کنند او را در فضای مجاز بی آنکه احدی با خبر شود.  چرا که حکومت اسلامی با هرچه که سر آشتی داشته باشد با "دین ستیزی" سر سازگاری ندارد. چرا که امروز حقیقت از دین ستیزی بر میخیزد و بس. یعنی که تا  زمانیکه مظهر دین اسلام در کشور ما، آیت الله ها و حجت الاسلام ها تاج قدرت بر سر نهاده و شمشیر شریع بدست گرفته اند تا دین را در موزه مردگان، حوزه های علمیه، زنده نگاهدارند و نگهبانی کنند، نه حقیقت آشکار شود  و  نه ملت هرگز به رهای و آزادی رسند.
درست است که هم اکنون مظهر اسلام راستین، ولی فقه، عاشقانه علم و پیشرفت های مادی را سخت درآغوش کشیده است و خود را پدر مشروع تجدد خواهی میداند.  از سر عشق به علم است، بویژه علم هسته ای ست که رژیم ولایت مردم ایران را بخاک سیاه نشانده و خوار و حقیر ساخته است.  این دین حوزه ای بوده است که در طول تاریخی از آن  بویی به جز بوی گند، بوی گند پس روی و مطلق گرایی، خرافات و بت پرستی، بویی دیگری به مشام نرسیده است. یعنی که این آئین اسلام بوده است و هنوز هم،  منشا تمام سیه روزی ها، تیره بختی ها، فقر  و عقب ماندگی جامعه ما بوده است. که استبداد دیرینه و تاریخی از اصل و اصول و ارزش های اسلامی  بر خاسته است.
امروز نه سرمایه دار و بورژوازی بر ما حکومت میکند نه دیکتاتوری پادشاهی،  حاکم بر ما دینی است که مظهر آن ولی فقیه و قشری ست به نام "روحانیت. حقیقت این است که  با  براندازی دینی که تاج قدرت را بر سر نهاده است میتوان حکومت اسلامی را از مسند قدرت به زیر فرو کشید. دین ستیزی در این معنای کلی حقیقتی است که تنها در فضای مجازی، در فضای اینترنتی  میتواند بروید و رشد نموده و به پدیده ای فراگیر، پدیده ای رهایی بخش تبدیل گردد. که انقلابی که در راه است بر دوش دین ستیزی به منزی رسد. که این دین است که گور خود را کنده و  زمینه مساعد را برای ظهور دین ستیزی بوجود آورده است. چرا که دین در زمانی به حکومت رسیده است  که در کنار جهان واقعی، جهانی که ما در آن تحت مقرارت و نظام و انصباط شریعت اسلای باسارت کشانده شده ایم، جهانی بوجود آمده است مجازی. جهانی که میتوانی در  آن حقیقت را انتشار دهی، چیزی که بقای دین و قدرت را تهدید میکند. هرچند حکومت اسلامی لشگری بسی بزرگ برای نظارت بر این جهان بوجود آورده است که انتشار حقیقت را سرکوب نماید بهمین دلیل است که  در داخل کشور بر فضای مجازی سلطه انداخته و از گسترش آن جلوگیری کرده است. نظام ولایت کشته مرده علم هسته ای و پیشرفت است اما دشمنی آشتی ناپذیر علمی است که دنیای مجازی را آفریده است، دینایی که حقیقت در آن پنهان نمی ماند. 
حکومت اسلامی همچنانکه در جهان واقعی حقیقت را بر نمیتابد در فضای مجازی نیز حتی سخت تر در پی سرکوب انتشار حقیقت اند؛ سرکوب دین ستیزی اند ستیزی که از اندیشه انتقادی ونقد و نفی دین برمیخیزد. حکومت دین، میکوشد که سلطه خود را بر فضای مجازی نیز بگستراند،  فضایی که میتوان حقیقت را از زیر ابرهای تیره بیرون کشید. به منظور سر کوب حقیقت در دنیای واقعی، ماموران  امنیتی ولایت مجبور اند که به کانون خانواده ای  شبیخون بزنند، زن و  بچه،  پیر و جوان را وحشت زده و هراسناک و پریشان و گریان سازند و دگر اندیش را از آغوش خانواده جدا سازند.  یا آنکه  دگراندیشان را در پس تاریکی یا حتی در  روز روشن زورگیر نموده و پس از مدتی جسد بی جانشان را در کنار جوی آب رها کنند.
اما در فضای مجازی، مزدوران امنیتی ولایت نیز مجازی اند، چنانکه گویی موجودیت خارجی ندارند، اما همچون مزدوران امنیتی در جهان واقعی، در پی یک چیز هستند، بستن دهانها، جلوگیری از  انتشار حقیقت و خفه نمودن  دین ستیز در نطفه خفه. همانگونه که در جهان واقعی در طول تاریخ اسلام بضرب شمشیر، از رویش دین ستیزی و پرورش ادبیات و گفمان و اندیشه انتقادی، جلوگیری کرده است. درست به همین  دلیل است که دگر اندیشان را در داخل ایران زورگیر میکنند و به اسارتگاه میکشانند. در فضای مجازی نیز هکرها و یا چماق بدستان ولایت در فضای مجازی با ابزار هک از جمله با ویروس به دگراندیشان حمله میکنند و آنها را همانگونه که  بر سر صندلی و پشت میز کارشان نشسته اند زورگیر میکنند و ابزاری که آنان را به فضای مجازی،  وصل میکند، ابزار الکترونیکی مصادره میکنند، ابزاری  که  زندگی دگر اندیش و دین ستیز را در جهان مجازی امکان پذیر میسازد. با مصادره مجازی این ابزار الکترونیکی است که هکر های ولایتی به پاک سازی دگر اندیش و دین ستیز از جهان مجازی، دست میزنند، ابزاری که بایگانی  تمامی اطلاعات است از شخصی و غیر شخصی، از شیوه ها تفحس و جستجو گرفته تا عادات روزانه تا اندیشه های انتقادی و دین ستیزی.
در  دنیای واقعی نیز در حکومت اسلامی وقتی به خانه دگر اندیش و یا مخالقی یورش میبرند که  دگراندیش و مخالف را زورگیر کنند، اولین چیزی را که مصادره میکنند ابزار الکترو نیکی است. با مصادره این  ابزار دگراندیشان است که  فکر میکنند میتوانند از انتشار حقیقت و ظهور اینبار جنبشی رنگ وا رنگ جلوگیری نمایند. این بدان معنا نیست که رژیم دین، شخص دین ستیز را در دینای مجازی  زورگیر نمیکند و جان او را زیر شکنجه نمی ستانند و یا لت و پار نمیکنند،  مثل ستار بهشتی ها و یا فروهر ها و بختیار و فرخزاد ها. ساکنان دنیای مجازی باید خشنود باشند که میتوانند زندگی خود را در دنیای مجازی از سر بگیرند.
این نگارنده باید اعتراف کند که اخیرا بدست چماق بدستان ولایت در فضای مجازی، زورگیر شده و ابزار زندگی اش در فضای مجازی مصادره نمودند که خود حاکی از آن است که صدای این دین ستیز از اعماق جهان مجازی بگوشش رسیده است. مسلم است که بسیاری مورد حمله هکر های رژیم قرار گرفته اند و با ضرر و زیانی که میرسانند آگاهی دارند، با این وجود ممکن است که زورگیر، نشده باشند. چون در این  زورگیر، هکرها حتی از دنیای مجازی خارج شدند تا مطمئن شوند تمام محتوی ابزاری الکترونیکی مصادره و خود ابزار را نیز نابود ساخته اند.
گرچه  آخر و عاقبت دگراندیشی که در جهان واقعی بوسیله مزدوران فضایی زورگیر  و به اسارتگاه کشانده شده، تحت اذیت و آزار و شکنجه بازجویی و مورد تحقیر و توهین قرار میگیرد، هر گز قابل مقایسه نیست. اما ضایعات و زخمهایی که به دگراندیش وارد میکنند بزودی التیام پذیر نیست. 
اول  آنکه وقتی بطور مجازی زورگیر میشوی، هیچ کس از آن خبر دار نمیشود. بعضا از جمله این نگارنده وقتی خبر دار میشوند که کار از کارگذشته و زورگیر شده اند، بدون آنکه بتوانند مدرک و سندی ارائه دهند که این زورگیری انگیزه نابود سازی اندیشه انتقادی و یا اندیشه دین ستیزی را داشته است، نه لزوما انگیزه های دستبرد به حساب های بانکی و  کارتهای اعتباری . ظاهرا در نظر این دوست نظر بلند در جهانی زیر سلطه اطلاعات، تنها اطلاعاتی دارای ارزش اند که پول محور اند. این دوست عزیز در شمار  روشنفکرانی است ضد روشنفکر و بلند اندیشی، درست مثل همان استاد دانشگاهی که هنوز برای عشق و علاقه اش به حقوق بشر و بر تابیدن دگر اندیش و دگر مذهب از امام علی، شمشیر زنی که در دو نیم ساختن  آنانکه که تن به تسلیم و اطاعت نمیداند شهرت خاصی در تاریخ دارد،  به عربی نقل قول میکند، استاد دانشگاهی  بیگانه با اندیشه انتقادی و یا اندیشه رهایی و آزادی، اندیشه دین ستیزی ست.
مثل همان دگر اندیشی که در جهان واقعی بدست ماموران امنیتی زورگیر شده و باسارت کشیده میشود،   قربانی زورگیری در فضای مجازی، احساس میکند به او نیز تجاوز شده است چنانکه گویی بدست رهزنان لخت و عریان، سپس در بیابانی برهوت، رها گشته است. سر در گم  و گیج و حیران میشود. نه خانه ای، نه خانمانی. همچنانکه  تنفس در  قفس، در اسارتگاه در دنیای واقعی  رنجبار و زهر آگین میشود. شبیه این احسااس نیز به کسی که در فضای مجازی زورگیر شده است، دست میدهد. دچار نفس تنگی میگردد چون دگر اندیش دین ستیز تنها در  فضای مجازی نفس میکشد و زندگی میکند. چون تنها در فضای مجازی ست که میتوان حقیقت را بزبان آورد. وقتی زورگیر میشود و  ابزاری که او را به فضای مجازی متصل میکند، مصادره میکنند، احساس میکند که اسیر شده است، دهان بسته و چشم و دست بسته گردیده است. چرا که تمام راه های دسترسی به فضای مجازی بسته شده است. حتی اگر برای کوتاه مدتی باشد. بدون شک برای چند صباحی احساس بی خانمانی و بی کسی میکند. از چنین  احساسی هم  دچار شرمندگی میشود، در برابر  آنچه بردگراندیشان و بشر دوستانی رود که به  دست بازجویان مومن و نماز خوان زورگیر میشوند. که در چه فضای تحقیر انگیز و مسمومی باید نفس بکشند.
با این وجود، برای چند صباحی نیز خود را میجوی و سر زنش میکنی. که باید این و نباید آن را انجام میدادی. چقدر ناشی، تا  چه حد ناپخته باید بود که بدام  هکر های فضای مجازی در افتی. براستی چه شرم آور است نادانی. از طرف دیگر ، اما، هکر ها با چهره های مشروع و در لباس کسانی ظاهر میشوند که حرفه شان جنگیدن با متجاوین و مهاجمین فضای مجازی اند، اگر چه در نظر بعدی با کمی دقت میشد پی برد که علائم و     نشانه های ی یک سامانه  مشروع اینترنتی با ناشی گری طراحی شده است، چنانکه گویی میتواند توجیه نادانی و سادگی شود.
طبیعی ست که نتوانی آبی که رفته است به جوی باز گردانی و همه چیز را بحالت اصلی بازگشت دهی. اما ذهی خیال باطل، رژیم دین با این گونه زورگیری نشان داد که صدای حقیقت، آوای این دین ستیز را هر جقدر گمنام و بی نام نشان باشد میشنود و به خاموشی آن به هر وسیله ای متوسل میشود. ذهی خیال باطل. رژیم دین باید بداند که این نگاارنده خاموش نشود مگر طناب شریعت را بر گردنش افکنند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

بازی دین و قدرت





بار دیگر بوی فریب به مشام میرسد، رشد تضاد و خصومت بین ولایت، برگزیده الله، خدای یکتا و یگانه و ریاست جمهوری، منتخب مردم، حتی وقتی که  زیر نظر حلقه رهبری پیشا پیش انتخاب شده باشد، نظام ولایت را از درون صدمه پذیر نشان میدهد. گاهی خصومت ها بین آنچه تحلیلگران، "حاکمیت " مینامند و رئیس دولت چنان شدید میشود گویی که نظام بزودی از درون از هم گسیخته میگردد. بیچاره رئیس جمهور سابق، احمدی نژاد، حتی یک بار ناچار شد که در اثر تو دهنی حضرت ولایت یازده روز در خانه بستری شود. او وزیر اطلاعات خود را عزل کرده بود، اما، بفرمان ولایت به مقام وزارت دو باره  نصب گردید. احمدی نژاد،در آغاز نقش جوجه پیامبر را بازی میکرد. معجزه بود و موسای زمان. هنوز بال و پر پرواز در نیاوده، خود را در قداست پیچید و همنشین امام عج گردید.  در سال های  پایانی "منحرف " از آب در آمد، و بر اساس گزارشهای رسمی جن گیران و رمالان را وارد کابینه دولت کرده بود که روند انتخابات ریاست جمهوری را به نفع یار و مونس و غمخوار خود، اسفندیار مشائی تغییر دهد. آخر سرهم سر افراز و مفتخر، مسند قدرت را ترک کرد و کشوری ورشکسته را به یکی دیگر از برگزیدگان کهنه کار ولایت تحویل داد.

بنظر میرسد که اینبار شکاف بین حاکمیت و دولت به ریاست حجت الاسلام حقوقدان، حسن روحانی زودتر هم ظاهر شده است. بعضا این درگیریهای درون نظام را بسیار جدی تلقی میکنند، چنانکه گویی سری شکسته خواهد شد، و بینی ها خونین و مالین و زیر چشمها کبود و سیاه، مثل صورت مشت زنها، در هم کوبیده میشود.  در دوران زمامداری احمدی نژاد، حاکمیت و دولت  نسبت به یکدیگر بسیار بدهنی میکردند. این به آن، اتهام میزد آن، باین. اما همه شان از یک کاسه آش میخوردند  رئیس جمهور سابق با تمام خسارات جبران ناپذیری که بکشور وارد آورد و با همه ی گستاخی ها شرم آور و ضرر بار، به فرمان ولایت به عضویت شورای مصلحت نظام منصوب گردید. در نظام ولایت خیانتکاران هستند که بر جایگاه برتر نشینند.

درگیریهای بین حاکمیت و دولت و گستاخی های احمدی نژاد، اما، تماشایی و بسیار سرگرم کننده بود. احمدی نژاد برای دیر زمانی هم در شیپور ولایت میدمید و هم ساز خود را می نواخت. امام عج را از پرده ابهام بیرون کشید و به او مادیت بخشید. با امداد او بود که ساز مخالف را کوک میکرد. همیشه کسانی بودند که مانع خدمات او به نفع ملت میشدند. او از مسند قدرت با ساختار قدرت به مبارزه می پرداخت، چنانکه گویی نه رئیس یک دولت که  رهبر یک حزب و یا سازمان مخالف است. بهمین دلیل این انتظار را دامن زده بود که هر آن رهبری فرمان عزل او را صادر میکند. سرگرمی و تفریح بهتر از این.

اگر احمدی نژاد میراثی از خود بجای گذارده باشد آن است که تنش ولایت و ریاست را عادی نمود و نشان داد که جنگ و دعوا در بالا سبب آن شود که اگر صدایی و یا اعتراصی هم  از پائین برخیزد بگوش کسی نرسد. چرا که گرد و غبار بپا شود و هیچکس نتواند کسی دیگری را ببیند. آیا ملت به روایات ولایت، جلوه الله، باید گوش فرا دهد  و یا رئیس دولت،کدام یک بر حق است آن و یا این، سوالاتی بدون پاسخ، خود میشود سرگرمی روزانه  و سبب فراموشی درد شکم و، درد فقر و محنت و نیز درد زخم التیام ناپذیر عدم آزادی.

روابط حاکمیت در شرایط موجود، در شرایطی که آتش انقلاب جهان گیر اسلامی فروکش کرده است سریعتر تنش آلود گردیده است به آن دلیل که حقیقتی بزرگ باید پنهان گردد. که ولایت از پیشروی در برنامه هسته ای دیر زمانی ست که باز ایستاده است و نم نمک با ابزار "نرمش قهرمانانه" میخواهد هم تعامل نماید هم تعارض کند. با یک دست با دشمن قرار داد امضا کند و با دست دیگر چنگال بر چهره اش بر کشد. هر آنچه که نتیجه مذاکرات هسته ای باشد، چیزیست تنها بر خاسته از اراده ولایت.  محمد جواد ظریف، عامل اجرای اراده و امیال رهبر است. او باید آن روش و تاکتیکی را با دشمن بکار گیرد که مورد تایید و تصدیق رهبر است. این وزیر امور خارجه است که ظاهرا مسئول کنار آمدن  با دشمن است نه رهبر. وزیر امور خارجه با چهره ای خندان بهترین سپر بلای رهبر است. او در بازی دین و قدرت، نقش بزغاله بی گناهی را بازی میکند که برای لحظه قربانی پرورده میشود.

 در میدان بازی که گاهی به کشتی جودو تبدیل میشود، حضرت ولایت حضور ندارد،  این یاران او هستند که اظهار "دلواپسی " میکنند که از قانونگزاران مجلس ولایت هستند و امامان جمعه در سراسر کشور و لشگر بسیج و پاسداران و نیروهای امنیتی و انتظامی. البته آنکس که هم اکنون زیر ضربه یاران ولایت قرار گرفته است وزیر خارجه، محمد جواد ظریف است که چهره "سازش " با غرب است. حضرت ولایت،  اعلام کرده میکند که مذاکره، سازش نیست. که مذاکره کنندگان از بچه ها انقلاب اند، نمیتوانند سازشکار باشد، چنانکه خود در آنچه سازش محسوب میشود، هرگز دارای نقشی نبوده است. حضرت ولایت بین این و آن، هرگز یکی را  بر نگزیند. چر ا که هم این است و هم آن، یعنی هم سازشکار است و هم انقلابی. مسئول، ولایت نیست. دیگری ست، محمد جواد ظریف است و حسن روحانی، بدون اینکه هرگز خیانت به ملت متهم شوند، همچون رئیس جمهور سابق.

اخیرا بعضی از بازیگران دین و قدرت خود را وارد میدان نبرد کرده اند و فیلم مستندی تحت عنوان "من روحانی هستم" رونمایی نمودند. فیلم قبل از آنکه بخواهد بر تنش حاکمیت و رئیس دولت بیافزاید، و بازی دین و قدرت را هیجان انگیز نماید، این پیام را مخابره کند- بسی بسیار ناشیانه- که در رژیم دین هم آزادی بیان وجود دارد و هم نقد قدرت، چنانکه گویی مستند سازان من روحانی هستم، مستقل اند و وابسته به قدرت نیستند.

 در شرایط کنونی نیزتنش موجود بین ولایت و ریاست جمهوری را نباید چندان جدی گرفت. چرا که در نظام ولایت، آنچه دیرینه است وحدت، یکتایی و یگانگی دین و قدرت است و در نظام ولایت آنچه دیرینه است، مقدم است. یعنی که بنا بر اصول، دین مقدم است بر قدرت. کسی که به ریاست جمهوری میرسد این اصل را پذیرفته است. بنابراین، تنش بین حاکمیت و دولت، چیزی بیش از یک بازی سرگرم کننده نیست، بازی ای که برنده آن از پیش معلوم است. در نظام ولایت،  ما ناظر بر یک بازی هستیم که در آن دو تیم در برابر یک دیگر قرار گرفته اند تیم ولایت در برابر دولت و یا تیم دین در برابر تیم قدرت که همیشه دین بر قدرت پیروز میشود. بی  جهت نیست که تحلیلگران ولایت را حاکمیت مینامند چون قدرت معشوقه  دین است، هیچ مقامی نمیتواند این معشوقه را از آغوش دین جدا سازد.

فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۳, شنبه

چهره کریه حکومت دین را بنگر


 چندین روز پیش بود که شاهد زورگیری عناصر امنیتی، اما نا شناخته نظام در  بند 350 در اسارتگاه اوین بودیم، بند کسانی که جرم شان دفاع از حقوق بشر است. نه اینکه رژیم دین ضد بشر است. اما تنها نظام اسلامی برهبری ولایت فقیه است که میتواند از حقوق بشر سخن براند. این حق ولایت فقیه ست، نه حق حقوقدان های متخصص و برجسته، آنهایی که بجای شکستن خویش و فرو آوردن سر تعظیم در برابر حکم جابرانه قاضی شریعت، دهان به اعتراض گشوده و به دفاع از موکل بی گناه خود برخاسته اند، دلیلی که آنها را به اسارتگاه اوین کشاندند. از کار و زندگی باز داشتند و دل عزیزان شان را از جدایی پر از خون ساختند. در حکومت اسلامی برای دفاع از حق و حقوق انسان باید که جان بر کف نهی.

شاید اگر این واقعه در سال 67 صورت میگرفت کسی از آن اطلاعی پیدا نمیکرد، سال هایی که  هولناک ترین جنایات در زندانهای کشور ما بوقوع پیوست و خبر آن هرگز به بیرون درز نکرد. بیش از چهار هزار نفر از بهترین فرزندان این سر زمین بدست آیت الله ها و حجت الاسلام ها برهبری امامت خمینی، آنان که در الله "رحیم " و "رحمان " ذوب شده اند، بخاک و خون غلتیدند به همان شیوه پیامبر اسلام که بنا بر قول امام خمینی گردن هفتصد یهودی را در یک روز از تن جدا میکند (سخنرانی که هرگز پخش نشد ) . گفته میشود که چندین ماه در سکوت و تاریکی های شب کامیونی به حیاط زندان میآمد و زندانیان را به قتلگاه می برده است. سربازان ولایت، به جنگجویان لشگر یزید، و حتی پیامبری که در یک روز سر هفتصد نفر را بر زمین می افکند بسی اعتبار و احترام بخشیده اند.  هنوز نظام وا نمود میکند که چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. همچنانکه هنوز اصرار میکنند که برای اسیران اسارتگاه اوین، قاقا لیلی برده اند. در باره کشتار و قتل عام زندانیان  در سال 67، هرچه میدانیم بطور پراکنده  از زبان برخی از زندانیان  بوده است که توانسته اند جان سالم بدر برند و پرده از بخش کوچکی از جنایتی عظیم بردارند. 

اما امروز، نظام نمیتواند جنایات خود را پنهان نگاه دارد و بر فراز منبر از گرامیداشت کرامت انسانی در اسلام، سخنفرسایی کند. درز خبر یورش ماموران مومن طهارت گرفته، جانبازان عبا عبدالله حسین، نوه پیامبر، همچون گشتابو های هیتلر، نشان میدهد که در اسارت نیز مدافعان حقوق بشری از تسلیم و اطاعت سر باز میزنند و فریاد خود را بگوش هموطنان میرسانند. لت و پار شدن آنان بدست فدائیان ولایت هزینه سنگین این خبر رسانی ست، خبری که رژیم دین هنوز انکار میکند و آنرا یک بازرسی معمولی تلقی میکنند که در طی آن  ابزار پیشرفته مخابراتی از جمله تعدادی "گوشی، " که برای تماس با رسانه های بیگانه و جعل اخبار بکار میرفته است، در بند 350 زندان اوین به جنگ آورده اند.  

نظامی که از لایه های تو در توی دین و قدرت ساخته شده است، ته و توی قضیه را بیرون کشیدن هرگز میسر نیست. به همین باید بسنده کنیم، که کنش زورگیری اسیران اسارتگاه اوین برای بار دوم، از ضعف و ترس و زبونی حاکمیت خبر میدهد. آری، حکومتی مجهز به تمام فوت و فن های فریب و ریا کاری و نیروی عظیم قهر و خشونت، و دستگاه عریض و طویل اداری در میان یک جمعیت 80 میلیون نفری، از تعداد ی معدود ، اما پر دل و جرات، ترس و واهمه در دل دارد. از  سر عدم اعتماد و اطمینان بخود  دست به کارهایی میزند که امروز نه تنها پنهان نمی ماند بلکه  هرچه بهتر چهره کریه حکومت دین را بویژه ارزش ولایی که برای "کرامت " انسانی دارد، به معرض نمایش میگذارد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com