۱۴۰۲ آذر ۳, جمعه

زمان خاکسپاری الله

فرا رسیده است!




با وجود بیش از نیم قرن تجربه حکومت دین، هنوز بسیاری با دین رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله هرگز از مغزشان خطور نکرده است و شاید هم هرگز نکند. چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده. اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ی ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی و آنچه که هم اکنون در منطقه بوقوع می پیوندد، جنگ و تخریب و ویرانی، شک و تردید دارند و بر آن تصوراند که میتوان روزی عروس زیبای زن زندگی آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را، خدایی که فرمانروای نهایی ست و چیزی نخواهد بجز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بگور بسپاراند، روندی که با جنبجش رهایی بخش زن زندگی آزادی آغاز گردیده است و هم اکنون، نیز، در حال رشد و بلوغ است. 44 سال حکومت آخوندی این حقیقت را آشکار ساخته است که این دین است، دین اسلام، دینی که متولی آن قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه است، خصم آشتی ناپذیر زن و زندگی و آزادی.

 

متاسفانه، الله خدایی نیست که بتوان چهره او را اصلاح نمود، دوزخ را از او مصادره و او را تنها مالک بهشت شناخت و هر آنچه خوب و زیبا و ستودنی ست. در بهترین وجهش، بسیاری بر آن باور اند که الله، خدایی ست اصلاح پذیر و نشان داده است که بر حسب شرایط میتواند تغییر کند. البته که چه بسیاراند آنانکه آرزومند جدایی دین از سیاست اند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین بوده است، پیاده سازی نمود و اسلام را از قدرت و یا دین را از سیاست جدا ساخت. یعنی که دین در حوزه های علمیه و مساجد و در خانه ها، موضوعی فردی و خصوصی، سیاست در بیرون و در نهادهای مجریه و مقننه و قضایی. دین روحانی و معنوی، سیاست، دنیایی و مادی. دین، پاک و منزه و مبری ازگناه، سیاست، آلوده و مزور و ریاکار.

 

اما، دشواری آنجاست که نه الله خدایی ست تغییر پذیر، نه دین اسلام را میتوان از سیاست جدا ساخت. حتی سختر، پذیرش این حقیقت است که دین را نتوان از هستی و وجود خویش مجزا نمائیم. البته که دین چیزی نیست بجز مجموعه ای از ارزشها، باورها، رفتار و گفتاری که آدمها از بدو تولدشان از نسل گذشته بارث میبرند و به نسل های آینده انتقال میدهند. بنابراین ما وقتی از دین سخن به میان میآوریم از ارزشهایی سخن میگوییم که به هستی ما، به کیستی و چیستی ما شکل بخشیده اند. خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نا درست را برای ما تعریف میکنند. بما میگویند چگونه باید باشی در این جهان تا مورد عفو و عنایت خداوند یکتا و یگانه، الله قرار بگیری و بودن ویا شیوه ی اندیشه و عمل در این جهان را توامان بما میآموزانند.

 

دین اسلام تنها بما نمیگوید که عبادت کن بلکه فرمان دهد که چگونه باید عبادت کنی و تحت چه قواعد و مقرارتی، مراسم اعتراف به بندگی و حقارت را برگزار نمایی  که مورد پذیرش الله قرار بگیرد. بدون بجا آوردن آداب و رسوم و آگاهی به انواع و اقسام شکاکیات و نجاسات، نمیتوانی به عبادت و ستایش الله بپردازی. چگونه ممکن است که در برابر الله ظاهر شوی، اگر در مراسم وضو سازی از کشیدن مس بر فرق سر، بخود تردید راه دهی. دین بما میگوید یکماه روزه بگیر، نه بمعنای امتناع از خوردن و نوشیدن بلکه بمعنای دربست خود را در اختیار الله گذاردن، یعنی که طبق فرمان الله در چه دقیقه و ثانیه ای اجازه داری که دهان خود بگشایی، عطش وجود را فرو نشانی و در چه دقیقه و ثانیه ای باید دهان خود ببندی و از تناول چیزی امتناع ورزی.

 

الله، بعنوان فرمانروای نهایی فرمانبری را با ابزار عبادت و نمازگزاری روزانه در پنج نوبت در طول یک شبانه روز، یکماه روزه داری و رفتن به حج و غیره، در باورمندان نهادین میسازد. چه بسا میتوان عنوان کرد که کنش عبادت و نمازگزاری، کنشهایی هستند اختیاری. کسی شما را مجبور باطاعت و فرمانبری نمیکند. اما، چه اختیاری و یا اجباری، نمازگزاری روزانه را باید مراسمی دانست که فرمانبری را عادی و طبیعی میسازد. آدمها سر برمهر نهند، به بندگی و خواری و حقارت خویش اعتراف کنند، بسی بسیار عادی و طبیعی.

 

این بدان معناست که تا زمانیکه آنچه خوی فرمانبری را در ما نهادین، طبیعی و عادی میسازد، مثل مراسم نمازگزاری و روزه گیری که همچنان برگزار میشوند، نظام برغم تناقضات و تضادهای درونی، نفس برکشد و بر اساس باور مشترک به اصل و اصول دین اسلام و باور مشترک به لا الله الا الله، حکومت آخوندی تداوم خوهد یافت. روشن است که قدرت در دست دین را نمیتوان با قدرت در دست یک دیکتاتور و یا یک نظام قانونمند مثل نظامهای دموکراتیک مقایسه نمود. در حکومت دین، همه چیز در خدمت دین است. دین اول و دین آخر. همه تصمیم سازیها، برنامه ریزیها و طرحهای گوناگون، همه در تبعیت از شریعت اسلامی باجرا در میآیند. یعنی که هر آنچه که بر آمده از ساختار قدرت است در دست دین و در خدمت بحکومت دین بگردش در میآید. اما، معمولا این دین نیست که مورد نفی و نقد قرار میگیرد. اگر نقدی هم بیان گردد نقد قدرت است و نه نقد دین.

 

واقعیت انستکه چه دوست داشته باشیم و یا نه، جامعه قبل از انکه سلطه قدرت سیاسی را بپذیرد، سلطه دین و باور بارزشهای دینی را در کمال خضوع و میل و اراده پذیرفته بوده است، قبل از آنکه دین بر منبر قدرت صعود نماید. ارزشهائی که اساس حکومتی گردیده است که خود را از تبار امامان مقدس میداند و به نیابت آنان حکومت میکند. بزبانی خیلی ساده، ما با دین است که روی در روی قرار گرفته ایم. بعنوان یک ملت، قبل از هرچیز باید تکلیف خود را با دین یکسره نمائیم. ساختار قدرت از هم فرو نپاشد مگر آنکه اول ساختار دین به نفی و نقد بکشانیم. امروز هر آنچه که شر و زشتی و پلشتی ست از دین بر میخیزد، از باور مشترک با اصل و اصول اسلام. همین بس که حمله حماسی ها را بخاطر آوریم، کنشی برخاسته از عقل و خرد معیوب، چشم و گوش بسته و باور باصل جهاد و شهادت و یا بکش تا کشته شوی، کنشی خالص اسلامی. بمنظور آنکه بفتح و فتوح روشنایی برسد، بزیر زمین فرو رود و در تاریکی غرق گردد.

 

اما، از هر زاویه که بنگری شکست حماسی ها در این کارزار، در واقع، بازتابنده شکست حکومت اسلامی ست، شکستی که نظام هنوز اماده پذیرفتن شرم آن نیست و ههچنان برجزخوانی ادامه میدهند. چرا که شکست حماسی ها در مبارزه با یهودیها، شکست دین است، شکست استراتژی و تاکتیکی ست که از دین و باورهای دینی بر میخیزد. شکست حماس، نه یک شکست سیاسی که شکستی ست دینی، شکستی که ماهیت اسلام را آشکار میسازد، بویژه ماهیت اسلام فقاهتی.

 

در اینجا رخصت که بپرسیم، دشمنی حکومت دین با زنان از سر چیست؟ تخلف از حجاب (بد حجابی)؟ و یا کشف حجاب؟ این یا آن، البته که یک تخلف دینی ست و ربطی به ساختار سیاسی ندارد. اگر حجاب اجباری از کلمات الله در قران مقدس بر گرفته شده است، نمیتوان در دینی بودن آن شک و تردید داشت. نظام، پس از 44 سال حکومت و دهها گشت ارشادی، حال برای مبارزه با جنبش کشف حجاب، نهاد سرکوبگر دیگری بنام "حجاب بانان" بوجود آورده تا زنان رها یافته از بند حجاب را مورد اذیت و آزار و انواع توهین ها قرار دهند. اری، کشف حجاب عدول است از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، و نشانی ست از رسیدن زنان بدروازه زندگی و آزادی.

 

اما، مسئله حجاب ریشه بر گیرد از نگاه الله به زن. اگر الله جنس مرد را بعنوان بنده می پذیرد، زن را بمراتب کمتر از مرد میداند. مرد میتواند با زنان متعددی هماغوشی کند، چندتا عقدی، بیشمار صیغه. یعنی که زن و نقش آن در جامعه است که حکومت آخوندی نتوانسته است هضم کند. حکومت فقیه بر آن باور است که اگر زنان را خانه نشین نماید، مهمترین مسئله جامعه را حل کرده است. فکر میکند، جایگاه زن در جامعه، خانه است و بار خانه را بدوش کشیدن و بدنیا آوردن اعضائی جدید برای جامعه. الله، زن را نمیتواند مستقل و آزاد و متعقل بنگرد. حجاب اجباری نفی تمام آن خصوصیاتی ست برخاسته از سرشت انسانی، خردمند و مستقل و آزاد، خصوصیاتی در خصومت و دشمنی با حکومت اسلامی.

 

بعبارت دیگر، در گیری یا مبارزه سیاسی با حکومت آخوندی بعید بنظر میرسد که به نتیجه ای برسد، اگر خود را روی در روی با الله نبینیم. که 44 سال است که بنام الله، جامعه را به نکبت و مصیبت، انحطاط  و تباهی، فقر و گرسنگی کشانده است. یعنی که سر نوشت جامعه ما در میدان دین تعین میشود نه در میدان سیاست، در میدان فرهنگ، نه در میدان صنعت.

 

هراس از چیست اگر حقیقت را بگوییم که جنبش زن زندگی آزادی، در نهاد جنبشی ست دین ستیز. زن زندگی آزادی، پدیده هایی نیستند در توافق و هماهنگی با میل و اراده الله. در اسلام زن هرگز همطراز مرد قرار نگیرد. اسلام برای زندگی هم چندان ارزشی قائل نیست مگر انکه به راه جهاد و شهادت و یا بکش تا کشته شوی اهدا گردد. آنچه اسلام با آن بیگانه و سخت غریبه است واژه آزادی ست. چرا که اسلام دین فرمانروایی ست و فرمانبری. اساس این نظام را آزادی در هم میکوبد و ویرانن میسازد.

 

این بدان معناست که درگیری و ستیز با دین و نقد الله، در واقع، بازتابنده جنبش زن زندگی آزادی ست. این ستیز و در گیری هر روز بر سر هر کوچه و برزنی  اتفاق افتد، هر روز بیش از روز پیشین. اگر همه چیز بنا بمیل و اراده الله، بنفع حکومت اسلامی به پیش میرفت ویا به پیش میرود، چه نیازی به حجاب بانان و نیروهای سرکوبگر بود و بدار آویختن، هر روزه، تعداد بیشتری از معترضین؟

 

حکومت آخوندی هرگز نمیتواند بپذیرد پایان نزدیک است و زمان خاکسپاری الله فرا رسیده است. اما، این واقعیتی ست که از پذیرش آن گریزی نیست.

.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ آبان ۲۶, جمعه

حکومت اسلامی

و

تنزل منزلت انسانی!




آنچه شرایط موجود را ازشرایط پیش از خود جدا میسازد، آنستکه سازمانهای دینی-سیاسی پرورده حکومت آخوندی، تحت فرمان و هدایت، ولی فقیه، آخوندی خامنه ای دست بعملیاتی زده اند که فضا را چنان الوده و تیره و تار نمایند که کسی نتواند چیزی را شفاف مشاهده نماید.

هیچ برهانی توجیه گر حمله حماسیها و جهاد اسلامی به یهودیان بی دفاع و بیگناه در اسرائیل نمیتواند باشد، مگر خدمت به اربابانی، همچون حکومت آخوندی روی در روی بحرانهای بیشمار در درون، نیازمند پیچیدگی و تاریکی فضا در بیرون. جالب است که در چنین شرایطی شاهد بر واکنشهایی از مردم هستیم که حکایت از عمیقتر شدن شکاف بین جامعه و حکومت آخوندی میکند. و آن تغییر و تحولی ست که در نگرش دینی مردم بوقوع پیوسته است. در شرایط موجود، چه شعاری میتوان مناسبتر از زن زندگی آزادی یافت بیانگر عمیقتر شدن شکاف بین مردم و حکومت آخوندی؟ چه، زن زندگی آزادی، نفی و نقد احکام اسلامی ست. چه اسلام نه برای زن ارزشی قائل است و نه زندگی و وقتی میتوانی بآزادی برسی که به تسلیم و اطاعت و فرمانبری و هدایت براه مستقیم تن دهی.

 

این بدان معناست که ساختار دین و قدرت، ساختار حکومت آخوندی، دیگر نمیتواند بر روی احساسات دینی مردم حسابی باز کند. مگر ممکن است شعارمردم در ارتباط با ورود پرچم فلسطین به استادیوم بگوش کسانی که این سازمانها را در دامن خود پرورده اند نرسیده باشد. البته شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و همچنین شعار رضاشاه روحت شاد، دیر زمانی ست که فضای کشور را فرا گرفته است که خود میتواند به تداوم جنبش زن زندگی آزادی تعبیرگردد، جنبشی در تقابل دیالکتیکی با نهادهای فقاهتی. یعنی که تا نهادهای فقاهتی، همچون حوزه های علمیه، آخوند مفتخوار تولید میکند، نمیتوان به تغییرات و بحرانهای اقتصادی در فروپاشی حکومت اسلامی امید بست.

 

بگذریم، عدم تاثیر بحرانهای اقتصادی در بر انگیختن طبقات استثمار شونده و فقیر جامعه، خود خط بطلانی ست بر دیدگاه ماتریالیسم تاریخی. نه منافع طبقاتی در این میان نقشی بازی کرده اند نه تساوی و برابری. در واقع، هر چقدر که وضع مادی طبقات و اقشار مختلف جامعه وخیم و وخیمتر گشته است، حکومت اسلامی ظاهرا مستحکمتر و پا برجا تر گردیده است. اگرچه اسلام ظاهرا میانه ای با ثروت و لذت ندارد. اما، این بدان معنا نیست که حکومت آخوندی از شرایطی که خود بوجود آورده است و جامعه را بسوی فقر و انحطاط و تباهی سوق داده است سودی هم حاصلش گردد. تردید مدار که در کمی دراز مدت، نظام آخوندی، به فروپاشی خود بسی بسیار امداد بزرگی رسانده است. البته که نمیتوان پیشگویی کرد که چه درجه ای از فقر و گرسنگی، نظام را از هم میگسلاند، ولی میتوان گفت فروپاشی نظام اجتناب ناپذیر است.

 

افزایش تعداد اعدامها در هفته های اخیربازتابنده نگرانیهای و اضطراب نظام است در ارتباط با بقای و تداوم خود در آینده. شاید بر اساس این محاسبه که هرچه تعداد بیشتری از زندانیان را بدار مجازات بیاویزیم، ترس و وحشت را عمیقتر و گسترده تر نموده، جنبش اعتراضی و مقاومتی را دچار رکود و خاموشی مینمائیم.

 

اما، از آخوند مطلق اندیش نمیتوان انتظار داست تغییر زمان را درک کند. چه، آخوند بقای خود را در ستیز با زمان حفظ کرده است. نه اینکه نظام از این واقعیت که جامعه بسوی رهایی از باورها، ارزشها و احکام دینی در حرکت است، آگاه نیست و یا بدان اعتنایی ندارد. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، مشاهده کنی که بجرم تخلف از قواعد و مقررات شریعت است که متخلف مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد. عیان تر از حجاب اجباری بعنوان هنجاری برخاسته از شریعت اسلامی و تحمیل آن برنیمی از جمعیت یک جامعه، نیم زنان، با ابزار قهر و خشونت و بیرحمی، آیا میتوان عنصری دیگری یافت تا این حد بازتابنده یک اصل دینی مبنی بر سلطه یک جنسیت بر جنسیت دیگر، سلطه ای که بطور روز افزون پس از قتل حکومتی مهسا امینی، رو به پایان نهاده است.

 

با این وجود، نمیتوان با اطمینان قاطع از گسترش جنبش دین ستیزی و پایان سلطه حکومت آخوندی سخن بگوییم. چه حکومت آخوندی در جایگاهی قرار گرفته است که هنوز بخوبی میتواند از خوی دینی و رسم و رسوم ان بمنظور حفظ سلطه خویش بهره بر گیرد و بخش بزرگی از جامعه را بدلیل ملاحظات دینی بسکوت و خاموشی و انفعال بکشاند. اما، آنچه بعید میرسد که آخوند بدان اندیشه کند آن است که وقتی روند سقوط و فرو ریزی آغاز گردد، هرگز بپایان نرسد قبل از آنکه بمقصد برسد.

 

این بدان معناست که حکومت اسلامی پس از 44 سال، ماهیت خشن و بیرحم خود را بر همگان آشکار ساخته است. کابوس وحشتنکی که در 44 سال گذشته، بواقعیت تبدیل گشته با ابزار حاکم ساختن قواعد و قوانینی بر جامعه بوده است، بر گرفته از شریعت اسلامی که بیشتر تمایل داشته اند که انسان را بحیوان تبدیل کنند، تا حیوان را بانسان. که انسان را وا دارند همچون حیوان تسلیم اراده مالک شود وفرمان برد و اطاعت کند و از احکام و فرامینی پیروی نماید، بدون هیچگونه چون و چرایی بیشتر در خور یک حیوان است نه در خور شان و منرلت یک انسان، در خور شان یک انسان دانا و بینا و توانا.

 

این بدان معنا ستکه 44 سال حکومت اسلامی، نه تنها جامعه را بلحاظ مادی بفقر و  گرسنگی کشانده است بلکه سبب تنزل شان انسان در جامعه، نیز، گشته است. نزدیک به نیم قرن، تمامی مردم یک جامعه از ابتدائی ترین حق خود محروم گردیده اند، از حق بر گزیدن شیوه و روشی در خور اراده و میل خویش بدون آنکه حق و حقوق دیگران را نادیده بگیرند. معلوم است که هرچه محرومتر از حق بر گزیدن، انسان بحیوان نزدیکتر. بلحاظ تاریخی، بیگانگی ساختار دین و قدرت با انسان و نزدیک تر شدن انسان بحیوان با پیروزی تازیان مهاجم در 1400 سال پیش از این و سلطه بر تمدن 1000 ساله یکی از امپراطوری های بزرگ آنزمان آغاز گردید. اما، یکبار دیگر در 44 سال پیش از این، تازیان مهاجم، اما، اینبار؛ از نوع بومی آن بازگشت نموده و بر جامعه سلطه افکند. اما، سلطه ای که خبر از پایان ان در فضا پیچیده است.

 

البته این پایان را هرگز، بچشم نخواهیم دید، اگر دین را از روان خود به بیرون از خویش نرانیم. اما، دشواری در آن است که دین، ایدئولوژی نیست که از درون خود پاکزادیی نمائیم، چون دین نه آموختنی ست و نه کسبی بلکه در مرتبه اول پدیده ایست که ما با آن پا بعرصه وجود مینهیم و با آن زاده میشویم. واقعیت آنست که دین در وجود و روان ما از آغاز ورود باین جهان، راه یافته است، خروج آن مثل هر ایدئولوژی دیگری، بویژه ایدئولوژیهای بشری، مثل انواع گوناگون ایدئولوژیهای کمونیستی و فاشیتی و یا انارشیستی و غیره، چندان ساده نیست. چرا که باور دینی مثل باور بامامت و معصومیت و مظلومیت امام، باوری ست اساسا ارثی نهفته در تار و پودمان. خود در نهادین ساختن آن نقشی بازی نکردده ایم.

 

 مسلم است که اگر باورهای دینی، مثل باور بامام در ما زندگی نمیکرد و به معصومیت و مظلومیت وی و به مبانی توحید و رسالت ایمان نداشتیم، و نهادهای نگاه  دارنده ی دین را همچون مساجد و حوزه های علمیه را تامین و تغذیه نمیکردیم و اجازه میدادیم که گرسنگی جانشان را بگیرد و ریشه هایشان را بسوزانند، هرگز آماده نبودیم که بار استبداد مضاعف دین و قدرت، کم نظیر در تاریخ ایران را بر دوش خود تحمل نمائیم. باورها و ارزشهای توحیدی، یعنی که ارزشهایی مبتنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ارزشهایی که پیوسته زمینه مساعد را برای ظهور استبداد بوجود آورده اند.

 

شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که پس از تقریبا نیم قرن تحمل بار استبداد مضاعف دین و قدرت، این آمادگی را در مردم ایران بوجود آورده است که به بیرون از خود بنگرند و در رهایی از بند احکام مقدس شریعت اسلامی، رهایی از غیرت و تعصب و خرافه نگری گامهای موثرتری بر دارند و ارزشها و باورهای دینی را مورد بازبینی و بازسازی قرار دهند، امری واجب و ضروری اگر خواهان جامعه ای هستیم که در تبعیت از اصل زن زندگی آزادی بگردش در آید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۲ آبان ۱۹, جمعه

الله اکبر

لا الله الا الله!


اگر بگوئیم نبردی که هماکنون در منطقه خاورمیانه، با حمله حماسی ها باسرائیل در گرف است، نهایتا، از خواست الله و اراده فنا ناپذیر او بر میخیزد، سخنی بگزافه نگفته ایم. نبردی که کلی مصیبت و نکبت وخسارات جبران ناپذبر ببار آورده است. تعداد کسانی که جان خود را در این درگیری از دست داده اند، هر شماره ای هم که باشد بیشمار است از هر دو طرف متخاصم. اما، اینهمه کشتار و تخریب و ویرانی، هزاران آواره و بی خانمان، خانه بدوش و سرگردن، گرسنه و تشنه، خود نشانی است بر بزرگی و عظمت و اکبر بودن الله، خدایی که انسان را خلق کرده است که بنده او باشد و متعهد و موظف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری مطلق. همه جانها فدای وحدانیت و تقدس الله. از جمله کشتار بیش از 3000 تن با ویرانسازی برجهای دوقولو، و پیش از آنها، مگر داعشی ها و آی سیسها، بوکو حرامها و النصره ها و حزب اللهی ها و القاعده ها، سر های بیشماری را برای رضای الله بر زمین نیافکندند؟

 

 اگرچه الله هم خالق موسی است و هم خالق ابراهیم و محمد. ولی در این میان بنا بر دلایلی الله چندان علاقه ای نسبت به بندگان موسی تبار خود، آنهائیکه در کتاب مقدس خود جهود میخواند، نشان نمیدهد. شاید بآن دلیل که جهودها خود را بر گزیده ی خدایی میدانستند که محمد اداعا میکرد اکنون او را بر گزیده است بعنوان اخرین پیامبر. غرض ورود بجزئیات روابط الله با موسی، عیسی و یا محمد نیست. قصد بیان این واقعیت است که خصومت و دشمنی حماس، بعنوان قوم مسلمان با یهودیهای اسرائیل، میتواند به خصومت میان آنها در دوران رسالت محمد باز گردد. همگان به ماجرای ابو غریضه آگاه اند. چون رسالت محمد را نپذیرفتند، سر بیش از هفصد جهود مرد را از تن جدا ساختند و زنان را کنیز خود نمودند و بچه ها را بفروش رساندند.

 

انچه هم اکنون در منطقه بوقوع می پیوندد، گویی بازگشتی ست به دوران رسالت و بجنگ هایی که محمد در دوران کوتاه فرمانروائی خود بدان دست زد. کمتر از ده سال، محمد در بیش از 60 جنگ در توسعه و گسترش اسلام شرکت کرده است. الله، خداوند یکتا و یگانه، همه جنگ ها، خونریزیها و تخریب و ویرانیها را در دفاع از حاکمیت لا الله الا الله مورد تایید و تشویق قرار میدهد. همچنانکه اشاره شد، الله است که جنگ با کفر را وظیفه ی باور مند میداند. الله است که بندگان خود را بجنگ و نابودی کفر، بجنگ و نابودی کافرین و منافقین و مشرکین فرا خوانده است. هرکس از باور به لا الله الا الله سر باز زند محکوم به نابودیست.

 

 هیچ واقعیتی دیگری نمیتواند بهتر از این بیانگرعشق و علاقه پیامبر بجنگ و شهادت باشد. اراده پیامبر معطوف بجنگ و توسعه دین، برخاسته است از اراده الله. بفرمان الله بود که پیامبر بصلح و جنگ دست میزد. البته که فتح و فتوحات همراه بود با دستیابی به ثروت شکست خوردگان.

 

 طبیعی است اگر خداوند آخوند خامنه ای، خود را در آنزمان ببیند، احساس کند که در دوران رسالت پیامبر زتذگی میکند. و با رجوع با آنزمان اراده و امیال خود را باشکال مختلف و در تقلید و پیروی از پیامبر، در توسعه و گسترش دین اسلام هر آنچه که در توان دارد بکار گیرد. از آغازین لحظه ایکه بر منبر قدرت صعود نمودند، آخوند ها به توسعه و گسترش اسلام ناب محمدی پرداختند با بکارگیری دلارهای نفتی ربوده شده از ملت ایران. از آخوندی که تا سر در آموزش زبان الله، زبان عربی و علوم فقهی غرق گردیده است، آیا میتوان انتظار نوسازی مادی کشور و حرکت بسوی رفاه و آسایش عمومی را داشت؟ رفاه و آسایشی که تنها در بهشت الله میتوان بدان دست یافت.

 

 برهمه آشکار است که حکومت اسلامی، از آغاز به پیش رفت که بگذشته باز گردد و علما و فقها آنرا مورد تایید و تصویب قرار میدادند. بهمین ترتیب با رجوع بگذشته است که میتوان خشونت و انتقام ستانی که حکومت بکار میگیرد، مورد فهم قرار داد. آگر گفمان خامنه ای در باور و ایمان به لا الله الا بخود شکل نگیرد با باور بکدام خدا باید گفتمانی نو بسازد؟ گفتمان آخوند خامنه ای را باید بازتابی از گفتمان الله دانست.

 

حال رخصت که با رجوع باین گذشته وقایعی که امروز اتفاق میافتد مورد فهم قرار دهیم. توسعه و گسترش باور و ایمان به لا الله الا الله است که توجیه گر کشت و کشتار و جنک و خونریزی و تخریب و ویرانی، غارت و چپاول و تجاوز میشود. جالب آنجاست که خالق این دو قوم متخاصم یکی است، الله. اما، دیر زمانی است که الله اراده خود را بواسطه آخوند خامنه ای بازتاب میدهد. خداوند خامنه ای، نیز، چندی ست که مسلمانان جهان را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری فرا خوانده است. چندین گروه در چند کشور همسایه در اذای دلاری که از خداوند آخوند خامنه ای دریافت میکردند، بحکومت آخوندها پیوستند و مزدورآنان شدند، از جمله حماس و جهاد اسلامی، دو سازمان اسلامی که خود را فروختند و تن به بندگی دادند، بندگی آخوند خامنه ای، نیرویی اماده به جنگ در راه الله.

 

البته که ادعا میشود، که جنگ حماس با اسرائیل جنگ ادیان و انتقام ستانی نیست، جنگ علیه اشغالگران است. اما، معلوم نیست بر اساس کدام اصل اخلاقی محاهدین حماس بسلاخی زن و مرد، طفل و کودک، تخریب و ویرانی دست زده اند. بعضا، فراموش کنند که  حماسی ها اگر به سلاخی یهودیان در هفتم اکتبر، دست نمیزدند، امروز شاهد فروریزی شان عقل و خرد انسان نبودیم. حماسی ها بخوبی میدانستند که نمیتوانند سرزمینهای باصطلاح اشغالی را بازادی برسانند. با این وجود در پاسخ باراده ولی فقیه، آخوند خامنه ای حمله باسرائیل در هفتم اکتبر را آغاز نمودند بعبارت دیگر، هدف مشترک نابودی اسرائئل سبب شد حماسی ها بندگی آخوند خامنه ای را بپذیرند و در خدمت رسیدن بهدف مشترک، دستها خود را بجنایتی بی سابقه در تاریخ آلوده سازند.

.

تردیدی نباید داشت که طراحان حمله حماسی ها باسرائیلیها، بخوبی آگاهی داشتند که حمله باسرائیل هرگز به بیرون راندن اشغالگران نیانجامد. اما، با این وجود حمله حماسی ها با بغض و کینه ای که به جهودها داشتند باید بوقوع می پیوست. چه، حمله حماسی ها فضائی را در منطقه بوجود میآورد، بسی بسیار بحرانی، پیچیده و پر ابهام و نه بسادگی قابل فهم. این همان شرایطی ست که حکومت آخوندی میتواند در آن بقای خود را در طولانی مدت تامین نماید و به خلق آن دست زدند. حمله حماس باسرائیل نظرها را از جنایاتی که روزانه حکومت آخوندی مرتکب میشد بانحراف کشاند و قدری بار سقوط از منبر قدرت بر گرده ها ولی فقیه را کمی سبک نمود.

 

هماکنون کمتر تحلیلگر و کارشناس و دیپلماتی هست که نقش حکومت اخوند ها را در فجایع کنونی، انکار کند. پس از دریافت این حقیقت است که حکومت اسلامی متوسل به مهره های سوخته نظام در گذشته، همچون وزیر امورخارجه سابق، محمد جواد ظریف شده که بار اتهام بجنایت جنگی را از دوش آخوند خامنه ای بر گیرد. گویا حقیقت نیز سر انجام به امریکائیها و اروپائیها آشکار گشته است. که تا حکومت آخوندی در کشور ایران بر قرار است تلاطم و نا آرامی در منطقه ادامه خواهد یافت. اما، این را نباید بمنای تغییر رژیم از خارج تعبیر نمود. ممکن است ولی احتمال ان کوچک است.

 

بنابر باور این نگارنده هرکز تباید انتظار داشت که کشوری مثل امریکا حکومت آخوندی را مثل حکومت صدام و طالبان براندازی کند. یعنی که برای براندازی باید به نیروی خویش تکیه کنیم. ما زمانی بر این حقارت و خواری فائق میشویم، که شناخت خود را از احکام و باورهای دینی خود ارتقا دهیم، کوششی که میتواند با بازشناسی لا الله الا الله باوری، آغاز شود که زیرنبای فرهنگ استبدادی را شکل  می بخشد و شکل هم بخشیده است. باید بخاطر داشته باشیم معنا و مفهوم لا الله الا الله دارای همان معنایی نیست که در گذشته داشتاست. هم چنین برگزاری نمازگزاریها روزانه، امروز دارای معنا و مفهویست سیاسی اند، مراسمی که پنج بار در روز طی مراسمی که از غسل و وضو،آغاز میگردد، به تعظیم و تکریم و سجده و تکرار اعتراف بحقارت و خواری خود ختم میگردد، باید مورد بازرسی قرا بگیرد تا مردم از فریب نماز و نماز گزاری بیرون آیند، آنچه در تغییر و تحول آن نمیتوان شک و تردید داشت، تغییر و تحول در دین است . شناختی نوین از دین از جمله خصوصی و شخصی ساختن آن است راه رهایی.

 

جامعه ما هرگز نمیتواند بسوی آینده نوین حرکت کند تا زمانیکه حوزه های علیمه، قشر مفتخوار جامعه، قشر آخوند را در جامعه تولید میکند. آیا کسی میتواند نیاز جامعه را به طلبه و فقیه توضیح دهد؟  این توضیح تا زمانیکه انتشار نیافته و در برابر دید باورمندان قرار نگیرد چندان نمیتواند به این زودیها شاهد تحول معنا داری باشیم.

 

تنها با آشکار سازی محتویات اسارتبارآور دین اسلام و برافراشتن پرچم زن زندگی آزادی است که جامعه میتواند بسوی روشنایی بال و پر بگشاید.

فیرز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۲ آبان ۱۲, جمعه

زندگی

 در عالم برزخ!


 

اینروزها، باید روزهایی بشمارآیند برزخی، اگرچه دیر زمانیست که جامعه ما در عالم برزخ زندگی میگذراند. اما، واقعیت آن است که هماکنون با شدت بیشتری میتوان بودن در عالم برزخ را احساس کرد. عالم برزخ را میتوان دورانی خواند قبل از رسیدن بروز نهایی، روز بازگشت از مردگی بزندگی و حسابرسی، روز قیامت. حتی آن بخش از جامعه که دوران شاهنشاهی را تجربه نکرده اند، قربانی این دوران برزخی اند، از جمله تمام آنهائیکه، بشیوه دوران رسالت پیامبر اسلام، مثله گردیدند که آخرینشان مهرجوئیها بودند. البته که بقتل رساندن مهسا امینی و اخیرترین ستازه در میان ستارگان درخشنده دیگر، آرمیتا گراوند، کوشش بیهوده ای بود از طرف نظام بآن امید که بعالم برزخ پایان نهد و متخلف را بسزای اعمالش برساند و برعالم دوگانگی، حجاب و بی حجابی، پایان دهد. که همه قتل های و خون آشامی دراکولایی شهادت دهد که پایان زندگی دوگانه در عالم برزخ فرا رسیده است. حمله حمل باسرائیل آغاز پایان دوران برزخی در تاریخ است.

 

همگان باوضاع اسفبار کنونی مینگرند و با خود میاندیشند که چه بودیم و چه شدیم؟ که حداقل در دو روایت متفاوت، اما، از یک عالم، از علم برزخ بیان میگردد، یکی بزبان دین و قدرت، از زبان توسعه و سلطه طلبی، دیگری روایتی ست که از ترس قهر و خشونت و تنبیه ومجازات به بیان در نیاید و  در درون آدمی میماند و همچون موریانه درون را میخورد؛ و آن روایت دگراندیشان است و روایت محرومان از قدرت و ثروت. که هم اکنون آنرا باید روایت دین ستیزان نامید.

 

عالم برزخ اگرچه یک مفهوم دینی ست، ولی بخوبی میتوانی آنرا احساس کنی.  ورود بآن از آن زمانی آغاز گردید که آخوند خمینی بسرعت باد و برق بر فراز منبر قدرت صعود نمود. معلوم است که تا باخر آن نرسیم، در عالمی که زندگی میکینم، داری وجودی دوگانه هستیم، هم اینیم، هم آن، هم تقدس و زهد و تقوا پیشه کنیم هم اگر برای رسید باین اهداف دست بهر امر اهریمنی بزنیم، از جمله کشتار و جنایت در داخل، از اعدامهای افسران ارتش بر بام نشیمنگاه آخوند مقدس، آخوند خمینی گرفته تا آشوب و شورش بپا کردن در کشورهای منطقه و در تمام کشورهایی که ممکن است با رابطه خود با امریکا راضی نباشند.

 

اما، همه شواهد نشان از تعییر و تحولی بزرگ و خروج از عالم برزخ خبر میدهند. البته که خروج از عالم برزخ از دیر زمان آغاز گردید، از آن زمان که زنان زیر بار حجاب نرفتند. اگرچه سر آنجام آنرا پذیرفتند، ولی خود کمیت و کیفیت و شیکی و زیبائی آنرا تعیین میکردند که رژیم را وادار به مبارزه با بد حجابی و براه اندازی ائواع و اقسام نیروهای انتظامی و ارشادی و تنبیهات و جریمه ها و مجازات پرداخت.

 

حال اگر بفرضه بافی بپردازیم تغییر و تحول در هر جامعه شکل ویژه خود را میگیرد، انقلاب زن زندگی آزادی نیز شکل ویژه خود را در جامعه ما بخود میکیرد و آن شکل خروج از عالم برزخ است. یعنی که انقلاب را در روبنای جامعه باید پرورش دهیم، در تغییر و تحول اساسی در باورها و ارزشهای دینی و فرهنگی و همچنین با برچیدن نهادهایی که هیچ دلیلی برای موجودیت ندارند، مثل، حوزه های علمیه، اگر دست از گذراندن زندگی بهزینه مردم و یا مفتخواری برندارند. ما زمانی میتوانیم از عالم برزخ خروج یابیم که زنان ما بتوانند خود را از پوشش و قواعد و مقررات فرمایشی، رها نمایند. مهسا امینی و ارمیتا گراوند قربانی جنبش خروج از عالم برزخ و برقراری نظامی بر اساس زن زندگی آزادی  دانست.

 

بعضا، معتقدند که حکومت و سیاست در نظام مارکسیستی، مقوله هایی هستند زاییده روابط خاص تولیدی و اقتصادی. یا بعبارت دیگر، ساختار قدرت را متعلق به روبنایی میدانند که باز تابنده ی مناسبات زیر بنایی ست. فرمولی که لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» می نامد. حال آنکه ادیان، بویژه دین اسلام، باورمند را به گونه ای پرورش دهد که رعیت بودن و بندگی خویش و زندگی دوگانه، هم این و هم آن، را پذیرا شود، صرفنظر از تغییر زمان و تحولات زیر بنایی. مگر آنکه سلطه و تدوام حکومت آخوندی به چالش درآید. همانگونه که در جنبش روشنگری غرب از اواسط قرن هیجدهم بوقوع پیوست. اندیشمندان آن جنبش، دین و شریعت الهی  را ناسازگار با طبیعت، رشد و کمال انسانی بشمار آوردند و به براندازی آن از مسند قدرت همت گماردند. کمتر از صد سال بعد نیچه اعلام کرد که خدا مرده است. و یا بزبان دیگری مسئولیت خدا به پایان رسیده و انسان و عقل و خرد انسان است که مسئول است. این بدان معنا است که این زیربنا نیست که باید دگرگون گردد بلکه رو بنا ست که باید عمیقا تحول یابد.

 

حکومت آخوندی، در تمام دوران حکمرانی اش هر آنچه که در توانش بوده است هزینه توسعه و تسلط فرهنگ اسلامی کرده است، هم بلحاظ عینی و هم بلحظ ذهنی. چیزی که از آن نشانی در دست نیست تغییر و تحول در زیر بنای اقتصادی ست که پیوسته بسوی ورشکستگی روان بوده است. اما، همچنانکه مشاهده میشود، وضع بد و اسفبار اقتصاد و فقرو بدبختی لزوما به انقلاب نمی انجامد. حتی بانفعال و نا امیدی و نیز میکشاند. این است که حکومت اسلامی جامعه را مجبور ساخته که با یک زندگی دوگانه خو بگیرد، با زندگی نکبتبار آخوندی که در رسیدن بآخر خط است.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com