۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه

  

 

 

اسلام:

دین مردمی

و یا ایدیولوژی آخوندی؟



جنبش رهایی بخش زن زنددگی آزادی، مثل هر جنبش و یا هر انقلاب و هر تحول و دگرگونی بزرگی، هرگز باهداف خود نرسد اگر، نهادها و نمادهای فرهنگی ای که موجب مشروعیت و مقبولیت ساختار حکومت دین گردیده است، مورد بر رسی انتقادی و تقدس زدایی قرار نگیرند و راز و رمز آنها بر گشوده نشوند.

بدون اینکه وارد جزئیات شویم، مختصرا، همین بس که بدانیم انقلاب 1789 فرانسه، هرگز بوقوع نمی پیوست اگر قبل از سرنگونی نظام پادشاهی، جنبش روشنگرایی بنقد آموزشهای دینی برگرفته از کتاب مقدس نمی پرداخت و انسان بعنوان موجودی دارای عقل و خرد مورد شناسایی قرار نمیگرفت، عقل و خردی که بانسان آن توانایی را می بخشد که قوانین حاکم بر طبیعت و جامعه را کشف نماید و به تبعیت از اقتدار خود بکشاند. با انقلاب فرانسه، دین سر انجام از صحنه سیاست خارج و فعالیت کلیسا، بمثابه یک نهاد مستقل، محدود باداره امور درونی خود گردید. باین ترتیب دین توانست حرمت خود را همچنان تداوم ببخشد.

ما، در طول تاریخ قرن بیستم هم شاهد فروپاشی نظامهایی ایدئولوژیک در رقابت با نظام سرمایه داری بوده ایم. شوروی، ابر قدرتی که سروری نظام سرمایه داری را بچالش میکشید و بر بخشی از اروپا و جهان سلطه افکنده بود قبل از آنکه دچار فروپاشی شود، بلحاظ ایدئولويک ورشکسته گردیده بود. اگرچه در جنگ دوم جهانی پیروز گردید، با این وجود پس از 70 سال حکومت با مشت آهنین، زندان و شکنجه، در رقابت با غرب، ایده ال های جامعه کمونیستی، همه بیک کابوس وحشتناک تبدیل شده بودند. در پاسخ به این بحران بود که گورباچف به اصلاح نظام پرداخت و برنامه «پروسترویکا» (بازسازی) و «گلاسنوست»  (بازگشایی) را بحزب کمونیت ارائه داد. این خود بیانگربحران در ایدئولوژی ای بود که قرار بود امپراتوری شوری را برهبری روسیه، الکوی جامعه ای را به بشریت عرضه بدارد، عاری از ستم و نابرابری و بی عدالتی و نا آزادی. پوچی این مفاهیم،چهره کریه لنینیسم- استالینسم را نه تنها بر روسها بلکه در سراسر جهان، در عمل، آشکار ساخت.

حزب کمونیست چین هم در جایگاه عقب مانده خود درجا میزد، اگر تن به اصلاحات نمیداد، اگر بلحاظ ایدئولوژی از خود انعطاف پذیری نشان نمیداد و در انطباق با زمان به پیش نمیرفت. اندیشه مائوتسه تنگ بنظر میرسید که دوران شکوفائی و شیفتگی را پشت سر گذاشته بود.که سرکوب و خفه نمودن صدای مخالف، دوای درد مردم دردمند نیست. اندیشه مانوتسه تنک نشان داد به تجربه که قادر نیست جامعه را از فقر و عقب ماندگی نجات دهد. دنگ شیائو پینگ بود که مرگ اندیشه مائو را اعلام کرد و اظهار داشت که گربه باید بتواند موش شکار کند، مهم نیست که سفید است و یا سیاه.

حکومت آخوندی، نیز، دیر زمانی ست که دچار بحران از نوع بحران ایدنولوژی ست. اگر ساختار حکومت آخوندی هنوز برپای خود ایستاده است بآن دلیل است، ایدنولوژی اخوند، نسخه اصلی دین اسلام انقلابی است، نسخه دینی ست که اصل و اصول و رسم و رسوم و ارزشهای آن از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. باین دلیل است که دین در وجود باورمندان نهادین است. یعنی که باورها و اعتقاداتی که ریشه در رگ و پی باورمندان دارد و در نتیجه بسادگی تغییر و تحول پذیر نیستند. اگر دین اسلام که اصل و اساس حکومت آخوندی ست، یک ایدنولوژی سیاسی بود در انحصار قشر آخوند، مثل، ایدنولوژی کمونیستی که در آنحصار حزب کمونیست بود، تردید مدار که حکومت آخوندی تا کنون بیش از یک بار واژگون گردیده بود.

درست است که برای براندازی نظام، باید به جستجوی الترناتیو سیاسی به اتحاد و ائتلاف اندیشه کنیم و در فکر گسترش اندیشه براندازی حکومت آخوندی باشیم. اما، ترسم براندازی نظام، هرگز بواقعیت نرسد، اگر از نقد نهاد ها، قواعد و قوانین شریعت اسلامی، همچنان اجتناب ورزیم و یا آنها را به حاشیه برانیم. بعضا، حکومت اسلامی را یک نظام ایدئولوژیک میخوانند تنها بآن دلیل که هنوز آماده نقد شریعت اسلام نیستند. از ایدئولوژی سخن میگویند که از نقد دین بگریزند، دینی که بشر، بویژه زنان را به بندگی و اسارت میکشاند و بزرگترین مانع است بر سر راه رسیدن بیک زندگی عادی، در خور آدمهای معمولی.

بنظر میرسد، هماکنون، مردم در نقد دین پیشا پیش تحلیگران و مفسران رسانه های اجتماعی در حرکتند، نقد دینی که در شعارهایی همچون بیزاریم از دین شما، نفرین بر آئین شما...، بازتاب میابد.

این در حالی ست که تمامی سیاستهای نظام، چه داخلی و چه خارجی از دیدگاه دین اسلام ریشه برگفته است. اما، تمامی انتقادات تحلیگران و مفسران رفتار و پندار نظام، همه سیاسی اند، گویی که دین اسلام، ارزشها و اصل و اصول آن بویژه نوع امامتی و یا شیعی آن در بینش و تفکر آخوند خامنه ای و پیروان او نقشی بازی نمیکنند و در سیاستها و برنامه ها و تصمیات حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای بازتاب نمی یابد.

هم اکنون در برگزاری مراسم و حتی در تظاهرات خیابانی، میتوان تعییراتی را در رفتار و کردارمردم مشاهده نمود که بنظر میرسد در تضاد و خصومت با ارزشهای حاکم است. مثلا، بر سر قبر جانباختگان نه خبر از نوحه خوانی ست و نه ذکر آیات قران. این روزها شاهد بر ویدیوهایی هستیم که عزارداران بر سر قبر عزیزانشان به پخش موزیک مبادرت میکنند. آری میتوان مردگان را هم بشادی و طرب فراخوند. چون این خود کنشی است برخاسته از اراده معطوف به براندازی دینی که تاج قدرت بر سر نهاده است.

این بدان معناست حکومت ولایت فقیه، چون ذاتا یک حکومت دینی است و بر اساس اصل و اصول دین بگردش در میآید، دین و نهاد های مقدس دینی را نیز در معرض بر اندازی قرار داده است. یعنی که آخوند تا آخرین لحظه تا زمانیکه حوزه ها و مساجد مورد حمله و تخریب ویرانی قرار نگیرند، ممکن است که بماند و مقاومت کند، درست بان دلیل که آخوند ها بر آن باورند که تا زمانیکه مردم هنوز به الله، خداوند یکتا و یگانه، قران مقدس، در بر گیرنده سخنان و فرامین و احکامی که الله به پیامبر خود بوسیله فرشته مقرب جبرئیل انتقال داده است، ایمان و اعتقاد دارند، جایی برای نگرانی و یا نیازی به تغییر و تحولی نیست.

این بدان معناست تا دین اسلام، بعنوان دین فرمانروائی و فرمانبری، دین تسلیم و اطاعت، دین عبودیت و بندگی شناخته نشود. تا اسطوره و افسانه های سخنگویی الله و مخابره وحی و رسالت امامت، تقدس زدایی و راز گشایی نشوند، جنبش رهایی بخش زن زندگی و آزادی باید از پستی و بلندیهای بسیار بگذرد، اما، همچنان با اراده معطوف بر رهایی از اصل و اصول و قواعد و مقرراتی بر ساخته توهمات و تخیلاتی برخاسته از دوران بدوی و نادانی بشر. تنها با اراده معطوف برهایی از خرافه گرائی و واپس گرایی و مطلق اندیشی است که میتوانیم یوغ حکومت ولایت فقیه، جانشین الله بر روی زمین را از گردن خود بر گیریم تا سر انجام بازادی برسیم.

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

      

 

۱۴۰۱ بهمن ۲۸, جمعه

 

براندازی حکومت خدا

یا حکومت ولایت فقیه؟




ولی فقیه، جلوه علم بیکران الهی، به ولایت الله، خداوند یکتا و یگانه و در دفاع از حق و حقوق ذات الهی، دفاع از شریعت اسلامی است که معترضین و نخبگان و اندیشمئدان مخالف را بر سر دار مجازات بقتل میرساند.

در واقع، ولی فقیه، بر جایگاه الله، خداوند بی همتا، تکیه زده و خدایی میکند. اگر با دقت بیشتری به جایگاه و رفتار و منش  ولایت فقیه بنگری،  متوجه میشوی که براستی ولی فقیه جلوه راستین الله است، و باید به وی به مثابه خداوند یکتا و یگانه بنگری.

ولی فقیه نماینده خدا بر روی زمین نیست. خدا، او ست، ولی فقیه، جانشین الله است بر روی زمین، خدایی که بجز او هیچ خدای دیگری نیست، نه خدای موسی و نه عیسی و یا هر خدایی دیگری. اگر هم فرض کنیم که خدا یا خدایان دیگری هم باشند، آنها، همه باید از مخلوقات برجسته الله محسوب شوند. الله خدایی ست که حرف اول و آخر را زده است و فرمان نهایی را در پاسخ به نیازمندیهای بشر یکبار و برای ابد در 1400 سال پیش از این به پیامبر برگزیده خود، محمد مخابره کرده است که به بندگانش انتقال دهد..

 بنابراین، اگر یک فرد بنام ولی فقیه، طلبه ای که بقله اجتهاد رسیده، میتواند با صدور یک فرمان، انسانهای بیشماری را بکام مرگ بفرستد و هرگز مورد سئوال و بازخواست هیچ جنبنده ای قرار نگیرد، آیا میتوان این موجود را کمتر از خدا دانست، پس اگرولی فقیه جلوه الله نیست، الله کیست؟

البته که ولی فقیه، آخوند خامنه ای، خود را مجری اراده و امیال الله میداند. بنام او ست که جنگ میکند و خون میریزد و بنام او ست که تنبیه و مجازات میکند و انسانها را باتهامهایی همچون افساد فی الارض و محاربه با الله بر سر دار مجازات بقتل میرساند، گویی که ما در دوران بادیه نشینی، دوران رسالت زندگی میکنیم. ولی فقیه نه نماینده سرمایه دار است نه تاجر و کاسبکار و بازاری و نه نماینده  معلمان و کارگران و دهقانان و یا حتی فرودستان و مستضعفان.

ولی فقیه، ذاتا رهاست از هر بند و قانونی، از هر تعهد و قراردادی با هر قشر و طبقه و گروه اجتماعی و یاسیاسی. تنها ولی فقیه است که میتواند به همه انواع ضعف ها و نا توانیها و ندانم کاریهای بسیار، اعتراف کند و بندگان خود را سر زنش نماید که چرا بمانند او به این ضعفها، انقلابی نمی نگرند نق و نوق میزنند و نگاهشان باین ضعفها ارتجاعی ست(بنگرید باخیرترین سخنان خامنه ای). تنها، خداوند یکتا و یگانه است که از حقایق آگاه است. هر آنچه که از دهان ولایت فقیه بیرون میجهد، چون و چرا ناپذیر است. ولی فقیه تبلور عقل اول و آخراست. بی دلیل نیست که فقط تسلیم میطلبد و اطاعت ، تقلید میجوید و تبعیت. دشمنی باعقل و خرد دارد و خصومت با آزادی و با نفس انسانی.

اما، انچه اینجا مسئله برانگیز میشود آنست که مقابله و مبارزه با نظام، نمیتواند چندان موثر افتد اگر از ستیز با دین بر نخیزد. چون نمیتوان با فقیه در گیر شد و از درگیری با خدائی که فقیه به نامش حکومت میکند، حکم و فتوا و فرمان صادر میکند، پرهیز نمود.

گریزی از این حقیت نیست که با حکومت و با ساختار قدرتی روی در دروی هستیم که ذاتا دینی ست. بنا براعتقاد این نگارنده، رمز دوام این نظام که بیشتر متناسب است با دوران تاریکی و یا حتی با دوران بادیه نشینی، در دینی بودن آن و یا در اسلامی بودن ان نهفته است. بعضا، ترجیح میدهن ایدیولوژی را جانشین "دین" بکنند. چنانکه نقد ایدئولوژی بی ضررتر و یا بی خطرتر است از نقد دین، آنهم نقد دینی که رهبرش بر فراز منبر مقدس الهی، منبر قدرت و حکمرانی جلوس مییابد و فرمانروایی میکند.

البته که به اسلام شیعه میتوان مثل یک ایدنولوژی نگریست منتها اگر انرا، منحصرا، بازتاب منافع قشر اخوند، قشر مفتخوار جامعه بدانیم. حال آنکه قشر حاکم بر اساس اصل و اصولی حکومت میکند که در باور و ایمان بدان با اکثریت حامعه مشترکند، شاخصی که ایدئولوژی فاقد آن است.

حکومت ولایت فقیه، در جایگاه متولی دین، در نزدیک به نیم قرحکومت، مصون از هر نقد و انتقادی بوده است. مگر هرگز میتوانستی، اصل و اصولی را که بر طبق آنان ولایت فقیه حکومت میکند به نقد و چالش کشید؟ همین بس که به نقش آیه های قرآنی بنگری که احاطه کرده اند منبری را که بر فراز آن ولایت فقیه خطبه میخواند و به فرمانروایی میپردازد؛ عباراتی عجیب و سحر انگیز، سراسر اقتدار که خود میتواند جلوه ای از دوران رسالت باشد، دورانی که قدرت و دین غیر قابل تشخیص و یا جدا نمودن از یکدیگر بودند و در وحدت و یگانگی. آخوند خامنه ای بر فراز منبر پیوسته جلوه الله بوده است، خدایی که هم بخشنده و مهربان است و هم سراسر خشم است و قهر و خشونت و بیرحمی.

روشن است که دینی بودن حکومت آخوندی مبارزه با آنرا را دشوار ساخته است. چه اگر کسی خواسته باشد اصل و اساس باورها و اعتقادات ولایت فقیه را مورد سوال قرار دهد، باید باورها و اعتقادات خود را نیز مورد تجدید نظر قرار دهد. دشواری آنجاست که نقد قدرت به نقد دین آلوده میشود. نقد ولایت فقیه، بعنوان فرمانروا یکی میشود، مثلا، با نقد لا الله الا الله، با نقد یکتایی ویگانگی خدایی که ساده دلان از زیر تا راس جامعه در باور بآن شریک اند. در چنین شرایطی، روشن است که سبب رنجاندن ساده دلان شوی و مورد نفرینشان قرار گیری و بعنوان کافر و خداناور پس از زندان و شکنجه بدارمجازت آویزانت کنند.

بجرات میتوان گفت باور مشترک بشریعت اسلامی مثل باور مشترک به لا الله الا الله و یا بجز الله، خدای دیگری نیست که زمینه اصلی استبداد دینی ست، حداقل نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی را بر سر پا نگاهداشته است. اگرچه در وضع موجود، این شعارهای دینی ست که سبب تفرقه و پراکندگی در صفوف جنبش ضد ولایتی میشوند. شعارهایی که البته دیگر بگوش نمیرسند.

آنچه حکومت ولی فقیه را از حکومتهای سیاسی جدا میسازد آن است که ولی فقیه مدافع حق و حقوق الله ست، حق و حقوق الله؛ الویت دارد بر حق و حقوق انسان؛ چنانکه گوئی که آخوندها از درون قرون وسطی به جهان مدرن پرتاب شده اند. دفاع از حق و حقوق الله است که حکومت ولایت فقیه را با جهان از جمله جهان غرب درگیر و شاخ تو شاخ کرده است. وگرنه، ولی فقیه چه دلیل دیگری برای ادامه خصومت با غرب ارائه میدهد. ولی فقیه، خود و نظام خود را در صلح و آشتی با چین و روسیه می بیند نه با امریکا و کشورهای غربی.

این بدان معناست که چنین بنظر میرسد، تا زمانیکه ولایت فقیه بنام الله حکومت میکند و بنام الله و در دفاع از حق و حقوق او خون میریزد و گردنهای بر افراشته را بر زمین میافکند،  تنها میتوان بنام زن زندگی آزادی، بنام انسان و دفاع از حق و حقوق انسانی، در برابر ولایت فقیه برخاست، نه تنها بعنوان یک ساختار سیاسی بلکه بمثابه یک نهاد فرهنگی تحت سلطه تمام اسلام فقاهتی و یا اسلام شیعی، که در کل چندان اختلاقی بایکدیگر ندارند.

خام خیالی ست اکر فکر کنیم که میتوانیم حکومت آخوندی را براندزیم بدون اینکه به ستیز با دین آخوند که نسخه ای از دین اسلام است بپردازیم، بی انکه انرا در حوزه ها و مساجد و حسینیه ها از ریشه برکنیم و رهسپار خلوت خانه ها نمائیم. این بدان معناست که براندازی نظام، برغم غرق شدنش در بحرانهای گوناگون، از بحرانهای خرد و ریز و درونی گرفته تا بحرانهای بزرگ و خظرناک در روابط بین المللی، بنظر میرسد که کار ساده و سریعی نیست، حداقل درکوتاه مدت.

رمز ماندگاری نظام را برغم ریزشها، حتی ریزشهای درونی، از میرحسین موسوی، از دلباختگان دوران طلائی حکومت امام خمینی گرفته تا رئیس اصلاح طلبان، آخوند حجت الاسلام محمد خاتمی و سلبرتی های ورزشی و هنری، باید ناشی از سلطه دین مطلق اسلام، بواسطه قشر آخوند  بر جامعه دانست.

 هم اکنون چه بسیارند آنانکه، حتی، اماده نیستند جا پای دین را در گفتار و پندار و رفتار، آیت الله ها و حجت اسلامهای برخاسته از حوزه های علمیه مشاهده نموده و حضور دین را، هر چند سحر انگیز و راز آمیز، در برنامه ریزیها و طرح ها و تصمیمات نظام اشکار نمایند. چه تحلیلها و سخنفرسائیها که نمیکنند و در باره وضع اسفناکی که بر جامعه حاکم است، چه ویدیوهای روزانه به نمایش در نیاورند، اما، نه کلمه ای از دین بزبانشان رانده میشود و نه از اسلام، چنانکه گویی دین اسلام در آنچه بطور روزانه در زندگی اجتماعی بوقوع می پیوندد اصلا نقشی ندارد. این در حالی ست، کسانی که بر ما حکومت میکنند، خود را از تبار امامان مقدس و جانشین الله، خداوند یکتا و یگانه بر روی زمین میدانند. بهمین دلیل است بدون احساس کوچکترین شرم و حیائی، به شنیعترین جنایات علیه انسان و انسانیت دست میزنند.

تحلیلگران و منتقدین نظام، ترجیح میدهند که بجای نقد دین، در بهترین وجه، بنقد سیاست و قدرت و کیفیت استفاده و یا سوء استفاده از آن بپردازند. در حالیکه، میتوان عمق نفوذ و سلطه دین آخوند را در تمامی سطوح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و بویژه فرهنگی مشاهده نمود. چه بسیاراند آنان که نقد دین را تند و تفرقه افکن میخوانند. اما، چه زمانی مناسب نقد دین است و یا کی و چه زمانی بصلاح است که نقد دین را آغاز نمود، بدرستی روشن نیست. بیش از 1400 است که از عمر ظهور قران و پدیده رسالت و مراسم عبادت روزانه میگذرد. تا کنون چندین جلد کتاب در نقد قران بنگارش در آمده است تعداد آنها را بیشتر از انگشتان دو دست نمیتوان بشمارش آورد.

اما، نقد دین هم اکنون اغاز شده است. چه در واقع، زن زندگی آزادی چیز نیست مگر بیان نقد دین، دینی که نه برای زن ارزش و اعتباری قائل است و نه  زن را هم شان و هموزن مرد می پندارد. دینی که ارزشی به زندگی در این دنیا نمی نهد و انرا گذرا و فانی می بیند. دینی که زندگی در این جهان را پشیزی بحساب نیاورد، مگر دورانی در خدمت آمادگی برای ورود بزندگی ابدی در آن جهان دیگر. خصومت و دشمنی دین با زن و زندگی، با خصومت آشتی ناپذیر با آزادی کامل میگردد.

بعبارت دیگر زمانی نظام آماده ویرانی ست که نقد دین بنیان افسانه ای و اسطوره ای آن، از جمله رابطه محمد با الله، نقش حبرئیل و ظهور قران آشکار گردیده و به سیره فریبکار آن آگاهی حاصل شود. هم اکنون، جنبش زن زندگی آزادی جامعه را وارد در یک دگرگونی فرهنگی نموده که دیر یا زود به پذیرفتن حقایق بدون تعصب و تنگ نظری تن در دهیم از جمله پایان نهادن بر حکومت الله بواسطه آخوند مکار. آن هنگام است که دوران روشنایی فرا میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ بهمن ۲۱, جمعه

تجاوز بدختران جوان

و ربایش تقدس

واقتدار از دین!


خبر تجاوز بدختران جوان در "خودروی ون" ماموران سرکوب معترضین بگونه ای بی سابقه انتشار یافت. خبری که بدست هکران "علی" پس از مرگ مهسا افشا گردید؛ خبری که بحث و مناطره در باره آن در رسانه های اجتماعی هنوز ادامه دارد، چنانکه گویی تجاوز بدختران و پسران جوان در حکومت آخوندی پدیده تازه ایست. حال آنکه، با صعود قشر اخوند برهبری آخوند خمینی و در پی آن رهبری آخوند خامنه ای، تجاوز جنسی نه تنها بلحاظ دینی منع و زشت بشمار نمی آمد و نمی آید بلکه شایسته پاداش و اجر الهی هم محسوب میشد و میشود.

سودابه اردوان، زندانى سياسى سابق و از بازماندهگان قتل‌عام‌ زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، که هشت سال را در زندان‌های اوین و قزل حصار به سر برده است، پس از شرح شرایط جهنمی زندان اوین و انواع شکنجه های وحشتبار، در چندین سال پیش از این، در مصاحبه با رادیو فردا گفت:

یکی از متداول‌ترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سال‌هایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچه‌های جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر می‌کردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.

خانم اردوان به این واقعیت اشاره دارد که ما در حالیکه شاهد بر زشتترین و شنیعترین رفتا غیر انسانی، تجاوز جنسی بانسانهایی ضعیف و بی پناه بدست مامورانی هستیم حافظ نظم اجتماع؛ د ر عین حال، میتوانیم ارتباط مستقیم دین و باورهای دینی را با رفتاری که در قاموس بشری از زشت ترین و شنیع ترین اعمال شناخته شده اند مشاهده کنیم. یعنی که از دیدگاه دین حاکم بر جامعه، دین اسلام، شکنجه گر متجاوز، در بارگاه الهی بجای آنکه برای ارتکاب به اعمال زشت و غیر انسانی طعمه شعله های آتش دوزخ گردد، بدروازه های بهشت رهنمون میگردد. گاردی که بدختری نوجوان تجاوز میکند مبادا که به بهشت راه یابد، باید احساس کند به وطیفه دینی خود عمل کرده است، عملی سزاور ستایش و پاداش.

البته چنین رفتار خشونتباری، بسی بسیار، درد برانگیزتر شود وقتی در میابی که از باور و ارزش های دینی بر خاسته و در مراجع رسمی آموزشهای لازم را می بینند. در حالیکه تجاوز به دختران و پسران جوان بدست پاسداران مقدس و یا اراذل و اوباشی که باستخدام غیر مستقیم سازمانهای انتظامی و امنیتی در آمده اند، پیوسته تکرار گردیده است. اما، تا کنون یک مامور پاسدار باتهام تجاوز بزندانیان زن یا مرد در دادگاههای عدالت اسلامی بمحاکمه کشانده نشده است؟

اما، باید بخاطر بسپاریم که در نظام اسلامی نمیتوانی دستهای خود را به چنین اعمال زشت و شنیعی آلوده کنی و برای آن توجیه دینی-فقهی- شرعی نداشته باشی؟  در حفظ و حکومت دین الله، امام، آخوند خمینی هر عملی را، از جمله خدعه، رفتار زشت و غیر اخلاقی که خود عمل بدان را اعتراف میکئد، مشروع و شایسته دریافت پاداش الهی میدانست، بدون احساس هیچگونه شرم و حیائی. خدعه، کنشی لازمه آغاز هر عمل جنایتکارانه و یا خیانتکارانه است. آنگاه امام مقدس ما بخدعه گری هم افتخار میکند و مورد مهر و محبت مردمی هم قرار میگیرد. خدعه گری، کنشی که در شرایط موجود باوج خود رسیده است. یعنی که هم اکنون هر رفتار جنایتکارانه، در ستیز با وجدان انسانی تا زمانیکه در حدمت پایداری حکومت آخوندی قرار بگیرد، نه تنها مورد توبیخ قرار نمیگیرد، احتمالا، ترفیع نیز دریافت کند. چرا که رژیم آخوندی، خود را مواجهه با خطر براندزی می بیند، موجودیت و تداوم نظام مطرح است. بهمین دلیل، چندان از انتشار خبر تجاوز مامورین بدختران جوان در خودروی ون، نا خشنود نبود و حتی فرصتی را بوجود آورد که نشان بدهد که ماموران اسلامی در تعقیب مجرمین حتی همردیفان خود را نیز بحساب میکشند.

البته که میتوان باین حادثه بمثابه پیامی نگریست که نظام قصد ارسال آنرا به جنبش زن زندگی آزادی در سر میپرورانده است. خیلی ساده که بهوش باشید: در صورت ادامه اعتراض و مقاومت، چه سرنوشتی در انتظارتان است. بدادخواهی و دادگاه نرسیده، در خود روی ون، بسزای اعمالتان خواهید رسید.

البته که حکومت آخوندی، قبل از آنکه یک حکومت سیاسی باشد، یک حکومت دینی ست. بنابراین، آخوندها، بلحاظ تعلیم و تربیتی که دیده اند، شیوه ای از حکومت رابر گزیده اند که در منظر آنها حلال همه مشکلات است، شیوه قهر و خشونت، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه، تیرباران و یا آویختن بدار. اگر نظام، گوینده و معترض را خفه نکند و بدختران و پسران جوان تجاوز نکند، کدام راه را میتواند برگزیند، کدام راه را که معترضین و منتقدین را بسکوت و تسلیم واطاعت وادارد؟ چه چیزی در آنها ترس و واهمه ایجاد میکند و آنها را از رسیدن بخواسته هاشان، زن زندگی آزادی، منصرف میکند؟ آیا بحز خشونت و سرکوب، تا کنون نظام پاسخ دیگری در ارتباط با مشکلات روزمره زندگی اجتماعی ارائه داده است؟

درست است، نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، مدت زمان کوتاهی نیست. بنابراین، شیوه حکومت آخوندی بر اساس قهر و خشونت، تجاوز و هتک حرمت را نمیتوان شیوه ای تماما ناموفق خواند. بی دلیل نیست بخش بزرگی از بودجه کشور را هزینه پرورش نیروهایی میکند، متجاوز و سرکوبگر تا چند صباحی طولانی تر حکومت آخوندی ادامه یابد.

واقعیت این است که در رژیم دین، در رژیم اخلاق و وجدان اسلامی، بجای آنکه دین  بازدارنده انسانها از ارتکاب به اعمال زشت و شنیع باشد، تشویق و ترغیب کننده ی آنها بوده و هست. درست است، خشونت ممکن است در همه حکومت ها بویژه نظام های استبدادی و تمامیت خواه بوقوع بپیوندد. اما، همه آن حکومت ها از حکومت هیتلر و استالین و مائوتسه تنگ بگیر تا حکومت صدام و قذافی، حکومتهایی بودند، ذاتا، سیاسی. اما، هییچیک از آنان حکومتی دینی نبودند و هر چند بنام نژاد و ملت و طبقه به قهر و خشونت، نتبیه و مجازات، زندان و شکنجه دست میزدند و یا بجلوی جوخه اعدام میگذاردند و از طناب دار آویران میکردند. ولی، هیچیک از آنان،  بنام خدا و یا الله، در دفاع از کیش و دین، بر طبق متن کتاب مقدس، بازتابنده آراده الله، و یا نمادی ماورایی، دست بخشونت و خونریزی نمیزدند. درست است از این فجایع در قرون وسطی، در اروپا و در دوران جهل و تاریکی بوقوع می پیوست. از این دوران، دیر زمانیست که جوامع غربی رهایی یافته اند. حال بنظر میرسد که تاریخ مسئولیت در هم شکستن و ویرانی دوران تاریکی را به نسل جوان و نوجوان کشور ایران محول کرده است.

اگر تجاوز جنسی به دختران نو جوان در خودروی ون مزدوران سرکوبگر، کنشی ست که نزدیک به نیم قرن تاریخ دارد. بآن دلیل است که خشونت و خونریزی، تخریب و غارت، تنبیه و تجاوز و مجازات در ذات دین الله نهفته است.

تردیدی نیست که ممکن است بسیاری از این سخن، ابرو در هم کشند و مذاقشان آزرده شود. اما، چه باک؟ حقیقت را باید گفت. چرا که ما با یک حکومت سیاسی روی در رو قرار نگرفته ایم. حکومت سیاسی از هر نوع که باشد متعهد بعهد و قرارد دادی ست، قواعد و مقرراتی بر ساخته دست بشر با دیدگاههای گوناگون. حال آنکه، حکومت آخوندی به هیچیک از قوانینی که بدست بشر وضع گردیده است، خود را متعهد نمی بیند. حکومت آخوندی خود را تابع قوانینی میداند که از اراده الله بر خاسته است، تنها خدایی که جهان هستی بر اساس اراده او بگردش در میآید، اراده ای که در صفحات مقدس قران بازتاب میآید.

این بدان معناست که حکومت آخوندی بر اساس اصل و اصولی حکومت میکند که اکثریت جامعه نیز بدان باور دارند. باور مردم به اقتدار و معجزاتی که از قرآن بر میخیزد فنا ناپذیر است، همان کتاب مقدسی که حکومت آخوندی با رجوع به متن آن بهر عمل شنیع و زشت و خشونتبار و همراه با بیرحمی و انتقام ستانی دست میزند، از جمله باسارت کشیدن دختران جوان و تجاوز بآنان. یعنی که زنی که در جنب و جوش اعتراضی دستگیر شود، در قاموس اسلام، دین آخوندی، همچون کنیز بشمار میرود و بهره وری از او مشروع و حلال است.

افزوده بر این، جایگاه ولایت فقیه، بندگان الله را از هر قانونی برساخته ی دست بشر بی نیاز ساخته است. ولی فقیه خود، تبلور و تجسم قانون است. ایا، در این 32 سال حکومت مطلقه، ولایت فقیه هرگز مورد سوال واقع شده است؟ آیا تاکنون بسوالی پاسخ داده است؟ ایا هرگز اتفاق افتاده است که او را مسئول یکی از هزاران فرمانی که صادر کرده است بخوانند؟ نه! آخوند     خامنه ای، جانشین الله روی زمین است. اگر میتوانی مسئولیتی را به الله نسبت دهی، حتما میتوانی آخوندی خامنه ای را هم مسئول جنایات و خیاناتی که مرتکب شده است قرار دهی و او را نه در دادگاه الهی که در یک دادگاه برساخته عدالت بشری، بمحاکمه بکشانی.

تجاوز بدختران جوان در خودروی ون، بیانگر این واقعیت است که از هر زاویه که بنگری، حکومت آخوندی، یک حکومت دینی است. تردید مدار که اگر حکومت آخوندی یک حکومت سیاسی بود تا کنون چندین بار رخت از این جهان بر بسته بود. این حکومت دین بود که توانست بیش از نیم قرن جهان، بویژه جهان غرب را فریب دهد. که حکومت آخوندی، اساسا، حکومتی ست مردمی. که مردم با دین اسلام زاده میشوند، با موازین و قواعد و قوانین و فرهنگ آن پرورش مییابند. قشر آخوند برهبری آخوند خامنه ای، پس از آخوند خمینی، بر اساس همان کتابی حکومت میکنند که مردم بدان بعنوان تکیه گاه و نهایی ترین پناهگاها اعتقاد و ایمان دارند. کتابی که قسم بآن حکمی محسوب شود مبنی بر پاکی و بی گناهی، هر گناهکاری.

تردید نمیتوان کرد بالغ بر 80 در صد از مردم- اگر هم بگویئم 90 در صد سخنی بگزاف نگفته ایم- نسبت بنظام احساس انزجار و بیزاری دارند. اما، برغم تنفر همگانی، در درون و هم در بیرون مرزها، حکومت آخوندی هنوز برسر جای خود مانده است. یعنی که هنوز بخش نسبتا کوچکی از جامعه بپا خواسته و حکومت آخوندی را بچالش کشیده است. هنوز اکثریت با منفعلین است. ممکن است که باورهای دینی، لزوما دلیلی بر انفعال اکثریت در شرکت در جنبش اعتراضی نباشد. اما، نمیتوان با اطمینان گفت که منفعلین رودر بایستی را با دین خود کنار گذاشته اند.

خاطر، اما، جمع دار که دیر یا زود این رو در بایستی با دین کنار گذاشته میشود و آخر زمان آغاز میگردد و همه مساخد و حوزه ها و همه امکان مقدس بویرانی کشانده میشود. چرا که حکومت ولایت فقیه، حرمت و تقدس را از دین ربوده است. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۱ بهمن ۱۴, جمعه

فتح

سنگردین!



آخوندهای حاکم، درست است که سپاه و لشگر و توپ و تانک و فشفشه در

 دست دارند و تا کنون با قهر و خشونت زبانها را در حلقوم فرو برده اند، اما، ماهیت فریبکار خود را بتجربه حتی بباورمندان ساده دل هم نشان داده اند، نشان داده اند که چه جانوران خونخوار و بیرحم و خودپرستی هستند. هم اکنون، اکثریت جامعه پی برده اند که آخوند کیست و حکومت آخوندی یعنی چه.

افزوده براین، نظام نه تنها دیدگاه جامعه را نسبت به قشر آخوند تغییر داده است بلکه سبب فرو ریزی اعتبار و حرمت دین در نزد مردم نیزگردیده است، پدیده ای که در شعارهای مثل

بیزارم از دین شما، نفرین به ایین شما
از پینه پیشانی و دلهای سنگین شما...

بازتاب مییابد، دیدگاهی که با گسترش و همه گیر شدن آن خود امدادی ست عظیم به جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، تنها جنبشی که حکومت آخوندی را بفروپاشی تهدید میکند.

برغم روایت فریبکارانه نظام مبنی بر ادامه آرامش و امنیت در جامعه و ادامه زندگی بر طبق معمول، اگر به گفتمان برخی از تف لیسان ولایت فقیه در درون دستگاه برواکراسی نظری بیفکنیم، بیدرنگ متوجه کوته بینی وجهالتی شویم که گریبان قشر حاکم، قشر آخوند را گرفته است.

مثلا، سایت انتخاب گزارش میدهد که فرمانده کل سپاه، سردار سلامتی گفته است :

خرمشهرهای امروز در فضای مجازی است / ساکت ننشینید؛ زیرا دشمنان دروغ می‌بافند / جهان، جهان مبارزه حق و باطل است؛ ما برحق هستیم.

گویی این سخنان از دهان شخصی بگوش میرسد که بدرستی نمیداند در چه مکان و زمانی قرار گرفته، در حضور چه کسانی و در خصوص چه مطلبی سخن میگوید. البته، که سردار مقدس سپاه، سردار سلامتی، نه تنها خود را بر حق میداند. در عین حال بنظر میرسد که او بخوبی آگاه است که حق چیست و باطل کدام است. چه تعجب اگر جوانان و نوجوانان باین سخنان وقعی ننهند، چرا که گویی که خطاب به رعیتها و بندگان ایراد شده است.

همین دیدگاه استکه در سخنان وزیر کشور هم بازتاب می یابد وقتی میگوید: اعتراض معقول را قبول داریم:

یعنی که اعتراض را زمانی اجازه میدهد که بیان گردد که آدمی، گردن خود خم کرده و چشمها بر زمین دوخته و بع بع کنان براه خود ادامه دهد. حال، اگرهم خواست میتواند اعتراض کئد. این را در دین آخوندی میگویند اعتراض معقول.

سایت انتخاب، همچنین خبر میدهد که وزیر ازتباطات از یک حمله سنگین سایبری خبر داده است. پس معلوم شد چرا اینترنت قابل دسترس نیست. وزیرکار، نیز، دست بدامن قسم و قرآن میشود که همانطور که ریاست جمهوری قول داده بوده است، بیش از یک میلیون شغل هم بوجود آورده اند. در حالیکه خبراز فقر است و مشکلات معیشتی که هم اکنون گریبان بیش از 80% جامعه را فرا گرفته است، واقعیتی که ولی فقیه خود، آخوند خامنه ای، بدان بارها اعتراف کرده است.

نماینده مجلس هم اعلام میکند که نظام بیش از چهل سال است که فتنه غربی ها را شکست داده است و استبداد مطلقه ولایت فقیه، یعنی استبداد مضاعف دین و قدرت را تدوام بخشیده است. چه بازتاب جالبی! پذیرفتن ذلت و خواری برضا و دلبخواهی!

اما، در مجموع در میان انتشاراین اخبار به اخباری هم بر میخوریم که انتشار آنها دانسته یا نا دانسته حکایت از ادامه جنیش رهای بخش ضد آخوندی، جنبش زن زندگی آزادی میکند. انتخاب گزارش میدهد که در ایلام،

دیشب ۱۰۰ نفر در میدان بسیج آبدانان تجمع کردند و شعارهای ناهنجار سر دادند / این تجمع در اعتراض به دستگیری سجاد مرادی وندی، یکی از سردسته های حوادث اخیر و صدور حکم آیت عارفی نیا از فعالان فضای مجازی مرتبط با ناآرامی‌ها شکل گرفته بود / تجمع با دخالت عوامل انتظامی و امنیتی و برخورد با اغتشاشگران پایان یافت / ۵ نفر از تجمع‌کنندگان به صورت سطحی زخمی شدند / ۱۰ نفر دستگیر شدند.

بگذریم که انتشار چنین خبری تا چندی پیش پرخطر محسوب میشد و امروز شاهد درز آنها در رسانه های اجتماعی هستیم. اگر با دقت هم باین گزارش بنگریم، معلوم است بگونه ای نقل شده است که روزنه ای برای گریز از اتهام خصومت بانظام، تعبیه نموده باشد. چه در شب پیش هرآنچه که در ایلام اتفاق افتاده است، در گزارش، ابتدا اعتراض  خوانده میشود و بعد معترضین به اغتشاشگران تبدیل میشوند.

همچنین گزارش شده است که آخوند علم الهدا، فرمانروای خطه خراسان،  نیز، بگونه ای سخن میگوید گویی که نفرین شده است. چون نه تنها یک شخصیت تحریم شده است، باین واقعیت نیز اعتراف میکند که تا چه حدی مورد تنفر و نفرت مردمی قرار دارد. علم الهدا گزارش میدهد که یک مدیر "اطلاعاتی" باو خبر داده است که

 از ۷ فروردین تا ۷ اردیبهشت امسال، بیش از ۳۳ هزار پست و پیام تخریبی علیه بنده در رسانه‌ها مطرح شده و حدود هزار نفر هم در این ماجرا دست داشته‌اند. شما در نظر بگیرید که من یک نفر هستم و تقریباً هزار پیام تخریبی علیه یک نفر با چه رسانه‌ای قابل پاسخگویی است؟

آخوند علم الهدا، فکر میکند نفرت و تنفری که مردم بوی میورزند، بدست دشمنان اسلام، بدست غربیها است که طراحی شده است. این است که او روضه شهادت را سر میدهد که او یک تنه باید بجنگ صد ها بدخواه برود.

آخوند علم الهدا، همچون ارباب خویش ولی فقیه و تف لیسان پیرو وی بر آن باوراند که  هنوز میتوانند بر ایمان دینی باورمندان ساده دل کشور، بر تعصب و تحجر دینی آنها، تکیه نموده و سوار بر دوش آن باورها، در برابر فراز و نشیبهای جنبش سراسری، هراسی بخود راه ندهند و چندان نگران نباشند.  شاید بر آن تصور واهی که تا زمانیکه الله و پیامبر و امامان در عواطف و احساسات و در درون مردم، در دل آنان جای دارد چه جای نگرانی ست. چه نتوانی هرگز بیرون کشی عشق و علاقه به دین را از عواطف و احساست مردمی، بویژه دینی که بوراثت در خون مردم جاریست.

بگذریم که این خود اتهامی بیش نیست در سوی تحریک تعصبات دینی مردم. چه، جنبشی که چندین ماه است که ادامه یافته است با خود روشنائی نیز آورده است، از جمله باور به آزاد بودن انسان در باورها و اعتقادت خویش. که انسانها آزاد اند بهر آنچه میل دارند باور کنند و مورد پرستش قرار دهند. که هر انسانی آزاد است بآسمانها و یا موشی که در سوراخها زندگی میکند باور کنند. خدا باوری، بهر نوع و به هر زبانی امری ست در قلمرو خصوصی و فکر و اندیشه فردی.

تا حدی هم ادعای نظام در براورد شرایط موجود در جامعه، بعنوان امن و بر کنار از حوادث شوم، پذیرفته شدنی ست. و چرا نباشد. دستگاه سرکوبی که نظام در نزدیک به نیم قرن حکومت بوجود آورده است، هر صدای ناهمگونی را در حلقوم خفه نموده است و بسیاری را هراسناک ساخته و از شرکت در تظاهرات باز داشته است. همین بس، که به شخصیتهایی که در بند اسارت ولایت بسر میبرند بنگریم، همگان از نخبگان و فرهیختگان جامعه اند، اندیشمند و دانشمند و متخصص و ادیب و روزنامه نگار و وکلای مدافع حقوق بشری و بسیاری از استادان در رشته ها و حرفه های ارزشمند و مورد نیاز جامعه. گاهن، یک نخبه اسیر را بسی بسیار سریعتر از یک جنایتکار، بر دار مجازات بقتل میرسانند.

 حتما، صدای مردم مبنی بر تا آخوند کفن نشود این وطن، وطن نشود، بگوش آخوند خامنه ای رسیده است، اما، طبیعی ست که وانمود کند که نشنیده است. ترسم زمانی بگوشش برسد که کمی دیر شده باشد.

آخوند خامنه ای، فکر میکند که هنوز میتواند این مردم را یکبار دیگر فریب دهد. تا کنون بنام الله بچه جنایاتی که دست خود را آلوده نکرده است . بیرحمانه ترین، خونین ترین کشتار و تخریب و ویرانی در دوران حکومت دین و بدست آخوند انجام گرفته است. این واقعیتی ست که مردم نزدیک به نیم قرن تجربه کرده اند.

 آخوند خامنه ای، هرگز فکر نکند این مردم همان مردم چهل سال پیش از این نیستند. که این مردم، مردمی هستند که در دوران سلطه آخوند، در دوران سلطه دین اسلام بر تمامیت جامعه باین جهان گام نهاده اند و در تحت حاکمیت اخوند، حکومت دین و اخلاق، ببلوغ و جوانی رسیده و در دامن فرهنگ دینی پرورش یافته اند. در نتیجه جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در ارتباط با پاکسازی فساد در نظام ازرشی دین و در نفی باور بافسانه ها و اسطوره ها ست که زائیده شده، رشد مینماید، در نفی همان مفاهیم و ارزشهایی که حکومتی، همچون، حکومت مطلقه ولایت بران بینانگزاری شده است.

اما، واقعیت آنستکه حکومت آخوندی در پناه سنگر دین توانسته است بیش از نیم قرن بر باورمندان ساده دل سلطه افکند. آخوند از سنگر دین بقدرت رسید و در سنگر دین مردم دینمدار را باسارت و بندگی کشاند. روش است که  براندازی حکومت آخوندی زمانی امکان پذیر خواهد بود که بفتح سنگری که در آن پناه گرفته است نائل شویم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com