۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

گذار از جامعه الله محور

بجامعه انسان محور!





در این 45 سال گذشته، حکومت آخوندی دائم بعقب رفته است بجای آنکه بجلو رود. صعود ارزش دلارو بی ارزش شده پول ملی، تورم بالا ویا پائین، درصد بیکاری و فقر و گرسنگی، فساد و تبهکار در رده فوقانی مقدسین نظام، ویرانی محیط زیست و دیگر نسبت های اقتصادی و اطلاعات نگران کننده ای از این دست، گویا رهبران نظام را چندان مضطرب نکند.

 

در شرایط حکومت ولایت و سلطه آخوند بر جامعه، نیز، نباید انتظار آنروز و یا درد انتظار لحظه ای را کشید که در آن انقلاب بوقوع بپیوندد و به چشم بهمزدنی ولی فقیه و بیتش روانه زباله دان تاریخ گردند. چرا که انقلاب مثل زلزله نیست که در چند ثانیه همه چیر را بخرابی و ویرانی بکشاند. انقلاب و یا تغییر و دگرگونی در جامعه، ناگهان اتفاق نمی افتد بلکه بتدریج رشد میکند و میروید، پروسه ای بسی بسیار پر فراز و نشیب، بعضا، سخت غم انگیز همراه با زندان و شکنجه و بدار مجازات آویختن و بر قراری سکوت و خاموشی، شرایطی زاینده تخم نابودی خویش از درون. این حقیقتی ست دیالکتیکی که فقیهی که برجایگاه الله جلوس یافته و خدایی میکند، نمیتواند درک نماید.

 

نیازی بعقل و خردی فوق العاده ای نیست که دریابی در پی بر قراری هر سکوت و سرکوب و خاموشی در جامعه، صدایی برخیزد و واکنشی را سبب شود و طلوع افتاب را تا بجنگ تاریکی رود و دانایی و بینایی را بارمغان آورد. این است بزبان ساده، قانون دیالکتیک ماتریالیست تاریخی، سرنوشت تلخی که در انتظار حکومت آخوندی ست. یعنی که حکومت دین در درونش تضادهایی بوجود آورده که سبب نفی و ویرانی اش گردد. جنبش زن زندگی آزادی، زائیده سرکوب و برقراری سکوت است و خاموشی. جنبشی که هم اکنون حکومت آخوندی خود را با آن سخت درگیر میبیند، ودر دفاع از تاریکی و سیاهی از هر فرصتی برای سرکوب جنبش زن زندگی آزادی استفاده میکند. این بدان معناست که انقلاب دیر زمانی ست که در دون حکومت آخوندی در حال رشد و نمو بوده است و تا کنون نیز جرقه هایی زده است که هر آن امکان داشت که نظام را باتش بکشاند و بخاکستر نشاند، جنبشی که بدیل حکومت آخوندی را تولید نموده نه تنها بمردم ایران بلکه به تاریخ، ارائه داد، جنبشی بازتابنده زن زندگی آزادی، سه مفهوم اساسی که حکومت دین بر اساس خصومت و نفی آنها توانسته است تاریکی را بر سراسر جامعه حاکم سازد.

 

کیست، در جامعه ما که نداند، دستگاه دین برهبری آخوند و فقیه و طلبه با زن، نه بعنوان مادر و همسر، خدمتگذار خانه و خانواده، موظف بانجام خدماتی از پخت و پز و آماده سازی عذا گرفته تا خشنود سازی و ارضای شهوات همسر، ستیز و خصومتی ندارد. در واقع آخوند، کلفتی را نقش ایده ال زن میداند. اسلامی هم که فقیه و آخوند و طلبه ارائه میدهند با زن بعنوان یک انسان همردیف و همطراز مرد، از هر جنبه ای، بجز در عرصه هایی بسیار محدود، سرا پا مخالف اند. نادیده انگارند حتی این واقعیت را که از نظر قدرت جسمانی نه همه مردان برتر و قویتراند از همه زنان. چه، زنانی هستند که میتوانند در میدانهای ورزشی با مردان برقابت بپردازند. شاید بگویند الله تفاوتی بین زن ومرد قائل نیست زیرا که هر دو را بنده خود میداند؛ و خطاب الله به بنده است نه به مرد یا زن. نه اینکه ظهور زن بعنوان یک انسان آزاد، مستقل و هم شان مرد در همه جوامع با استقبال روبرو شده است. همه جا با مشکلاتی روبرو بوده اند. اما، نه آنگونه که در حکومت آخوندی حضور زن در جامعه محدود و مشروط و در شرایط دلخواه نفی و در چهار دیواری خانه محصور میشود.

 

در شعار زن... اگر زندگی در پی زن میاید بآندلیل است که زندگی بدون زن نه تولید و نه باز تولید میشود. از این جنبه که بگذریم، دین اسلام با انسان، نه بعنون یک فرد آزاد و مستقل، سر سازگاری دارد و نه با آن زندگی ای که در خدمت الله و دفاع ازدین الله، در خدمت دین اسلام قرار نگیرد و از تسلیم و اطاعت خود بخدا، تردید بخود راه دهد. امدن آزادی در انتهای شعار زن... نفی بندگی و اسارتی ست که الله خواستار آن است نه در باور و اندیشه بلکه در عمل و در تجربه. این است که در تکمیل بدیل حکومت دین، زن زندگی به آزادی ختم میشود.

 

نکته مهمتر ان است که شعار زن زندگی آزادی، از دل حکومتی پرورش یافته که خواستار نیستی و نابودی و درد و رنج، فقرو بدبختی و بطور کلی بندگی انسان بوده و هست. پس، چه باک اگر از اوای زن زندگی آزادی به هراس افتد. چرا که آن نشانی ست از بر آمدن روشنائی، نشانی از ارتقاء اگاهی و بینائی و دانائی ملت است که دیر زمانی ست که در حال رشد و روئیدن است.

 

 آیا میتوان بازتاباب انقلابی که در حال رسیدن به کمال است در کشف حجاب و یا مبارزه روزانه زنان با پاسداران و ماموران انتظامات مشاهده نمود؟ مبارزه ایکه از آغازین لحظات بقدرت رسیدن آخوندها، پا بعرصه وجود گذارد و تا این زمان زنان هرگز میدان مبارزه را ترک نگفته اند. هم اکنون پس از گذشت 45 سال سرکوب زنان و شکست همه سیاستهای زن ستیز و  بکارگیری انواع و اقسام ابزار تنبیه و مجازات، حکومت آخوندی از تجربه هم نمیآموزد و اخیرا، با قانونی ساختن جریمه سه میلیون تومنی جرم کشف حجاب، بمبارزه پوچ و بیهوده خود با زنان ادامه میدهند، تنها بمنظور خود نمایی و تظاهر به برقراری یک جامعه اسلامی، جامعه ایکه نفی وجود زن یک امر عادی ست. حکومت آخوندی، گویا چنین سیاستهایی را عقلانی میداند و تنها راه رستگاری انسان هم در این جهان و هم درآن جهان دیگر.

 

البته که تنها در زمینه مبارزه با زنان و کشف حجاب نیست که نظام شکست خورده است. یعنی که انقلاب زن زندگی آزادی، دیر زمانی ست که کار تغییر و دگرگونی روابط اجتماعی را به پیش رانده است و ماهیت انسان ستیز دین اسلام و خصومت آشتی ناپذیر حکومت آخوندی را با زن زندگی آزادی آشکار نموده و جنبش روشنائی را روح و جان تازی بخشیده است. در نتیجه زمینه را برای گذار از جامعه ای الله محور به جامعه ای انسان محور بوجود آورده است. در واقع اگر بوقایعی بنگریم که بطور روزانه در حکومت آخوندی اتفاق میافتند، از جمله اشکار شدن الودگی دامن مقدس آخوندها بانواع فساد، از زمین خواری و کارچاق کنی گرفته تا  رانت و رشوه خواری، همه دلالت دارند بر فرا رسیدن پایان دوران تاریکی و ختم حکومت آخوندی و فروپاشی جامعه الله محور، نیز دلالت دارند بر برآمدن روشنایی و درخشش بینائی و دانائی که نوید  ظهور جامعه ای را میدهد انسان محور.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۳ فروردین ۳, جمعه


آگاهی جمع

و

!فروپاشی حکومت دین





شک و تردیدی نباید داشت که آنروزی نو روز خواهد بود که سلطه دین در کشور ما، نیز، به پایان رسد، همچنانکه، در اروپا، در قرنهای گذشته، حکومت دین از صحنه سیاست بیرون رانده شد و حاکمیتش بپایان رسید. اگر بگوئیم که حکومت فقهای مقدس و یا آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه هم بزودی بسر نوشتی مشابه دچار خواهند گردید، یک پیش بینی پیامبرانه نیست بلکه یک ضرورت تاریخی ست. در دوران پسا مدرن هم شاهد فرو ریزی حکومتهای ایدئولوژیک یکی پس از دیگری بوده ایم، در اروپای شرقی، از روسیه تا آلمان شرقی ودر اسیا، از تاجیکستان تا ازبکستان. چین کمونیست هم بقای خود را از طریق دور شدن از ایدئولوژی و تطبیق و همآنگی با نظام داد و ستد جهانی تامین نمود و تبدیل بیک قدرت جهانی گردید.

 

 آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی و آگاهی جمع است. زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه، از دین، بعنوان قدرت و سلطه در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شناخته شوند، میتوانیم بگوئیم که بینان حکومت دین بلرزه در آمده است. این فهم که جایگاه دین، خانه و کاشانه است نه بارگاه قهر و قدرت، نشانی ست بر بسر آمدن دوران تاریکی و آغاز بینایی و دانایی جمع، نسبت به دین و باورهای دینی، نسبت به خرافه اندیشی و خرافه پرستی. آنزمان که جمع، قبل از هر چیز، بجدا سازی دین از قدرت درهمه عرصه های اجتماعی اقدام، دین را رهسپار عرصه خصوصی کند و قدرت را رهسپار عرصه اجتماعی وهم تعیین و تعریف نماید کم و کیف، شکل و شمایل قدرت را. بهمین دلیل، نخستین گام در خصوصی سازی دین، میتواند الغاء دین رسمی و یا آزادسازی پرستش از قید و بند قدرت باشد. زیرا که پرستش خدا، هر خدائی، از فهم و درک فرد بر میخیزد، نه از اراده ساختار قدرت.

 

البته که تغییرات از این نوع، رشد و تعالی آگاهی و یا وقوف جمعی به ذات دینی که با آن زاده شده اند، بسی  طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. اما، این بدان معنا نیست که از آشکارسازی حقیقت دین، دین اسلام، دینی که آخوندها در این دوران بر جمع تحمیل کرده اند، خود داری نمائیم، تنها کنشی که در طول 45 سال گذشته از مخالفین گوناگون نظام سر زده است. چرا که اجتناب از درگیری با دین و یا مماشات با آن، صلاحدید کار سیاست است و بینش سیاسی، کسب قدرت است و حکمرانی. که نتیجه اش همین است، حکومت فقیه که پیش روی ماست: هژمونی دین و یا سلطه شریعت اسلامی برجامعه.

 

 ناگفته نماند که همزمان ما شاهد خیزشهای گوناگونی بوده ایم که همگان بسختی و با بیرحمی سرکوب گردیدند و نظام توانست از وقوع یک دگرگونی انقلابی تا حال حاضر جلوگیری بعمل آورد و با خاطر جمعی میتوان گفت تا آینده ای نا معلوم میتواند با ادامه النصر بلرعب عمر حکومت آخوندی را چندی طورانی تر کند. غافل از آنکه کمتر حکومتی پیدا شده است بتواند از وقوع تحولات ساختاری جلوگیری بعمل آورد. 

 

همین بس به تحولاتی بنگریم که در واقع نظام نتوانسته است از وقوع آنها جلوگیری کند، صرفنظر از هزینه هنگفتی که صرف سرکوب آنها کرده اند. همین بس که بوضعیت حجاب و اختلاط جنسیتها، تولید و مصرف نوشیدنیهای الکلی بنگری، در تمام این عرصه ها رژیم شکست خورده است. چرا که آزادی در پوشیدن و نوشیدن و در هم آمیختن، یک نیاز انسانی ست. آزادی برگزیدن در ذات انسان نهفته است وگرنه با حیوان چه تفاوتی داشت. البته که نظام توانسته است محدودیتها و ممنوعیت هایی را بوجود آورد، اما، بجای قوتگیری بیشتر، ضعیفتر گردیده و هر روز ضعیفتر هم میشود، ضعفی که در افزایش روز افزون دین گریزی بازتاب مییابد. اگر در گذشته، حتی دین گریزان چندین روز در سال را باحترام دین، از هر گونه فعالیتی دست میکشیدند، امروز دینداران گذشته هم آنروزهای گرامی مقدس را بفرصتی برای لذت از زندگی بکارمیگیرند. حال بگذریم از تعداد روز افزونی که از سر زمین دین میگریزند و بکشورهای دیگر مهاجرت میکنند.

 

با این وجود جایی برای یاس و نا امیدی نیست. دیر یا زود، آن لحظه فرا خواهد رسید، اگر تا کنون نرسیده است که جمع، برغم سرکوب و سختگیریها باین نتیجه، خواهد رسید که سخن دین و شریعت مقدم است بر سخن از قدرت و سیاست. یعنی که نتواند که از حکومت آخوندی عبور کند بدون آنکه جمع، تکلیف خود را با باورها و اعتقادات دینی خویش روشن نسازد. کنشی که با نگریستن بجهانی نو از دریچه زن زندگی آزادی، آغاز میگردد و با ستیز با ارزشهای زیرنبائی دین از جمله تسلیم و اطاعت و فرمانبرداری، ادامه می یابد، ارزش و باورهایی که در اجرای مراسم نمازگزاری روزانه و روزه داری در ماه رمضان و دیگر تعهدات شریعت، بازتاب مییابند. مراسمی که عبودیت و بندگی و پذیرش ذلت و خواری را در زندکی روزانه عادی و رفتاری پیش پا افتاده میکند، چنانکه هرگز وجود آنرا احساس نکنیم. چون در حالیکه چشمانم بسته و عقل و خردمان ببلوع نرسید ه باورها و ارزشهای دینی در ما نهاده میشوند. کیست که دین را برگزیند. این دین است که ما را بر میگزیند. آنهائیکه خود دین را بر میگزینند، در نتیجه بینائی بوده است و دانایی نسبت به ذات افسانه ای دین و باورهای دینی. مثلا، کدام انسان با عقل وخردی روایت پیامبر اسلام را مبنی بر چگونگی برگزیدن او به پیامبری باور میکند؟

 

طبری تاریخ نگار شهیر، از ابوذر غفاری، یکی از یاران نزدیک به محمد، نقل میکند که از پیغمبر سوال کرده است که: 

«اول بار چگونه یقین کردی که پیمبر شده ای؟»

گفت: «ای ابوذر، من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همانست.»

دیگری گفت: « همانست.»

گفت: «او را با یکی وزن کن.» و مرا با یکی وزن کردند و بیشتر بودم.

پس از آن گفت: «او را با ده تن وزن کن.» و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: « او را با صد تن وزن کن.» و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت : «ا و را با هزار تن وزن کن.» و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.

یکیشان به دیگری گفت: « شکم او را بشکاف» و شکم مرا بشکافت.

آنگاه گفت : «دل او را برون آر.» یا گفت: « دل او را بشکاف.» و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.

آنگاه دیگری گفت: «شکم او را بشوی و قلبش را بشوی.» آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت: شکم او را بدوز» و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را میبینم"(طبری، جلد سوم، ص 853)؟

 

آیا میتوان پرسید چه تعدادی آز باورمندان الله پرست باین داستان و یا شبیه بآن، بویژه در ارتباط با گزینش محمد به پیامبری آگاهی داشته و یا دارند؟ آیا این حادثه بجز در دنیای فانتزی میتواند در جایی دیگری بوقوع بپیوندد؟ آیا با آگاه شدن از توهمات، افسانه ها و اسطوره های صحرا نشینان عرب، هرگز میتوانیم انتظار داشته باشیم بستیز با دینی برخیزیم که قدرت در ذاتش نهفته شده، دینی که تا کنون، برای ما، چیزی با خود بارمغان نیاورده است جز نگونبختی و ذلت و خواری؟ بر عکس باور و ایمان دینی که با چشمانی بسته بدرون خود راه میدهیم، آگاهی برخاسته از تجربه حکومت دین، رهایی بخش است، رهایی از پرستش افسانه ها و اسطوره های دینی. بی دلیل نیست که دین گریزی در سطح وسیعتری از اقشار جامعه روزانه گسترش مییابد. همچنانکه جمع چشمان خود را میگشاید و حقیقت دین را مشاهده میکند، آخوندهای مقدس باید خود را برای سفر به "بهشتی" که الله برای آنها فراهم آورده است آماده سازند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

  

۱۴۰۲ اسفند ۲۵, جمعه

صعود بقله

یا

فرو غلتیدن در منجلاب فساد!




 

پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، حکومت آخوئدی، اگرچه ادعا میکند "بقله" رسیده است، ولی مردم با عدم شرکت در مراسمی که تا کنون "انتخابات" نامیده شده است، نشان دادند که حکومت اسلامی در رسیدن باسلام "ناب" محمدی و یا بازگرداندن اسلام باصل خویش شکست خورده است. آنچه که روزانه در جامعه اتفاق میافتد، در واقع بقای نظام را سوال بر انگیز کرده است. بسیاری بحث بر سر جانشینی "رهبر معظم انقلاب" را آغاز کرده اند. حال انکه الله تا سالهای آینده از زبان او بسخن آید. آنهم زمانی که هر آنچه که مقدس بوده است به فساد آلوده گردیده است، آلوده به فسادی که بوی گند آن سراسر جامعه را فرا گرفته است. مثلا، خبر استعفای معاون اول قوه قضائیه، دکترآیت الله آخوند مصدق، چند روز گذشته بر سر بوق کرنا بود. بچه دلیل؟ چون آقای دکتر آیت الله آخوند مصدق، همچنانکه در مطبوعات نقل شده است: به منظور جلوگیری از ایجاد هرگونه شائبه اعمال نفوذ یا تاثیرگذاری در پرونده مطروحه(پرونده‌های قضایی که دو تن از فرزندان ذکور دکتر مصدق معاون اول قوه قضاییه نیز در زمره متهمان آن هستند) و همچنین جلوگیری از سوءاستفاده معاندان و بدخواهان، استعفای خود از سمت معاون اولی قوه قضاییه را تقدیم رئیس عدلیه کرد.

 

حکومت آخوندی گذشته از سادگی، بر آن تصوراست که همچون گذشته مردم بسخنان آنها باور میکنند. بجای اینکه، جناب معاون اول قوه قضائیه، دکتر آیت الله مصدق را با دستبند بزندان بفرستند، بگونه ای مدال افتخار هم بگردنش آویختند که او بخاطر اجرای عدالت، خود و حرفه خویش را فذا میکند. مبدا که ایجاد شائبه نموده و بیاندیشی که فساد است که بقله رسیده است. فراموش که در آن پائین ها و توی آن تاریکی ها چه اتفاق میافتد، گرسنگی و فقر و بد بختی و مصیبت و نکبت فراگیر بیداد میکند. افزوده بر این آستعقای آقای دکتر آیت الله پذیرفته میشود گویی فرزندان او بدون نفوذ و اعتبار پدر هرگز میتوانستند یک بنگاه کار چاق کنی راه اندازی کنند و هزاران هزار میلیارد تومن از غارتگران و چپاولگران اخاذی کنند.

 

حکومت آخوندی در این 45 سال گذشته چه خوب نشان داده است که حکومت دین چه سعادتها و خوشبختیها که با خود بارمغان نیاورده است. که اگر مشتاق مشاهده یک جامعه ای هستی که عدالت بر ان بر قرار باشد، در شرایط کنونی تنها بسوی یک جامعه است که باید بنگری، جامعه ایکه بنیانگزار و معماری آن آخوندی بود بر خاسته از قشری از جامعه که همیشه از حرمت و منزلتی استثنائی بر خوردار بودند، قشر آخوند، یا آنانکه روحانی هم خوانده میشوند، قشری که حمایت و تایید انها صدها سال است که امداد ارزشمندی بوده است برای بقای و تحکیم بنیان ساختار قدرت جامعه ایکه هر لحظه بدلیل تضادها و خصومتهای درونی آماده انفجار است.

 

آنچه بیش از هر چیز چهره زشت و فریبکار حکومت مقدس آخوندی را آشکار میسازد، آنست که نظام برای رفع هر گونه سوء تفاهمی در باره عدم عدالت در حکومت اسلامی، معاون اول قوه قضائیه، در انظار عموم از مقام خود استعفا میدهد تا همه مردم بدانند که معاون اول قوقضائیه از مقام خود کناره گیری میکند تنها باندلیل که مبادا، چون او پدر دو فرزند متهم است، شائبه نفوذ او در محاکمه فرزندانش را به پیش آورد.

 

حال باید از مردم ایران پرسید در کجای دنیا میتوانی یک قوه قضائیه بیابی که معاون آن از ترس سوء تفاهم در باره اجرای عدالت، استعفا بدهد؟ این طهارت و پاکی را فقط میتوان در دامن مقدس آخوندهایی یافت که در قتل عام دگرباوران کوچکترین تردیدی بخود راه نمیدهد. رهبر معظم انقلاب آخوند خامنه ای و آخوند رئیسی نمونه های کامل و خوبی از تقدس هستند.

 

این در حالی ست که حکومت آخوندی، تنها در سالی که گذشت، نزدیک به 900 نفر را بدار آویخته است. حتی رکورد کشور چین با یک میلیارد و هفت دهم میلیارد جمعیت را شکسته است. هنوز دوسال از کشتار نزدیک به 600 نفر، اگر بیشتر نه، در 401 بدست تیراندازان نظام بخاک خون خود غلتیدند. اگر علاقمند باشی که ناظر بر حضور عدالت در حکومت آخوندی باشی. چه خوب بود میتوانستی بزندانهای حکومت اسلامی هم نیم نگاهی بیاندازی، در رده مخالفان تنها نخبگان و کارشنان و تحلیلگران و فعالین سیاسی نیستند، در سلولهای انفرادی و زیرشکنجه، بسیاری از آدمهای عادی، باید سالها در زندان بسر ببرند بجرم شرکت در اعتراضات خیابانی. در آخرین تظاهرات بیش از 20000 دستگیری داشتند.

 

البته میتوان در ارتباط با بر قراری عدالت، جریمه 3 میلیون تومنی کشف حجاب را مورد بحث قرار داد. بدون هیچ بگیر وببندی بطور اتوماتیک 3 میلیون تومن ازحساب بانکی شخص متخلف کسر میگردد. لایحه ایکه بتصویب مجلس شورای ولایت رسیده است.

 

مهدی باقری، نماینده مجلس در خصوص لایحه حجاب می‌گوید: برآورد ما این است که این قانون به حدی خوب نوشته شده که آن‌هایی که با ایران دشمنی دارند و هر چیزی را بهانه می‌کنند تا علیه کشور شیطنت کنند، آن‌ها هم فهمیده‌اند که این قانون نتیجه بخش و مفید خواهد بود، لذا در مراحل پایانی قانون‌گذاری تمام تلاششان را می‌کنند که در رسانه‌ها فضا را طوری جلوه دهند که این قانون می‌خواهد مردم را با هم درگیر کند.

 

مسلم است که پرداخت سه میلیون تومن تاوان تخلف از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، در حکومت آخوندی بیانگر چه چیزی میتواند باشد جز عدالت؟ چون براحتی میتوانست سرش از تن جدا گردد. در اجرای عدالت در رابطه با زنان، حکومت آخوندی نه تنها در مورد کشف حجاب بلکه، بطور کلی، در تمامی امور اجتماعی بسی بسیار دقت و حساسیت بوضع زنان در جامعه نشان داده است. زنان را خانه نشین کرده، تولید و نگاهداری فرزندان و خدمت و ارضای شوهر مهربان را بآنان واگذار نموده است. آیا، برقراری چنین عدالتی جایی برای نارضایی و شکایت هم میگذارد؟

 

حادثه عکس برداری طلبه ای از مادری در حال شیر دادن به فرزندش در کنجی در بیمارستانی در شهر قم، نیز، در چند روز گذشته بر سر زبانها بود. نمونه ای دیگر از اجرای عدالت در حکومت اسلامی و حتی جالب و شنیدنی. همچنانکه مشاهده میشود آخوندی در پی عمل به قواعد و احکام شریعت اسلامی، بقصد اجرای امر به معروف و نهی از منکر مبادرت بعکس برداری از خانمی میکند که در حال شیر دادن به نوزادش حجاب به نیمه سرش میرسد. وقتی زن متوجه طلبه عکسبردا میشود، شدیدا معترض آخوند میگردد.

 

چند روزی هم هست که از این ماجرا میگذرد، هنوز بدرستی معلوم نیست که کدامیک، خانم شیرده و یا طلبه ای که حریم خصوصی یک زن را مورد تجاوز قرار میدهد، گناهکار شناخته شده اند؟ اما، بدرستی روشن نیست که چرا دادستانی قم 4 نفر از انتشار دهندگان فیلم ماجرای درمانگاه قم را باز داشت کرده است، بجای آنکه آخوند متجاوز را دستگیر نماید. از آن 4 نفرهم سه نفر آنان را روانه زندان میکند، بآن دلیل که فیلم را برای شبکه معاند ارسال کرده اند. البته که او نیازی ندار که شبکه معاند را شناسائی و رابطه اش با فیلمسازان را آشکار نماید.

 

در عین حال آخوند دیگری، مسیح مهاجری، زبان بانتقاد گشود، اما نه از طلبه عکسبردار، بلکه از "قصور حوزه علمیه در بر خورد با کجرویها." آخوند مهاجری از این فرصت استفاده نمود که باطلاع عموم برساند که تعدادی از طلاب در حوزه ها هستند که هدفی ندارند مگر تخریب شهرت حوزه و روحانیت. او اظهار داشت که آن طلبه جوان اولاً از اولیات آداب و احکام امر به معروف بی‌اطلاع بود. وی در ادامه و با بسی احیتاط و محافظه کاری، بوجود "مجموعه هایی" در حوزه علمیه، اشاره میکند دارنده "پر سر وصدای زیاد" که هیچ هدفی ندارد بجز "لطمه وارد" کردن به اعتبار و ابروی روحانیت. چرا؟ وی در پاسخ میگوید: آنها نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند که احکام دین خدا را با تکیه بر زور نمی‌توان به اجرا درآورد. آخوند مهاجری عمل آن طلبه در عکسبرداری از یک مادر را یکی از کژی های درون حوزه میداند که مبارزه با آنها را لازم و صروری ساخته است.

 

از اینکه آخوند مهاجری درست میگوید شکی نیست، اما، نمیگوید "آنها" کیستند. آنها که بر آنند دین را باید با ضرب و زور حقنه کنند. مگر این روحانی نگران حیثیت و ابروی همردیفان خود نیست، چرا افشا نمیکند که این بدخواهان دین و رو حانیت کیانند؟ این در حالی ست که ادعا میکند که هنوز بیش از 90 درصد روحانیت همچون سابق اهل ساده زیستی، قناعت، پایبند به اخلاق و خدمت بمردم هستند که برخی از آنها دچار مشکلات معیشتی هستند.

 

ملعوم است که آخوند مهاجری هم خدا را میخواهد و هم خرما را، هم بعضی از معممین را "دلقک" میخواند و هم 90 درصد آنها را متعهد بخدمت، نه به دین اسلام، که خدمت به مردم میخواند. 45 سال پسروی و غلتیدن در منجلاب فقر و فساد و انحطاط و تباهی، گویا هنوز آخوند مومن خدا شناس را قادر نساخته است و چمشمان خود را بروی حقیقت بگشاید و آنرا بهمردیفان خود بنمایند که دین تاجی ست بر برج اختصاصی نه شمشیر بر دست آخوند مقدس.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

کیفر خواست

 علیه الله!


زمانی بود که ایرانی آن هنگام که زیر بار ظلم و ستم فرو میریخت. درمانده و عاجز میماند. مایوس و نا امی میگشت، به خالق یکتا و یگانه، الله، پناه میبرد. از او میخواست و امیدوار بود که داد او را بستاند، حق را به حق دار بدهد و سرانجام عدالت را بر قرار گرداند. هم اکنون که الله خود حاکم گردیده است، به کیست که ایرانی میتواند پناهنده شود؟ به پیشگاه کدام خدا است که باید شکایت خود را ببرد؟ 

  چه پوچ و نا امید کننده است برای ایرانی اگر در چهره ی این واقعیت بنگرد: که اجرای قوانین الهی است که به بی قانونی انجامیده است. که این شریعت و سنت الله و ارزشهای  اسلامی ست که هم اکنون برسر نوشت ایرانی حاکم گردیده است. ایرانی امروز با خود می اندیشد که کجاست آن الله که من با نام او آغاز می کنم و او را بخشنده و مهربان میخوانم؟ این کدام الله است که اجازه میدهد، که به جرم محاربه با خدا، بهترین، شجاع ترین پاک ترین فرزندان این خاک و بوم را بدار بیاویزاند؟ آن کدام الله است که از نظاره ی بدار آویختن انسان ها، تنبیه و مجازات، شکنجه و ضرب و شتم آنها، راضی و خشنود میشود؟ 

استبداد سیاسی حق و حقوق فرد را محدود میکند. اما استبداد الهی حق و حقوق انسانی را نابود و حق و حقوق الله را بر قرار مینماید. نظام اسلامی در دفاع از ملت و قانون نیست که بدار میزند، بلکه در دفاع از حق و حقوق الله است که جوانان این کشور را بخاک و خون میکشد: میزند، میکوبد، تنبه و مجازات و شکنجه میکند و به جسم و جان معترضین به ظلم و ستم، تجاوز میکند و زخمهای التیام ناپذیر وارد میسازد. اگر استبداد سیاسی مرتکب خشونت میشود، استبداد دینی مضاف بر خشونت، دچار خشم و بیرحمی و کین خواهی نیز میشود. آنچه از سپاهیان دین، از جمله بسیجیان و گارد های ویژه و نیروهای انتظامی بچشم میخورد، خشم است و بیرحمی. بسیجی به قربانی خود رحم نمیکند. با توم خود ش را که بر فرق و بدن مردم معترض می کوبد اما، همراه خشمی و نفرتی عمیقتر. او میزند که مقاومت قربانی خود را در هم شکند و او را به تسلیم وا دارد. که معترض را از کرده خود پشیمان سازد. او میزند که انتقام نافرمانی را بستاند. تردیدی ندارد که خشم و خشونت و بیرحمی او را الله تایید و تصدیق میکند. تنها بنام الله است که میتوانی شمشیر خود را بر هر گردنی فرو آوری- بویژه گردن های برافراشته، گردن هایی که در برابر هیچ خدایی حتی الله، هرگز خم نشوند. 

آری بسیار غم انگیز است که ملجاء و پناه ایرانیان خود منشاء ظلم و ستم است، منشاء تاریکی و سیاهی. وقتی الله، خود حاکم است، دست به دامن چه کسی میتوان شد؟ بازماندگان کشتار های  سالهای 60، قتل عام در زندانها در سال های 67، قتل های زنجیره ای و خانواده هایی که باید ناظر خاموشی فرزندان شان باشند به کیست که میتوانند شکایت کنند؟ غم و اندوه آنان را کدام خدا تسکین میدهد؟ آیا آه و ناله های درد انگیز آنها را میشنود؟  مگر الله توجیه گر نظم و انضباط  و اخلاق اسلامی نیست؟ مگر قصاص و سنگسار، شلاق و تازیانه، از احکام جاری نیستند؟ مگر جهاد و شهادت، جنگ و خونریزی و ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خود تکلیف و وظیفه الهی نیست؟ تباهی و انحطاط در این نیست که امروز خشم و خشونت حاکم است بلکه در آن است که خشم خشونت، توجیه الهی دارد، که از زهد و تقدس و الله ست که بر میخیزد. مگر ممکن است که بازجویی که هستی و نیستی، جان و زندگی انسانی دربند را در دست خود گرفته است، مراسم وضوی خود را بجای نیاورده و در سجده های طولانی مراتب حقارت و خواری خود را به عرض الله نرسانده باشد؟  در ایمان سربازان الله، از خداوند خامنه ای و دکتر طلبه شش کلاسه، دکتر "آیت الله رئیسی، گرفته تا بازجو و بسیجی نباید کوچکترین تردیدی داشت، چه اگر ایمان به الله و احکام الله نبود، هرگز نمیتوانستیم شاهد چنین خشم و خشونت و بیرحمی، شاهد نظمی که بر اساس کین خواهی برقرار گردیده است باشیم. اینان همان هستند که میخواهند باشد، متعهد به اصل و اصول اسلامی، تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت و فرمانبری. بنابراین، امروز چه کسی بجز الله را میتوان مسئول شناخت؟ مگر بجز حکم و احکام الله، حکم و احکام دیگری هم حاکم است؟ آیا میتوان تصور کرد که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و کار گزارن اداری شان به چیز دیگری جز دفاع از حق و حقوق الله، اندیشه کنند؟  چه غم انگیز و اندوهبار، مایوس و نا امید کننده است که امروز باید الله را مسئول بدانیم و کیفر خواست را باید علیه الله صادر کنیم. 

 

فیروز نجومی

firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اسفند ۱۸, جمعه

 

 

انتخابات و  

فرو افتادن چماق سنگین دین

از دست آخوند!


سر انجام سیرک برگزاری مراسمی که حکومت اخوندها "انتخابات" مینامند بپایان رسید. اینبار بر خلاف انتخابات  در گذشته ، به تایید و تصدیق و مشاهدات زندگان، حکومت آخوندی در کوبیدن به طبل پیروزی کمی شک و تردید و شاید هم ذره ای شرم ازخود نشان داند اگرچه، ادعا کردند که برغم تمامی کارشکنی های "دشمن"(مثل همیشه) بیش از 40 درصد مردم در مراسم انتخابات شرکت کردند و تنها 60 درصد مردم ترجیح دادند که از شرکت در سیرک انتخابات آخوندی خود داری کنند. اما، این سبب نشد، که حاکم مطلق بر جامعه، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، 40% شرکت مردم در مراسم انتخابات را یک "جهاد" نخواند، کنشی همراه جنگ و خونریزی بر علیه "کفار" و باطل، آنان که با باورهای دینی بمعنای باورهای تهی از شک و ترتیب به جهان هستی و وظایفی که الله برای بشر تعیین و تعریف کرده است نگریسته و یا اصلا با اصل واصول یکتا پرستی بیگانه اند. آخوند خامنه ای انتخاباتی را جهاد مخواند که مردم در سراسر کشور بی میلی و بی اعتنایی، اگر نه تنفر و بیزاری، خود را نسبت به نیم قرن حکومت اسلامی، بنمایش گذاارده اند.

 

اگر بخواهیم قدری فهم خود از سخنان آخوند خامنه ای، بویژه بکارگیری واژه جهاد در توصیف شرک 40 درصدی مردم در انتخابات عمیقتر نمائیم، دریابیم که واژه جهاد، هر گونه که آنرا  تعریف و توصیف نمائی، مفهومی ست اساسا دینی، کنش و تخیلی ست بیانگر فدای هر انچه که باورمند دراین جهان بر آن مالکیت دارد و از آن لذت میبرد، از جمله فدای جان و زندگی. یا پذیرش شهادت در راه دفاع از توحید و نبوت و امامت، بیک پاداش ابدی در آن جهان دست خواهی یافت: ورود به بهشت  و تا ابد در کنار فرشته های همیشه باکره زندگی کردن.

 

در اینجا، چندان روشن نیست که آیا منظور آخوند خامنه ای از کفار آن 60 درصد از مردمی هم هست که از شرکت در مراسم انتخابات تف لیسان آخوند خامنه ای امتناع ورزیدند و یا منظور دیگری را میخواهد بیان کند. آخوند خامنه ای همانجا که انتخابات را یک جهاد خواند، خود بیدرنگ این سوال را مطرح کرد  که چرا شرکت 40 درصدی مردم را جهاد میخواند. پاسخ وی بدان، مثل معمول، آن بود که دشمنان نظام، امریکا، انگلیس و اسرائیل مدتها ست که ماشین تبلیغاتی خود را بکار آنداخته تا مردم را بعدم شرکت در انتخابات تسویق و ترغیب کنند. اما، موفق نشدند انتخابات را از رونق بیاندازند. آنچه آخوند خامنه ای مبهم میگذارد انست م که 60 اید درصدی هم  که از شرکت در مراسم انتخابات خود داری کردند، بخشی از  کفار بحساب میآیند یا نه؟

 پس شرکت 40 درصدی مردم در انتخابات، از منظر ولایت فقیه، دارای اهمیت و مفهوم عمیقتی تری از آن 60 درصدی ست که از ریختن رای خود در صندوقهای رای خود داری کردند.

 

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، هنگامی به پایان مراسم انتخابات واکنش نشان داد که در حال غرص سه درخت در روز درختکاری بود (15 مارچ)، انتخاباتی که بیش از 6 ماه هر فرصتی که بدست آورد همراه تمامی امامهای جمعه، و بیشماری از طلبه ها و آخوندها در اقصا نقاط کشور، مردم را به شرکت در انتخابات فرا خوانده و در باره اهمیت و تاثیر آن د ر زندگی اجتماعی از هیچ در یغ نکرده بود. تاثیر حیرت آور نتایج انتخابات، گویا  ولی فقیه، آخوند خامنه ای را از رویایی عمیق خارج ساخته بود.

 

در دورانی که حوزه های علمیه قم برهبری امام خمینی بقدرت رسیدند، فکر میکردند اگرچه باورهای دینی و علوم فقهی پاسخگوی تمام نیازهای اجتماعی و انسانی ست، با این وجود، مصادره نهادهای دموکراسی غربی، همچون قانون اساسی، سه قوای مجزا و مستقل از یکدیگر بعبارت قوه مجریه و قاتونگزاری و قضائیه میتواند خصلت کهنه و پوسیده قواعد و مقررات شریعت اسلامی برخاسته از آداب و رسوم ویژه دورانن بیابانگردی را تزئین نموده و جهانیان را شیفته الگوی اسلامی جامعه ای نوین نماید، جامعه ای آسوده از دروغ و تقلب و جنایت و دزدی و کشتار، جامعه ایکه انسانها را از اسارت در ملزومات زندگی مدرن رها خواهد ساخت.


بعبارت دیگر، آخوند خامنه ای، بدون آنکه بخواهد، نا خواسته بواقعیتی اعتراف میکند که نشان میدهد که او بدان آگاه نیست. تناقض و تضادی که در آنچه بزبان میراند و آنچه که در عرصه عمل بمنصه ظهور میرساند. مثلا، او حتی یکبارهم به وجود 60 درصد  مردمی که در مراسم انتخابات شرکت نکرده بودند رجوع نکرد، گویی که آن 60 درصد از جمعیت کشور دارای وجود خارجی و یا شهروند جامعه نیستند. حتی حاضر نشد گمان و فرضیه ای ارائه دهد توضیح دهنده عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات، گویی سکوت و نادیده انگاشتن واکنش منفی مردم به انتخابات بزودی بدست فراموشی سپرده میشود و معنا و مفهومی را به حضرت ولایت انتقال نمیدهد که در شیوه حکومت اسلامی نظری دو باره افکند. آخوند خامنه ای، خود بیش از هر دشمن دیگری ثابت کرده است با ابزار احکامی که 1402 سال پیش از این الله به پیامبر برگزیده اش انتقال داده است، نمیتوان در مدیریت یک جامعه مدرن در قرن بیست و یکم بکار برد.

 

حال، اگر به در صدهای شرکت کنندگان در مراسم انتخابات، از منظر کارشناسان و نظر دهندگان دیگر بنگریم، بعضا، تعداد شرکت کننده در انتخابات را تا 10درصد تخمین زده اند که نزدیکتر بواقعیت و باورکردنی ست. واقعیتی که هر رژیمی را مایوس و نا امید میکند. حال آنکه حکومت اخوندی، حکومتی ست که نه شباهتی بحکومت هایی که تا کنون در تاریخ ظاهر شده اند دارد و نه حتی شباهتی خواهد داشت با حکومت هایی که ممکن است در اینده بظهور درآیند.

 

واقعیت آنست که در تمام کشورهای جهان، یک رهبر همچون آخوند خامنه ای نخواهی یافت که همزمان هم تبلور دین باشد و هم تبلور قدرت. او نه تنها تبلور علم اجتهاد و یک مرجع دینی ست، یک رهبر سیاسی و فرمانروای تمام نیروهای اجرائیه از سازمانهای انتظامی و اداری گرفته تا دستگاهای بروکراسی دولتی، نیز، هست. مثلا، در دوران شاه، همگان آگاه بودند او از زبان قدرت سخن میگوید، از زبان شاه، قدرتی که از پدر بارث برده بود. این بدان معناست، آخوند خامنه ای، در جایگاهی در جامعه قرار گرفته است که کشیش های قرون وسطی، در دوران تاریکی و جهل و نا دانی قرار داشتند، جایگاهی بازتابنده وحدت دین و قدرت. آخوند خامنه ای از یکطرف عبا به تن و عمامه بسر دارد و دست پرورده حرفه دینداری در حوزه های علمیه ست و بازتابنده اخلاق تقوا و پرهیزکاری، از طرف دیگر، فرمانروای تمامی نیروهای قهر و خشونتبار نظامی و انتظامی است که تنها بکار انتقام ستانی میخورد و بس. در واقع، نظام اسلامی حکومت خود را با انتقام ستانی از حکمرانان پیشین آغاز نمودند.

 

روشن است که مبارزه با نظامی که هم ساختار قدرت را تحت سلطه خود دارد و هم ساختار دین، باورها و ارزشهایی که ساختار قدرت با اکثریت جامعه مشترک است، ساختاری که نمیتوان بسادگی یکی را از دیگری جدا نمایی. این دوگانگی در ساختار حکومت آخوند مبارزه با آنرا دشوار و پیچیده مینماید. بدرستی معلوم نیست که گفتمان نفی قدرت میتواند واقعیت یابد بدون گفتمان مردود شمردن دین و یا بخشی از آن. بقای حکومت آخوندی را باید به خصلت دینی آن نسبت داد. البته آن لحظه فرا خواهد رسید که بدون بی اعتبار ساختن گفتمان دینی نمیتوان ساختار قدرت آخوندی را بر انداخت.

 

تردید نمیتوان داشت که حکومت آخوندی در این 45 ساله چندین بار مراسم گوناگون انتخابات را راه اندازی کرده است، تنها بآن دلیل که نشان دهد اصل و اصول دین اسلام چنان انعطاف پذیر است که میتواند نهادهایی بیگانه، همچون حکومت بر اساس میل و اراده مردم، تبلور یافته در قانون اساسی با ابزار انتخابات و استقلال نیروهای اجرائیه و قانونگزاری و قضائی را همچون فرزند خوانده ای بپذیرد. بسیاری از سیاست پیشگان و کارشناسان علوم اجتماعی علاقه داشتند که حکومت آخوندها در این مورد بموفقیت برسد و جوامع اسلامی را از فقر و نکبت و استبداد نجات دهد. کارشناسان غربی در این فکر بودند که حکومت آخوندی همان راهی را طی میکند که کلیسا برهبری پاپ و کیشیشان در قرون وسطی طی کرد، چنانکه کیش اسلام و مسیحیت بکسان به جهان هستی مینگرند.

 

چنین تحلیلی معلوم است که از عدم شناخت اصل و اصول اسلام برمیخیزد، بویژه از بخش آخوندی و یا شیعی آن و تا حدودی، نیز، از نا آگاهی به یگانگی و یکتایی دین و قدرت و یا وحدت شمشیر و شریعت که از ویژهگیهای دوران رسالت است و خلافت راشدین. این بدان معناست که آگر پس از گذشت 45 سال، حکومت آخوندی توانسته است با مصادره نهادهای حکومتهای دمکراتیک غربی، نه تنها مردم بومی ایران را بفریبد بلکه جهان غرب را هم مردد و رگردان نماید. حال آنکه واقعیت آن است که قدرت واقتدارگرایی در ذات الله و انچه در قران بیان کرده است نهفته است. الله، عقل غایت و نهایی، انسان را خلق نکرده است که خود را جانشین  و یا رقیب خود بنماید و ادعای خدایی بکند. این است که الله، اصل و اصول اسلام را اگر روشن و باختصار بیان کنیم بر سه اصل بنیانگزاری کرده است، تسلیم اطاعت و فرممانبری، اصولی که در واقع در مرکز گفتمان الله در قرآن از آغاز تا آنتها قرار گرفته است.

 

این بدان معناست، عدم شرکت مردم در مراسم انتخابات حکومت آخوندی، از واقعیتی حکایت میکند که کمتر اندیشه گری بآن آندیشیده است. 45 سال تجربه حکومت آخوندی، اگر نه همه رای دهندگان، بی تردید، بخش بزرگی از مردم را بفریب حکومت اسلامی آگاه ساخته است، آگاه که شرایط دشوار و خوارکننده وحقارتبار امروز ناشی از تسلیم به خرافه اندیشی و اطاعت از احکام حقارت آور شریعت اسلامی و فرمانبری از فرمانراویی است که غرق در نابودسازی و غارت و چپاول اموال بی باوران،، کافران و منافقان و مشرکان است و همچنین، پیوسته در پی پیاده سازی قواعد و مقررات قصاص و زنا و سنگسار و سرقت و قتل نفس، و یا بازگشت به قواعد و مقررات بیابان نشینان در درون و استخدام مزدوران برای گسترش و توسعه اسلام در کشورهای بیرون.

 

 ممکن است که علت عدم شرکت بیش از 80% مردم را خروج از فریب حکومت دین دانست، بسی بسیار خوشبینانانه تلقی شود. اما، همین بس که بخشی از آنان آموخته باشند، که تمامی نکبتها و مصیبتها و فقر و گرسنگی که ملت ما با آن روبرو شده است از دینی بر میخیزد که آخوند قدرتمند، همچون پتکی سنگین بیش از 45 سال است که بر سر ملت فرود میآورد. این پتک سنگین را وقتی میتوانیم از دست آخوند خارج سازیم، که بساط دین را در عرصه اجتماعی برچینیم و در عرصه خصوصی مورد عشق و علاق خود قرار دهیم. پروسه ای ساده که میتواند بدون هیچگونه خشونتی بانجام برسد. کنشی که ناقوس پایان حکومت آخوندی را بصدا در میآورد.

 

فیروز نجومی

firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ اسفند ۱۱, جمعه

 

چه نشستی؟

سقوط آخوند از منبر قدرت

فرا رسیده است!





واقعیت انست که ما، ایرانیان در شرایط بد و اسفناکی گیر کرده ایم، شرایطی که گریز از آن چندان ساده و راحت نیست، اگر چه بر تعداد گریزیندگان از خانه و خانواده در پی یک زندگی بهتر در گوشه ای از جهان، پیوسته در حال افزایش بوده است که در شرایط کنونی شدت بیشتری یافته است. آنها که بار و بندیل را برای زندگی در قربت بسته اند، از کارآمدترین اقشار جامعه و یا بعبارت دیگر، سرمایه های کشوراند. این "گریزندگان" هستند که میتوانند جامعه را با مدیریت و تخصص خود به پیش برانند. حکومت اسلامی هم نشان داده است که اهمیت چندانی برای وجود کارشناسان و متخصصین و کاردانان، مدیران با تدبیر و کارمندان و تحصییل کردگان و یا طبقه متوسط(برخاسته از حرکت بسوی مدرنیسم) قائل نمیشود.

 

چرا که آخوندی که دست پرورده حوزه های علمیه است، نمیتواند به تحول درونی دست بزند و به دگرگونی ها دوران مدرن تن داده، از خصومت با نو و نوآوریها دست برداشته و با فراورده های آن، تلاش دائمی برای زندگی بهتر برای نوع بشر، بسازد و آشتی نماید. اگر چه زندگی مدرن، نیز، شرو شور خود را داراست. اما، شر و شوری نه از نوع فسادی که در دستگاه های بروکراسی جمهوری اسلامی وجود دارد، و نه بان درجه، از زیرترین تا بالاترین، همه فرو رفته در فساد. پدیده ایکه در رابطه در معامله ها و معاهدهها، و قرار دادها بازتاب مییابد و بستر مناسبی برای پرورش فساد و گسترش ان میگردد. چه فرصتی مناسبتر برای بده بستانهای غیر قانونی و غیر اخلاقی ب برای مذاکره و بده بستان و سود و ثروت هنگفت بهم زدن، فسادی که راه را برای رانتخواری و پذیرش رشوه و غیره پیوسته بزرگتر و عظیم تر مینماید. امروز تحت حکومت مقدست ولایت، رقم غارت و چپاول به میلیاردها ملیاردهرسیده است.

 

این شیوه مدیرت، البته، در تضاد و خصومت است با پیشرفت و پیشروی جامعه در تامین نیازهای اجتماعی با ابزار بکار گیری کار ماهر و متخصص که بر ساختن زیربنای آن میتواند بخش بزرگی از جامعه را در برگیرد، و در آینده ای نه چندان دور شاهد ظهور یک طبقه متوسطی هستیم، بازتابنده دست یابی برفاه و آسایش مادی از یکطرف و بازتابنده ارزشهای انسانی، روابط دوستانه و انسانی ، از دیگر طرف، زندگی ای که بر بنیان دریافت دستمزد استثماری و یا استعماری بنیانگزاری نشده باشد.

 

تمامی گزارشهای عینی و آماری، نشان میدهد که طبقه کاردان جامعه نه تنها به آن مرتبه از رفاه و آسایش نرسیده است بلکه بخش عظیم ان به طبقه زیرین پیوسته اند، کار روزانه و کسب پول بی ارزش. کمتر خانواده ای هست که مزه تلخ فقر و خواری را امروز زیر زبان خویش مزه نکرده باشد. بعبارت دیگر، ما بجای حرکت بجلو و دست یابی برفاه و آسایش، لازم برای یک زندگی معمولی، تمام شواهد حاکی بر آن است که بگذشته باز گشته ایم، گذشته ای که مهاجمین تازی، با خود چیزی جز قهر و خشم و انتقام ستانی نیاوردند. آخوندهای حاکم بر جامعه ما از تبار همان تازیانی هستند که کشور را به تخریب و ویرانی کشاندند هرآنچه که توانستند به غارت و چپاول با خود بردند و هرچه که در درون بود مالک گردیدند.

 

اما، این هجوم را انچه وحشتبار و مخرب میکند آن است که دین خود را بر تمدن هزار ساله ما تحمیل کردند، برغم تمامی جنایاتهایی که مرتکب شدند و جنبشهائی را با که خدعه و نیرنگ وسرکوب کردند ، نتوانستند زبانن عربی را بر فرهنگ ما تحمیل نمایند. بگذریم که شاه اسماعیل صفوی، اسلام خود را (بخش شیعه اسلام که طرفداران محدودی در کشورهای مسلمان داشت) بنام اسلام دوازده امامی شیعیان را دین رسمی کشور اعلام نمود، تحولی که از دیدگاه امروز، تحول مصیبتی بار بوده است. چون برشد و نمو قشری از جامعه منجر گردید، مفتخوار اما برخوردار از حرمت و مشروعیت دینی. ردیف زیرین حوزه های علمیه، طلبه ها برآمده از روستاها و شهرهای کوچکتر بودند که برای آموختن علوم فقهی به حوزه های علمیه در شهرهای نزدیک وارد میشدند، برای کسب دانشی که برای آن حقوق دریافت میکردند و برایگان در حوزه های علمیه زندگی میگذراندند.

 

البته آخوند در زمانها دورتر بر بعضی نهادها، همچون نهاد قضائیه، نهاد تعلیم و تربیت، ثبت و احوال و سازمان موقوفات سلطه انداخت بود. اما، اینجا آنچه مهم است این است که دین هنوز بر منبر قدرت صعود نکرده و تمامی عرصه ها اجتماعی را تحت کنترل خود در نیاورده بود، اما، نه تنها اخلاق جامعه را تعریف میکرد با انحصار "باید" ها و "نباید" ، بلکه بخش مهمی از رفتار اجتماعی ما را نیز در کنتر انحصاری خود داست که با صعود بر منبر قدرت بیک هیولای دوسر تبدیل گردید، هیولای دین و قدرت، که شاید درنده ترینن، خوفناکترین هیولای روی زمین باشد. با این وجود، این هیولا در شکل و شمایلی دیگر از لحظه تولد با ما تولد مییابد، هیولایی که در بلوغ هم شناخت خوبی از آن نداشتیم، همینقدر بس که باور کنی که الله اکبراست و لا الله الا الله که خدای دیگر بجز الله وجود ندارد. حقیقتی ماورا چون و چرا.

 

باینترتیب دین اسلام وارد وجود ما میشود چه بخواهیم، چه نخواهیم. چه دین را دوست داشته و یا نداشته باشیم، توهین و بی حرمتی را به باورهای دینی را نمیتوانیم تحمل کنیم. با چشم و گوش بسته، کوچکترین ناروایی را نمیتوانیم به مقدسات دین بپذیریم. از میان امامان، مردم، بویژه، جوانان به امام علی و امام حسین شدیدا عشق میورزند و شهادت آنها را پیوسته مورد ستایش احترام قرارد میدهند.

 

غرض از رجوع مختصربتاریخ، آن است که نشان دهیم که حکومت آخوندی اساسا یک حکومت دینی، است که تنها با ابزار النصر بالرعب حکومت نمیکند بلکه در نهاد ما نیز زنده و فعال است و رفتا و گفتار ما در زیر نظر دارد.

 

این بدان معناست که حکومت آخوند، برغم خشونت و خونخواری ای که از تبار خود تازیان بارث برده است  و بر تمامی عرصه های جامعه سلطه افکنده است، بآن دلیل بوده است که زمینه در آغوش کشیدن دین اسلام به مثابه دین عدل و عدالت و برابری، استقلال و آزادی ظاهر گردید، درست در زمانی که شاه برنامه اصلاحات ارزی را باجرا در آورده و همه توانائی ها را در خدمت رسیدن به مرزهای تمدن بزرگ در آورده بود. اگرچه حوزه های علمیه برهبری آیت الله خمینی صدای اعتراض خود را بلند کردند، صدایی که 15 سال بعد تاج قدرت را بر سر نهاد.

  

بیان این نکته بآن دلیل ضروری بود که نشان دهیم ما وقتی از حکومت آخوند و یا حکومت دینی سخن میگوئیم از دینی سخن میگویم که در درون ما زیسته و با امید و امدادهای دین در در دوران دشواری و سختی بان دلبسته ایم. آخوندها زمانی که بر فراز منبر روضه و موعظه قرار میگرفتند، ستایش  و سپاسگزاریهایی امامان مقدس و شجاع که جان خود را برای عظمت اسلام فدا کرده بودند، عمیقتر در روح باورمندان رسوخ میکرد. قتل امام علی در ماه رمصان بدست ابن ملجم عبدالراحمن مرادی را بیشتر بسوی مراسم روزه داری در تمام ماه تشویق میکرد.

 

اما، باید بخاطر داشته باشیم که جامعه در کل دست ساخته آخوندو طلبه و فقیه بوده است. آخوندهای پرورش یافته در حوزه های علمیه بوده و هستند که به ما احکام اسلامی را میاموزند و شیوه زندگی اسلامی را تبلیغ و ترویج میکنند، هر چند شیوه ای در تضاد و خصومت با شیوه زندگی در جهان کنونی، شیوه ایکه برای تثبیت آن بر سطح جامعه از بکار گیری هیچگونه ابزاری روی گردان نیست، از قهر و خشونت گرفته تا خدعه و نیرنگ و ارضای امیال شهوت الود. مگر امام نگفت حفظ نظام واجبتر از حفظ جان امام زمان است. هر ابزاری در بثمر رساندن این باور مشروع و حلال است، از جمله جدا ساختن سر از تن.

 

. اگرچه، بسیاری با این باورهای دیرینه اسلامی خدا حافظی کرده اند. با این وجود، چه بسیارند با ادامه بباورها و ارزشهای دیرینه که بیشتر باسارت و بندگی ختم میشود، در برابر تغییر و تحولات مقاومت میکند. خاطر آسوده که در مبارزه با حکومت دینی نیازی به برگرفتن اسلحه و آدمخواری نیست. همین بس که از شراکت در دیدگاه آخوند دوری بگزینی.  بدین اسلام و افسانه ها و اسطوره هادینی نظری دوباره افکنی و صادقانه از خود بپرسی که وقتی میگویی الله اکبر، لا الله الا الله. آیا آگاه هستی که زیر بنای حکومت مطلق فقیه را مستحکم میسازی؟ و یا وقتی یک ماه در رمصان از سحر تا شام دهان می بندی و از خوردن غذا امتناع میورزی، آگاه هستی که اطاعت و فرمانبری را میاموزی؟ و یا وقتی مراسم نمازگزاریهای  روزانه بر پا میکنی، آیا میدانی که امروز دیگر نمیتواند کنشی عبادی و یا دینی خوانده شود ؟ در شرایط موجود بیشتر مراسم دینی از جمله نمازگزاریهای روزانه بیک کنشی سیاسی تبدیل شده اند. نماز گزاری همان چیزیست که این نظام و یا هر نظام سیاسی بدان نیازمند است. زیرا که مراسم نمازگزاری چیزی جز اعتراف به حقارت و خواری خود، اعتراف به بندگی و عبودیت خویش چیزی دیگری بزبان نمیراند. اصلا اکثریت مراسم های اسلامی بطور کلی الغا کننده  سه مفهوم اساسی است در گفتمان و در رفتار بشر در رابطه با خالق یکتا و یگانه الله، تسلیم و اطاعت و فرمانبری، سه مفهومی که بازتابنده وحدت دین و قدرت اند.

 

در نتیجه، تا زمانیکه حکومت آخوندی در جانشینی امام دوازدهم بر ساختار قدرت سلطه افکنده است، میتواند، در دفاع از دین و عظمت و شکوه اسلام، بر فراز منبر قدرت همچنان، برغم مصیبت و نکبتی که در این 45 سال گذشته، ببار آورده است داد سخن بگویند و از شهادت حسین در حالیکه انسانی را که بخدای او باور نداشته باشد، براحتی بخاک و خون میکشاند.

 

اما، پایان داستان خوش است، آخوندها نمیدانند که وقتی آخوند از منبر قدرت سقوط کند از منبر خطبه و موعظه، از فراز منبر مقدس هم سقوط خواهد کرد. آخوند خبر ندارد که این حکومت اسلامی نیست که براندازی میشود بلکه آخوند بعنوان یک قشر اجتماعی است که در این مبارزه روی بنابودی مینهد و بزودی بزباله دان تاریخ می پیوندد. در این مبارزه به هیچگونه خشونتی نیازی نیست، همین بس که با شک و تردید بچیزهاییکه تا کنون باور داشته ایم، و باتردید انجام و یا در آنها شرکت میکردیم امتناع کنیم. بگذریم، الفبای اسلام را نیاموزی اگر آنها را بنفی و نقد نکشی. تغییر و یا ترک رفتار و گفتار دینی اگرچه هم اکنون در حال شکل گیریست، ولی هنوز بعنوان بخشی از جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بازتاب نیافته است.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjmem@gmail.com