۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

جامعه تک کتابی!


براستی آیا میتوان عمیق ترهم در چاهی که در آن فرو افتاده ایم، فرو رفت؟ آن کدام چاهی ست که در برابرش، این چاه عمیق، چاله ای بیش نیست؟ آری، ما بسوی چاهی بس بسیار عمیقتر روانیم، چاهی که بوی گند ش روح را از تن خارج میسازد. ما هنوز به  اسلام ناب محمدی، اسلام اصیل و راستین، جامعه ای اسلامی، ، جامعه ای  تک کتابی نرسیده ایم. در این راه، اما، گامهای بسی بسیار بلندی برداشته ایم و هر روز بدان نزدیکتر میشویم.
بنا بر گزارش خبرگزاری ایسنا، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سید عباس صالحی در گشایش هفدهمین نمایشگاه کتاب ناشران ایران، از کاهش 12 درصدی تیراژ کتاب خبر داده و آنرا "تلنگری بزرگ " خوانده است و خاطر نشان کرده است که این  "روندی" ست که در 7، 8 سال اخیرادامه داشته است. از طرف دیگر وی اظهار امیدواری کرده است که سرانه کتاب در 20 سال گذشته از 1.8 عنوان برای هر 10 هزار نفر به 9.3 رسیده است. یعنی که به هر هزار نفر کمتر از یک کتاب میرسد. این اگر پیشرفت و صعود بقله علم و دانش، بویژه در دورانی که در علم هسته ای برقابت با پیشرفته ترین کشورها پرداخته ایم، نیست، چه میتواند باشد.
روشن است که از آقای معاون، نمیتوان انتظار داشت که کمی بیش از نصف حقیقت را گزارش دهد. چه بنا برگزارش خبرگزاریها حرفه نشر و فروش کتاب در حال موت است و از تعطیلی های گسترده کتابفروشی ها و یا تبدیل و تغییر آنها به مشاغل دیگر و نیز از فعال نبودن 70 درصد ناشران کشور گزارش میدهند. افزوده بر این، چندی پیش روزنامه اعتماد از حضور کتاب هایی با تیراژ 150 هزار در بازار کتاب خبرمیداد.
شاید بازار کتاب در کشور ما هرگز بازاری پر رونق نبوده است. از جامعه ایکه در آن اکثریت مردم از سواد لازم برای خوانش کتاب محروم اند چه میتوان آنتظار داشت؟ روشن است که با بقدرت رسیدن آیت الله ها باید هم انتظار داشت که بازار کتاب چنین به رکود و کسادی هم کشانده شود. چون بازار کتاب قبل از آنکه تحت تاثیر تکنولوژی دیجیتالی و شبکه های اجتماعی قرار بگیرد، دارای یک خصم آشتی ناپذیر بوده است که هم کنون بر مسند قدرت نشسته است. چرا که آیت الله، فقها و علمای اسلام، چه سنی و چه شیعه بر آنند که تا زمانیکه کتاب مقدس قرآن، کلام الله هست، بشر بی نیاز از هر کتاب دیگری ست. بی جهت نیست که زمانیکه روحانیت دستگاه فرهنگ و تعلیم و تربیت را تحت کنترل خود داشت، نوجوانان را به مکتب خانه ها میفرستادند تا خوانش کتاب قرآن را بیاموزند، همچون یک طوطی با هوش. این بدان معناست که خصومت با هر کتابی غیر از کتاب آسمانی، در ذات باورها و ارزشهای اسلامی ست چنانکه گویی نشر هر کتابی همراه است با کسر شان کتاب مقدس. وای اگر کتابی رعایت مرتبه و جایگاه مقدس کتاب قرآن را مورد غفلت قرار بدهد، آنگاه فتواهای مرگ صادر شود و غیرتمداران سینه چاگ قمه بر کشند و آماده اند که خون بریزند.
آیت الله ها، هم اکنون، در حال رسیدن به هدف خود هستند، ساختار یک جامعه تک کتابی، جامعه ای که در آن بجز یک کتاب به کتاب دیگری نیازی ندارد. بی جهت نیست که مولف و نویسنده، شاعر و فیلسوف اندیشمند و دانشورز و پژوهشگربه تدریخ نادر و نا ناپدید شده اند. این رکود و کساد اندیشه و اندیشمندی ست که بازار نشر و فروش کتاب را به نابود تهدید میکند. چه  آن تک کتاب، قرآن مقدس، که در دوران خلیفه چهارم مدون گردیده است، کتابی ست که الله، خداوند یکاتا و یگانه در آن هرچه که  از هم اکنون تا ابد، بمغز بشر عبور کند، بدان اشاره رفته و ظهور آنرا پیش بینی کرده است. اهل دانش الهی به این حقیقت آگاهی دارند. نقل این داستان شاید تکراری باشد اما تکرار آن در اینجا نور بیشتری بر مطلب میپاشد. در کتاب های تاریخ، از جمله تاریخ طبری آمده است که وقتی سعد ابی وقاص، فرمانده نیروهای تازی به کتابخانه تیسفون میرسد، سرگردان میماند که انبوه کتابها برای چیست که در این مکان انباشته گردیده است؟ سر در گم و حیران، طی نامه ای از فرمانروای نهایی، خلیفه مسلمین، عمربن خطاب، کسب تکلیف میکند. عمرداماد پیامبر اسلام، در پاسخ به فرمانده خود میگوید که نیازی به نگاهداشتن کتابها نیست، چه هر آنچه که در آنها نوشته شده است و هرچه که در آینده نوشته شود، در قرآن کریم آمده است و فرمان سوزاندن نه تنها کتابخانه تیسفون بلکه کتا بخانه های بزرگی از جمله کتابخانه اسکندریه و مدائن و دیگر کتابخانه های کوچک را صادر میکند.
امروز در نظام ولایت، کتاب ها را نمیسوزانند بلکه خمیر میکنند و یا از زیر تیغ سانسور میگذرانند. امروز اندیشه ها قبل از آنکه در کتاب بازتاب یابد بطور "زنجیره ای" در نطفه خفه میگردند. دستگاه عریض و طویل وزارت ارشاد نه از برای اشاعه نشر کتاب و اندیشه، بلکه برای خشکاندن ریشه های آن بوجود آمده است. تنها اندیشه ای قابل نشر است که در تایید و تصدیق مقدسات شریعت اسلام که منشا آن کتاب مقدس است قوام گرفته باشد. ناشران و نویسندگان و تاجران کتاب، برای حفظ و جان و مال خود، باید به مشاغل دیگری روی ببرند. بر این اساس ما فاصله ی زیادی با به صفر رسیدن تیراژ کتابها نداریم. هم اکنون کتابهای درسی از دوران ابتدایی تا دانشگاهی همه در تبعیت از یک کتاب بنگارش در آمده اند. البته لازم بیاد آوری ست که تیراژ کتاب هایی که بنوعی در ارتباط با تک کتاب  مققدس آسمانی، به تالیف و نگارش در میایند بسی بسیار با لاست و کتابفروشی ها انباشته شده اند از این نوع کتاب ها.مسلم است که جامعه تک کتابی کلید رمز تحکیم نظام فرمانروایی و فرمانبری و تسلیم و اطاعت است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

عاشورا:
 شهادت یا خشونت؟


قرنها است که ما ایرانیان در روز عاشورا، روزی که امام سوم در صحرای کربلا در میدان نبرد با لشگریان خلافت همراه 72 تن  به هلاکت میرسد، به چنان سوکی می نشینیم که گویی خون حسین را در جلوی چشمانمان در همین جا و هم اکنون ریخته اند. بوی خون امام حسین همه جا به مشام میرسد. در این روز سراسر غم و اندوه، ماتم و افسردگی، مردم بطور جمعی به تنبیه و مجازات خود می پردازند. مردان در دسته های گوناگون همآهنگ با صدای جانسوز نوحه خوان که در وصف امام و لحظه غلتیدن او در خون ناله سر میدهد، دستان را به هوا پرتاب نموده و سخت بر سینه خود میکوبند و یا همراه سنج و دهل، زنجیر بر پیکر خود فرود میآورند.عزاداران حسین، بعضا، تن و جسم خود را مورد خشم و خشونت قرار میدهند. تن خویشتن را با ابزار برنده و کوبنده زخمین و خونین نموده و از خود انتقام می ستانند. بعبارت دیگر، عاشورا روز انتقام ستانی از خود و خوار داشت تن بوده و هنوز هم هست. چه افسوس و صدها بار افسوس که آنان آن فرصت را نیافته اند که در رکاب امام به شهادت برسند.

شیفتگان امام حسین بخود خشم و خشونت را روا میدارند چون قادر به پیمودن راه حسین، فرو نهادن زندگی، ترک تن و دنیای مادی نیستند. که بیشتر شیفته ی زندگی اند تا نیستی. مقاتله حسین در کربلا پیروان خود را دچار، احساس شرم و گناه میکند، شرمسار که آنها، گناهکاران زنده اند و امام حسین، معصوم و مظلوم از این جهان رخت بر بسته است. امام پرست شرمسار است که نمیتواند تن را که بی ارزش و آلوده به غرایز و هوای نفسانی ست رها نموده در پیروی از امام،  هستی را نهاده برای تحصل خداوند یکتا و یگانه تن بشهادت بدهد .  این است که تن را مورد مجازات قرار میدهد، آنرا زخمین میسازد و از آن انتقام میکشد چون تن و نیازهای تنی او را به این جهان زشت و زودگذر وابسته ساخته است.

تا قبل از انقلاب 1375 روایت میشد که امام حسین نه برای کسب قدرت بلکه ماموریت الهی داشته است که با خون خود درخت نو نهال اسلام را آبیاری سازد. که او در کمال رضا و خشنودی خود را تماما به اراده الله، نه تسلیم نموده و شربت شیرین شهادت را نوشیده بوده است. امام حسین  مقام ولایی را در میان تمام امامان دار میبود به آن دلیل که نماد تسلیم و اطاعت بود، الگویی که همه پیروان امام باید رهنمای راه خود قرار میدادند. "برضای تو راضی ام" سخنانی که نقل شده است از امام که  در آخرین لحظات زندگی در حالیکه در خون خود غلتیده بوده است بزبان رانده است، پیوسته بر فراز منبر مورد ثنا و ستایش قرار میگرفت. یعنی که تسلیم و اطاعت پیوسته از برجسته ترین خصال امام حسین شناسایی میشد. اگرچه این تصویر از امام حسین در تمام اعصار میتواند در خدمت قدرت قرار و هماکنون بسته بشرایط نیز از آن نیز بهره برداری میشود. باین وجود، پس از انقلاب تصویر دیگری نیز از امام وارد در ادبیات سیاسی گردید که عاشورا الگوی سلطه ستیزی ترسیم میکرد، الگویی که شکل دهنده گفتار و کردار حکومت اسلامی برهبری ولایت بوده و هست. همین چندی پیش یک بحث حوزه ای بین ولایت فقیه و کارگزار برگزیده اش، حجت الاسلام حسن روحانی در گرفت مبنی بر مقابله و یا مذاکره با آمریکا، با شیطان بزرگ در تطابق است با روش امام حسین. که آیا بنا بر دعوی رئیس جمهور، امام حسین برای اجتناب از جنگ به صلح و مذاکره پرداخته است و یا بنا بر قول ولایت مقاومت و مقابله به مذاکره و بده بستان با خلیفه  ترجیح داده شده است؟

روشن است که مراسم عاشورا، بویژه زمانیکه بدست ساختار قدرت و بنفع بقا و تداوم سلطه استبداد مضاعف دین و قدرت برگزار میشود و در خدمت سلطه در میآید نمیتواند در همان حال تبلور سلطه ستیزی هم باشد. هم اکنون ولی فقیه، بر اریکه قدرت نشسته است و تمامی ابزار قهر و خشونت در دست او تمرکز یافته است، آیا او جانشین امام حسین است و یا جانشین خلیفه یزید؟ اگر امام حسین نتوانست لشگر یزید را شکست دهد و خود بر جایگاهش جلوس کند، جانشینان وی، ولایت اول و دوم، خمینی و خامنه ای، 36 سال است که با قدرت همآغوش گردیده اند. حال به تبعیت از امام حسین  مردم باید در برابر کدام قدرت به مقاومت بر خیزیند و بارگاه ظلم و ستم کدام ظالم و ستمگر  را باید ویران سازند، دستگاه خلافت و یا حکومت ولایت را؟ آیا اگر امام حسین بریزد پیروز میشد، جامعه ای را بنا میساخت در الگوی آرمانشهر ولایت، سراسر تبعیض و نابرابری، غارت و چپاولگری، خشونت و خونریزی، تنبیه و مجازات، قصاص و انتقام ستانی؟

اما، گویا برای تحلیل گرخبر آنلاین، چندان مهم نیست که چه کسی بر مسند قدرت نشسته است، چنانکه گویی که ولایت از تبار امامت نیست و راه روش امامان را در پیش نگرفته است. برغم حکومت ولایت که گفته میشود همان ولایت رسول الله است، تحلیلگر آنلاین به باز آفرینی عاشورا بمثابه یک الگوی سلطه ستیز مپردازد که تنها با ابزار "شهادت" میتواند به منزل مقصود برسد، شهادتی که امام حسین باستقبال آن شتافت و خود را جاودانه نمود. چرا که شهادت او شهادتی بوده است هدفمند: دفاع از ائین اسلامی. این معنا را البته نویسنده خبر آنلاین از  تحلیل اندیشه های دکتر علی شریعتی در باره عاشورا استخراج نموده است یعنی از منبعی که اقتدار و اعتبار آن چند و چون ندارد.

 او مینویسد که دکتر شریعتی  شهادت را پر ارج ترین کنش انسانی میداند، کنشی از سر ایمان و آگاهی، از سر عشق به آزادی و مهربانی. وی شهادت را تنها اسلحه برنده و پیروز در دفاع از اسلام و شریعت اسلامی بر میشمرد که نماد آن کسی نیست مگر امام حسین. نویسنده آنلاین میگوید که شریعتی بر آن بود که شهادت حسین  بر خلافت خط بطلان کشیده و در امامت جان تازه دمیده و خود را نامیرا نموده است. که حسین با خون خود درخت اسلام را تا ابد آبیاری نموده است. این است که شریعتی شهادت حسین را در عاشورا خوب مردن تعریف میکند، بآن دلیل که یک انتخاب است: برگزیدن نیستی و دل بر کندن از زندگی تنی و مادی. برای شریعتی شهادت یک امر آرمانی ست و البته  ارجح است بر بقا و هستی. خوب مردن، مرگی ست متمایز از مرگ مردم عادی، چون انتخابی نیست، سرنوشتی ست اجتناب ناپذیر، بنابراین، نمیتواند برخوردار از معنی خاصی باشد. طبیعی ست، اگر در تبعیت از امام شهید، آرزوی خوب مردن در سر میپرورانیم که مرگ خود را پر از معنی و مفهوم بنماییم، باید راه امام سوم را برگزینم و به استقبال مرگ بشتابیم و با شهادت خود درخت تنومند اسلام، دین الله را بقا بخشیم، همچنانکه تحلیلگر اندیشه شریعتی یاد آوری میکند که:

  با سلاح شهادت است که امام حسین به رویا رویی با یزید، مظهر باطل می ‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز می ‏شود و با شهادت خود دین الله را یاری کرده است؟  سیدالشهداء سمبل و الگوی خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است(خبر آنلاین).

سوال وسوسه بر انگیز آنست که در شرایط کنونی با "سلاح شهادت" با کدام باطل باید به مبارزه بپردازیم؟ مضافا، بدرستی معلوم نیست که آیا علی شریعتی و تحلیلگر او آگاه هستند که وقتی از شهادت سخن میگویند، از چه کنش خشونتبار و حیوانی سخن میرانند؟ آیا آنها آگاه هستند که زشترین کنش انسان، جنگ و خونریزی ست.؟ که شهادت از راه دیگری امکان پذیر نیست مگر  خونریزی. که شهادت بوقوع نمی پیوندد اگر دست خود بخون دیگری آغشته نکنی، اگر تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون خود، خون دیگری را نریزی. که بشهادت هرگز نرسی اگر زنده ای را بشهادت نرسانی.

گمان میرود که شریعتی و تحلیگر افکار او، شهادت امام حسین را شبیه شهادت سقراط و یا عیسی مسیح، میپندارند، چنانکه گویی امام حسین با دست خالی به میدان جنگ رفته و بوسه های عشق و مهربانی بسوی دشمنان خود پرتاب میکرده است. گویا فراموش کرده اند که امام حسین شمشیر کشیده و سر های بسیاری را بر زمین افکنده است. که او تا آخرین قطره های خون خود، خون دیگران را ریخته است. مسلم است که اگر خلافت تسلیم امامت شده بود و یا بالعکس، خونی ریخته نمی شد و سری بر زمین افکنده نمیگردید. به فرض که حسین و یزید بر سر قدرت به جنگ یکدیگر نرفته و حسین گام به قتلگاه کربلا ننهاده بود،  آیا خشم الله را بر می انگیختند و بنیان آئین اسلام را متزلزل میساختند؟ در چنین صورتی آیا الله سربلند از این داستان خروج نمی یافت و امام حسین در گمنامی چشم از این جهان بر می بست؟ آیا خداوندی که برای تثبیت آئین اسلام، مسلمان را مکلف میدارد به  شهادت به معنای حقیقی ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، خداوندی بیرحم و سفاک نیست، خداوندی که انسانها را مثل حیواناتی میبیند، درنده و تشنه ریختن خون یکدیکر. زیبا و مقدس و خیر و نیک شمردن شهادت، شکوه و عظمت بخشیدن به خشونت است و یا آنچه حیوانی ترین است در وجود و هستی انسانی. چه، هیچ شهادتی نیست که به بغض و کینه، به کین خواهی و انتقام ستانی نکشد. قرنها است که امامت و خلافت خون یکدیگر را بر پای الله ریخته اند و هنوز هم  میریزند.  همچنانکه هم اکنون منطقه در آتش این دشمنی دیرینه میسوزد.

تحلیلگر اندیشه ی علی شریعتی، با قدسی نمودن شهادت، بر قهر و خشونت، بر کین خواهی و انتقام ستانی نیز آب طهارت میریزد و آنرا وظیفه ای تاریخی بشمار میآورد.  وی نقل میکند  که امام حسین، در واپسین لحظات زندگی در حالیکه در خون خود علتیده بود به تنها چیزی که می اندیشده است چیزی نبوده است  مگر انتقام ستانی، انتقام از کسانی که او و همه یاران و اعضای خانواده اش را بقتل رسانده بودند. وی میافزاید که امام حسین

پس از این که همه عزیزانش را در خون می ‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمی ‏بیند - فریاد می ‏زند که: «آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟

تحلیل گر اندیشه شریعتی در ادامه میافزاید که:

این «سؤال»، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان می‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام می ‏نماید.

آیا این بدان معنا ست که تا ابد باید دست به خشونت  و کین خواهی بزنیم تا به امام حسین گفته باشیم که نگران نباشد. که به فراخوان او به شهادت  پاسخ مثبت میدهیم و انتقام خون او را میگریم و یزیدهای زمان را بخاک خون میکشیم؟  فرو نهادن هستی و پیوستین به نیستی و مرگ و نابودی پاسخ تحلیل گر به تاریخ است. سقراط و مسیح نیز به شهادت میرسند. اما، آنها زندگی خود را نهادند تا بتوانند به دیگران هستی ببخشند. اما شهادت امام حسین را نمیتوان در ردیف این شهادت ها قرار داد. چرا که شهادت حسین نفی زندگی ست، همان زندگی ای که حسین پرستان دو دستی بدان  چسبیده اند و در مسند قدرت قرار گرفته و از امتیازات آن هم بسیار لذت میبرند. بازتاب شهادت حسین را باید در تاریخ و جامعه ای مشاهد نمود که در تقدس شهادت امام حسین هرگز شک و تردیدی بخود راه نداده است، چنانکه گویی شهادت او هرگز آلوده به انگیزه قدرت نبوده است و اگر او بجای یزید می نشست، مدینه فاضله اسلامی ای بنیان میگذارد که در آن دیگر کسی مرتکب خطا و گناه و جرم و جنایت نمیگردید. چه با پیاده ساری قواعد و مقررات شریعت اسلامی عدالت بر قرار خواهد گردید، و همگان در تسلیم و اطاعت رها و آزادند، همچنانکه حضرت ولایت چنین مدینه ای را در کشورما بنا گذارده است. نظام ولایت جزیره ی آرامی ست در دریای طوفانی، اکنده است از صلح و صفا و آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
                                                                                                  rowshanai.org

۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

:کفر گرایی

راه رهایی و آزادی



آنچه تاکنون، در دوران حکومت آیت الله ها به تجربه آموخته ایم آن است که اسلام، اساسا دینی است بیگانه با انسان، نه تنها با انسانها بدوی در دوران ظهور خود بلکه با انسان بویژه بمعنای اخیر آن: انسان آزاد، انسانی که عقل و خرد  خود بکار گیرد، پرسد و جوید تا حقیقت را در یابد، بیگانه بوده و هست. این انسان را هرگز اسلام نه دوست داشته است و نه گذشت از جانش  را توصیه نموده است. چرا که انسانی که آزاد است بالطبع با نظام فرمانروایی و فرمانبری سر سازگاری ندارد، مگر خود را بنده ای ببیند که کرامت انسان را در تسلیم و اطاعت میبیند و در بندگی وعبودیت.
بیش از  36 سال است که حکومت آیت الله ها، ما ایرانیان را مجبور ساخته اند که راه و روش زندگی خود را در انطباق با شریعت دین اسلام، تغییر دهیم  و بر طبق اراده ولایت فقیه که یکی ست و یگانه و بی همتا مثل الله، زندگی کنیم. که ولایت آمده است ما را به راه "مستقیم " هدایت کند، یعنی که رسالت پیامبر را ادامه دهد تا قیامت. یعنی که در این 36 سال نه راه پس داشته ایم نه راه پیش، نه چاره دیگری مگر آنکه تسلیم شویم و اطاعت نمائیم، هم در گفتار و هم در رفتار و یا در دین و نیز در سیاست. امام خمینی نه تنها تخت و تاج شاهی را در هم شکست، بلکه شمشیر برگرفت و تمام گرایشهای سیاسی دوران مدرن از ملی مذهبی گرفته تا لیبرال دمکرات و کمونیسم را تار و مار نمود و جامعه را از وجود سیاست ورزان گوناگون و دگر اندیشان  پاک ساخت.  
تنها آنهاییکه رشته ها ی علائق و احساسات خود را از دین حاکم بر جامعه نبریده اند، حقیقت را بر نتابیده و نسبت به نفی و نقد دین دچار غیرت و تعصب میشوند، از نگریستن در چهره اسلام، خود داری و از کفر گرایی، رد خشونت و کین خواهی، امتناع میورزند، اصلی که تهی از معنا و مفهوم است نزد جنبش های اسلامی، اعم از امامگرایان و یا خلیفه گرایان، از داعشی گرفته تا بوکوحرامی. یعنی که چه بسا، بسیارند آنان که نه اسلام و آموزشها و قواعد و مقرارت شریعت را مسئول برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری میدانند و نه  خشونت و کین خواهی را برخاسته از ذات اسلام میپندارند. که تاریخ بشر همیشه بر پاشنه خشونت و کین خواهی گردیده است، چه ضروری زندکی و نظم اجتماعی ست. همیشه فرمانروایی بوده است و فرمانبری.  چه تعجب که هنوز از دامن دیکتاتور رها نشده، استبداد مضاعف دین و قدرت را در آغوش کشیده ایم.
 بطور کلی جامعه ما هنوز آماده نیست که به چهره زشت و کریه دین اسلام همانگونه که در حکومت ولایت و جنبش ها اسلامی مثل داعشی ها و القاعد و النصره بازتاب مییابد بنگرد. تمام کشورها و یا جنبش هایی که پرچم لا الله الا الله را بر افراشته اند، همه اراده الله را بکار میبندند. بهمین دلیل از ابزار خشونتبار بهره بر گرفته تا زمان را از سپری شدن و حرکت به پیش  باز دارند. ولی فقیه تکنولوژی هسته ای را نمیجوید که بر دوش آن بسوی آینده پرواز کند، بلکه بعکس رویای  پرواز به گذشته را در سر میپروراند. ولی فقیه با شیطان بزرگ دست بگریبان شده است و میشود که در پس سلطه ستیزی، سلطه افکنی خویش و جنایات و خونریزیهایی که در درون مرتکب شده است پنهان سازد. گویی دادگاه های مرگی که در آغاز انلقلاب جوانان بیشماری را در سراسر کشور بجوخه های اعدام سپردند، نیز قتل عام در زندانها و قتل های زنجیره ای  پنهان شدنی اند. هرگز!
آنان که دهان سخن باز نکنند مگر بفرمان الله، هنوز حاضر نیستند باور کنند که شریعت اسلام، طناب داری ست که بر گردن قهرمانان جوان ایرانی بجرم "محاربه " با خدا و یا روزانه بگردن انسانی در ملا عام، بعنوان جرم و گناهی که دور از چشم هر شاهد و ناظری، پشت درهای بسته ثابت شده است، افکنده میشود.. که شریعت  آن تیرهای غیبی بودند که معترضین به انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88 را از پای در آوردند،. که شریعت آن تیر غیبی بود که ندا آقاسلطان، نماد زیبایی و صلح و صفا را بخاک و خون کشاند.  که شریعت آن بازجویی ست که شکنجه و تجاوز به معترض و مخالف و دگر اندیش را متوقف میسازد تا مراسم طهارت و وضور را بجا آورد و در برابر الله، خداوند یکتا و یگانه با قیام و قعود، با رکوع و سجده های طولانی، مراتب حقارت و خواری خود را با نیتی پاک و مطهر بجا آورد. که شریعت اسلام آن باتومی ست که بر سر فرد و یا افرادی فرود میآمد که رای خود را مطالبه میکردند و میکنند. که شریعت اسلامی، گشت های ارشادی ست که لحظه ای از تجاوز بحق و حقوق شهروندان تحت پاسداری حجاب و برقراری امنیت اخلاقی، باز نمی ایستند. که شریعت، حجاب اسارت ست که در پناه آن زن باید خود را از چشمان نا محرم، چشمان آلوده به حرص و شهوت مردان، پنهان دارند. که شریعت، قصاص است و سنگسار، مجازاتی سخت خشونت بار و بیرحمانه، بجا مانده از دوران بدوی بشریت. که شریعت دشنه ی تیز نواب صفوی بود که بر پیکر احمد کسر وی فرود آمد و آمپول هوایی بود که بدست حسین شریعتمداری در رگهای سعیدی سیرجانی، در "خانه امن " تزریق و نفسش را در سینه برای همیشه حبس نمود. که شریعت فتوای مرگ سلمان رشدی ست بجرم اندیشدن و گفتن که شریعت نعره الله اکبری است که همراه گلوله های کلاشینکف در سینه  شارلی ابدو، مظهر آزادی بیان در جامعه فرانسه، نشت جامعه ایکه بر ساخته شده است بر بنیان آزادی و شناخت حق و حقوق انسانی. که شریعت آن چاقوی برنده ای بوده است  که فروهر ها، شاهپور بختیار ها، فرخزادها را با آن قصابی کرده اند و یا آن دست غیبی ست ک محمد مختاری و محمد جعفر پوینده ها و بسیاری دیگر از قربانیان قتل های زنجیره ای را از خانوده و ملت ربوده و نابود ساخت است. که شریعت آن اسید سوزنده ای ست که آمران به معروف و ناهیان از منکر، در چهره زنان میپاشند که با تخریب و نابود سازی زیبایی، نظام تسلیم و اطاعت را نهادین سازند، مبادا که آزادی روزی از زیر ابرهای تیره بیرون آید. آری  شریعت، سیاست است نه عبادت، خشونت  است و نه رحمت، شمشیر است و تنبیه و مجازات، نه عفو و بخشش و مراعات. این است کفر گرایی راه رهایی و آزادی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه


تقدس
 از جهل بر میخیزد



ما ایرانیان اسلام مذهب  برای  یک چیز، بدون استثنا، بیش از هر چیز دیگری، ارزش و احترام قائلیم. آنرا بالاتر و برتر از هر چیزی میدانیم. در زربفت ش می نهیم و رفیع ترین جایگاه را بآن اختصاص میدهیم. بدان نزدیک میشویم، با دست و دلی پاک، با خضوع و خشوع. هستند بسیاری از چیزها، مثل منافع گوناگون مادی و معنوی، دشمنی و خصومت ها و  تضاد های قومی و منطقه ای و طبقاتی که ما ایرانیان را  نیز مانند مردم سایر جوامع دنیا از یکدیگر جدا و بر علیه یکدیگر می شوراند. در یک چیز، اما، باهم شریک هستیم و شباهت به یکدیگر داریم. که آنهم نیست چیزی مگر باور و ایمان بیک جلد کتاب بنام قرآن مجید، که الله، خداوند یکتا و یگانه، از آسمان بزمین فرستاده است.
درست است، اين کتاب مثل تمام کتابهای ديگر از کاغذ و مرکب ساخته شده، به زير ماشين چاپ رفته است، و به لحاظ وزن و اندازه و نيز نمای ظاهر، چندان تفاوتی با ديگر کتابها ندارد. کتاب قرآن، اما چيز ديگری ست. در طول تاريخ ، هرچه کتاب انتشار يافته است از انديشه بشر تراويده و بزبان بشر نگاشته گرديده است. حال آنکه باور بر آن است که کتاب قرآن تنها کتابی ست که بزبان الله نگاشته شده است. هر کتابی را زمان، ممکن است باطل و کهنه کند و از رونق بيندازد، ولی، قرآن کتابی ست نهايی و ابدی، زمان را در آن هرگز نه نفوذی ست و نه اثری. کلمات و عبارات ش همه ساخته و پرداخته خداوند یکتا و یگانه است و آسمانی. در اثبات خود قرآن گويد که اگر جن و انس همه با هم جمع شوند، نتوانند بسازند عبارتی همچون يکی از عبارات الهی. ناشران در انتشار کلام الهی از هيچگونه آرايش و پالايشی يا سرمايه و هزينه ای دريغ نکنند و هر صفحه اش را به نقش و نگار بيارايند و هر حرف و زير و زبر و ضمه ی سخنان الله را با زر به تزئين در آورند.
بر خلاف کثرت انتشار و حضور اش در هر خانه و کاشانه ای، ديگر، کتابی نیست.قرآن کتابی نيست برای خواندن و فهميدن بلکه کتابی ست برای دلبستن بآن، دلبستن به نیرو و اقتدار آسمانی آن، برای برآوردن حاجتها ست، نیز برای ممکن ساختن ناممکن ها و  سپردن بدان بیم ها و امیدها . بعضا نسخه های کوچک و مينياتوری آن را  در جيب شان، روی قلب خود نگاه دارند و يا به گردن خود آويزان کنند تا خود را از هر گزندی مصون بدارند. قرآن را هم بر سر عروس و داماد گيرند و هم در پناهش مسافر را روانهء سفر کنند. هم  در سفره عقد  و نکاح حضور دارد و هم در صفره هفت سين عيد نوروزی، هم هنگام مرگ و نابودی و سوگواری؛ هم در بستن قرار داد تجاری، هم در هنگام تنبيه و مجازات و هم در انتقام ستانی و کيفر نهائی، يعنی که در مراسم بدار آويختن و تیر باران جان و تن انسانی. مراسمی نيست در زندگی اجتماعی که سرگيرد يا به انجام رسد بدون حضور کتاب قران و يا قرائت کلماتی چند از آن. هيچ نامه ای، عقد و قراردادی، سند و مدرکی وجود ندارد که با نخستين عبارت اين کتاب، با «بسم الله» آغاز نگردد.
آری، برای همه چیز و همه کس هست، قرآن، حتی برای خواندن، اما، نه برای فهمیدن. بويژه برای ما ايرانيان که الله سخن گويد با زبانی بیگانه، در بهترين وجهش، شويم طوطی و تکرار کنيم آنچه رسد به گوشمان. همین خوانش طوطی وار است که متولیان دین تشویق و تبلیغ میکنند و احادیث و روایات نقل کنند مبنی بر نکو داشت خوانش طوطی وار قرآن که هموار نماید راه رسیدن به بهشت و رستگاری. که نباید نگران فهمیدن سخن الله بود چه رحمت ها بر شما نریزد تنها اگر کلمات الله را برزبان برانی.
 البته، که گرفتی بر ما نیست،عالمان دین میگویند، اگر ناتوان از خوانش و فهم قرآن هستیم. چرا که بشر کجا و آن معانی عظيم و مفاهيم عميق و سنگين و راز انگيز کلمات الهی کجا ! بشر حقير تر از آن است که بفهمد، چيست و چه معنی دهد گفتار خدائی.  نخستین سوره قرآن را همگان در رکعت های نمازهای روزانه، حد اقل 17 بار بر زبان رانند و تکرار کنند، اما، هرگز کوشش نکنند که بفهمند آنچه را که بزبان میرانند با قطره ای کنجکاوی و یا با ذره ای تردد و تامل. مسلم است در نزد آنان که "بندگی " و    "عبودیت " نیکو و بنیان اخلاق اسلامی ست د، مهم نیست اگر خداوند یکتا و یگانه در نخستین سوره قرآن انسان را حقیر و ناچیز بشمار آورد و به تسلیم و اطاعت فرا خواند. آقای حاج عبدالمجيد صادق نوبری در ترجمه يکی از آيه های سوره حمد، می نويسد که: بنده در برابر خدا اعتراف به تسليم و اطاعت ميکند و ميگويد::
در نهايت اطاعت و ذلت تو را می پرستيم و تو را معبود خود قرار داده جز تو ديگری را برای عبادت خود شريک قرار نمی دهيم و منحصرا از تو در جميع امور کمک ميطلبيم و از غير تو چيزی نمی خواهيم. (قران مجيد ترجمه فارسی، ص 2)

مسلم است که ذلت و خواری و حقارت در برابر الله بسی بسیار نکوست. البته که الله نمیتواند اکبر باشد اگر انسان را اصغر، نادان حقیر و ناچیز بشمار نیاورد. خدایی الله بر ذلت و خواری بشر بنیان نهاده شده است.  استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائی مؤلف تفسير الميزان در تعبیر نخستین سوره قرآن، سوره حمد اظهار میدارد که:
...که از وضع آيات اين سوره، مخصوصا بقرينه توجه از غائب به خطاب در اياک نعبد و اياک نستعين(۳) ظاهر ميشود که اين سوره در واقع کلام بندگان است در مقابل خدا، يعنی خداوند روش بندگی و ستايشی که شايسته مقام او است به بندگان خود ميآموزد، و شاهد زندهء اين موضوع همان جمله است "الحمدلله " است. چرا؟ زيرا: ستايش و حمد خدا در واقع توصيف او است در حالی که خداوند از توصيف تمام توصيف کنند گان منزه است همانطور که ميفرمايد سبحان الله عما يصفون، الاعباداله المخلصين..."( تفسيرالميزان، جلد اول،ص ،
بنا بر تفسیر استاد علامه طبا طبائی خداوند یکتا و یگانه بشر را خلق کرده است که بنده او باشد. زبان بنده،  قاصر و ناتوان است و محدود و متناهی، نمیتواند الله را بگونه ای حمد گوید که در خور شان عظیم وی باشد. بندگان کمتر از آنند که حمد و ستايش شان را الله پذيرا شود. بايد همانگونه خداوند بی همتا را حمد و ستايش کند که او امر فرموده است. در سوره حمد، خداوند "روش"  حمد و ستایش خویش را به بشر میآموزد. چه بشر در منظر الله توانا به تقلید است نه تعقل. حال براستی چه انتظاری میتوان از بشری داشت که روزانه 17 بار در "نهایت  اطاعت و ذلت " پیشانی بر آستانه خداوند سائیده و به خواری و حقارت خود اعتراف نماید. آیا میتوان انتظار خرد ورزی، استقلال و خود گردانی از چنین بشری داشت؟ آیا میتوان از او انتظار داشت که خرد بکار گیرد و خود بجوید و کیستی و چیستی خود را بفهمد؟
 آقای دکتر راميار، مؤلف تاريخ قرآن (1362)، وصفی که از قرآن بدست میدهد، هرچه بیشتر آنرا از دسترسی خارج میسازد، چه به آن نیرویی راز انگیز و افسانه ای نسبت میدهد غیر قابل فهم افراد بشری، چرا که قرآن از ذات الهی برخاسته است و بدون واسطه در روح و روان بندگان خدا نفوذ نموده و آنها را به تسخير خود در آورده است و ميآورد. کدام سخن را ميتوان در تاريخ يافت که نفوذی چنين گسترده در ابنای بشری داشته باشد. آقای دکتر، با اطمينان و بدون کوچکترين شک و شبهه ای اعلام میکند:
اين کلام خداست، اين سخن پرودگار جهانيان است، اين کتاب خداست و از ذات او تراوش کرده از مصدر جلال و عظمت کبريائيش بر مهبط وحی الهی نزول يافته، بر دل پاک ترين پاکان جهان نقش بسته و دو لب مبارک فرخنده اش بدان مترنم گشته، دل گروندگان حافظش شده و دست توانای مؤمنان نقش نگار دفتر و ديوانش گشته، مونس عزيز شبهای دراز شب زنده داران کوی دوست بوده، واسطه و راهنمای راز و نياز پرستندگان و راه گشای دلدادگان طريقت حق بوده، آشنای ذات او است و از او سرچشمه گرفته، و اين خود او تعالی است که حافظ و نگهبانش است (تاريخ قران، ص، د، ۱۳۶۲).

البته شاهد مدعای آقای راميار کس ديگری جز خود او نيست. شيفتگی وی، گويا او را از ارائه هر دليل و مدرک و سندی برای اثبات ادعای خود بی نياز ساخته است. او تخيلات مبالغه آميز و رمانتيک خود را جايگزين تاريخنگاری ميسازد.  وی فرضیات و باورهای خود را چنان ارائه میدهد، گویی حقیقت اند و در آن چون و چرایی نیست. آقای دکتر فراموش کرده است، که زبان عربی، زبانی که الله با آن سخن میگوید، برساخته دست انسان است، از مغز انسان تراوش کرده  و در پاسخ به نیازهای مادی و اجتماعی انسان رشد یافته است. افزوده بر این «الله » خود یک کلمه عربی ست، پیش از آنکه محمد آنرا بر خدای خود بنهد،  نام یکی از بتهای کعبه بود که مردم آنرا پرستش میکردند. یعنی که  قبل از آنکه الله زبان عربی را برای انتقال امیال خود به بندگان، بر گزیند، اعراب نسل پس از نسل  آنرا پرورانده و بارور ساخته بوده اند. بهمین دلیل بازتابنده رسم و رسوم و آداب و عادات و روش زندگی آنان، بویژه زندگی محمد از زمان بعثت تا رحلت است.
نیز، گویا آقای دکتر چشم بر این واقعیت تاریخی هم بسته است که اعراب باديه نشين، يعنی اولين مردمانی که بايد گيرنده جزئيات قرآن بشمار آيند، پيام و پيامبر خدا را به باد تمسخر میگرفتند و به ادعای پیامبر اسلام مبنی بر ولایت و رسالت الهی، همچون هذيانی مینگریستند که از مغز بيماری بر خاسته است. هم آنها بودند که پيامبر را برای ارائه سند و مدرک ادعای خود چنان تحت فشار قرار دادند که فرستاده خدا ناچار شد شبانه برای بقای خويش از مکه پا بگريز بگذارد و به مدينه بکوچد. کلام قرآن البته در مدینه پس از شکست قریشی ها در بدر، اقتدار خود را کسب میکند و فرا خوانی میشود در سوی تسلیم و اطاعت. در واقع مبارزه بمنظور برقراری فرمانروايی «الله» از بدو ورود اولين آيه های قرآن آغاز گرديد و در تمام دوران رسالت نيز ادامه يافت. قرآن در واقع بازتاب مبارزه رسول خدا با آنهايی ست که به یکتایی و یگانگی الله در دل تردید داشتند و از تسليم و اطاعت به اراده وی  سر باز زده و به فرمانروايی الله «نه» گفته اند، یعنی مشرکين، کافرين و منافقين. بهمین دلیل قرآن مقدس آنها را محکوم به عذاب اليم و یا سوختن در آتش دوزخ تا ابد نموده است. آیا جنبشهای اسلامی از حکومت آیت الله ها و طالبان ها گرفته تا داعشی ها و بوکو حرام ها، به ندای کلام الله پاسخ نمیدهند وقتی سر انسانها را همچون گوسفندان قربانی از تن جدا میسازند. اگر این جنبشهای اسلامی بندای قرآن پاسخ نمیدهند، بندای کدام آئین که چنین خون میریزند دست به خشونت و انتقام ستانی میزنند؟
بر خلاف ادعای دکتر راميار، قرآن شايد تنها کتابی باشد که برای حفظ و نگاهداريش، چه جنگها که به پا نشده است، چه خونها که ريخته نشده و چه سرها که بر زمين نغلتيده و چه زمزمه های نفی و نقد در نطفه خاموش نگردیده اند و هنوز هم.  پس از گذشت چهارده قرن، هنوز هم نتوانی در کتاب قرآن ذره ای ناخالصی بيابی. وای اگر در آن چيزی بيابی ناسازگار با حرمت و سرشت خدائی، با عقل و خرد نقصان ناپذير الهی، هرچند کوچک و ناچيز، کنفیکون شود جهان و بر سرت ويران گردد. کفن پوشان و قمه کشان به بيرون جهند و جان بر کف آماده که خون بريزند و سر بر زمين افکنند. بی جهت نيست که عز و احترام و تقدس اين کتاب هميشه در افزايش بوده است و قدرتش لايزال مانده است. چرا که در باره آن چيزی بجز حمد و ستايش هرگز نتوانی بزبان آوری. دفاع از اقتدار و عظمت اين کتاب، چه با تيغ و تازيانه، و چه با مبالغه و گزافه گوئی، و چه با مطلق و چون چرا ناپذير ساختن آن با ابزار تفسير و تاويل، سبب گشته است که جلال و جبروت قرآن در ذهن دينداران خوش باور به عرش اعلا رسيده و باور و ايمان آنها را به عدم عقل و خرد لازم برای درک و فهم گفتار الهی تحکيم و تشديد نماید. روشن است که نادان و نا آگاه را راهی جز تسليم و اطاعت و تقليد و تبعيت نيست. آیا این نبوده است سرنوشت ما ایرانیان؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۴ مهر ۱۰, جمعه

قوم لوط،

اخلاق انحرافی و

خروج امام عج از غیبت






آیا زمان ظهور امام عج فرا نرسیده است؟ ما منتظر او هستیم. او در انتظار کیست؟ آیا منتظر ظلم و ستم، فساد و فحشا، نادانی و بینوایی، انحطاط و تباهی بیشتر است؟ در حالیکه وضع موجود  بسی بسیار شباهت دارد با شرایطی که بنا بر روایت قرآن، کتاب مقدس و آسمانی، قوم لوط در آن زندگی میکردند. لوط ها چنان دچار "اخلاق انحراقی" شده بودند که الله ناچار میشود باران سنگ برآنان ببارد. آیا میتوان طوفان های ریزگرد را به ناخشنودی الله از استیلای اخلاق انحراقی بر جامعه نسبت داد، نه هر جامعه ای بلکه جامعه مقدس اسلامی، جامعه ایکه 36 سال است که بر آن "معنویات  و "ارزشهای اسلامی " حاکم است، استیلای اخلاق انحرافی، برغم اجرای احکام و قواعد و مقرارات شریعت اسلامی، برغم برپا داشتن مراسم اعدام و شلاق زنی در برابر چشمهای پیر و جوان و خردسال، برغم گشت های مقدس ارشادی، اسید پاشی ناهیان بمعروف و منکر، برغم بگیر و ببندها، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه و جریمه های نقدی و جمع اوری آنتن های ماهواره ای، بدون تردید، خشم الله را بر می انگیزد. از همین روی با گسیل طوفهای شنی، الله دست بانتقام ستانی از بندگان گناهکار خود میزند. بدانکه، خشم الله ویرانگر است، اگر مرتکب تمرد و سرپیچی شوی. یعنی که همچون مردم ایران هدایت پذیر نباشی و از "راه مستقیم " روی بگردانی بهر قیمتی.
خطبه خوانان جماعت جمعه، علما و فقها، نوید دهندگان ظهور امام عج هستند که پیوسته از شیوع گناهکاری، بویژه     "بد حجابی،" بر فراز منبر و درس های حوزه ای، دست شکایت بآسمان بردارند و ناله سر دهند. آنها مصائب طبیعی از جمله سیل و زلزله و خشکسالی را بمیزان  گناهکاری در جامعه نسبت داده و میدهند. بعبارت دییگر، مصائب طبیعی، مصائبی ویران کننده و خانه براندز، مصائبی با تلفات و کشتار بسیاری از انسانها، غالبا از قشر بینوای جامعه ناشی میشود از خشم خداوند یکتا و یگانه، الله.  آیت الله ها و مجتهدین 
آگاه به اراده الله هستند که بما از خشم الله خبر میدهند. چه آنها دانا به امیال الهی اند.

البته تنها خطبه گویان، آیت الله ها و فقها نیستند که از خشم الله سخن میگویند، بلکه هستند بسیاری از 
دانشمندان غیر حوزه ای همچون کارشناس بزرگ علوم استراتژی، آقای "دکتر" حسن عباسی که بر آن عقیده اند علت خشکی آب دریا ها و رودخانه های کشور را باید در بالا رفتن سطح گناهان و معاصی، جستجو نمود. گویا نزدیک به چهار دهه حکومت شریعت و شمشیر، حکومت اخلاق و ارزشهای اسلامی  را بسنده نیست که از فراگیرشدن معاصی و اخلاق انحرافی جلوگیری بعمل آورد.

آری، آیت الله ها و پاکدینانی همچون استراتژیست معروف آقای عباسی حق هم دارند که از فراگیر شدن 
معاصی و خشم الله سخن بگویند، چرا که این کشور مقدس اسلامی بسوی سقوط در منجلاب اخلاق انحراقی رهنمون است. شهدای عزیز در گور تنک و تاریک خود از درد، شب و روز بخود می پیچند و از پشیمانی نزدک است گور را شکافته از آن به بیرون بجهند. بدحجابی رواج پیدا کرده است، آنگونه که خانمها "روسری های قیطانی" بسر کشیده و موی خود افشان، رخ پالایش و مانتوهای رنگین و تنگ و کوتاه به تن کنند، برجستگی های پیکر خود را نمایان، در معرض نگاه مردان حریص و تشنه لب قرار دهند. مردان بجای سختکوشی و مبارزه با کافران وشیاطین جهانی، بطور مستحجنی تحریک شده و انرژی خود را نه در راه آبادی و آبادانی بلکه در سوی لذت جویی و لهب و لعب،  بیهوده بباد میدهند.

فحشا و تن فروشی بیداد میکند. آری، آیت الله ها دروازه قزوین ها را بآتش کشیدند، اما، جامعه را بیک فاحشه
 خانه زیر زمینی تبدیل نمودند. هم اکنون سن خود فروشی طبق آمار رسمی به زیر 13 سال کاهش یافته. از همه کفر آمیزتر پیوستن زنان شوهردار به زنان خیابانی ست، آنهم با اطلاع شوهر. 60 درصد زورگیری میان مردان صورت میگیرد. مقاماتی که این آمار را انتشار میدهند خود اعتراف میکنند که این ارقام بهیچ وجه بازتابنده میزان و درجه فحشا و روابط تنی در میان هم جنسان در جامعه نیست، وضعیت وخیم تر از آن است که این ارقام بیان میکنند. آیا وضع موجود یاد آور اخلاق انحرافی ای که گریبان قوم لوط را گرفته بود، نیست؟

آری، امروز جوانان این مرز و بوم از "جهاد " و "شهادت" در راه آرمانهای "اسلام ناب محمدی" دست بر داشته و هم اکنون همه به مواد مخدر آلوده شده و افیونی گردیده اند. در حالیکه این جوانان بمانند گذشته باید در میدانها جنگ با کفار جهانی، همچنان حماسه آفرینی میکردند و پوزه دشمن نابکار را بخاک میمالیدند. اگر بدود و بنگ آلوده نشده باشند، جوانان امروز فریب شیطان خورده  و در دامن ننگ آلود فرهنگ و هنر استکبار گرفتار شده اند و دانسته یا نادانسته با دشمنان اسلام ناب محمدی همکاری میکنند.
برغم حضور گسترده نیروهای بسیج و امنیتی، اسلام آمریکایی در شرف پیروزی ست،. جامعه را با توزیع گسترده موزیک و آواز و رقص و دی وی دی های مستحجن دل آشوب کن، از طریق شبکه های ماهوره ای و اینترنتی، فیس بوک و یوتیوپ بمباران و هرزگی را در تمام خانه ها باب نموده و میکنند. برهنگی همه جا را فراگرفته است. هم اکننون زندان ها پر است از جوانهای رقاص.  یک وقتی جوانها بجرم حمل اسلحه دستگیر میشدند، امروز همه بجرم رقاصی، بجرم لباسهای هرزه، شلوارهای پاجه تنک و موهای پارافین زده. همچنانکه فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، سردار حاج قاسم سلیمانی گفته است: "اگر در زمان جنگ با یک مین رو به رو بودیم امروز فرزندان ما تا به دانشگاه برسند با ۵۰ مین رو به رو هستند." بنگر دامن گسترده معاصی را در آنجا که شریعت و شمشیر اسلامی و نیز خشونت و انتقام ستانی الهی، حاکم است.

آنچه شرایط را بحرانی ساخته و خروج امام عج را از غیبت ضروری نموده، آنست که اخلاق انحراقی، مردم را متقلب، دودوزه باز و فریبکار ببار آورده است. اخلاق انحرافی بگونه ای در آنها رخنه نموده است که برای منافع مادی آماده اند که دست بهر کاری آلوده نمایند. از دولت میدزدند، ازیکدیکر میدزدند، رشوه میدهند و رانت خواری میکنند. دست بغارت های بزرگ و چپاولگری میزنند. به یکدیگر خشم و نفرت نشان میدهند، بیکدیگر ناسزا میگویند،   با یکدیگر گلاویز میشوند، اگر کشته ای بجای نگذارند، دهان یکدیگر را خون آلود میکیند. بی جهت نیست که "کلینک های خشم" راه اندازی میکنند، از پشت بیکدیگر خنجر میزنند، بیکدیگر دروغ میگویند، چشم دیدن یکدیگر را ندارند، حسادت بینایی را از آنان سلب کرده است. دهان معترض را میکوبند و مذبوحانه قیافه های حق بجانب بخود میگیرند تا بلکه لقمه نانی بکف آورند و در حقارت بدندان بکشند. این رخنه شیطانی آمریکا ست که این گونه مردم را به تباهی و انحطاط کشانده، مادی گرایی و لذت پرستی را بر دل وجان امت شهید پرور مسلط گردانیده است.

همانا که زمان خروج از غیبت فرا رسیده است. این رفتار گناه آلود مردم است که ظهور امام عج را فریاد میزند. بدون شک، در صورت ظهور، امام داوزدهم نخست به خدمت حضرت ولایت شرفیاب شود و او را سپاس گوید که برای خروج وی از غیبت شرایط را مهیا ساخته است

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi