۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه

حکومت شرع
و ویروس کرونا!



جامعه ما هماکنون جامعه ای را ماند گویی که نفرین زده است و مورد خشم و ناخشنودی خداوند یکتا و یگانه، الله واقع گردیده است. هر روز از راه مصیبتی میرسد، مصیبت روی مصیبت تلنبار میشود. آیا افزودن ویروس کرونا بر بار سنگین مصیبتها، پشت ملت را نخواهد شکست و تاب و توان تحمل مصییبت دیگری را ملت خواهد داشت؟ اما، این مصیبت، از آن مصیبتهایی نیست که دهان بر بندی و ناله ای بر نیاری تا بی سر و صدا خروج یابد. چرا که کرونا عارضه ای ست وا گیر. همین بس که مبتلایی ناشناس، بدون آگاهی، چندین نفر را آلوده کند، به چشم بهمزدنی کنترل ویروس میتواند از دست خارج گردد.

البته که مبارزه با این مصیبت، امر دشوار و پیچیده ای نیست، مشروط بر آنکه بدست کارشناسان و متخصصان سپرده و دیگر نهادها دولتی و غیر دولتی را مجهز ساخت تا در حمایت ازکادر بهداشتدارن مجرب بسرعت نیازهای انها را پاسخ دهند.

اما، چرا ظهور ویروسی، در حکومت اسلامی، مثل بسیاری دیگر از مسائل به یک مصیبت بزرگ تبدیل میشود؟ پاسخ آن است که ما در جامعه ای زندگی میکنیم که بظواهر مدرن آراسته گشته است، حال آنکه در واقعیت در جامعه ای زندگی میکنیم که "شرع" بر آن حاکم است، جامعه ایکه برغم ظاهرش یک جامعه سنتی ست، یعنی جامعه ایکه روی بگذشته دارد: برای بازگشت به گذشته تدارک می بیند نه برای آینده. اندیشه به آینده است که برای برخورد با مسایل احتمالی برنامه ریزی و ممارست و تمرین میشود تا قبل از وقوع  فاجعه و پیش از تخزیب و ویرانی، به مقابله با آنه برخیزند. عدم آمادگی برای مقابله با بلایای آسمانی، مثل سیل و زلزله و بلایای انسان ساز مثل، آلودگی هوا و مصرف آب و بیابان زایی غیره و غیره به مصیبت تبدیل میشود و سایه شومش را بر جامعه میافکند.

بنابراین، در جامعه ایکه شرع بر آن حاکم است، قواعد و قوانینی بر تمامینت جامعه سلطه افکنده است که زائیده عقل و خرد انسانی نیست و برخاسته نه از شرایط معاصر بلکه از دوران بادیه نشینی بشر در یکهزار و چهاردصدال پیش از این است. مثلا، شرع برآنست که ولایت فقیه آسمانی ست. "بیعت" با او و "تسلیم " و "اطاعت" از او یک وظیفه شرعی ست. و در سطح دیگری این شرع است که میگوید اماکن مقدس، ضریح های امامان و امامزاده، نه تنها به ویروسهای کشنده آلوده نمشوند بلکه خود شفاه دهنده این و همه ویروس های دیگر اند.

مبادا، دروازه زیارتگاهها چند روزی برروی زیارتگران بسته شوند تا سبب گسترش این ویروس خطرناک نشوند. جان فدای امام! افتخار هم از این بالاتر؟ این یک حکمی شرعی ست که میگویند یکی ست با حکم عقلی.

البته که انکار حقایق و یا وارونه ساختن و مصادره آنها، پدیده تازه این نیست در یک جامعه شرعی. چون در جامعه شرعی همه چیز سیاسی است و امنیتی. وگر نه چه نیازیست به انکار و وارونه سازی حقایق. هر آنچه که از شرع برخیزد، مهم نیست چقدر خلاف "قانون" و یا "عرف،" البته که مشروع است. وزیر بهداشت و معاونانش، رئیس جمهور و سخنگویش حتی ولایت فقیه، همه بنوعی در انکار وجود و شیوع ویروس کرونا شرکت کردند، همچنانکه در انکار کشتن بیش از 1500 نفر در آبان ماه گذشته  فعالن نقش بازی نموده و با مهارت دست بفرا افکنی زدند.

آقای امیر طاهر، روزنامه نگار و پژوهشگر معروف، بر آنست که آنچه در جمهوری اسلامی میگذرد ناشی از عدم مدیریت و نظم و سازماندهی و رهبری و یا دولتی منسجم و منظم و سامان یافته است، دولتی که در تبیعیت از مقررات مدون نظام بروکراسی، تعریف وظایف، توزیع و و تعین مسئولیتها، سازمان یافته باشد.

اگرچه ساختار چنین دولتی بازمانده از دوران شاهی هنوز بوظایف خود عمل میکند، اما، نه آنگونه که در جزوه و یا کتابی تدوین شده باشد بلکه انگونه که شارع شرع، حاکم میخواهد.. بعبارت دیگر، بحرانها، مصیبتها و مشکلاتی که نظام ولایت با آن روی در روی ست، لزوما ناشی از عدم دولت و ناتوانی قشر روحانیت در سازماندهی یک دولت نیست، بلکه ناشی از دولتی ست که بر اساس قوانین و مقررات شرع به چرحش در میآید. یعنی که بخش جمهوریت حکومت که سه قوای ظاهرا جدا از یکدیگر مقننه و قضائیه و مجریه را در بر میگیرد، برخلاف نقش مردم در گزینش رئیس جمهور و نمایندگان مجلس اسلامی، همه ملتزیم به اراده ولایت فقیه اند.

این بدان معنا نیست که نظام ولایت بجای یک دولت دارای دو دولت است یکی دولت سنتی برهبری ولایت فقیه که بدان بیت رهبری رجوع میشود و دیگری دولت جمهوری است که وظیفه اصلی اش مخدوش نگاهداشتن توزیع وظایف و مسئولیتها ست. این بدان معنا ست که وزیر بهداشت خود بخوبی بوظایف و مسئولیتهای خود آگاه است. اما، مثل همه بلند مقامان نظام، نه میتواند دهان خود بآزادی بگشاید و نه میتواند مسئولیتی را بپذیرد که در خارج از حوزه اقتدار او تعریف گردیده است. یعنی که آنجا که شرع حاکم میشود، براحتی میتواند حکم برخاسته از عقل محاسبه گر را باطل نموده و تابع مقرارت شرع کند، مقرارتی که بسته به سلیقه شارع و حاکم شرع دارد. همه مصیبتها از دولت شرع بر میخیزد نه از عدم دولت.

 بنا براین، ما در جامعه ای زندگی میکنیم که همه قوانین برخاسته از عقل بشر را بدور میریزند تا "شارعان،" فقها، علما بر آن حکومت کنند، تمام ناکارآمدیها، تمام ضرر و زیانهایی و تخریب و ویرانی کشور، ورشکستگی اقتصادی و همچنین ضربات سنگیینی که بر اقتصاد ممکلکت وارد شده و جامعه را دچار دشواریهای معیشتی ساخته است، همه ناشی از حکومتی ست که در راس آن ولایت فقیه قرار گرفته است. این در واقع چوب شرع است که بر پیکر ملت فرود میآید. مگر نه اینکه این شرع است که حجاب را اجباری ساخته و قوانین جدایی و تبعیضات جنست را نظم حاکم بر جامعه ساخته است. بر اساس شرع است که گشتهای ارشادی و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی بخود شکل گرفته اند. از راس تا ذیل همه از سربازان امام اند. البته که شرع است که سیاست امریکا ستیزی و غنی سازی هسته ای بهر قیمیتی به منصه اجرا در میآورد. 

بعبارت دیگر، در برخورد با آفت کرونا نیز باید نقش شرع و منافع حکومت شرع را در نظر گرفت، همچنانکه حکومت شرع در ارائه امار کشته شدگان طفره واز ارائه حقیقت در سرنگونی هواپیمای اوکرانی خوداری کرده است،در پنهان سازی ویروس کرنا و انتشار آن بخاطر منافع شرع از انحراف اذهان عمومی از هیچ دریغ نکردند. بنابراین تحریف حقیقت و یا دروغ محض در حفظ منافع شرع که هم اکنون یکی ست با منافع سیاسی نظام، پدیده ای تازه نیست. پس همیشه باید بخاطر داشته باشیم که ما قبل از هرچیز با شرع طرفیم. که ما چوب شرع را میخوریم، چوب قواعد و مقرارتی برساخته دست فقها و علما در سوی اسارت و بندگی انسان و به تعطیل کشاندن عقل و خرد او. لذا، تا شرع، برجامعه حاکم است، فریب و ریاکاری، مکر و نیرنگ جامعه را بسوی تباهی و زوال به پیش میراند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

کدام قانون؟

کدام شرع؟







سالگردها، بویژه سالگرد پیروزی ها و یا شکست ها، فروپاشی یک نظام و ظهور یکی دیگر، فرصتی است
 برای بازنگری و ارزیابی گذشته و آنچه که بر زمان رفته است. چه فهم و درک گذشته، رمز فهم حال است وآینده.
 امسال تلویزیون بی بی سی فارسی تصمیم گرفته بوده است در فصل سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، زندگی قطب زاده، را در یک مستند به معرض نمایش بگذارد، داستانی بسی بسیار اسف بار، صعود و فرود او از سلسله مراتب قدرت، در عین حال داستان ساده انگاری و خام اندیشی. چرا که او دچار این توهم بود که چون در کنار آیت الله خمینی می نشیند و بعنوان یکی از مترجمان، سخنان وی را تحریف و به مطبوعات جهان مخابره میکرد، آیت الله  را "مدیریت" میکند، غافل از آنکه این آیت الله بود که او را مدیریت می نمود. امام، در قطب زاده ویترینی زیبا میدید که میتوانست مکنونات ضمیرش را در پس آن پنهان نگاه دارد. همیشه با لبخندی شیطانی بر لب سخنان تحریف شده خود را که از دهان قطب زاده خارج میشد مورد تایید قرار میداد.
همچنین، سایت بی بی سی چندین مقاله در باره سرنوشت محتوم قطب زاده بچاپ رساند از جمله، مقاله ای از روزبه کمالی(روزنامه نگار) تحت عنوان:
 صادق قطب زاده: اتهامات و محاکمات 'فرزند انقلاب
."
اینجا، قصد آن ندارم که به تحلیل این مقاله و یا مستند زندگی قطب زاده بپردازم. اما، در ارتباط با مقاله "اتهمات..." چندین تصویر از قطب زاده، از دادگاه و همدستان قطب زاده و دو تصویر از دو شماره روزنامه کیهان که از محاکمه وی خبر داده اند بچاپ رسیده است. تصویر روزنامه کیهان در 1 شهریور 1361، تصویری است که نظر این نگارنده را بخود جلب کرد. میتوان حدس زد که انتخاب تصویر این شماره کیهان بآن دلیل بوده است که خبر از "آخرین اظهارات قطب زاده در دادگاه انقلاب" میدهد و در ذیل آن، با قلم ریز ازوی نقل میکند که گفته است: "امیدوارم که خداوند توبه مرا بپذیرد." که این خود باید سندی بشمار آید مبنی براین واقعیت تاریخی که انقلاب فرزتذان خود را میبلعد. بهرحال، آنچه داستان قطب زاده را اسفبار و غم انگیز میکند، این نیست که او طعمه اژدهای انقلاب گردیده است بلکه آن است که قطب زاده با تمام زرنگیها و زیرکیهایش این فکر هرگز از مغزش خطور نکرد که با خدمت به خمینی نه تنها گور خود که گور آزادی و 
دمکراسی را هم میکند. اما، همچنانکه خواهیم دید، از این نقط نظر قطب زاده یک ملت را در کنار خود دارد.
درهمان تصویر کیهان(یکم شهریور1361) که در ارتباط  با مستند سازی مقاله "اتهامات..." بچاپ رسید
ه 
است، سر خط خبرها، با قلم درشت و توپر، به نقل قولی از امام خمینی اختصاص داده شده است، بدین شرح:
امام: اعلام میکنم که قوانین خلاف شرع  باید دور ریخته شود و کسی حق ندارد خلاف اسلام عمل کند.
در ذیل این خبر که در دو سطر کامل روزنامه جای گرفته است، عکسی از امام را می بینیم در حالیکه نگاهش غرق در افق فوقانی ست و در کنار آن چندین جمله (قلم ریز) دیگر هم از امام نقل شده است که فرضا بروشن ساختن منظور وی از گزاره بالا کمک میکند، مثل این جمله: حدود الهی معنایش این نیست که کسی که مستحق قتل است باو فحش بدهیم، این قصاص دارد. درسمت دیگر تصویر امام دو نقل قول دیگر بچشم میخورد بدین مضمون : قاضی باید در دو طرف قضیه قاطع باشد، بحسب شرع گناهکار را مجازات کند و اگر کسی گناهکار بوده بدون وقفه تبرئه کند  و در ادامه میگوید: عذر اینکه، به قانون عمل می کنیم علط 
است، کدام قانون؟ قانون مخالف با اسلام، قانون مخالف با شرع؟!

اگر بخواهیم بدانیم چگونه باینجا رسیده ایم، آنجایی که تاریکی سایه شومش را بر کشور گسترده و بهر سوی که مینگری، چیزی جز مصیبت و نکبت، فقر و فلاکت، جز فساد و فحشا، غارت های بزرگ و چپاولگری، جز قهر و خشونت، تبعیض و نابرابری، ستم و بی عدالتی نبینی، نهایتا باید ناشی از اظهارات و یا اوامر و فرامینی دانست که امام خمینی 37-38 سال پیش در باره چگونگی اجرای عدالت و شیوه های قضاوت و رسیدگی به پرونده ها بیان و صادر نمود، اوامر و فرامینی که زیرساخت نظام عدالت گردید و کارایی نظام عدل و عدالت را که معمولا لاک پشت وار به پیش میرفت، هرچه بیشتر کند و تنبل تر و فاسدتر نمود. جرا که مجریان عدالت هم باید موازین شرع را در نظر گیرند و به قانون نیز مراجه کنند در جستجوی پاسخ به معضلی ناشی از شرایط موجود  که در شرع یافت نشود. دشواری آنجاست که  بدرستی معلوم نیست کجا شرع بکار اید و کجا قانون، گزینیشی، البته که سلیقه ای و پیوسته سوء ظن برانگیز، شرایطی بس بسیار مناسب برای زایش "فساد" و یک بعدی ساختن نظام عدالت که تنها راه سریع توزیع عدالت را در تنبیه و 
مجازات، می بیند و زندانی های طولانی و بکار گیری اشد مجازات، در اسراع وقت و در ملا عام.

دادگاههای انقلاب، اگر بتوان نام دادگاه بر آن نهاد، از جمله دادگاه صادق قطب زاده بر بنیاد همین "فرمان"
 امام برپا گردید، دادگاهی که در آن متهم از هر حق و حقوقی، بویژه دفاع از خود محروم است. نه وکیل مدافعی حضور دارد و نا بازجو و بازپرسی. یک قاضی هست با کیفرخواستی که مفاد آن بدرستی روشن ینست که بر اساس چه اسناد و مدارکی و چه تحقیقات و بازرسی هایی تنظیم گردیده است. بعبارت دیگر، فرمان امام، چیزی نیست مگر فرا خوانی بسوی بی قانونی و پایمال ساختن قانونی که در فرآیند یک انقلاب بررگ اجتماعی، برشته تحریردر آمده است، قانونی که روابط ساختار قدرت با جامعه را قانونمند و حق و حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را برسمیت شناخته و نهادین میساخت.

باید اعتراف کرد که جانشین امام خمینی توانسته است که نظام "شرع" را جانشین نظام قانون نموده و پیوسته
 بدور ریختن قانون ادامه دهد. آیا نهادهای قانونگزاری تا کنون قانونی را برشته تحریر در آورده اند که از صافی شرع نگذاشته باشد. از قوای قضایی که بگذریم، عرصه ای از زندگی را نمیتوان پیدا کرد که در آن شرع حضور نداشته باشد. حتی حضور شرع را میتوان در جشنها فجر نیر مشاهد نمود. این شهاب حسینی بازیگر برجسته سینمای ایران بود که پرچم دفاع از شرع را برافراشت. وقتی شرغ در جشنها فجر حضور یابد ایا میتوان سوراخی را جست که شرع در آن حضور نداشته باشد؟

بعبارت دیگر، ما باید نظامی از قواعد و قوانینی  را بچالش بکشیم و به براندازی آن بیاندیشیم که "قدسی"
 پنداشته میشود و اقتدار ان بر بینان تسلیم و اطاعت و فرمانبری نهاده شده. دشواری آنجاست که جامعه هنوز با نظام شرع احساس بیگانگی نمیکند. خوش باوران هنوز قوانین و مقرارت شرع را مقدس و قابل احترام می  پندارند، آنها با شرع بعنوان نظامی بیگانه با انسان و حق و حقوق و آزادی تعالی انسان، غریبه اند، همچنانکه قطب زاده از این بیگانگی با شرع رنج میبرد. اگر شرع اقتدار خود را تا این زمان از دست داده بود رهبر معظم انقلاب برای اینکه مردم را بپای صنوقهای رای بکشد، رای را یک کنش شرعی اعلام نمیکرد. یعنی آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری از نفوذ و اعتبار شرع در نزد مردم آگاهند و از آن بنفع پایداری نظام بهره برگیرند.
البته که وظیفه آزاد اندیشان است که پرچم رهایی از شرع را بر افراشته و بجامعه ای اندیشه نمایند آزاد ازبند
 اسارت و بندگی، آزاد از باید ها و نباید ها و حرامها و حلال ها، از باورهایی فردی و بسی بسیار خصوصی که در جامعه و نهادهای اجتماعی جایی ندارند.

تصویر کیهان 1 شهریور 1361 را در لینک زیر ملاحظه بفرمائید.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۸ بهمن ۲۵, جمعه

رای مردم:
حکومت اسلامی
 نمیخواهیم نمیخواهیم!



تردید نباید داشت که اگر حفظ آبرو و حیثیت و کسب اعتبار در انظار جهانیان، بویژه در جهان غرب مطرح نبود، آخوندهای حاکم، بطور کلی خود را از شر و درد سر انتخابات راحت میکردند. بعبارت دیگر انتخابات در نظام اسلامی چیزی جز "ظاهر سازی،" و یا فریب و ریاکاری نیست. این واقعییتی است که پس از چهل ویکسال برهمه آشکار شده است. که نظام میخواهد وانمود نماید که اسلام "ناب" محمدی، ذره ای با نظام دمکراسی ناسازگاری ندارد. حتی در دمکراسی هم از نظامهای دمکراسی سبقت گرفته اند. چون نظام ولایت بر اصل دین و اخلاق و عقل نقصان ناپذیر خداوند یکتا و یگانه بنیان گذارده شده است، نه بر اساس قوانین بشری که عقل و خردش نقصان پذیر است. البته تنها انتخابات نیست که همچون ابزاری برای زینت بخشیدن به یک نظام  اسبتدادی استثنایی برساخته وحدت دین و قدرت، بکار گرفته میشود بلکه آن نهاد هایی که ضرورتا در نتیجه انتخابات پا به عرصه وجود میگذارند، از جمله نهادهای قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس نمایندگان و تفکیک قوای سه گانه، همه بازتابی از اراده و امیال ولایت اند.

حکومت ولایت، از آغاز خود را ادامه "رسالت" و "امامت" و حکومتی مقدس و الهی خوانده است. در چنینی صورتی حکومت الهی چگونه میتواند سازگار با حاکمیت مردم باشد؟ آیا حکومتی که الهی ست، و کلام الهی منشاء مشروعیت و الهام بخش سیاست های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی آن است، میتواند نیازمند قانونی باشد ساخته دست بشر و بازتابنده  اراده بشری؟ آیا شرم آور نخواهد بود که حکومت اسلامی قرآن را که در آن پاسخ همه مشکلات بشر یافت شدنی ست و تامین کننده سعادت و پیشرفت بشر است، به نفغ قانون اساسی کنار بگذارد؟

تا چه حدی نظام موفق شده است که رای ملت را با رای ولی فقیه که بر جای امامت نشسته و بازتابنده رای الهی ست، آشتی دهد و سازگار سادخته است، چه نیاز بتوصیف است. هنوز بدرستی معلوم نیست که در نظام ولایت نقطه آغاز و آخر دین کجاست. مثلا بدرستی معلوم نیست حد و مرز قدرت و مسئولیت های ریاست جمهوری و یا مجلس شورای اسلامی  که بر اساس میلیونها رای مردم برگزیده اند شده اند، از کجا آعاز میگردند و در چه محدوده ای پایان میگیردند. آیا این دو نهاد قانونی تا کنون در باره رابطه با امریکا، غنی سازی هسته ای بهر قیمیتی، امپراتور سازی، و جهانگشائیی نقشی ایفا کرده اند. آیا تا کنون در باره تعامل با امریکا یکی از حیاتی ترین مسائل کشور ما از آغاز تاکنون ، هرگز به بحث و گفتگو برخاسته اند که آیا به نفع مردم است و یا بنفع حکومت الی؟

نا همخوانی نظام ولایت بعنوان بازتابنده اراده الهی، بمانند پیامبر سلام با نظامی که قرار است باز تابنده اراده مردمی باشد، دارای نوسان بوده است. البته نهاد ولایت توانست بر دوقوای جمهوریت سلطه افکند و آنها را به تبعیت خود در آورد. در حالیکه تنش و تشنیج با ریاست قوه مجریه که با رای میلیونها مردم، اگرچه غیر مستقیم،  برگزیده میشود و ظاهرا بازتبنده اراده ملت بوده است، پیوسته دچار تنش و تشنج بود است. همین بس که سرنوشت ریاست جمهوری های پیشین را بیاد  بیاوریم. از رئیس جمهوری و شاه سلطان حسین محمد خاتمی گرفته تا رئیس جمهور کنونی. حتی در انتخابات اخیز نیزشاهد تنش ولایت و ریاست هستیم. در حالیکه ولایت در شیپور امنیت میدمد تا مردم را بپای صندوقهای رای بکشاند و باردیگر اعتبار و ابرو و حیثیت از دست رفته را به نظام بازگرداند. آقای رئیس جمهور از مسدود بودن انتخابات سخن میگوید و هشدار میدهد که شاه نیز دچار همین اشتباه شد و گرنه انقلاب 57 بوقوع نمی پیوست.

واقعیت آنستکه ولایت و پیروانش بر این باورند که با وجود قرآن ، کتابی که کلام اول و آخر را گفته است و بشر مجهول الهویه را شناخته و مناسب نیازها و خواسته اشان احکام لازم را صادر کرده است، چه نیازی ست به مراجع قانونگذاری. یعنی که انتخابات در حکومت اسلامی برای آن نیست که ملت نمایندگان خود را به مجلس فرستاده تا در آنجا بشور و مشورت پرداخته و از منافع مردم دفاع کنند و اراده و حاکمیت خود را بمنصه ظهور برسانند. این از ویژگیهای نظام دمکراسی غربی است.

برگزاری مراسم انتخابات در دمکراسی های غربی، چه در سطح پارلمانی و چه در سطح ریاست جمهوری، ابزاری ست در خدمت حاکمیت اراده  مردم، صرفنظر از نژاد و کیش و عقیده. حال آنکه در حکومت اسلامی پیوسته مردم رای داده اند و میدهند که از خود سلب حاکمیت کنند. مردم رای نمیدهند که اراده و قدرت خود را بیان نمایند بلکه در واقع با رای دادن هم خود را انکار میکنند و هم واقعیت را هم درد نحمل ناپذیر محرومیت در داد وستد جهانی را، هم درد مزمن محرومیت از کار و دستمزد را و هم زخم عمیق محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی را. چرا که تا کنون  نه توانسته اند «نه بگویند» و نه برگزیده ای را بر گزینند که بتواند نه بگوید.

هماکنون، ماهیت فریبکار آخوندهای حاکم و انتخاباتی که تا کنون برگزار کرده اند آشکار کردیده است. اما، تا چه حدی آگاهی بفریب روحانیت، در نظامی که از بکارگیری هر قهر و خشونتی، نظامی که شمشیر خود را برهر گردنی بدلخواه فرود آورد، میتواند همگان را به شرکت در انتخابات مجبور نماید، تنها میتوان بگمانه زنی پرداخت. چه بسا ندادن رای دارای هزینه های پیش بینی ناشده ای باشد. بگذریم که نظام با منابع مالی و لاجیستیکی که در اختیار دارد، میتواند بسیاری را به پای صندوق های رای بکشاند. بگذریم که با ابزار رادیو و تلویزیون میتواند مراسمی جعلی از شرکت پرشور و شوق مردم در انتخابات در سراسر کشور بمعرض نمایش بکذارد.

این بدان معناست که مهم نیست که مردم اینبار بمنظور حفظ "امنیت،" برغم تنفرشان از حضرت ولایت در انتخابات شرکت میکنند یا نه. چرا که مردم رای خود را دیر زمانی ست که صادر کرده اند. آنها رای خود را با نهادن جان خود در کف و در برابر گلوله های آتشین سپاهیان ولایت، بیان و بارها اعلام کرده اند که «حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم.» در منظر ولایت البته که این "کفر" است و نه رای. و این است که "باطل" است و باید آنرا از میان برداشت و نابود ساخت. 

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ بهمن ۱۸, جمعه

 از دین فرمانگزاران
تا دین فرمانروایان!





ترسم که بیهوده در پی یک ساختار سیاسی مناسب هستیم برای جانشینی نظام کنونی. حال آنکه  پس از چهل سال حکومت دین، باید در آندیشه گذار از ساختار دین باشیم. چه، از آغاز این ساختار سیاسی جامعه نبود که باید از آن گذر میکردیم. ما با فروپاشی  نظام شاهی از ساختار سیاسی گذر کرده بودیم و باید از ابتدار در اندیشه گذار از "دین" میبودیم. که این دین بود و نه سیاست که بر مسند قدرت صعود کرده و شمشیر از نیام بر کشیده بود، دینی که متولیان آن فقها و علما برهبری آیت الله خمینی، برخاسته از حوزه های علمیه بودند.  
باید بیاد داشته باشیم که در اینجا از دینی سخن میگوییم که دیگر وسیله ای نیست در میان وسایل دیگر، در خدمت چیره شدن بر نفس و کسب "قداست،" ابزاری در خدمت ارام سازی درون های پریشان و روح های آزرده و سر گردان و یا ابزاری برای  پرورش اخلاق تحمل سختی ها و فراغت از تلخی های روزگار، نیز ملجا و پناهگاهی برای درمندان و رنجبران و ستمدیدگان. بعبارت دیگر، ما از دینی سخن میگوییم که دچار یک تحول و دگرگونی شدید شده است که خیلی جدی بدان پرداخته نشده است. یعنی که اینجا ما از تحول دین از وسیله به هدف سخن میگوییم. از دین بعنوان یک امر خصوصی و شخصی سخن نمیگوییم. این را باید یک روزی همگان بپذیریم که مثلا اگر آدمی مثل این نگارنده علاقه دارد که گوسفند را بپرسند و به ستایش گاو بنشیند، آیا نان و آب، رفاه و آسایش را از کسی سلب کرده ام؟ چه ارتباطی میتواند وجود داشته باشد بین گوسفند پرستی من و انکه فکر میکند به خدایی باور دارد که ماورا زمین و زمان و حیوان و انسان است. همین بس به کشور کهنسالی همچون هنوستان بنگری. آنجا قبل از هر چیز در دین داری آزاد هستی. هر فردی، هر آدم و شخصی میتواند، با دستهای خود مجسمه ای برسازد و بستایش آن برخیزد. او نه به کسی آزاری رسانده است و نه از کسی میخواهد که در برابر مجسمه ای که او ساخته است سر تعظیم فرود آورد. هر آدمی میتواند خدای خود را بپرستد بی آنکه همبستگی خود را با دگر باوران، با هم زبانان و هم فرهنگیان خود به مخاطره اندازد.
بعبارت دیگر، وقتی دین بر ساختار قدرت سروری می یابد، دیگر یک وسیله در میان وسایل دیگر نیست برای درمان دردهای گوناگون بلکه خود هدف میشود، بجای آنکه بخدمت گرفته شود همگان باید به  خدمت ش درایند. پس ما از دینی سخن میگوئیم که از یک وسیله به یک هدف، تبدیل شده است، به یک نهایت و غایت چون و چرا ناپذیر، به  آرمانی تبدیل شده است که برای آن چه جان نثاری ها، چه جانفشانی، چه خونریزی ها، چه کشتار ها که نکنند. اینجا ما از "استحلال " دین، "فرمانگزاران" به دین "فرمانروایان: سخنن میگوییم، از دینی که نه بر منبر "تقدس" بلکه بر منبر "قدرت" جلوس یافته است.
اگر امروز خود را دست بگریبان مصیبت و نکبتی میبنیم که خویشتن را شایشته آن نمیدانیم، اکر امروز بسوی زوال اخلاقی و فقر خواری گسترده تر به پیش میرویم از زفاف ناگوار دین و قدرت و یا استحلاله اسلامی " فقاهتی" از دین فرمانگزاران  به دین فرمانروایان، بر میخیزد، از اسلام ناب محمدی، اسلامی که بار دیگری دعوی فرمانفرمایی کند. "اسلام عزیز" را بخاطر میآورید؟  امام "مقدس،" آیت الله ای که تبلور زهد و تقوار بود بخاطر اسلام عزیز دست خود را به چه کثافاتی که آلوده نکرد.، دست بگروگانگیری و هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را ادامه داد و از همه مهمتر "امریکا ستیزی" را محور تمامی سیاستهای داخلی و خارجی قرار داد البته که همه این کنش ها، از جمله  امریکا ستیزی، کنش و یا نگرشی نیست سیاسی، بلکه کنشهایی هستند دینی و بخاطر دین اسلام ناب محمدی ست. که مبارزه ای ست علیه " شیطان" نه بخاطر حفظ منافع ملی. مبارزه با شیطان برزگ ممکن است که آخوندهای حاکم را به بهشت بفرستد، اما، کشور ما را بدرون آتش دوزخ فرو برده است.
ادگرگونی اسلام، از یک وسیله به یک هدف  و یک آرمان متعالی که میتواند ساختار قدرت را کسب نماید و حهان را براساس اسلام دو باره نماید، قدرتهای اسلامی، از جمله عربستان صعودی را را جلب و سبب زایش جنبشهای اسلامیست گردید، از طالبان گرفته تا بوکوحرامها و القاعده و "داعشی" ها که در حالیکه آیه های مقدس قران را با اقتدار تلاوت مینیمودند، سر انسان(ها) را همچون یک حیوان از تن جدا میکردند. خاطر آسوده دار که اسلام ناب محمدی، اسلامی را که امام خمینی بارمغان آورده بود باید پدر خوانده جنبش های اسللامیست از جمله داعشی ها دانست. همین بس که به خاطر بیاوریم که امام مقدس ما نظام ولایت را  در خون سران نظامی که در نزد او بامان امده بودن بنیاد نهاد و بقای آنرا با خونریزی ادامه داد و قهر و خشونت را در سال 66-67 با قتل عام بیش از 4000 زندانیان سیاسی، باوج خود رساند. در حالیکه داعشی ها در اوج قدرت خود باین تعداد هرگز سر از تن جدانکردند. حال آنکه امام مقدس ، نسلی را که از شمشیر شریعت هراس به دل راه نداده بود و بحکومت اسلامی میتوانست نه بگوید   از میان برداشت.
این نکته نیز شایان یادآوری ست که از سه قرن پیش از این، کراهتی وجود داشته است در میان رده فوقانی فقاهت از آلوده کردن خود به کثافات قدرت وسیاست. ترجیح میدادند که خلوت گزینند و بعبادت نشینند و بر ولع و حرص و شهوت نفس چیره گردند، که این خود راهی بود برای کسب "قداست،" پدیده مرموزی که خمینی نماد آن گردید و چه دلهای ساده  و مغزهای روشنی را که شیفته خود نساخت.
اما، امام خمینی ستت دیرینه علما و فقهای بزرگ مبنی بر برگزیدن سکوت در دوران غیبت امام عج و واگذاردن شمشیر به شاهان را زیر پا گذارد و بچه گثافاتی که دستهای مقدس خود را آلوده نساخت. او نیز در تبعیت از پیامبر اسلام (همچنانکه زودتر اشاره شد، شمشیر را بر چه گردنها که فرود نیاورد، چه سرها که بر دار شریعت نیاویخت و چه خونها که جاری نساخت. او نشان داد، که "امامت" بسی بسیار سرکوبگرتر، بیرحم و خشونتبارتر از خلافت است. بر روح یزید باید صلوات خواند برای انکه به امام سوم رخصت داد که شمشیر برگیرد و تا آخرین قطره خون خود بجنگد و خون بریزد.
این بدان معناس که تنها دین نبود که استحاله یافته بود، آیت الله خمینی نیز استحاله یافته بود و خود نمیدانست. او دیگر آن فقیه وارسته، مظهر تقدس و تقوا نبود که به توضیح المسائل و تشخیص حرام از حلال ، محرم از نامحرم  و چگونگی برگذاری مراسم غسل و وضو بپردازد. خمینی دیگر آن روضه خوانی نبود که بر فراز منبر روضه شهادت امام سوم را بخواند و آن را در نقد قدرت و سیاست بکار گیرد. درست است که هنوز چار زانو روی تشک می نشست، اما، او به "فرمانروایی" رسیده بود. دیری نکشید که دستهای خود را تا مرفق در خون فرو برد و ضحاک زمان لقب گرفت.

متاسفانه آنچه بدان تا کنون وقعی نهاده نمیشود و، هنوز هم، گذار از دین است، از دینی که فرمانفرماست  که میتواند به در افتادن با دین و ستیز و درگیری با دین تعبیر شود که اندیشه و کنشی نبوده و هنوز هم نیست که سیاست ورزان بخواهند برای آن وزنی قائل بشوند، چه پیوسته آنرا اندیشه و کنشی تندروانه، ماجرا جویانه و بسی بسیار خطرناک ارزیابی کرده و میکنند. که در افتادن با دین کار بجایی نمیبرد هیچ، توده های مردم را نیز با جنبشهای سیاسی بیگانه میسازد، اگر خصومت و دشمنی آنها را بر نیانگیزد. که باید حرمت عقاید و باورها و ارزشهای مردم را نگاهداشت. که از منظر تاریخ هم موفق نبوده است و ...الخ.
این بدان معناست که این سیاست ورزتن هنوز استحاله دین، تحول و دگرگونی کیفی ای که در دین زخ داده است، مورد توجه قرار نداده اند که این دین فرمانروایان، دین حاکم، است باید از دین عبادت، و نمازگزاری، دینی درخور التیام روح و امیدبخش متمایز ساخت و از شرایط گذار از آن را فراهم آورد. دین عبادت و نمازگزاری را باید  جدا ساخت از دین "جهاد" و "شهادت،" نه بمعنای جهد و کوشش نا محدود، بلکه جنگ و خونریزی، خونریزی تا آخرین قطره خون خود، کنشی که الله بالاترین پاداشها را بدان اختصاص داده است.چه چیز میتواند بالاتر از زندگی ابدی و همآغوش به 70 باکره بهشتی باشد؟ این پادش الله، به شهید است بانکسی ست که در تحصیل رضا و خشنودی الله آنقدر خون ریخته است تا خونش را ریخته اند.
نتیجه آنکه تا زماینکه دین فرمانگزار را از دین فرمانفرما جدا نسازیم و نتوانیم باورمندان را قانع کنیم که گارار از دین فرمانفرما، تنها راه رهایی و نجات از سیه روزی و تیره بختی ست، گذار از حکومت اسلامی، همچنان پیچیده و غامض خواهد ماند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi