۱۴۰۲ مهر ۷, جمعه

اسلام سیاسی

یا

!سیاست اسلامی



 

دیر زمانی ست که بسیاری ار فعالان سیاسی و منتقدان نظام، از مواضع گوناگون واهداف متفاوت، همه نگون بختی ها و مصیبت و نکبتی که دامن جامعه ما را فراگرفته است برخاسته از اسلام سیاسی میپندارند، نه لزوما از دین اسلام. شاید بآن دلیل که اساسا، دین اسلام را یک دین سیاسی نمیدانند، چنانکه گویی دین اسلام بیگانه است با قدرت و سیاست و حکومت و یا با مفاهیمی، همچون تسلیم و اطاعت در خدمت صیانت نظام فرمانروایی و فرمانبری.

 

خواسته یا ناخواسته، خودآگاه و یا نا خودآگاه، طرح اسلام سیاسی بر این فرض بنا گردیده که اسلام دیگری هم  وجود دارد که مصون از سیاست است و سیاست زدگی. که پاک است و قابل اعتماد، برکنار از هرگونه قهر و خشونتی و یا تنبیه و مجازاتی، پناگاه و ملجایی برای تسکین و آرام بخش درد زندگی و مرگ و نیستی. حلاصه دینی که خوشبختی و خوشی آورد در این جهان و رستگاری و خوش زیستی در کنار فرشتگان آسمانی در ان دنیای مینوی.

 

شاید، نقد و نفی و بازنگری دین اسلام، تحت عنوان اسلام سیاسی، تنها راهی ست که میتوان با نظام بمبارزه ادامه داد بدون آنکه باورمندان را با خود غریبه نمائی. یعنی که باید مراقب بود که اگر انتقادی وارد است، باسلام سیاسی وارد است و نه اصل و اصول دین. البته، در دورانی که دین حاکم است اجتناب از نفد و نفی دین از صیانت نفس هم بر میخیزد. سعیدی سرجانی، ستاره درخشان دوران تاریکی، از آن اندیشه ورزانی بود که فکر میکرد تحت حکومت آخوندی، در بیان و اندیشه از نیش و نوش ساختار قدرت در آمان است.

 

البته که نفی و نقد ساختار اسلام سیاسی هم چندان ساده و بی درد سر نمیتواند بعمل در آید. اگر پنچه ساختار قدرت گلویت را نفشارد، دستهای جهل و نادانی، بر خاسته از تسلیم و اطاعت با چشمهای بسته باصل و اصول و افسانه ها و اسطوره های دینی، تهدیدی ست که نمیتوان بدان بی اعتنا بود، آنرا نادیده گرفت و یا انکار کرد. چه، اگر مردم هنوز به دین اسلام و اداب و رسوم ان، خود را وابسته میدانند، بآن عشق میورزند و پاسخگوی نگرانیها، معصیت ها و گناهکاریها و عبادت گزاری و ارامش خود در این جهان و رستگاری در ان جهان دیگر می پندارند، آشکارسازی هرگونه تناقض گویی در باورهای اسلامی، حتی تحت عنوان اسلام سیاسی، بجز بیگانه نمودن مردم با جنبش سیاسی و راندن آنها بآغوش حکومت آخوندی، سود دیگری ببار نخواهد آورد.

 

اگرچه این فرض پس از گذشت، تقریبا، نیم قرن از حکومت اسلام ناب محمدی، اسلامی اصیل و نا آلوده به تفسیرات سطحی، اگر نه آغشته به عداوات و دشمنی های فرقه ای و "قبیله ای،" مقبولیت خود را در نزد بخشی از جامعه از دست داده بود، پس از پیوستن مهسا امینی به قهرمانان ملی تاریخ کشور، باورهای دینی بسستی بیشتری گرائید و بسی بسیار ضعیف گردیده است، بویژه درمیان جوانان. این گرایش به نفی ارزشهای دینی در میان جوانان و انتشار آن درجامعه است که حکومت را دچار چنان نگرانی و اضطرابی ساخته است که فضا را هر چه بیشتر تاریک و آلوده تر میسازد، برای چهار روز حکمرانی بیشتر.

 

این بدان معناست، با ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، نقد راستین دین اسلام، بمثابه دینی که قدرت در نهاد آن نهفته است، بعنون دینی خواستار تسلیم و اطاعت "بندگان" و هدایت آنان "براه مستقیم،" نه تنها ممکن گشته است بلکه هر روز بر مقبولیت آن افزوده میشود. درست است، هنوز بیش از 2 میلیون نفر از هموطنان به سفر اربعین میروند، چهلمین روز شهادت امام سوم در راه کسب خلافت و عشق بقدرت که در دست خلیفه یزید، بیگانه با رحمت و نظارت سعادتبخش الهی تمرکز یافته بود. تاکنون، معلوم نشده است که این خواست الله بود که امام سوم را با کمتر از 72 تن از یاران و افراد فامیل، بجنگ لشگر 30000 نفری خلیفه یزید گسیل داشته است و یا عشق و شیفتگی نسبت بقدرت امام حسین را وا داشت که شربت شهادت را بنوشد؟

 

تردید نباید داشت که هنوز بخشی از جامعه، از حکومت اسلامی حمایت میکنند و در ماندگاری آن، ظاهرا، اماده هرگونه فدا کاری هستند. در شرایط خفقان باری که دینمداران حاکم بوجود آورده اند و برای سرکوب و قلع و قمع فوری هرگونه جنبش و فعالیتی، نیروهای خود را مجهز و آماده بکارگیری قهر و خشونت و بیرحمی نموده است، قهر و خشونتی، ناشی از کینه توزی و انتقام ستانی، یاد آور روضه هایی که زمانی آخوندها برفراز منبر در توصیف رفتار لشگریان خلیفه یزد، از جمله شمر معروف، با امام سوم و همراهان وی میخواندند، چنان سوزناک و درد انگیز که اشکها را بر گونه ها سرازیز میکردند و بسیاری را هم به خود زنی وامی داشتند.

 

باورمندان اسلام سیاسی، برآنند که اکثریت مردم چنان دلبسته دین خود هستند که  برغم تحمل درد و رنج بسیار در تحت حکومت اسلامی، زمانیکه به گزینش نهایی میرسد، از دین خود، بسادگی، دست بردار نیستند و به هوا خواهی دین ستیز بر نمیخیزند و دشمنی با دین را بر نمی تابند. این بدان معناست که بمنظور کسب پیروزی در عرصه سیاسی و بر آندازی حکومت آخوندی باید، حداقل، نقد و نفی دین را بزمانی دیگر موکول کرد، بان امید که باورمندن را بسوی خصومت با حکومت دین سوق دهیم. که امروز، وقت تصفیه حساب با دین و ارزشهای دینی نیست. و در بهترین وجهش دین را یک امر خصوصی می پندارند، بچه معنا؟ چگونه؟ آیا دینی، بویژه دین اسلام میتوانند بعرصه خصوصی انتقال یابد؟ پاسخ چندان روشن نیست.

 

·                 تحلیلگران سیاسی، معمولا باورمندان به اسلام سیاسی، بعضا، در انتشار ویدئوهای خصوصی در تحلیل شرایط سیاسی نظام و نقد برنامه ریزیها، تصمیمگیریها، ندانم کاریها و رشد و افزایش فساد و دزدی و بسیاری دیگر از نادانیها و حتی نابکاریهای نظام، از هیچ دریغ ندارند. همه را از ریز تا درشت بر میشمارند و گاها خیلی هم آموزنده اند. بیش از 30 دقیقه تماما به تشریح حکومت اسلامی برهبری خامنه ای که به سوی سقوط و اضمحلال روان است ای می پردازند. اما، پس ذکر تمامی مسائل و جزئیات آنها و تحلیل تمامی کاستی های نظام، از دین و یا دین اسلام هم حتی یک کلمه هم بگوش نمیرسد. گویی آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری بنام آلله سر بر زمین نمیگذارد و بنام آلله چشمها را از خوب بر نمیگشاید و آنچه در اندیشه انها میگذرد، میتواند چیزی دیگری باشد بجز اندیشه به الله و آنچه از کلام الهی و رسول برگزیده آموخته است، بجز اندیشه به تاریخ طول و درازی که قشر مفتخوار آخوند تولید کرده است. قشر آخوند، خود را قشر ممتاز و برتر میداند بدلیل رابطه ی ویژه ای که با الله برقرار کرده است، رابطه ای برخاسته از آگاهی به خواست و اراده الله یا رسیدن باجتهاد، جایگاهی مورد حرمت اقشار مختلف جامعه، چنانکه قشر آخوند هرگز آلوده به نیت کسب قدرت نبوده و از خطای جاه طلبی ها بر کنار بوده است. درست است که در تاریخ 300 ساله اش قشر آخوند تا دوران آخوند خمینی، هرگز بر مسند قدرت و حکومت جلوس نیافته است . اما، در همین دوران هیچگاه دین و نهاد حوزه های علمیه، علما و فقهای بزرگ را نه تنها هرگز در خصومت و تناقض با ساختار قدرت نمی یابیم، بلکه آنها را میتوان همیشه در کنار و حمایت ساختار قدرت، شناسائی نمود.  

تحلیلگران و دیده بانان حکومت اسلامی، چنان در تحلیل سیاستهای نظام، همه برخاسته از دین، هم در درون و در بیرون، غرقه اند، گویی که نظام بدست سیاستمدارانی مدیریت میشود که در امور سیاسی خبره و کارشناسی مجرب و احتمالا با تخصص دانشگاهی اند، و نه بدست آخوندهایی که  در دامن حوزه های علمیه، پرورش یافته اند، آخوند هایی که عمر خود را صرف رسیدن باجتهاد نموده تا بتوانند احکام لازم و ضروری برای زندگی را از قرآن مقدس استخراج نموده و باور مندان را براه مستققیم هدایت کنند.

 

 مسلم است که مدیران این نظام بمنظور یافتن راه حلی برای هر مشکلی، از جمله مشکل حجاب زنان بکتاب مقدس و احادیث و روایات است که مراجعه میکنند، نه به جان لاک و ژان ژاک رسو؛ بقران، علم نهائی و غایی مراجعه میکنند که بتوانند بر تمامی جامعه سلطه افکنند. بی دلیل نیست که گوینده حرف آخر در تمامی عرصه های جامعه یک آخوند است با عمامه ای بسر و عبایی بتن که حتی بمرز اجتهاد هم نرسیده است. اگر چه مقام رهبری را، آخوند خامنه ای، باید مدیون مهارتش در سخنوری و محسور سازی شنوندگان خود به کینه ورزی و انتقام ستانی بداند، سخنانی بر گرفته از منابع مقدس اسلامی، از جمله قران. یعنی که بدشواری میتوان در گفتمان آخوندی از راس تا ذیل اثری ازسخنی بیابی که باز تاب قدرت نباشد، سخنانی که آخوندها بر فراز منبر دین ایراد میکنند، براحتی یکتایی و یگانگی دین و قدرت را بمعرض نمایش میگذارند.

 این در حالی استکه تحلیلگران سیاسی از ساختار قدرت  بگونه ای سخن میگویند که از آن کمترین بویی از دین اسلام هرگز بمشام نرسد. گویی رهبران آخوند حکومت اسلامی، در تصمیم گیری، در برنامه ریزی و سازماندهیهای نیروهای امنیتی و انتظامی، نه از قرآن و روایات و آحادیث الهام گرفته و رمز گره ها و مشکلات سیاسی را نه در متون اسلامی، بلکه از متون سیاسی همچون پیشینان پوتین و شی جین پینگ و یا از منابع دیگر غربی همچون ماکیاولی و یا دیگر اندیشمندانی که بدانها زودتر اشاره شد، استخراج نموده اند.

 تا کنون هیچیک از رهبران دینی ما، نتوانسته اند نشان دهند که کوچکترین درک و اطلاعی از تفکر و شیوه ها و گرایش های اندیشه غربی را داشه و یا دارند. البته آخوند رئیسی را باید استثنا دانست، چون او ناشی است  و در حرفه سخنوری تازه اول کار است، نه میداند چه بر زبان میراند و نه دیگران میفهمند در مورد چه چیزی سخن میگوید. در سخنرانی اخیرش در سازمان بین الملل با چنان مهارتی مکررا به تصحیح سخنرانی خود میپرداخت که کوچکترین توجهی هم بسوی ناشیگریهای کوکانه اش جلب نمیکرد.

 

این بدان معناست، زمانیکه دین اسلام توسط متولی اش، آخوند و فقیه بر جامعه سلطه افکنده است، جدا ساختن دین اسلام از اسلام سیاسی، حتی اگر از روی صافی دل و روان هم صورت گیرد، کنشی ست که لززوما در پیشبرد جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، اگر مانعی نشود، امدادی هم نمیرساند.چرا که اصلا دشوار نیست که نشان بدهیم در دین اسلام، بویژه در متن قرآن، دین و قدرت جدایی ناپذیر از یکدیگراند. که قدرت در نهاد دین اسلام نهفته است. مگر عبارت مقدس لا الله الا الله، جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، جز قدرت و سیاست، چیزی دیگری هم میتواند معنی دهد؟

 

اگر بسیاست های نظام نیک بنگریم، ما با سیاستهایی مواجه میشویم که ذاتا از دین بر میخیزند. یعنی که آنچه حکومت اسلامی را مدیریت میاموزد، علم و دانشی است که از منابع مقدس و بزعم آخوند ها، منابع الهی برخاسته اند، از کلام الهی، از احادیث و روایات، از پیامبر و امامان. مگر میتوان حرفی را بزبان راند که در نفی منابع الهی، از جمله حرف آخوند خامنه ای قرار بگیرد؟ چون او نه تنها جلوه دانش الهی ست بلکه از همه مهمتر آنست که آخوند خامنه ای وارث معصومیت پیامبر اسلام است، مصون از هر خطا و انحراف و گناهی.

 

بتازگی، جوجه حجت اسلامهایی که امروز نقد دین فقاهتی را مصادره کرده و خود را یکی از منتقدین آئین اسلام، نه اسلامی که استبداد و اقتدار در آن نهفته است، بلکه اسلامی سازگاربا مولفه های قرن بیستم، قرن ارتباطات دیجیتالی. یعنی که چه جای نگرانی ست، اسلام دینی ست نرمخو و انعطاف پذیر، چه نیازی به خصومت ورزی و یا برآندازی آن بود.

 

این بدان معناست که براندازی نظام آخوندی، نه از ویرانی ساختار قدرت که از تخریب و ویرانی نهادی میگذرد، حافظ و پاسدار دین، حوزه های علمیه، نهاد تولید کننده قشر مفتخوار آخوند. چه بسیارند اندیشمندان و سیاست پیشگانی که هنوز فکر میکنند بدون شناسائیی دشمن جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نمیتوانند هرگز رویای پیروزی را در سر بپرورانند. در شرایط کنونی آیا هست قشری دیگری همچون قشر آخوند دشمن آشتی ناپذیر ملت و تمامیت کشور؟

 

اما، آنچه انکار ناپذیر است آنست که نظام شرایط لازم برای عبور از دین را نه تنها در صحنه سیاست بوجود آورده است بلکه شرایط را برای  عبور از دین بعنوان یک نهاد، نهادی تولید کننده متولی دین، فقیه و آخوند و طلبه، نهاد حوزه های علمیه، بوجود آورده است که باید فرصتی تاریخی و استثنایی بشمار رود، فرصتی که این نسل نباید هزگز ازدست بدهد.

بنابراین، تنها با شناسائی آخوند و نهادهای آخوندی که مهمترین آنها حوزه های علمیه هستند بعنوان دشمن اصلی ملت و کشور، نه تنها میتوانیم اسلام سیاسی را رهسپار زباله دان تاریخ کنیم بلکه میتوانیم، سر انجام  نظام استبداد مضاعف و دین و قدرت را از بنیان بر کنیم و دین را بیک امر خصوصی، متعلق بخلوتگاه های خانه رهسپار نمائیم و به پیروزی جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی نائل گشته و بنیان نهاد تولید کننده آخوند، حوزه های علمیه را از بیخ و بن بر کنیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.co.

  

۱۴۰۲ شهریور ۳۱, جمعه

 

اتحاد جنسیتها

و فروپاشی حکومت آخوندها!




هر چند که وقتی آخوند سید ابراهیم رئیسی، بعنوان نماینده ملت ایران در سازمان ملل بسخنرانی پرداخت، عرق شرم را بر پیشانی هر ایرانی بر نشاند. با این وجود، حکومت ولایت فقیه، متعلق بعهد دقیانوس، بهتر از آخوند رئیسی، هیچ آخوند دیگری را نمیافت که بتواند کم مایگی، و یا بهتر است بگوئیم بی مایگی خود و حکومت آخوندی را، در برابر چشم جهانیان، بمعرض نمایش بگذارد. بسی بسیار ساده لوحانه از آغاز، آخوند رئیسی به وارونه سازی حقایق پرداخت، چنانکه، دیپلماتهای حاضر که تعداد اندکی بیش نبودند، دروغها و گزافه گوئیهای او را باور میکنند، گوئی که نه شنیده اند و نه در ویدئوهایی که در سراسر جهان در رسانه های اینترنتی انتشار می یابند، دیده اند که در کشوریکه تماما زیر سلطه قشر مفتخوار آخوند قرار گرفته است، چه میگذرد و چه جنایات و تجاوزاتی، چه سرکوبهای خشونتبار و کشتارهای بیرحمانه ای صورت میگیرد، و چه جوانانی که بجرم اعتراض و مخالفت در زندانها بسر نمیبرند و بعضا، جان خود را در زیرشکنجه های هولناک، از دست نمیدهند و یا بر فراز دار ولایت بقتل نمیرسند.

آخوند رئیسی از پشت تریبون سازمان، ملل چنان سخن میگفت، گویی از کشوری میآید که اگر بهشت نباشد کمتر از بهشت هم نیست، کشوری که در آن همگان، از ذیل تا راس، در رفاه و آسایش، در کمال رضایت و راحتی بسر میبرند، نه کمبودی هست و نه فقر و گرسنگی. که مردم ایران هرگز خود را چنین خوشبخت و سرمست ندیده اند. همه، هر آنچه لازم برای زندگی ست بسلیقه خویش و در کمال آزدی، بمیل و اراده خود برگزینند، از پوشیدنیها و نوشیدنیها تا دیدنی ها و شنیدنیها. البته که میتوانستی دیپلمتهای حاضر در سالن سخنرانی را مشاهده کنی که از شنیدن سخنان آخوند رئیسی، دهان بازمانده و حیرت زده در جای خود میخکوب شده بودند.

افزوده بر این، آخوند رئیسی از" ارزشهای ولائی" سخن راند که "انسان را بسمت کمال و کرامت سوق میدهد،" ارزشهایی که در هیچ فرهنگ و زبان و دینی پیدا نمیشود مگر در "قرآن،" کتابی که انسان را به عقلانیت، معنویت و اخلاق و حق باوری دعوت فرموده است، همان کتابی که آنقدر بر کرامت و عقلانیت انسان ارزش مینهد که با قطع یکدست و یک پای سارق، برعکس، او را برای بافیمانده عمرش به یک انسان علیل و ناتوان و سر بار تبدیل میکند. یا زنان را بجرم خیانت به همسر، بسنگسار میکشاند، کتابی که انسان را همچون بنده و حیوانی می بیند نیازمند هدایت به راه مستقیم، کتابی که پیوسته انسانها را بسوی تسلیم و اطاعت فرا میخواند و یاد آوری که اگر بخیر عمل کنی، پاداش گیری و اگر مرتکب شر شوی در آتش دوزخ بسوزی و خاکستر شوی. شرایطی، بسیار، شبیه شرایطی که در اروپا،، در قرون وسطی، در دوران تاریکی و حکومت کلیسا وجود داشت. برغم حکم قران مبنی بر مشروعیت بیرحمیها، مجازات، خشونتها و انتقامجویی ها بر علیه دگر باوران و دگر اندیشان، آخوند رئیسی، مردم جهان را برای رسیدن به عدالت و کرامت انسانی بسوی پذیرش قران فرا خواند.

اما، آخوند رئیسی بدفاع از عدالت و کرامتی که قران به بشریت اهدا کرده است اکتفا نکرد و جهانیان را بعلت نادیده انگاشتن نقش بنیادی و مقدسی که قران به خانواده در جامعه نسبت میدهد بنقد کشید و مورد سرزنش قرار داد، چنانکه گویی، صدها خانواده ای  که در سال گذشته در اعتراض به  قتل مهسا، یکی از عزیزان خود را از دست داده و یا مورد چنان صدمه و آسیبی قرار گرفتند جبران ناپذیر و اسلاح ناشدنی، کوری یک چشم با تفنگ ساچمه ای بدست سربازان و ماموران امنیتی قران، حتما، بزعم آخوند رئیسی، خانواده بشمار نمیایند، چون سر بشورش و سرکشی در برابر نظامی برداشته اند مدافع قرآن مقدس. بعید بنظر میرسد آخوند رئیسی وقتی از اهمیت خانواده و دفاع از آن سخن میگوید، بیاد بیاورد که همه آنانی که در سال 67، دوران اسارت خود را در زندانها میگذراندند، بیش از 4000 تن از آنان را پس از یک محاکمه ی چند دقیقه ای بر فراز دار مجازات ولایت آویخت، همه دارای خانواده بودند. حتما چنین جنایات و کشتار بیرحمانه ای مورد تایید قران هم بوده و هنوز هم هست. مگر میتوان انتظار داشت که آخوند، هرگز بانسانی کوچکترین آسیبی بر ساند بدون رجوع به متن مقدس قران و پیروی ازآن؟ از آنجا که قران ماخذ اخلاق و معنویت هم هست،  آخوند رئیسی به توصیه قران به صداقت و راستگویی اشاره میکند و میافزاید:

وفای به عهد و پیمان، راستگویی و امانتداری، صداقت در مراودات و معاملات، خدمت به محرومان و مبارزه با فقر و فحشا و بی‌عدالتی و تبعیض، آری این‌ها محتوای قرآن شریف است.

پس معلوم شد که چرا جامعه ما دست بگریبان چنان مصیبت و نکبتی گشته است که رهایی از آن، اگر غیرممکن نباشد،چندان ساده نیست. آخوند رئیسی، از وارونه سازی حقایق کمترین شرم و حیائی بخود راه ندهد. کمتر کسی یافت میشود که نداند در دوران زمامداری قشر مفتخوار آخوند، بیش از چهار دهه، بر جامعه ایران چه گذشته است. هیچ دستاوردی بجز تشدید تنفر و خصومت ورزی، فقر و فلاکت و گدایی و گرسنگی، خواری و حقارت، دستآورد دیگری نداشته است. همین بس به تورم 60 در صدی و بیکاری 15 درصدی، به ارزش پول ملی، 50 تومن به یک دلار، به فروپاشی نیروهای تولیدی و عدم سرمایه گذاری ، به رو در رویی 80 درصدی جمعیت با مشکل معیشتی و زندگی 50 درصدی ملت در فقر مطلق، به تخریب و ویرانی محیط زیست، خشکی رودخانه ها، دریاچه ها و تالابها، و دهها نارسائیها و ندانم کاریها بنگری تا بصداقت و راستگویی آخوندها، بویژه آخوند رئیسی و تعهد آنها بکتاب مقدس قران، اندگی آگاه شوی.

آخوند رئیسی، اگر چه با خوانش متنی که باو داده بودند مشکلات فراوانی داشت، با این وجود، فکر میکرد توانسته است که "نقاب از چهره     سلطه گران شرق و غرب" برگیرد. حال انکه قبل از رسیدن باین نقطه، خواسته و یا ناخواسته نقاب از چهره لواط کار آخوند، از جمله چهره خویش بر گرفت. او پرچم دفاع از نهاد خانواده را بدوش برکشید بآن امید که بر جنایات و تجاوزاتی که نسبت بزنان و مبارزه آنان بر علیه حجاب اجباری مرتکب شده است، پوششی بکشد و هچمنان مخفی نگاهدارد، گوئی که همه چیز آرام است و خاموش. چه جای نگرانیست؟ سالروز مهسا آمد و رفت. غافل از آنکه، سرکوب شده اگر نابود و نیست نشود، نیرومند و قویتر سر از نهان به بیرون آورد و چه بسا منفجر گردد و ویرانی های بسیار ببار آورد. که چنین نیز شده است، انفجاری که با قتل مهسا امینی بوقوع پیوست، از آن جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی به بیرون بر جهید، جنبشی که حکومت آخوندی بخوبی فهمیده است که در برابر ان یک قدم بعقب، آغاز روندی خواهد بود که بی تردید به شکست انحامد .

دیر زمانی بود که نظام بمناسبت سالروز مهسا در حال آماده سازی و سازماندهی نیروهای خود، برای سرکوب و خاموشی هر حرکت و جنب و جوشی بوده است. بسیاری از بر قراری غیر رسمی حکومت نظامی خبر میدادند. ویدئوها از نقاط  شهرهای مختلف کشور حضور نیروهای سپاه و بسیح و لباس شخصی را در خیابانها و سر چهار راهها نشان میدهند. بگونه ای که حضور نیروهای امنیتی را بیشتر از مردم عادی تخمین زده اند. درست یا نا درست تخمین، موضوع بحث نیست. آنچه دارای اهمیت است حضور واقعی نیروهای امنیتی ست، بهر مقدار و تعدادی، چندان مهم نیست.

این بدان معناست که حکومت آخوندی برهبری آخوند خامنه ای، ولایت فقیه سر هیچگونه نرمخویی و مسالمتی را با آنچه دشمن و یا توطئه دشمن میخواند ندارد و همچنانکه نشان داد با تمامی اقتدار، نظم و امنیت و ارامش را در سراسر جامعه، برغم انتظار وقوع یک قیام بزرگ مردمی، بر قرار و پا بر جا نگاه داشت.

تنها از آنچه که دارای واقعیت است و عینی میتوان تفسیر و یا فهمی را از آن ارائه داد. تاکنون نظام نشانداده است نگران سرکوب هیچ نیروی مخالف و معاندی در درون نیست. اما، اکنون، خود را در برابر نیمی از جامعه می بیندکه سلطه مطلق آخوند بر سراسر جامعه را بچالش کشیده است. باین دلیل، دیر زمانیست که دولت لایحه ای تخت نام حجاب و عفاف بمنظور سرکوب جنبش کشف حجاب و جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، به مجلس ولایت ارائه داده است،  لایحه ای که سرکوب هر کنشی رها از بندهای قانونی، هر کنشی مبنی بر تخلف از مرزهای جدا کننده جنسیتها، در شرایط و زمانهای گونا گون را کنشی مشروع و موجه و قانونی تعریف میکند. بدینترتیب، بمنظور وا داشتن زنان به پذیرش قواعد و تن دادن بمقرارت حجاب در تمامی عرصه ها، حتی، در ارتباط با معالجات و معاینات پزشکی بوسیله جنسیتها مخالف، لایحه حجاب و عفاف که دیر زمانی مورد چند و چون قرار داشت، س بدست قوه قضائیه تنظیم گردید و سر انجام بتصویب بخش کوچکی از نمایندگان مجلس ولایت رسید و نه در یک جلسه عمومی.

بنطر میرسد که حکومت آخوندی سر انجام باین نتیجه رسیده است که برای تبدیل جامعه بیک مسجد بزرگ، انجا که نجاست از خود بزدائی و به عبادت بپردازی، بنام خدا به رکوع و سجود روی تا خویشتن را تسلیم اراده الله و اطاعت از احکام او را پنج مرحله در روز بجا اوری. قواعد و مقررات شریعت تا کنون بآخوند حاکم نشانداده اند که برای بنظم در آوردن روابط جننسیتها مکفی نیست و بوضع قوانین بیشتری برای تنظیم روابط جنسیتها نیاز مند است. البته، لایحه حجاب و عفاف، بمنظور آنکه قانون سراسر جامعه شناخته شود باید به تصویب فقهای عالم  شورای نگهبان، نیز، برسد تا به قانون حاکم بر جامعه تبدیل گردد.

واضح است که حکومت آخوندی، مثل هر حکومت دیگری، به پایان خود نمی اندیشد، بویژه اگر حکومتی باشد بر ساخته از استبداد مضاعف دین و قدرت. چرا که اگر بخاطر بیارویم، می بینم که تحت استبداد شاهی، حجاب مسئله ای نبود چون جنسیتها از هم جدا نبودند و چگونگی روابط شان، تا مرحله عقد و ازدواج در حوزه آزادی ها و اراده های فردی شکل میگرفت، آزادی هایی که حکومت اسلامی برسمیت نمی شناسد. آزادی هایی که در دوران شاهی نه تنها بفساد نکشید بلکه به اتحادی بزرگ انجامید که انزمان کسی آنرا اتحاد جنسیتها نمی شناخت، اما، اتحادی بود که در براندازی نظام شاهنشاهی نقش تعیین کننده ای را بازی کرد.

حکومت آخوند بخوبی میداند که اتحاد جنسیتها، نیز، رمز پیروزی بر ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت است و افشای لواطکاری در حوزه های علمیه. چه اتحاد جنسیتها، زمانی واقعیت می یابد که رهایی از بندهای تعصب آور خوی دینی در رفتار و گفتمان اجتماعی رخ بدهد. این است که اگر بآنچه روزانه در جامعه اتفاق میافتد بنگریم، مشاهده میکنیم که این اتحاد جنسیتی در مبارزه روزانه با نیروهای ارشادی-امنیتی- انتظامی، تجربه و تکرار میشود. واکنش نظام به سالروز مهسا خود بیانگر اقتدار اتحاد جنسیتها و رهایی از خوی دین وعادت به تعصب ورزیهای دینی را بمنصه ظهور در آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۲۴, جمعه

حجاب اسلامی،

در ستیز با

زندگی و آزادی!





در سالروز جاودانگی مهسا امینی و پیوستن او به ستاره گان درخشان در آسمان تاریک جامعه ما، باید بخاطر داشته باشیم که مهسا جان خود را بدلیل عدم رعایت مقررات حجاب اجباری از دست داد. جای بسی شگفتی ست که پس از نزدیک به نیم قرن سلطه مطلق دین بر جامعه و بخدمت در آوردن انواع و اقسام ابزار سرکوب و تنبیه و مجازات، حکومت آخوندی نتوانسته است راهی برای درهم شکستن مقاومت و تقلیل انزجار از حجاب در جامعه بیابد، مشکلی که از آغاز گریبان حکومت آخوندی را گرفت و هم اکنون نظام را به تنگی نفس انداخته است و موجب برامدن خنبشی گردیده است رهایی بخش، جنبش زن زندگی آزادی که همچون بحرانی دائمی بر دامن نظام نشسته است.  

بحران حجاب و عفاف را هم ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در خطبه اخیرش، مثل بحران های دیگر، از گرانی و بیکاری گرفته تا خشکی رودخانه ها و دریاچه ها و تالابهای کشور، بحرانی فرض نمود برساخته دست مجموعه ای در امریکا که کارش، بحران سازی در کشورهای دیگر از جمله در جمهوری اسلامی ست.

اما، کیست که نداند، بحران حجاب اجباری نه بر ساخته دست مجموعه بحران سازی آمریکائیها بلکه برخاسته است از دیدگاه آخوند و فقیه در باره "انسان،" بطور کلی و زنان بطور خاص.  این امریکا نیست که بانسان، همچون حیوانی مینگرد برساخته از غرایز جنسی و نیازهای مادی. این شیوه تفکر آخوند خامنه ای است که انسان را حیوانی می پندارد، عاری از عقل و خرد و نیازمند هدایت و راهنمایی در امتداد راه "مستقیم."

بعضا، برآنند که حجاب ریشه در فرهنگ و سنت بومی دارد. حال آنکه آخوند و فقیه بر آنند حجاب ریشه در کلام الهی و احکام جدایی جنسیت ها دارد. یعنی که نگرش فقیه و آخوندی که عمر خود را در حوزه های علمیه گذرانده اند، ریشه بر گرفته است از دیدگاه دین اسلام بانسان. که آخوند و فقیه، بمثابه متولی دین، انسان را چگونه موجودی می پندارند، با عقل و خرد، مستقل و آزاد و یا بر عکس، انسان را موجودی پندارند با عقل و خردی ناقص، موظف بعمل باحکام شریعتی با چشمان بسته بدون ذره ای از تفکر و اندیشه؟

در پاسخ باید گفت که بطور کلی، فقها و آخوندها، اساسا، انسان را حیوانی می پندارند بر ساخته شده از دو عنصر شهوت جنسی و نیاز شکمی. اگر به رساله های فقها و مجتهدین بزرک نظر کوتاهی بیداندزیم بزودی در مییابیم که فقها بگونه ای به انسان مینگرند چنانکه گویی، انسان چیزی نیست مگر مخزن شهوت. در انسان چیزی جز شهوت، نمی یابند. برآنند، همچنانکه برای سیری شکم، بشر حاضر است دست خود را به هر نا شایستی آلوده نماید، برای ارضای شهوت نیز به سرکشی و زیرپا گذاردن هر احکامی، از جمله احکام شرعی، نیز، دست میزند. یعنی که  شکم و شهوت، هر دو میتوانند مخرب و ویرانگر باشند. اما، شهوت  گمراه کننده هم هست. چون ارضای آن به تن لذت بخشد. شهوت که غلبه کند، انسان را از تسلیم خویشتن به الله و اطاعت بی چون و چرا از شریعت اسلام باز میدارد. زیرا که هیچ نجوید و نخواهد مگر رضا و خشنودی، و لذت و التذاذ تن. لذت تن است که به بی بند و باری و هنجار شکنی میانجامد. شهوت است که شور و عصیانگری را در انسان بر میانگیزد. هرج و مر ج ببار آورد و انحطاط و تباهی، شرایطی که آشتی ناپذیر است و در ستیز و خصومت با اصل عبودیت و بندگی، بنیان آئین اسلامی، که بر حسب دیدگاه فقه اسلامی، پدیده ای ست حاکم بر فرهنگ غرب تحت نام آزادی. بنابراین، آنچه وجود حجاب را اجباری میکند نیاز بر مهار نمودن شهوت انسانی ست، چیزیکه سبب گمراهی شود و هنجار شکنی.

بدین لحاظ ، تنها پائین تنه ی انسان است که در مرکز توجه فقها و آخوند ها قرار دارد. تمامی احکام فقاهتی که با ابزار اجتهاد از قرآن، کتاب آسمانی، استخراج شده است دارای یک هدف بیشتر نیستند: به بند کشیدن تن انسان، بویژه بخش پائینی آن. از انسان تنها بخش پائین تنه اش را می بینند. به سر او و آنچه در سر وی میگذرد اصلا اعتنایی ندارند. شهوت در پائین تنه، خانه دارد ، نه در سر.  پس، آنرا باید به اطاعت و   فرمانبری وا داشت. انسان پائین تنه خود را باید در تبعیت قواعد و مقرارت معین طهارت و غسل و تیمم در آورد تا نجاسات و آلودگی ها را از آن بزداید. تا آنگاه بتواند روزانه قامت را در برابر الله بشکاند. احکام فقاهتی نه تنها در برگیرنده ی احکام نماز و روزه و انواع و اقسام آب های پاک کننده ی نجاست از پائین تنه است بلکه در بر گیرنده احکام همآغوشی و یا "نزدیکی " مرد و زن و مرد و مرد و انسان با حیوان، نیز، میشود، کنش هایی که اساسا از ناحیه پائین تنه، از غریزه جنسی ریشه برگیرند.

 "توضیح المسائل" آیت الله ها، بویژه آیت الله خمینی که به ترسیم دقیق اعمال طهارت میپردازد از فرو بردن یک بند انگشت در مخرج گرفته تا چندین بار فشردن سر آلت در بین دو انگشت- استبرا- و آمیزش جنسی با حیوانات سخن میراند که در اوایل صعود آخوند بر فراز منبر قدرت در 57، شهرت بسیار یافته بود. آخوند و فقیه بر آن باوراند که با کنترل و به اسارت در آوردن پائین تنه انسان، تمامی مسائل انسانی و اجتماعی حل خواهد گردید. شر از پائین تنه انسان، از لذت، بویژه التذاذ جنسی است که بر میخزد. بی دلیل نیست که زنان باید موی خود را بپوشانند، چون تحریک کننده است و شر برانگیز.

 احکام به بند کشیدن تن، نه تنها شامل احکام عبادت شود  و "نکاح،" حتی احکام "نگاه" را هم در بر میگیرد که پائین تنه را نیز بتحریک درآورد.

آیت الله خمینی در توضیح المسائل خود در بخش "احکام نگاه " با دقت بسیار، با همان دقتی که برای اندازه گیری آب "کر" بکارمیگیرد که تا یک دهم مثقال هم به پیش میرود، به انواع نگاه در شرایط متفاوت و چه کسانی میتوانند بر صورت و یا بدن و یا "عورت " چه کسانی نگاه کنند، می پردازد و محرم ها و نا محرم ها و نگاه حرام و حلال را از یکدیگر مجزا میکند . وی خاطر نشان مینماید که بمنظور اجتناب از حرام، احتیاط  و یا اجتناب در نگاه کردن بزنان ضروریست. اگر از سر ضرورت نگاه کردن به موی و رخ زن لازم گردید، نباید با قصد "لذت " همراه باشد، حکمی که برای زن نیز مصداق دارد.

بعبارت دیگر، انسان برای نگاه کردن به انسانی دیگر، مثل تمام امور عبادی و غیر عبادی، بجای آنکه به عقل و خرد خویش رجوع کند، همچون حیوانی اهلی و مطیع، باید به تقلید و تبعیت، احکام استخراجی فقها از کلام الله، تن داده و آنها را  بیآموزد.

در تمام رساله های مراجع تقلید، یک چیز صریح و روشن بیان میگردد: که وجود زن است که شهوت برانگیز است. هرچه در او هست از صدای او گرفته - که از امواج رادیویی و رسانه ای به محض بقدرت رسیدن آخوند خاموش گردید-  تا رخ  و موی سر و برجستگی های بدن زن، همه تحریک کننده غرایز جنسی مرداند. اندام زن است که شهوت را در مردان بیدار میکند و به طغیان و کنش های زشت و پلید وا میدارد. الله به منظور آنکه شهوت را در مردان خفته نگاه دارد، زن را مکلف ساخته است که رخ و موی خود را بپوشاند و  برجستگی های بدن خودرا اکیدا پنهان نماید.  مسلم است که افشان سازی موی سر، آرایش و پالایش صورت، نمایاندن قوزک پا و روسری های قیطانی و مانتوهای تنگ و کوتاه از مصدادیق اصلی  بد حجابی ست که پس از پرواز مهسا بآسمانها به جنبش کشف حجاب و ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی انجامید. جنبشی که در منظر آخوند لاجرم به فساد و هنجار شکنی و نیز به خطر انداختن امنیت اخلاقی جامعه میانجامد.

از آغاز، در جمهوری اسلامی عدم رعایت مقررات حجاب و اختلاط جنسیت یکی از بزرگترین معضل های اجتماعی بوده و هست که، بدون بکار گیری نیروهای امنیتی و انتظامی و گشت های مختلف ارشادی، زنان، امروز بیش از همیشه، پشیزی برای آنها قائل نیستند و بانحای گوناگون از اختفای وجود در پس حجاب سر باز میزنند و مرزهای مصنوعی بین زنان و مردان را در هم فرو میریزند و به رها سازی خود ادامه میدهند.

آخوند ها بر آن باورند که هر گونه اختلاطی بین جنسیت ها تنها میتواند به یک منظور بر قرار گردد: "التذاذ جنسی." مرد و زن نباید به یکدیگر بنگرند، و دست یکدیگر را بفشرند و یا کنار هم بنشینند، همراه هم به کافه و کتابخانه بروند و به مطالعه بپردازند. همه ی این کنشها بزعم فقیه، کنشهایی هستند گناه آلود چون نمیتوانند همراه نباشند با التذاذ جنسی. ظاهرا، هیچ چیز مثل التذاذ جنسی، آخوندها را بوحشت نمیاندازد. البته، بنا بر شریعت اسلامی، از آن میتوانی بهره ور شوی اگر آنرا تابع احکام نکاح و زفاف نمایی آنگونه که الله مقرر داشته است و مراجع بزرگ تقلید از جمله امام خمینی تایید و تصدیق نموده اند. با این وجود التذاذ جنسی را زشت و پلید بشمار میآورند. برای جلوگیری از مظاهر التذاذ جنسی است که حجاب را برای زن اجباری نموده اند تا مردان و زنان به اسارت غرایز جنسی خود در نیایند. اگر نبینند، نخواهند. جدا سازی زنان از مردان قرار بود که میوه عفت و عفاف ببار آورد.

این در حالی است که پیامبر اسلام، نماد فرمانروایی ست شهوتبار. پیامبر چنان اسیر شهوت بود که نتوانست چشم از کودکی 6 ساله بردارد. هیچ زن زیبایی نبود که او ببیند و به تصاحب آن بر نخیزد. مهم نبود که آن زن کیست و با وی چه نسبتی دارد، او را در بر میکشید و به تعداد زنان خود میافزود. فقها و علمای حوزه ها، بدون شک، آگاه از این حقیقت اند. اما از زبان پیامبر نقل میکنند که چگونه پیامبر، فرمان بر تعبیه دو درب ورودی برای مردان و زنان در مساجد بسازند که مبادا تن مردان و زنان با یکدیگر تماس پبدا کنند.

اما، آخوندها، ابلهانی بیش نیستند که نمیتوانند چشم خود را بگشایند و نتایج زیانبار حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها را مشاهده نمایند. آخوندها بر آن تصورند که میتوانند با غرایز طبیعی انسان در افتند و با ابزار حجاب، شهوت انسان را بنام عفاف به بند بکشند و اسارت و بند گی را بر جامعه حاکم سازند. حال انکه سرکوب غرایز طبیعی لزوما آنها را خاموش و خفته نمیسازد بلکه آنها را بسوی خفا و ادامه زیست در زیر زمین بدون هیچ قید و بندی، سوق میدهد، بسوی لواط کاری در پنهان، دور از چشم نظاره گر و بازدارنده ی جماعت. هم چنانکه مصرف و تولید مشروبات الکلی به زیر زمین فرو رفت و به یکی از پر درآمدترین حرفه ها مبدل شد، التذاذ جنسی نیز در اعماق زمین فرو رفت. روسپیگری دیگر حرفه چند زنان بالغ و عاقل باقی نماند، سن روسپیگری در دوران حکومت حجاب و جدایی زنان از مردان به زیر 13 سال-و شاید هم کمتردر حال حاضر- تقلیل یافته است. دیگر زنان مجرد و تنگدست از اقشار پائین جامعه  نیستند که به روسپیگری میپردازند بلکه زنان مزدوج هستند و دانش آموزان و دانشجویان که رسمی و غیر رسمی، دست به تن فروشی میزنند نه برای التذاذ بلکه بمنظور امرار معاش. حجاب، حجابی که برای پایداری آن، نظام هر خونی را بر زمین میریزد و هر سری را از گردن جدا و بر زمین میافکند، بجای ایجاد کار و اشتغال برای زنان، آنها را به فحشا و روسپیگری کشانده است و مردان را بلواط کاری. بیش از چهار دهه تجربه حکومت اسلامی، نشان میدهد که حجاب اجباری، فحشا و روسپیگری را سهل و ساده ساخته و لواط در جامعه را بشدت رواج داده است.

مضاف بر این، حجاب، زنان را نه تنها از رفتار انزجار آمیز مردان مثل  تنه زدن به زنان و توهین و تحقیر و زبان رکیک آنان، مصون نداشته است بلکه احساس محرومیت را تشدید نموده و بر غیض و غصب و خشونت، طرفین نسبت بیکدیگرافزوده است. چه چیزی میتواند افزایش تجاوز بعنف و زورگیری را توضیح دهد بجز نظم و انضباطی که زائیده حجاب اجباری ست. زورگیری و جنایتی که بطور روزانه زنان با آن روی در رو قرار دارند و هرگز کسی سخنی از آن بزبان نراند، سوء استفاده، تجاوز، ضرب و شتم زنان، بخشی از زندگی روزمره ی درصد قابل ملاحظه ای از جامعه است.

 اما، آخوند حاکم از آنجایی که نگران گره خوردن پایان سلطه حجاب  به پایان سلطه خویش است، بارد دیگر، بعبث، لایحه ای تحت عنوان حجاب و عفاف به مجلس ولایت ارائه نمودند بان امید که جان تازه ای در کالبد مرده ی حجاب و جدایی جنسیت ها بدمند و با ایجاد ترس و وحشت، مانع رشد جنبش کشف حجاب  و جنبش رهایی بخش زن زندگی ازادی شوند. امام های جمعه، بر فراز منبر قدرت هرگز نه زور گیری و نه تجاوز بعنف را محکوم نکرده اند بلکه همه ی تقصیرات را به پای "بدحجابی " و کشف حجاب مینویسند. پس، لازم است که ملت به هوش باشد و در حرم خصوصی خود جانب احتیاط را بگیرند. مسلم است که اگر زن، خود را از سر تا پا پوشانده نباشند، اگر صدای طرب و شادی آنان از دور بگوش مردان برسد، مردان عقل و خرد شان را از دست مینهند و به حیوانی درنده تبدیل میگردند. این زنان هستند که حیوانات درنده را پرورش میدهند نه نظام حجاب اجباری و عدم اختلاط جنسیتها، بحرانی که بدرستی روشن نیست چگونه بدست آن مجموعه بحران سازی آمریکائی بوجود آمده است.

حکومت آخوندی، حجاب را به نماد عفاف در جامعه اسلامی تبدیل نموده اند، نمادی ظاهری و میان تهی. موضوعی بسیار جالت برای مبالغه و غلو گویی. حال آنکه در فضای تاریک، زیر زمین، هم چنانکه فحشا بیداد میکند و  خرید و فروش الکل رواج دارد، بسیاری از رفتار های هنجار شکن- در منظر آخوندها، رواج یافته است که بیانگر رشد فرهنگی ست که روزی جامعه ی اسلامی را از درون منفجر میسازد، فرهنگ زن زندگی آزادی. این فرهنگ زیر زمینی که دامنه و  وسعت آن شناخته شدنی نیست، نه تنها باز ایستادنی نیست بلکه بسرعت در حال رشد است. آخوند و فقیه با نشان دادن چهره واقعی شریعت اسلامی، شرایط دفن دین اسلام و ظهور جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را فراهم آورده است. دینی که در یکهزار و چهارصد سال پیش از این در ایران جان گرفت و زنده شد، در ایران، نیز میمیرد و بخاک سپرده میشود.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۱۷, جمعه

جنبش زن زندگی آزادی،

جنبشی رهایی بخش

و ذاتا دین ستیز!




هرگز جای تعجب و حیرت نخواهد بود اگر آنگونه که انتظار میرود، در سالروز تولد ستاره ای جاودان، مهسا امینی، در آسمان تاریک ایران، کشور زادگاه ما، نه تنها   ضربه ای سنگین و شکننده ای را بر ساختار حکومت اسلامی وارد نیاورد بلکه بر اقتدار و استدام و بقای آن نیز بیافزاید. البته که امید بستن به وقوع حادثه ای بزرگ در زمانی معین، در بیشتر اوقات ممکن است یاس و نا امیدی ببار آورد.

همین بس که به رفتار و کردار امنیتی حکومت مقدس آخوندی در این چند ماه گذشته بنگری، همچون یک حیوان، وحشی تر و درنده تر گشته است. دیر زمانی ست که مثل گروه کفتاران طئمه ای را یافته و دوره کنند تا سرانجام آنرا تکه پاره نموده و ببلعند. با این وجود، بر تعداد مخالفین و معترضین با نام و نشان نطام، مثل، روزنامه نگاران، هنرمندان و مدافعان حقوق بشر و غیره، افزوده شده و میشود. در سرکوب و خاموش سازی جنبش زن زندگی آزادی، نظام چند معترض از میان بازداشتیان با نام و نشانی ناشناخته برگزیده و بمنظور ایجاد ترس و وحشت بدار مجازات میآویزند که خود اگرچه پدیده تازه ای نیست، اما، پدیده ای ست که ماهیت فریبکار حکومت آخوندی را آشکار ساخته، ذات زشت و کریه آنرا افشا نموده و عدم اعتماد عمومی را به استبداد فقیه عمیق و وسیعتر مینماید

اخیرا، نظام، بر دامنه حمله خود افزوده است و به پاکزدایی دانشگاهها از استادهایی پرداخته اند که بزعم آنها مرتکب گناهی بزرگ و دوگانه گشته اند، هم دچار رکورد علمی   بوده اند و هم نقش مهمی در رسانه ها بازی کرده اند. چرا که نظام تاب و توان شنیدن آوای مخالف را ندارد. چرا که در نظام مقدس اسلامی ولایت فقیه، جایی برای شک و تردیدی به یکتایی و یگانگی فقیهی که بر جامعه سلطه افکنده است، وجود ندارد. یعنی که در حکومت آخوندی، جایی برای مقاومت و اعتراض وجود ندارد یا تسلیم میشوی، دوری بجویی و خاموشی گزینی، یا دست از شک و تردید به یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای، برخاسته از صنف روضه خوانان، بر نگیری و از تسلیم باراده و اطاعت از او سر باز زنی.

 این بدان معناست هر روز که به سالروز پیوستن مهسا، ستاره ای جاویدان، نزدیکتر شده ایم، نظام خود دچار ترس و وحشتی شده است، بسی بسیار بیشتر از آنچه که در دفاع از وحدت و یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای بوجود آورده است. اگر نیک تر بنگری، براحتی میتوانی مشاهد کنی که این حیوان وحشی داندانهای خود را برای دریدن و پاره پاره کردن، تیز و برنده تر ساخته است. نظام مقدس اسلامی برای انتقام ستانی، سرکوب و کشتار برپا کنندگان جشنواره تولد مهسا، دیر زمانی ست که.تمامی نیروهای قهر و خشونت را همه آماده نموده است که بکوبند و بزنند و بگیرند و بزنجیر بکشند و از وقوع هرگونه چالشی به نظام جلوگیری بعمل آورند.

اینجا، باید پرسید، براستی چرا این نظام با تمامی نیروهایی که در تحت فرمان خود دارد، باید دچار ترس و وحشت شود همچنانکه، در رفتار و تصمیم گیریها و سیاستها نظام، بویژه در زمینه های فرهنگی و رسانه ای بخوبی دیده میشود. رفتار خشونتبار و واکنش خشمگینانه به هر گونه اعتراضی، بیانگر ترس و وحشتی ست که گریبان نیروهای امنیتی را گرفته است، ترس و وحشت از برامدن جنبش زن زندگی آزادی. حکومت آخوندی بخوبی آگاه است که این جنبش ریشه در باوری دارد، نافی و نهایتا در تضاد و خصومت با یکتایی و یگانگی خدایی ست که جانشین او آخوند خامنه ای ست. اگر، حکومت مقدس اسلامی به اماده سازی تمامی نیروهای سرکوب پرداخته است، بآن دلیل است که  با درخشش جنبشی مواجه گشته است رهایی بخش و برای نخستین بار خاموش ناشدنی، جنبش زن زندگی آزادی. چون جنبشی ست، ذاتا، در خصومت با اصل و اصولی دینی که قشر مفتخوار آخوند، خود را متولی آن میداند، دین اسلام، دینی که بر اصل لا الله الا الله بنا گردیده است، اصل یکتایی و یگانگی الله و یا اصل مطلق گرائی، اصلی که در عمل به تسلیم، پذیرش بدون چون چرای وحدت الله و اطاعت از احکام الهی میانجامد.

اگرچه، نظام همچنان بخود غره است و اقتدار خود را روزانه در خشم و خشونت بیان میکند. اما، بخوبی آگاه است که جنبش زن زندگی آزادی، نهایتا بازتاب رشد و توسعه جنبش دین ستیزی ست. البته که این انتظار بوجود آمده است که این جنبش در سالروز تولد مهسا باوج خود برسد. اما، اگر واقع بینانه بنگریم، نظام آخوندی دارای آن توانایی ست که مانع رسیدن این جنبش باوج خود گردد. غافل از اینکه هر روز که بر عمر جنبش زن زندگی آزادی افروده میشود، آنروز از عمر الله پرستی و نظام مطلق گرایی و تسلیم و اطاعت، از عمر حکومت مقدس اسلامی کاهش خواهد یافت.

در شرایطی که ما در آن بسر میبریم ضرورت تاریخی عبور از نظام سرمایه داری و برپا داشتن نظام سوسیالیستیی و یا گذار از نظام مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی نیست و یا هر نظریه دیگری در زمینه گذار جامعه سنتی به جامعه مدرن. ضرورت تاریخی در شرایطی که دین و متولیان دین، برخاسته از حوزه های علمیه بر آن حاکم گردیده است، عبور از دینی ست که متولی آن، قشر آخوند است، قشری که قرنها به هزینه ملت، دانشی کسب کرده است که باور به مطلق گرایی را که در باور به لا الله الا الله بازتاب مییابد توسعه داده و پایدار بسازند که خود زمینه ساز استبداد و تداوم آن در طول تاریخ بوده است.  

بعبارت دیگر، در شرایط کنونی، برای ما رهایی از اسارت در دست باورهای دینی، رهایی از باور باصل و اصول دینی که بنیان نظام فرمانروایی و فرمانبری ست که ضرورت تاریخی ست. نظامی که لزوما، یک نظام تولیدی و بر اساس روابط مادی و تضاد طبقاتی بوجود نیامده است بلکه نظامی ست اساسا فرهنگی که بنیان آن مالکیت انحصاری ست بر دانش الهی بر خاسته از علم به کلام و احکام و فرامینی که الله در قرآن صادر کرده است که در برابر آن بخش وسیع دیگری در جامعه وجود دارد که از کسب این دانش انحصاری بی بهره است. یعنی که جامعه آخوندی از دو بخش ساخته شده است، یک بخش فقیه و یا مجتهد بر راس ساختار طلبه گری در حوزه های علمیه. بخش دیگر جامعه آخوندی را، مقلدین و توده های عظیم مردمی تشکیل میدهند که باور به اصل و اصول مطلق گرایی را از نسل پیشین بارث برده اند، باوری مشترک در تمامیت جامعه. آیا میتوان بان لحظه ای اندیشید که باورمندان بهوش آیند که لا الله الا الله دروغی ست که بزرگتر از آن در تاریخ بشر نتوان یافت، بویژه خدایی که شیفته سخنگویی برای زمانی کوتاه و عاشق حکمرانی و فرمانروایی تا ابداست. اگر الله، خدایی که محمد را به پیامبر برگزیده است، پس با خدای عیسی و موسی و خدایان اقوام و جوامع دیگر چه باید بکنیم؟

این است که امروز رهایی از باور مشترک باصل فرمانروایی و فرمانبری، باور مشترک به نظامی که بر اساس عبودیت و بندگی انسانها بنا گردیده است در شرایط کنونی، ضرورتی ست تاریخی که باید پاسخگوی آن بود.

 بر بنیان این باور مشترک و در دفاع از باور به لا الله الا الله است، که حکومت آخوندی تمامی جنایتها و رفتار ضد بشری خود را توجیه میکند. تحت بیرق لا الله الا الله است که نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بر تمامیت جامعه سلطه افکنده است و هر مقاومت و اعتراضی را با بیرحمی بی سابقه ای سرکوب و خاموش نموده است. چون حکومت آخوندی در دفاع از دین الله و باور به یکتایی و یگانگی الله است که بزنجیر میکشد و باسارت در میاورد، و آزار و شکنجه میدهد آنانی را که به اعتراض برخاسته و یا باعتراض کلمه ای بزبان رانده اند.

باور مشترک بین حاکم و محکوم و در شرایط کنونی بین مجتهد و مقلد، خود سبب گردیده است که بحرانهایی گوناگون، چه در درون و چه در جهان بیرونی، بواسطه استمرارشان به پدیده هایی تبدیل گردیده اند نسبتا عادی. این است که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تورم، بیکاری، توسعه فقر و گرسنگی نتوانسته اند نظام فرمانروایی و فرمانبری ولایت فقیه را از پای در آورد. چون براستی و صداقت نتوانی فقیه را مورد نقد و نفی قرار دهی بدون آنکه پای دینی  را که وی بر اصل و اصول آن حکومت میکند بمیدان بازرسی بکشانی.

خیزش جوانان و تداوم جببش کشف حجاب که حتی به درون نهاهای فقاهتی نفوذ کرده و بعضا آخوندها را تحت تاثیر خود قرار داده و به منتقد نظام تبدیل نمود است، اگر، از دین ستیزی بر نمیخیزد از کدام کنش اعتراضی ست که بر میخیزد. اینروزها شناخته شده ترین منتقدین حکومت اخوندی، کسی ست که خود پرورده نهادهای آخوندی بوده است. یکی از آنها آقای مهدی نصیری ست که پس از سالها خدمت، از نظام ولایت خروج یافته و حکومت آخوندی را مورد نقد و نقی قرار داده است. اخیرا، نظام ولایت فقیه را متهم کرده است به عدم توانایی ارائه یک روایت معتبر برای ادامه حکومت. او خطاب به نظام سوال میکند که دستآورد روایت آخوندی در این 44 سال گذشته را در کجا میتوان یافت؟ آقای نصیری که لباس آخوندی از تن در آورده و بزیارت آرامشگاه مهسا میرود، نظام ولایت فقیه را تمام شده می بیند و بر آن باور است که نظامی که ناتوان از ارئه روایت است و در عین حال دست بگریبان گسترش فقر و فلاکت است، نمیتواند ادامه یابد و بزودی فرو خواهد ریخت. البته که روایتی که خود ارائه میدهد، بنظر میرسد بازگشت است به دوران مشروطه. حال آنکه تضاد و خصومت امروز نه از رابطه دولت با مردم بلکه از رابط مردم با قشر و نهاد آخوندی بر میخیزد، از رابطه مردم با دینی که برساخته دست نهاد فقاهت است. تا آخوند و نهاد آخوندی به موجودیت خود ادامه میدهند، رهایی از ارزشهای بازدارنده و حرکت بسوی زن زندگی آزادی بسیار دشوار خواهد بود.

معلوم است، تا زمانیکه ارزشها و باورهایی که آخوند بر جامعه حاکم گردانیده است، ارزشها و باورهای دینی، ، مورد نقد و بررسی قرار نگرفته و جامعه سلطه و سروری دین را در حوزه اجتماعی، خسارتبار و مضر در نیابد، آن آگاهی لازم برای گذار از حکومت اسلامی بوجود نمیاید. تا بامروز هیچ نیروی مخالفی نتوانسته است طرح بدیل نظامی را ارائه دهد که بتواند پشتیبانی و حمایت مردم را بخود جلب نماید و بر نظام آخوندی غلبه کند. اجتناب از نقد و حتی نفی دین بآن دلیل که مردمان بدان باور دارند، هر چند با چشمهای بسته و با ابزار احساسات و نه عقل و خرد،نسبت بدان غیرت و تعصب میورزند، خود مانع بزرگی ست بر سر راه رشد و نمو و ظهور یک نظام بدیل و یا نیروی سیاسی معتبر.

اهمیت جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در آن است که بدیل نظام، نقد و نفی اصل مطلق گرایی، بنیان نظام استبدادی دین و قدرت، در نهاد آن نهفته است. اگر بدرون جنبش زن زندگی آزادی بنگریم، میتوانیم نگرانی و اضطرابی که هماکنون گریبان نظام مقدس اسلامی را گرفته است درک کنیم. چرا که جنبش زن زندگی آزادی، ذاتا نفی نظام فرمانروایی و فرمانبری ست، نظامی استوار بر بنیان احکام دینی. آگاهی به خصلت دین ستیز جنبش زن زندگی آزادی ست که حکومت آخوندی را بمرز فروپاشی میکشاند و رهایی از ارزشهای اسارتبار دین اسلام را بارمغان میآورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi 

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

۱۴۰۲ شهریور ۱۰, جمعه

زن زندگی آزادی

خصم آشتی ناپذیر

ولایت تسلیم اطاعت!


حکومت آخوندی از آغاز بر اساس قهر و خشونت و انتقام ستانی، قدم بعرصه وجود نهاد و بر فراز منبر قدرت صعود کرد. تاکنون، نیز، بر همان پایه و اساس ادامه یافته است. تا کی بقا خواهد یافت، کمتر کسی میتواند از نقطه زمانی سخن بگوید که در آن عمر نظام بسر رسد و حکومت اخوندی از نفس کشیدن باز ایستد. آری، به حدس و گمانه زنی میتوان پرداخت. اما، آنچه اینجا دارای اهمیت است درک این واقعیت است که برغم وخامت اوضاع، و رو در رویی نظام با بحرانهای گوناگون در تمامی عرصه های اجتماعی، از جمله افزایش نارضاییهای عمومی، وضع موجود، سلطه تمام آخوند بر جامعه، ممکن است باین زودیها بپایان دوران خود نزدیک نشود. چرا که وضع موجود، لزوما وضع خیلی ناگواری در نزد رژیم نیست. نظام اسلامی، بسی بسیار سریع رمز بقای خود را در بحران های گوناگون یافت و از آنها در تحکیم اقتدار نظام سود فراون کسب نمود، چنانکه فرمانرویان را آنگونه بخود غره ساخت که احساس کنند هیچ طوفانی، هر چند ویرانگر نخواهد توانست ساختار نظام را  بلرزه درآورد.

واقعیت، اما، آنستکه وقتی حکومت آخوندی از هاشمی رفسنجانی، یکی از معماران حکومت آخوندی و واعظی مبرز و خطبه گو، به آخوند ریئسی میرسد، که نه خود زبان خویش را درک کند و نه دیگران میفهمند که او چه میگوید. معلوم است که این حکایت از پسروی میکند و توسعه و گسترش فقر و فلاکت در جامعه. حکومت آخوندی هنوز بر آن باور است که نظامی که در پی کسب غنی سازی هسته ای از صرف هر هزینه ای کوچکترین دریعی نکند، حتی بقیمت گرسنگی و درماندگی و حقارت و خواری ملی ، نمیتواند خصم جهان مدرن و ضد آنچه مدرن است بشمار رود.

اگر تا کنون نشنیده ای که اولین بار از علم هسته ای در قران، کتاب مقدس آسمانی، کتاب الله، سخن رفته است، تردید نکن که حتما روزی بگوش ات خواهد رسید. عقل اجتهاد، به آخوند فن فریبکاری را میآموزد، فنی که بخصوص بدرد کسب قدرت میخورد. حکومت آخوندی بر آن باور است که میتواند جهانیان را اقتاع کنند که آنها قصد پرواز و حرکت بسوی آینده را دارند و در درون نظام جز اندیشه بآینده چیزدیگری یافت نمیشود. همچنانکه علم الهدی، امام جمعه معروف مشهد، در کنار ابراز رضایت از موفقیتهایی که در عرصه انرژی هسته ای بدست آورده اند، اظهار میکند که  در این کشور کشف حجاب معنایی ندارد؛ دولت باید مقتدرانه این مشکل را حل کند( انتخاب، 13 شهریور 1402). این حکایت یک قدم به پیش و دو قدم بعقب است. آیا، خنده دار نیست که پس 44 سال بکارگیری انواع و اقسام نیروهای انتظامی، از انصار امام تا گشتهای ارشاد و خوهران زینب و تنبیه و مجازات گوناگون، هنوز از حل مقتدرانه مشکل حجاب سخن میراند؟ حکومت آخوندی بر آن باور است که این قدرتهای بزرگ هستند که میخواهند نظام بآینده نیاندیشید. آنها هستند که کسب علم را از ئظام مقدس اسلامی دریغ میکنند و آنها را بسوی گذشته سوق دهند.

هر چند، در حال حاضر حکومت آخوندی ممکن است قصد بازگشت بدوره خلفای راشدین، امویان و یا عباسیان را نداشته باشد، ولی تردید مدار که حکومت آخوند خامنه ای در آرزوی بازگشت به گذشته شعله ور است، البته به گذشته ای نه چندان دور، بازگشت  بگذشته ای کمتر از نیم قرن پیش، بازگشت به دوران صعود قشر آخوند برهبری امام خمینی بر فراز منبر قدرت، آخوندی که نظامی را بنیان نهاد، بظاهر، فرا طبقاتی، فرا گروهی و فرا سیاسی نه بر دوش گروه، طبقه یا حزب و سازمان خاصی بلکه بر دوش باورهای دینی ملت، باورهایی مشترک که افراد یک ملت را بهم پیوند میزند و با هم همدرد میسازد. حمایت و استقبال عموم از ودای شاهنشاهی و ورود امام خمینی، چنان گسترده و وسیع بود که هر مخالفت و اعتراضی و دوری گزیدن از حکومت آخوندی، نمیتوانست بیش از زمزمه ای باشد در گوش جامعه ای غرقه در شور و هیجان حرکت بسوی آینده، آینده ای سراسر امید به نیک بختی و دست یافتن به یک زندگی معمولی، حتی بهتر از دوران شاهنشاهی.

چه معدود بودند افراد و یا گروه هایی آگاه به این حقیقت که راهی که ملت برهبری آخوند خمینی و در پیروی از او، پیشروان روشنفکر و گروه ها و احزاب سیاسی برگزیده اند، نه بسوی آینده و نیک بختی بلکه بازگشتی ست بکذشته، بگذشته ای که الله، خداوند یکلتا و یگانه بواسطه رسول برگزیده خود، محمد چوپان، تصمیم میگیرد که در صحرای سوزان عربستان حضور یابد و بادیه نشینان آنزمان را بسوی تسلیم و اطاعت باراده خویش فرا خواند، باراده خدایی مالک بر دو عالم هست و نیست (رب عالمین). فرا خوانی که تا با قهر و خشونت و انتقام ستانی همراه نگردید، پس 13 سال تبلیغ در مکه، نتوانست بجز تعداد انگشت شماری را بسوی خود جلب کند. تنها وقتی که شمشیر محمد بنام الله بر گردنهای بر افراشته معترضین، از جمله گردن دوشاعر منتقد آن دوران، کیش یکتا پرستی، کیشی نبود که مردم باستقبال ان بشتابند. همین بس که بخاطر داشته باشیم، پیامبر محمد دهسال حکومت کرد و بیش از 60 بار بنام الله دست بلشگر کشی زد و سرها بر زمین افکند تا توانست کیش یکتاپرستی را حاکم مطلق سازد، استراتژی و تاکتیکی که پیروان وی، نیز، زمانیکه بمرزهای امپراتوری ایران رسیدند در پیش گرفتند و با شمشیر اسلام سرهای بسیاری را بر زمین افکندند و خون بسیاری را بنام الله جاری ساختند.

البته که امام خمینی هم بنام الله حکومت اسلامی را بنیان نهاد، اما، با این تفاوت که یکتاپرستی را بمردمانی ارائه میداد که بندگی الله و تسلیم و اطاعت باراده او را، همچنانکه در کتاب مقدس قران بازتاب مییابد، از اجداد خود بارث برده بودند. آنها با دین الله زاده و با عشق و امید بدان از کودگی ببلوغ رسیده بودند. در واقع، بر طبق باورهای دینی، همگان انتظار هم داشتند که روزی ناجی فرستاده الله ظهور یابد و آنان را از وضع ناگوار کنونی رها سازد. مردمان ساده دل، همچنین روشندلان و روشنفکران هرگز نمیدانستند که پذیرفتن الله و تسلیم و اطاعت به اراده و احکام او بعنوان حاکم مطلق، نه تنها گریز از آینده است بلکه با خود چیزی جز مصیبت و نکبت، جز حقارت و خواری بارمغان نیاورد.

بدون تردید، از آغاز این انتظار میرفت که مردمان باورمند باسارت و بندگی در دست آخوندها تن ندهند و فریب خطبه خوانیها و وعده های نیک بختی و عدالت و برابری، صلح و دوستی آخوند ها را نخورند. اما، واقعیت ان است که این امر، گشودن چشمها و گسترش آگاهیها در عصر دیجیتالی، بیش از 44 سال بطور انجامیده است، 44 سال قهر و خشونت و انتقام ستانی در اوج بیرحمی، بگیر و ببند و بزنجیر کشیدن و زندان و شکنجه و اعدام های مکرر بطور روزانه بدون هیچگونه احترامی بحقوق بشر و رعایت انسانیت، بطور یقین مانع رشد و نمو آگاهی های اجتماعی و ظهور سازمان های سیاسی شده است.

 نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بقای خودر را مدیون فریب و ریاکاری از یکطرف و قهر و خشونت از طرف دیگر است. با این وجود، حکومت آخوندی فکر میکند که میتواند حکومت ولایت را در جایگزینی امامت ادامه دهد تا قیامت. هنوز گویا با تمام علم و دانشی که در باره هستی و نیستی از مطالعه سخنان الله، بدست آورده اند، فکر میکنند که میتوانند با بکار گیری خشم و خشونت و انتقام ستانی، با ایجاد رعب و وحشت و ترس و هراس، با دستگیری هنرمندان و ورزشکاران معترض، روزنامه نکاران و مدافعین حقوق بشر و اخیرا تصفیه دانشگاه ها و اخراج چندین استاد دانشکاه، بدوران تاریکی باز گردند، دورانی که بیش از 4 هزار جوانانی که دوران زندانی خود را تحمل میکردند، کمتر از دوماه بر فراز دار ارتداد، بفرمان ولایت فقیه، آخوند خمینی، بقتل رسیدند و بوی این جنایت عظیم بمشام کمتر کسی در جامعه رسید. سکوت در باره جنایاتی که بدست مقدسین و یکتا پرستان جامعه، در دوران تاریکی بر قرار گردیده بود، در سالهای اخیر با دستگیری یکی از جلادان زندانها ولایت، بنام حمید نوری و محاکمه وی در دادگاههای سوئد بکوشش ایرج مصداقی، از زنده ماندگان قتل عام 67 در زندانها، شکسته شد و گوشه ای از جنایات نظام مقدس اسلامی را افشا نمود.

اگرچه حکومت آخوندس بخوبی آگاه است که پس از قتل مهسا بدلیل حفظ تقدس و پاکدامنی در جامعه اسلامی، جامعه پاک و منزه از هرگونه گناه فریبکاری و دروغزنی، بویژه در زمانی که جنبشی بنام جنبش زن زندگی آزادی بنیان پیوندی نوین اجتماعی، جایگزین همه پیوندهای دیگر، حتی پیوندهای دینی میگردد، فریب و ریاکاری، قهر و خشونت و بیرحمی دیگر کارآئی خود را در برابر بیداری و آگاهی مردم از دست داده اند. با این وجود، حکومت آخوندی، برغم توانایی بی مثال در تطابق و همسازی با شرایط گوناگون، بنظر میرسد که همچون زورگویان و زور داران دیگر تاریخ، گرفتار توهم بقا شده است تا آخرت. یعنی که فریب قدرت و اقتدار گریبان ولی فقیه، آخوند خامنه ای را سخت فرا کرفته است.

این نیز ضروریست که بدانیم که خطراتی که موجودیت حکومت آخوندی را در معرض انقراض قرار میدهد، آگاهی و بیداری مردم بفریب و ریاکاری قشر مفتخوار جامعه، خطری ست بیرونی، عینی و قابل رویت، مثل جنبش کشف حجاب، جنبشی که بنیان حکومت اسلامی- آخوندی را در تمام عرصه ها بچالش کشیده است. این در حالی ست که نظام ولایت با ظهور نیروهای متخاصم و ناسازگار با یکدیگر در درون، نیز، مواجه است که قابل مشاهده نیستند و عمدتا بر خاسته اند از ناسازگاری حکومت ولایت فقیه با نهاد های مدرن دموکراتیک، همچون تفکیک و استقلال قوای سه گانه از  یکدیگر.

اخیرا، آخوند ذولنور تاکید کرد که (نقل بضمون) فاصله بین نهاد رئیس جمهور و ولایت فقیه بسیار زیاد است. ولی فقیه خلبان است و ریاست جمهور دستیار اوست. یعنی که ولایت فقیه بتمام جزدییات آگاهی دارد و اوست که سوی و جهت و هدف هواپیما را بر میگزیند و نهایتا هواپیما را هدایت میکند، شفافیت سازی در برگزیدن راه و هدف، در ستییز و نفی اراده ولایت فقیه است (انتخاب، 9 شهریور1402).

آخوند ذولنور، خود یکی از نمایندگان مجلس ولایت است که بیشتر خود را دانسته و یا دانسته تابع اراده ولایت میداند تا یک نیروی قانونگزار مستقل از نهاد ولایت. یعنی نمیتوان استقلال قوای سه گانه را تحت رهبری ولایت فقیه چندان جدی گرفت. نگاهی کوتاه بلوایجی که با سرعت بتصویب مجلس میرسد و یا لوایحی هم که بدون آنکه به رای مجلس گذاشته شود در کمیسیون های کوچک 8 نفری و 10 نفری مورد تصویب قرار میگیرد، مشاهده میکنیم که مجلس قانونگذاری در نظام ولایت فقیه نمیتواند دارای همان معنا و مفهومی باشد که در غرب داراست و یا دارای وظایف و تعهداتی مشابه باشند. تصویب لوایح قانون بروشنی بازتابنده اراده ولایت فقیه ست، تا خدمت و بهسازی شرایط مردمی که آنها را برگزیده اند.

مثلا، اگر زمانی که برای تصویب لایجه ای مثل لایجه شفاف سازی مذاکرات نمایندگان لازم است با زمانیکه برای تصویب لایجه  عفاف و حجاب از زمان هنگام دریافت آن از دولت مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که لایحه قانون حجاب و عفاف، بدون گذراندن دوران آزمایشی، کمتر از شش ماه بتصویب میرسید در حالیکه لایحه های بقول خبرنگار انتخاب، "فساد ستیز" در انتظار میماند. سایت انتخاب گزارش میدهد که:

مقایسه سرعت بررسی لایحه حجاب با طرح‌های فسادستیز توسط نمایندگان تصویب لایحه موسوم به عفاف و حجاب روی دور تند، یکبار دیگر تصویرگر سرنوشت متفاوتی بود که در مجلس یازدهم پیش روی لوایح و طرح‌های محدودیت‌زا و البته به قول مدافعان «صیانت کننده» در قیاس با لوایح و طرح‌های «فساد ستیز» قرار دارد.  

لوایح فساد ستیز،سرانجام هم زمانیکه بمجلس میرسید، بخشی از نمایندگان عنوان نمودند که طرح شفاف سازی قوه مقننه را باید مشروط به طرح شفاف سازی بدیگر نیروهای مجریه و قضائیه، شورای نگهبان و مجمع مصلحت نمود. بخشی از ان لایحه هم اکنون گرد و غبار گرد میخورد و بخش دیگر ان در مجمع مصلحت نظام نفی میگردد. چرا که عنوان شده است که شفاف سازی مذاکراتی که به تصمیم سازی ختم میشود، مغایر با اراده رهبری ست. نیازی هم بتوضیح دیگری نیست. تاکنون، برهمه روشن گردیده است، که حکومت آخوندی شیفته تاریکی است و هر روزنه ای که از آن نوری به بیرون تابیده است، با تمام نیرو به مسدود ساختن آن از هیچ دریغ نداشته است.

افزوده بر تهی بودن مجلس قانونگذاری، از معنا و مفهوم سیاسی، بمثابه یکی از شاخه های مهم حکومت دمکراتیک که نظارت بر قوه مجریه را بعهده دارد، نهاد وزارت علوم عالی نیز دست بگریبان تضادها و خصومتهایی گردیده است بر خاسته از سوی و جهت و مستقلی که بعصی از استادان برگزینده اند و در حمایت از جنبش زن زندگی آزادی شرکت کرده اند. از همین روی وزارت علوم اخراج استادان را آغاز نموده است، سایت انتخاب گذارش میدهد:

وزارت کشور: اقدام وزارت علوم در برابر اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایش های رسانه ای داشتند، قانونی بود؛ جای تقدیر هم دارد / اینها سپهر سیاسی دانشگاه ها را آلوده به نگاه ضد ملی می کردند

در واکنش باین سیاست، حسن خمینی هشدار میدهد:

یکی از نتایج وحشتناک این اتفاق مهاجرت نخبگان است که بی تردید سنگین‌ترین آسیب را به کشور وارد می‌سازد و هم چنین باعث دمیدن روح یأس و رکود علمی و فرهنگی می‌شود.

این سخنان یاد آور اختلاف دردیدگاههای مشوطه خواهان و مشروعیت طلبان است که چندان نقشی مهمی در ساختار حکومت آخوندی بازی نکرده است. مشروطه خواهان یا بهمکاری پرداختند و یا سکوت نمودند. البته که تصاد و خصومت، حکومت آخوندی با دانشگاه و دانشگاهیان پدیده تازه ای نیست. این نظام دو سال قفل زدن بدرب دانشگاهها را در کارنامه دارد که بخش اساسی حرکت نظام بود بسوی دوران تاریکی، دوران پیاده سازی احکام الهی در زندگی روزمره، دورانی که نه نیاز به دانش دارد و نه دانایی، دورانی بسیار بیزار از روشنایی.

اما، برغم تمام اقتدارو ترس و وحستی که نظام برای بقای خود میآقریند، از این حقیقت غافل مانده است که جرقه زده شده است زن زندگی آزادی در برابر ولایت تسلیم اطاعت، تنها راه بقای حکومت، پا بعرصه هستی نهاده است. بی دلیل نیست که نظام راه بازگشت بدوران تاریکی را در پیش گرفته است. مبارزه تازه ای را بر علیه کشف حجاب، نظام بتازگی آغاز کرده است با بکارگیری زنان با چادرهای سیاه سراسری، دستها پوشیده، اما، آماده دستگیری. بغایت روشنگر ضعف نظام، چون شکست آن حتمی ست. همچنانکه اخراج استاد دانشگاه، حرکتی نیست مگر مسدود سازی روزنه ای که از آن روشنایی به بیرون میتابد، کنشی که در مجلس بشکل نادیده انگاشتن لایجه های فساد ستیز در برابر لایحه های مشروعه طلبان که بیش از هرچیز نگران حجاب و عفاف در جامعه هستند، چنانکه گویی جامعه به هیچ مسئله ای پر اهمیت تر از حجاب مبتلا نیست. اما، مشروعه خواه، کودک نیست خود از واقعیت آگاه است. آگاهی او از واقعیت است که او را بیزار و متنقر از روشنایی ببار میاورد و دوستدار تاریکی. دشمنی او با حجاب و یا لوایح فساد ستیز در مجلس  بازتاب دشمنی او با روشنایی ست. چون فقط در تاریکی و یا در دوران ولایت است که تسلیم و اطاعت میتواند اساس نظم حاکم گردد، دورانی که بی تردید با رشد و نمو جنبش زن زندگی آزادی، رو به پایان است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com