از درون
ندای وحدت بگوش میرسد!
اگر نیک
بنگری، دریابی که این روزها حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای و پادوی وی، رئیس
جمهور، ابراهیم رئیسی و دیگر سفیر و سفرای نظام، مورد لطف و عطوفت جامعه بین
المللی قرار گرفته اند، بویژه کشورهایی نظیر چین و روسیه. حتی با کشورهایی همچون
عربستان سعودی، البته بسفارش برادر بزرگتر، شی جین پینک رهبر خدا گریز دین ستیزحزب
کمونیست از در دوستی در میاید. دیر زمانی ست که سخن از توافقی جدید با امریکا در
مورد غنی سازی هسته ای بگوش میرسد، سخن از "توافق در توقف در برابر توقف،
میرود، از توقف غنی سازی هسته ای در برابر توقف بخشی از تحریمات آمریکا، بخشی که
نیازمند گذار از مجالس قانونگذاری نیست. سفیر عمان گویا مامور دریافت پاسخ مثبت و
یا منفی رهبر معظم انقلاب بتوافقنامه ای ست که قرار است جایگزین قرارداد برجام
بشود تا برئیس جمهور امریکا، جو بایدن انتقال بدهد. (مگر الله اجازه میدهد بندگانش
با شیطان بزرگ وارد گفتگو گردند؟).
جامعه
بین المللی حکومت اسلامی را در زمانی مورد تایید و لطف و محبت قرار میدهد و چشمان
خود را بر نا آرامیها و نارضائیهای درونی می بندد که نظام، قهر و خشونت و انتقام
ستانی، سرکوب و کشتار و اعدام روزانه معترضین و مخالقین را باوج خود رسانده است.
البته
که دیر زمانیست طراح اصلی روابط بین المللی کسی نیست مگر رهبر معظم انقلاب، آخوند
خامنه ای. طراح سیاستی دوگانه: از یکطرف در
یوزگی و مماشات و تن دادن بشرایط قدرتهای بزرگ، تحت سیاست معروف به "نرمش
قهرمانانه" برخاسته از اندیشه فقهی آخوند خامنه ای که بر ملا شدن آن چیزی جز
شرمگینی ببار نیاورد، از طرف دیگر "فرهنگسازی" و نهادین ساختن ارزشهای
نظام اسلامی با مشت آهنین، با حجاب اجباری، با ابزار سرکوب و گشت ها ارشادی، با
بگیر و ببند و زندان و شکنجه و نهایتا اعدام.
اما، باید بخاطر
داشته باشیم که رفتار حکومت جوامعی که بر اساس حرمت به حق و حقوق بشری بنیانگزاری
شده اند، خود برخاسته است از درک و بر رسی آنها از نیروهای مخالف، نیروهای جایگزین
و پیروان آنان. واقعیتی که آنان در صحنه سیاست کشور مشاهده میکنند، چیزی نیست جز
تشتت و پراکندگی، تضادهای آشتی ناپذیر و خصومت ورزی. پس از 44 سال مبارزه با حکومت
آخوندی، نمیتوانند به نیرویی منسجم و سازمان یافته اشاره نمایند که شایستگی
جایگزینی حکومت آخوندی را بحدی کسب کرده باشد که بتوانند روی پیروزی انها حسابی
بگشایند.
واقعیت هم این است که در سراسر جهان کمتر میتوان حکومتی را
یافت که دارای مخالفینی باشد بوسعت و تنوع و تعدد مخالفین حکومت آخوندی، در خارج
از کشور، بویژه در کشورهای غربی. مخالفین بسیار، در هر مکان و زمانی، اما، در کل
نیرویی پراکنده، از راست بگیر تا چپ و سکولار و دینی، از مشروطه خواه گرفته تا
سلطنت طلب و پادشاهی خواه و ملی گرا و هر مسلکی دیگری که در مابین اینها قرار
میگیرد. هر دسته و گروه مخالفی بر طبل خود می کوبد و پرچم خویش بر افرازد. یعنی که
نیروهای مخالف، بیشر با یکدیگر بستیز و خصومت می پردازند تا با دشمن مشترک، حکومت
آخوندی. البته که این نیروها، غالبا در خارج از کشور پرچم مبارزه با حکومت اسلامی
را بدوش میکشند.
ظاهرا، نیروهای
مخالف ساکن خارج خود را صدای آنانی میدانند که در درون کشور، کف خیابانها بمبارزه
مرگ و زندگی بپا خاسته اند. ادعایی که بیشتر از توهم بر میخیزد تا از فهم واقعیت.
چرا که صدایی که از درون بگوش میرسد، صدای وحدت است و همبستگی. حال آنکه آنچه در
خارج از کشور بگوش میرسد، هر صدایی میتواند باشد بجز صدای وحدت. بازتاب این وحدت
را در سرنوشت نشست جورج تاون همگان مشاهده کرده اند.
اما، آنان که در کف خیابانها، در کوچه و بازار، در مترو و
اتوبس در اماکن عمومی، نظام را بچالش میکشند، استطاعت گشودن حسابی برای حمایت
کشورهای غربی برهبری امریکا را ندارند. کشورهای جهان نزدیک به نیم قرن است که به
وجود حکومت اسلامی برهبری قشر آخوندی و گفتمان و رفتار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی
و نظام آخوندی خو گرفته اند. حضورش را در صحنه جهانی پذیرفته اند و با آن روابط
دیپلماتیک برقرار کرده اند. مسلم است که هرکشوری در پی منافع خویش است وقتی وارد
در ساختار روابط بین المللی میشود. نمیتوان از آنان انتظار داشت که بدفاع از حق و
حقوق بشر در کشورهای دیگر برخیزند.
دانالد ترامپ فرمان نابودی سردار سلیمانی را صادر نکرد
بآندلیل که حق و حقوق بشری را زیر پا گذاشته و جامعه انسانی را زیر نعلین آخوند به
نکبت و مصیبتی پایان ناپذیر باسارت کشانده بود. نابودی سردار سلیمانی، غلام گوش
بفرمان ولی فقیه، در کشور همسایه، عراق، کشوری که حکومت آخوندی جولانگاه خود
میداند، در خدمت برافراشتن پرچم اقتدار دانالد ترامپ بود که جهان، بویژه حکومت
اسلامی را متقاعد سازد که در بکار گیری ابزار قهر و خشونت کوچکترین شک و تردیدی
بخود راه نمیدهد. پاسخ آخوند خامنه ای به اراده معطوف به نابودی سردار وفاداری
همچون سلیمانی، شباهت زیادی بیک شوخی دارد تا ارائه پاسخی در خور
"شهادت" سردار حکومت اسلامی.
این در حالی ست که
از درون یک صدا بگوش میرسد و هر صدای دیگری که بگوش میرسد، نهایتا در تایید آن
یکصداست. صدایی که از شعار زن زندگی آزادی بگوش میرسد، شعاری بازتابنده تایید
انچیزی که کیش اسلام نفی میکند. اسلام هم وجود زن را نفی میکند بعنوان یک انسان با
حق و حقوقی برابر با مرد، هم زندگی و آزادی را از آن جهت که اسلام دین سلحشوری است
و رشادت، دین جهاد است و شهادت. دین نفی زندگی ست و هر آنچه که در این جهان به لذت
و طرب و شادی میانجامد. دین اسلام دین میرندگی است نه زندگی. زندگی در این جهان
پوچ است و بی معنی. بخودی خود روشن استکه دین اسلام خصم آشتی ناپذیر آزادی ست.
آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری است که از دین اسلام بر میخیزد نه ازادی معطوف
بخود فرمانفرمایی و خود مختاری برخاسته از عقل و خرد بشری و انگیزه رهایی از
بندهای اسارتبار باورهای خرافی.
گویا ندای این وحدت بگوش مخالفین خارج نشین هنوز نرسیده است
که دور از واقعیت بنظر میرسد. شاید هم شنیده شده است، اما، نه بعنوان شعاری مبنی
بر نفی حرف و گفتمان الله، معنایی که در ذات باورهای دینی نهفته است، نفی بندگی و
عبودیت، بویژه اگر زن باشی. تایید ضد دینی بودن این شعار بتوسعه فرهنگ آزادیخواهی
بر اساس سکولاریسم انقلابی میانجامد. بعبارت دیگر این شعار بر بیشتر دلها زمانی
خواهد نشست که بقدرت رهایی بخش ان از خرافه اندیشی، آگاه شوند. کیست که از باسارت
کشیدن زنان در جامعه سود می برد. چه کسی میتوند توانائیها و دانائی های زنان را
انکار نماید. کیست که امروز زن را نا برابر و یا کمتر از مرد میانگارد؟ آیا
میتوانی با باور به برابری زن و مرد بمخالفت برخیزی؟ معلوم است که کمتر کسی میتواند
در این مورد پرچم مخالفت را بر افرازد. خارج از این مورد حال هر پرچمی که میخواهی
بر دوش بکش با هر رنگ و کیشی.
بی نیاز از گفتن است که باور به زن زندگی آزادی، بعنوان
شعاری مبنی بر نفی باورهای دینی، لزوما نفی باور و دین و ایمان فردی و خصوصی نیست.
هر فردی ازاد به اندیشه و برگزیدن هر کیش و آئینی است. الغا دین رسمی ست که باید
سر لوحه جنبش براندازی قرار بگیرد. کدام تفکر و اندیشه و یا گروه و حزب و سازمان
سیاسی میتوان یافت که در مخالفت با شعاری برخیزد که بر بنیان حکومت اسلامی ضربات
ویران کننده وارد میکند، مثل، شعار زن زندگی آزادی. باور باین شعار یعنی تایید
آزادی در گزینش، در بیان و اندیشه، آزادی در گزینش دین و آئین. پذیرش این شعار
بازتاب وحدت است و تائید تنوع و کثرت.
اما، چه چیزی را میتوان مانع شکل گیری یک نیروی منسجم و
شایسته جایگزین با پیروان اکثریت جامعه دانست؟
مانع ظهور یک تشکل
وسیع را باید ناشی از این واقعیت دانست که اقشار گوناگون جامعه، بوویژه، زنان و
جوانان، از بخشهایی از دین عبور کرده اند و بیزاری خود را از آئینی که باسارت
وبندگی انسان میانجامد اعلام نموده اند. اکثریت جامعه به تجربه دریافته است که از
حکومت دین، از حرام ها و حلال ها، از محدودیتها و ممنوعیتها که فساد و تباهی
میآنجام و زمینه را برای رانت و رشوه و دزدی و دروغکوئی فراهم میاورد. تنبیه و
مجازات مصرف کننده نوشیدنی های شادیبخش، هم بر مصرف و هم بر تولید آن افزوده است.
روزی نیست که قاچاقچی بدار نیاوزیند، ایا انتقال و خرید و فروش مواد مخدر نا پدید
شده است و یا بطور بی سابقه ای فرا گیر شده است؟ آری، اکثریت جامعه از دینی که
شادی و طرب، رقص و پایکوبی را قدغن میکند، عبور کرده اند و همچنین از دینی که اساس
ان فریب است و فریبکاری، دروغ است و ریاکاری. در حالیکه نیروهای مخالف خارج از کشور هنوز بر
آن باورند که میتوان از حکومت آخوندی عبور نمود بدون آنکه با دین خصومت ورزید خود
را با جامعه بیگانه ساخت. این در حالی است که از هر زاویه که بنگری حکومت آخوندی
زمینه عبور از دین را در اقشار مختلف جامعه فراهم آورده است. آینده نشان خواهد داد
که آن نیرویی در میان جامعه بر قلعه پیروزی صعود خواهد کرد که اماده باشد همراه
بخش بزرگی از جامعه از دین عبور نماید. باید این فرصت تاریخی را غنیمتی گرانبها و
نادر برشمرد در خور تزئین یک جامعه رها یافته از خرافه باوری!
فیروز نجومی
firoz nodjomi
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر