فراخوانی بسوی
پذیرش دینی تازه:
دین هرکس بدین خویش!
آیا، اخیرا متوجه شده اید که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، روزی نیست که
بمناسبتی سخن نگوید و راه "مستقیم" را به بندگان خود نشان ندهد. البته،
فضای پیرامون رهبر معظم، بدقت بگونه ای نمادین طراحی شده است که قبل از آنکه چیزی
توجهی را بخود جلب کند، یکتایی و یگانگی رهبر معظم است که بچشم میخورد، برنشسته روی
یک صندلی در مرکز سکویی نسبتا وسیع، سکویی که در نزدیکیهای آن جنبنده ای دیده
نمیشود. اگرچه، از سکویی که رهبر معظم بر فراز ان بخطبه خوانی می پردازد، معمولا،
رنگ و بوی سادگی و قدری کهنگی بر میخیزد که بر نمایاند بی اعتنایی به زرق و برق بیت
رهبری را، با این وجود، صحنه طراحی شده سراسر بازتابنده اقتدار، عظمت و شکوه
فرمانروایی ولایت فقیه ست در برابر فرمانبران.
بعبارت دیگر، بنظر میرسد که صحنه هایی که رهبر معظم بر فراز آنها خطبه خوانی
میکند، معمولا، بگونه ای طراحی میشوند که یکتائی و یگانگی رهبر در مرکز بیش از هر
چیز دیگری، نظرها را بخود جلب کند، چنانکه گویی قصد انتقال این پیام، در میان پیام
های دیگر، را دارد که او تنها ست و بجز او کسی دیگری نیست، همچنانکه الله، خداوندی
ست یکتا و یگانه که بجز او خدای دیگری نیست.
جالب تر آنکه، رهبر معظم، آخوند خامنه ای، نیز، در خطبه خوانیهایش همان شخصیت
را بنمایش میگذارد که طراحان با ابزار آرایش صحنه ها سعی میکنند بدیگران انتقال
دهند، سخن گوید، رهبر معظم، چنانکه گویی خداوند یکتا و یگانه است که سخن میگوید.
از همه چیز با اطلاع است. بعید است کسی باندازه او بداند و دانا و بینا باشد. از زیر
و بم و ریز و درشت و کم و زیاد هر موضوعی که در باره آن سخن میگوید آگاه است.
تمامی مشکلات را شناسایی نموده و رهنمودهایی برای حل و فصل نهایی آن مشکلات ارائه
میدهد.
در هفته ای که گذشت، در ششم تیر ماه، رهبر معظم، در برابر کارکنان و کارشناسان
قوه قضائیه و رئیس آن، آخوند محسنی اژه ای، حضور یافت و مسائلی را که قوه قضائیه
با آن روی در روست مورد بحث قرار داد و راهکارهای برون رفت از آنها را نیز ارائه نمود.
یکی از مسائلی که ولی فقیه، آخوند خامنه ای بدان توجه خاص نشان داد ظهور
"فساد" در درون و بیرون قوه قضائیه بود. البته، فساد درونی را کار
کارکنانی در سطوح پائین منشیگری دانست که چهره قوه قضائیه را مخدوش میکند. سپس افزود
فساد بیرونی، باید با هماهنگی و همکاری قوه ها با یکدیگر حل بشود. همچنین بر
جلوگیری فسادی که از معاملات غیر رسمی اموال غیر منقول بر میخیزد، تاکید نمود. بحث
ولی فقیه در باره فساد در نهادی که از آن چیزی جز فساد بر نخیزد، کوتاه و مختصر بود.
اما، گویا آخوند خامنه ای بیشتر نگران انجام وظیفه قوه قضائیه بود در زمینه
دفاع از "حقوق عامه." چه اگر حقوق عامه بخطر افتد "امنیت روانی
جامعه،" نیز، بحطر میافتد. حقوق عامه چیست، در توضیح رهبر معظم مثالی بشرح
زیر ارائه میدهد:
یکی از حقوق عامّه،
امنیّت روانی جامعه است. اینکه یک عدّهای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای
مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیّت ذهنی مردم را به هم
بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامّه است
و قوّهی قضائیّه باید وارد بشود.
در عین حال، رهبر به
یکی دیگر از مسائلی اشاره کرد که گویا در این 44 سال، قوه قضائیه بدان چندان توجهی
نشان نداده است و آن اینستکه "آزادی مطلق نیست." که وظیفه قوه قضائیه
است بعموم بفهماند که "ازادی مشروع است". که آزادیها بر اساس شریعت
اسلامی تعریف میشوند. در این مورد، رهبر خاطر نشان ساخت، که دشمن قوی است و ما ضعیف.
در پایان، آخوند خامنه ای باین واقعیت اشاه کرد که قوه قصائیه "تصویر رسانه
ای خوبی ندارد" که این خود، یاد آوری
نمود، ناشی از کم کاری در اطلاع رسانی قوه قضائیه است. که اگر قوه قضائیه از خدمات
خطیری که بانجام میرساند مردم را در جریان بگذارد، خدماتش مورد تقدیر قرار میگیرد.
بعضا، سخنان اخیر
رهبر معظم را دالی میدانند بر آنچه نظام انتظار دارد با بازگشائی مدارس و
دانشگاهها، روی در روی قرار گیرد و هدف گفتار او را آماده سازی نیروهای خود
میدانند. اما مگر، مهم است که ولی فقیه چه خزعبلاتی بزبان
میراند؟ چون او از تنها چیزی که سخنی بزبان نمیراند واقعیاتی ست که در کشور میگذرد.
اصلا، رهبر معظم بگونه ای سخن میراند، چنانکه همه چیز در آرامش و رفاه و آسایش است
در جامعه. نه دردی است و نه مرضی و نه آه و نه ناله ای. اگر هم هست، با کمی کوشش و
توجه حل و فصل میشود، مثل فساد، درون قوه قضائیه، که بقول آخوند خامنه ای، در سطوح
پائین منشیگری در شهری کوچک رخ میدهد. این در حالی ست که یکی از روسای پیشین قوه قضائیه بجرم دزدی
به بیش از 30 سال زندان در دادگاه محکوم گردیده است، هم اکنون نه در زندان
است و نه معلوم لست در کدام نقطه کشور به
ییلاق و قشلاق مشغول است. چنین بنظر میرسد که تنها کسی که نمیداند فاسدترین نهاد در سراسر کشور، قوه قضائئه است، رهبر معظم است. تنها رهبر معظم
است که نمیداند قوه قضائیه، نهادیست که خود منشا اصلی فساد د.ر جامعه است. نهادی ست که همه معاملات، زد و بندها، بگیر و ببندها در انجا بوقوع میپیوندد.
اما، ولی فقیه، وظیفه ای بر دوش قوه قضائیه مینهد، گویی که وظیفه ایست تازه
افزوده بر مبارزه با فساد که پیوسته آنرا فاسدتر و ناکارآمدتر ساخته است. و آن نیز
همساز و همآهنگ ساختن قواعد و مقررات قانونی است با شریعت اسلامی، وظیفه ای که قوه
قضائیه از آغاز با آغوش باز پذیرفت. تغییر و تحولی که نهایتا به تبدیل انسان به
حیوان انجامیده است. چون آنجا که دین و قدرت با هم یکی میشوند، انسان باید همچون
گوسفند، چشم بر زمین دوخته، دهان فروبسته براه خود ادامه دهد، چون آه و ناله بر
آورد سر بر باد دهد. باید باشی آنچه که دین میخواهد نه آنچه میخواهی که باشی. بنگر
و با چشمان خود مشاهده کن که در ده ماه گذشته چه تعدادی از بهترین جوانان این کشور
چشمهای خود را از دست داده و یا در خون خود فرو غلتیده اند. بر اساس امار رسمی بیش
از 600 نفر از جوانان این خاک و بوم بدست تفنگداران حکومت آخوندی کشته شده اند. چه
چیزی میتواند این خشونت و بیرحمی را توجیه نماید بجز بقای حکومت آخوندی.
بهمین ترتیب، وقتی رهبر معظم، آخوند خامنه ای، از حقوق عامه و امنیت روانی سخن
بمیان میاورد، منظورش آن جوانانی نیست که بدست جلادان نظام در خاک و خون خود غلتیده
اند. اگر بخواهد بوجود معترضی هم اشاره ای کند، از آنها بعنوان "اراذل"
و "اوباش" و یا "اغتشاشگران" نام میبرد.
البته که کشتار و ریختن خون معترضین بحکومت فقیه، جایگزین حکومت الله بر روی
زمین، مشروع و مباح است. آنچه رفتار و گقتمان آخوند خامنه ای و یا بطور کلی هر
فقیه و طلبه ای را تعین و تعریف میکند دین است. اینان با دین چشم از خواب شیرین برگشایند
و با دین بخسبند و هر نفسی که از درون بیرون آورند و هر نفسی که از بیرون بدرون ،
همراه است با دین و آغشته به مقدسات دینی.
با کمی دقت متوجه شوی که پس از تقریبا گذشت نیم قرن هنوز بدرستی معلوم نیست که
خصم ملت ایران ساختار دین است، دینی که متولی آن آخوند مفتخوار واپسگرا است و یا
ساختار قدرت و یا هر دو با هم. اگر در گذشته در باور به خدا و مقدسات و دین و
قران، آزاد بودی، امروز اگر هم باور نکنی باید وانمود کنی که سخت باورمندی. باین
معنا که تسلیم و اطاعت دیگر نه یک کنش دینی که یک کنش سیاسی هم هست. یا همچون حجاب،
برخاسته از عرصه دین(بدرستی و نادرستی آن کاری نداریم) بیک کنش خطرناک سیاسی تبدیل
گردیده است، کنشی که ساختار قدرت را بلرزه درآورده است.
وقتی رهبر معظم از پیاده سازی شریعت اسلامی و اجرای آن سخن میگوید، معلوم است
که از اجباری ساختن حجاب با انواع و اقسام ابزار خشم و خشونت و توهین و تحقیر سخن
میگوید. در رسیدن به هدف چه دستگاها و سازمانها، مثل، ارشاد و صارالله و غیره و
غیره و با چه بوجه های هنگفتی بکار نگرفته و نگیرد تا حجاب را همچنان بر سر زنان نگاهدارد،
مبادا که تار موی زنی بنیان حکومت آخوندی را بتکان آورد.
بعبارت دیگر، اگر نظام را بمثابه استبداد مضاعف دین و قدرت بنگریم زمانی
میتوانیم سلطه آنرا بچالش بکشیم که بر علیه آن به مبارزه دو بعدی دست بزنیم. چه
مبارزه با حکومت آخوند نمیتواند جدا از مبارزه با دینی باشد که آخوند قرنها متولی
آن بوده است. این فراخوانی ست بسوی ویرانسازی ساختار دین و قدرت نه بسوی بی دینی. که
فرا خوانی ست بسوی در آغوش کشیدن دینی تازه: دین هرکس بدین خویش. این باید باشد
دین تازه ما: هرکس بدین خویش. نه نیازی به آخوند داریم و فقیه و طلبه و نه نهادی
که قشر مفتخوار برای جامعه تولید کند. زمان آن فرا رسیده است که حوزه های علمیه را
به مال های و نهادی های تجاری مدرن تبدیل نمائیم و مساجد را به جایگاه طرب و شادی.
آرمانی که زمانی بواقعیت می پیوندد که دین کهنه را بدور افکنیم و دین تازه را
بپذیریم. دین هر کس بدین خویش، در آزادی مطلق رها از هر گونه قید و بندی. در خلوت
خویش آزادی که بپرستی هر خدایی را که دوست داری و بفرمان او گردن نهی اگر چنین
آرزومندی.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر