بیداری غرایز جوانان
و فروپاشی حکومت آخوندی!
در شرایط کنونی، این قدرت نیست که سخن میگوید. قدرت نه شاه است و نه سلطان و
نه ثروت و نه سرمایه دار، در جامعه ما قدرت دین است، دین اسلام، دینی که متولی
آن قشر آخوند است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که در حوزهای علمیه علوم فقهی میآموزند
و امر هدایت جامعه را بعنوان یک حرفه بکار میگیرند. تردید مدار کمتر حکومتی، مثل
حکومت آخوندی، میتواند 44 سال بر یک جامعه حکومت کند، آنهم بشیوه مطلق و مقدس
الهی، اگر "متولی" دین نباشد.
هم اکنون از راس تا ذیل ساختار قدرت نظام از آخوند بخود شکل گرفته است، از
نمادی دینی. آخوند را امروز در همه مقامها و مناصب مختلف جامعه میتوان مشاهده
نمود، از مقام فرمانده و فرمانراو و ریاست سازمان های جاسوسی و اطلاعات گرفته تا
رئیس و مدیر و استاندار، بخشدار و شهردار و بسیاری دیگر از مقام ها و منصبهایی
نیازمند دانش و تجربه تخصصی، که هم آخوند فاقد آنست و هم انانکه شبه آخوندها
هستند، با یقه کوتاه و ته ریش و رفتاری مشمئز کننده تر از رفتار آخوند.
پس از 44 سال حکومت آخوندی، نشان داده است که درست است که در حوزه های علمیه،
علوم فقهی را آموخته و بعصا، باجتهاد هم رسیده اند، اما، واقعیت آنستکه،
اکثریت آخوندهایی که برمسند قدرت جلوس یافته بوزارت و ریاست و مدیریت سازمانی
رسیده اند، فاقد دانش و مهارت و فهم لازم، برای اداره و مدیریت یک نظام اجتماعی
بوده و هستند. با هر استناندارد و معیاریکه بسنجی، نمیتوانی بجامعه ما در شرایط
کنونی بنگری، پسرفت و بازگشت جامعه را بگذشته مشاهده نکنی، در همه عرصه های مادی و
فرهنگی، برغم کوشش مداوم برای کسب دست
یابی بآخرین علوم و دانش هسته ای و غنی سازی. در واقع حکومت اسلامی میخواهد به اسلحه
کشتار جمعی دست یابد برای بازگشت بگذشته نه برای ساختار آینده ای بهتر.
با این وجود، دین را باید، رمزماندگاری حکومت آخوندی دانست. آخوندی، همچون ولی
فقیه، آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، از تبار آخوند بر خاسته اند. آخوند
خمینی، همچنانکه بر فراز منبر قدرت صعود نمود، بیدرنگ به فکر برپاساختن یک جامعه
اسلامی افتاد. براین تصور که نظام اقتصادی غرب فاسد است. پر طمع و حریص است، سود
جو و منفعتت پرست است، چنانکه جامعه اسلامی هرگز نه بفساد، آلوده شود نه بسود و
منفعت شخصی و نه بکارگیری ساختار قدرت در کسب آنها.
ساده ترین و شاید کوتاه ترین راه برای برقراری نظم و آرامش در جامعه، نزد
آخوندهایی که بر منبر قدرت صعود کرده بودند، سازماندهی نظام کیفری اسلامی بود، نظامی
که میتوانست موجب بیشترین درد و رنج، در وجود آسیب رسان و یا افرادیکه از تسلیم و
اطاعت در برابر الله، سر باز میزنند، گردد.
از آغاز نظام کیفری حکومت اسلامی، چندان پیچیده نبود و هنوز هم نیست، بویژه
اگر خطا و خلاف و یا گناه از جنس سیاسی باشد. باید همچون گوسفند، سر بزیر افکنی،
تنها بجلوی خود بنگری و بع بع کنان براه خود ادامه دهی. اما، وای بآن لحظه ای که
علم مخالفت بر افرازی، چه خوشبختی اگر همان باشی، به همان قد و قامت و جسم و هیکل
سالم و برازنده ای که وقتی پا بدرون شکنجه گاه مینهی و زمانیکه از آن خروج می
یابی.
خانم نرگسی محمدی از اعدام دو جون کرد در اسفند ماه 1393 گزارش میدهد که هنگام
بردن آنها به قربانگاه چون چشمان مادرانشان بانها میافتند، گویی حیات از وجودشان میگریزد،
باور نمیکردند جوانانی را که میخواهند بر فراز چوبه دار بقتل برسانند، همان
فرزندان رشیدی بودنده اند که پس از گذراندان دوسال در زندان انفرادی به موشانی
تبدیل شده بودند، موشانی با ذره ای جان مانده در آنها که قرار بود بر سر دار از
آنها ستانده میشد.
آری چه خوشبختی بزرگی ست، اگر از
تادیبگاه های اسلامی خارج شوی همانکونه که بزندان و حبس کشانده شده ای.
اما، مسئله این است که نظام از آغازین روزهائی که بر منبر قدرت صعود کرد، نظام
کیفری را بیدرنگ بر اساس محاربه با خدا و فساد برروی زمین براه انداختند و اعدام
سران ارتش را بر پشت بام آخوند خمینی آعاز کردند و در پی انها به برگزاریهای قتل
عام های گوناگون به بهانه ها و در مکانهای متفاوت، دست زدند. کیفرهای بیرحمانه
ریشه بر گرفته از کیفر اسلامی، از قطع دست و پای سارق گرفته تا چشم در برابر چشم،
سنگسار و اعدام، کیفرهایی که در 44 سال گذشته بار حکومت آخوندی را بدوش کشیده اند.
روشن است که اجرای احکام خشن و مرگبار، با سرعت و در اوج بیرحمی با بکارگیری
نیروهای سرکوبگر بسیجیان و سازمانهای ارشادی و نظامی و آمران به معروف و ناهیان از
منکر، ترس و هراس را بر جامعه حاکم و محدودیتها و محرومیتها و سختگیریها را محکمتر
و دامنه گزینشهای فردی و خصوصی در عرصه های مختلف زندگی را هر چه بیشتر تنگتر
میکند. بدین ترتیب، تا کنون نظام توانسته است سکوت و وحشت را بر جامعه حاکم نماید،
سکوت و وحشتی که 44 سال به سرکوب و مهار ساختن غرایز درونی، بویژه در جوانان و نو
جوانان انجامید، غرایزی که بجای آنکه راهی بجویند برای سر ریز شدن بخارج، بدرون
بازگشت نموده، و در بیخ گلوی جوانان و نو جوانان انباشته گردیده و نفس بر آوردن را
بر آنان دشوار میساخت.
اما، دیر زمانی بود که انتظار میرفت
این بغض گیرکرده در بیخ گلو، منفجر شود وشد و اثار آنرا دراین شش ماه گذشته مشاهده
کردیم، بیش از 500 کشته از جمله 20 کودک و هزاران هزار زندانی.
حفظ و تحکیم نظام کیفری در حکومت آخوندی، بجای آنکه نتایج مثبت ببار آورد و
جامعه را بسوی ثبات و صلح و آرامش بکشاند، به بیداری غرایز در جوانان و نو جوانان
بویژه بیداری غرایز آزادی و آزاد زیستی
انجامیده است. بعنوان مثال، حکومت دین شرایطی را بوجود آورد که بدشواری آماده بود
که وجود زن را بعنوان یک انسان عاقل و مستقل بپذیرد، اگرچه حکومت آخوندی هنوز هم
حاضر نیست، مردان راهم بعنوان یک انسان بپذیرد و بحق و حقوق انها حرمت نهد.
اما، آن دوران در حال پایان است، جنبش
رهای بخش زن زندگی آزادی بازتابنده انفجار بغضی است که 44 سال بیخ گلوی جامعه را
فشارده است. هر سختی و محدودیتی که جوانان و نوجوانان از آن رنج میبردند و در درون
خویش آنباشته ساخته بودند، هم اکنون به خارج فوران کرده و همه هنجارها و قواعد و
مقررات شریعتی که بازدارنده روابط سازنده، روابطی که با خود خلاقیت و آفرینش و
پیشرفت و پیشروی بوجود میآورد، دچار از همگسیختگی نموده اند.
هم اکنون جنبش زن زندگی آزادی در یافته است که بر گزاری مراسم رقص و شادی و
طرب، نواختن الات موسیقی در حضور عام، مرزهایی مصنوعی که در حکومت آخوندی سبب
جدایی و بیگانگی جنسیت های مختلف و مانع ارتباط بین اقشار جامعه گردیده است، هر
روز درهم شکسته میشوند. و پیوسته بر شدت مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری و دیگر
انواع اجحاف و تجاوزات افزوده میشود.
آنچه نیاز بیاد آوریست آن است که حکومتی که بر اساس نظام کیفری بنا گردیده
است، درست است که با ابزار ترس و وحشت، با تنبیه و مجازات در اوج بیرحمی، مثل
اخیرترین اعدامها، توانسته است که بحکومت خود ادامه دهد و نظم اجتماعی را بر قرار
نماید. اما، میوه شیرینی ببار نیاورد: مقاومت در برابر اجرای احکام شریعتی را نه
تنها خاموش نساخته است بلکه بدان روح وجانی تازه بخشیده است. واقعیتی که هم اکنون
در حکومت اخوندی در حال بوقوع پیوستن است. بعید بنظر میرسد که قواعد و مقررات
شریعت، هنوز همان میزان حرمت را دریافت کنند که در دوران سلطه مطلق احکام شریعتی
دریافت میکردند.
جنبش زن زندگی آزادی در خصومت ونفی حکومت اخوندی، بر عرصه وجود ظهور یافته
است، بر اساس نفی حکومتی دینی که بنیانگزاری شده است بر اساس نفی انکار وجود زن با
پنهان ساختن او از چشمهای شهوت آلود مرد در پوشش حجاب. همچنین در نفی محدودیت ها و
سختگیریها، مثل، جدایی جنسیتها، زیرزمین سازی استفاده از نوشابه های شادی آور و
همچنین برپا داشتن مراسم طرب و شادی، سراسر کردار و رفتاری که نظام با بکارگیری هر
گونه ابزار کیفری از جمله تنبه مجازات، حبس و زندان و شکنجه بر عمر نظام افزوده
است. حال آنکه زمانی فرا میرسد که نظام اسارت و بندگی، دیگر نمیتواند در برابر
نیروی تازه نفس آزادی و آزادیخواهی لحظه ای دوام آورد. آما، لحظه ای میرسدکه نظام
در مییابد که خود زمینه را برای پرورش خصم خویش در درون بوجود آورده است.
اما، نظام هر چه بیشتر در نفی و انکار
این واقعیت، که عمرش بسر آمده است، اصرار ورزد، باید عواقب قهر آمیز و خشونتبارتری
را در انتظار داشته باشد. پدیده ای که کیش اسلام را اگر بکیشی نفرین شده تبدیل
نکند، میتواند آنرا بکیشی تسکین دهنده فردی و خصوصی تبدیل نماید.
واقعیت، اما، آن است که وقتی یک قشر اجتماعی از گدائی بشاهی میرسد، هرگز
برضایت و آسودگی خاطر، از مسند قدرت فرود نمیآید. ترسم که قشر آخوند، هرگز حاصر
نباشد میدان قدرت را ترک کند، مگر حوزه های علمیه را از بیخ ریشه کن سازیم و همه
مساجد و حسینه ها را بر سر آخوندها تخریب نمائیم.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر