۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

  1. راه رهایی
    حرکت است بسوی آزادی و انسان پرستی

    انقلابی که در ایران در اواخر سالهای پنجاه به وقوع پیوست، در آغاز جنبشی بود سیاسی در سوی انقراض نظام استبداد شاهی. این جنبش بسیاری از گروهها، دستجات، گرایش ها  و ایدئولوژیها را در بر میگرفت. مقاومت در برابر خشم و خشونت قدرت مورد شک و تردید و چون و چرا نبود. هواداران نظام شاهی را یا خواب ربوده بود و یا در لانه های خود خریده، سکوت و خاموشی گزیده بودند. اما طولی نکشید که آیت الله ها و حجت الا سلام ها برهبری امام خمینی بر جنبش مردم سلطه افکنده و کنترل انحصاری خود را بر آن تحمیل نمودند. با ایجاد ترس و وحشت از آزادی و آزادیخواهی و مشارکت مردم در جنبشهای سیاسی ، آیت الله ها و حجت الا سلام ها و یا دینداران حرفه ای شور و جوششی در بر قراری حکومت دین بپا نمودند. این شور و جوشش را دینداران حرفه ای در مراسم عبادت و نیایش یا مراسم بازگشت به سنت و احیای افسانه ها و اسطوره های رسالت و امامت بر پا نمودند . شورید گان را دیگر نه چشمی ماند و نه عقلی. چرا که برای بازگشت به سنت، رسم و رسوم دیرینه نه به نیروی بینایی نیازمند بودند و نه به ابزار دانایی.

    شورید گان چنان فریفته و شیفته قدرت فقاهت در امر احیای مردگان و دمیدن روح در کالبد افسانه ها و اسطوره های  رسالت و امامت شده بودند که بی چون و چرا آماده جان بازی شدند در تداوم تحکیم  ولایت و فقاهت تا قیامت. آنهم به شیوه و رسم و رسوم دینداری، یعنی ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، چرا که شیفتگان  دین مشتاق  شهاد ت اند  و زندگی ابدی.  چیزی که شیفته ی دین را بجنب و جوش و حرکت در آورد، بازگشت بدوران رسالت است و امامت، دوران پاکی و معصومیت و مظلومیت، دوران حاکمیت الهی، دوران جهاد و شهادت. شیفته ی دین آرزومند زندگی ابدی است در آن دنیا در نیستی، نه زندگی زود گذر در این سرای فانی. بز بانی دیگر، آئین شیفته دین، تسلیم و اطاعت است و تقلید و تبعیت.

    بر دوش شورید گان و شیفتگان دین بود که حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها برقرار و تخت شاهی  و منبر خطابه باهم یکی گردیدند. پس از کسب قدرت، طولی نکشید که نظام قهر و خشم و خشونت  بر پا شد و قلع و قم  رقیبان قدرت آغازیدن گرفت. اول سر سران و  قدرتمداران   طاغوت بر زمین غلتید. سپس نوبت به متحد ین کافر و بی دین رسید، از چپ ها انقلابی و سوسیالیست گرفته تا جبهه ای و دموکرات تا سلطنت طلب و لیبرال، از کرد و ترک گرفته تا ترکمن، همه را یکی پس از دیگری و به سرعت تار و مار ساختند. بمنظور تضمین سلطه دین بر جامعه، دادگاه های انقلاب اسلامی تحت فرماندهی آیت الله ها و حجت الا سلام ها بر پا گردید.  چه خونها که نریختند و چه سرها که بر زمین نیا فکندند. باین ترتیب حکومت اسلامی پا به عرصه وجود گذارد و یکه تاز میدان گردید.

    تردیدی نیست که در شرایط کنونی، پس از گذشت سه ده آتش جنبش اسلامی فرو نشسته است. اگر گاهی شور و جوششی هست، نه از درون است و خود بخودی، بلکه از بیرون است و تحمیلی. چرا که نظام ولایت برای تداوم و تجدید سلطه هژمونیک خود به رضایت و خشنودی همه اقشار و طبقات و شور و هیجان شان نیازمند نیست. چرا که حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها به رهبری ولی فقیه مؤثرترین ابزار قهر و قدرت را به منظور فرمانروایی و حفظ و تداوم آن، در اختیار دارند. به یک دست کلام الهی و یا کتاب قرآن را دارند، به دست دیگر تیغ و تازیانه. بی دلیل نیست که حکومت اسلامی کوچکترین سرکشی و سرپیچی را بر نتابد. نظم الهی بر قرار است بر اساس تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. نه فرصتی هست و نه محلی برای دگر اندیشی و نفی و نقد حکومت الهی. هرگونه بارقه ای از آزادی در هم کوبیده میشود با قهر و خشم و خشونت و بیرحمی.

    پس چه تعجب اگر تا کنون جنبشی ضد حکومت دین و بر اساس عشق و علاقه به زندگی و هستی، بوجود نیامده است. ملت نه در باره مقاومت خاطر جمعی دارند و نه در باره تغییر و تحول  و نه از چند و چون و چگونگی آن آگاهند. تحت شرایط خفقان و ترور، زندان و شکنجه و اعدام، بسیار ترسان از خیزش اند و سرکشی و سرپیچی. ناله و زاری بسیار کنند و نیز از سختی ها و نا ملایمات، از  نا راستی ها و نا درستی ها از فساد و تباهی ها، از کمبود و بیکاری و فقر و گرانی ها، بسیار شاکی و گریان اند، حتی گاهی هم اعتراض سر دهند . بعضا زنان و تا حدودی دانشجویان هرگز سر تسلیم فرو نیاورده و تسلیم نشده اند. اما بطور کلی ملت به شرایط موجود تن داده است. اگر نفسی در آورند و لقمه نانی به کف، شکر گویند و خشنودی کنند. احساسات شان هم به سادگی بر انگیخته نشود. نقش خود را در خلق شرایط موجود فراموش نموده، ترجیح میدهند به انتظار بنشینند تا ناجی فرا رسد. باور دیرینه شان مبنی بر نقش تعیین کننده  امپریالست های جهانخوار و توطئه های بیرونی تقویت بیشتری یافته است. بنا براین چه سود از جنب و جوش و خیزش و مقاومت. گردش گردون بدست قدرتهای بزرگ جهانی ست.

    اما بی میلی به خیزش و مقاومت را دلیل دیگری هم هست: عدم وجود چیزی بدیع و الهام بخش و تکان آور. باید اعتراف کرد که چیز دیگری جز رسالت و امامت، ولایت و ققاهت و یا به زبان ساده تری، دین و سمبل ها و سنت های دینی و یا در موارد خاص حب وطن، قادر نیست مردم را به سر ذوق و شوق آورد. در برابر سلطه ولایت چیزی  جز خلاء وجود ندارد. تاکنون چیزی به صحنه نیامده است که اصل و اصول رسالت و امامت، و ولایت و فقاهت، مبنی بر تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، معصوم و مظلوم پرستی را نفی و گذشته نگری و مطلق گرایی را در هم فرو ریزد و آزادسازی جامعه را از فریب، آغاز کند. روشن است که تا چیزی سقوط نکند و یا فرو نریزد و نشکند، شورو جنب و جوشی هم بپا نشود.

    واقعیتی ست که نظامی که سوار بردوش جنبشی توده ای و نیروی شوریدگی و شیفتگی، احساسات و عواطفی متاثر از افسانه ها و اسطوره های دینی، قدرت را کسب میکند، تنها بهمان طریق یعنی برپا داری یک جنبش است که منقرض خواهد شد. هم چنانکه بازگشت به سنت و دفاع از آئین بیگانه و بیگانه پرستی، شور بپا کند و احساسات و عواطف را بجوش آورد، حمله به ارزشها، سنتهای کهنه و پوسیده شکستن و ویران ساختن آنها نیز میتواند سبب رشد و رویش جنبش عشق به زندگی و دوست داشتن هستی، شود. بدون رویش یک جنبش نمیتوان انتظار رهایی از یو غ حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها را داشت. اگر جنبش اسلامی را دفاع از آنچه مرده است و خشک و منجمد، به پیش میراند، تنها دفاع از آنچه زنده و نو و تازه است، شور بپا کند و لرزه بر اندام نظام فقاهتی افکند.

    شکی نیست که دفاع از آزادی و انسان پرستی و آینده جویی، عشق به زندگی و دوست داشتن هستی، دفاع از نو و بدیع به سادگی شور بپا نکند. چرا که بازگشت به سنت و گذشته و تکرار عادات و رسم و رسوم سبب دلهره و نگرانی جامعه نشود و جمع را هراسان نسازد. در سر زمینی بیگانه  و مرزهای نا شناخته شده، مجبور نیست که فرد و یا جمع قدم نهد، بیآ زماید و تجربه کند و به پیش رود. قدم نهادن برجای قدم پیشینیان موجب امنیت و آسایش روحی ست. لذتی که در فریفتگی و شیفتگی است در واقع بینی و حقیقت جویی نیست. یکی سبب سری و سردی عقل و خرد است و بر انگیختن احساسات و عواطف، دیگری برعکس سبب رشد و رویش بینایی است و دانایی و آگاهی. یکی موجب استحکام و تداوم نظام ولایت است براساس تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، دیگری سبب ابداع است و استقلال و خود مختاری. بعبارت دیگر، همچنانکه گریز از آزادی شور بپا کند و شیفتگان دین را آماده جان بازی ، حرکت بسوی آزادی و انسان پرستی نیز میتواند سبب جنب و جوش شود. همین حرکت بود که در اواخر قرن هیجدهم سبب رویش جنبش روشنگر ایی بر اساس رهایی انسان از عقل و خرد الهی و کشف انسان و حق و حقوق انسانی در اروپا گردید. سیاهان آمریکا  را در 1960 و آفریقای جنوبی را در سالهای 1990حرکت بسوی آزادی و کسب حق و حقوق انسانی بشور و جوشش درآورد.

    درست است، هم اکنون در کشورمان نشانه ای مبنی بر وجود حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی، در دست نیست، ولی چنین حرکتی به گونه ای نهانی همیشه وجود دارد. در پیس گیری و پیش بینی حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی است که حکومت دین تلاش میکند که با ایجاد ترس و وحشت، و قهر و خشم و خشونت و اخیر مصادره این مفاهیم بوسیله رژیم،  توقف آنرا موجب شود. پیوسته مرثیه ها و نوحه های جان گداز معصومیت و مظلومیت سر میدهد که وا مصیبتا نظام مورد هجوم فرهنگی قرار گرفته است.. باین بهانه نیروهای سر کوبگر امنیتی و تبلیغاتی خود را تجهیز نموده که در برابر این هجوم و حمله های احتمالی به دفاع مقدس پرداخته و کوچکترین جنب و جوشی را بسوی انسان پرستی و آزادی در نطفه نابود سازد. چرا که عملا دین پرستی علیرغم ادعاهای پوچ بر نداشتن هرگونه خصومت و ستیزی با پیشرفت علم و صنعت، نه تنها سبب افزایش فقر مادی و نا برابری ها گردیده است بلکه  فقر معنوی و اخلاقی و فرهنگی را نیز فرا گیر ساخته است. قهر و خشم و خشونت ابزار اصلی حل مشکلات است.

     بعبارت دیگر، دین پرستی آنچه در انسان اهریمنی و حیوانی ست بمنصه ظهور آورد. دین پرستی نشان داده است که در عمل چیزی نیست جز کین خواهی و انتقام جویی، جنگ طلبی و خونریزی و بیرحمی.  دین پرست همیشه بر حق است. خدا را بر اعمال خود ناظر میداند. دین پرست همیشه جانب راستی و درستی و پاکی را دارد. او منزه از گناه است. زاهد است و با تقوا و پرهیز کار و سخت ریاضت کش. او میداند که چه کسی صالح است و التزام عملی بدین دارد و کی بی دین و کافر است. او خوب است و از آلودگی بر کنار است. هیچ امری وجود ندارد که دین پرست از توجیه آن عاجز و نا توان باشد. دروغ میگوید، نارو میزند، به قول و قرار ش وفادار نمی ماند، ولی چون خدا از قصد و نیت و آرمان یکتا پرستی او آگاه است، و چون سخت بسر و سینه خود برای امامان معصوم و مظلوم می کوبد و زار زار  اشک میریزد و آماده شهادت در راه امامت است، هرگز دچار عذاب وجدان نشود. دین پرست زندانها و شکنجه گاه ها، دار مجازات در معابر عمومی و جوخه های اعدام را برپا میدارد و از قصاص و سنگسار و قطع اعضای بدن مجرم هرگز باکی ندار، چون همه را در راه یکتا پرستی و برای جلب رضایت رحمان رحیم انجام میدهد، همه صواب است و سزاوار پاداش الهی.  برای دین پرست جهان هستی به دو نیم تقسیم شده است. یک نیم حلال است و دیگر نیم حرام. اما هرگز از ارتکاب به عمل زشت و بد رویگردان نیست چرا که امیدوار است که جبران کند زیان را با طلب  مغفرت و پرداخت صدقه، رفتن به زیارت امام و پذیرش هزینه و رنج سفر حج. حاجی ربا خور مصداق این موضوع است.دین پرست میتواند دست خود را بخون انسان دیگر آغشته سازد و دیه آن را بپردازد و مورد عفو خداوند قرار گیرد. موازنه بد و خوب در قیامت و روز حساب رسی است که وجدان دین پرست را بخود مشغول میدارد، نه پرهیز از اعمال زشت و اهریمنی. خدا پرستی پروانه ای ست برای تجاوز به حق و حقوق انسان و تحقیر و تکفیر دگر اندیش در کمال قساوت و سنگدلی.

    حال آنکه انسان پرست ذاتاً دوستدار انسانی دیگر است. انسان پرست طبعا نمیتواند درد و رنج انسان دیگری را بر تابد، وای بحال آنکه هم نوع خود را به غل و زنجیر اسارت کشد و یا سر او را با شمشیر بر زمین افکند. و یا او را بدار مجازات آویزد  و به جوخه اعدام سپرد. و یا پست تر و غیر انسانی تر از همه، انسان را تا نیمه  در گودال دفن نمایی و او را چشم بسته و دست بسته در کیسه ای فرو کنی و همراه دین پرست دیگر بر جسم و جان متهم پرتاب نموده تا جان را از او گیری. این یکی از حیوانی ترین مجازات انسانی ست.

    محدود ساختن حوزه فعالیت دین، جدا ساختن دین از سیاست بعنوان پروژه ای برای تغییر شرایط موجود، مفید و سودمند است اما نمیتواند کار ساز و خلاق باشد. چون خود به نوعی همزیستی با دین پرستی است. اگر پذیرفته باشیم که تجربه حکومت دین و دین پرستی جامعه ایران را به جامعه حیوانات نزدیکتر ساخته است، همزیستی با آن حکایت میکند از سیاست بازی و قدرت خواهی. درست است، سکولاریسم را هم میتوان نوعی آرمان خواهی شناخت، اما آرمانی ست آبکی. میداند که دین منشاء زشتی ها ست، بویژه دین اسلام، اما با آن میتواند بر سر حوزه نفوذ و قدرت، وارد مذاکره و گفتگو شود. آیت الله خمینی هرگز به امامت نمیرسید  اگر به حوزه ای اختصاصی برای دین رضایت میداد؟.

     انسان پرست دست خود را  بروی انسانی دیگر بلند نکند و پیوسته از قهر و خشم و خشونت، کین خواهی و انتقام جویی بپرهیزد. خدای انسان پرست خدایی ست مهربان و دوستدار انسان. بی نیاز است از حمد و ستایش و تعظیم و تکریم و سجده. او نه مجازات کند و نه پاداش دهد. او انسان را بدون شرط و شروط دوست دارد. خدای انسان پرست نه دارای دوزخ سوزان است و نه بهشت برای مردان تشنه ی حوریان باکره. خدای انسان پرست، انسان را آزاد و خود مختار خلق کرده است و طبع او را جدا از حیوان سرشته است. در او وجدان انسانی نهاده است و او را مسئول اعمال خود قرار داده است. تنها در آزادی ست که انسان میتواند به مرتبه انسان پرستی نائل آید.

    بدون تردید حکومت ولایت اسلامی، حرکت بسوی انسان  پرستی و آزادی، عشق به زندگی و دوست داشت هستی  را با غرب شناسایی میکند؛ که بنا بر فهم فقاهت در آن اخلاق و امیال الهی افول نموده، کفر و مادی گرایی، مصرف جویی و افزون خواهی، ابتذال و انحطاط و فحشا، هرج و مر ج جنسی حاکم گردیده است. بنا براین رژیم هر حرکتی را با حرکت بسوی غرب، شناسایی نموده و سپس سرکوب و مغلوب میسازد. حال آنکه حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی، ضرورتا یک حرکت انسانی ست . رهایی از سنتهای کهنه و پوسیده است و افسانه و اسطوره پرستی. سرپیچی از نظم و نظامی است استوار بر اساس تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. رهایی از ارشاد است و حجاب و نهی از منکر و امر به معروف، رهایی از احکام فقاهتی است و قانونمند های اسارت و بندگی. این حرکت بسوی آزادی  ست و بلوغ و خود مختاری، انسان پرستی و انسان دوستی ست  که روزی شور برانگیزد و کاخ  ولایت را ویران سازد.
    فیروز نجومی
    Firoz Nodjomi
    fmonjem@gmail.com
    rowshanai.org




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر