۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

وضع موجود و حکومت ولایت

وضع موجود برای مردم ایران بسیار سخت و دشوار است. اما تمام شواهد حاکی از آنست که رو بوخامت نهاده است و حتی بیش از این سخت و دشوارتر نیز خواهد گردید. بار گرانی و بیکاری، هزینه های روزمره زندگی و اجاره خانه های کمر شکن، بر دوش مردم هرچه بشتر سنکینی میکند. تاثیر ویران کننده ی  تحریمات جهانی بر نظام اقتصادی و شرایط کار و زندگی روز بروز نمایان تر میشود. مدیران و کارگزاران ولایت همه گیج و حیرانند که ادامه ی فریب و ریاکاری صلاح است و یا بیان حقیقت. یکروز اعلام میشود که در تولید بنزین خود کفا گردیده اند و روز دیگر کشف بعمل میآید که نه تنها واردات نفتی 135 درصد نسبت به 5 ماه گذشته افزایش یافته است بلکه با بیش از 147 درصد هزینه اضافی خریدار شده است(کلمه 18 شهریور 89). انتشار آمارهای دروغین و ساختگی حتی سبب اعتراض یکی از مراجع تقلید، آیت الله مکارم شیرازی که پیوسته نگران پدیده ی بد حجابی بوده است در خطبه های نماز عید فطر خطاب به کار گزاران ولایت اظهار میدارد که: "اگر شما آمار غلط راجع به تورم به مردم بدهيد، مردم به واقعيات بدبين نمي‌شوند، بلكه به آمار شما بدبين مي‌شوند."

اما آنچه مهم است انستکه  وضعیت موجود را رژیم دین خود معماری کرده است. برای پیش آوردن چنین اوضاعی، ولی فقیه و کارگزارانش، وزرا و مدیران، مجلس شورای ولایت، از تمامی آموزش های سیاسی و اخلاقی الله سود بر گرفته تا همچون ناخدایان، کشتی اقتصاد نظام اسلامی را در آبهای طوفانی داد و ستد و تجارت و تولید، بسوی ساختار مدینه فاضله ی ولایت هدایت نمایند. نظام اقتصادی ولایت بر اصل مصرف و مدیریت ثروت حاصله از فروش مواد نفتی به چرخش درآمده است  نه در جهت تولید ثروت وسود و انباشت سرمایه. خبرگان علم اقتصاد، تنها چیزی کمتر از 20 درصد درآمد ملی را به تولید داخلی نسبت میدهند و معتقدند که بیش از 80 درصد آن را درآمد های نفتی تشکیل میدهد. یعنی که مدینه فاضله ی ولایت، جامعه ایست که آنچه طبیعت به آن ارزانی داشته است، در بازار کالا به فروش میرساند و در آمد آنرا بگونه ای توزیع و مصرف میکند که با آنچه ولی فقیه "اوجب واجبات" و یا حفظ نظام نامیده است، همآهنگ و همساز باشد. سیاست ها و برنامه های مدیریت سرمایه ملی در اصلی  بنام اصل 44 قانون اساسی ولایت، پیش بینی شده است که خود سبب گردیده است قشری غنی و ثروتمند و با نفوذ در جامعه ظهور یابد.

برخی از پیروان صدیق مارکس و لنین بر این تصور کودکانه هستند که نظام سرمایه داری و طبقه سرمایه داران در همه جا و همه ی زمانها به یک قد و قواره، برش خورده و قالب گیری شده اند. فکر میکنند که  "سرمایه داران" ی که در نظام ولایت چرخهای دستگاه اقتصادی را بگردش در میآورند همآنند  سرمایه داران و یا طبقه ی بورژوازی در جوامع غربی، تنها به سود و انباشت سرمایه از طریق استثمار و افزایش بهروه وری از راه تحول و اختراع و بدعت در ابزار تولیدی، همانگونه که مارکس آنها را توصیف نموده است، می اندیشند. حال آنکه  قشر غنی و ثروتمند را در مدینه ی فاضله ولایت، سود افزوده ، تولید ثروت و تحول در شیوه ی تولید، بر نمی انگیزد . حفظ نظام اسلامی ست که انگیزه اصلی است. سرمایه داران جامعه ی اسلامی نه در پیروی از قوانین دیالکتیک ماتریالیسم بلکه در پیروی از احکام الله و در ارتباط با مدیریت درآمد حاصل از فروش مواد نفتی، پا به عرصه ی وجود گذارده اند.

مسلم است که رهبران و مدیران رژیم دین، دست یابی به صنعت و تکنولوژی هسته ای را بر تولید ثروت و بهبود شرایط مادی مردم ترجیح داده اند. این دقیقا بدان معنا ست که رژیم دین اساسا به پیش میرود که بگذشته باز گردد. مدینه ی فاضله ی ولایت ریشه در گذشته دارد و ادامه رسالت و امامت است. کسب تکنولوژی هسته ای و موشکی و نیز انباشت ابزار قهر و قدرت ارتباطی با بهبود زندگی روزمره مردم ندارد و هیچ امدادی به رهایی جامعه از ابتدایی و پایه ای ترین نیازی های مادی نمیرساند. بزبان ساده تری، تکنولوژی هسته ای، غنی سازی و دست یابی به اسلحه ی نهایی، نان و گوشت، آب و برق، شغل و خانه نمیشود. مدینه فاضله ولایت وقتی ساخته میشود که بمب اتم و موشک های قاره پیمای خود را بر دوش بارکش های قول آسا در خیابانها بگردش در آورد. که به جهانیان ثابت کند که دین اسلام وقتی به مسند قدرت بنشیند، نسل بشر را وادار به اطاعت و عبودیت در برابر الله میکند.

 بهمین دلیل رژیم ولایت هرگز در پی همزیستی و همکاری با قدرت های جهانی و یا آرامش و ثبات نبوده است بلکه بر عکس در پی افزایش تنش و خصومت زایی بوده است. کین خواهی محور اساسی   حکومت دین است. خونخواهی و انتقامجویی را همچون ابزاری برای یکسان سازی و بوجود آوردن پیوند و میثاق اجتماعی، بکار گرفته که "امت اسلامی،" را بنیان نهد. امت، کل جامعه است صرفنظر از اختلافات طبقاتی، گوناگونی منافع و سلیقه ها و نظریات. امت بازتابی از یکتایی و یگانگی الله است و آماده است که   در راه پیامبران گام برداشته و جهاد و شهادت را پیشه خود سازد. نه بپرسد و نه بجوید.  تسلیم عقل ولایت و اجتهاد شده، مبارزه ی بی امان با شیطان را که در لباس آمریکا-انگلیس- اسرائیل ظاهر شده است، تا قیامت ادامه دهد. بهمین دلیل خواست غنی سازی هسته با ستیز و خصومت با قدرتهای جهانی گره خورده و مطلق میگردید.  روشن است که هرگونه شک و تردیدی در این دیدگاه مطلق، خیانت شمرده میشود. تاکنون هر اعتراضی را رژیم ولایت با شمشیر شریعت نابود ساخته است.

آیا احدی و یا آدم زاده ای در سراسر امت اسلامی پا بعرصه وجود گذارده است که نه به تکنولوژی هسته ای بگوید؟ حال آنکه بسیاری هستند در امت ولایت که بخوبی از فریب و ریاکاری ای که در نهاد  سیاست «همه چیز در خدمت کسب فن آوری غنی سازی،» نهفته است، آگاهی دارند. اما مدینه فاضله اسلامی بر اساس سکوت و خاموشی برقرار گردیده است و نیازمند آن است که زبانها در حلقومها فرو روند. بهمین دلیل تنها طنین خوشآمدگویی های رژیم ولایت به حمله نظامی آمریکا و اسرائیل است که بگوش میرسد. بدرستی معلوم نیست که کدام یک خطای گذشته را تکرار میکند. آیا رژیم ولایت قدم در جای قدمهای صدام حسین مینهد و یا آمریکا به سبک عراق، ایران را نیز مورد تحاجم خود قرار میدهد؟ اما تا کنون چنین بنظر میرسد که نظام ولایت انتظار دارد که آمریکا همان اشتباهی که در عراق مرتکب شده است بار دیگر تکرار کند. بهمین دلیل است که سرداران نظامی رژیم ولایت هم اکنون بیش از 300000 قبر در مرزها و نقاط مختلف ایران برای سربازان آمریکایی آماده ساخته اند. یعنی که لشگر ولایت برای جنگی آماده میشود که ساخته و پرداخته دستگاه های تبلیغاتی رژیم دین است. چون بخوبی آگاهند که احتمال جنگ وجود دارد ولی پای یک سرباز آمریکایی به مرزهای کشور ولایت هرگز نخواهد رسید. چرا که آمریکا اگر دست خود را بار دیگر بجنگ آلوده کند، از هوا میجنگد و از دریا.

حال اگر نگاهی به گذشته ای نه چندان دور بیافکنیم در خواهیم یافت رژیم دین وضع موجود را در چشم انداز خود قرار داده بوده است و در بوجود آوردن آن نیز سخت کوشیده است. در اولین روزهای ریاست جمهوری احمدی نژاد، گفتمان رژیم ولایت به گفتمان هسته ای تبدیل شد. کسب فن آوری غنی سازی با فراخواندن جهانیان به بازگشت بسوی پیامبران همراه گردید. احمدی نژاد در بوق و کرنای سفرهای استانی خود میدمید که اگر قدرت های جهانی و جوامع غربی  در منجلاب انحطاط و تباهی غرق گردیده اند، به آن دلیل بوده است که مرگ خدا را باور داشته اند. حکومت اسلام ثابت خواهد کرد که جهان غرب در اشتباهی بزرگ بسر میبرد. نمیداند که این امام است که جهان را مدیریت میکند. احمدی نژاد در سفر های استانی خود از یک طرف در باره پیشرفت برنامه ی هسته ای و ماجرای افول و فروپاشی غرب و طلوع شرق برهبری اسلام، داد سخن میداد، و از دیگر طرف پیاده شدن یک برنامه ی عمرانی را هم بمردم مژده میداد، پلی اینجا و سدی آنجا. او پیوسته به مردم همچون سگهایی گرسنه ای مینگریست/ مینگرد که با دیدن تکه استخوانی دم خود را بعلامت سپاس و قدر دانی تکان میدهند. اگر احمدی نژاد را نسخه ی خام گوبلز، خدمتگزار هیتلر و معمار گفتمان ابر بشری آلمانها ها و شایستگی آنها برای مدیریت بر جهان بدانیم هرگز به بیراهه نرفته ایم.

احمدی نژاد در حالی در صحنه ی قدرت ظاهر گردید که یک کوله بار سنگین اخلاق را هم بگرده میکشید. شورای نگهبان رژیم ولایت، در سال 84، آقای احمدی نژاد را بعنوان نماد «ژنده پوشی» و «ساده زیستی» به این منظور به مردم ایران برای گزینش عرضه نمود که آنرا بپذیرند و بآن خو بگیرند.  ژنده پوشی و ساده زیستی را پیشه ی خود کنند تا بنای مدینه ی فاضله ولایت با سرعت بیشتری به کمال و تکوین برسد. حضرت ولایت نیز در خطبه های انتخاباتی 88 پیوسته مردم را توصیه میکرد که ساده زیستی و ایثار گری را برگزینند. کابش آقای احمدی نژاد را مگر میتوان چیزی دیگر جز ترویج و تبلیغ این اخلاق اسلامی دانست؟ آقای احمدی نژاد، مقام ریاست جمهوری را به حد یک رفتگر تنزل میدهد تا به مردم این پیام را الغا نماید که فقر و محنت نه تنها زشت نیست بلکه زیبا نیز هست، بویژه اگر برای مقام کارگزاری ولایت رای اکثریت امت را نیز برای خود جمع آوری کرده باشد. اما احمدی نژاد که گفتمان هسته ای را به گفتمان عدالت نیز آمیخته بود، بر دوش ژنده پوشی و ساده زیستی بود که عدالت را عملی میساخت. وقتی رئیس جمهور یک کشور غنی همچون ایران ، فردی ست که به یک کابشن ساده و سبک راضی و خشنود است و میتواند کفشهای خود را بر زیر سر گذارده بر روی زمین لخت به خواب عمیق فرورود،  آیا میتوان گفت که عدالت بر قرار نشده است؟

مسلم است که این بدان معنی نیست که مال و ثروت در مدینه ی اسلامی بد است و سران و مدیران رژیم از آن رویگردانند. پیامبر اسلام خود بـه آن دلیل به جهاد و ایثارگری در راه الله علاقمند بود که منشاء ثروت و درآمد هنگفت بود. اما در مدینه فاضله ی ولایت، انتظار میرود که ثروت در خدمت ترویج اخلاق امتناع از مصرف قرار گیرد. از مصرف آشکار ثروت و نمایش آن همچنانکه در جوامع سرمایه داری رسم است و سبب افتخارو مباهات شخصی، اجتناب نموده، به تقلید و تبعیت از احمدی نژاد یک لا کاپش به تن کنند و سر سفره آبگوشتخوران با تریت شکم خود سیر نمایند. آن کارگزار و یا سرمایه داری که از این قاعده عدول میکنند هرگز نه با مدیریت ثروت ملی ارتباط می یابد و نه غنی و ثروتمند و یا سرمایه دار میشود.

بعبارت، دیگر، عدالت در جامعه ی اسلامی به معنای پنهان ساختن ثروت است، دور ساختن آن از چشمان امت است. مردم وقتی از آن زیر به بالا و به راس مینگرند، فردی را میبیند که خیلی شباهت به آقای همسایه و یا بقال سرکوچه دارد، نمیتوانند چندان شکوه و شکایتی کنند. با ژنده پوشی و تبلیغ زندگی ساده است که تفاوتها و اختلافات طبقاتی و گوناگونی منافع ناپدید و غیب میگردد. یعنی هم از عین و هم از ذهن. مضاف بر این، روزها و ماه های مقدسی در تاریخ دین شیعه وجود دارد که مروج عدالت از طریق ژنده خواهی و ساده زیستی است و پنهان ساختن ثروت و مکنت. مثلا ماه رمضان، ماهی ست که راس و ذیل امت باهم یکی میشوند. همه باید به شکم خود گرسنگی و تشنگی بدهند تا فقر و گرستگی را تجربه نمایند. از نوشیدن و خوردن توجه خود برگیرند و متوجه ی الله کنند. از این دنیا و زیبایی های آن دل بر گیرند و درون از طهام تهی بدارند تا نور الله را در آن بیابند. در ماهی که گذشت رژیم ولایت، دین را همچون یوغ اسارت و بندگی بگردن امت اندخت. در بیرون از خانه هر دهانی به خوردن و یا نوشیدن گشوده میشد دستگیر و مورد تنبیه و مجازات قرار میگرفت. برای یک ماه هم که شده است، همگان، یگانه میشوند و کثرت به وحدت می پیوندد. امت به این یگانگی اجباری تن میدهد بدون آنکه سنگیینی غل و زنجیر اسارت و بندگی را احساس کند. چرا که رمضان قواعد و مقرراتی است که در نتیجه ی قرنها تکرار، با وجود مسلمانان آغشته گردیده است. این است که اگر اکثریت امت در واقع روزه خوار هم باشند، به احترام به مسلمانان دیگر و حرمتی که برای تقدس زمان قائل هستند، دهان خود را میبندند که همرنگ و همآهنگ با بندگان صدیق الله شوند، حتی اگر شمشیر شریعت را بر گردن خود احساس نکنند.

در واقع ولی فقیه را باید معمار اصلی وضع موجود دانست. چرا که هشت سال اصلاح طلبی، نظام ولایت را به رکود و رخوت کشانده بود. گفتمان هسته ای، گفتمانی بود که بار دیگر گفتمان کین خواهی، خونخواهی و انتقامجویی را احیا میکرد و جان تازه ای در آن میدمید. یعنی که به مثابه ادامه ی رسالت و امامت، خصومت و ستیز را با قدرتهای شیطانی تا قیامت ادامه میداد. باین لحاظ از اواسط سالهای 80 ، آقای خامنه ای  به سنت گزاری در موارد ی خاص از جمله درعید نوروز، دست زد. سنت نام دادن به سالی که نو میشود یکی از آن سنتها ست که در پس آن این خواست قرار داشت که در نتیجه تکرار، حتی پس از رحلت وی، ادامه خواهد  یافت و رفتار و افکار امت را شکل و جهتی از جنس آرمانهای ولایت میدهد. مثلا سال 85 «پیامبر اعظم» نامیده شد. باین معنا که در هر نقطه و زمانی کلامی علیه پیامبر از دهانی خارج شود، بی درنگ محکوم به مرگ است و درجا باید به هلاکت برسد. ولی فقیه سال 85 را با کین خواهی از دشمنان پیامبر آغاز نمود که چیزی جز صف آرایی در برابر قدرتهای جهانی نبود. سال بعد از آن را ولی فقیه سال «استقلال ملی، عزت ملی و رفاه عمومی» نامید، که در ارتباط تنکا تنگ با گفتمان هسته ای و عدالت بود که احمدی نژاد وظیفه تکرار آنرا بعهده داشت. تردیدی نیست که بدون دست یابی به اسلحه نهایی  نمیتوان سربلند و سر افراز بود. مگر میتوان از موضع ضعف  به رجز خوانی پرداخت، نظم جهان را به چالش کشید و برای عموم بهزیستی و خوشبختی و رفاه عمومی فراهم آورد؟ بویژه آن نوع رفاهی که آقای رئیس جمهور نماد آن بوده و هست: کابشنی ژنده به تن کردن، بر سر سفره ی آبگوشت خوری  نشستن، کفشها بر زیر سر گذاردن و بخواب شیرین فرو رفتن. سال بعدی را که سال 87 باشد، مقام ولایت، سال «نو آوری و شکوفایی» مینامد، چرا که در این سال پیشرفتها در فن آوری هسته ای سرعت بیشتری یافته بود. در این معنا تضاد ماهوی ساختار مدینه ی فاضله ولایت با گفتمان نو آوری و شکوفایی، دود میشود و بهوا میرود. آقای خامنه ای که خود نماینده نهادی دیرینه است که حداقل 300 سال بلاتغییر مانده است و خود چیزی جز کهنگی و پوسیدگی را نمی نماید و جز آن نیز چیزی نخواهد و نجوید. چه گرفتی، اما  اگر ولی فقیه از نوآوری و شکوفایی، سخن براند. گویی که در شریعت اسلامی بارها تکرار و پیش بینی شده است.  مگر می توان یافت در امت اسلامی احدی را که بر خیزد و بگوید، بجز حرف ولایت حرفی نیست مگر انکار هستی به نفع نیستی، انکار زندگی بسود مرگ و نابودی؟ هم چنانکه هرگز آن لحظه در امت اسلامی واقع نخواهد شد که کسی بجای آنکه بگوید نیست مگر او، فریاد برآورد که همه هستند بجز او.

اما تا سال بعد معلوم میشود که میمون رقصانی های احمدی نژاد و تیم مذاکرات هسته ای در صحنه ی دیپلماسی جهانی، کار بجایی نبرده است. لذا ولی فقیه سال 88 را سال «اصلاح الگوی مصرف» مینامد.. طبق گفتمان اصلاح الگوی مصرف، این اصراف و افزون خواهی که یک فرآورده ی اخلاق غربی ست، اساس تعلل در چرخهای اقتصادی ست. این اصراف در مصرف و زیاده خواهی امت است که سبب تورم و بیکاری شده است. راه اصلاح آن جیره خواری و جیره بندی ست. در این راستا بود که تدابیر مدیران ولی فقیه  پس از صرف میلیارد ها تومن سر انجام توانسته بودند که کارت های هوشمند را برای توزیع برابر بنزین به امت اسلامی عرضه نمایند.  اما ژنده پوشی و ساده زیستی، ایثار و از خود گذشتگی رهنمودی بود که از راس مدینه فاضله به سراسر بدنه آن مخابره شده و گفتمان غالب بر قوای سه گانه نظام جمهوری اسلامی و حوزه های علمیه و نیز خطبه های نمازهای جماعت جمعه میشود، گفتمانی که درون مایه ی آن آماده سازی مردم برای تحمل درد و رنج و دشواریهای بیشتر بوده است. بعبارت دیگر، دستگاه تبلیغاتی رژیم ولایت دائم در سوی پائین آوردن انتظارات مردم از نظام و بالا بردن انتظارات نظام از مردم بوده است. یعنی که رژیم دین یک لحظه از دمیدن در شیپور اطاعت و عبودیت باز نایستاده است. سرکوب جنبش سبزبخوبی نشان میدهد که نهادین ساختن اطاعت و عبودیت برای  تکوین و تکامل مدینه ی فاضله ولایت، امری ست بسیار جدی. پیروزی بر جنبش سبز، ولی امر مسلمین جهان را سخت بخود غره ساخت و سال 89 را در امتداد الگوی اصلاح مصرف، سال «همت مضاعف کار مضاعف،» نامید. برای چه هدف و بچه منظوری، ناگفته روشن است که در جهت خدمت به اسلام و سرافرازی نظام ولایت، نظامی بی بدیل از بالا تا پائین یکدست و یکجور و یکرنگ.

بنابراین علیرغم، اغتشاشات درون حاکمیت، نظام ولایت توانسته است امت اسلامی را به انفعال و تسلیم با ابزار دوگانه شمشیر و شریعت، بکشاند. بعضا هرگونه جنجالی که از درون نظام بر میخیزد، بی درنگ جار میزنند که رژیم دین در حال فروپاشی ست، همین امروز و فردا. حال آنکه سی سال است که توانسته است، نظم و انضباط شریعت را بر جامعه حاکم گرداند. چه دلیلی وجود دارد که سی و یا شصت سال دیگر هم ادامه نیابد؟ آنان که به جنبش سبز امید بسته اند فراموش کرده اند، که رژیم دین خود شرایط وقوع آنرا فراهم آورده بوده است. در واقع جنبش سبز به فرصتی برای رژیم دین تبدیل گردید که خود را بیازماید. آزمود و باید گفت از آن نیز پیروز بیرون آمد. اینجا شاید لازم باشد که بخاطر بیارویم که جوش و خروشی بمراتب کوچکتر و ناچیز تر نسبت به جنبش سبز، حکومت شاهنشاهی را متزلزل ساخت و سرانجام و یران نمود. حال آنکه جنبش سبز با تمام عظمت و شکوه بیکرانش نهایتا سبب تدوام و استحکام نظام ولایت را فراهم آورد. البته رژیم ولایت جوش و خروشی را خاموش ساخت که در آن شعار "مرگ بر ولایت" نسیمی بود که قبل از وزیدن فروغلتید و ناپدید گشت. بنابراین، رژیم دین از جنبش سبز چندان هراسی بدل راه ندهد، چون گفتمان سبز چندان تفاوتی با گفتمان سیاه ولایت ندارد. زیرا که هر دو گفتمان بر اساس «امام میزان است»و «لله، اکبر» بنا گردیده اند. بهمین دلیل جنبش سبز نمیتوانست با خود خطر براندازی را بمیدان آورد.

با سرکوب جنبش سبز، رژیم نشان داد که حتی تحمل گفتمان اصلاحات را هم ندارد. اگر حزب کمونیست شوروی برای نگاهداشت کعبه ی پرولتاریا و غالب ساختن گفتمان کمونیستی و تبدیل آن به یک باور و فرهنگ توده ای علیرغم بر پا داشتن اردوگاه های عظیم درد و شکنجه و سلطه ی سکوت و خاموشی در سراسر جامعه ی کارگری، شکست خورده و از هم فرو پاشید، رژیم ولایت براساس گفتمانی حکومت میکند که بخشی از سیرت و هستی مردم است. گفتمان شریعت هرچند خشن و خشونت بار، در فطرت مسلمانان آغشته است. بسیاری بر آن تصورند، رسالت و امامتی که بدان باور و ایمان دارند، چیزی ست جدا از گفتمان قدرت و شریعت. هرگز فکر نمیکنند که عمل به وظایف شرعی از نماز و روزه گرفته تا زیارت و نذر و قربانی در جامعه ی اسلامی اساسا سیاسی و نهایتا در امتداد حفظ و نگاهداشت رژیم دین است. واقعیت آن است که گفتمان هسته ای و عدالت بر اساس باور به شریعت دین اسلام، گفتمانی ست که هر گفتمان دیگری را که از آن نسیم نفی و مقاومت بر میخیزد، بویژه گفتمان سکولاریسم و آزادیخواهی را در چار دیواری زندگی خصوصی محبوس ساخته است. هستند بسیاری که در خفا راه و روش سکولاریسم را برگزیده اند. اما در بیرون به نظم و انضباط شریعت تن میدهند، البته بدون آنکه احساس کنند که نظم و عقیده ی بیگانه ای در آنها رخنه کرده است، احساسی که هرگز در مردم اتحاد جماهیر شوری نسبت به گفتمان کمونیستی بوجود نیامد با آن بیگانه مانده، هرگز آنرا نیز به درون خود راه نداده و به آن باور نداشتند. حال آنکه مردم ایران به گفتمان الله اکبر، رسالت ، امامت و شریعت دین اسلام باور دارند. بعبارت دیگر، ارتباط ملت با حکومت یک ارتباط ساختاری ست. یعنی که مردم علیرغم میل و اراده به لحاظ باور های مشترک به یک نظام ارزشی در کنار رژیم دین قرار میگیرند.

بنابراین، وضع موجود هرچند سخت و دشوار، هرچند آمیخته با محنت و تنگدستی، پدیده ی نوی در زندگی ملت نیست. پس از گذشت بیش از سی سال روشن است که مردم به آن خو گرفته اند. هر چه شرایط زندگی سخت و دشوار گردد مظاهر ثروت و مصرف نامریی تر شوند، ژنده پوشی و ساده زیستی رواج بیشتر یافته و گفتمان هسته ای و عدالت، هرچه بیشتر و منظم تر در در بوق و کرنای رژیم دمیده میشود. ماه های رمضان و محرم و صفر هرچه بیشتر به ضیافت ارباب و ولایت و سکواری رعیت و ملت، تبدیل میشود. امام حسین را چنان بخاک و خون میکشانند که عرق شرم را بر جبین ملت نشانند. نمایشهای خود زنی و خون و خونخواهی و قمه زنی چنان شدت میگیرد، که دل سنگ را هم بگریه و مویه اندازد. برای خنثی سازی فقر و محنت رژیم دین نه تنها از اهرام های قدرت استفاده میکند بلکه از اهرمهای شریعت همچنانکه در بالا اشاره شد، بهره بر میگیرد. بی جهت نیست که گفته اند "دین افیون توده هاست."

مخالفان و منتقدین رژیم دین، شمشیر ولایت را میبینند اما از شریعت که در روان  آدمی رخنه کرده و آنرا آلوده نموده است، غافلند. رژیم دین زمانی به پایان خود نزدیک میشود که مقدس، موهن شود و امام، ملعون. ولایت، ذلت شود و شریعت، نکبت. تا ویروس دین از روان ملت بیرن کشیده نشود، نمیتوان چشم به انتظار یک تحول و دگر گونی در آینده ای نزدیک را داشت. شکم گرسنه و فقر و عقب ماندگی نه آگاهی انقلابی را بوجود میآورد و نه خیزش و خروش تولید کند. شرایط موجود، هرچه رو به وخامت نهد، به عاشورای حسینی نزدیکتر شود، یعنی به مرزهای کربلا میرسد، مرز مرگ و نابودی، هستی و نیستی، و نیز غم و اندوه. تا زمانیکه این تراژدی تکرار میشود، رژیم ولایت نیز میماند.

فیروز نجومی
Firous Nodjomi
Fnrostam_10505@yahoo.com
Rowshanai.org


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر