۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه


آغاز انحطاط اجتماعی:
بی تفاوتی یا
ضعف و خواری



چندی پیش تجزیه و تحلیلی از جامعه ایران بوسیله آقای دکتر محمد پورنجاتی که سابقا  مناصب و مقامات مهمی را در رده های بالای حاکیمت در اشغال خود داشته است، انتشار یافت که بسیار جالب و شنیدنی است. خلاصه ای از کارنامه وی  بنقل از اعتماد ملی بشرح زیر است:

از ابتداي انقلا‌ب تا پيش از پيروزي يكدست اصولگرايان پست‌هاي كليدي مديريتي گوناگوني را در كارنامه فعاليت خود تجربه كرده است. او كه زماني به همراه محمد ري‌‌شهري وزير اسبق اطلا‌عات و افرادي چون روح‌ا... حسينيان و شريعتمداري(وزير بازرگاني در دولت اصلاحات) تشكلي را تحت عنوان
<جمعيت دفاع از ارزش‌ها> تاسيس كرد، بعدها به
چهره‌اي مطرح در ميان اصلا‌ح‌طلبان مبدل شد.  

همچنانکه ملاحظه میشود آقای پور نجاتی سابقه ای طولانی در فرمانراوائی داشته است و ظاهرا دگرگونی و تحول یافته و به منتقد جامعه ای که خود در شکل دادن بآن نقش موثری را ایفا کرده است تبدیل گردیده است. در آنچه در زیر میآید نه قصد اتهام داریم و نه کین خواهی، بلکه میخواهیم بدانیم فردی که  روزی در مسند فرمانروائی نشسته بوده است، امروز چگونه به جامعه مینگرد و چه گوید و چه چیزها را نا گفته گذارد.

آقای پور نجاتی در گفتگوی خود با < تابناک> صریحا اعلام میکند که جامعه به یک جامعه آیینی تبدیل گردیده است و دچار بی تفاوتی که نقطه آغاز انحطاط اجتماعی است. این خود ریشه حسی و حرکتی دارد. بدان معنا که ملت حساسیتهای خودش را از دست داده است، گوئی آمپول سری به بدنه اش تزریق شده است و چیزی را احساس نمیکند. اعتنائی بآنچه سرنوشت و آینده اش را تعیین میکند ندارد. با این وجود به یک چیز خیلی حساس است و ان چیزیست که جنبه فردی و شخصی دارد. این بی اعتنائی به سرنوشت ملت و دلبستگی شدید به منافع فردی و شخصی را آقای پور نجاتی بدحسی می نامد. وی سپس  می افزاید که این بدحسی به تولید دو نوع واکنش منجر میشود: یکی بی واکنشی و یا بچیزی کار نداشتن و یا آهسته بیا و آهسته برو. چشم و گوش خود را ببند؛ دیگری بدکنشی ست که در آنصورت راندمان جامعه افت میکند. نیروی مولده اش به تنبلی و کم کاری میافتد و بر منافع فردی تمرکز پیدا میکند. بدکنشی نیز بدوصورت ممکن است بمنصه ظهور درآید: ناهنجاری یا خود را به ندانستن زدن که آنرا منفعلانه مینامد و یا بشکل  مقاومت گرانهتظاهرمیکند که نتیجه ی  نبود مشروعیت است. وی سرانجام باین نتیجه میرسد که جامعه نرم نرمک دچار بدحسی و بدکنشی شده است.

آقای پور نجاتی سپس به عوامل پدیده بی تفاوتی می پردازد. وی سه عامل اساسی را شناسائی میکند: 1) شک آرمانی و یا عمیق شدن شکاف بین انتظارات و واقعیات موجود که سبب رویگردانی از شعارهای انقلابی و آرمانی شود. او در مصاحبه خود با بدرالسادت مفیدی اظهار میدارد که شعار اصلی انقلاب آزادی، عدالت، جمهوری اسلامی تبدیل شده است بهشعار استغنا، عدالت، جمهوری اسلامی

2) خفگی سیاسی ویا افراط در استفاده سیاسی از مردم. 3) بی صداقتی در لایه های حاکمیت. 4) بالا بودن هزینه کنش سیاسی. کنشی که در نظامهای دموکراتیک نه تنها دارای هزینه ای نیست بلکه با ارزش نیز هستد. اما در نظامهای مطلق گرای استبدادی هزینه بر است.

اینکه آقای دکتر پور نجاتی خود را تا چه حدی بعنوان یکی از قدرتمداران نظام مسئول بوجود آوردن چنین شرایطی میداند مسلما در اینجا مطرح نیست. اما علیرغم شناسائی مرض مزمن بی تفاوتی که جامعه بدان دچار شده است و عوارض بدحسی و بدکنشی ای که بدنبال میآورد و نیز حتی شناسائی عوامل چهار گانه آن، بنظر میرسد وی خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا نا دانسته چیزی را ناگفته میگذارد. آنچه درگفتارش پنهان میماند تبارو ریشه این مرض بی تفاوتی است که جامعه را پیوسته بسوی انحطاط سوق داده است. مسلم است که گفتار آقای پور نجاتی میتواند در جوامعی که زیر سلطه استبداد و اختناق بسر می برند مصداق پیدا کند. حال آنکه جامعه ما دارای ویژگیها ئی ست که آنرا از جوامعی که صرفا دیکتاتوری  هستند مشخص میسازد که بدان آقای پور نجاتی بدان توجهی نشان نمیدهد.

بعبارت دیگر، آنچه آقای پورنجاتی ناگفته میگذارد نقش و سلطه هژمونیک دین بر جامعه ماست. چیزی که جامعه ما را در قرن بیست و یکم از از جوامع دیگر جدا و متمایز میسازد سلطه دین است و دینداران حرفه ای، سلطه ی آیت الله ها و حجت الاسلامها ست و نهاد های دین مثل حوزه ها و مساجد، حسینه ها و اسطوره ها و افسانه های دینی. آقای پورنجاتی گویا فراموش کرده اند که در جامعه ما تخت و تاج شاهی یکی گردیده است با عمامه و منبر و خطابه ها و موعظه های دینی. در چنین جامعه ای گناه و ارتکاب گناه، بد اخلاقی و هنجار شکنی است که جرم شناخته میشود و اقدام و کنشی علیه امنیت اجتماعی. بعنوان مثال بی حجابی و یا بد حجابی نظم و انضباط اجتماعی را در هم فرو میریزد. ماموران و سپاهیان دین با تجهیزات مفصل با خودرو و مینی بوسها بر سر چهار راهها، عیاب و ذهاب زنان و مردان را زیر نظر میگیرند که آنهائی  را که به مقررات بدحجابی، چه  دختر و چه پسر، بی اعتنا بوده اند، بعنوان مجرم دستگیر نمایند. در چنین جامعه ای فرد از حقوق اساسی، ابتدائی و طبیعی خود محروم است. درست است که این جامعه دارای نهادهای مدنی مثل قانون اساسی، قوای سه گانه مقننه، قضائیه و مجریه است. اما همه در برابر امر و فرمان ولایت فقیه، نهادهائی هستند بی اعتبار و خنثی، نهاد هایی در خدمت امامت و ولایت. در این جامعه سازمانهای امنیتی و نظامی همه تحت سلطه و کنترل مستقیم ولایت وفقیه و نمایندگانش آیت الله ها و حجت و الاسلام ها هستند. بدون اشاره و یا در نظر گرفتن این خصائل ممتاز و برجسته جامعه از امراض آیین پیشگی، بی تفاوتی و عوارض ناشی از آن بدحسی و بدکنشی تهی از معنا و مفهوم است و پنهان ساختن حقیقت.

چرا و بچه دلیل جامعه ی ما به یک جامعه آیینی تبدیل شده است، همچنانکه آقای پور نجاتی در آغاز گفتارش بدان اشاره نمود، در پرده ابهام میماند. او از بیان و تو ضیح منظور خود از جامعه آیینی سر باز میزند. مسلم است که منظور آقای پورنجاتی از جامعه آیینی نمیتواند چیزی مثبت باشد. چرا که جامعه آیینی جامعه ایست که به مجموعه ای از رفتار و کردار، خو گرفته است که انجام آنها معطوف بمعنا و مفهوم آنها نیست. از سر همرنگی و یکسان شدن با جمع است. مثل آیین وضوگیری و نمازگزاری، تسبیح گردانی و ورد خوانی، مثل مسجد رفتن، شرکت در روضه خوانی و شیون زاری، سوگواری و خودزنی. جامعه آیینی، جامعه ایست دارای دو لایه بیرونی و درونی. بیرون کذب است و ساختگی ابزاری برای پوشش آنچه هست درونی و نهانی. جامعه ایکه تحت سلطه کلیسا بود جامعه ای بود آیینی، تحت سیطره رسم و رسوم، سراسر تشریفات و تجملات دینی که سرانجام نفی و منتفی گردید با ظهور جنبش پروتستانیزم. آری جامعه ماهم، جامعه ایست آیینی ا جامعه دوازده امام است، جامعه رمضان و محرم و سفر است. یک روز عید است و تولد و جشن و سرور و روز دیگرشیون است و زاری. یکروز روز قدس است و روزی دیگر 22 بهمن که براین روزهای بیشمار دیگری نیز افزوده گردیده است، همچون روز برپاداری جشن هسته ای. که این روزها در واقع تبدیل شده است به روز گریز از شهر و پناه گیری در گوشه ای دنج، آسوده از قیل و قال و آیین دینی. جامعه دینی بعبارت دیگر، جامعه ایست که تظاهر میکند بدینداری و تن میدهد به نظم و انضباط بر اساس احکام فقاهتی. آنچه آقای پورنجاتی ناگفته میگذارد اینست که در یک جامعه دینی، فروع دین بر آن حاکم گردیده است و تعین و تعریف کند رفتار و کردار اجتماعی.

بنابراین، آقای پور نجاتی به پدیده بی تفاوتی و عوارض بدحسی و بدکنشی آن در خلاء مینگرد نه در زمینه اجتماعی دین آیین. بی تفاوتی را قبل از هرچیز باید نتیجه نگرش دین اسلام بانسان دانست و افراد انسانی. دینی که بر جامعه ما حاکم است ارزشی نه برای انسان قائل است و نه ارزشهای انسانی. انسان وفتی دارای عقل و خرد و ارزش است که گردن نهد بر احکام الهی. خدای اسلامی انسانی را دوست دارد که بنده باشد مطیع و فرمانبرو فرمانبردار. بامیال او تسلیم شود و از فرامین او اطاعت کند. پیوسته طلب عفو و پوزش و مغفرت کند. ترس و هراس او را در دل خود جا دهد و در همه لحظات در برابر او سر بندگی بخاک بساید و در سجده های طولانی از بار گناهانش که بر پشت او سنگینی کند، بکاهد. بی تفاوتی و عوارض آنرا باید  نتیجه نگرش و بینشی  دانست که انسان را به کودکی نادان و صغییر  تقلییل داده  و از حق گزینش، یعنی آنچه او را انسان ی متمایز از حیوان، محروم میکند. چگونه میتوان از انسانی که بقیومت ولایت فقیه و شورای نگهبان و احکام توضیح المسائل آیت الله ها نیازمندند، انتظار داشت بشرایطی که در ان همه چیز از قبل تعین و تعریف شده است، حساسیت و واکنش نشان دهد. انسانی که از حق گزینش محروم شده است، تمام نیروهای خلاق آفرینش و آفرینندگی در او کشته میشود، که خود ضرورت یک جامعه دین آیین است که نمیتواند وجود انسان آفرییننده را بر تابد. چرا که انسان آفرییننده، سنتها و آیینهای کهنه و پوسیده را در هم فرو خواهد ریخت. روشن است که رشد و تکامل انسان خود مختار، انسانی که جهان را میافریند، سلاطین دین را به هراس و وحشت وادارد. چرا که در آنصورت ممکن است که انسان با خداوند یکتا برقابت برخیزد و او را در این رقابت بهلاکت برساند. انسانی که بنده شد نمیتواند به چیزی جز منافع فردی و شخصی خود بیاندیشد. انسانی که بنده شد حس خود مختاری در او میمیرد و بگوسفندی تبدیل میشود که بع بع کنان بدنبال رمه روان میشود. انسانی که با سرشت انسانی خود بیگانه است چگونه میتواند نگران سرنوشت مملکت و جامعه خویش باشد. بنده تنها میتواند به بقای خویش بیاندیشد. اگر بقول آقای پورنجاتی او خود را به ندانستن میزند باین دلیل است که  که او خود را بنده خداوند میداند و مسئول بدو، نه به هم وطن خویش اندیشه کند و نه وظیفه ای در برابر همنوع خویش قائل است. او زندگی خود را وابسته بزندگی هم نوع خود نمی بیند. او خود را می بیند و خدا را. غافل از آنکه هستی و چیستی او نتیجه روابط او با انسانهای دیگر است. این سلطه دین آیینی است و نبود خود مختاری و آزادیست که منجر به بروز بی تفاوتی و عوارض تاشی از آن بدحسی و بدکنشی میشود.

عوامل چهار گانه بی تفاوتی که آقای پور نجاتی از آنها قدری زودتر بشرح آنها پرداخت: شک آرمانی، خفگی سیاسی و هزینه سیاسی را نیز نمیتوان جدا از حفظ و تدوام جامعه دین آئین تحت سلطه دینداران حرفه ای، حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها و نهادها و اسطوره های دینی دانست. دراینجا باید از آقای پورنجاتی که بنظر فردی شریف و منصف میآید باید پرسید چگونه میتوان از آیت الله و مجتهدی که در حوزه ها، کلام الهی و تاویل و تفسیر آنرا در انحصار خود درآورده اند آنرا همساز و همراه آزادی و خود مختاری انسانهائی سازند که مقلدینی بیش نیستند. تمام رساله های آیت الله ها بدون استثنا با احکام تقلید و تبعیت آغاز میشوند. مگر آیت الله ها، حجت الاسلامها، مجتهدین و از جمله آقای آیت الله خمینی بر آن باور نیستند که احکام قرآنی فنا ناپذیر، و قابل اجرا در هر عصر و مصری ست و پاسخگوی نیازهای انسان است از بدو تولد تا مرگ و پس از آن.

 آنچه سبب بی تفاوتی مردم گردیده است شک آرمانی نیست بلکه آگاهی آنها به ناسازگاری دین و اجتهاد با خود مختاری و آزادی انسانی ست که تحت نظام سرکوبگر آیت الله ها بدست آمدنی نیست. روشن است که هر کنشی در جهت کسب خود فرمانی و خود گردانی و آزادی به منصه ظهور درآید با شدید ترین تنبیه و مجازات در هم کوبیده شود. آری هزینه کنش سیاسی، یعنی رهائی از حکومت دین برهبری آیت الله ها و حجت الاسلامها نیازمند گذاردن جان در کف است. پس باید به مقلد حق داد که خود را به ندانستن زند سر خود پائین نگاهدارد، آهسته برود و آهسته بیاید و از گفتن و شنیدن پرهیزکند. آیا میتوان از آیت الله ها و حجت الاسلامهائی که قدرت را در انحصار خود در آورده اند و برای حفظ آن عظیم ترین نیروهای اطلاعات و جاسوسی و نظامی از جمله سپاه پاسداران و بسیج و صد ها نیروی مسلح دیگررا سازمان داده اند، انتظار صداقت داشت؟ سی سال است که از حکومت دین میگذرد، هرگونه  شکست و ناکامی را پیروزی شگفت انگیز میخوانند. وجود گرانی و تورم را انکار میکنند. افزایش بیکاری، بی مسکنی، گدائی و فقر و محنت را آقای ولایت فقیه پیشروی در همه ی عرصه های جامعه اعلام میکند. کشور را بدون هیج دلیل موجهی با خطر جنگ و ویرانی روبرو میسازند و سبب تحریمات اقتصادی کشورشده و جامعه را هرچه بیشتر محنت زده و مفلوک میسازند. احدی نیز نمیتواند این گزافه گوئیها، این رجز خوانیها را بنام جهاد و شهادت مورد سوال قرار دهد. آقای پورنجاتی این بی تفاوتی نیست که جامعه دچار آن شده است بلکه این ضعف و نا توانی در برابر قدرت مطلق و سرکوبگر آیت الله ها و کارگزاران کلاهی و بورکرات و تکنوکراتهای آنهاست که آنها را بی اعتنا و بی تفاوت ساخته است و جامعه را بسوی انحطاط میراند
فیروز نجومی
Firouz Nojoumi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org.







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر