۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

به چه چیز
میتوان امیدوار بود؟

زندگی برای ایرانی بن بستی است تاریک که از آن گریزی نیست. رهایی در چشم انداز او نیست و به آنچه میتواند باشد و یا باید باشد اندیشه نمیکند. گذران زندگی روزمره مجالی به اندیشیدن ندهد. گیج و حیران و منتظر است. دردها، رنجها و تلخی های زندگی را به درون خود فرو می برد و روی دل تلنبار میکند. بغض گلویش را گرفته است. اندوهناک و افسرده است. خود را فقیر و ضعیف و ناتوان احساس میکند. علیرغم ادعا و بوق و کرنای رژیم مبنی بر پیشرفتهای شگفت انگیز در علم و صنعت، بویژه فن آوری هسته ای، حالت بیماری را دارد که از بروز ناله خود داری میکند، مبادا که خود را بشکند.

زندگی هرگز باین دشواری نبوده است. ایرانی هرگز آنقدر سخت زحمت نکشیده و عرق نریخته است. با این وجود بجای آنکه به رفاه و راحتی و آسایش برسد، عمیقتر در فقر و محنت فرو رفته است. حکومت دین چیزی جز دلت و خواری ببار نیاورده است استثنا البته آیت لله ها و حجت الا سلام ها طلاب حوزه ها و کارگزاران دیندار آنها هستند که منبر روضه  و خطابه را به ابزار قهر و قدرت تبدیل نموده ، مردم را به اسارت و بندگی کشانده، از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم شان ساخته و به چپاول و غارت ثروت و منابع ملی پرداخته اند.

برای رفع ابتدایی ترین نیازها مرد و زن هر دو باید کار کنند. بار دو یا سه شغل را در روز باید بدوش بکشند، باز هم کم دارند. حقوق های ماهانه حتی کفاف کرایه خانه را هم نمیدهد. پول زیاد است اما ارزشش پیوسته در حال نزول است. در حالیکه قیمتها پیوسته در حال صعود ند. زندگی چیزی جز تهیه مایحتاج اولیه نیست. مایحتاجی که هر روز دشوارتر بر آورده میشود. باید سریع تر و شدید تر برای امرار معاش بشتابند. گویی که در مسابقه دو میدانی شرکت دارند. لحظه های فراغت کمیاب و نادر است. و اگر هست تنها برای اندیشیدن به گذران زندگی مادی است. لحظه ای کوتاه هم برای اندیشه و تفکر نیست. بیکاری فراگیر و مسکن کمیاب است. اگر هست نه توانایی خرید است و نه توان پرداخت کرایه. جوانان بار سنگینی هستند بر دوش خانواده های شان. نه تنها از نداشتن درآمد و نبود استقلال رنج می برند، بلکه عدم توانایی ازدواج و تشکیل خانواده موجب ی است جدی برای یاس و نومیدی.


 جوان به چه چیز میتواند امیدوار باشد؟ به مشاغل پر درآمدی که در انتظار او ست؟ یا به ازدواج با معشوقی که از دل بستن به او محروم مانده است؟ یا به جهاد و نوشیدن شربت شیرین شهادت و پیوستن به نیستی بامید در آغوش کشیدن حوریان همیشه باکره بهشتی؟ جوان تحصیل کرده محروم از شغل و درآمد، محروم از استقلال و اعتماد به نفس گوشه گیر شده خود را از شرم در خانه پنهان سازد و یا برای گریز از زندگی  به مواد تخدیر کننده پناهنده میشود. این یاس و نا امیدی و نیاز به گریز از زندگی است که افزایش مصرف سرسام آور مواد مخدر و اعتیاد و روسپیگری را در سنین جوانی سبب شده است. بیش از چهار میلیون معتاد و چند میلیون بیشتر بیکار میتواند به سادگی افزایش مصرف مواد مخدره و شیوع فحشا و خود فروشی را توضیح دهد. جوان ایرانی امروز ترجیح میدهد نباشد تا بماند و روح و نیروی سرشار ش را در درون خود بدار نابودی بیاویزد. افزایش روز افزون تعداد انتحار در میان جوانان اعتراض بزند گی تحت یو غ حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها و حوزه های علمیه ست.

جوان باید امیال و غرایز انسانی را در وجود خود نفی کند. ارتباط  و تماس با جنس مخالف ممنوع است. عشق بیرون از عقد و نکاح نه تنها حرام و گناه بلکه جرم است. جوان استعداد ها و توانایی های خود را باید تابع ملزومات حکومت دین سازد. اگر مردی و در اداره ها و سازمانهای بویژه دولتی شاغلی باید که مواظب ته ریش و آستین بلند خود باشی و اگر زنی چه مامور اداره و یا بانک و شرکت های هواپیمایی و یا خانم خانه دار و یا محصّل و دانشجو باشی باید که حجاب عفت را بسر کشی، چه بخواهی چه نخواهی. باید همان باشی و همان نشان دهی که جامعه اسلامی انتظار دارد. جای چند و چون و  کم و زیاد نیست. اگر ظاهرت بر خلاف انتظار حاکم، مشکوک بنظر آید با پاسدار دین و تعقیب و دستگیری رو در رویی. اگر دهان بسخن گشایی و قلم بدست گیری باید زبان خود را به پایی و هرگز از مرزهای قرمز ممنوعه عبور نکنی. مهم نیست که حرفه ات سخن گفتن است یا نوشتن، خود سانسوری، یک قانون عام است.

بعبارت دیگر، فرد پویای جامعه ی کنونی پیوسته با سرکوب و نو آوری ها و نو اندیشی روبرو میشود. چه دلیل و موجبی، فرد میتواند برای زندگی بیابد وقتی  حتی مجاز به  آرایش و پیرایش خود نیز نمیتواند باشد. در این مورد چنانچه از خود سانسوری اجتناب نموده جسارت بخرج دهد به جرم مد گرایی و شکستن هنجارهای اخلاقی و یا بد حجابی و تهدید امنیت اجتماعی مورد تعقیب قرار میگیرد. اگر در دانشگاه ها به شرایط نامناسب تحصیلی و اخراج استادان گرانمایه و کیفیت غذا و خوابگاه ها و تجاوز و سوء استفاده های مقامات دانشگاهی  اعتراض کند شدیدا سرکوب میشود. وای به آنرو ز که ریاست جمهوری را مورد سوال قرار دهد و هزاران وای دیگر اگر او را دیکتاتور خطاب کند. جایگاه ش در سیاه چال ها و شکنجه گاه های اوین خواهد بود.

  ارزش هرچه انسانی و معنوی بوده است پوچ و نا چیز شده است. اگر سقوط ارزش پول به ورشکستگی اقتصادی کشور انجامیده است، سقوط ارزشهای اخلاقی  به انحطاط و تباهی منجر شده است و فساد روحی و معنوی. تظاهر بد دینداری  شرط اساسی و اصلی زندگی ست.  بهانه ایست برای زو مند ی و زور گویی، برای غنی سازی و فراخ زیستی. هیچگونه کاری نیست که انجام گیرد بدون ارتشاء و اخاذی و یا رانت خواری.  بر تعداد دزدها و باج بگیر ان رسمی و غیر رسمی هر روز افزوده میشود. بی دلیل نیست که فاصله بین غنی و فقیر، زورمند و ضعیف، کارگر و سرمایه دار و کارمند و کار فرما، عمیق تر گردیده است. کمتر اند آنان که با ارتشاء و اخاذی غریبه باشند.مستقیم و یا غیر مستقیم تجربه اش میکنند. یا دهنده هستند و یا دریافت کننده و یا هر دو باهم. اما چاره چیست؟ زندگی هزینه دارد. باری ست بر دوش که بر وزن آن روزانه افزوده میشود. فرد زنده، روزانه به غذا و پوشاک و مسکن نیاز دارد. درآمدها بائین هزینه ها بالا. ارتشاء و اخاذی و یا رانت خواری ابزاری ست مناسب برای پُر سازی این شکاف عمیق  و یا خود پروار ی و خود غنی سازی و یا حل مشکلات اداری و بانکی و حقوقی، اقتصادی و فرهنگی. ارتشاء حلال همه  مشکلات است. گریبا نت را آزاد سازد از دست بازرس و پاسدار و پاسبان. اگر جشن است و پایکوبی و یا عقد است و عروسی، اول باید چند هزاری در جیب کمیته چپان بریزی  پنهانی. اگر برای جمع آوری ماهواره ها، حریم خانه ات مورد تجاوز قرار گرفته است باید گوشه اسکناس را به مهاجمان بنمایی. اگر موفق نشوی در این مرحله، باید که در مرحله بعدی خسارت عظیم تری بپردازی. اگر فرزند ت بجرم بد حجابی (دختر یا پسر فرقی ندارد) به چنگ پاسداران دین افتاده است بهتر است با جیب پر به مراجع انتظامی و یا دادگاهها روان شوی. اگر بجرم خلاف رانندگی  مجبور به توقف شده ای با اسکناسی در لای تصدیق رانندگی ممکن است که گریبان خود را از دست مامور خلاص سازی. کلاه برداری و حقه بازی به یک امر عادی و جزیی از زندگی روزمره تبدیل شده است. حمد و ستایش، تحت استبداد دینی جایگزین تملق و چاپلوسی، رفتار های نهادین نظام دیکتاتوری، شده است.

در چنین اوضاع و احوالی به چه چیز میتوان امیدوار بود. نسل ها بامید ظهور امام ناکام از این دنیا رخت بربسته اند. سی سال است که معصوم و مظلوم به طاغوت و ملعون بدل شده و بزرگترین و پر قدر ترین مافیای اقتصادی را بوجود آورده است و امام اصلا توجهی ندارد. آیا باید منتظر صیهونیست ها بود؟ آیا ناجی ما اجنبی و بیگانه خواهد بود. آیا میتوان امید وار بود که روزی عمر خداوند خامنه ای بسر آید و   با مرگ خود  زندگی خدایان را نیز به پایان آورد؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر