۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

مدینه فاضله ولایت

22 بهمن 88، نشان داد که مدینه ی فاصله ی ولایت در لجنزار تباهی و انحطاط غرق گردیده است. زندانیان و اسیران خود را در حالیکه غل و زنجیر فریب را بر وجود خود میکشیدند، فراخوانده بود که سی و یکمین سال حکومت شریعت و شمشیر را جشن گرفته و به پایکوبی بر خیزند. از ملت و غرور ملی، از ایران و ایرانی ، از پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی، بویژه فنآوری هسته ای و فضایی، از مدیریت جهان و سلطه بر آن، از خوشبختی و سعادت، از بهزیستی و رفاه مادی و معنوی که بدست آورده، از عدالت و برابری و از جایگاه رفیع نظام اسلامی در تاریخ بشریت، چه سخنان یا وه که نسرو ند و در بوق و کرنای رژیم دین، ندمیدند.

از گفتمان اسلامی خبری نبود. گفتمان، ایرانی شده بود. ترفند شریعت پس از سی سال کهنه و پوسیده گردیده بود. در 50 میلیون نفری که از سراسر ایران به تهران انتقال داده و در 40 کیلو متر گستر انده بودند( البته به تخمین بسیار محافظه کار انه رسانه های رژیم)، نه شوری وجود داشت و نه هیجانی و نه گوش شنوایی. چرا که آنها به تکلیف شرعی خود عمل نموده ، وجود خود را همچون رعیتی اجاره داده و برای دریافت دستمزد ی ناچیز و یا لقمه ی نانی و یک نوشیدنی، و یا از ترس انتقام رئیس و کار فرمای دولتی به بندگی خود گردن نهاده بودند. آیا این مردم از محرومیت خود، محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود آگاه بودند؟ آیا میتوان آن مردمی را که سر خود بزیر افکنده، کنند و گویند، و کور کورانه اطاعت نموده و فرمان برند، آگاه به حقارت و خواری خود دانست؟. آیا آنها را میتوانی چیزی بیشتر از رعیت با حق و حقوقی محدود و جابرانه  پنداشت؟ آیا آنها میدانند که از آنچه انسان را از حیوان جدا میسازد- یعنی آزادی و آگاهی بدان- محرومند؟ هرچه که هستند، همان انسان هایی هستند که مدینه فاضله ولایت به آنها می بالد. انسان آزاد و مستقل در ستیز و خصومت است با شریعت و نمیتواند در دوران ولایت پرورش یابد. مدینه ولایت به رعیت نیازمند است ،به کسی که در بند است و وابسته و نا آگاه باسارت خویشتن. نه انسانی مختار و متعقل. نمایش توده ی رعیت ها بود که به قول ولی فقیه جهان را در 22 بهمن 88، "مبهوت " ساخته بود.

مدینه ی فاضله ای که رژیم دین در تولد آن جشن و سرور بپا میکند، نظام ارباب- رعیتی  ست که تحت شریعت و شمشیر برهبری کسی، امام، موجودی مقدس و فرازمینی، زاهد و پاک و با تقوا، ظلم ستیز و بت شکن، معصوم و خطا ناپذیر، برپا نمود. امام نماد شریعت  بود و شمشیر. تحت فرمانروایی الهی امام خمینی، همه ی زهد ور زان و مومنین از حوزه های علمیه ، خروج یافتند که درختان سبز شریعت را در سراسر جامعه بکارند، رفتار و گفتار تمامی جامعه را تابع نظم و نظام شریعت در آورند و همگان را به رعیت یک ارباب با قدرت مطلق، مبدل سازند.

آیت الله ها و حجت الاسلام ها، علما و فقها، بی درنگ به تغییر و دگرگونه سازی تمام نهادهایی پرداختند که مارکسیست ها آنرا عرصه ی رو بنایی جامعه نامیده اند،  ازجمله باورها، ارزشها، عادات و رسم و رسوم و سنت، نهاد های سیاسی و یا قانونی و غیره. بدین منظور، نظام کیفر خواهی و انتقامجویی بر اساس شریعت بر قرار و " محارب " وارد نظام قضا گردید و بعد ها قصاص و سنگسار، شلاق و تازیانه، بازجویی و تجاوز و شکنجه بدان افزوده گردید، و بلحاظ ، خشونت و بیرحمی، ترس و وحشت آفرید، حتی در دوران کوتاه "بهار آزادی." بزودی سکوت و خاموشی بر قرار گردید.

 در 22 بهمن 57 در واقع برای اولین بار شمشیر شریعت از غلاف بیرون کشیده شد، آماده که برق آسا بر هر گردنی فرود آید. این بدان معنا بود که مردم باید شیوه زندگی خود را بر اساس قواعد شریعت تغییر دهند. بخودی خود روشن بود که مدینه فاضله نه بر اساس ارزشهایی نوین سازگار با طبع و نفس و عزت و آزادسازی بشر، بنا میگردد.  بلکه بر اساس ارزشهایی پی ریزی میشود که در ستیز و خصومت است با خصلت بشری: تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. یعنی زندگی گوسفندوار ی.

پس در آغازین لحظات پیروزی، شمشیر شریعت بر گردن "محاربان، " یعنی دشمنان حکومت الله فرود آمد و تصاویر وحشت بار آنان با چشمهایی منجمد در حدقه و طاق سر، دندانهای فشرده بهم جهید ه به بیرون از صورت، با حفره هایی خون آلود در پیشانی و یا در قفسه ی سینه، در مطبوعات کشور به چاپ رسید. یعنی که ساختار مدینه فاضله با ریختن خون محارب آغاز گردید. با وجود شریعت چه نیازی به قانون بود و پیمودن مراحل قانونی و اثبات جرم و در همان راستا تعییین میزان کیفر. در دفاع از شریعت الهی ریختن هر خونی مباح و حلال شد.

در همان هنگام حجاب یکی دیگر از ستونهای فولاد ین مدینه فاضله ولایت گردید. از اینرو حجاب را نیز بدون کوچکترین وقفه ای، اجباری ساختند تا زنان از نمایش وجود خود پرهیز نموده مردان را از وسوسه غریزه و انحراف از راه مستقیم الهی محفوظ بدارند. حجاب اساس جدایی زنان از مردان، گردید. حجاب شد نشان وحدت، نشانه آرمان الهی: جماعت همه یک رنگ و هم آهنگ، نه اختلافی نه تفاوتی، نه زیر و نه بالا، نه غنی و نه فقیر، نه قوی و نه ضعیف. یعنی که حجاب تنها نماد انقیاد زن نبود بلکه در واقع جامعه را در کل به انقیاد شریعت کشانده بود. حجاب، ابزاری بود برای یکسان سازی و انکار و نفی کثرت و اختلافات و تفاوتها  و نیز تضاد و ستیز منافع و جایگاه  های مختلف طبقاتی در جامعه. همگان از بالا تا پائین موظف و مکلف به رعایت مقررات و قواعد حجاب شدند. حجاب، عین شریعت بود و ماورا چند و چون.

 احزاب، سازمانها و گروه های  مخالف از جمله چریک های "فدائی خلق " که در برابر به پا ساختن مدینه فاضله ولایت به مقاومت بر خاسته بودند، اجباری ساختن حجاب را آنقدر کم اهمیت میدیدند که بحث در باره آنرا به آینده موکول میساختند. آنها مسائل عمده و بسیار جدی تری در پیش رو داشتند. در پی کسب قدرت بودند، نه دفاع از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری. مردان انقلابی و دموکرات و لیبرال، سرنوشت زنان، تحقیر و محرومیت آنان را به سرنوشت خود پیوند نمیزدند. حال آنکه حجاب همراه با جرم محاربه، اساس سلطه ی شریعت و نظم و انضباط اجتماعی در مدینه ی فاضله ی ولایت گردیده بود.  نه تنها در کوچه و بازار، حجاب اجباری بود بلکه تمام نهاد های درون جامعه، از کوچکترین تا بزرگترین، خصوصی و یا دولتی، مجبور به تابعیت از مقررات حجاب گردیدند. چه شعار ها در ستایش حجاب بر دیوارها که نوشته نشد. حتی در کمر کوه ها و بر سر راه کوه نور دان، تابلوی "رعایت حجاب " را نصب نمودند. حجاب نماد سلطه ی اسلام بر جامعه گردید.

بنابراین، حجاب همراه بسیاری از باید ها و نباید های دیگر براحتی پذیرفته شد. زیرا که شریعت نظم و انضباط، و یا  قوانین و دستوراتی نوین و یا نا آشنا و بیگانه ای برای مدیریت زندگی اجتماعی عرضه نمیکرد. بلکه قواعد ی را بر جامعه حاکم میساخت که در سرشت ایرانی بدلیل انتقال از یک نسل به نسل دیگر نهادین گردیده بود. لذا آنچه تا کنون در باورهای ما وجود داشت و به رسم سنت در زندگی روز مره از آن پیروی مینمود یم، تحت نظام ولایت، اجباری و تحمیلی گردید. در نتیجه سلطه شریعت نمیتوانست با هیچگونه دشواری و مقاومتی از جانب عاملان آن و یا دین باوران، بر خورد نماید. باینترتیب، قواعد و نظم و انضباط شریعت سلطه خود را هر روز گسترش میداد، بدون آنکه ستیز و خصومت ش با حقوق بشری، جدی تلقی شود و مقاومت برانگیزد. چرا که از دیدن شمشیر در دست شریعت یا ناتوان بودیم و یا به وحدت و یگانگی شان  به رضا تن داده بودیم. اگر چه در روزهای جمعه بر فراز منبر، وحدت شریعت و شمشیر بطور نمادین به نمایش گذارده میشد. بر ان جایگاه مقدس امام جمعه را مشاهده میکردی که در حالیکه خطبه خوانی میکرد لوله تفنگی را دائما در دستش می فشرد. این بزرگترین تغییر و تحولی بود که در 22 بهمن 57 بوقوع پیوست. تا پیش از آن تاریخ، تصور آیت الله و یا حجت الاسلامی بر فراز منبر مسلح به سلاح گرم، هرگز به مغز هم خطور نمیکرد. اما واقعیت آن است که وحدت شریعت و شمشیر، اصلی ست که از دوران رسالت محمد بارث برده ایم. این شمشیر محمد بود که باور به اسطوره جبرئیل و نزول وحی الهی را وسعت بخشید. ادبیات ما آکنده است از حمد و ستایش خونریزی هایی که پیامبر اسلام  بنام دفاع از لا الله الا الله، بدان دست زده است. محمد 10 سال حکومت کرد و بیش از 60 بار به جنگ کفار رفت.  
.
در تثبیت سلطه ی حجاب، انواع و اقسام گشت های مبارزه با بد حجابی، هنجار شکنی و امنیت اخلاقی، بر گماشتند. چرا که بد حجابی فساد ببار میآورد و تباهی- یکسان بود و هست با بی عفتی و آلودگی. حجاب علیرغم اهمیت آن تعریف مشخص و هم طراز ی نداشت. تحت عنوان بد حجابی، هر زنی میتوانست مورد اذیت و آزار و تفتیش ماموران گشت های ارشاد قرار بگیرد و نیز میگرفت. اما، برغم سخت گیریها و بگیر و ببند ها، این زنان بودند که حجاب را تعریف و تفسیر میکردند و آنرا بر طبق نیازهای خویش تغییر میدادند. البته این یاد آوری لازم است که زنان به آن حجابی که شریعت اسلامی طلب میکرد یعنی چادر و چاقچور از آغاز  تن ندادند. اما به رو سری  و مانتو چرا، یعنی حجابی که موی زنان و برآمدگی و نقاط عریان مثل قوزک پا را بپوشاند. حجاب اما پیوسته در دست زنان دستخوش تغییر و تحول بود. رو سری ها هر چه بیشتر قیطانی و موها بیشتر نمایان شدند. مانتو ها کوتاهتر، و شلوارها تنگتر. آرایش ها هرچه بیشتر پر رنگ و غلیظ تر شدند. به این دلیل مبارزه با بد حجابی نیز یکی از بزرگترین مشغله رژیم گردیده بود. چرا که بد حجابی طبیعتا به هنجار شکنی منجر میشد که امنیت اخلاقی را در جامعه مورد تهدید قرار میداد و بنیان مدینه فاضله ولایت را به لرزه در میآورد.

در مدینه فاضله ولایت، کنترل زن اصلی است که مطلقا یک امر ضروری و شرعی ست. زن بدون حجاب بنیان شریعت را متزلزل میسازد. زن جایگاهی دارد در الگوی فاطمه، دخت پیامبر که فرزندانی مثل حسن و حسین به بشریت ارائه میکند. جایگاه او تسلیم و اطاعت است نه تنها نسبت بخداوند که یک تکلیف شرعی ست بلکه تسلیم به مرد و اطاعت از قوانین و مقرراتی که مردان به نفع خود وضع میکنند. بر اساس شریعت بود که صدای زن در زندگی اجتماعی بطور کلی ممنوع  گردید. خسارت و زیان این محدودیت را با هیچ خط کشی نمیتوان اندازه گرفت. چه استعدادها  خاموش و چه ستاره ها که هرگز بر آسمان زندگی به درخشیدن نرسیدند. آیا هرگز میتوان تصور نمود که خوانندگانی مثل قمرالملوک ، هایده ، مهستی و یا سوسن که با صدا و هنر خوانندگی خود به زندگی غنا می بخشیدند و آنرا عطر آگین میساختند، در مدینه فاضله ولایت، قدم به عرضه وجود بگذارند؟  مسلم است که  اندام و آوای زن طومار مدینه ولایت را در هم میکوبید. بهمین دلیل از آغازین ترین لحظه بنای مدینه فاضله ولایت، بر سرکوب و کنترل زنان نهاده شد. سلطه بر زنان، سلطه بر تمامی جامعه بود. بی جهت نیست که زنان در صف اول جنبش اعتراضی با مدافعان شریعت به نبرد می پردازند.

  مارکس، فیلسوف و انقلابی قرن 19 بر آن اعتقاد بود که: « بشر سازنده تاریخ خود می باشد، اما آن را به دلخواه خود خلق نمیکند. آنرا تحت شرایطی که خود بر گزیده اند بوجود نمیآورند بلکه آنرا در مواجهه با شرایطی که داده شده و از گذشته انتقال یافته است، میسازند. سنت تمام نسل های مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برو مر 18،1869).»

شریعت اسلام نیز کابوس وحشتناکی است که از مردگان به زندگان انتقال یافته و بر آگاهی و  شعور ایرانی قرنها است که سنگینی کرده است. مدینه فاضله ولایت بر اساس این کابوس بنا گردید. یعنی ما ایرانیان تاریخ خود را در حالی ساخته ایم که در بند و اسارت شریعت بوده ایم. امام خمینی نیآمده بود که ما را از بند های نظام ارباب-رعیتی رهایی بخشد. بلکه ماموریت الهی داشت که تمامی زندگی را به تبعیت از شریعت  در آورد. انقلاب 57 را باید تجلی این کابوس وحشتناک دانست. ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتا فتیم که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب به دوران جاهلیت، به دوران ساحری و کاهن ی معروف است، آمده بود .او از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ ، سر بر کشیده بود. یعنی که تحت رهبری امام بدوران گذشته باز گشتیم.

بنابراین با ظهور شریعت بر صحنه اجتماعی، شیوه زندگی و رفتار و گفتار  بسرعت تغییر یافت و عرصه حق و حقوق بشری  هر روز محدود تر و تنگ تر گردید. در حالیکه انقلابیون سرگرم بازی سیاسی و وحدت تاکتیکی با آیت الله ها و حجت الاسلام ها، بودند. از همان آغازین لحظه ی بنای مدینه فاضله ی ولایت، تمامی فعالیت های شبانه، تفریحات و سرگرمی، می نوشی و می سازی، میخانه و میکده را از روی زمین برداشتند و در زیر زمین پنهان ساختند. بر طبق شریعت گناهانی همچون می گسار ی، نواختن و رقصیدن، شادی و پایکوبی، جشن و سرور، نرد عشق باختن و عاشقی، شنیدن موزیک و دیدن ویدیو،  به جرم تبدیل شدند و برای یافتن مجرم و مجازات گناهکار بر سر هر چهار راهی، گشت های تفتیشی و ارشادی گماردند تا وظایف شرعی خود را بجا آوردند. دهان ها را به بویند، بد حجاب ان، هنجار شکنان، می گساران و عشاق را دستگیر نموده تا قاضی شرع حکم شریعت و حد و مجازات آنان را تعیین کند. اتومبیل ها را مورد تفتیش قرار میدادند تا موز یکی و یا خوردنی و نوشیدنی حرام بدست آوردند. در تمام حوزه های زندگی، شریعت نفوذ خود را از درون به بیرون گستر اند. هیچ هنری نبود که از نفوذ و سلطه شریعت مصون ماند. از هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمه سازی، تا تولید موسیقی و تاتر و سینما، از نویسندگی و شعر گویی گرفته تا انتشار مجله و روزنامه نگاری و نیز راد یو و تلویزیون، تابع نظم و انضباط شریعت گردیدند. در تمام نهادها ی اجتماعی، چه خصوصی، چه دولتی، رعایت حجاب اجباری گردید- همانگونه که در کوچه و بازار بدون حجاب هیچ زنی هرگز نمیتوانست ظاهر شود.

در مدینه ولایت، آموزش شریعت در تمام دبستانها، دبیرستان ها، و دانشگاه ها اجباری گردید. در نتیجه جوانان دوران ولایت بر خلاف جوانان دوران شاهنشاهی، شریعت را به اجبار پذیرفتند، نه به دلخواه ی و یا در دامن خانواده. خیزش جوانان را باید واکنشی نسبت به آموزش اجباری شریعت دانست. آنها باید مفاد آنرا حفظ نموده و در امتحانات نمره قبولی تحصیل میکردند. مدینه ولایت ضرورتا و با اکراه بسیار به اختلاط دانشجویان زن و مرد در دانشگاه های ایران، تن داد اما هرگز آنرا با شریعت سازگار نمی دید. لذا پیوسته در صدد یافتن راهی بوده است که آنرا ملغی سازد. نظام ولایت خیزش اخیر دانشجویی را و نقش فعال آنانرا در جنبش اعتراضی 88،  به اختلاط جنس ها نسبت داده و باین دلیل  تک جنسی ساختن دانشگاه مدتها ست که تحت بر رسی  جدی ست. چرا که تک جنسی ساختن دانشگاه  برای حفظ امنیت و آرامش مدینه ی ولایت امری ضروری پنداشته میشود. حضور شجاعآنه و قهرمانانه ی زنان را باید قیام علیه جایگاه و مقام و منزلتی دانست که شریعت برای آنان تعیین و تعریف کرده است.
  
چیزی بطول نی انجامید که کیفیت زندگی اجتماعی و خصوصی، دگر گون گردید. خنده و شادی از زندگی خروج یافت و جای خود را به خوشآمد گویی به مرگ و نیستی و یا جهاد و شهادت داد. مگر میتوان مدینه فاضله ولایت را بنا گذارد بی اند با کفر و باطل برای رضا و خشنودی الله شمشیر بر کشی و منافق و کافر را بخاک و خون کشی؟ بهمین دلیل معماران مدینه فاصله ولایت، اول به جنگ با شیطان بزرگ شتافتند. اعلام نمودند که دشمن اصلی شریعت و مدینه فاضله ولایت، آمریکا و همدستان او ست. همه شر و خباثت، فساد و تباهی از آن ابر قدرت برخیزد. 444 روز 52 نفر آمریکایی را به گروگان گرفته و به خلع سلاح ایدئولوژیک انقلابیون چپ و ضد امپریا لیست و بیرون راندن آنها از میدان رقابت بر سر قدرت پرداختند. سپس 8 سال جهاد حق علیه کفر و باطل را آغاز نمودند. در این جهاد مقدس در پی تسخیر قدس از راه کربلا بود که کلید طلایی بهشت را به گردن جوانان کشور آویزان مینمودند و آنان را به میدانهای مین گذاری شده رهسپار میساختند.

اما جهاد بر علیه کفر و باطل باید که در داخل مرزها و بویژه زندانهای کشور سرشار از انقلابیون چپ و مجاهد، دموکرات و لیبرال و دگر اندیش نیز، به کمال میرسید. که این خود به قتل عام در زندان ها در سالهای 66-67 که تعداد آنان تا 4800 نفر تخمین زده شده است، منجر گردید. جهاد و شهادت بکار گرفته شد که خلق و خوی مردم را بطور عمیقی دگرگون سازند، به گونه ای که بتواند مسائل اجتماعی ناشی از تمدن غرب و سرمایه داری، شفا بخشد. انتظار بر این بود که مردم  جنگ را  بعنوان یک برکت الهی بپذیرند و با طیب خاطر فرزندان شان را به میدان جنگ رهسپار سازند. در چنین دورانی به زندگی و به رفاه و آسایش و فراورده های لذت بخش مادی، باید که کمتر توجه می نمودی و بیشتر به جلب رضا و خشنودی خدا اندیشه میکردی. پرهیز از مصرف، نه افزایش تولید پیوسته یکی از ضروریات مدینه فاضله ولایت بوده است. قناعت، کم خواهی و کو خ نشینی راه اجتناب از تورم و بحرانهای اقتصادی، تصور میشد. دوران جنگ دوران غم و اندوه بود. دوران تخریب و ویرانی، دورانی که تاریکی حاکم شده بود. در عین حال فرود آمدن شمشیر شریعت بر گردن دگر اندیشان ادامه یافت. قتل های زنجیره ای در زمانی اتفاق افتاد که اصلاح طلبان بفکر اصلاح مدینه فاضله ولایت افتاده بودند و دولت را در اختیار خود داشتند.    

بدین ترتیب مدینه فاضله ولایت، به یک زندان بزرگ تبدیل گردید، مکانی که کنترل و نظارت دائمی ست. ذره ای سرپیچی عقوبتی گران در پی دارد: تنبیه و مجازات. اطاعت و تسلیم اجباری ست، اجرای فرمان بی چون و چرا است. در جامعه ای که شریعت الهی جاری ست، از ابتدائی ترین حق و حقوق خود محرومی، مثل یک زندانی. حق گفتن نه، شنیدن نه، نوشتن نه را در جامعه اسلامی نداری. باید همرنگ و هماهنگ، و همقدم باشی، با آنان که بیگانه و نا آشنایی. وحدت اجباری ست. هویت یکی ست: اسلامی. مجرمی و حرمت نهائی ست اگر نه گوئی و نفی دین و شریعت کنی. بیرون شوی از این جهان بی نام و نشان و در گمنامی. نفی و مقاومت در برابر قدرت یکی ست با نفی و مقاومت در برابر ولایت و یا خداوند یگانه. اخلال در نظم اسلامی است و محاربه با ذات الهی. یک حرف، یک اندیشه، یک نگرش بیش وجود ندارد. آنهم حرف شریعت اسلامی ست، حرف ولایت، حرف نهایی.

اما بر دیوارهای عظیم و بلند این زندان، شکافی عمیق ظاهر گردیده است. بوی و طعم آزادی با جنبش اعتراضی به درون این زندان راه یافته است. از نظم ولایت و یا شمشیر و شریعت، تنها شمشیر است که مانده است. مسلم است که آماده است که در دفاع از شریعت سرهای بسیاری را بر خاک افکند. اما همچنانکه بساط شریعت بر چیده میشود شمشیر فولاد ین نیز همچون شیشه بشکند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر