۱۴۰۳ اسفند ۱۰, جمعه

تاج و تخت ولایت را رها

و دست های آلوده بخون

خود را از

آستین برون آور، ای فقیه!





اگر چه رژیم دین پیوسته اصالت جنبش آزادی بخش مردم  را سعی کرده است مخدوش و آلوده سازد و آنرا طراحی و دسیسه و توطئه بیگانه جلوه دهد، خروش مردم در سالهای اخیر، تقریبا هر دوسال یکبار از 96 ،98، و 403 تا کنون علیه رژیمی که خود را از تبار رسالت و امامت میداند، بیانگر این واقعیت است که رژیم دین، شرایط را برای نفی ارزش هایی که بر اساس آن 46 سال حکومت کرده است به سرنوشتی محتوم روی در روی کردیده است، سرنوشتی بر خاسته از ا پندیشه دیالکتیکی که هر جنبنده ای، در حالیکه میزیید، شرایط نفی خود را نیز بوجود میاورد، نظام الهی ولایت نیز از این قاعده مستتثنی نیست.

 

در واقع، نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، دین هم در خانه و کاشانه حضور یافته و هم در کوچه و خیابان و معابر عمومی، هم در اداره ها و حوزه های مدیریت، قد علم کرده و هم در کارخانه ها و حوزه های سیاسی و قضایی و اقتصادی و در هر سوراخ سمبه ای در جامعه نفوذ کرده است. البته، با تکیه بر ابزار قهر و خشونت و سرکوب. از همان ابتدا، وقتی نهاد رسمی دین، بساط منبر و خطبه خوانی را در زمین دانشگاه تهران گسترده نمود، بطور نمادین دژ آزادی و آزادیخواهی، مرکز ابداع و نو آوریهای علمی، کانون نو اندیشی و دگر اندیشی  را پس از فروپاشی نظام شاهی به تسخیر خود در آورد و سلطه خود را بر تمامی جامعه کامل و تمام نمود.  

 

اما، برغم سرکوب خشونت بار، تظاهرات و اعتراضات، جوانه های جنبش های رهایی بخش، در ظهور هنرمندانی چون، صادق بوقی ها، رپرهای قهرمانی، مثل، توماج صالحی و ساسی مانکن ها و بسیاری دیگر، در کف خیابانها، در انظار عمومی ست که برای درآغوش کشیدن آزادی وارد میدان مبارزه با اقتدار دین و سیاست میشوند. مبارزه ایکه ارزشهای اسلامی را بچالش میکشد و به شکستن هنجارهای آخوندی بپا برمیخیزند.

 

این بدان معنا ست که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی که در حال قوام گرفتن است، در سوی تایید و تصدیق ارزشهای انسانی حرکت میکند. بعید بنظر میرسد که پس از 46 سال تجربه، حکومت دین، بتواند به جنبش زن زندگی ازادی، رنگ و لعاب دینی بزند و مثل، تمامی مفاهیم دیگر در عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نظامی بنفع خود مصادره کند. این بدان معنا نیست که جنبش زن زندگی آزادی، با ظهورش، دین را نفی و نابود میسازد، بلکه این بدان معنا ست که آزادی، دین را هم از بند اسارت در دست قدرت رها خواهد ساخت. یعنی که دین رسمی که مظهر استبداد است، از میان بر میدارد و دین باوری را آزاد میسازد که ، به عرصه خصوصی بازگردد و در میدان رقابت با عقل و خرد انسانی به غنا و شکوفایی برسد.

 

نظام ولایت فقیه، پیوسته در دوران حکمرانی اش پیوسته به دفاع و ستایش تسلیم و اطاعت بعنوان اساسی ترین فضیلت اخلاقی در اسلام تاکید کرده، مبادا جامعه از ترویج «اخلاق» و «تهذیب نفس» غافل بمانند. چرا که، ولی فقیه دیر زمانی ست که اظهار میدارد:

 

«آموزش منهای اخلاق و تهذیب نفس، مانند دادن تیغ به دست زنگی مست است.»

 

یعنی که کسب علم و دانش، اگر همراه نباشد با تایید و تصدیق امر ولایت فقیه، با «تیغ بدست زنگی» شناسایی میشود در گفتمان دین و قدرت. چرا که دانایی و بینایی رهایی یافته است از عقل و خرد لایتناهی ولایت فقیه. حال انکه، تیغ در دست آزادی، یعنی که رهایی، سرکشی و سرپیچی، یا نفی اقتدار و مقاومت، درشتی و گستاخی  در برابر قدرت. که همه عبارتند از خصایل برجسته ی  آزادی، که در منظر ولایتمدارن خصائلی ست بر خاسته از فطرت شیطان رجیم.

 

روشن است، تیغ در دست دین و قدرت،  از سر هدایت براه مستقیم و از سر رحمت و رحمان  است که بر گردن سرکش و معترض فرود میآید. که تیغ در در دست دین، ثبات نظام است و سبب امنیت و آسایش. البته که تیغ در دست آزادی، هرج و مرج است و بی بند و باری و انواع هنجار شکنی ها.. آخوندها بر فراز منبر قدرت در سراسر کشور هشدار میدهند که وای اگر تیغ را از گردن آزادی بر گیری، خود به تیغی برنده تبدیل شود که اخلاق عبودیت و بندگی را درهم فرو ریزد.

 

نظام ولایت، بخوبی آگاه است که از آغاز هم نسبت به زن، خصومت میورزیده، و او را بر ساخته شده برای بارداری دیده است و خانه داری، خصومتی که بدون تردید، زندگی وآزادی را هم در بر میگیرد. به منظور سرکوب جنبش رهایی یخش زن زندگی آزادی ست که ولی فقیه آنرا با اغتشاش و هرج و مرج شناسایی میکند. آنرا، نیز، بیش از هر دلیل دیگری سرکوب مینماید، چه دلیلی برای سرکوب در یک نظام دینی میتواند موجه تر باشد از رقص و پایکوبی، طرب و شادی، رفتاری زشت و زننده در یک نظام دینی. و آنهم تنها بیک دلیل،  چون از این جنبش و جوشش است که بوی زندگی بمشام میرسد، نه بوی مرگ و غم و اندوه.

 

. چه خوب میداند ولایت فقیه که اگر تهدید و ارعاب نکند، اگر خشم و خشونت بکار نگیرد، اگر روضه جهاد و شهادت نخواند، باید تاج و تخت ولایت را رها ساخته و دست های آلوده بخون خود را از آستین برون آورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ اسفند ۳, جمعه

نجات ملت از ذلت و نکبت

از برچیدن

حوزه های علمیه میگذرد!





در شرایط کنونی و بوی گندی که از آن بمشام میرسد، این قدرت نیست که سخن میگوید. قدرت نه شاه است، نه سلطان و نه رئیس جمهور. قدرت، دین است. قدرت شریعت است، شریعت اسلام. قدرت آخوند و فقیه و طلبه است که نظم و انضباط میخواهند و تسلیم و اطاعت، و در ادامه، تقلید و تبعیت.  هماکنون، تنها آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه ها نیستند که جلوه ی شریعت دین اسلام اند، بلکه رئیس "جمهور"و یا رئیس هیئت کارگزاران ولایت فقیه و تمامی قوای سه گانه و سپاهیان پاسدار، همه به مراتب اولی وفادار و دلبسته ی آرمانهای دینی هستند. آنها خود را سرداران و فرماندهان اسلام میدانند. آنها بدون سجده به درگاه الهی و طلب مغفرت و بخشایش، هرگز، گلوله ی آتشین را بر قلب انسانهایی را که منافق و کافر و مشرک و معترض شناسایی میکنند نمی نشانند و یا طناب دار را برگردنشان نیافکنند، نیز، قبل از آنکه روی به قبله پیشانی خود را بر مهر حقارت و خواری بنهند، بازجویی، شکنجه و تجاوز به دگر اندیشی را آغاز نکنند بامید دریافت پاداش از الله بخاطر دفاع از یکیتایی و یگانگی او.

 

هم اکنون، حکومت اخوند در شرایط حساسی قرار گرفته است، در حالیکه نیروهای نیابتی را در منطقه از دست داده است و هنوز، باید بار فروریزی حماس، بارعزای حسن نصرالله و شکست بشار اسد را باید بردوش بکشد و بزودی هم، باید بار ناپدید شدن حوثی ها در یمن و حشد شعبی ها در عراق را هم بر آن بیافزاید. از همه بدتر، نابودی نیروهای ضد هوایی پاسداران نظام، بوسیله بمباران اسرائیل، نیروهای دفاعی هوایی نظام ولایت را به موضع بسیار ضعیفی رانده است. با این حال، رهبران سپاه لحظه ای از تو خالی گوئی و رجز خوانی باز نمی ایستند.

 

اما، واقعیت انست که آخوند خامنه ای، پس از 35 سال تمامی راهها را برای بازگشت بشرایط "عادی" بسته است. چون بیش از حد تکیه بر سیاستی نمود، برخاسته از نبوغی دینی—سیاسی مبنی بر  نه "جنگ، نه مذاکره" چندان غرور آمیز نیست تن دادن به مذاکره.  پذیرش جنگ هم معادل ویرانی ساختار حکومت دینی ست که چه بسا به برچیدن بساط حوزه های علمیه نیز کشانده شود. مضاف بر این، در رابطه با قدرتهای بزرگ، حضرت ولایت، پیوسته گفتمانی را بکار گرفته و میگیرد، گویی که در مصاف با شمر و یزید، بمیدان رفته است. بهرحال، اگرهم ولی فقیه، ظاهرا، از حمله هوایی اسرائیل و امریکا، هیچگونه نشانی از ابتلا به اضطراب و نگرانی بظهور نمیرساند و همچنان  بزبان لاف و گزاف به مقابله با قدرتهای بزرگ ادامه میدهد. بآن دلیل است که نهایتا، آنچه در الویت قرار دارد حفط نطام است و بقای بیت ولایت.

 

آنچه جالب است، اینستکه برغم، گذشت نزدیک به نیم قرن، سلطه دین بر جامعه، بواسطه آخوند و فقیه و طلبه. چه بسا بسیارند تحلیلگرانی که هنوز از دیدن نظام ولایت فقیه بعنوان یک نهاد، ذاتا، دینی که در نتیجه یک تغییر و تحول سریع، ساختار قدرت را در انحصار خود در آورد، امتناع میورزند. نظام را در اکثر مواقع مورد نقد سیاسی قرار میدهند. بندرت دیده میشود درگفتمان مخالف نظام به کلمه دین بر بخوریم. این در حالی ست که همه خطبه خوانها، بویژه، استاد خطبه خوانها، آخوند خامنه ای، خطبه دین را اول میخواند تا زمینه را برای خطبه دوم و یا خطبه سیاسی فراهم نماید. در حالیکه آنچه تحلیلگران بدان توجهی نمیکنند و یا هرگز مورد بحث قرار نمیدهند، فهم خطبه اول، خطبه ی دینی ست. خطبه ای که زمینه را فراهم میآورد. بگذریم که خطبه ها در محیطی ایراد میگردد مالا مال است از سمبلهای دینی، بویژه آیه های سحر انگیز قرانی پوشیده از زیر و زبر و ضمه ها و دیگر نشانه های خیره کننده.  

 

این در حالی ست که ولی فقیه. هر کلامی که بر زبان میراند و هر حکمی که صادر میکند، از شریعت بر میخیزد. او بر اساس احکام واجبات و مستحبات، حلال ها و حرام ها  مکروهات و منکرات، فرمانروایی میکند. ولی فقیه جلوه ی الله ست، چه بخواهی و چه نخواهی. او برای حکمرانی نه به مارکس  و انگلس رجوع میکند و نه به  لنین و استالین و یا مائوتسه تنک. مرجع او کلام الله است. کتاب مقدس، قرآن مجید است. او میزند، میکوبد، محکوم و متهم، بازجویی و تجاوز میکند؛  شکنجه میدهد و بدار مجازات میآویزد و مراسم سنگسار برپا میدارد، طبق مقررات  شریعت.اسلامی.  سودابه اردوان، زندانى سياسى سابق و بازمانده قتل‌عام‌ زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، نقل میکند که درسالهای 60 به زنان انقلابی در شب پیش از اعدام تجاوز میکردند مبادا که الله را در معذورات قرار دهند و مجبور شود که آنان را به بهشت بفرستد.

 

شاید، اجتناب ورزیدن اکثر تحلیلگران از دیدن نظام آخوندی، بمثابه یک حکومت دینی ، بدلیل عدم تمایل به درگیری با دین است بعنوان نهادی مقدس، مورد علاقه و حرمت اکثریت جامعه. در نتیجه نقد دین، کنشی دیده مشود که بلحاظ سیاسی عقلانی بنظر نمیرسد. چون اکثریتی که هنوز به باورهای دینی ایمان دارند و حتی بدان تعصب نشان میدهند، بجای آنکه به انقلاب زن زندگی آزادی، به پیوندند از آن بیگانه میشوند. همچنین، ممکن است، بعضا، نقد و بر رسی دین در شرایط نکبت بار کنونی را به امدادی در تداوم نظام اخوندی تعبیر و متهم نمایند.

 

 تصور اینکه بتوان آخوند را از مسند قدرت براندازی نمود و مکتب و گفتمان دینی او را همچنان نگاهداشت و یا مصون از نقادی و بازبینی انگاشت، توهمی بیش نیست. آنهم در شرایطی که دین قدرت است و قدرت، دین، و بسیار دشوار که یکی را از دیگری جدا سازی. در حالیکه، تنها راه نجات ملت در خلع دین از ساختار قدرت و فرهنگ نهفته است و برچیدن بساط حوزه های علمبه، تولید کننده آخوند و فقیه و طلبه،  قشر مفدخوار جامعه، قشری مرتج، مدافع جزم گرائی و خرافه اندیشی

 

بدون تردید، در هر مصافی، شرط اول شناخت دقیق و معتبری ست از خصم متقابل. چگونه میتوانی بدفاع در برابر خصمی برخیزی و یا بسوی حریفی حمله بری، بدون آنکه نقاط ضعف و قدرت خصم و یا حریف را شناسائی نمائی. برغم وجود شواهد بسیار مبنی بر گسترش دین گریزی، واقعیت آنست که بقای حکومت آخوندی دربیش از چهار دهه را باید به تعلق خاطر و یا احساسات مردم به دین و باور بارزشهای دینی نسبت داد. این بدان نیست که رشد و گسترش گریز از دین را نادیده پنداریم و از تبدیل  ان به ستیز با دین و دین باوری، و پذیرش الترناتیو آن زن زندگی غافل بمانیم.

 

غرض آنکه، گذار از حکومت آخوند که بر اساس باورهای دینی بنیانگذاری شده است، چندان ساده نیست. چرا بنیان نظام، باورهای دینی ست، باور هائی که در نهادمان کاشته میشوند در هنگام ورود باین جهان. هر چند هم که در زندگی روزمره بدان خو کنیم. ظاهرا هم، بوجود آن در این جهان پر سر و صدا بی اعتنا باشییم، نمیتوانیم با آنچه در وجود ما بجای گذشته کاملا بیگانه شده و یا درون خود از تاثیر ان تهی سازیم.  در اینجا سوالی که مطرح میشود آنست که بچه چیز میتوان امیدوار بود. ایا میتوان حکومت آخوندی را بر اندازی نمود بدون آنکه باورها و ارزشهای دینی، همان باور ها و ارزشهایی که بر اساس آن ساختار حکومت اسلامی را بنیان گذاری نمودهاند، از درون خود تهی سازیم؟

 

روشن است، تا زمانیکه دستگاه دینی بعنوان یک نهاد مستقل و برخوردار از امتیازات اقتصادی، اجتماعی، و حرمت اخلاق برخوردار است، نمیتوان به جدایی دین از سیاست بعنوان یک برنامه جدی سیاسی نگریست. اگر جدایی دین از قدرت در تاریخ فرانسه ثمر بخش بوده است بآن معنا نیست که میتوان با توسل با تاکتیک های قانونی دین را از دولت جدا ساخت. تنها زمانی لائیسیته در ایران امکان پذیر است که بساط حوزه های علمیه را برچید و امتیازات قانونی طلبه و طلبه گری را لغو نمود، چیزی که رضا شاه بدان بسیار علاقمند بود اما نافرجام بجای گذارد. برچیدن بساط حوزه های علمیه، وقتی امکان پذیر است که مردم بآن درجه از عقل و درایت و استقلال برسند که خود نگاهدار دین خویشتن باشند.

 

بعضا، از جمله مکتب اصلاح طلبی، بر آن باورند که تغییرات بزرگ انقلابی خطرناک است و آخر و عاقبت خوشی هم ندارد. نمونه اش، البته، فرانسه است که سر انجام پس از تجربه های دیکتاتوری های مختلف به آزادی میرسد. گویی که میتوان میانبر زد و به آرمان آزادی و حق و حقوق بشری گام به گام، از طریق مصالحه و مذاکره به تغییر تدریجی ساختار قدرت دست یابیم، بدون آنکه هزینه ی سنگینی را بپردازیم. روشن است که این دوستان بیشتر درگیر سبک و سنگین کردن و محاسبات سیاسی اند، تا بیان حقیقت بهر قیمتی. حقیقت این است که تا خواست مردم معطوف به آزادی و سرفرازی بشر نباشد، براندختن استبداد دینی میسر نیست. در انقلاب 57 مردم مجبور نبودند برای سرنگونی قدرت خود را از بندهای اسارت بار شریعت رهایی بخشند. بر عکس شریعت را بکار گرفتند که دیکتاتوری شاه را واژگون سازند. امروز رهایی از بندهای اسارتبار شریعت اسلامی در باور به زن زندگی ازادی نهفته است، عنصر سه گانه ای که مورد نفی و نفرت دین است و دینمداران.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

  

۱۴۰۳ بهمن ۲۶, جمعه

بیائید بزمانی بیاندیشیم

که بانک الله اکبر

از گلدسته

هیچ مسجدی بگوش نرسد!

 

اگر بخواهیم نگاهی تازه بیافکنیم به انچه در جامعه ما در سال 57 به وقوع پیوست و با چشمانی گشوده، به تحول و دگرگونی بسیار عظیم و گسترده با عواقب وخیم ان در منطقه و جهان بنگریم، شاهد بر چیزی نیستیم مگر پیروزی دین بر قدرت و انحصار آن در دست آخوند و فقیه و طلبه. که چیزی بطول نکشید که آخوندها در اداره جات و پشت میزها و رفته رفته در جایگاه قدرت ظاهر شدند. قوه قضائیه را بسرعت در کنترل خود در آوردند، چنانکه گوئی که در حوزه علمیه، در عرصه حقوق و قضا تخصص بدست آورده بودند. این بدان معنا بود که آخوندها، حاکم بر جامعه شده بودند. که آخوند نه براساس قانون بلکه بر طبق قوانین شریعت میزان تنبیه و مجازات، حتی حکم اعدام متخلفین را صادر میکردند. آخوندهای مکلای یقه کوتاه هم باید بخشی از ورود اخوند به عرصه قدرت دانست، عرصه گفتگو و عهد و قرار داد و بازی بده بستان.

 

  پس از فروپاشی نظام شاهی، چیزی بطول نیانجامید که قهر و خشونت و کین خواهی با کشتار سران رژیم شاهی بر فراز بام نشیمنگاه آخوند خمینی آغاز گردید، شاید از آوای شلیک تیرهایی که بدست پیروانش، بر قلب قدرتمداران پیشین و مخالفان نظام می نشست، حضرت امام، حتما احساس رضایت هم میکرده و انتظار دریافت پاداش از الله هم داشته است، بویژه وقتی که فرمان اعدام دستجمعی بیش از 4500 نفر از زندانیان سیاسی را بجرم کفر و الحاد،  منافق و کافر و مشرک. صادر کرده بود. حضرت امام باید  در آنزمان، خود را قادر و فناناپذیر احساس میکرده است، احساسی که جانشین او نیز از آن بسیار لذت برده و میبرد.

 

آنچه هر مقاومتی را در برابر حکومت آخوندی مشکل برانگیز مینمود آن بود که خدایی که حکومت آخوندی بنامش به هر جنایت و بیرحمی و انتقام ستانی که دست میزند، همان خدائی بوده و هست، که اکثر مردم هر کاری را دانسته یا نا دانسته بنام او آغاز میکنند. در اینجا اختلاط دین و قدرت بگونه ای ست که نمیتوان یکی را از دیگری مشخص نمود. مثلا ، وقتی حضرت ولایت، بر فراز منبر قدرت قرار میگیرد، از زبان دین، از زبان الله سخن میگوید و یا از زبان قدرت، آیا آنچه میگوید تهدید آمیز است و ترس آفرین؟ دوگانگی ای که بازتاب آنرا در بخشندگی الله از یکطرف و کشتار ناباوران و سوزاندن آنها در آتش دوزخ از طرف دیگر، میتوان مشاهده نمود، بنام همان خدائی که بیش از 90 درصد ملت بدان اعتقاد داشته و دارند، آخوندهای مقدس دست خود را بخون انسانهای بیشماری آلوده و به هر جنایت و خیانتی، از گروگانگیری گرفته، تا جنگ و تخریب و خونریزی دست زده اند بدون انکه هرگز دچار کوجکترین شرمی شده باشند. همگان فرصت یافتند، هر چند کوتا،ه بر جلاد آن دوران، حمید نوری که بدست قهرمان زمان، ایرج مصداقی، در دام عدالت غربی گرفتار شده بود بنگرند.

 

 بنام الله، خدائی که بخشنده است و مهربان، آخوندها چه سرها را از تن که جدا نکردند و هنوز هم، چه زبانها از حلقوم بیرون نکشیدند، و متهم بخطا کاری را تحت شدیدترین شکنجه ها و تجاوزات، از جمله تجاوزات جنسی قرار نداده و میدهند. بنام الله است، همان خدا که بدرگاهش پناهنده شویم، چه زخمها، چه شکنجه های درد آور و کشنده ای که بر مخالف و دگر باور روا نداشته و بنام همان خدائی که مشترکا در برابرش برخاک افتیم، چه کابلها و شلاقهای کشنده که بر تن مشرک و ملحد و کافر و منافق وارد نیاورند. در حال حاضر هم روزی نیست که بنام الله انسانی را بدار مجازات نیاویزند.

 

نتیجه ای که مشتاقم، در این گفتار بدان برسم، این است که آخوند خامنه ای، از سلاحی بهره میبرد که هیچ حاکم دیگری دردوران اخیر از آن هرگز بهره نبرده اند. اخوند خامنه ای زره دین را به تن دارد. او با دین برخیزد و بخسبد و با دین نفس میکشد. آخوند خامنه ای، بر مسند قدرت دارای ان توانائی ست که بر سازد واقعیت را بر اساس انچه بنقل در 1400 سال پیش از این وقوع یافته است. آخوند خامنه ای بمناسبت های گوناگون و یا بمنظور یافتن امدادی در گذار از مانعی مهم ، از الله و یا گفتار او در قران مقدس بجستجوی میپردازد. از الله آموخته است که اگر باو توکل کنی، نگرانی بر فائق آمدن بر هیچ مانعی، هر چند بزرگ، را هرگز بخویشتن راه نباید دهی. آخوند خامنه ای درسهای سیاسی را از خدایی میاموزد که آنچه محال  و غیر ممکن است ممکن مینماید.

 

حال واقعیت را چگونه باید دید، آیا باید آخوند خامنه ای و یا هر آخوندی را تجلی باور به الله و عقل و خرد الهی دانست و یا او را باید همچون موجودی بنگریم مدرن، که باورهای درونی اش، ممکن است کوچکترین ربطی با جایگاه اجتماعی او نداشته باشند. حال آنکه آخوند خامنه ای درست است که تاکنون همه هرچه داشته است هزینه کرده است که دست بمب هسته ای و موشکهای ویران کننده و پهبادهای تیز هوش بیابد تا با لاف گزافی بیشتری به خطبه گوییی بپردازد. در نتیجه کوشش نظام را برای دستیابی باسلحه های ویران کننده، نباید نشانی از تلاش و کوششی دانست در سوی رسیدن به قافله تمدن، بلکه استفاده از این علم و تکنولوژی را باید ابزاری بشمار اورد بسوی نیست گرایی و بازگشت بدوران عاشورائی.

 

اگر، آنچه تا اینجا آمده است موجه است، باید این سوال معروف را  یکبار دیگر تکرار کنیم که در شرایط کنونی چه باید گرد؟ در زمانیکه، جامعه در حال غرق شدن در انواع بحرانهاست، آخوند خامنه ای بکدام زبان میتواند سخن بگوید و آنرا با حرف قدرت بیامیزد؟ بدون تردید، همچون 46 سال گذشته بزبان دین وقدرت همزمان سخن میگوید، چنانکه باورمندان را همچنان سرگردان و حیران نگاه دارد، اما، نه برای 35 سال دیگر.

 

 آنچه حکومت آخوند خامنه ای از آن بی خبر است، آنست که کیش زن زندگی آزادی، کیشی ست در نفی کیش اسارت و بندگی در بند و زنجیر شریعت اسلامی. باین حقیقت باید اعتراف بکنیم  که حکومت اخوندی زمینه را برای ریشه کن کردن باورها و اندیشه های خرافی و پرستش افسانه و اسطوره ها را فراهم آورده است. بدین لحاظ آخوند خامنه ای و همگنانش به آینده مردم کشور ایران بزرگترین خدمت را کرده و با فروپاشی حکومت آخوندی و رهایی از شریعتی که زن را نیم مرد میداند و زندگی را باری سنگین و رنج آفرین می بیند و آزادی را خصم آشتی ناپذیری انسان و انچه انسانیست میپندارد. که آزادیست که انسان را غرق در گناه و معاصی میکند. تردید مدار که پس از حکومت اسلامی، هرگز از هیچ مسجد خدائی بانک الله اکبر هرگز بگوش کسی نرسد. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi  

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۳ بهمن ۱۹, جمعه

 

دونالد ترامپ:

تسلیم،

 نه بمب، نه موشک

!و نه پهباد


با ورود دونالد ترامپ بصحنه سیاست و بازی قدرت، ناگهانی همه چیز در سطح ملی و بین المللی دچار ابهام گردید؟ از جمله رابطه امریکا با حکومت اسلامی، به رهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای. البته که دونالد ترامپ بر آنست که چیز عجیب و غریبی نیست که او از رهبران جمهوری اسلامی میخواهد. همین بس که آنها نشان بدهند که در پی دستیابی به اسلحه هسته ای نیستند. نکته ای که با استقبال اطرافیان ریاست جمهوری، مسعود پزشکیان و کارگزاران ولایت فقیه مواجه گردید. که اگر منظور دست یابی به اسلحه کشتار جمعی ست، اصلا، چه جای نگرانی است که دیر زمانی ست که ما فتوای فقیه را داریم که دستیابی باین اسلحه را ممنوع اعلام کرده است. این در حالی ست که ترامپ چیزی فراتر میخواهد، تسلیم، نه بمب و موشک و پهباد و یا جنگ و تخریب و ویرانی. بنظر میرسد که نظام سرانجام مجبور شود یکی از این دو را برگزیند. 

اما، چند روزی، قبل از دیدار دونالد ترامپ با نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در واشینگتن و بیان مواضع خود در برابر جمهوری اسلامی، آخوند خامنه ای سخنانی در دیدار با شرکت کنندگان در چهل و یکمین سال مسابقات بین المللی قران خوانی، ایراد نمود بیانگر مواضع آشتی ناپذیر حکومت اسلامی با خواستهای امریکا. آخوند خامنه ای مدعی شد بسیاری از کشورها هستند که از سیاستهای امریکا، بسی بسیار دلگیرند، اما، جرئت بیان انرا ندارند. حال آنکه، "ملت ایران" (از واژگان جدید، بجای "امت اسلامی" که اخیرا آخوند خامنه ای و پیروان او بکار میبرند)، شجاع هستند و میتوانند بدون کوچکترین ترس  و وحشتی  بگویند: 

آمریکا متجاوز است، آمریکا دروغ‌گو است، آمریکا فریب‌کار است، آمریکا مستکبر است و «مرگ بر آمریکا». 

این سخنان که در بطن آن استقبال و خوشآمد گویی به جهاد و شهادت و ظاهرا، چالش قدرتهای بزرگ نهفته است، تا چه حدی میتواند احساسات و عواطف مردم را به امریکا، بازتاب دهد، باحتمال خیلی زیادی، بسی بسیار اندک. اما، هدف آخوند خامنه ای، در پس این کلمات، چیزی نیست مگر تحکیم و تعمیق ساختار باور به جهاد و شهادت..چه باک اگر، در مصاف با  کفر و باطل و الحاد، در پیروی از شاه شهیدان، امام حسین، دست به جهاد بزنیم و بشهادت برسیم. باوری برخاسته از کیش امامت در دفاع از ساختار قدرت، باوری مبنی بر یکتائی و یگانگی دین و قدرت،  که 46 سال است بر تمامی عرصه های اجتماعی سلطه افکنده است. 

بعضا، بر آن باوراند ک که شعارهای مذهبی و خطبه گویی بنام الله و فرا خوان به جهاد و شهادت، دیر زمانیست که جذابیت خود را از دست داده اند.هم اکنون شرکت در مراسم دینی در مساجد بحد اقل رسیده است. تردیدی نیست که پس از 46 سال حکومت آخوندی و سقوط درسراشیب ذلت و خواری، به گریز بسیاری از دین منجر شده و بر احساس و عواطف بسیاری، نیز،  نسبت به دین و متولیان آن، قشر آخوند و یا قشر مفتخوار جامعه تاثیر نهاده است. با این وجود، در شرایط کنونی، شرایط خفقان و سرکوب، شرایط گسترش فقر و بدبختی، نمیتوان با دقت زیادی در باره رشد دین گریزی، دین ستیزی و یا دینخواهی و دین دوستی سخنی گفت. 

شاید بقای حکومت آخوندی را، برغم تمامی ناکارآمدیها و ناکامیها و فراگیری بحرانها در تمامی عرصه های جامعه، هنوز باید به حضور دین، هر چند کم رنگتر از گذشته، در زندگی روز مره آدمها نسبت داد. هنوز بسیاری، بنام خدا از خواب برخیزند و بخسبند. بنام خدا هر کاری را آغاز کنند، از جمله هنگام باز تولید نسل آینده. یعنی رابطه آدمها با دین، بنظر نمیرسد چندان صدمه ای دیده باشد، حتی، اگر به نقش ویرانگرآخوند در جامعه هم آگاه باشند. اما، آنچه بدان آشراف کمتری وجود دارند، آنست که باور و ایمان باصل و فروع دین، ازجمله باور به جهاد و شهادت زیر بنای ساختار قدرت ا بواسطه آخوند و فقیه و طلبه، قشر حاکم بر جامعه به رهبری آخوند خامنه ای، جانشین الله بر روی زمین. یعنی که جانشین همان خدائی که همگان بآن اعتقاد دارند و در برابر او پیشانی خود را به نشانی پذیرش بندگی و امید برستگاری، بر خاک مینهد. 

باین واقعیت، آخوند خامنه ای بخوبی آگاهی دارد که هنوز، نیست کسی دیگر که بتواند بجانشینی الله بر جامعه حکومت کند. این اختلاط  و با هم یکی نمودن دین و قدرت است که باید بزرگترین مانع بر سر یک خیزش همگانی، همچون خیزشهای 57 که به فروپاشی نظام شاهی انجامید دانست. یعنی که مبارزه براندازی نظام، تنها، بعنوان یک دستگاه سیاسی بعید بنظر میرسد که باهداف خود برسد بدون نقد و بازبینی نقش دین در ایجاد شرایط موجود. 

اگر، به خطبه خوانی حضرت ولایت فقیه در 14 بهمن ماه در حضور شرکت کنندگان در مسابقات جهانی قرآن خوانی، با دقت بیشتری بنگریم، میبینیم که چگونه از این مناسبات خود ساخته مقدس، برای تحکیم اختلاط دین و قدرت بهره گیری میکنند. چرا که با بر کشیدن قرآن و ستایش و بزرگداشت شکوه و عظمت آن، آخوند خامنه ای خود را در پناه سنگری قرار میدهد که هنوز پایدار و امن تر از هر سنگر دیگری، در جامعه محسوب میشود، بویژه، وقتی جانشین خدا بر روی زمین بر راس ساختار قدرت قرار گیرد، جایگاهی که میتواند بکارگیری خشونت و انتقام ستانی را توجیه نماید. 

البته که خطبه خوانی، اخوند خامنه ای، بر حسب معمول، ظاهرا، از دین و دینمداری آغاز گردید و با ورود در سیاست و بازی قدرت خاتمه یافت. این بدان معناست که همچنانکه دشوار است که بگوئی که آخوند خامنه ای، بعنوان یک روحانی روضه خوان بر فراز منبر دین بر نشسته و سخن میگوید و یا بر فراز منبر قدرت؟ بهمین ترتیب بدشوار میتوانی بگویی که آخوند خامنه ای، از زبان تقدس وپاکی سخن میگوید و یا به ربان زور و فریب و ریاکاری؟ بدین روی، وقتی بسخنان او با دقت بیشتری مینگری، می بینی که در خطبه دینی بافسانه ها و اسطوره هایی در کتاب مقدس قرآن رجوع میکند، برخاسته از قدرت، قدرتی ماورائی. با همه تیز هوشی اش آخوند خامنه ای، بنظر نمیرسد، به ناخود آگاه خویش اشراف داشته باشد. که خود را همچون خداوند یکتا و یگانه می بیند و دیگران را بندگان و فرمانبرداران خویش.

. آخوند خامنه ای، در ستایش و عظمت قرآن،  انرا "معجزه" میخواند، معجزه ای که الله بکار میگیرد که نبوت محمد را باثبات برساند.  که قران کتابی ست حاوی مفاهیم و معانی عمیق در باره هستی و نیستی. که قران کریم دروازه دو عالم را بر روی بشر میگشاید. درسهای قرآن تجربی اند. بابهره گیری از درسهای قران بشر میتواند زندگی خود را سامان دهد و بر همه مشکلات فائق آید. در قران است که توکل بخدا توصیه میشود. چه با توکل به الله همه مشکلات حل خواهد شد و به عامل دیگری برای موفقیت نیازی نیست مشروط به یقین، اعتماد و ایمان بلحاظ ذهنی و عینی بقدرت الله. تفکری که نگارنده را بیاد جمله معروف مارکس مبنی بر دین تریاک توده ها انداخت، شعاری که در آغاز فروپاشی نظام شاهی، بمنظور خنده و مسخره بر پرچمها در دست دینمداران تظاهر کننده، نقش بسته بود.   

آخوند خامنه ای، در ادامه سخنان خود، تاکید میکند مبادا که نسبت بقدرت الله تردید بخود راه دهید. سوء ظن بقدرت الله، در قرآن مورد مذمت قرار گرفته است. چه، با توکل به الله، آنچه محال و غیر ممکن است، باذن الله ممکن میشود. بعنوان مثال آز قران نقل میکند که با توکل بخدا: 

یک گروه کمی دُوروبَر طالوت توانستند باذن‌الله غلبه پیدا کنند بر یک دشمن گردن‌کلفت. 

آیا، این بدان معناست که نظام، نیز، در مصاف با امریکا و اسرائیل باید امید ببندد باذن خدا که پیروزی بر نیروی شیطانی امریکا و اسرائیل را ممکن نماید؟ امید بستن به معجزه الهی، در منظر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، یک واقعیت است نه افسانه و نه نشان شکست و سامان بخشی به لشگری منهزم شده ولایت، در غزه و سوریه و لبنان و رفته رفته حشد شعبی در عراق و حوثی ها در یمن. اما، مشکل آنجاست که جانسین الله بر روی زمین، باخر خط رسیده است. راه بازگشت را نیز بر روی خود بسته است. بعید بنظرمیرسد که اینبار آخوند خامنه ای بتواند چندان امیدی به تداوم حکومت آخوندی تحت شرایط بحرانی موجود ببندد. مگر آنکه چشمان خود بر بمبارن تاسیسات هسته ای، موشکی و پهبادی ببندد، چنانکه گویی هرکز اتفاقی نیفتاده است، همچون گذشته ای نه چندان دور که در ان، نیروهای اسرائیلی از هوا تمامی سیستم دفاعی نظام را ویران نمودند. آیا، شرح واقعه ای چنین شرم آور، بگوش کسی رسید و یا باین غفلت ننگین کسی اعتراف کرد؟ 

 تردید مدار، که نظام برغم گفتمان جهاد و شهادت، برای بقای خود، بهر ذلت و خواری اماده است که تن بدهد و حقایق را، مثل، همیشه وارونه نموده شکست را پیروزی بخواند و خواری و حقارت را سرافرازی و سر بلندی. محالی که باذن خدا ممکن میشود. این بدان معناست که نظام به ویرانی در تاسیسات هسته ای و موشکی و پهبادی هم تن میدهد، بدون انکه واکنشی بدان نشان بدهد و یا کسی از آن با خبر شود. در همین اخیرترین خطبه اش بمناسبت برگزاری مسابقات جهانی قران خوانی، ولی فقیه، دست به وارونه سازی حقیت زد وقتی اظهار داشت 

اگر به شما میگفتند که بنا است غزّه‌ی یک‌وجبی، با قدرت بزرگی مثل قدرت نظامی آمریکا مواجه بشود، روبه‌رو بشود و با هم بجنگند، و غزّه غلبه کند بر او، شما باور میکردید؟ 

آری، این مردم امریکا و اسرائیل هستند که تشنه و گرسنه، خسته و کوفته، ویلان و سرگردان در ویرانه ساختمانهائی که روزی خانه و پناهگاه آن ها بوده اند، بر طبل پیروزی و شادی میکوبند. 

اما، خاطر باید آسوده داشت که نظام هرگز بدست نیروهای خارجی منهدم نشود. در عین حال هم براندازی نظام بدست نیروهای درونی، زمانی امکان پذیر میشود که زیر بنای دینی آنرا بازگشائی و تهی بودن درونش را به معرض نمایش بگذاری، چنانکه آنرا روانه عرصه خصوصی سازی، چه آرامبخش و فریبنده و چه خشونتبار و بیرحم و انتقام گیرنده. از آنجا که ساختار دین و قدرت در هم تنیده اند، بعید بنظر میرسد تا با خرافه گرائی و افسانه و اسطوره پرستی بمبارزه برنخیزیم، بتوانیم در براندزی نظام، براحتی پیروز شویم. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ بهمن ۱۲, جمعه

 

بدور ریختن

باورها و ارزشهای کهنه

رمز رسیدن

به زن زندگی آزادی!



حکومت دین دیرزمانی است که باردار شده است، باردار "آزادی،" ثمره ی همآغوشی و همخوابگی نامشروع ادوشیزه زیبا روی قدرت، چنان توانا که باسارت و بندگی کشاند دیگری و در هم کوبد هر مقاومت و اعتراضی را. اگر با کمی دقت به تاریخ خود بنگریم خواهیم دید که تنها استبداد شاهی نبوده است سبب خفه ساختن     نطفه ی آزادی، در طول تاریخ بلکه، در اصل، دین بوده است، پنهان در ماورای قدرت، اما، آغشته بآداب و عادات، رسم و رسوم، و گفتار و کردار، وجدان آگاه ما را بگونه ای شکل بخشیده است که به تسلیم و اطاعت خو بگیریم و در جامعه برای رشد و نمو روح آزادی، محلی بجای نگذارد.

 

بعبارت دیگر، فرهنگ استبداد را دین و نهادی های دینی در دامن خود پرورده و ببلوغ و جوانی رسانده اند. چه زود در میابیم که ما بعنوان انسان هیچ هستیم در برابر الله، خداوند یکتا و یگانه. بما میاموزند با ستایش الله، چشمها بر گشائیم برای تکرار التزام به اسارت و بندگی خود به الله در مراسم نمازگزاری و تکرار آن، حداقل، پیج بار در روز. افزوده براین بزرگی و عظمت الله را تنها با بزبان راندن کلماتی که الله خود برگزیده است، باید مورد ستایش و نیایش قرار داد. در مراسم ستایش الله، هماهنگ نمائی  آنچه که بزبان گوی  با  تعظیم و تکریم و نهادن پیشانی بر خاک و اعترف  بحقارت و خواری خود و رحیم و رحمان نامیدن الله..

 

 بی دلیل نیست که با واژگونی استبداد سیاسی، براحتی به استبداد مضاعف دین و قدرت تن دادیم، در حالیکه فکر میکردیم با رفتن شاه از کشور، عروس زیبای آزدی را درآغوش خواهیم کشید. چه توهمات و خیالبافی های شیرینی، همچنانکه، بعدا، آشکار گردید، نتیجه اش چیزی نبود مگر اسارت و بندگی برخاسته از باور به دینی که چیزی نجوید و نخواهد از آدمی بجز تسلیم و اطاعت و فرمانبری و تبعیت و پیروی.

 

این بدان معناست، که ما تنها با یک نطام استبداد سیلسی روی در رو قرار نداریم، نظام آخوندی قبل از آنکه، یک نظام سیاسی محسوب شود، نظامی ست عمیقا دینی. باین معنا، ساختار دین و قدرت را در خدمت پیشبرد و گسترش دین قرار میدهد، بگونه ای که دین بر تمامی نهاد ها درعرصه های مختلف جامعه سلطه افکن گردیده و هر نهاد و موسسه سود دهی را به تبعیت از خود در آورد.

 

باید بخاطر داشته باشیم که در فهم حکومت ولایت فقیه، ما با یک نظام سیاسی دیکتاتوری، مثل، نظام هزنی مبارک، در مصر و قذاقی در لیبی و بن علی، در تونس روبرو نیستیم.. ظاهرا، حکومت آخوندی بلحاظ ساختار سیاسی دارای تفاوت چندانی با حکومتهای دیگر جهان ندارد، اگر تنها به سطح بنگریم. ولی اگر روی خودبسوی درون نظام بگردانیم، آنچه قابل مشاهده است. سیاست را بینی که بی رنگ شده است، گویی که هرگز نقشی بازی نکرده است در صعود و فرود بازی سیاست. مضاف براین، دین را بینی، نیرویی گرداننده آنچه که در درون دستگاه آخوندی بگردش در میآید، نیروی دین. دین نه به معنای ملجا و پناگاه بی پناهان و یار یاور فقرا و مستمندان. دین نه بعنوان داروی رهایی از درد و رنج و مرحم گذار بر زخمهای کشنده. بلکه دین بعنوان ابزار کسب قدرت در خدمت بنیان نهادن دین بلحاظ زیر بنایی و روبنائی.

 

 

بعضا، نقش دین را در ساختار قدرت نادیده میگیرند. چه اگر، حکومت آخوندی را اساسا یک دستگاه سیاسی بدانیم، همچون، دیگر دستگاههای سیاسی در جهان، تردیدی نیست که در مبارزه با ان، باید به استراتژیها و تاکتیهایی اندیشه کنیم در خدمت شکست رقیب در عرصه سیاسی، همچنانکه جنبشها و انقلابات قرن بیستیم، همه بدون استثا سیاسی و نهایتا ذر پی کسب قدرت و توسعه آن بودند. در حالی که حکومت آخوندی، اساسا یک حکومت دینی است.

 

این، بدان معناست آنانکه به براندازی نظام می اندیشد. باید بخاطر داشته باشند که با حریفی که روی در روی قرار دارند مجهز با تاکتیکها و استرتژیهائیست بر گرفته از متن صریح قران مقدس، یا استخراج یافته است از احادیث و روایات، گفته های پیامبر و امامان، جانشیان پیامبر، بنابر تفسیر و تعبیر علمای شیعی.

 

بعضا، حکومت دین را یک حکومت ایدئولوژی می پندارند که ایرادی نیست. بواسطه حصور عناصر مشترک در یک نظام دینی و  نظامی ایدئولوزیک. اما، انچه نظام دینی را از نظام ایدئولوژیک متمایز میسازد آنستکه در نظام دینی باورها، ارزشها و آداب و روشها، همه ارثی اند. در رک و پی باورمند آغشتته اند. اکثرا، باورمندان، اصل و فرع دین را نمی آموزند. بلکه باور باصل و فرع آنرا نسل پس از نسل بارث میبرند. چه بسا با چشمان بسته مراتب تسلیم و اطاعت را در مراسم نماز گراری میاموزند. حال انکه، اصل و فرع ایدئولوژی های مدرن را افراد نه بارث برده و نه به ارث برای فرزندان خود بجا مینهند. این واقعیتی ست که دیر یا زود تغییر یابد، اگر بخواهیم در یک جامعه انسانی زندگی کنیم.

 

ممولا، فرد از آغازین لحظه ورود بجامعه وآغاز آموختن رسمی؛ باصل و فروع دین باور دارد، چه نیازی باموختن ان است. اما، از انجائکه باورهای دینی در ذات ما نهفته است، بهمین دلیل، برعم موضعی خنثی در باورهای دینی ای که بارث بردهایم، گاهی، از سر تعصب و غیرت ، خود را ناخودگاه در جایگاه دفاع . از دین یافته ایم. حال آنکه، ایدئولژی ئر ذات آدمی نهفته نشده است و آدمی با آن زاده نمیشود و همچون دین از یک نسل به نسل دیگر انتقال نیافته است. بنگر بسرنوشت ایدولوزی کمونیسم در روسیه و مجموعه کشورهای شوروی.، کشورهایی که در آنها بار دیگر صدای زنگها کلیسا ها بگوش میرسد و بانک الله اکبر، بانکهایی برخاسته از درون و امیخته با احساست و عواطف انسانی..

 

اگاهی باین واقعیت، ماهیت دینی نظام اسلامی، از آن جهت دارای اهمیت است که بدانیم که در مقابله با حکومت آخوندی با چه ویژهگیها، موجودات و باورهایی روی در روی قرار داریم. چه، حکومت آخوندی را میتوان حکومتی خواند، حد اقل، با دو چهره متفاوت، اما، غیرقابل تمیز از یکدیگر، ویژهکی ای که به بقای نظام در گذر از پستی و بلندیهای تحریمات گونا گون امداد رسانده و همیشه زمینه فریب را برای نظام بوجود آورده است. با کدام چهره ولایت فقیه روبرویند؟ سوالی ست که قدرتهای بزرگ را در برقراری هر گونه ارتباطی، گفتگو و یا مذاکره ای  دچار تردید میکند. آیا آخوند خامنه ای اماده معامله است؟ آیا میتوان آنرا معتبر و مقبول دانست؟ دست دین را که جلوه آن آخوند خامنه ای است هم اروپا خوانده است و هم امریکا.

 

اما، معضل آنستکه آنانکه خود را در مقبابله بانظام می بینند با نظام هنوز بعنوان یک دستگاه سیاسی برخورد میکنند. حال آنکه، بدشورای میتوانی سوراخی را در دستگاه حاکمه بیابی و با جلوه دین روی در روی نگردی. ایا ممکن است از خیابان و یا محلی عبور کنی و حجاب را بر سر زنان نبینی.. آیا میتوانی بصرف نوشیدنی هبا طربزا، دست بزنی و بزندان و شلاق محکوم نشوی. عملا، حرکت و رفتار و گفتاری نیست عاری از سلطه دین و یا باورها و سمبلهای دین. در کدامیک از مراسم عزاداری و شیون و گریه زاری و خود زنی و بسیار دیگر از این نوع حرکات، میتوان حضور دین را انکار کرد؟

 

این بدان معناست، برغم تمام دشواریها و خطر حمله های نظامی، حتی، تسلیم نظام به خواستهای اروپا و امریکا مبنی بر تعطیلی تاسیسات هسته ای، موشک سازی و پهباد سازی. روشن است که در نزد نظام اهم واجبات حفظ نظام است. بدینترتیب، نظام به بقای خود ادامه دهد، برغم بالا کشیدن جام زهر در کاخ امامت تا قیامت.

 

این بدان معناست، که حکومت آخوندی ممکن است تسلیم شود و یا بهر عنوان دیگری از قدرت بر کنار رود، چه ضمانتی وجود دارد برای عدم بازگشت و یا احیای باورها و ارزشهای دینی؟ آینده ای پر امید و در خشان و شگفتی برانگیز را نمیتوان براساس باور باسطورها و افسانها بنیانگراری نمود. اگر بپذیریم که این نظام، ماهیتا دینی است و اگر نه بر تمامی رفتار و گفتارما، بر بسیاری از آنها سلطه افکنده است و یکه تاز محله است بدون رقیبی نماد راستی و صداقت، ایا میتوان فروپاشی نظام را یک پیش بینی خردمندانه دانست؟ اینجاست که وجود رضا شاه دوم باید بعنوان جانشین نظام با افراشتن پرپم زن زندگی آزادی بجهان معرفی گردد. اما، با براندازی نظام است که میتوان باورها و ارزشهای کهنه و قرسوده را بدور ریخت، امری که با گسترش دین آگاهی، دیر یا زود بواقعیت میپیوندد.

 

فیرو نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۳ بهمن ۵, جمعه

 

 

قتل دو قاضی دادگستری

یا

دو آخوند اهریمنی؟



گفته میشود که قتل دو آخوند قاضی مقیسه و قاضی رازینی، معروف به بیرحمی و قصاوتی شدید، برخاسته از نیاز به اجرای احکام الهی، در دیوانعالی کشور،  بدست آبدارچی صورت گرفته است، آبدارچی ای  با ده سال سابقه کار. شهرت این دو قاضی بان دلیل بوده است  که بسیاری از زندانیان را بعنوان"معاند" "مناقق" و یا "کافر" و "مشرک" به مرگ و یا زندانهای دراز مدت محکوم میکرده اند. این پیشآمد، قتل دو قاضی، برغم ساده بودنش، بیانگر واقعیتی ست که نمیتوان آنرا ساده انگاشت و به کردار یک فرد نسبت داد.

 

البته که تحلیل ها، نظریه ها و تئوریها ی فراوانی در باره این واقع و چرائی وقوع آن که بر اساس گزارش ماموران آگاهی، تنها، نزدیک به 13 ثانیه بطول انجامیده است بسرعت انتشار یافت. تحلیلها و نظریه هائی در ارتباط با فهم بهتری از چگونگی شکل گیری کنش ضارب و شناسایی عوامل و تمامی آن چیزهاییکه میتواند در بر انگیختن ضارب نقش بازی کرده باشند. و نیز یافتن پاسخی برای این سوال که ایا قتل دو قاضی را باید کنشی خواند برخاسته از شکایات و نارضائیها شخصی و یا کنشی برخاسته از هماهنگی با افراد و یا گروه های دیگر. بگذریم که بعضی از خبرگزاریها، سریعن ضارب را در ارتباط با سازمان مجاهدین شناسائی کردند.

 

اما، در آنچه میاید، غرض، افزودن بر تئوریها و نظریه های بیشتردر مورد قتل دو قاضی نیست بلکه منظور فهم و درک شرایطی است که به چنین کنشهایی واقعیت میبخشد. چه، اگر، با دقت بیشتر و دیدگاهی گسترده تر به قتل دو قاضی بنگریم، مشاهده میکنیم که باید قبل از هرچیز آنها را مسئول قتل خود دانست. آنها، خود شرایط قتل و نابودی خویش را بوجود آورده اند. زیرا که این آخوندها وقتی از حوزه های علمیه خروج یافته، علوم فقهی را آموخته یا نه، اینجا مهم نیست، و وارد بساختار قدرت گردیدند، در روند نابودی خویش گام نهاده بودند.

 

این بدان معناست که اگر این دو قاضی که در دامن حوزه های علمیه پرورش یافته و علوم الهی آموخته و بکار دین اشغال داشتند، در ساختار قدرت وارد نشده د و آنرا در خدمت اجرای احکام الهی در زندگی روزمره بکار نمیگرفتند و انسانهای دگرباور را بعنوان منافق و کافر و مشرک، معاند و ملحد و مفسد فی الارض، بدار مجازات نمی آویختند و یا در زندان  زیر شکنجه به ذلت و خواری نمیکشاندند، بعید بنظر میرسد آنگونه که گفته میشود بدست آبدار و یا هر فرذ عدالتخواه دیگری، هرگز بقتل میرسیدند.

 

آنچه که، رهبران نظام از درک آن عاجزاند، آن است که پس از فروپاشی نظام پادشاهی، جایگاه دین، نیز، در جامعه تغییر یافته است، تغییری کم سابقه در تاریخ و آن بازگشت دین است بواسطه آخوند و فقیه و طلبه، بدوران رسالت، دورانی که پیامبر هم در جایگاه تقدس قرار داشت و هم فرمانروایی بود که میتوانست بنام الله شمشیر بر کشد، احکام و اراده الهی را باجرا در آورد.

 

آخوندها، فقها و طلبه ها که ناگهان بجای اینکه در ححره حوزهای علمیه، مشغول آموزش و یا اموختن "علوم" فقهی باشند، وارد بساختار قدرت گردیده و باجرای احکامی پرداختند که در حوزه ها آموخته بودند، احکامی در خور شرایط 1400 سال پیش از این و در تناسب با زندگی بیابانگردی، زمانیکه، شناخت انسان از خویش بسی بسیار ابتدائی و بیگانه با زندگی مدرن و شهری بود. قاصی مقیسه و قاضی رازینی، برخاسته از روستاها و پرورده در دامن حوزه های علمیه، خود را مجری نه قانون که مجری احکام الهی، مجری قواعد و مقرراتی میدانستند استحراج یافته از کلام خدائی. آنها، فکر میکردند حال که آخوند حوزه های علمیه، بر مسند قدرت دست یافته اند، میتوانند جامعه ای بر سازند  بازتابنده ارزشها و باورهای دینی و در تبعیت از قواعد شریعت اسلامی، در تصاد و خصومت با ارزشهایی ماهیتا انسانی، همچون باور به زن زندگی آزادی.

 

از آنجائیکه این قاضیان بر اساس وجدان دینی خود عمل میکردند وقتی حکم اعدام و یا بدار آویختن انسانی را بجرم کفر و شرک و معاند و الحاد و مفسد فی الارض امضا میکردند، دچار هیچگونه آشوب روانی نمیشدند. در نتیجه محبور به تحمل رنج و یا اضطرب روحی نبودند. حتی، شاید، دچار التذاذ هم شده و احساس رضایت و خوشبختی هم مینمودند و انتظار دریافت پاداش از الله را هم داشتند، در آخرت و روز قیامت. زیرا که در راه الله بود، که باید الله ناوران را نابود میساختند.، نه ارضای تمایلات سرکش درونی و یا دست یابی بامتیازهایی مادی و سیاسی. بعید بنظر میرسد، اکنون نظامی را در جهان یافت که بکشتارجمعی دست بزند بجرم دگر باوری. در حالیکه، در نظام آخوندی در سال 67 بیش از 4000 از زندانیان سیاسی را بجرم عدم باور به ولایت فقیه بعنوان ادامه امامت تا قیامت بدار مجازات آویختند، جنایتی بزرگ در عالم بشریت.

 

بنابراین، تا زمانیکه دین بواسطه، آخوند و فقیه و طلبه بر جامعه حکومت میکند، قتل دوقاضی باید هشداری تلقی شود به نظام آخوندی برهبری فقیه و نیمه فقیه، مجتهد و نیمه مجتهد که اگر جایگاه قدرت را برضایت ترک نکنند، دچار سرئوشتی میشوید مشابه سرنوشت قاضی مقیسه و قاضی رازینی. چه اگر، دین و دینمداران حوزه ای و غیر حوزه ای، بر آن باورند که حکومت مطلق فقیه از باور به وحدت الله و رسالت محمد و علی بر میخزد و بدین لحاظ مقبول و مشروع است، نه تنها تداوم نهاد فقاهت را با دشواریهای بسیاری روی در روی میسازند بلکه سبب ریزش حرمت و اقتدار دین در جامعه هم میگردد. چه، تجربه حکومت دین، پیوسته همراه بوده است با تجربه پسروی و فقر و عقب ماندگی، برغم عشق بی پایان حکومت دین به علوم و غنی سازی هسته ای، همراه  گفتمانی برساخته از وارونه سازی حقایق و یا انکار آنها و فریب و دروغگویی که هماکنون از ویژهگیهای برجسته گفتمان حکومت آخوندیست. همین بس که باخرین سخنرانی ولایت فقیه آخوند خامنه ای بنگریم، وی در حالیکه همگان میدانند که حکومت آخوندی بچه مصیبتی در غزه دچار شده است، بیش از چهل هزار کشته و تخریب و ویرانی فضا و شرایط زندگی.  شکست با نابود سازی نیمی از نیروی حرب الله در لبنان و سکوت حوثی ها در یمن و حشد شعبی ها در عراق. نکبت و حقارت عمیفتر از این؟

 

اما، برغم این شکست های پی در پی و برغم بحران در تمامی عرصه های درونی نظام، با این وجود، حضرت ولایت فقیه بر طبل پیروزی میکوبد و با زبان دین به تهدید کسانی  میپردازد که دشمن خود می پندارند و بانان هشدار دهد که در آینده در خواهند یافت که دچار چه اشتباهی بزرگی شده اند که نظام ولایت را نظامی "ضعیف" خوانده اند. حال آنکه بنگر شکوفائی اقتصادی و فرهنگی را. هیچ آخوندی همچون آخوند خامنه ای، هرگز نتوانسته اند زبان دین را چنین ماهرانه بکار گیرد، حقایق را وارونه نموده شکست را پیروزی، فقر و ذلت و خواری را خوش زیستی و غرور و اافتخاربخواند. اگر این را زبان دین میخوانیم بآن علت است که حقایق را وارونه ساخته و از ارائه هر دروغ و کذبی شرم ندارد. شاید از همه مهمتر زبان دین که آخوند خامنه ای در بکارگیری آن یکی از ماهرترین است، زبان ریا است و فریب کاری.

 

 حکومت دین به تجربه به باورمندان آموخته است، ساختار قدرت جایگاهی ست دون شان دین. یعنی که دین اگر بخواهد تقدس و حرمت خود را حفظ کند از ضروریات است که خود را به وسوسه های قدرت آلوده نسازد، و همچنان جایی در درون باورمندان نگاه دارد.

 

 اما، چنانچه دین با قدرت، یکی و یگانه شود، آنگاه جامعه انسانی با شوربختی و تیرروزی دست بگریبان میشود، همچنانکه هماکنون، حکومت آخوندی، حکومت دین، ملت ما را به ذلت و خواری کشانده است، سرنوشتی که تنها زمانی میتوان بر آن چیره گردید که نهادهای تولید و بازتولید آخوند و فقیه و طلبه را از بیخ و بن بر کنیم.

 

قتل دو قاضی بیرحم و خونخوار را باید آغاز چرخش کین خواهی دانست، اینبار نه با ابزار قهر و خشونت بلکه با ابزار توسعه آگاهی به ماهیت شعار زن زندگی آزادی بعنوان نفی خصلت افسانه ای دین واسطوره وارگی احادیث و روایات. تنها کافی نیست که آخوند را از مسند قدرت بر اندازیم، انقلاب زن زندگی آزادی، انقلابی نیست در دگرگونسازی روابط مادی و یا روابط تولیدی، بلکه انقلابی ست فرهنگی، برخاسته از دگرگونسازی ارزشها بر اساس اندیشه ای انسان ساز همچون اندیشه زن زندگی آزادی.

 

فیروز نجومی

 

firoz nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۳ دی ۲۸, جمعه

 

 

 

 

اراده معطوف به اسارت وبندگی

در برابر

اراده معطوف به آزادی

یکی دینی، دیگری دنیایی!




اینروزها، حوادث مهم و پر سر و صدائی در حال وقوع است که از گذشته ای نه چندان دور ریشه برگرفته و هنوز ادامه دارد حوادثی، نه مجزا و منفرد و جدا از حوادث دیگر، همچنانکه بنظر میرسند.  ترور سردار حضرت ولایت، حاج قاسم سلیمانی، مثال خوبی ست، واقعه ای حادث شده در گذشه  امروز محور گفتمان سیاسی در سطح بین المللی است. چرا که ترور سلیمانی در ارتباط قرار گرفته است با ترور دانالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب امریکا، که تا چند روز دیگر فرمان عظیم ترین ساختار قدرت در سراسر تاریخ بشر را بدست میگیرد..این حادثه، خود یکی از مجموعه حوادث و یا تعییر و تحولاتی ست که شکل و شمایل روابط اجتماعی را، در سطح ملی و بین المللی، تعین و تعریف میکند. شکست فضیحت بار بشار اسد را بنگرید، کمتر کسی را میابی که آنرا شکست سیاستهای سلطه جویانه حکومت ولایت فقیه برهبری آخوند خامنه ای بشمار نیاورد و، بطور کلی، مقدمه ای بر خلق خاورمیانه ای جدید تلقی نکند. 

همزمان حوادثی دیگری هم رخ میده، از جمله پایانگیری، کشتار و تخریب و ویرانی  درغزه و تبادل گروگانهای اسرائیلی و امریکایی با زندانیان حماس در اسرائیل. ناتانیاهو امضای خود را در پای قراردادی نهاد که هشت ماه پیش، از پذیرش آن سر باز زد و در این مدت به خشونت و خونریزی ادامه داد بآن امید که ساختار حماس را از بیخ و بن بر کند. چرا که نخست وزیر اسرائیل، نقش حکومت جمهوری اسلامی در حمله هفتم اکتبر و قتل شهروندان اسرائیلی رانکار ناپذیر میداند. چه، اگر دلارهای آخوندهای ایران نبود، هرچند بر ضد سنت، هرگز، حماس نمیتوانست به نیرویی منسجم با رزمندگانی آماده رزم در شبکه های زیر زمینی تبدیل شود. نیرویی که بتواند اسرائیل را مورد حمله قرار دهد و دست بقتل عام شهروندان غیرنظامی بزنند. پس فرود آوردن ضربه کاری حتی کشنده بر حماس، ضربه ای بود که نتانیاهو بر پیکر حکومت اسلامی .وارد مینمود. 

اما، اسرائیل  حزب الله لبنان، دیگر بازوی اختاپوس را همچون حماس کوتاه و عملا، بیش از نیمی از حزب الله را، بعنوان یک سازمان شبه نظامی ویران نمود، خسارتی بزرگ که نه تنها مادیست بلکه ضربه ای ست بر پیکر اعتبار و حرمت احکام شریعت اسلامی. نیروهای شبه نظامی حشد شعبی هم در عراق و حوثی ها، در یمن، نیز، در حال گریز از میدان جنگ با اسرائیل اند بامید بقا. واقایعی که در اندک زمانی حکومت آخوندی با از دست دادن نیروهای نیابتی بضعف و رنجوری کشانده شده است. 

اما، تیره روزی علتیدن در منجلب فلاکت و فقر و بدبختی، در جامعه ما ادامه خواهد یافت تا زمانیکه آخوندها بر فرازمنبر قدرت خطبه خوانی میکنند و خطبه دین را با خطبه سیاست در هم میآمیزند. اول، خطبه دین را بیان کنند و زمینه را برای ارائه خطبه سیاسی آماده میسازد. 45 سال است که روزهای جمعه در سراسر کشور امامهای جمعه بر فراز منبر قدرت صعود نموده و خطبه دین و قدرت را میخوانند. بدون آنکه هرگز امیختن این دو با یکدیگر و عواقبی که ببار میاورد و در شکلی که ظاهر میشود، موردبحث قرار دهد. در این سکوت البته که نهفته است پیام فراخوان بسوی تسلیم و اطاعت از احکام الهی ن. 

 چه بخواهیم و یا نه، یکتائی و یگانگی دین و قدرت یکی از ویژهگیهای برجسته یک جامعه دینی ست. بی انکه عمیقتر وارد بحث شویم، واقعیت آن است که قبل از آنکه به دیگر روابط اجتماعی بخصوص، روابط تولیدی شویم، باید به روابط دینی در جامعه بپردازیم. چون دینمداران حرفه ای، فقیه و آخوند و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه هستند که بر ما حکومت میکنند. در 45 سال گذشته، حکومت دین بواسطه اقشر آخوند معمم در اتحا با آخوندهای مکلا،  توانست تمامی عرصه های اجتماعی را در تبعیت از دین سامان دهند: اول با تغییر در سلسله مراتب نظام بروکراسی و سپس، دگرگون سازی توزیع قدرت و اقتدار در خدمت تعمیق و توسعه دین، با بکارگیری تمامی منابع مادی که نظام بدین منظور هر اندازه از هزینه را تحمل میکرد...

طول عمر و بقای نظام را باید به حضور دین در اذهان عمومی و رابطه دل نشینی دانست که مردم با دین  بعنوان ملحا و پناهگاه و سعادت در این جهان و رستگاری در جهان ماورائی ،نسبت داد. البته که کمتر کسی آگاهانه و با اراده آزاد دین را بر میگزیند. بمحض ورود باین جهان، دین است که ما را بر میگزیند. این واقعیتی ست که بدان بتدریج آگاه میشویم،  بدون آنکه کمترین شناختی با آن داشته باشیم. 

اگر جامعه ما در سراشیب سقوط ذلت و خواری و فقر فلاکت قرار گرفته، برخاسته است از دینی که گرامی و مقدس می پنداشتیم و برای آن مقام و منزلتی ورای دنیای مادی باور داشتیم. هرگز باین واقعیت نیاندیشیده بودیم و هنوزهم تمایلی به آگاهی از آن نیسیتم که چه تحولات و تغییراتی بوجود میاید اگر دین با قدرت یکی و یگانه و غیر قابل تشخیص از نهاد قدرت شود.

وقتی به آخوند خامنه ای مینگری  با عمامه ای سیاه بر سریک آخوند مینگری، و یا به عمامه ای بعظمت تاج بر سر یک پادشاه، به کدامیک میگری بمثابه نمادی دین یو بکدام یک بمثابه نماد قدرت. آیا میتوانی بگوئی که وقتی که او سخن میگوید از زبان دین سخن میگوید یا از زبان قدرت؟ این بدان معناست که اگر، جامعه ما در سراشیب سقوط قدرت قرار گرفته است ناشی از عدم آگاهی به عواقب ونتایج یکتائی و یگانگی دین با قدرت بوده است. تردید مدار در صورت کوچکترین آگاهی باحکام شریعت اسلامی که تحت سلطه آن بر جامعه، دیگر جائی برای اراده معطوف بازادی یافت نمشود و، در واقع، آنرا باراده معطوف به عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت تبدیل میکند. اگر مردم از هر قشر و طبقه با چشمهای بسته دهانها را گشوده فریاد میکشیدند الله اکبر ویا آزادی استقلال جمهوری اسلامی. اگر میدانستند از آن لحظه که دین بر مسند قدرت صعود منماید، همه آن اعمالی که بدان بدلخواه و یا آزادنه دست میزدی، باعمال و رفتاری تبدیل میشوند اجباری، وقتی سخن دین و قدرت، از یک دهان بر زبان رانده میشود 

مثلا، حجاب زنان قبل ازصعود فقیه بر منبر قدرت، رفتاری بود دلبخواهی و گزینشی محسوب میشد معطوف به اراده ازادی، در حالیکه پس از صعود دین بر منبر قدرت که فقیه نماد و تبلور ان بود، حجاب زنان بیک رفتار اجباری تبدیل کردید، رفتاری که امتناع از عمل بدان بدان با تنبیه و مجازات روی در روی قرارگرفت، قاعده ای که بسیاری از رفتارها و روابط اجتماعی را، از قلمرو اراده معطوف بآزادی به قلمرو معطوف به عبودیت و بندگی و یا اجبار و زورگوئی انتقال داد. 

البته، در شرایط کنونی، پس از 45 سال حکومت فقیه، که تحت آن؛ دین از یک واقعیت ذهنی بیک واقعیت عینی تبدیل گردیده است، میتواند در عمل تجربه و مورد ازمایش، سنجش و اندازه گیری قرار گیرد. در حال حاضر میتوان با اطمینان خاطر کفت که بخش بزرگی از جامعه به چیستی و چکونگی اجکام شریعتی با آگاهی بیشتر مینگرند. چه بسا هم اکنون بسیاری از تعلقات دینی، خود را رها ساخته و یا با تعصب و غیرت کمتری  بافسانه ها و اسطوره های دینی مینگرند. شاهد بر این مدعا، افزایش آگاهی به ماهیت دین، چیزی نیست مگر ظهور شعار زن زندگی آزادی. شعاری که نظام را وادار ساخته است بدان با اهدای کفن به مهمان برنامه در صدا و سیمای نطام به هادی عامل، بمعرض نمایش گزارد که به جامعه نشان دهد که  نظام حاکم چه ارزشی برای زندگی قائل است. چه هدیه بزرگی ست مردگی وترک زندگی که مردگی ست آغاز زندگی  بسیار اندکند آنان که پیاده سازی شریعت اسلامی را بر جامعه ترجیح میدهند. اما، تردید مدار که اکثریت شهرونندان خواهان چیزی هستند که احکام شریعت اسلام با آن در تضاد و خصومتی ست آشتی ناپذیر، آزادی که نمیتواند در کنار اسارت و بندگی،  بزندگی ادامه بدهد. چه باک اگر باور به شعار زن زندگی آزادی را کیش خود بدانیم، کیشی نوین در تضاد وخصومت پایان ناپذیر با کیش خشونت و کین خواهی و تسلیم و اطاعت و فرمانبری. 

فیروز نجومی 

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com