۱۴۰۴ مهر ۲۵, جمعه

 

 

فروپاشی وحدت

دین و قدرت

و سرنگونی حکومت ولایت!




دوران بی اعتنایی و بیمقدار شمردن قواعد و مقررات و هنجارهای بین المللی و یکی پنداشت دیپلماسی با ریا و فریبکاری بسر آمده است. حکومت آخوندی، پس از نزدیک یه نیم قرن، فهمیده است که، مثل، همه حکومتهای دیگر، دیر یا زود، بنرمی و یا بسختی از فراز منبر قدرت باید فرود آید

 بنظر میرسد، حضرت ولایت، همچون، همه دیکتاتورها، در رودررویی با بحران در ساختار قدرت، تا آخرین لحظات در انتظار ظهور معجزه میماند، غافل از آنکه نظامی که بر اساس اصل و اصول دین اسلام، تسلیم و اطاعت و فرمانبری، بنیانگزاری نموده است در حال فرو پاشی ست. که دوران توسعه لا الله الا الله و یا نهادین سازی مطلق گرائی و خرافی اندیشی بسر آمده است. حتی، دوران حکومت پیامبر اسلام، برگزیده بدست الله، به پایان رسیده است. حضرت ولایت و پیروانشان بخوبی میدانند که بسوی زباله دان تاریخ در حال حرکت اند، واقعیتی که گریزی از آن نیست. شاید درک این پدیده است که موجب شود حضرت ولایت، نجات از بحران را در زندگی پنهان از دید دیگران میانگارد. اما, رهبر معظم، پس از 36 سال بر راس ساختار دین و قدرت، حاصلی چندان رضایتبخشی چه بلحاظ کینفی و یا کمی ببار نیاورده است. سوء مدیریت اقتصاد ملت و غارت و چپاول و اختلاس  ثروت مردم، به بحرانی عمیق و کسترده انجامیده که هماکنون نظام با آن دست بگریبان است، بحرانی که ترسم، هرگز، به پایان نرسد، مگر نظام ولایت در عمق زمین فرو رود.

اگرچه، هنوز، حضرت ولایت صحنه قدرت را ترک نکرده است و چشم بروی زندگی نبسته است، در حال حاضر کمترکسی هست که بداند کیست که بر کشور حکومت میکند. که جامعه ما تنها جامعه ایست در تاریخ که ساختار دین و قدرت، در وحدت و یکتائی و یگانگی، نظام بروکراسی دولت را مدیریت مینماید. حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، خود بهترین مثال است برای شفافساز وحدت دین و قدرت.و رابطه ای که با هم دارند. چون ولایت فقیه جلوه این وحدت است..

با نگاهی کوتاه بگذشته ای نه چندان دور، در یابیم که از نخستین نهادهائیکه در تحت تاثیر انقلاب 57 بسرعت تغییر یافتند حوزه های علمیه بودند که  هرگز،

هیچکس تصور نمیکرد که آخوند و فقیه، در رژه نظامی پوتین ها را با سختی و محکم بر زمین بکوبند. آخوندی که به مفتتخواری معروف بود، در شرایط کنونی به نماد شجاعت و آماده برای جهاد و شهادت، تبدیل گردیده است.

اکنون، میتوان مشاهد نمود که بیش از هر نهادی، نهادهای حوزه های علمیه دچار دگرگونی گردیدند. چه، حوزه های علمیه، همچون، سابق دیگر، تنها، مرکز دین و دینمداری نماندند بلکه تولید کننده امام بودند و رهیز معظم بر راس ساختار دین و قدرت. وحدت، یکتائی و یگانگی دین و قدرت بزرگترین تغییر و دگرگونی ای بود که با به حاکمیت رسیدن آخوند بوقوع پیوست، تغییر و دگرگونی انقلابی با نتایجی پر اهمیت که کمتر توجه کارشناسان را بسوی خود جلب کرد.

همچنانکه مشاهده میشود، ما شاهد ترکیب و یکتائی و یگانه سازی، دو عرصه مختلف دین و قدرت با یکدیگردر جامعه هستم، پدیده ای که با ظهور دوران رسالت پیامبر محمد آغاز گردید و با کشته شدن آخرین خلیفه، یا خلیفه چهارم، علی بن ابی طالب بپایان رسید. بعبارت دبگری، وحدت دین و قدرت، تنها در دوره ای کوتاه در تاریخ اسلام، دوره ای نزدیک به سی سال ادامه داشته است. از آن پس، اشغال مقام خلیفه ارتباطی با جایکاه حوزه ای در علوم فقهی و یا الهی نداشته است.

 بهمین ترتیب ساده نیست که بتوانی تعریف، تعیین و یا تشخیص دهی که آخوند خامنه ای نماد دین است یا نماد قدرت. تصمیهائی که ولی فقیه اتخاذ میکند و سیاستهایی را که بر میگزیند، همه، در تحت تاثیر دین  و یا قدرت بر گزیده شوند. اگرچه، بدشواری میتوان تاثیر آنها را از یک دیگر مجزا ساخت. چون، در شرایط موجود، دین، قدرت است و قدرت، دین. شاید بتوانی آخوند را بواسطه عمامه و عبا و قبا، بعنوان نماد دین شناسائی کنی. ولی آخوند خامنه ای، مجبور نیست که عمامه از سر بر گیرد و عبا و قبا از تن بیرون آرد و لباس رزم بر تن کند تا بر مسند قدرت، به فرمانروائی بپردازد.

اگر با تاکید بر وحدت ساختار دین و قدرت آغاز نمودیم، بآن امید بود بلکه بتوانیم در این فضای غبارآلود، حواس خود را جمع نموده که بدانیم و آگاه باشیم که بکدام سو روانیم، تا بار دیگر، همچون خیزش ،57 از چاله بیرون نیامده درچاهی عمیقتر عوطه ورشویم. ولی، واقعیت چندان تغییر نمیکند. چه، انکه بر علیه ولی فقیه، بعنوان یک سیاست پیشه برخاسته است، دانسته یا نا دانسته بارگاه فقاهت را هم به براندازی تهدید نموده و چه بسا خیزش و خروش ملی، تمامی حوزه های علمیه را بجای آنکه بوظیفه قبلی خود، تولید آخوند باز گرداند، باید انها را که در تمام نقاط کشور گسترده اند بخدمت بی خانمانان در اورند.

 در واقع، اگر قرار باشد حکومت آخوندی براندازی شود، باید نهادهایی که در خدمت پرورش آخوند، به هزینه، مردم ساخته شده است، به مالک اصلی شان مردم بی خانمان باز گردد و فرهنگ آخوندی را از بیج و بن برکنده و بر جسد بی جانش فرهنگی نو  و حیاتبخش بنیانگزاری نمائیم. تردید مدار در صورت فروپاشی حکومت آخوندی، دین حاکم نیز از درون دچار از همگسیختگی شده، زندگی را در ضعف ذلت میگذراند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مهر ۱۸, جمعه

 

زمان خروج

از عالم برزخ فرا رسیده است!



 

از آنجا که حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، مثل، امام خمینی، شجاع، قاطع، نترس و بی باک است، هنگام جنگ با دشمنان دیرینه اسلام، یهودیان ساکن در کشوری بنام اسرائیل، زندگی پنهانی را در عمق زمین، بعنوان یک تاکتیک جنگی، بر اساس متن کلام الهی آغاز نمود. کنشی که، بی تردید، شکل گرفته از فهم آیه ای در کلام الهی در توجیه کنش پناه گرفتن و پنهان شدن حضرت ولایت، آخوند خامنه ای در عمق زمین، بجای رو در رویی با دشمن. کدام آیه، در چه سوره ای، چه برگ و صفحه ای و کسب هر اطلاعاتی دیگری، چندان مهم نیست. چرا که با ابزار تعبیر و تفسیر معانی و مفاهیم، آیه های مقدس، میتوان نه فقط کنش پنهان شدن از ترس رو در رو گشتن با دشمن را موجه جلوه داد بلکه هر کنش دیگری راهم. حتی، حلال ساختن آنچه حرام و نا مشروع بوده است، نوشیدنیها و عذاها و استفاده از حیوانات. همه زمینه ای برای زایش رشد و فساد.

بر کمتر کسی پوشیده است که حضرت ولایت، رویای جنگ دیگری را با اسرائیل در سر میپروراند، بان امید که بدست آرد حیثیتی را که از دست داده است. نداند که جنگ اینبار، بسی بسیار طولانی تر از 12 روز خواهد بود و تخریب و ویرانی وسیعتر و کشتار و خونریزی بیشتر. بگذریم که نمیتوان به ارسال پیام و یا نشانی هایی که نظام در مورد حل مناقشات هسته ای و موشکی و براه اندازی دو باره جنگ، در جهان رسانه ای مخابره میکند چندان اعتماد کرد. چه، نظام آخوندی، بیش از هر چیز ثابت کرده است که در رجز خوانی و توخالی گویی بی رقیب است در جهان.  

 اما، کیست که نداند چرا حضرت ولایت، از ظهور در عموم و ایراد چندین سخنرانی در هفته، در حسینیه خصوصی خود، امتناع مینماید و هر وقت هم که ظاهر شده است، در حضور عموم، ناگهانی بوده است و بسیار غافلگیرانه. نه اینکه حضرت ولایت، نگران تیرهای "غیبی"  اسرائیلیها بوده باشد. هرگز. اگر چه، کمتر از دو ساعت، از آغاز جنگ 12 روزه، حضرت ولایت، بیش از 30 تن از رهبران نظامی اش، هدف تیرهای غیبی اسرائیلیها قرار گرفته، کشته شده و بمرتبه شهادت رسیدند که در بهشت، در کنار حوری های زیبا و همیشه باکره تا ابد زنده بمانند و از زندگی لذت ببرند، سعادتی که نصیب هر کسی نشود.

اما، واقعیت آنست که زمان، خصم آشتی ناپذیر سکون است و هر آنچه تغییر ناپذیر و مطلق و نهائی.. این حکم زمان است، اگر، بطور تصادفی، تحولی در شرایط موجود صورت نگیرد، حضرت ولایت دیر یا زود باید از منبر قدرت فرود آید، واقعیتی گریز ناپذیر و هرگز، کسی نتواند آنرا از مسیرش منحرف نماید. پس، از هر زاویه که بنگری، چندان راهی بروی حضرت ولایت گشوده نیست. نیز، بسی بسیار بصلاح هم هست که دل بامداد چین و روسیه نیز نبندد. بنده الله ای، همچون، حضرت ولایت که اگر شبانه روز پیشانی بندگی را در برابرش بزمین بساید هرگز احساس خستگی نکند، چگونه با خداناشنان کافری، همچون شی جین پینگ، رئیس جمهور چین و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، روابطی صمیمانه بر قرار میکند، حتما توجیه آنرا در آیه ای در قرآن مقدس جسته اند. یعنی که اگر بگوئیم در نظام آخوندی هیچ کنشی خارج از چارچوب مقدسات اسلام بوقوع نمی پیوندند. سخنی نادرست بزبان نرانده ایم. اما، سوال این است که تا وقتی الله، خداوند یکتا و یگانه هست، چه نیازیست به کمک و همکاری نظامی با چین و روسیه؟ مگر، امام حسین با لشگر 72 نفری شجاعانه آغوش خود را بروی جنگ با لشگر سی هزار نفری یزید(میگویند) نگشود؟ مگر میتوان امام را با لشگری اندک شکست داد؟

روشن است که موضع حضرت ولایت باحتمال زیاد، چیزی نخواهد بود، مگر تظاهر بشتافتن باستقبال مکانیسم ماشه. چه، تحریمات بین المللی، موجب نگرانی حضرت ولایت و پیروانش نشود. زیرا که بر آن باوراند، دیر زمانی ست که این تحریمات را تجربه کرده اند. باضافه، تحمل سختی ها و نا ملایمات زندگی، ابزاری ست در خدمت راستی آزمائی ایمان دیندار. فقر، در منظر اسلام آخوندی، به تحکیم باور و ایمان به اصل و اصول دین منجر میگردد. پس چه جای نگرانی ست منابع و ثروتی که متعلق به ملت است، در راه توسعه و گسترش دین اسلام مصرف میشود. حضرت ولایت، در عملی ساختن این برنامه بیش از 2 تریلیون و یا دو هزار میلیارد دلار، از ثروت ملت سرقت نموده و صرف کسب ابزار و آلات تخریب و ویرانی، کشتار و خونریزی و بوجود آوردن نیروهای نیابتی در سوریه و لبنان و غزه و عراق و یمن نمود. همه در خدمت گسترش دین اسلام و نابودی دشمن آن صیهونیسم. این در حالی ست که در این سال تحصیلی، بیش از یک میلیون از شاگردان، در مناطق بلوچستان و سیستان، نواحی کرما و اهوتز، بدلیل عدم استطاعت مالی نتوانسته اند بمدرسه بروند. نظام آخوندی، در این نزدیک به نیم قرن حکومت، توانسته است با توسعه فقر، اسلام را گسترش دهد. گفته میشود  تا کنون یک تنها یک نفر در یکی از کشورهای آفریقای، اسلام باور شده است.  

اما، بر صحنه درون است که حضرت ولایت بنظر میرسد، در اجرای نقش تاریخی خود، دچار دشواریهایی ست نگران کننده. چرا که در شرایط کنونی، تنها رابطه ساختار قدرت با مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است بلکه رابطه مردم با دین است که سئوال برانگیز شده است. از زمان صعود آخوند بر فراز منبر قدرت تنها مشت آهنین قدرت نبوده است که بر فرق سر مردم، در این نزدیک به نیم قرن گذشته سخت فرود آمده است بلکه بلکه سلطه احکام دینی برتمامیت زندگی، اکثریت را باسارت و بندگی کشانده است، به چنان ذلت و حقارتی که بسیاری به ریشه و علتهای آن، بیش از همیشه آگاهند. که خبر از نقش تاریخی نسلی میکند که بجای اینکه تن باسارتب باحکام دینی بدهد، به تسلیم و اطاعت، خویشتن خویش را شناخته و بخود مفتخر است که او بازتابنده آزاد زیستی است و متعهد به جنبش زن زندگی آزادی.

اما، برغم این گرایشها، باید باین واقعیت اعتراف کرد که

زندگی در تحت حکومت آخوندی را باید زندگی  در عالم برزخ دانست، عالمی بین بود و نبود، عالمی بین اسارت و بندگی. مثلا، در این عالم آیا، یک خانم میتواند بدون حجاب، آزاد باشد، همچون، انسان بهر جا که میخواهد برود؟ وقتی که در عالم برزخ زندگی میکنی، پاسخ هم آریست و هم نه. اما، در هر دو مورد درتبعیت از قواعد و مقرراتی نهفته سراسر ابهام، همچون، حجاب زنان، جدایی جنسیتها، تولید و مصرف نوشیدنی های نشاط آور و هزاران قوانین دیگر در عرصه های گوناگون زندگی، در ارتباط با محدودیتها و ممنوعیت ها، نیز، حرامها و حلالها، خوبیها و بدیها که هدفی نجویند مگر برقراری نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری، قواعد و مقرراتی که در آغاز با ایجاد نیروهای انتظامی بشکل گشت های ارشادی گوناگون بوجود آمدند. اما، یکی پس از دیگری ناپدید گشتند. سر انجام، نظام مجبور گردید برای نظارت بر رعایت حجابداری، به نیرویی از زنان متوسل شوند بنام حجاب بانان، که به پیشینیان خود پیوستند. چرا که احکام شریعت، با تحمیل محدودیتها و تنگ نمودن دامنه آزادیها در عرصه ها مختلف زندگی، تناسب خود را با شرایطی که حاکم بر جهان قرن بیست و یکم است، هر روز از دست میدهد. در واقع، از همان آغازین روزهای صعود آخوند بر فراز منبر قدرت، خیلی زود نشان داد که قصد نگریستن بآینده را ندارد. این گذشته است، انچه که در یکهزار و چهار صد پیش از این بوقوع پیشوسته است، نظر رهبران سیاسی امروز را که روزگاری را در حوزهای علمیه به آموختن علم الهی پرداخته اند بخود جلب میکند.

باین واقعیت است که که نظام در شرایط کنونی وا کنش نشان میدهد. بر رفتاری که تا دیروز تحمل ناپذیر تعریف میگردید، دیر زمانی ست که پذیرفته شده است. اگر چه، اکنون، بیش از هز زمان دیگری روشن شده است که  احکام شریعت، هرگز، با شرایط حاکم بر دنیای امروزی تناسبی نداشته است.. باین واقعیت، بیش از هرکس دیگری حضرت ولایت وقوف دارد. اما، آنچه او را از بیان این واقعیت باز میدارد چیزی نیست مگر قدرت.

این بدان معناست که در شرایط کنونی، از هر لحاظ خطرناک و بسی بسیار بی ثبات، نه جنگ نه صلح؛ نیروهای انتظامی نظام اسلامی، از پس از قتل مهسا امینی و ظهور جنبش زن زندگی آزادی، بسیاری از محدودیتها و هنجارهای دینی ضد آزادی نهفته در نهادشان، بلحاظ اقتدار اخلاقی فرو ریخته اند، بطوریکه در شرایط کنونی، ورشکستگی اقتصادی، گسترش کمبود ضروریترین کالاهای مصرفی، از آب و برق گرفته تا، نه گوشت قرمز و گوشت مرغ، بلکه انواع حبوبات پروتئینی، مثل، لوبیا چیتی، بخوبی نشان میدهد که نظام بکدام سوی در حال حرکت است. بهمین دلیل به "نرمش قهرمنانه متوسل شده است که به عدم تبعیت از احکام دینی، مثل رعایت حجاب و اختلاط جنسیتها، برگزاری جشن و سرور و موزیک و رقص و پایکوبی جمعی را نادیده پندارد.

پس، چه باک، اگر اینروزها را روزهای برزخی حکومت آخوندی بنامیم. اگرچه دیر زمانیست که جامعه ما، در کل، در عالم برزخ، زندگی میگذراند، زیرا که تحت سلطه دینی، زندگی میگذراند که خود زائیده عالم برزخ و یا عالمی ما بینی، مابین آنچه  واقعیت است و آنچه زائیده تخیل و باور است. ایامیتوان گفت زندگی در این دنیا واقعی است و زندگی پس از مرگ و فرا رسیدن قیامت و زندگی ابدی در بهشت و یا در جهنم، کذب و دروع است و برساخته تخیلات بشری؟ این است که هماکنون با شدت بیشتری میتوان بودن در عالم برزخ را در حکومت اسلامی احساس کرد. چه آنچه در عالم سیاست میگذرد، حاکی از ان است که روز نهائی و پایان بخشیدن بزندگی در عالم برزخ فرا رسیده است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مهر ۱۱, جمعه

 


زن زندگی آزادی

خصم آشتی ناپذیر

خرافه اندیشی و واپسگرایی!


                                  

 سایه جنگ بر کشور ما سنگینی میکند. هنوز جنگ آغاز نشده، میتوان تاثیر ویرانگر انرا همراه کشیدن ماشه تحریمات بین المللی، در بازارهای گونا گونان از خرده تا عمده فروش ملاحظه نمود. افزایش قیمت دلار تا این لحظه حوالی 116 هزارتون مورد معامله قرار میگیرد. بهمین ترتیب، شاهد بر افزایش قیمت طلا بوده ایم. قیمت یک سکه طلا از مرز 15میلیون تومن هم گذشته است. هم اکنون حرف از افزایش قیمت بنزین است. با ابزار جیره بندی دولت ممکن است بتواند از گسترش گرسنگیی جلوگیری بعمل آورد. اما، هماکنون، انعکاس اضطراب و نگرانی، ترس و وحشت را میتوان در چهره اکثریت مردم، در رفتار و کردارشان، درنگاهشان، در اماکن عمومی  مشاهده نمود..

 در عین حال، ما در زمانی از سایه شوم جنگ سخن میگوئیم که قتل مهسا امینی، در 301، همه چیز را دگرگون ساخت و جانی تازه در روح رنجدیده مبارزه بر علیه رژیم سفاکی همچون حکومت آخوندی دمید. جنایتی که به خیزش و خروشی انجامید که بظهور جنبشی تاریخی و نمردنی، جنبش زن زندگی آزادی منجر گردید. فرصتی استثنائی برای حرکت بسوی همبستگی و وحدت و یگانگی  و از همه مهمتر سوار بر دیدگاهی برخاسته از جنبش زن زندگی آزادی که در دوران اعتراضات خیابانی در 301 ظهور یافت و بیش از پانصد کشته، جوان و نوجوان، پسر و دختر و هزاران هزار زندانی بجای گذاشت..

  شعار زن زندگی آزادی، را باید همان شعاری سحر انگیزی خواند توانا به آفرینش وحدت و یگانگی ویکتائی ساختن جنبش ها، گرایشها، تعلقات، تفکرات و ایده های گرناگون. آیا میتوان تصورکرد اندیشمندی را ناتوان ازتعظیم و تکریم در برابر زن، حداقل همطراز با مرد، مگر انکه این اندیشمند بزرگ در دل اسلام، در دل کوفه و کربلا زندگی کند.  

آهمیت شعار زن زندگی، در آنست که شفاف است و صریح و ساده با بکارگیری واژه هایی روز مره بر سر زبانها، واژه هایی،همچون، زن زندگی آزادی. که در آن نه، زن واژه ای بیگانه است و نه زندگی و آزادی. که بیانگر دیدگاهی ست ماورای منافع فردی و یا شخصی، گروهی، قشری و یا طبقاتی. و البته که میتوان آنرا آلترناتیو یا بدیل نظام ولایت فقیه، نیز، خواند که خود سوی و جهت جنبش زن زندگی آزادی را نشان میدهد. جنبش زن زندگی آزادی با خود چنان شور و هیجانی را آورده است که میتواند حاکمان مقدس حکومت دینی را رهسپار بهشتی بسازد که الله دیر زمانی ست برای پذیرایی از آنها آماده نموده است. چرا که، جنبش زن زندگی آزادی، خصم آشتی ناپذیر خرافه اندیشی و واپسگرائی ست. در نتیجه، قبل از آنکه شرایط مادی را دگرگون سازد گفتمان اجتماعی را در عرصه فرهنگی تحت نفوذ خود قرار میدهد.

در عین سادگی ست که شعار زن زندگی آزادی، دارای مفهومی ست عمیق و کلی، که آنرا میتوان با مفاهیمی کلی و گسترده ای، همچون جهان بینی های گوناگون سوار بر باورها و اعتقادت متفاوت فرهنگی، هنری، بومی و محلی و بویژه دینی مقایسه نمود. باور و اززشهایی که اعتقاد به آنها تمامی اقشار و طبقات و گروه های مختلف جامعه را بهم پیوند میزند. ارزشهائی که زندگان مشترکن بدان باور دارند، برغم اختلافات عمیقی که جایگاهشان در جامعه طبقاتی وجود دارد.

پس، بنظر میرسد چندان خسارتبار نباشد، اگر، لحظه ای صرف  شفافسازی فهم کلام زن در شعار زن زندگی آزادی نمائیم. همین بس که بپرسیم، آیا، جهان هستی میتوانست بوجود آید بدون وجود زن؟ ایا نسل انسان میتوانست بقا یابد بدون وجود زن؟ حال آنکه، زن با این مقام شامخ در جهان هستی، در کیش اسلام، نیم مرد بشماراید. که در کیش اسلام، الله زن را افریده است برای رضا و تلذذ مرد. بین این دوموجود، زن و مرد، فاصله ایست ناپیمودنی، در جامعه اسلامی-آخوندی، هر دو از یک نوع، نوع انسان، مخلوق یک خدا، اما، یکی موجودیست کامل و دیگری موجودی ناکامل و ناتمام یا نیمه تمام، که نهایتا، براحتی تعبیر میگردد جایگاه زن خدمت است به مرد. که زن همچون، اسیر و کنیز وظیفه ای ندارد مگر تسلیم و اطاعت از خواست و اراده مرد.

در شعار زن زندگی آزادی، زن، بدیل زنی ست بر ساخته دست اخوند، مبلغ دین اسلام، نیم مرد، بر اساس گفتمان مقدس الهی، برگرفته از کتاب آسمانی "قران." در شعار زن ...، زنی را ارائه میدهد، شجاع و بی باک، مستقل و آزاد، اماده گذشت جان و ارائه مهر و محبت، و عقل و خرد بی پایان، شانه به شانه مرد. مسلم است که فهم و درک زن در این خلاصه پایان نمیگیرد، شناخت گسترده تر جایگاه زن در تاریخ، پیوسته و بطور مدام، نیازمند مطالعات وسیعتری ست .

البته که دین اسلام، تنها، وجود زن را بعنوان یک انسان نا برابر با مرد نفی نمیکند بلکه، بطور کلی، از نقطه نظر اسلام، زندکی(ذومین جزء شعار) در جهان مادی دارای چندان ارزشی نیست، دورانی ست کوتاه و گذرا. که زندگی واقعی وقتی آغاز میگردد که به مرگ و نیستی می پیوندی. زندگی، نه ارزش زیستن را دارد و نباید، هرگز، فراموش نمود که  زندگی در این جهان، اگرچه پایان مییابد، اما، در آن جهان دیگر، جهان ماورائی، پایان ناپذیر است زندگی.. دیدگاهی که آرامش دوستدار، متفکری بزرک در هنر اندیشیدن، "اسلام افلاطونی" مینامد. البته که زندگی در این جهان موقتی ست و پایان پذیر. که زندگی در دنیای مادی، در خدمت حرص و طمع و کسب مستمری ثروت و قدرت است. زندگی، بویژه، در جهان مدرن، زندگی ای ست سراسر غرق در خوشی و لذت و بفراموشی سپردن آفریدگار یکتا و یگانه، الله. یکی از دلایل، تصاد آشتی ناپذیر بین نظام ولائی و غرب برهبری آمریکا.

 چه، سعادتمند انکه در این جهان زندگی را براساس احکام الهی و یا شریعت اسلامی سامان داده، همچون، نماد تقوا و پرهیزکاری، مستقیم وارد بهشت شود وچه حوری هایی را که در اغوش نکشد. بی جهت نیست که ارزشهائی همچون، "قناعت" بمعنای  "کم خواهی" و "صبر" و "تحمل" در باورهای اسلامی مورد تاکید قرار میگیرد. ارزشهای سکون آفرین  و رضامندی با اندکی، و یا هر آنچه که میرسد تا زمان رستگاری و زندگی در آرامش ابدی.

بنابر دیدگاه حکومت آخوندی، ارائه دهنده "اسلام ناب محمدی" جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست رها از هر تعهد و یا قید و بند دینی، زندگی سراسر آلوده بکفر است و گناهان کبیره. یا به فهم امروزی، رها از بندهای اسارت و بندگی، بنا بر قواعد و قوانین شرع اسلامی. مسلم است که آخوند حاکم، زندگی را نفی دین  ببیند، بویژه، زندگی به معنای تلاش و کوشش و خوشزیستی، خلاقیت و آفرنیش دایمی.

مشکل حکومت اسلامی، از آغاز بنظر میرسد تغییر و دگرگون ساختن ساختار های بروکراسی ، بویژه، کنترل نهاد تعلیم و تربیت بوده است. شواهدی وجود دارند که در ادامه وضع موجود نه تنها کنترل نداشته اند بلکه خشم بسیاری را بر علیه خود بر افروخته اند. حال آنکه مشکل حکومت آخوندی، فهم یک موضوع ساده است که بجای انکه زندگی را غنیمتی بشمار آورند برای، ساخت و ساز ساختارهای عظیم، زیستن در شادی و طرب، در رفاه و آسایش، ترجیح میدهند که آنرا هم بیامیزند با عزاداری و اشک گیری و خود زنی. بویژه، اگر، همراه باشد با برگزاریهای مراسم ایرانی، همچون نوروز. که آخوندها از سر اجبار و تحمل درد و رنج بسیار، در طول تاریخ، باید از گلوی خود بدرون فرو میبردند، آنهم، در زمانیکه ، هنوز، منبر روضه و موعظه به منبر خطبه و قدرت تبدیل نشده بود. اگر چه، هنوز، از  برگزاری نوروز اکراه داشته و دارند، باید هر سال به عید نوروز و مراسم آن احترام بگذارند. آخوندها ترجیح میدهند در عزاداری امام حسین، مردم را بگریه و خود زنی وا دارند، تا ترغیب بگذراندن زندگی در رفاه و آسایش و خوشی.

 حال، اگر، بآخرین کلام شعار زن زندگی آزادی بنگریم، در یابیم که بوئی از ازادی از کلام الهی بمشام نمیرسد، مگر با ابزار تاویل و تفسیر. چه جای تردید است، بشنیدن این سخن و یا نیافتن واژه آزادی در کلام الهی، چه جستجوگران حوزه ای در پی یافتن واژه ای هموزن آزادی در کلام مقدس و یا درحدیث و روایتی، شب بروز نیاورند. همچنانکه شواهد تاریخی نشان میدهد دین اسلام هم با زن ساخته است. یعنی که هم زن را مورد استثمار مادی قرار میداده است و هم بلحاظ جنسی و هم با کارگران و صنف فروشندگان. اما، حکومت آخوندی هرگز، میانه خوبی با آزادی نداشته و هنوز هم ندارد از هر گونه ابزار تبلیغاتی از جمله ساختن فیلمهای مستند و باصطلاح تاریخی که همین بس قدری از سطح بدرون راه یابی، آنگاه براحتی بیاموزی و تجربه کنی که چرا اسلام، خصم آشتی ناپذیر آزادی ست. چرا دین اسلام، دین تسلیم است و اطاعت و فرمانبری، کنشی که بازتاب میابد در عبادات روزانه، واسطه ای در خدمتعادی پنداشتن تسلیم و اطاعت و فرمانبری که در آئین شیعه، تقلید و تبعیت هم بآن افزوده میشود.  اما، حکومت اسلامی، هنوز نپذیرفته است، که اگر تا کنون از آزادی شکست نخورده است آزادی خواهد درخشید و زندگی بشر را درخشان میسازد

 فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مهر ۴, جمعه

 

غنی سازی هسته ای

مرگ یا زندگی

!یا یک حرف توخالی



 

                                                                                                  

اگر، بسخنان ولی فقیه که در پاسخ به خواستهای رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ مبنی بر غنی سازی صفر درجه و نابودی موشکهای دور برد و کنترل پهبادها، ایراد کرد رجوع کنیم، ملاحظه میشود که آخوند خامنه ای سحنان خود را با بحث در باره غنی سازی هسته ای آغاز نمود و بتعریف و کارآمدهای مهم اورانیوم که معدنش هم در کشور هست، پرداخت و بنوعی باموزش آن بعنوان یک علم پرداخت. یعنی که غنی سازی هسته ای، تنها  بقصد و غرض صلح امیز و بهیچ وجه در خدمت مقاصد شرارت بار قرار نخواهد گرفت. از این نقطه سخنرانی ببعد، حضرت ولایت از مهارت خود در روضه خوانی و مظلومخوانی استفاده و اعلام میکند که هدف از مذاکره نمیتواند چیزی جز وسیله ای باشد برای مانع تراشی در پیشرفت ما درعلم و دستیابی به تکنولوژی هسته ای. باضافه، آن چه نوع مذاکره ای ست که نتیجه اش از پیش روشن است و چیزی جز تسلیم نمیخواهند. همین بس یکبار تسلیم شوی، از آن پس بخواست های آنها باید تن داد و تسلیم شد. اینجاست که بنظر میرسد، حضرت ولایت از مهارتش در روضه خوانی سود میبرد و.پس از اشک گیری، همگان را ظاهرا به تسلیم و اطاعت وا میدارد. سخنانی که دیر زمانیست که تاثیرجادویی خود را از دست داده ند.

 

شاید، اینجا این یاد آوری، لازم است که بخدمت حضرت ولایت برسد که قصد از مذاکره، چیزی نیست مگر فهم و درک بهتر از مواضع متخاصم و یافتن منفذی برای توقف خصومتها بطریق کفتگو، بشیوه ای مسالمت آمیز. هیچکس نمیتواند پایان یک گفتگو را تعین کند. خیلی چیزها در مذاکرات ممکن است اتفاق بیفتد. چه بسا دوستی و رفاقت بین مذاکره کننده بر قرار نشود. حال انکه، این حضرت ولایت فقیه است که پایان مذاکره را اعلام کرده است و  شجاعانه در استقبال تحریمات جهانی آغوش برمیگشاید. پس اگر نتوان به مذاکره امید بست، جنگ امریست اجتناب ناپذیر. جنگی که ممکن است در طی آن قدرتهای برتر نظامی اسرائیل و امریکا، بسیاری از زیربناهای کشور را ویران سازند، از پالایشگاه ها گرفته و انواع و اقسام صنایع نظامی و دیگر سرویسهای ضروری. عملا میتوان تصور کرد که قدرت تخریبی اسرائیل و امریکا، ممکن است نظام ولایت فقیه را واژگون نسازد، ولی کشور ایران را به یک مخروبه تبدیل کند.

 

اما، گفتمان خامنه ای مبنی بر چرا مذاکره با آمریکا خسارتبار و زیانآور است، باید گفتمانی خواند معروف بگفتمان اخرزمانی، گفتمانی ذاتا دینی در خدمت سلطه بر نهادهای قدرت، دیدگاهی  بر ساخته و یا ترکیبی از دین و قدرت که بگونه ای در هم ادغام شده که غیر قابل تشخیص از یکدیگراند. بعنوان مثال، آیا میتوان گفت، وقتی حضرت ولایت، آخوند خامنه ای اعلام میکند که در مذاکره با قدرتی، همچون امریکا نه تنها سودی نیست بلکه همه سراسر ضرر است و زیان و خسارت، سراسر تهدید است و سلب توانائی دفاع از سر زمین خود. آیا، بسادگی میتوان گفت که حضرت ولایت در اینجا بنماندگی از چه کسی، چه بخش و یا گروهی، قشری و یا طبقه، صنف و یا حرفه ای  سخن میگوید؟ بنطر نمیرسد که قصد سخن گفتن بنمایندگی از کسی را هرکز  در سر نداشته است. زیرا که حضرت ولایت از زبان الله است که سخن میگوید؟ بدینوسیله هویت خود را هم پوشانده است. بویژه وقتی پیامبرگونه اعلام میکند برای اینکه از دشمن توسری نخوریم "باید قوی بشویم."

 کسی نیست که از وی جویا شود پس در این نیم قرن سلطه بر تمامی جامعه و صرف میلیاردها دلاز هزینه تولید لشگرهای  اسلام در جندین کشور منطقه، بفکر قوی شدن نبودید؟ آیا باندازه کافی دلا صرف قوی شدن نکردید بقیمت کاهش در بودجه برای رشته های دیگر. و صرف بودجه ای هنگفت برای ساختن هزاران هزار موشک، انواع و اقسام در کنار پهبادها این بدان معناستکه اگر به هزینه نظامی بنگریم میبینی که نظام لحظه ای از قوی شدن باز نایستاده است. اما، فقط تا بعداز از جنگ دوازده روزه زیرا که نیروی نظامی حکومت فقیه، نشان داند که میان پوک و از درون تهی اند.  در عین حال، بیش از نیمی از لشگرهائی که در کشورهای دیگر منطقه، مثل، لبنان و عراق و سوریه و یمن و غزه، و همچنین از دست دادن نیروهای پدافندی کشور همراه از دست دادن کنترل آسمان کشور، با این وجود حضرت ولایت بر طبل پیروزی میکوبد.

      

فیروز نجومی

fnodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ شهریور ۲۸, جمعه

در باره مضرات

دین ستیزی!




 آنانیکه هنوز از ستیز با دین در گفتمان سیاسی، بانحا گوناگون اجتناب میورزند، میتوان گفت در یک باور باهم اشتراک دارند که بدون کسب حمایت مردم نمیتوان تغییری در ساختار دین و قدرت بوجود آورد. ظاهرا ابهامی، نیز، در این برهان نمیتوان یافت. چرا که از یک محاسبه ی عقلانی نتیجه میشود، که قدرت از مردم بر میخیزد. روشن است که اگر نتوانی مردم را بخود و ایده ها و باور های خود جلب نمایی، باید انتظار شکست و در جا زدن را داشت تا پیشروی در انجام یک برنامه سیاسی، مثل براندازی حکومت دین.

سیاست ورزان، در این باور نیز با هم اشتراک دارند که برای عبور از وضع موجود، یک چیز را باید کنار گذاشت: دین ستیزی. چون همگان، نیز، از دموکراسی خواهان هستند، به هر نظر و عقیده و ایده ای احترام میگذارند. اما، با دین ستیزی میانه ی خوشی ندارند. چرا که دین ستیزی، همان چیزی ست که رژیم میخواهد، بهانه ای مشروع برای کشتار مخالف. چه، دشمن دین را هم، مردم لعن و نفرین میکنند و  شایسته تنبیه و مجازات میدانند. مگر مردم میتوانند دشمنان قرآن را در میان خود ببینند؟

درست است، دین ستیزی هرگز با استقبال و خوشامد گویی سیاست ورزان و بخش وسیعی از شاعران و نویسندگان قرار نگرفته است- بویژه از نقطه نظر چپ گرایان مارکسیست که اندر پیچ تاریخ گیر کرده اند و هنوز پس از نزدیک به نیم قرن حکومت دین و قلع و قمع شدن بدست نیروهای امام خمینی و شرکای فقیه و طلبه، هنوز، دشمن اصلی را سرمایه داری و امپریالیسم جهانی میدانند و استعمار و استثمار.  برقراری عدالت است که بر هر هدفی دیگری ارجحیت دارد. چنانکه گویی عدالت میتواند برپا گردد بدون شناسائی زن بعنوان یک انسان و یا دست داشتن بیک زندگی ساده و معمولی. هیچیک از اینها را هرگز،  نمیتوان بدست آورد بدون آزادی که در آن صورت چیزی ببار نمی آورد مگر اسارت و بندگی، مثل عدالت استالینی.

در باب مضرات دین ستیزی چنین استدلال کنند که مخالف و دگر اندیش را از مردم جدا میسازد، البته، برای کسانی که خود لزوما به دین اعتقادی ندارند و سخت مرید عقل و خرداند. اما، بر اساس همین محاسبات عقلانی ست که باین نتیجه رسیده اند که باید از دین ستیزی اجتناب نمود. باضافه، مگر، میتوان کوهی را با کلنگی از زمین بر کند؟ دین ستیزی، نه تنها کار بجایی نمیبرد، بلکه مخرب است و ویرانگر. مردم با چنگ و دندان خویش از دین خود دفاع میکنند. نسبت بدان تعصب میورزند. مگر واکنش خشونت بار مسلمانان را نسبت به هنرمندان و یا نویسندگانی که دانسته و یا نا دانسته به ستیز با مقدسات دین اسلام بر خاسته اند، ندیده ایم؟ بیچاره سلمان رشدی را به یاد دارید؟ بنا بر فتوای معروف امام خمینی به مرگ محکوم شده و جایزه چند میلیون دلاری برای سرش تعیین کرده بودند. بآن دلیل  که از آیه های شیطانی بوی تمسخر و ریشخند افسانه ها و اسطورهها به مشام میرسید. حال اگر به تاریخ بومی خود نیز بنگریم، و از شاعران و فیلسوفانی که دین ستیزی خود را در زبان ابهام و ایما و اشاره از سر حفظ جان پنهان ساخته اند، بگذریم.  احمد کسروی، اندیشمند و تاریخ نگار بزرگ را مشاهده میکنیم که بدست فدائیان اسلام در خون خود درغلتید.

تردیدی نیست که صدها ایراد دیگر بر دین ستیزی میتوان وارد نمود. اما، دین ستیزی در شرایط کنونی  از سر مسئولیت و تعهد روشنفکری بر نمی خیزد، بلکه از دل حکومت دین است که تولد یافته است. دین ستیزی  فرزند مشروع همخوابگی رسمی دین است با قدرت.

 هماکنون، قدرت نه بدست شاه است و نه بدست عوامل امپریالیسم. ساختار قدرت تحت سلطه دین است که مظهرآن ولایت فقیه است و برخاسته است از دستگاه عریض و طویل فقاهت. پس از نهاد شاهنشاهی از دیرینه ترین و پر نفوذ ترین نهاد های اجتماعی در تاریخ با سلطه انحصاری در فرهنگ و آداب و رسوم جامعه.

حال آنکه، دین اسلام، و یا "ایدئولوژی" آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه ها را باید دین و یا ایدئولوژی ارباب - رعیتی، خواند. همچنانکه، الله خود را در اولین سوره کتاب مقدس قران، ارباب و مالک دو جهان(تفسیر: بود و نبود، هستی و نیستی، بهشت و جهنم) میخواند و بندگان خود را به کرنش و تسلیم و اطاعت در برابر خود فرا میخواند. این البته بیان واقعیت است. اولین سوره کتاب مقدس با آن آغاز میشود. از آنجا که ولی فقیه، جانشین الله بر روی زمین است ارباب و یا مالک بر سراسر کشور است. بهر نقطه ی کشور میتواند سفر کند و جائی نیست که باو تعلق نداشته باشد.  بیت رهبری به روایتی از دولت ایران وسیع تر است. حضرت ولایت خود را ارباب محسوب میکند و از رعیت های خود انتظار دارد سر تعظیم در برابر او فرود آورده و رسم و رسوم عبودیت را در نمازگزاری روزانه بر طبق احکام شرع آموخته و حد اقل 5 بار از صبح سحر گاهی تا غروب آفتاب تکرار کنند. همگان یکسان و برابر در  امت اسلام، همگان رعیت و مقلد. بآن دلیل که نه دارای استقلال فردی هستند و نه اراده ای آزاد. شریعت اسلام که مظهر آن حوزه های علمیه هستند، به انسان همچون کودکی مینگرند که همیشه نیازمند هدایت است و راهنمایی. اگر اربابان نباشند، نظم جامعه از هم می پاشد  

بنابراین، چندان دشوار نیست که بپذیریم که حکومت آخوندی برهبری ولایت فقیه، آخوند خامنه ای نمیتواند به فرودستان صرفنطر از مرتبه و منزلت و وطبقه اجتماعی، بگونه ای دیگر بنگرد، مگر، همچون، گوساله و گوسفند. چه اگر نخواهی گوساله و یا گوسفند باشی، همین بس که دهان بگشائی و ناله ای به اعتراض از درون برکشی. آنگاه، البته که بسلول انفرادی کشانده شوی، زیر بدترین شکنجه ها وادارت کنند، هرگز هوس آدمیت و انسان بودن، بمشاعرت راه نیابد!

اگر وصف و داستانسرائی مهم نیست، تغییر و دگرگونسازی است که دارای اهمیت است، در اینصورت، انچه باید تعییر یابد و دگرگون گردد، برچیدن بساط حوزه های علمیه است. براندازی ساختار قدرت بدون برانداختن فرهنگ خرافه اندیشی، بدون برچیدن بساط حوزه های علمیه و یا کارخانه های تولید آخوند. و احتمالا، تبدیل آنها به خانمان برای بی خانمانها. تردید مدار که تعییر و دگرگونی با بر انداز ساختارقدرت آخوندی با نجام نمیرسد، اگر، همراه نباشد با برچیدن بساط حوزهها علمیه، بساطی بازمانده از سه قرن پیش از این. انقلاب زن زندگی آزادی زمانی عروس پیروزی را در آغوش میکشد که بساط حوزه های علمیه ازز بیخ و بن برکنده شوند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

  

۱۴۰۴ شهریور ۲۱, جمعه

سخن گفتن الله بزبان

ولی فقیه

آخوند خامنه ای!



 

سخنان اخیر حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، در دیداربا رئیس جمهور، مسعود پزشکیان و هیات وزیران، قبل از هر چیز نشان داد، که حضرت ولایت در گریز از مسئولیت، چنان مهارت دارد، گوئی که او، نیز، پس از امام خمینی به چهارده معصوم پیوسته است. حتی، باید پیشتر هم رفت و گفت که حضرت ولایت، پس از یک غیبت نسبتا طولانی، سخنانی ایراد کرد بیانگر جایگاهی فرا سوی معصومین، مصون از هر خطا و اشتباهی بلکه  از جایگاه استبداد مطلق دین و قدرت. یعنی که از جایگاه خدائی سخن میگفت. همچنانکه، حضرت ولایت خود بارها اعلام کرده است که الله، خداوند یکتا و یگانه از زبان او سخنان میگوید، بی دلیل نیست که گفتمان آخوند خامنه ای ، بیش از هر چیزنشان میدهد با چه علم و دانش بیکرانی  نسبت بجزئی ترین جنبه های  زندگی آدمی، درجامعه اشراف داشته و به همه گرفتاریها، مشکلات و موانع اقتصادی، تجاری، صنعتی مالی، معاملات در بازار و وضع تولید و توزیع، از جمله مشکل معیشت مردم وقوف کامل دارد و راه عبور از آنها را نیز، توضیح میدهد که چگونه میتوان برآنان غلبه نمود.

 درا آغاز سخنانش، حضرت ولایت، خاطر نشان ساخت که:

 انضباط بازار و رفع دغدغه مردم درباره افزایش بی ضابطه قیمت کالاها ، در زمینه ضرورت «غلبه فضای کار و تلاش و امید» بر «حالت نه جنگ نه صلح» ، تقویت تولید ، پیگیری تصمیمات تا حصول نتایج ، استفاده از فرصت موجود اجماع سازی برای انجام کارهای مهم ، حل مشکل مسکن ، پرهیز از اسراف به ویژه در دستگاه های دولتی و توجه مسئولان و اصحاب قلم و بیان به تبیین نقاط قوت حقیقی و امیدآفرین کشور و جامعه توصیه های مهمی بیان کردند.

این گفتمانی نیست معمولی و بازتابنده حقایقی در ارتباط بازندگی اجتماعی. این گفتمان ست آسمانی همچنانکه گفتمان کتاب مقدس قران مینمایاند، گفتمان حضرت ولایت، گفتمانی ست خدائی، چرا که میدان دیدگاهش چنان وسیع است که بزحمت میتوانی آن چیزی را بیابی پوشیده مانده از نگاههای پرنفوذ ش. آخوند خامنه ای، نگاهی که توانا به مشاهده واقعیتی ست در ماورا انچه بنظر واقعیت میاید. اینست که در برابر مدعوین یک چیز میگوید، از انچه ظاهرا واقعیست. در جلسات رسمی از آن چیزی سخن میراند که در ماورا نچه، واقعی بنظر میرسد. االته که دوروئی و دروغگوئی و وارونه سازی حقایق پدیده تازه ای نیست در فرهنگ آخوندی. مهارت و تبحر در دو روئی و اغراق گوئی از مهمترین ابزار حرفه آخوندیست.

البته که حضرت ولایت، همچون طبیبی ماهر و مجرب برای برون رفت رژیم از حفره تاریکی که نظام در آن گرفتار شده است، راه های برون رفت از آنرا هم ارائه میدهد، مثل ضرورت امتناع، از بیان حقیقت و یا بزبان حضرت ولایت، پرهیز از روایت ضعف و ناتوانی چنانکه گوئی، هرگز کسی توانسته است، از ضعف و ناتوانیهای نهفته در نهاد نظام ولایت، سخنی بزبان آورد، زندگی بر او حرام و سراسر تلخ میگردید. چنانکه گوئی سر هزاران جوان دانا و فرهیخته را باتهام گشودن دهان به بیان ضعف و ناتوانی، ندانم کاری و نادانی، خشونت و بیرحمی، به طناب دار آویخته نشده اند. آیا کسی میتوانست و یا هنوزمیتواند  از کشیدن زنان باسارت و کشتار جوانان، دختران و پسران پرشور، همچون ندا اقا سلطان و مهسا امینی، کشتار جونان در 96 و 98 و 401 معماران جامعه ای نوین و سراسر شاد و پر از قدرت  ساختن و اندیشیدن و یافتن راههای نو، در رفع ابتدائی ترین نیازهای مادی و زیستن در رفاه و آسایش.

اما، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای در گفتمان خود به نکات دیگری هم در تداوم مقاومت در برابر دشمن ایراد نمود، از جمله،  روحیه ی  قوی، نقشه دشمن را که بر اساس تحمیل حالت نه جنگ نه صلح طراحی شده است خنثی نما ید و در عرصه اقتصادی، نیز حضرت ولایت اقدامات جدی تری لازم و ضروری دانست. برای مشکلامعیشتی، مثل ثابت نگاهداشته ده قلم از ضروریات معیشتی.

انچه گفتمان حضرت ولایت را بگفتمان خدائی تبدیل میکند آنست که حضور گوینده در غیبت است. بدرستی روشن نیست که نقش گوینده این بیانات چیست؟ آیا از مسند قدرت سخن میگوید فرمان میدهد و اجرای انرا طلب میکند؟ اگر دستورات، فرامین، نصایج و پند و اندرزهای او باجرا در نیایند، چه اتفاقی خواهد افتاد، تاکنون، نه در این شرایط خاص بلکه بیش از 46 سال است که بر فراز منبر قدرت از این نوع خطبه ها بسیار خوانده است. اما، هیچگاه چیزی از محلش تکان نخورده است. درست است که منبر روضه و موعظه به منبر خطبه و قدرت تبدیل شده است، با این وجود بیش از 46 سال است که امامهای جمعه بر فراز منبرهای قدرت، چه خطبه ها در باره پیروزی دین اسلام بر شیطان بزرگ که نخواندند. خطبه هائی که اگر زمانی  ساده دلان و ساده اندیشان را میفریفت، بعداز تقریبا نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، دیگر حتی ساده دلان و ساده باوران هم بسادگی به گفتمان مقدس آخوندی گوش فرا نمیدهد.

تردید نیاید داشت که صد ها سیاستمدار و متخصص تکنولوژی هسته ای، دست یابی به تکنولوژی هستی را پروژه ای زائد و بیهوده توصیف کرده اند. اگرچه دست یافتن به تکنولوژی هسته ای، در شرایط  عادی، دارای هزینه ای هنگفت است. حال، اگر بخواهی پروژه دست یابی به تکنولوژی هسته را بر خلاف قوانین بین المللی و در شرایط مخفیانه ادامه بدهی، انگاه متوجه شوی که بچه هزینه هنگفتی نیاز است تا بتوانی بغنی سازی ادامه دهی. گفته میشود که حکومت آخوندی تا کنون بیش از 2 میلیارد دلار صرف تاسیسات هسته ای کرده است، تاسیساتی که بخش عظیمی از آن، بدست اسرائیلها، هم اکنون بویرانه ای تبدیل گردیده است. آنگاه، حضرت ولایت در خطبه اخیرش از شکست دشمنی خرد و حقیر سخن میگوید. معلوم است که آخوند خامنه ای قصد آن ندارد که از وارونه سازی حقایق دست بکشد. نظام، کنترل آسمان کشوررا در جنگ 12 روزه به اسرائیلیها باخته است و هم اکنون هیچ هواپیمائی بدون اجازه از نیروهای اسرائیلی نمیتواند بر فراز کشور ما پرواز کند.

 افزوده براین، حضرت ولایت میلیاردها دلار، نیز صرف ایجاد و سازماندهی نیروهای نیابتی نمود، در چندین کشور منطقه، مثل سوریه و یمن و عراق و لبنان، همه در خدمت نابودی کشوراسرائیل، بقیمت گسترش و عمیق شدن فقر و کرسنکی و انتشار نکبت مردم. در نتیجه، گفتمان حضرت ولایت، قبل از انکه از حقیقتی سخن بگوید و یا با خبر صلح و دوستی و امید و وشادی را در بخش برزگی از جهان بر انگیزد. تا این لحظه بنظر میرسد که نظام ولایت قصد آن دارد که به خصومتها، تصادها و دشمنی ادمه دهد. شاید بآن امید که اگر آخر زمان را باراده خود پدید آورد، خود زنده ماند. البته این در حالی ست که حضرت ولایت خواسته و یا ناخواسته از شرایطی سخن میراند که بحرانی ست. چنانکه فرمان ثابت نگاهداشتن ده قلم از ضروریترین نیازهای معیشتی را صادر نمود. پروژه ای که متخصصین آنرا نسخه ای از برنامه جیره بندی کالاهای ضروری در زمان جنگ و قحطی و مصیبت های آسمانی بکار گرفته میشود که مبادا کسی گرسنه بماند.

اما، سخنانی که حضرت ولایت، در دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران، ایراد نمود سخت بسیار کوشید که بار دیگر واقعیت وضع بحرانی در همه عرصه های اقتصادی از بانکداری گرفته تا تولید و توزیع وکمبود برق وآب را وارونه نموده، گویی که مشکلی ست که در همین چند روزه برطرف خواهد شد. این البته گفتمانیست که حضرت ولایت برای روحیه بخشیدن بجامعه و بیان نقاط  مثبت و انرژی زا بکار میگیرد برای فعال سازی نیروهای اجتماعی. حال آنکه در واقع، اجتناب از بیان حقایق، حقه ای ست برای  پوشاندن شکست شرم آور نظام در جنگ دوازده روزه با اسرائیل.

در کل، گفتمان حضرت ولایت، سراسر عبارت  است از ارائه انواع واقسام درسها و راهها و تکنیکهای گوناگون، همه تلویحا در خدمت شگفت سازی مدعوین. اما، واقعیت آنست که تا کنون هیچیک از سخنان حضرت ولایت هرگز از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. چون نسخه پیچیدنهای مکرر و وخیم تر شدن وضع زندگی اکثریت جامعه، چیزی جز بیزاری و انزجار از آخوند کوته اندیش، چیزی دیگری ببار نی آورد. که خود، امیدوارنه، زمینه ای را بوجود اورد برای کاهش نقش دین در جامعه و سر انجام خصوصی ساختنش بعنوان یک باور وعقیده ای شخصی، حقی نهفته در نهاد انسانی. این بدان معناست که فروپاشی حکومت آخوندی، آغاز فصل انساندوستی ست و برابر و برادیری در برابر قانون و هموارسازی زمینه برای رشد و شکوفائی جنبش زن زنگی آزادی.

                                فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۴ شهریور ۱۴, جمعه

 

شهادت ولایت:

کنشی ناگزیر نه گزینشی!




اکنون، پس از گذشت نیم قرن چهره زشت حکومت اسلامی برهبری آخوند خامنه ای، در سراسر جهان، بویژه، در نزد قدرتها بزرگ، حتی، چین و روسیه هم آشکار گشته است. آنها نیز پی برده اند که حکومت آسلامی، حکومت فریب است و فریبکاری، درغگویی و حقه بازی. حکومتی ست که کوچکترین ارزشی برای قواعد و قوانین بین المللی قائل نیست و بهر بهانه ای از تن دادن بآنها خود داری کرده و میکند. حکومت اسلامی با گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا، ظهور خود را بر صحنه جهان اعلام کرد و درگیری و ستیز با غرب را در خارج و سرکوب و زندان و شکنجه و اعدامهای جمعی را در داخل ادامه داد.

بیش از 30 سال است که حکومت اسلامی، جامعه جهانی را در باره غنی سازی هسته ای فریفته است. نتیجه اش را هم در جنگ 12 روزه  مشاهده کردند. شکستی عظیم، افزوده بر تخریب و ویرانی بسیاری از تاسیسات و کارخانجات نظامی، نیز، از دست دادن هرگونه اقتداری بر اسمان کشور که خود، تنها بخش کوچکی ست از آنچه در آن جنگ 12 روزه تخریب و ویران شده است. تا کنون تخمینی هم از آنچه ویران شده است، هنوز اعلام نکرده اند. چه انتظار بیهوده ای؟ نظام نه تنها هنوز شکست در جنگ 12 روزه را نپذیرفته بلکه خود را پیروزمند آن جنگ هم میخواند. شاید بآن دلیل که در دو ساعت آغاز جنگ، نظام بیش از 30 تن از فرماندهان نظامی خود را از دست داده است. اما، آن فرماندهان کشته نشده بلکه به "شهادت" رسیده اند. که در کیش اسلام، خود پیروزی خوانده میشود. حضرت ولایت، زمانیکه از خفا موقتا خارج شده بود در سخنان کوتاهی که در حسینیه خود ایراد کرد گفت که نیروهای اسلام اسرائیل را زیر پای خود "له" کردند. البته نگفت چگونه، چنانکه، گویی آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.

بنظر میرسد، آخوندهای مقدس، قصد آن ندارند که از تجربه بیاموزند. گویا، آماده میشوند که بار دیگر فعالیتهای هسته ای را از سر بگیرند و حتی آماده اند که بمیدان جنگ باز گردند، اینبار، با اسلحه ای ناشناخته و بسیار مرگبار. اما، قبل از آنکه حکومت آخوندی وارد میدان جنگ بشود، وقت زیادی در پیش روی ندارد، فقط نزدیک به سه هفته برای پاسخگوئی به خواسته های کشورهای اروپائی باقی مانده است. چه، عدم توافق با خواسته های کشورهای اروپائی، نظام آخوندی، تحت تحریمات فراگیر جهانی (مکانیسم ماشه) قرار میگیرد و هیچگونه مبادله و یا معامله ای با نظام برقرار نگردد، باستثنای دارو و عذا، نه کالائی میتواند وارد و یا خارج از کشور گردد. شرایطی سخت و هولناک در انتظار مردم ایران است.

اصرا بر امری پوچ و بیهوده، غنی سازی هسته ای، گویی که در فقه ولی فقیه، آخوند خامنه ای، وظیفه ایست مقدس. با کفر و کافر میجنگند، مذاکره نمیکنند. البته که حضرت ولایت، دینی می اندیشد و دینی هم عمل میکند. حضرت ولایت خود را مدیون و متعهد بدین اسلام میداند و اصل جهاد و شهادت. این بدان معناست که حضرت ولایت سیاست را در تبعیت از اصل و اصول دین بکار میگیرد.در نزد ولایتمداران، نابودی اسرائیل یک وظیفه مقدس الهی ست.

درست، حضرت ولایت بوظیفه دینی خود عمل میکند. اما، به هزینه کی و چگونه؟امروزه کسی با دست خالی بمیدان جنگ نمیرود.  هزینه این لشگر کشی را اکثریت مردم با زندگی در فقر و نکبت میپردازند. درد و رنج  ذلت و خواری ناشی از تحریمات را مردم باید تحمل کنند و دهان هرگز بنفی و شکایت نگشایند. اگرچه، هر بار که دهان باعتراض گشودند با قهر و خشونت، در نهایت بیرحمی بسته شد. واقعیت آنست که تاب و توان تحمل درد و رنج انباشته شده هم، روزی بسر میرسد و بآن چیزی دست میزنند که نباید میزدند، قیام باعتراض و بنفی و بر افراشتن پرچم جنبش زن زندگی آزادی.

 فعال کردن مکانیسم ماشه، ممکن است آن تاثیری که انتظار میرود نداشته باشد. چرا که خکومت آخوندی دیر زمانی ست که تحریمات را تجربه کرده است. راههای بسیاری را یافته اند برای دور زدن تحریمات و دست یافتن بکالاهای تحریم شده، تجربیاتی بسیاری آموخته اند. اگر چه، در بهترین شرایط، کمتر کشوری با رغبت به بده و بستان، معامله و یا مذاکره ای با حکومت اسلامی تن میدهند، در اکثر مواقع هم میستاندند، بقیمت بس بسیار ارزان. اما، نظام با هزاران مانع روبرو میشود برای دریافت ارزش آنچه که ارائه داده اند. نظام، هنوز، نتوانسته است به هفت میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت به کره جنوبی، دست یابد، مبلغی که هماکنون، پس از گذشت دو سال ونیم، به 6 میلیارد دلار کاهش یافته است. حال، بنظر میرسد، نظام راهی را باید بر گزینند که زمانی، آخوندها بر فراز منبر قدرت بروضه میخواندند، روضه جهاد و شهادت تا اشک از چشم عزاداران جاری نمایند و دل انان را برای شهادت امام حسین و طفلان معصوم بدرد اورند و بسوزانند و سخت کباب کنند، چنانکه بخود زنی بپردازند و موی خویشتن برکنند. اما، روضه خوانی در شرایط کنونی معلوم نیست چندان موثر افتد. چرا که زشتی چهره آخوندها، بسیاری را از گرامی داشت مقدسات رانده است.

 آری، راهی که بر روی نظام گشوده مانده است، راهی نیست مگر راه جهاد و شهادت، راهی که کسی نمیتواند حدس بزند که بکجا رسد و چگونه خاتمه خواهد یافت. بسیاری از تحلیگران بر آنند که وقوع جنگ دوم، بین اسرائیل و حکومت آخوندی قطعی ست، منتها در چه زمانی کسی نمیداند. چه بسا، قبل از انکه جنگی در گیرد نظام شربت شهادت را نوشیده باشد.چرا که هروز نشانه های بیشتری بچشم میخورد، دال بر این واقعیت که هم اکنون، نظام در حال فروپاشی است. لغو کنسرت همایون شجریان خود شاهدی است بر فروپاشی نظام، هر چند بتدریج و اندک اندک. چرا که خبر از ندانم کاری، بحث و اختلاف و خصومت و تصاد در درون نظام ، به بیرون درز میکند.

 البته که چه شاهدی بهتر از غیبت آخوندی با اقتداری مطلق و اراده ای الهی، همچون، آخوند خامنه ای، جایگاهش بر راس جامعه که بر هرچه بود و نبود، بویژه در سیاست و بازی قدرت، مستقیما نظارت میکرد، نمیتواند در گردش و بقای نظام و بر کیفیت روابط بین اجزا و بخشهای مختلف آن، عمیقا تاثیر گذار نباشد. با طولانی شدن غیبت آخوند بزرگ، آخوند خامنه ای، اختلافات بین گروه ها و گرایش های گوناگون رفته رفته تشدید شده و موجب گسترش فروپاشی نظام در سراسر جامعه میگردد.

هماکنون نظام  زمان زیادی برای تصمیمگیری ندارد. اگر، بخواهد از خطر تحریمات بجهد، باید دستها برافراشته و اعلام تسلیم نموده، هم در زمینه غنی سازی هسته ای و هم در زمینه های موشکی و پهباد سازی. در غیر اینصورت، باید براه امام حسین، همچنانکه زودتر اشاره شد براه جهاد و شهادت برود، با این تقاوت که امام حسین فقط زندگی 72 انسان دیگر را با تصمیم خود مبنی بر جنگ با خلیفه یزید، نابود ساخت. حال انکه آخوند خامنه ای سرنوشت و زندگی یک ملت 90 میلیونی را در معرض نابودی قرار میدهد. اگر جهاد وشهادت را برگزیند که روایات بسیاری هست مبنی بر بزدل بودن آخوند خامنه ای. باین دلیل بعید بنظر میرسد که آخوند خامنه ای راه حسین را بر گزیند. ممکن است در نهایت مهم نباشد که آخوند خامنه ای چه تصمیمی اتخاذ میکند. ترسم شهادت سرنوشتی ست ناگزیر، سرنوشتی که در صورت جنگ گریزی از آن نیست.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com