۱۴۰۴ شهریور ۳, دوشنبه

 

 

لا الله الا الله،

شعاری دینی یا سیاسی؟


 

شعار لا الله الا الله، همچنانکه بدان در مقالات دیگر اشاره شده است، فرا خوانی ست به سوی "تسلیم" و "اطاعت."  بهمین دلیل باید آنرا سریشمی دانست که فرمانروا، فرماندهان و فرمانبران را بهم می چسباند. چون خصیصه مشترک میان آنان تسلیم است و اطاعت به موجودی بدرستی روشن نیست زمینی ست و یا آسمانی. نه زمینی ست و نه میرنده. آما، سخن میگوید مثل زمینیان و بزبان میرندگان، یعنی عربی زبانان. یعنی که این شعار دارای نیروی ساماندهی ست، اجزای یک نظام مرتبه ای را بهم پیوند میدهد و بین بالا و پایین و میانه، همبستگی بوجود میآورد. این شعار را در اصل، محمد، شبانی جوان از بادیه نشین ها و قبایل تازیان و یا بزبان امروزی "اعراب " با خود آورده بود که سران قریش را به تسلیم وا دارد که از پرستش بت های بزرگ کعبه دست بشویند، یعنی از دنیوی و مادی، از دروغ دوری بجویند و به حقیقت به پیوندند که لا الله الا الله، نیست خدایی مگر خدا.  اما، چون شاهد این حقیقت فقط خود او بود و خود را رسول الله میدانست بجز انگشت شماری از جمله همسرش خدیجه و بروایت سنی ها ابوبکر و علی بوده اند که روایت محمد را پذیرفتند، که او برگزیده الله است.  سیزده سال فراخوان او کسی را بخود جلب نکرد. سران قبیله سعی کردند او را انصراف دهند. با این وجود او نه به طمع افتاد و نه به وسوسه، مگر یکبار که فریب شیطان را خورده و سخن او را با الله یکی گرفته بود. هراس از دشمنانی که قصد جان او را داشتند، محمد را وا داشت که  به مدینه بگریزد

  زمانیکه به مدینه رسید، پیامبر اسلام درمانده بود و فرو دست. فراخوان او در مدینه نه به تسلیم و اطاعت، بلکه به غارت کاروان قریشی ها در بدر آغاز گردید. دست محمد به کاروان قریشی ها نرسید. چرا که ابو سفیان از نقشه محمد اطلاع یافته مسیر کاروان را تغییر داد و از قریشها خواسته بود که برای حفاظت اموال خود و گوشمالی محمد لشگر بزرگی را به بدر گسیل بدارند. محمد وقتی فهمید که نه با کاروان بلکه با لشگر بزرگ قریشی هاست که باید روبرو شود، سخت هراسناک شد و دست از دامن الله بر نمیداشت تا اینکه الله او را خاطر جمع نمود که بامدادش خواهد رسید

 محمد درمادندگان و فرو دستان را بگرد خود  جمع  آورد. و به بستن راه بر قریشی ها که از شام به مکه باز میگشند و ثروت قابل ملاحظه ای را همراه داشتند، ترغیب نمود و به آنها گفت که الله فرموده است که غنیمت به غنیمتگیران تعلق دارد. لشگر محمد، لشگر فرو دستان هم اموال قریشیان را به غارت بردند و هم آنها را باسارت در آوردند. هر اسیری را به خانواده اش تحویل میدادند در برابر تحویل 4000 درهم وگرنه شمشیر بر گردن اسیر فرود میآمد. اما، پیروزی میسر نبود اگر امداد الله نبود. چه روایت تاریخی حاکی از آن است که محمد به الله هشدار میدهد که اگر در این جنگ پیروز نشویم دیگر کسی به بکتایی و یگانگی او باور نخواهد کرد و از تسلیم و اطاعت به امیال و اراده او سر باز خواهند زد.           

 محمد در بدر نتوانست کاروان قریشی ها را بغارت بگیرد، چون رهبر کاروان ابوسفیان از نقشه محمد اطلاع خبردار شده و به قریشی ها هشدار میدهد که چنانچه ثروت خود را میخواهند حفظ کنند باید با محمد دو بار روبرو شوند و خود از بیراهه راهی مکه گردید. اما شکست لشگر قریشی ها بسی بسیار غنائم بجای گذاشت، از جمله صدها شتر و زره و ابزار جنگی که در میان درماندگان و فرو دستان مدینه تقسیم شد. غنایم جنگی سبب شد که محمد نه تنها از فقر نجات یابد بلکه اعتبار و احترامی بسزا نیز بدست آورد. از آن پس نیز منزلت کسانی که خود را از سربازان رسول الله میخواند، به آسمانها صعود کردند و سبب آن گردید که به فرا خوان او تن داده و خود را به الله تسلیم و از او اطاعت کنند که تنها اوست و بجز او هیچکس دیگری هم نیست. حالا همه پذیرفته بودند که این لشگر امدادی الله بود که لشگر قریشی ها را شکست داده بود. که الله هرچه بخواهد میتواند. در واقع این خواست الله بود که جنگ بدر را براه انداخته بود. محمد از آن هراس داشت که شکست بخورد و پاک بی اعتبار گردد. اما خدا به گفته خود عمل کرده بود و به محمد اطمینان بخشیده بود که او رسول اوست و باید فراخوان تسلیم و اطاعت به الله را گسترش دهد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر