۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

 

جامعه اسلامی

به پایان خط نزدیک میشود!


 

ما نه در یک جامعه ابتدائی و یا فنودالی زندگی میکنیم و نه دریک جامعه سرمایه داری، سوسیالیستی، و یا کمونیستی، برحسب فهم فیلسوف انقلابی قرن 19 در اروپا، کارل مارکس. واقعیت آنست که ما در یک جامعه دینی-اسلامی زندگی میکنیم. نه تنها دینمداران، آیت الله ها، فقها، حجت الاسلامها و مراجع تقلید برخاسته و پرورش یافته در حوزه های علمیه، بعنوان یک قشر ممتاز، برما حکومت میکنند، بلکه قواعد و مقررات شریعت اسلامی را هم بر تمامی روابط اجتماعی حاکم ساخته اند.

 مثلا، هیچ کس نمیتواند بدون رعایت مقررات شریعت، مرتکب کنشی گردد، از جمله حجاب زنان آنگونه که شریعت اسلام مقرر داشته است، در غیر اینصورت زنان مجاز و مختار بظهور در انظار عموم نیستند. در جامعه اسلامی، بین زن ومرد فاصله بسیارست، یکی مالک است و قدرتمئد و صاحب شان و منزلت اجتماعی، دیگری حقیراست و فرمانبر و خدمتگزار مرد، خصوصیاتی فیزیکی، چنانکه گویی نهفته در طبیعت و یا نهاد مردان و زنان. حال بر حسب یک قاعده شرعی دیگر مبنی بر ممنوعیت بر تولید و مصرف مشروبات شادی آور. افزوده براین، زنان و مردان نمیتوانند بدون در نظر گرفتن قواعد شریعت، با یکدیگر ارتباط بر فرارنمایند. حتی در عرصه اقتصادی، معامله ای، عقد قراردادی و یا تولید و فروش کالایی باید در چارچوب شریعت واقع شود، مقرراتی که ماموران انتظامی، قضایی و یا هر دو ناظر بر اطاعت عموم از آن در رفتار و کردار و گفتار در خارج از عرصه خصوصی هستند.

بعبارت دیگر، وقتی میگوئیم که ما در یک جامعه اسلامی زندگی میکنیم، منظور آن است که احکام شریعت بر تمامیت روابط اجتماعی سلطه افکنده است. باین معنا، که سلطه و سیطره دین، به آموزش احکام عبادی و مراسم دینی بمناسبتهای مختلف، ختم نمیشود و تمامی روابط اجتماعی را به تبعیت از احکام شریعت در میآورد، از جمله رواط تولیدی، بویژه، دینی که  نه بر منبر روضه و موعظه که بر فراز منبر قدرت و خطبه جلوس میابد. در قاموس مارکسیسم، جامعه اسلامی، واژه بیگانه ایست. مالکیت بر ابزار تولید است که زیربنا و روبنای جامعه را در تبعیت از خود در میاورد، کم و بیش مستقل از زمان. چون پاسخ به نیازهای مادی، اگر بر آورده نشود، بقای بشر سوال برانگیز گردد. اما، از آنجا که در جامعه اسلامی به کنش سودبری حتی ممکن است بحقارت بنگرند، در جامعه سرمایه داری، نقش سودبری محوریست. بدون سودبری همه چیز تعطیل میشود. حال انکه در جامعه اسلامی، سودبری، ظاهرا،  فعل چندان مثبتی دیده نمیشود اگر منفی نینگارند. در جامعه اسلامی، تعهد و وفا داری، تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت است که ارزشمند شمرده میشوند.

پس از 47 سال حکومت دین "اسلام ناب محمدی،" کشتار و نابودی مخالفین، وسلطه بر تمامی عرصه های جامعه، از جمله، عرصه مالکیت.

حال این سوال مطرح میشود که آخوندهای پرورده شده در دامن حوزه های علمیه بنا گردیده بر ستونهای تقدس و تقوا، آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم، آنها که خود را روحانی و علمدار ارزشهای دین اسلام "ناب محمدی" میخوانند و خویشتن را نماد عبودیت و بندگی می پندارند، آیا همچنان میتوانند روضه معصومیت و مظلومیت امامان را بخوانند؟ آیا مردم همچنان پذیرای دوررویی  آخوندها هستند؟ آیا، اخوندهای حاکم، اعتبار و احترامی برای امامان  معصوم و مظلوم، بجا گذارده اند، وقتی ناله های برآمده از سرکوب زنان و ببند کشیدن زندگی و آزادی را با ضرب و شتم با گلوله های آتشین، پاسخ میدهند؟ آیا آخوندهای مقدس خطبه گو، هنوز میتوانند در باره معانی و مفاهیم عاشورا و قیام امام حسین علیه خلیفه یزید و بیرحمی ها و قساوتهای وی داد سخن دهند و لعنت و نفرین نثار یزید کنند؟ که آب را بر روی امام شیعیان و یارانش بسته و آنگاه تشنه لبان آنها را بحاک و خون کشاندند؟

آیا، آخوند های حاکم هنوز میتوانند یزید و معاویه  را محکوم و مردم را به تبعیت و پیروی از امام دعوت نمایند؟ در حالیکه چکیدن خون را از آستین مقدس آخوند مشاهده میکنند. آیا، آخوندهای حاکم میتوانند بر علیه ظلم و ستم، داد سخن بدهند و مردم را بمقاومت بر علیه زور و تبعیض فراخوانند؟ در حالیکه خود و همقطارانشان به چپاولگری و رانتخواری شهرت یافته اند؟ آیا آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم میتوانند ادعا کنند که اسلام دین انسان است و انسان خواهی، که اسلام، دین مسالمت است و صلح و دوستی، در حالیکه بر فراز منبر قدرت و خطبه، لوله تفنگی را در مشت خود میفشرند؟

امامان جمعه، از بشر دوستانی هستند که هر حیوان درنده ای، در برابر درندگی و سبعیت  آخوندی، شرم بر جبینش مینشیند. چرا که درنده ترین حیوانات بیش از یک انسان نمیتواند همزمان بدندان بکشد و شکمش هم که سیر بشود راهش را میگیرد و میرود. ولی آخوند، از زماینکه بر منبر قدرت صعود کرده است، نشانداده است که چه درنده خون آشامی ست. بر خلاف حیوانات درنده که یک موجود زنده را بدندان میکشند، آخوند سیری ناپذیر، بخون یک ، دو و یا ده قانع نیست. پس از کشتارهای سنند ج و دیگر نقاط کشور در آغاز دوران کسب قدرت، حکومت آخوندی کشتار زندانیان سیاسی را در 67 با قتل عام بیش از 4500 زندانی  در کمتر از سه ماه  باوج خود رساند.

 آری، آخوندهای مقدس باید از آنروز هراس داشته باشند که مردم بر فراز منبر خطبه و روضه، بجای مشاهده نماد زهد و تقوا، جلادی را نظاره کنند با شمشیری آغشته بخون. که همه شواهد حاکی از آن است که آنروز در حال فرارسیدن است.اما، حاکمیت دین مشروعیت خود را تنها بسبب بکارگیری ابزار قهر و خشونت و بیرحمی از دست نمیدهد، بلحاظ پس روی و عقب ماندگی و فساد و رانت خواری و رشوه گیره در عرصه های بروکراسی دولتی و مالی و عقد قرارا دادها، تمامی جامعه را بقساد کشانده است

کمبود آب و برق، داستان ویرانی کشوری را رقم میزند با 2500 سال تمدن، یکی از آغازین تمدنها در تاریخ. بشری. معلوم است آخوندی که سالها زندگی خودر را صرف آموختن آیه ها واحادیث و روایات کرده است، مهارت مدیریت پروژه های گوناگون صنعتی و مهندسی را از لابلای دانش حوزوی بدست آورده است؟ سد سازیهای بی رویه، منحرف ساختن مسیر چندین رودخانه بزرگ جاری در خوزستان، شور شدن آب بزرگترین رودخانه کشور، رود کارون که در حاشیه آن دها هزار زندگی میکردند، خشکاندن نخلستانها و تالاب ها از جمله هورالعظیم، و دریاچه رضائیه تبدیل زمینهای بارور به خشکزار، ویرانی سر زمین ایران، در کمتر از نیم قرن، بهر دلیلی، نمونه خوبی ست، از دستاوردهای حکومت آخوندی. ویرانی کشور یک شبه و یا یکساله بوقوع نمی پیوندد، این ویرانی بیش از چهار دهه است که ادامه دارد.

خروج از این گودال چندان کار ساده ای نیست، شرایط موجود، میتواند بعداز مرگ آخوند خامنه ای هم ادامه یابد.. معلوم است وقتی قشری از جامعه برای مدیریت جامعه به تدابیر و سیاستهایی رجوع میکنند که در پاسخ به مشگلات دوران بیابتگردی بشر شکل گرفته است. جای شیون وزاری دارد اگر سرزمینی را، مثل ایران وطن خود بدانی، کشوری که آغوش گشوده که در آن گام به زندگی اجتماعی نهاده به بلوع و شباب و جوانی و سپس بدوران پیری برسی.

با خروج شاه از کشور، چنین بنظر میرسید که فرمانروایی بیکانه  و غریبه کشور را ترک کرده است و فرمانروایی بر جایگاه وی نشیند جلوه مهر و محبت و فضل الهی، چنان آشنا گوئی که پدری مهربان است که جز خوبی و خلوص چیزی دیگری در آن نیابی. امام خمینی با صعود بر فراز منبر قدرت، از احکام شریعت، از کیش اسلام و ارزشهای والایی سخن میگفت که ملت نه تنها با آنها بیگانه نبودند بلکه بسی بسیار آشنا و احساس ارمش میکردند.

اما، کمتر کسی میتوانست بداند در آینده با پیاده سازی مقررات شریعت اسلامی به چه خواری و حقارتی تمامی جامعه باید تن بدهد. غاقل از آنکه وقتی احکام عبادی به احکام سیاسی تبدیل میشوند. احکامی که برضایت و خوشحال پذیرفته میشد. مثثل تسلیم و اطاعت و فرمانبر که در مراسم نمازگزار هم بزبان میآوریم و هم با حرکتها گوناگون از ایستادن تا بخاک افتادن، آنها را باجرا در میاوریم.. کمتر کسی میتوانست حدس بزند با پیاده سازی احکام شریعت اسلامی، جامعه چه تغییراتی را میپذیرد و روابط اجتماعی به جه شکلی در میآید.

بعبارت دیگر، رمز بقا وطول حکومت آخوندی را باید ناشی از بیگانگی اکثریت مردم با دین، نه بعنوان واسطه ای برای نزدیکی به خالق جهان و کسب آرامش روحی در این زندگی و در آمان بودن از آتش جهنم در آن.

اما، چندان زمانی بطور نییانجامید که آخوندهای قدرتمدار نشان دادند که حکومت شریعت یعنی چه. که بطور خلاصه میتوان گفت تبدیل احکام شریعت اسلامی و مراسم عبادی به قواعد و قوانین اجتماعی که تخلف از آنها موجب تنبیه و مجازات بر اساس شریعت اسلامی، همچون شلاق و قطع یک دست و پای سارق، سنگسار و قصاص. وای اگر کافر و یا منافق و یا مشرک شناخته شوی.

بخود خود روشن است که تا چه حدی مبارزه و براندازی حکومت آخوندی و یا حکوت اسلامی پیچیده و دشوار است. از یک طرف با ساختار قدرت روی در روی قرار گرفتی از طرف دیگر با ساختار دین. اگر، آخوند، بویژه آخوندی برنشسته بر جایگاه خدا بنام ولایت فقیه. تحت چنین شرایطی آیا میتوان آخوند را از منبر قدرت بزیر کشی، اما، دین همانجا، بر فراز منبر قدرت بجای خود باقی بماند؟

حال، چه میتوان کرد.

اگر، نخواهیم نیم قرن دیگر، اگر نه پنجاه و هفتی ها، نسلهایی که از پی آنها آمده و میایند تحت حکومت آخوندی زندگی خود را نگذارنند، باید از تقلید و تبعیت خود داری نمائیم و از تسلیم و اطاعت از اراده خدایی بخشنده و مهربان اما خشن و بیرحم و انتقامجو سرپیچی نمائیم. ، بیاموزیم که چگونه اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و در پی آن تقلید و تبعیت بدرون ما راه یافته است و زندگی انسانی و اجتماعی را ببند کشیده است؟

حال به پا خیزیم و آخوند را از فراز منبر قدرت بزیر بکشیم. بفرض که بچنین عملی هم فائق آئئم، چه چیز را تغییر داده ایم اگر هنوز خود و همه آنان که در براندازی شرکت میکنند، باورها و ارشهای دینی خود را مورد باز بینی و نگرشی دو باره قرار نداده ایم. بخود باید بعنوان یک موجود مستقل بنگریم، صرفنظر از جنسیت بر خلاف باورهای ابتدائی و تعصب انگیز نسبت به مرد و زن. آنگاه با دیدگاهی نو مرد و زن همدوش یکدیگر زندگی را تجربه و بجای رنج، از زندگی لذت ببرنیم در آزادی، رمز انسانیت و استقلال و توانائی دست یابی به مرزهایی جدید دانش و دانستنیها.

این بدان معناست که به تعهد به جنبش زن زندگی آزادی ادامه دهیم و پرچم آنرا بدست تنها کسی بدهیم که شایستگی آنرا داراست، شاهزاده رضا پهلوی.  

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر