۱۴۰۰ اسفند ۲۰, جمعه

مکر الله

و گسترش پدیده دین گریزی!


 

در آیه ای از قران، از مکر الله سخن رفته است که بتعبیر و تفسیر یکی از فقهای نوشنده شربت هلاکت، آخوند عبدالحسین دستغیب، مولف "گناهان کبیره،"عبارتست از یک نوع عقوبت و انتقام و مجازاتی که در مقابل عمل نهی شده از بنده سر میزند و از ارتکابب به فسق و فجور بدون هیچ ترس واهمه ای در ظاهر کامیاب میشود. حال آنکه در واقع دچار مکر الله شده، غرق در گناه و معصیت گردیده، غافل آز آنکه عقوبتی بس سخت و شدیدتر در آخرت در انتظارش است. در نتیجه بنده ای که از مکر الله خود را امن احساس کند مرتکب گناهی ازنوع گناهان کبیره و 


یا گناهی نابخشودنی شده است، برخلاف گناهان صغیره که برحمت الهی آمرزیده میشوند.

اما، هضم واژه مکر و نسبت دادن آن به الله، برای نگارنده قدری مشکل آمد و ناچار بفرهنگ لغات مراجعه شد. در میان معانی مشابه، مکر از جمله آمده بود بمعنای، حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر، یعنی که حیله و خدعه و فریبکاری...همه ابزاری در دست توانای الله، تا بتواند بنده ای را که با خیالی راحت و آسوده به هر آنچه که از آن نهی شده ای دست بزند و نداند که این دامی ست که الله برای فریب بنده خود گسترده است.


در اینجا، غرض آن نیست که باین سوال پاسخ دهیم که الله چگونه خدایی ست که مکار و فریبکارو حیله گر و دروغگوست. اما، انچه اینجا دارای اهمیت است آنست که مکر یک واژه قزآنی ست، نمیتواند در شکل بخشیدن به بینش آخوندی که بجای الله نشسته، نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا نکند و البته که در آن پس از 43 تخصص او بحد خدایی رسیده است چون کسی توجه مکر و حیله گری آخوند خامنه ای  نشود، شاید باندلیل که مثل بسیاری ار رفتارهای نا متعارف، عادی شده است.


ممکن است عنوان شود که این خامنه ای است که خود را امن از مکر الله احساس میکند و بهرچه که اراده کند میتواند دست بزند و دخالت کند با خیالی راحت بدون هیچ ترس و واهمه ای. این آخوند خامنه ای ست که مرتکب گناه کبیره شده است. پاسخ این است که آخوند خامنه ای مصون است از این گناه چون او خود جاننشین الله است، او خدای یکتا ویگانه است. او مکر را از الله آموخته است همچنانکه در تمامی امور اجتماعی، حکمرانی را از او آموخته است.

همین بس که بخطبه خوانی اخیر آخوند خامنه ای در حضور رئیس و اعصای مجلس خبرگان نظری اجمالی  بیافکنیم. درست است که آخوند خامنه ای از جایگاه ولایت فقیه سخن میگوید، یعنی از جایگاه الله، آنهم در نیمه شعبان، روزی که امام دوازدهم باین دنیا ورود مینماید و پس از زمانی کوتا تصمیم بغیبت میگیرد تا زمان بازگشت در قیامت. در غیبت امام عچ ولی فقیه ، وظیفه مند است حکوت امام را ادامه دهد تا آخرت.

 

در این خطبه خوانی چندین واژه کلیدی بکار گرفته شده است که بوی مکر ان در سراسر تاریخ خواهد پیچید. مثل قانون و انجام امور و تقسیم کار بر اساس مرزنیدی تعریف شده در قانون، که هریک از قوا بر اساس قانون مستقل از یکدیگر باید عمل یکنند، بویژه به مجلس خبرگان تاکید میکند که موظف اعمال قانون است در نظارت بر ولی فقیه کنونی و گزینش وی در آینده. که میتوانند مخابره این پیام باشد که او قصد دخالت در گزینش ولی فقیه آینده را در سر ندارد.

از وآژه های دیگری که بوی مکر از آ ن بر میخیزد، واژه ملی است و ملت و چندین ترکیب دیگر، مثل قدرت ملی، منافع ملی. البته، ولی فقیه آخوند خامنه ای، خاطر نشانن میکند که قدرت ملی بازوهای گوناگوننی دارد که باید بهمه آنان توجه داشت. ازجمله بازوهای

«علم و فناوری» و «تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری» جزو ارکان قوت ملی است و اگر آزاد فکری و پیشرفت فکری نباشد، علم و فناوری، راهگشا نیست

.

اگر بوی مکر هیچیک از سخنان آخوند خامنه ای هنوز بمشامت نرسیده باین جمله که آمد کمی

 دقیقتر بنگر تا بوی مکری که از ان برمیخیزد هوش و حواس را از سر بپراند. اگر هنوز از بوی گند مکر جانشین الله مست ومدهوش نگشته ای، چه خوب است این ترکیبات هم بانها بیافزئیم:


 اقتدار ملی،«اتحاد ملی، اعتماد ملی، امید عمومی، اعتماد به نفس ملی، حفظ ایمان ملی، مسئله معیشت عمومی و روان بودن و آسان بودن مسائل اجتماعی مرتبط با مردم» در افزایش قدرت ملی بسیار مهم است.


جالب آن است که حضرت ولایت فقیه، مفاهیم بالا را مشکلاتی میداند که زیرکانه تامین آنرا به همبستگی اجتماعی و به "اگر" موکول میکند که چنانچه در اینده بوقوع بپیوندد، نه فقری میماند، نه فقیری، نه قتل و جنایتی، نه دزدی و سرقتی، یا چپاول وغارتگری. اما، چه زمانی "اگر" سبز میشود، چندان قابل پیش بینی نیست.


در اینجا، مکر آخوند خامنه ای در آنچه بزبان میاورد نیست بلکه در آن چیزیست که بزبان نمیآورد. گویا اسلامی بودن این مفاهیم ناگهان دود شد و بهوا رفته اند. اگر قرار بود که آخوند خامنه ای حقایق را وارونه نکند و بآنها باور نداشته باشد، سعی در پوشاندن آنها نمیکرد و دچار مکر نمیگردید. اما، وقتی خدایی که مکر از خصائل بر جسته او است از بنده ای که خود را بمقام الله رسانده است جه انتظاری میتوان داشت؟


چرا در گفتار اخیرش، آخوند خامنه ای تقریبا واژه اسلام را حذف کرده است، ، تنها میتوان بقرائن و شواهد توسل جست، که خبر از ریزش دینگرایی میدهد و گسترش دین گریزی در جامعه، خبر از گسترش پدیده ای میدهد که بیش از هر پدیده دیگر حکومت ولایت فقیه را بفروپاشی تهدید میکند. اگر چه در خاتمه، آخوند خامنه ای تبیین مفاهیم عالی اسلامی را بهترین و موثرتین سلاح در جنگ نرم با شیاطین میداند، شیاطینی که با استفاده از رسانه ها اینترنتی به تخریب ذهن مردم میپردازند و یاس و نا امیدی را در جامعه ترویج میدهند.


این بدان معناست که نظام بخوبی میداند که مردم تا زمانیکه دین خود را از دینی که نظام براساس آن حکومت میکند و در بکار گیری آن در سرکوبشان از هیچ در یع نکند، جدا نسازند، بقای خود را تامینن میبیند. بدین دلیل حذف اسلام و آنچه اسلامی ست در گفتمان خامنه ای را باید بفال نیک گرفت و آنرا بیانگر نگرانی آخوند خامنه ای از گسترش پدیده دین گریزی دانست، تنها پدیده ای که حکومت دین را بزیر میکشد.


فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjjem@gmail.com

 

 

 

.

 

۱۴۰۰ اسفند ۱۸, چهارشنبه

 الله مرد است

!و مردانه میاندیشد

بمناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن



 

آنچه حکومت اسلامی را روزی با سرنوشت محتوم خود رو در روی خواهد ساخت، ستیز و مقاومت دایمی است و خیزش و جنبش پایان ناپذیر زنان.  چرا که آنچه زنان میخواهند سازگار نیست با احکام شریعت اسلامی. چرا  که خدای اسلام، الله، مرد است و مردانه میاندیشد. قوانینی که صادر کرده است در سوی حفظ و تداوم سلطه مرد است بر زن. خدای اسلام، زن را برای رضا و خشنودی مرد آفریده است. زن مستقل از مرد 

موجودیت ندارد و فاقد هستی ست.


الله، زن را از حق و حقوق انسانی محروم نموده، در خدمت مرد گمارده و به مالکیت مرد درآورده است. چون الله، زن را همچون گوهری نادر، زیبا و فریبنده خلق کرده است، بمرد امر نموده است که او را در درون پنهان و در بیرون نیز زیر حجاب مخفی نگاه دارد. مبادا که در معرض نگاه های شهوت آلود مردان قرار گیرد و یا مردان نا محرم را  شیفته خود ساخته، به انحراف کشانده و آنان را بسوی ارتکاب گناه و گناهکاری سوق دهد که لاجرم امنیت اخلاقی و روانی جامعه را مختل و سبب هرج و مرج گردد.


 این نگرش اسلامی که با حرکت جامعه بسوی تجدد، ضعیف گردیده بود با سلطه دین بر جامعه هرچه بیشتر تقویت یافته و در قوانین مدنی، جنائی و جزایی حکومت ولایت بازتاب یافت، همچون قانون سنگسار زن متهم به زنا که یکی از نا انسانی ترین مجازاتی ست که تا کنون بشر خلق کرده است. خون زن نیز چون از جنس خون مرد نیست، دارای دیه ایست نصف دیه ی مرد. شهادت دو زن نیز برابر است با شهادت یک مرد. در امور خانوادگی، از جمله ازدواج و طلاق، مرد چیره است و ممتاز. لیست محرومیت های حقوقی زن نسبت به مرد، البته که بسی بسیار طولانی تر از این است که میتوان در این نوشتار نقل کرد. اما، این حقیقت شفاف باید بیان گردد که انقیاد و اسارت زن در جامعه ما و جوامع مسلمانان، ریشه در شریعت اسلامی  و آموزش دینداران حرفه ای دارد، علما و فقها، مهم نیست که از نوع "امامتی" و یا خلافتی. نابرابری زن و مرد نه تنها در ذات اسلام بلکه در نهاد مذاهب بزرگ جهان، نیز، نهفته است.


ظهور حکومت ولایت در نزدیک به نیم قرن پیش از این همراه گردید با جنبش واپسگرایی و سنت پرستی، بلحاظ حق و حقوق انسانی. علما و فقها و اسلامیست های بنیادگرای حوزه ای و دانشگاهی ، اصرار بر آن دارند که نگاه اسلام به زن ملهم است از کتاب قرآن، کلام الله. بنا براین، مشروع است و معتبر و مطلق تا ابد.  اجرای آن ضامن امنیت اخلاقی است و روانی و مانع بروز هنجار شکنی.

برابری زن و مرد را اسلامیست ها پندارند که یک اختراع بشری ست. عقل و خرد بشر را در برابر عقل و خرد خدا ناقص و کوتاه میانگارند. اینست که علما و فقها به گذشته باز میگردند، به آن زمان اسطوره ای و افسانه ای، زمانیکه خدا زنده بود و پیامبرانی گسیل میداشت  که     مخلوق ش را هشدار دهند که آخر و عاقبتی هست و بهشت و جهنمی. مبادا که یاغی شده، تمرّد و سرپیچی کنند از احکام الهی.

علمای اعلم و فقهای عالم، نمیتوایند بپذیرند که بشر امروز همان نیست که در 1400 سال پیش از این میزیست، که شرایط و مناسبات و روابط اجتماعی در آنزمان بسیار متفاوت بوده است با آنچه امروز رایج است. تعجبی نتوان کرد که الگوهای خوبی و پاکدامنی، عفت و عفاف، بینایی و دانایی، عدل و انصاف همه وارداتی از گذشته اند. بعنوان مثال الگوی زن ایرانی، حضرت فاطمه فرزند پیامبر اسلام است که در تقلید و تبعیت از وی زن ایرانی باید کوشا باشد. بعبارت دیگر، از زن ایرانی نیز باید انتظار داشت که فرزندانی مافوق بشر مثل حسن و حسین بدنیا آورد.


اما زن ایرانی بآن سطح از آگاهی نائل گردیده است که بتواند محدود بودن وجود خویش را در برابر یک فرشته الهی، همچون حضرت فاطمه زهرا، به سادگی در یابد. زن ایرانی نمیتواند از کسی تقلید و تبعیت کند که مثل آن شدن هرگز نتواند. شاید اگر زن ایرانی در آنزمان میزیست او نیز در برابر منزلت و جایگاه خوار و پستی که نظام اسلامی برایش فراهم آورده است، تسلیم شده، اطاعت نموده و دست به ستیز و مقاومت نمیزد. اعتراض و مقاومت زنان در برابر بی عدالتی و نابرابری یک پدیده اجتماعی ست که تعلق بدوران مدرن دارد نه  به دوران بدویت بشری.


ممکن است که عنوان شود که نتوان نظامی را که در پی دستیابی به فن آوری انرژی

 هسته ای و تکنولوژی و فن آوری های علمی است، واپسگرا و شیفته بازگشت بگذشته خواند. شکی نیست که حکومت اسلامی در بکار گیری در ابزار و وسایل مدرن که در خدمت زندگی مادی و کسب و تداوم قدرت موثرند، هرگز امتناعی از خود بروز ندهند. تلویزیون و سینما و تاتر بد و زشت بودند و پلید و حرام در آنزمان که تحت تسلط و کنترل رژیم شاهی بودند. دیندار حرفه ای از برق و تلفن  موبایل، از کامپیوتر و یخچال استفاده میکند. سوار مرسد س  بنز هم میشود. توپ و تانک و موشک و بمب های مخرب نیز میسازد و با تکیه بر آنها وارد میدان جنگ میشود. بدین لحاظ نیست که دیندار حرفه ای از تجدد و مدرنیزم میهراسد. بلکه شناسائی خود فرمانی و خود آئینی، استقلال و آزادی انسان - نهفته در آرمان مدرنیزم- است که دیندار حرفه ای را هراسان ساخته است. برابری زن با مرد و آزادی آنها بر اساس منشور حقوق بشر است که ساختار نظام اسلامی را متزلزل میسازد.


زنان ایرانی تاکنون تسلیم اراده  نمایندگان ذات الهی و یا  آیت الله ها و حجت الاسلام ها و فقها و علما، نشده اند  و سر تعظیم و اطاعت در برابرشان فرو نیاورده اند و نخواهند آورد. آزادسازی جامعه بسته بآزادی زن. با آزادی زن است که مرد نیز آزاد شود. و گرنه مرد به اسارت و بندگی تن دهد و سر تسلیم و اطاعت فرو آورد بی آنکه خود بدان آگاهی داشته باشد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogsopt.com

 fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ اسفند ۱۳, جمعه

:آخوند خامنه ای

تمدن غرب،

مظهر جاهلیت مدرن!


                                                              

 در ماجرای تجاوز روسیه برهبری ولادیمیر پوتین، آخوند خامنه ای، ولی فقیه، صریحا به حمایت از متحد کافر و خداناشناس روسیه، جاسوس سابق کی جی. بی، میپردازد، امریکا را سرزش و محکوم نموده، اعلام میکند که امریکا اوکراین را باین نقطه کشاند. شاید در پاسخ باین مجیزگویی، 

ولی فقیه انتظار دارد که پوتین نیز او را با مصاف با غرب حمایت متقابل بنماید.

 

این موضعگیری، البته که یک موضع سیاسی ست و موضوعی ست که مورد توجه تحلیگران سیاسی ست. چه، نقشی که دین در این موضعگیری باز میکند، بدان چندان توجهی نمیشود. حال آنکه از زبان یک آخوند با عبا و عمامه ای تاج نما بر فراز سر بیان میگردد، از زبان دین. آخوند خامنه ای در آمیختن این دو عرصه، دین و قدرت، بچنان مهارتی دست یافته است که کمتر کسی در یابد که او از زبان دین است که سخن میگوید و یا از زبان قدرت و سیاست. این ابهام، نهفته در سخنان "رهبر معظم انقلاب،" کمتر مورد سوال قرار میگیرد. چه در آنصورت معلوم میشود گفتمانی که دین و قدرت را در هم میامیزد، گفتمانی ستکه در ذات آن فریب و ریا کاری نهفته شده 

است، گفتمانی که بیش از 43 سال گفمان بلا مننازع در جامعه مقدس اسلامی است.

آخوند خامنه ای اخیرترین خطبه اش را، خطبه ای که در آن بجای آنکه تجاوز پوتین را بیک کشور


 مستقل محکوم نماید، به محکوم ساختن تمدن غرب میپردازد، بمناسبت عید "مبعث،" روزیکه، الله، خداوند یکتا و یگانه  محمد بن عبداله را به پیامبری بر میگزیند، آغاز میکند و اظهار میدارد که بعثت، هدیه اسلام است به بشریت. زیرا که بشر را به "تفکر و عقلانیت" و " تزکیه و مفاهیم آخلاقی" در مقابله با "جاهلیت،" فرا میخواند. که ما هماکنون در دوران جاهلیت بسر میبریم، منتها "جاهلیت مدرن" که مظهر آن "تمدن غربی" ست. وی میافزاید:


حرص و طمع، پول، تبعیض، استفاده از علم و فناوری برای کشتار انسانها، غارت کشورهای ضعیف، و ابتذال شدید اخلاقی و هرج و مرج جنسی، شاخص‌ها و پایه‌های اصلی تمدن غربی است که در واقع شکل مدرن شده همان جاهلیت پیش از اسلام است.

در اینجا نیز چندان روشن نیست که آخوند خامنه ای از دین سخن میگوید و یا از قدرت؟ اما با


 اطمینان میتوان گفت که او میخواهد نشان دهد تضاد و خصومت او با دنیای غرب دینی ست و غرب را بلحاظ عدم فضیلتهای اخلاقی و بر اساس رفتار زشت و شیطانی محکوم میکند، چنانکه گویی روسیه و یا چین و از همه مهمتر خود حکومت مقدس ولی فقیه، دست بگریبان جاهلیت نیستند، اگر وجود حرص و طمع پول و ابتذال اخلاقی و هرج و مرج جنسی را از نشانه هایجاهلیت بدانیم


در این معنا، گویا حکومت اسلامی در 43 سال گذشه هرگز بویی از جاهلیت نبرده است. این، البته

 در حالی ست که پوتین بقصد تسخیر کشور دیگری، کشوریکه موجویتش مورد تایید جهان است، لشگر کشی میکند، دست بکشتار انسانهایی میزنند که کمترین نقشی در تحریک اشتهای پوتین برای کشور گشایی، بازی نکرده اند، تخریب و ویرانی ببار میآورد، مردم را از خانه و کاشاانه شان آواره میسازد، همه جنایاتی که در منظر ولی فقیه، بر خاسته است از امریکا، مظهر جاهلیت مدرن، نه از اراده معطوف بکشور گشائی پوتین و باز سازی امپراتوری شکست خورده روسیه.


عبارت دیگر، آخوند خامنه ای بجای آنکه به محکوم کردن متجاز بپردازد، آگاهانه تجاوز پوتین را

 در بحث دین، در زیر پوشش بحث بعثت، بسته بندی میکند و تمدن غربی را بعنوان مظهر دوران جاهلیت، غرق در بی اخلاقی و هنجار شکنی و هرج و مرج جنسی،  محکوم و باورمندان را بمبارزه با آن فرا میخواند. این در حالی است که پوتین کافر همچون آخوند مقدس، آخوند خامنه ای و اولیکارگهای اطرافشان در عارت و چپاولگری ثروت کشورشان، چنگیز خان مغول هم پشت سر گذاشته اند.

 

آخوند خامنه ای، در حالی که روسیه کشور دیگری را باشغال خود در آورده است، در ادرامه محکومیت امریکا، اظهار میدارد که:  

امروزمظهر واضح و کامل جاهلیت مدرن، رژیم مافیایی امریکا است که اساساً یک رژیم بحران‌ساز و بحران‌زیست است

.

در حیرتم که اخوند خامنه ای در مورد خود سخن میگوید و یا قیاس به مثل میکند؟ آیا میتوان تصور

 کرد که در این 43 سال گذشته حکومت ولایت چه نظام جنایت پیشه ای را بنیانگزاری کرده است، چه  بحرانهایی را بوجود آورده و چه خسران وزیانهای جبران ناپذیری ببار اورده است؟ بخرانهایی که با گروگان گیری و جنگ، دراولین روزهای فروپاشی نظام شاهی و خروج از دوران جاهلیت 

و ورود در جهان عقل و فضیلت اسلامی آغاز گردید و هنوز هم ادامه دارد.


صعود قیمت یک دلار از 7 عدد یک تومنی به 28000 تومن، بعنوان مثال بازتابی است از دائمی

 بودن بحران در نظام اسلامی، نه فقط بحران مالی، بلکه بحرانهای گوناگون، از بحران معیشتی و تورم و تولید و توزیع و محیط زیست گرفته تا بحران های سیاسی که کشتار و زندانی بسیاری از جوتان و فعالان سیاسی که کماکان ادامه دارد.


در اینجا، آخوند خامنه ای چه بر زبان میراند، چندان مهم نیست آنچه دارای اهمیت است آن است که آنچه بزبان میراند، دریچه ای را بدرون ولایت فقیه میگشاید که میتوانی بصراخت فریب و ریا کاری را در آن مشاهده کنیم که نه از دین و یا قدرت بلکه از هر دو بعنوان واحدی جدا ناپذیر بر میخیزد. این واقعیت را هیچکس بهتر از آخوند خامنه ای در ادامه خطبه خود بیان نمیکند:

برخلاف نظر عده‌ای که دین را جدای از سیاست و حکومت معرفی می‌کنند، تشکیل حکومت، شورانگیزترین بخش نهضت نبوی است و پیامبر اسلام(ص) به تشکیل حکومت نیز اکتفا نکردند و بعد از آن به مقابله همه جانبه با دشمنان پرداختند.


حال اگر بگوییم که سخنان ولایت فقیه از دین و قدرت بر میخیزد، سخنی کمتر از واقعیت بزبان نیاورده ایم. اهمیت این موضوع در آن ست که سلطه ستیزان، نیروی خود را متمرکز بر مبارزه سیاسی با نظامی میکنند که تارو پودش از دین ساخته شده است. بی جهت نمیتواند باشد که ما جمهوری اسلامی را در کنار دو امپراتوری دیگر، یکی تازه بدوران رسیده و دیگری کهنه کار و شکست خورده، می بینم. آنچه آنها را بیکدیگر پیوند میزند دشمنی و خصومت با تمدن غرب برهبری امریکا است، چنانکه گویی یک جبهه در بازی سیاسی ارائه میدهند.


این بدان معناست که جمهوری اسلامی، درست بخاطر ماهیت اسلامی خود در کنار نظامهایی قرا میگیرد که بر اساس فرامانروایی و فرمانبری بوجود آمده اند. مگر دین اسلام، دینی است، بجز دین فرمانراویی و فرمانبری؟ اینکه دو کافر و یک دینی چگونه با هم کنار آمده اند، شاید چندان دشوار نباشد حدس زد، زیرا که آنها مشترکن دشمن و خصم آشتی ناپذیر آزادی اند. خصومت و دشمنی با آزادیست که اتحاد دو کشور لامذهب و یک کشور تا بیخ وبن مذهب را سبب گردیده است.  زیرا که آنها با سلطه افکنی با یکدیگرند در اتحاد اند.


فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

 

۱۴۰۰ اسفند ۶, جمعه

ادامه بازی هسته ای 

تا نرمش قهرمانانه شماره 2!




در حالیکه مذاکرات غیر مستقیم با امریکا و مستقیم با1+4، به مراحل پایانی خود نزدیک میشود، چنین بنظر میرسد که جمهوری اسلامی نتوانسته است در رسیدن باهداف خود چندان موفقیتی کسب نماید. مذاکره کننده ارشد جمهوری اسلامی، علی باقری بر سر راه بازگشت بکشور، خاطر نشان نمود که هر قدر هم که به خط پایان نزدیک باشیم، الزاما تضمینی برای عبور از آن وجود ندارد. بچه دلیل؟ وی میافزاید: برای اتمام کار، تصمیم های مشخصی وجود دارد که طرف های غربی باید بگیرند. چنانکه گویی، جمهوری اسلامی تصمیم خود را گرفته است. توپ هماکنون در زمین رقیبی است که جمهوری اسلامی از مذاکره مستقیم با آن خود داری میکند. این در حالیست که بدرستی روشن نیست که مذاکره کننده ارشد جمهوری اسلامی، بچه دلیل میز مذاکره را در وین، ترک گفته و همقطاران مذاکره کننده را مامور ادامه ان نموده است؟

شاید، این نه غربیها بلکه جمهوری اسلامی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای ست که باید تصمیم های مشخصی را اتخاذ نماید، تصمیمهایی که باید بازتابنده اراده اسلام باشد. مگر میتوان تصمیمی را در ارتباط با شیطان بزرگ اتخاذ نمود بدون آنکه جزئیات و زیر و بم آن باطلاع رهبر مقدس، آخوند خامنه ای برسد؟ آخوندی که بیش از 33 سال است که همچون الله، خداوند یکتا ویگانه، حرف آخر را میزند و تصمیم گیرنده نهایی ست. حرفها و تصمیماتی که ولایت فقیه در برابر آنها نه مسئولیت پذیر است و نه میتوانند مورد پرسش و سوال قرار بگیرند. اینجا، نیز، مثل هرجای دیگر، ابهامی وجود ندارد، که حرف آخر را چه کسی میزند.

آیا این بدان معنا ست که نظام ولایت باخر خط رسیده است؟ یعنی که به بیهوده بودن  بازی هسته ای پی برده است واز ادادمه ان دست بر میکشد؟ بدشواری میتوان گفت آخوندی که از گدایی بخدایی رسیده است، میتواند دارای آن جربزه و جسارت و شجاعت باشد که همچون انور سادات، رئیس جمهور پیشین مصر که دست دوستی بسوی اسرائیل دراز نمود و روابط خصومت امیز را پایان بخشید، اعلام نماید که غنی سازی هسته ای را متوقف میسازد و با امریکا وارد روبط دوستانه میشود. یعنی که حکومت آخوندی هنوز آماده نیست که ببازی هسته ای و امریکا ستیزی پایان بخشد. چرا که آخوند خامنه ای و پیروان او بر این تصوراند که غنی سازی هسته ای در سوی دست یابی باسلحه کشتار جمعی، بهترین تضمین کننده تداوم سیاست امریکا ستیزی ست، ستون و بنیان حکومت مقدس ولایت فقیه. افزوده بر این، بلحاظ شرع، نیز، ستیز و خصومت با غرب و امریکا قابل توجیه ست. اسلامیست های وطنی بغرب همچون تمدنی مینگرند در حال افول و ورشکستی، غرق در کفر و اباحیگری، در حالیکه با چین و روسیه، دو کشور با دو رهبر کافر و خداناشناس، عهد مودت می بندد. دو رویی، خود مکری ست برخاسته از اراده فنا ناپذیر، الله، خداوند فردوس و دوزخ.

 اگرچه آخوند خامنه ای خود را همچون الله، یکتا و یگانه بشمار میآورد، اما، از سر فروتنی، وجود خداوندان چین و روسیه هم مورد تایید قرار میدهد. وگرنه در درون جامعه ما، آخوند خامنه ای همان خدایی ست که بجز او هیچ خدای دیگری نیست. چه اگر بجز آخوند خامنه ای، خدای دیگری وجود داشت، بیش از بیست سال میلیاردها میلیارد تومن ثروت ملی، صرف کسب توانمندی های پوچ و بیهوده، نمیشد. کیست مسئول این ضرر و خسران عظیمم که بار آن بر دوش چندین نسل آینده سنگینی خواهد کرد؟

 البته که همگان شنیدند و یا با چشمان خود مشاهده کردند که به چه سادگی، رهبر مقدس، آخوند خامنه ای از زیر بار مسئولیت سیاست غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، شانه خالی کرد، سیاستی بر خاسته از اراده و میل شخص آخوند خامنه ای.  مگر نه اینکه او پیوسته از آینده، خبر داده است و اقدامات لازم برای رودرویی با مشکلات را توصیه کرده است، مبادا که فردا مسئله ساز شوند. هماکنون معلوم شده است که بآن توصیه ها توجهی نشده است. بنظر میرسد که حضرت ولایت فقیه فراموش کرده است که "نرمش قهرمانانه،" همان وحی الهی بود که وقتی نازل گردید به توافقنامه برجام انجامید. شاید، ولی فقیه، منتظر بر نزول وحی جدیدی ست از آسمان مبنی بر نرمش قهرمانه شماره 2. 

 اما، تا نزول وحی جدید از جانب الله، غنی سازی هسته ای ضرورتی ست که باید ادامه یابد. تا چه حدی پیشرفته و تا ساخت یک بمب هسته ای چه فاصله زمانی وجود دارد، نمیتوان چندان بارقامی که انتشار مییابند اعتماد نمود. اما، تردید نباید داشت که نظام در پی آن است که شیطان بزرگ را هراسناک و مضطرب و پریشان نگاه دارد. و باین ترتیب، غرب را وادار سازد که از خواستهای خودشان در عرصه های دیگر، از جمله عرصه حقوق بشر و فعالیتهای منطقه ای نظام، چشم بپوشند.

سایت انتخاب گزارش میدهد که:

آقای شمخانی اخیرا گفته‌اند که «تواندمندی صلح‌آمیز هسته‌ای ایران باید چون شمشیر داموکلس همواره بر بالای سر عهدشکنان باقی بماند تا تضمینی واقعی برای اجرای تعهدات‌شان باشد.»

ترسم که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای همچنان قصد دارد که برغم صدمات جدی ایکه ویروس استاکس نت و حملاتی که اسرائیل بر تاسیسات هسته ای وارد نموده اند، ببازی هسته ای ادامه دهد. یعنی که بعبارت درست تری، نظام همچنان قصد دارد که فریبکاری را ادامه دهد. صدام حسین، نیز تا آخرین لحظه قصد داشت ناظران بین المللی را قانع نماید که بدست یابی باسلحه کشتار جمعی، نزدیک گردیده است تا بتواند آنرا همچون شمشیر داموکلس بکار گیرد. دیدیم که بچه سرنوشتی دچار شد.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۰ بهمن ۲۹, جمعه

 براندازی حکومت خدا؟



 

نزدیک به نیم قرن است که حکومت خدا برهبری آیت الله ها و حجت الاسلامها، برغم تمامی پستی و بلندیها، تداوم یافته است. آیا میتوان با اطمینان خاطر گفت که در نیم قرن آینده از حکومت خدا خبری نخواهد بود؟ پاسخ باین سوال بسی بسیار ساده و روشن است. اگر قرار باشد که از گذشته بیاموزیم تا آینده بهتری را بسازیم، چندان نمیتوان امیدوار بود. چرا که پس از گذشت تقریبا نیم قرن از حکومت دین، همچنان به دستگاه حکومت همچون یک نظام سیاسی مینگریم، نظامی که در خدمت بمردم و جامعه، در تامین نظم و امنیت بگردش در میآید. حال آنکه، حکومت از آغاز به انحصار متولیان دین اسلام دوازده امامی، آیت الله ها و حجت الاسلامها، برخاسته از حوزه های علمیه در آمد. در حکومت دین، آنچه دارای الویت است، خدمت به الله، خداوند یکتا و یگانه و باجرا در آوردن احکام و قوانینی ست که الله خود از طریق وحی به پیامبر برگزیده خویش، محمد بن عبداله، به ابناع بشر ابلاغ نموده است.

واقعیت آنست که از ابتدا، حکومت دین و برخورد با آن، برای احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی پیوسته مسئله بر انگیز بوده است. نه بدان دلیل که حکومت از تقدسی و منزلتی ماورایی برخوردار بود بلکه بآن دلیل که دین در نهاد همگان، از بالا تا پائین جامعه جای داشت. مردم باصل و اصول دین اسلام اعتقاد و باور داشتند، باورها و اعتقاداتی که در براندازی نظام شاهنشاهی نقش اصلی را بازی کرد و در فریادهای الله اکبر و لا الله الا الله بر فراز پشت بامها بازتاب میافت.* اما، مبارزاتی که بر علیه حکومت آخوندی سازمان میافتند، اساسا مبارزاتی بودند، سیاسی و موضوع اصلی آنها کسب وتوزیع و نگاهداری قدرت بود. در حالیکه ساختار قدرت بانحصار دین در آمده و با آن یکتا و یگانه گردیده بود. متولیان دین بودند که عروس قدرت را در آغوش کشیدند و در سنگری پناه گرفتند که هرگز گزندی بدان نرسد: سنگر دین. مگر میتوان سنگر محکمتری از باورها و اعتقادات مردم یافت، باورها و اعتقاداتی که در دفاع از آن جان را فدا کنند.

دین، قدرت شده بود و قدرت، دین، بسوی کدامیک تیر میاندازی، چندان بحث بر انگیز نبود. چون یک محاسبه سر انگشتی میگوید اگر تیر بسوی دین رها کنی، راه سقوط را برگزیده ای. که چه خامی اگر فکر کنی میتوانی بر علیه ارزشها و اعتقادات مردم بپا خیزی و دین را براندازی . در نتیجه، دین و دستگاه دینی از آغاز، در 43 سال پیش از این از نقد و بر رسی و بازرسی مصون مانده است و بهمین دلیل حکومت اخوندی هم بقا یافته و بقا مییابد. مسئله این است که هنوز هم ساختار دین از نقد و بر رسی مصون است. هنوز هم  زیرساختهای ارزشی نظام مسئول شرایط موجود شناخته نشده است. بدلیل مصالح سیاسی و یا غریزه زندگی و یا هر دلیل دیگری، دین را در معادلات سیاسی کنار میگذارند. بخود میگویند دین مسئله جنبش های صنفی و یا حتی سیاسی نیست.=

پس چه تعجب که پس از گذشت تقریبا نیم قرن، حکومت دین برهبری  آخوندی خامنه  ای ادامه یافته است، چرا که امن تر از سنگر دین کدام سنگر را میتوانی بیابی. سنگر دین،  سنگری یست که هیچ نجاستی، هیچ شر و فساد  بر آن ننشیند. این در حالیست که نیم قرن است که از حکومت دین جز خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی چیز دیگری بر نخاسته است. چرا که الویت حکومت آخوندی نه خدمت به ملت که خدمت بدین و الله بوده است.

 

 آخوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی اش، یکبار دیگر همچون خداوند یکتا و یگانه، خدایی همه چیز دان و با خبر از آینده و آنچه ضروریست، از ساختار جامعه "اسلامی " در آینده سخن گفت، چنانکه گویی نیم قرن کشتار و خونریزی و بر پا داشتن شکنچه گاهها و سیاهچالهای مخوف باید نیم قرن دیگر ادامه یابد تا بجامعه ارمانی اسلام برسیم. در همین راستا، اخوند خامنه ای در جایگاه خداوند یکتا و یگانه بدفاع از نظام سراسر فاسد فقاهت پرداخت و افشای فساد درون نظام را از طریق نشر یک نوار صوتی، از "لجن پراکنی های دشمن،" خواند. رهبر مقدس، آخوند خامنه ای هرگز در رد و یا پذیرش فساد سخنی بر زبان نراند. چرا که در منظر وی، هر فسادی که در راه پیشبرد "راه مستقیم" بکار گرفته شود، رفتاری حلال و مشروع محسوب میشود. درست است، از رد  و توزیع پول در آن نوار صوتی سخن رفته است، اما، در خدمت چه چیزی؟ همچنین دروغگویی و وارونه سازی حقایق، رانت خواری و رشوه و دزدی و قاچاق مواد مخدر. سپاه پاسداران مگر هدف دیگری جز خدمت به دین اسلام، رشد و توسعه آن وظیفه دیگری هم بعهده دارد؟ نه تنها هر ضرب و جرحی و هر شکنجه و آزاری رواست در حفظ حکومت خدا، حتی سرنگونی یک هواپیمای مسافری بری با بیش از 170 سرنشین، هم مجاز و حلال و مشروع است.

این بدان معناست که در شرایط کنونی  رابطه مردم با دین است که باید بسوال کشیده شود. تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق سر مردم سخت فرود میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین  میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، بویژه در سالهای اخیر 96 و 98 ریخته شده است. هیچ عمل و رفتار زشتی، از جمله آدمکشی و ادم ربایی و گروگانگیری نیست که جسورانه و شجاعانه توصیف نشود در قاموس سلطه جویان دینمدار.

واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا میکند و زمانی در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، امروز در جامعه ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزند، میکوبد، ویران میکند و خون میریزد. انسان است که در زمانهای مختلف قدرت را در خدمت آرمانها و اندیشه های خود بکار گرفته است. در جامعه ما، نیز، بیش از نیم قرن است که دین محرک قدرت بوده است و هنوز هم،  دین است تصمیم گیرنده نهایی.

جلال سعیدی، شاهد دادگاه حمید نوری، یکی از اعضای هئئت مرگ متهم به شرکت در قتل عام زندانیان سیاسی در 67، نقل میکند که  در میان سوالاتی که در برابر هیات مرگ از زندان میشد آن بود که آیا مسلمان هستی و آیا نماز میخوانی؟ یعنی که زندانیان سیاسی بجرم عدم اعتقاد بدین و اصل و اصول دینی و یا جرم "محاربه" با الله به مرگ محکوم میشدند.

آری، این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما، الله، خداوند، یکتا و یگانه است که حکومت میکند. حکومتی که در ولی فقیه، آخوند خامنه ای، تبلور یافته است. خداوند ما زمانی امام مقدس، آخوند خمینی بوده است و اکنون رهبر مقدس، آخوند خامنه ای. ست که حرف و کلامش، حرف و کلام خدا است. یعنی حقیقت است و نهایی.

این بدان معناست، که آنچه براندازی نظام را دشوار میسازد آنست که براندزی حکومت ولایت فقیه همسان شده است با براندزی حکومت الله، حکومت خدا، همسان شده است با براندازی امام مقدس و معصوم که بعداز گذشت 1200 سال هنوز باید در انتظار او بود تا بیاید و شمشیر بر کشد ظلم و ستم را مضاغف سازد.

آنچا ساختار قدرت را در خدمت خود گرفته است گفتمان الله پرستی و یا یکتا پرستی ست، گفتمانی سراسر دینی و مقدس، تا گفتمان حاکم، گفتمان الله باوری به نقد کشیده نشود و تمایلات تمامیت خواهی و خشونت بار حکومت دین مسئول و علت اصلی سقوط جامعه در فساد و نکبت و فقر و بدبختی شناخته نشود، نمیتوان انتظار آزادی و رهایی از بند حکومت دین را داشت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

۱۴۰۰ بهمن ۲۲, جمعه


 

جهاد تبیین:

تراژدی یا کمدی؟


 

مارکس میگوید که "هگل در جایی گفته است که وقایع و شخصیت های بزرگ و با اهمیت در تاریخ جهان دو بار ظهور میکنند. اما، خاطر نشان میسازد که  گویا هگل فراموش کرده بوده است که بگوید "نخستین بار بشکل تراژدی ظاهر میشود و دومین بار بصورت نمایشی مضحک" (برومیرهیچدهم ، لوئیز بناپارت).

آیا میتوان دیدار خمینی را با همافران نیروی هوایی در 19 بهمن 57، چیزی کمتر از یک تراژدی در تاریخ بشر، بویژه تاریخ ما ایرانیان خواند؟ او با خود شمشیر و شریعت اسلام را آورد که مدینه فاضله ولایت را بنا نهد. آیا بجز سیه روزی و تیره بختی، بجزنکبت و مصیبت، بجز قهر و خشونت و انتقام ستانی، چیزی دیگری هم با خود بارمغان آورد؟ مگر نه اینکه کشتار و خونریزی بر فراز بام نشیمنگاه وی آغاز گردید و در نابودی مخالفان ادامه یافت؟

در جایگاه یک رهبر مقدس، امام بزرگوار بود که گروگان گیری اتباع امریکا را مورد تایید قرار داد  و هشت سال جنگ و خونریزی، تخریب و ویرانی بر علیه کفر و باطل، جنگی سراسر پوچ و بیهوده را ادامه داد و سر انجام خود را ناچار دید جام زهرآکین صلح را بنوشد. البته که در انتقام ستانی این شکست شرم آور بود که امام مقدس، دست خود را بیک جنایت بزرگ و تاریخی دیگر الوده نمود و فرمان قتل عام تمام زندانیان سیاسی ، آنانیکه به تسلیم و اطاعت تن نمیدادند، صادر کرد. جنایت هولناکی که بازتاب آنرا میتوان در پینه های وسط پیشانی پیروان وی از جمله آخوند سید علی خامنه ای، رهبرمعظم  انقلاب مشاهده نمود. از آن پس ملت نیز شریعت را پذیرفت که شمشیر بر گردنش فرود نیاید. آیا این کمتر از یک تراژدی ست؟

این مراسم  هر سال در خضور رهبر معظم، آخوند خامنه ای، در بارگاهی پر عظمت و پرشکوه تر از دوران فرمانروایی امام مقدس، آخوند خمینی، تکرار میشود. اما، هر بار که تکرار میشود، مصحکتر از بار دوم بنمایش در میآید. آیا باندازه لازم مضحک نیست وقتی باید باین واقعیت تن بدهی که رهبر معظم انقلاب، آخوندی ست که از گدائی با خدایی رسیده است؟ آخوند خمینی با همه ید و بیضایش به "امامت" رسید، اما، آخوند خامنه ای به خدایی رسیده است. امام خمینی، اگر بامامت رسید بآن دلیل بود که به مردم قول رسیدن بشگوه و عظمت میداد و امید را در دلها، زنده نگاه میداشت، امید به بهشت بر روی زمین را. حال آنکه، آخوند خامنه ای از عظمت و شکوه و یا "اقدامات حیرت آوری،" سخن میراند، که چیزی جز پس روی، ذلت و خواری ببار نیاورده است.

نیازی نیست که کارنامه رهبر معظم، آخوند خامنه ای را ورق بزنیم تا در یا بیم چگونه تراژدی وقتی برای دومین بار اتفاق میافتاد، بشکل کمدی، و خنده آور تکرار میشود. آخوند خامنه ای هر بار که سعی میکند تراژدی دیدار همافران با آخوندی که بامامت رسیده بود تکرار کند، مضحکتر از سال پیشین به نمایش در میاید.

 چرا که آخوند خامنه ای بگونه ای سخن میگوید، چنانکه گویی مردم، پس از گذشت نیم قرن، جکومت آخوندی را با گوشت و پوست خود تجربه نکرده اند. بشهادت گزارشها و امار رسمی بیش از 35 ملیون نفر از یک جمعیت 80 میلیونی در زیر فقر مطلق زندگی میکنند، حال آنکه آخوند خامنه ای از اقدامات حیرت آور و دستآوردهای شگفت انگیز سخن میگوید. این را چه میتووان خواند تراژدی و یا کمدی؟

اما، مضحکتر ارایش و پالایش صحنه ایست که برحسب معمول چنان طراحی میشود که  رهبر مقدس، آخوند خامنه ای وقتی بر فراز آن خطبه خوانی میکند، همچون الله، خداوندی یکتا و یگانه ظاهر شود، خدائی تنها که اطراف او خدای دیگری بچشم نخورد، تنها خدایی که بجز او هیچ خدای دیگری نباشد.

 اما، اما چند متر دورتر، فرماندهان نیروهای هوایی و ارتش، همچون گوسفندانی سر بزیر، مطیع و فرمانبردار بر تک صندلیها، در فضای بسیار وسیع وجدا از یکدیگر نشسته و با چشمهای گشوده آخوند خامنه ای را با قد و قواره ی کج و معوج که در سطحی بالاتر و بلندتر قرار دارد مینگرند.

صحنه ای که فقیه مقدس، اخوند خامنه ای، بر فرارز ان جلوس مییابد، پیوسته این احساس را بر انگیزد که از بیخ آآسمانها ست که بر زمین نشته است، آنهم بر زمینی پوشیده از گلیمهایی بازتابنده خاکی بودن خدائی بر امده از بیخ آسمانها.

البته که گفتمان فقیه مقدس آخوند خمنه ای ، نیز، گفتمانیست خدائی، چنانکه گویی الله است که سخن میگوید یا بهتر است بگوییم حرف اخر ونهایی را میزند. او بر همه علوم و داش بشری دانا و آگاه است، از علم اقتصاد و سیاست و اجتماع گرفته تا علوم مکانیکی و هسته ای از جمله بعلم طب که احاطه کامل دارد. همین بس بیاد بیاوریم که به چه علم و دانشی بمصااف با کرونا بر خاست، ورود واکسنهای غربی را ممنوع ساخت و ده ها هزار نفر را از بستر بیماری به بستر مرگ کشاند.

در گفتمان خدایی فقیه مقدس، نه سوالی ، نه پرسشی، نه چند و چونی و یا چرا و چگونه ای، در کار نیست. بدون تردید میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد با خدا بگویی، اما، خدایی بر ساخته ذهن خویش نه آن خدائی که بر صحنه ای واقعی، تنها و جدا و بالاتر از دیگران جلوس مییابد. در گفتمان خدائی ست که آخوند خامنه ای حقایق را وارونه نموده و به حقیقت تبدیل مینماید، حقیقتی چون و چرا ناپذیر. که خود بازتابنده این واقعیت است که گفتمان خدایی چیزی نیست مگر گفتمان خدعه و فریبکاری.

با این وجود، ولی فقیه آخوند خامنه ای نیروهای انتظامی را به جهادی جدید، فرا میخواند "جهاد تبیین" و یا آشکار نمودن دستآوردها و "اقدامت حیرت آوری" که در دوران پر بار حکومت مقدس اسلامی بوقوع پیوسته است. آری، باید بجهاد تبیین دست زد و جنایاتی که در سیاهچالهای نظام واقع میشود و چگونه نخبگان و انسانهای سلطه ستیزو آزادیخواه، مدافعین و فعالان حقوق بشر، همچون نسرین ستوده، نرگش محمدی، و محمد نوری زاد و بسیار دیگری را بغل و زنجیر کشیده میشوند باید آشکار شوند و در پیش چشم باورمندان نظام قرار گیرند. آری، واقعا به جهاد تبیین نیاز است تا بتوان جدا ساختن سر دختر جوانی را بدست شوهرش به تعلیمات دین و باورهای دینی نسبت داد که تعصب و غیرت را بالاترین فضیلت دینی بشمار آورد.

تردید مدار که در مقام خدایی هر آنچه که فقیه مقدس، آخوند خامنه ای بزبان آرد حقیت نهای ست. اما، پیری و گهولت یک واقعیت انکار ناپذیر است. باین دلیل است که گوشهای آخوند خامنه ای در اثر کهولت سن، سنگین شده و شنوایی خود را از دست داده است و فریاد مرگ بر ولایت بگوشش نمیرسد. در حالیکه، صدای امواج وحی آسمانی را میشنود.

در واقع، آخوند خامنه ای دیر زمانی ست که توانایی شنیدن نا قوس مرگ حکومت دین را از دست داده است که از آن بلندی ها و آن فاصله دور، چیزی جز دروغ بگوش نمیرسد. در حالیکه زمین زیر پای آخوندی که به خدایی رسیده است به لرزه درآمده و فروپاشی حکومت دین آغاز گردیده است. اما ولی فقیه از رمز و رازهای ماندگاری رژیم، از الهی بودن و مقدس بودن آن سخن میراند و از اقدامات حیرت آو.

فقیه مقدس، آخوند خامنه ای بیش از نیم قرن است که شریعت را بزور شمشیر بر جامعه تحمیل کرده است، آنگاه از دشمنان بیرونی و توطئه صیهونیست ها برای براندازی مدینه فاضله ی ولایت، روضه ی شهادت میخواند. که رژیم ولایت مانده است برغم تلاش دائمی دشمنان و تبلیغات آنان. او امیدوار است که با بکارگیری گفتمان فریب و ریاکاری، نیم قرن دیگر شریعت را به ضرب شمشیر بر ملت تحمیل کند. ذهی خیال باطل!

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

۱۴۰۰ بهمن ۱۵, جمعه

 مبادا

مصیبت دیگری در راه است!



در سالگرد برپایی دستگاه استبداد مضاعف دین و قدرت، باز گشت به این سوال که چرا در سال 1357، جامعه ای که به سوی تمدن مدرن به پیش میرفت- به لحاظ ساختار مادی و رشد نیروهای تولیدی، ناگهان یک دور 360 درجه ای میزند و به گذشته و سنت و بدوران رسالت و امامت باز گشت مینماید و براحتی بحکومت قشر مفتخوار جامعه، قشر "روحانیت،" یا قشر عمامه داران تن میدهند؟ چگونه مردم توانستند از جلال و شکوه و عظمت نظام شاهنشاهی روی برگردانده و بخواری و ذلت حکومت اسلامی تن بدهند؟

باین سوال تا کنون بارها پاسخ داده شده است، پاسخهایی، البته که بازتابنده مواضع و دیدگاه های خاص برخاسته از ایده ها وعقاید گوناگون که اینجا نیازی به رجوع بانها نیست. اما، خاطر باید آسوده دشت که پاسخ باین سوال بعید به نظر میرسد چندان قانع کننده باشد اگر رابطه تاریخی دین و قدرت در ایران را به بوته ی غفلت وا گذارد.

رابطه دین و قدرت در تاریخ ما ایرانیان است که اسلام ما را از اسلام، سایر جوامع اسلامی جدا میسازد. در هیچ یک از جوامع اسلامی نهادی همچون نهاد " روحانیت " وجود ندارد. روحانیت ایران را میتوان نهادی همچون کلیسای پروتستان ها، که بر عکس کلیسای کاتولیک ها، فاقد مرکزیت و سلسله مراتب رسمی است، مقایسه نمود. شبکه های حوزه ای، هریک را مرجع تقلید و یا آیت الله و فقیه ی مستقلا مدیریت میکند.

اگر اجمالا به تاریخ رجوع کنیم، با این واقعیت بر خورد مینماییم که جامعه ی ایران پس از پیروزی اسلام، تواماً در زیر سلطه قدرت و دین زیسته است، دینی که مظهر آن روحانیت بوده است. با این تفاوت که سلطه قدرت عیان و سلطه دین در پرده و پنهان بوده است. قدرت ابزار قهر و خشم و خشونت را در انحصار داشته است. دین، فرهنگ جامعه، رسم و رسوم و خوی و عادات مردم را در کنترل خود داشت. این رابطه دین و قدرت را باید رابطه ای تکوینی و تکمیلی خواند.

در واقع بیش از سه قرن، تا دوران محمد رضا پهلوی، روابط مسالمت آمیز و تکوینی بین ساختار نظام سیاسی و ساختار دینی در جامعه ادامه داشت، نه لروما همیشه بدون تنش و رقابت. شاه در حالیکه گامهایی در تضعیف دین بر میداشت، اما، نهایتا منزلت و حرمتی خاص برای دین بیگانه قائل بود. چرا که تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت که از ارکان دین حوزه ای، زیر ساخت دین فقاهتی، دین آیت الله ها و حجت اسلامها میباشد، همان معجون سحرانگیزی ست که ساختار قدرت را نیز سخت خوش آید. بی دلیل نیست که شاهنشاه آریا مهر، طیب حاج رضائی و اسماعیل رضائی را بجرم اخلال در نظم عمومی در وقایع 15 خرداد، بدار آویخت، اما، آن شخصی را که ساختار قدرت را بچالش کشیده بود، آیت الله خمینی را با احترامات فائقه به تبعید فرستاد، خطائی تاریخی که بقیمت نه تنها تاج و تاخت شاهی تمام شد بلکه بقیمت بر قراری نظام اسارت و بندگی پایان گرفت.

بسیاری هنوز باور دارند که ظهور خمینی بعنوان تنها چالشگر قدرت، برساخته توطئه قدرتهای بزرگ بوده است. که جمیمی کارتر، خمینی را از زیر درخت سیب بلند کرده و بر تخت شاهی نشانده است. هر سال  در چنین روزهایی ست که بار دیگر جیمی کارتر مورد لعن و نفرین قرار میگیرد. اما، فراموش میکنند که دیر زمانی بود که شاهنشاه آریا مهر همه رقبای سیاسی خود را از میدان بیرون رانده و بیش از یک رقیب، نه در برابر شخص خود، بلکه در برابر نهاد شاهنشاهی، یجای نگذارد: روحانیت. واقعیت آنستکه شاهنشاه آریا مهر کمی دیر کشور را ترک گفت و خواسته یا نا خواسته، بدون هیچگونه دفاعی از دست آوردهای افتخار انگیزش، تاج و تخت را به مهر و عاطفه الله، خداوند یکتا و یگانه  سپرد و رفت و چه مصیبتی که ببار نیاورد. 

اما بعید بنظر میرسد مدافعان نظام شاهی پاسخگوی این سوال باشند که چه اتفاق بزرگی رخ میداد اگر شاهنشاه، بعداز 28 مرداد بتدریج بجای حرکت بسوی سلطه جویی، اقتدار شاهانه را در خدمت آزاد سازی جامعه قرار میداد. آیا بهتر نببود افراد حزب توده بجای آنکه مثل موریانه پایه های نظام شاهی را بخورند، آزاد گذارده میشدند تا مردم بدانند که آن زیر زمینی ها کیانند و چه میگویند؟  و یا چه میشد افرادی مثل بازرگان و سنجابی و بختیار آزادانه وارد میدان سیاست میشدند.؟مطمئنا اگر میدان سیاست چندین رقیب را بخود میدید، جایی برای ورد دین بمیدان رقابت نمی ماند. اما، نمیتوان از این واقعیت چشم پوشید که شاه با سرکوب آزادی های سیاسی و بیرون راندن رقبای سیاسی، زمینه را برای بازگشت استبداد، آنهم از نوع بی نظیر آن، استبداد مضاعف دین و قدرت، بسی بسیار هموار نمود و گزینش دیگری برای میهن خود بجای نگذارد. تنها آغوش دین بود که باز مانده بود، آغوشی که بعدا معلوم شد، آغوشی سرد بود، همچون زمهریر. 

اینکه دیکتاتورها، همه نشان داده اند چنان مست و مدهوش باده قدرت شده و یا میشوند، بویژه زمانی شیره نظام در معرض فروپاشی قرار میگیرد، توانایی یادگیری را از دست میدهند و برغم تصور خود از حافظه ای ضغیف برخوردارند. آخوند خامنه ای همچون دیگر دیکتاتورها، برآن باورند که دشمنی و سرکوب آزادی راه ماندن است، حال آنکه هر گامی که بسوی آزادی بر میداشتند، میتوانست گامی محسوب شود در سوی صعود بر سکوی قهرمانی و خوشنامی در تاریخ. 

اما، در عین ناخشنودی ست که باید اعتراف کرد که آخوند خامنه ای نیز حاضر نیست که بپذیرد که هم اکنون برای فرود امدن از اریکه قدرت برضایت، دیر شده است. ترسم اینبار نیز دیر شود و تاریخ یکبار دیگر، مانند 43 پیش از این تکرار شده، و آنچه نباید بشود واقع بشود. مبادا، مصیبتی دیگری در راه است؟ 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com