۱۴۰۰ تیر ۲۵, جمعه

 

بساط حکومت دین

را باید برچید!



بنظر میرسد، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، سرانجام، پس از 32 سال حکومت مطلق، فارغ و رها از هرگونه مسئولیتی، توانسته است که ساختار قدرت را بمیل و سلیقه خود سامان دهد. اگر چه کمتر کسی فکر میکرد، دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد که برای پیروزی وی در انتخابات 88، آخوند خامنه ای زره پوشید و شمشیر برکشید و بجنگ رفت، با آن خفت و خواری بپایان برسد. 

روشن است که تضاد ساختاری در نظام استبداد مضاعف دین و قدرت که در حکومت اسلامی، بشکل مردم سالار دینی تزئین یافته است، هرگونه روابط نزدیک و عاطفی و حتی آرمانی را در درون نظام، در معرض تخریب قرار میدهد. تردید مدار که اخوند رئیسی و یا حتی آخوند اژه ای رئیس، جدید قوه قضائیه، خود بطور قطع نمیدانند که در راس قدرت چقدر و تا چه حد و حدودی، در مقام فرمانروایی، آماده فرمانبری هستند، بویژه در مقام ریاست جمهوری. چه کسی میتواند بگوید که آخوند رئیسی نیز بسرنوشتی، مانند سرنوشت آخوند حسن روحانی در پایان ریاستش دچار نخواهد گردید؟ 

رئیس جمهور، اخوند روحانی، حتی در روزهای پایانی ریاست خود، اماده نیست از رمز و رازگویی دست بردارد و حقایق را افشا کند. همچنان از دو طرف دهان خویش سخن میگوید، از یکطرف از فتوحاتش در امر تولید و شکوفایی اقتصادی بدون در آمد نفت سخن میگوید و از طرف دیگر از ناکامی در یک دستاورد تاریخی مینالد. وی در اخیرترین سخنان خود خاطر نشان نمود که 

متوسط در سال بایستی ۶۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته باشیم که در این مدت این درآمد بسیار کاهش یافت و دولت بدون تکیه به درآمد نفت کشور را اداره کرد و امروز همه مشکلاتی که وجود دارد بخاطر وضعیت واردات است؛ و اگر واردات به موقع انجام شود، زندگی مردم نیز روال عادی خواهد داشت. 

در یک نفس آخوند روحانی هم از موفقیت مدیریت کشور بدون در آمد نفت سخن میگوید و در همان حال از همه مشکلاتی که وجود دارد. درست، رفع همه مشکلات به واردات بستگی دارد، اما،چرا نمیتواند وارد کند، البته که رئیس جمهور از پاسخ مستقیم طفره میرود و غیر مستقیم، اعتراف میکند که از در آمد نفت خبری نبوده است که کالاهای مورد نیاز را وارد کنیم. وی میگوید: 

اینکه سالانه ۴۰، ۵۰ میلیارد دلار جنس وارد می‌کنیم و همین‌قدر هم باید درآمد داشته باشیم، اگر بخواهیم به نقطه مطلوب برسیم بایستی در کشور سرمایه‌گذاری انجام شود در غیر این صورت کار‌ها به درستی پیش نمی‌رود. 

آقای رئیس جمهور، البته که در طفره روی مهارت دارد و از این نمیگوید که چرا خود بوضع مطلوب نرسیده است بلکه اندرز میدهد(حتما به جانشین خود) که اگر چنانچه کسانی بخواهند بوضع مطلوب برسند باید 40 تا 50 میلیاد دلار هزینه واردات اجناس نمائید. او نمیگوید که هزینه واردات، از فروش نفت تامین میگردد و بدون آن نیز زندگی البته که بحالت عادی باز نمیگردد، مگر تحریمات لغو شود، تحریماتی که ریشه برگرفته از سیاست هسته ای که تعین شود بدست فردی که مظهر دین است و قدرت، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مقامی که بران هیچ مسئولیتی سوار نیست. آخوند روحانی امیدوار بود که با بازگشت به برجام، بتواند 8 سال ریاست جمهوری خود را با یک دستاوردی تاریخی خاتمه دهد. اما، در کمال یاس و ناامیدی اعلام کرد که دستکاری در ماده 60 قانون اساسی سبب شد که مذاکره در وین نا تمام و نا کام بماند. چرا آقای رئیس جمهور نمیگوید که طرح اصلاح ماده 60 از کجا ریشه گرفته است و بچه دلیل از افشای ضرر و زیان تعویق چنین امری خود داری میکند، باید بحدس و گمان واگذار شود.

روشن است که نظام به کارگزاران خود بدهکار نیست، بلکه کارگزارانی مثل روحانی و معاونش هستند که به نظام بدهکارند. آنها جز پیچ و مهره نظام هستند، پایداری آنها به پایداری و تداوم نظام وابسته است. که اگر قدرت و حرمتی بدست آورده اند در این نظام بدست آورده اند. بنابراین، باید معذورات کسانی که در حلقه فوقانی ساختار قدرت قرار دارند فهمیده شود. 

اما، تنها رئیس جمهورنیست که بواسطه تحصیلات حرفه ای در حوزه ها، آموخته است که چگونه در پیرامون حقیقت سخن بگوید بدون آنکه پرده از آن برگیرد، حتی وقتی با تلخی مقام خود را ترک میکند، معاون اول وی، اسحاق جهانگیری تحصیل کرده دانشگاهی نیز، در راز و رمز گویی و پرده پوشی بسی بسیار مهارت از خود نشان میدهد. جهانگیری که روزهای آخر اقتدار و احترام مقام معاون اول ریاست جمهوری را میگذراند در اخیرترین سخنرانی خود، با زبان بی زبانی از حقارت و خواری ای شکوه و شکایت میکند که دولت با آن روبرو بوده است. او نه از تحریم نفت ایران در بازار جهانی بلکه از  اتفاقاتی سخن میگوید که: 

در سال ۱۳۹۷ رخ داد که به بسیاری از آرزو‌های ما برای کشور آسیب وارد کرد / در جنگ اقتصادی تنها بودیم /  فکر نمی‌کردیم حتی هند نیز از ایران نفت نخرد / حتی روسیه و برخی کشور‌های همسایه که برای استقلال کشور آن‌ها از خون فرزندان خود گذشتیم نیز چنین اقداماتی انجام دادند 

جهانگیری البته که با دل پرخونی سخن میگوید، اما، باید حقیقت را ناگفته نگاه دارد بجای آنکه اراده ولایت فقیه مبنی برغنی سازی هسته ای را مسئول آسیت بآرزوهای خود بداند از اتفاقاتی سخن میراند که از آنها نمیتواند و یا نمیخواهد پرده برگیرد. 

جهانگیری در ادامه سخنانش از تضعیف همبستگی اجتماعی جامعه  که دغدغه امروز نظام است و عوامل مادی و غیر مادی ای که سبب تشدید آن میشود سخن میگوید: عوامل مادی، مثل فقر و فساد و تبعیض، نه بیکاری و گرانی و بی آبی و بی برقی، آب و هوای مسموم و کشنده و عوامل غیرمادی، مثل فرد گرایی، مادی گرایی و تضعیف ارزشها در جامعه و نه محرومیت از آزادی، در پندار و گفتار و کردار. آنگاه چنین نتیچه گیری میکند: 

بنابراین هر اقدامی که در جهت تقویت همبستگی اجتماعی انجام شود اقدامی پسندیده، دلسوزانه و متناسب با نیازهای کشور است. 

بدرستی روشن نیست که جهانگیری خود در عمل به امری باین مهمی چه اقداماتی را انجام داده است؟ اما، سوال مهمتر این است که از گفتار جهانگیر چه نتیجه ای را باید گرفت، آیا همبستگی اجتماعی در حال اضمحلال است و بطور روز افزونی تضعیف شده است؟ 

جهانگیری بگونه ای سخن میراند، چنانکه گویی حکومت دین، تحت رهبری یک مجتهد مقدس همه چیزدان، برجامعه ما در 42 سال گذشته حاکم نبوده است. که ما در 42 سال گذشته، در جامعه ای زندگی کرده ایم که نه از دین و ارزشهای دینی هرگز خبری بوده است و، نه در 42 سال گذشته منبر روضه و موعظه به منبر خطبه و قدرت تبدیل شده است. اما، معاون اول رئیس جمهور پس از 42 سال حکومت اسلام به وجود گسترده فقرو فساد و تبعیض تحت حکومت اسلامی اعتراف میکند و در لفافه از رواج ارزشهای فردگرایی و مادیگرایی، چنان سخن میگوید گویی که جایگزین ارزشهایی شده اند همچون تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، جهاد وشهادت و قتل فی السلیل الله، ارزشهای اصیل اسلامی. 

خیلی دشوار نیست که دریابی گفتمان آخوند روحانی و معاون اولش، محور دفاع از خود و کارنامه 8 ساله شان در جایگاه اقتدار بدون پذیرش هیچگونه مسئولیتی، سامان یافته است. مسئله اما آنجاست حکومتی که در تبعیت از قواعد و مقررات شریعت اسلامی بخود شکل گرفته است، داری ظرفیت مسئولیت پذیری نیست. چون قواعد و مقررات شریعت اسلامی، برگرفته شده است از احکامی، که الله، خداوند یکتا و یگانه به رسول خویش با ابزار وحی مخابره نموده است، احکامی چون و چرا ناپذیر. 

حکومت ولایت فقیه، ظاهرا دوگانگی دین و قدرت را در جمهوری اسلامی و یا مردم سالاری دینی، بوحدت رسانده است، اما، واقعیت آن است که چون حاکم دین است، تعین جهت جمهوری، بچپ و یا براست و یا در میانه قد در تمامی عرصه ها، بخش اصلی رسالت ولایت فقیه بشمار میرود. 

 این بدان معناست که شرایط موجود، شرایط مصیبت باری که بر جامعه ما حاکم است، نمیتواند محصول دین و یا قدرت هریک به تنهایی و جدا از یکدیگر بشمارآید. آن کارشناسی که در مرتبه قدرت قرار میگیرد، نمیتواند مستقل از احکام شریعت و رها از نفوذ آن تصمیمی را اتخاذ و یا برنامه ای را که تنظیم نماید. و چون پای شریعت بمیان آید، مسئولیت هم ناپدید گردد. 

نه ساختار جمهوری مسئولیت پذیر است چون در تبعیت از ولایت رفتار میکند و نه ساختار ولایت، چون مستقیما از الله پیروی کرده است. بهمین دلیل گفتمان رئیس جمهور، آخوند روحانی و معاون اول او، اسحاق جهانگیری، اساسا گفتمان فرافکنی ست. همیشه نیرویی مرموز در کار بوده است، نیرویی که نمیتوانند آنرا شناسایی کنند، اما، همیشه در رسیدن باهدافشان کارشکنی کرده است. نه آقای رئیس جمهور بما میگوید چه اقتداری پشت دستکاری در ماده 60 قانون اساسی بوده است نه معاونش بما میگوید که آیا هماکنون میتوان از نبود همبستگی اجتماعی و وحدت مردم و نظام سخن گفت؟ 

حال، آنچه چندان قابل پیشی بینی نیست این است که آخوند رئیسی در چه شرایطی مقام ریاست را ترک خواهد کرد با دلی چرکین و پر از خون، مثل پیشینیان خود و یا با رضایت و خشنودی خویش و ولینعمت خود، آخوند خامنه ای؟ اما، آخوند خامنه ای اگر بماند خواهد دید که وحدت و یگانگی دین و قدرت، و یا بقول معروف یک پارچگی آندو، چندان به تداوم حکومت ولایت و یا بطور کلی حکومت دین امدادی نخواهد رساند.      

در شرایط کنونی  تنها رابطه قدرت و مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است، بلکه رابطه مردم با دین نیز به زیر سئوال رفته است. چرا که در 42 سالی که از حکومت دین میگذرد، تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است، بلکه چوب و چماق دین و طناب شریعت، نیز، جسم و جان مردم را زخمین  و روح را از بدن انسان جدا خارج ساخته اند. دین و هر آنچه که از دین برخیزد، مسئول پسرویها، ویرانیها در نظام اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است، مسئول خشونت و خون هایی ست که در این دوران ریخته شده و ریخته میشود. در واقع دین از لحظه ی صعود ش بر مسند قدرت، خشم و خشونت،  خونریزی و انتقام جویی را آغاز نمود و کماکان آنرا در 42 سال گذشه ادامه داده است. 

اما، آنها که هم اکنون به حکومت دین اعتراض دارند این یا آن گروه و دسته نیستند، بلکه اکثریت باتفاق مردم هستند که بطور روز افزونی از این واقعیت آگاه میشوند که بر سر این مردم شمشیر برنده دین است که فرود آمده است و در نتیجه این بساط حکومت دین است که دیر یا زود باید برچیده شود.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi 

https://firoznodjomi.blogspot.com/

https://fmonjem@ gmail.com

 

  

۱۴۰۰ تیر ۱۸, جمعه

بحضرت عباس

!ری...م باین حجاب


به حضرت عباس ری...م باین حجاب، این جمله از زبان خانمی ، شینده میشود که در برابر چشمان بهت زده یک فرماندار، حجاب را از سرخود برکنده و برزمین میکوبد ( این صحنه در یک ویدیوی اینترنتی قابل دسترس همگان است). البته که خشم و غضبی که خانم، حجاب را از گردن خود باز نموده و برزمین میکوبد و سخنی که همزمان بزبان میاورد، اگر بنیان نظام آخوندی را امروزبلرزه در نیاورد، تردید مدار که نظام را بزودی روی بسوی قبله خواهدد گرداند.

خیلی دور و دراز نرفته ایم اگر کنش و زبان آن خانم را حرمت شکنی حجاب، در حرف و در عمل توصیف نموده و آنرا آغازی بر جنبش تقدس زدایی بخونیم، تقدسی که ملت ما را قرنهاست باسارت و بندگی کشانده و میکشاند، بویژه در شرایط کنونی. مگر در 42 سالی که گذشته است، چیز دیگری هم بوده است داستان سر نوشت ما ایرانیان، بجز گرفتاری در چنگال مقدسات دینی؟ مگرنه اینکه ما به کتابی باور داریم که مظهر عقل و خرد مطلق الهی ست، کتابی که کلماتش ازلی و ابدی ست، منبعی که همه مقدسات، تقدسشان را از ارتباط با آن کسب میکنند. کتابی که در زربفت پیچیده نگاه میداریم و در بلندترین طاقچه های اطاقمان بر مینهیم تا هرگز دستهای آلوده بدان نرسد. مسافرمان را بدان می سپاریم که سلامت بمقصد برسند

افزوده براین، مگر در یاس و نومیدی، در شکست و پیروزی، در کسب ثروت و مقام، در ضعف و تندرستی، بیک کتاب، کتاب آسمانی قرآن، مقدسترین کتابها، به کتاب دیگری هم پناه میبریم؟ ایمان و اعتقاد و باورتزلزل ناپذیر باین کتاب، که اگر جن و انس همه باهم جمع شوند ناتوان اند در ساختن جمله ای مانند جمله ای در قران، نه تنها نسل حاضر بلکه نسل پس از نسل را در طی قرنها از خوانش و مطالعه قران بی نیاز ساخته است. کمتر باورمندی هست که مستقلا  کلمات الله را مورد فهم قرار دهد. چنین تقدسی، ناگفته روشن است که بر بنیان نابینایی و نادانی، بعرصه وجود گام نهاده است. باین دلیل است که هرانچه، بگونه ای آلوده شده است به تقدسی که از نوع آن سخن رفت، تقدسی برخاسته از کوری و تاریکی، آز آن باید تقدس زدایی نمود. بدون جنبش تقدس زدایی، بدون جنبش اراده معطوف برهایی و آزادی چگونه میتوانی به براندازی نظامی دست بزنی که بر اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیانگزاری شده است؟

حجابی که بیش از 42 سال است با ابزار گشت های گوناگون ارشادی و تنبیه و مجازات جسمانی و جریمه های مالی بر زنان ما تحمیل و سبب تنزل شان آنان گردیده است، ظاهرا بر اساس احکامی باجرا درآمده است بر گرفته از متن مقدس قرآن، کتاب مقدسی که وصف آن در بالا آمد. اگر جسارتا بپرسیم منظور از این حکمت الهی، از حکمی مثل حجاب چیست تنها میتوانیم به تعبیر و تفسیر خواست الله بپردازیم. که احتمالا، الله باید میاندیشیده است اگر زنان پیکر خود را زیر حجاب پنهان نمایند، تمام شر و شور و شرارتهای برخاسته از غرایز سرکوب شده مردان، مهار شده و براه راست هدایت میشوند، نه تجاوز جنسی میماند و نه زورگیری، نه تحقیر و خوارسازی زنان با بکارگیری زبان و کلمات رکیک در عین بی اخلاقی.

دشوار نیست که درستی این ادعا را با نگاهی به امار رسمی در باره فحشا در دوران حکومت تقدس بر جامعه، مورد  آزمایش قرار دهیم. اگر چه بامارهای رسمی نمیتوان چندان اعتمادی داشت. اما، همه امارها در یک جنبه با هم در توافقند که سن روسبیگری تا 9 سال هم رسیده است که بیشتر در میان دختران فراری دیده میشوند. اما، کارشنان نیز در توافقند که  سن روسپبگری به 10 تا 12 سالگی کاهش یافته است و درسنین بین  20 تا 29 باوج خود میرسد.

 بعبارت دیگر، نه تنها حجاب عفاف را برای جامعه بارمغان نیآورده است، بلکه خود در خدمت پنهان سازیهای انواع بی عفتیها و روسپیگریها در جامعه گردیده است. آیا نباید همگان از آن خانم بیاموزند و حجاب خودر را از تقدس بزدایند، از تقدسی نهایتا خوارکننده؟ آیا میتوان تصور کرد چنانچه تقدس زدایی از مقدسات ازجمله از حجاب، بر طبق قواعد شریعت اسلامی، جرم و گناه شناخته نمیشد  و رها از تنبیه و مجازات بود، چه تعدادی از زنان همان کنش تقدس زدای آن خانم را تکرار میکردند و همان جمله به حضرت عباس... را تکرار میکردند؟ تا زمانی که شریعت و شمشیر باهم در وحدتند، اسارت در دست تقدس نیز همجنان ادامه دارد و کمتر کسی اماده است جان بحقارت وخواری از دست بدهد و بر حجاب بر نهد آنچه که در درون دارد.

بعضا، ممکن است باین مسئله اشاره کنند که برکوبیدن حجاب برزمین و حرمت آنرا شکستن و نجاست زده خواندن آن، ممکن است برخاسته از لحظه ای عصبانیت و از دست رفتن عقل و خرد، در چشم بهم زدنی، بوده باشد. کنش حجاب کنی را کنشی تقدس زدایی خواند، خود نوعی اختراعیست ادبی. رخصت، اگر عکس آنرا هم فرض کنیم و بپذیریم که کنش بر گرفتن و کوبیدن حجاب بر زمین، بر اساس محاسبه ای از قبل طراحی نشده است؛ که کنشی بوده است که از سر نا خود آگاهی صورت گرفته است. مسئله آنجاست که حتی  در چنین صورتی هم، تغییر چندانی در معانی و مفاهیم کنش حرمت شکنی حجاب بوجود نمیآورد. خانم دردمند بدون اینکه بداند، نه در برابر چند نفر، نه در جهت تخلیه تمام سرخوردگیهای شخصی بلکه در برابر میلیونها چشم اینترنتی بتقدس زدائی از حجاب و حرمت شکنی آن دست زده است، کنشی بازتابنده خواست و اراده هزاران هزار زنانی ست معطوف بتقدس زدایی و رهایی و ازادی از احکام مقدس قرآنی.

اگر دامن این مطلب را کمی بیشتر بگشائیم، دریابیم که جنبش تقدس زدایی، در بطن مطالبات مادی، از توزیع مساوی فرصتها و منابع گرفته، تا افزایش دستمزد و برخورداری از رفاه و آسایش، نهفته است. چون چنین خواستی از نیاز به مادیات و عشق و علاقه بدنیای مادی برمیخیزد. پس کنشگری جمعی در جهت پاسخگویی به نیازهای مادی، درتحت حکومت اسلامی، خود ذاتا تقدسزدا ست. آنچه مقدس است آن است که از دنیای مادی به بری، به کمخوری و گرسنگی خوگیری و بقول یکی از آخوندهای شکم بزرگ خراسان، با اشکنه پیاز بسازی، کنشی در ستیز و خصومت با ارزشهای مادیگرایی و بیانگر بی اعتنانی به نیازی های مادی. بهمین دلیل همه کنشهای اعتراضی در سوی ارضای نیازهای مادی را باید ذاتا کنشی دانست در جهت جنبش تقدس زدایی، تقدس زدائی از ارزشهایی که تا کنون در تقدس شان شک و تردیدی وجود نداشته است، ارشهای مقدسی که در طول قرنها نهادین سازی، اخلاق تسلیم و اطاعت و فرمانبری، نیز تقلید و تبعیت را در جامعه ما پرورش داده است.

بنابراین، خیلی حیرت آور نیست اگر در زیر ساختهای هر اعتراض و تطاهرات و تجمع علیه نظام، تمایل بسوی تقدس زدایی نهفته نباشد.  از جنبش کارگران درعرصه های گوناگون نظام اقتصادی گرفته تا عرصه های فرهنگی و بهزیستی، از کارگران و پیشه وران گرفته تا معلمان و پرستاران و  بازنشستگان و کاسبکاران و دیگراقشار جامعه، درپی تنفس هوای سالم، دسترسی بمایحتاج روزانه و یا رفاه و آسایش و تندرستی، هستند، مطالباتی سراسر مادی در خدمت تایید و تداوم زندگی مادی. حال آنکه مقدسات دینی گریبان باورمندان را در چنگال تقدس میفشرد تا بوضغ موجود تن بدهند و همچنان بهمان کتاب معجزه آسا برای حل تمامی معضلات و مشکلات روزانه زندکی به احکامی که خداوند رحیم و رحمان در آن کتاب مقدس صادر کرده است رجوع نمانید.

ترسم یکبار دیگر از چاه خود را بیرون بکشیم و باردیگر در چاله ای عمیقتر فرو رویم، اگر لحظه ای از خصم اصلی چشم برگیریم، خصمی که جامعه ما را بویرانی و خواری کشانده است. و آن چیزی نیست مگر براندازی یک نظام دینی - سیاسی، نه براندازی یک و یا چند فرد و گروه، بلکه براندازی یک نظام مسموم و مریض با زهر باور به خرافات و افسانه ها، بزور شمشیر و شریعت.

خاطر جمع دار که آن جنبشی که جامعه ما را از فلاکت بیرون آورد، هرگز بمقصد نرسد اگر از ماهیت خود بعنوان یک جنبش تقدس زدا آگاه نگردد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

https://fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۰ تیر ۱۱, جمعه

  

ناقوس مرگ نظام

بگوش میرسد!


پس از یکهفته تامل و چرتکه اندازی، سر انجام، در یک خطبه کوتاه، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مهر تایید و تصدیق را بر نتایج انتخابات کوبید، آنرا حقا و انصافا حماسه خواند و خدا قوتی هم به خدمت رئیس جمهور منتخب، اخوند ابراهیم رئیسی عرض نمود. هر کس با کمی آشنایی با گفتمان اسلامی- فقاهتی، بساد گی میتواند در یابد سخنان ولی فقیه در تجلیل از انتخابات ریاست جمهوری، چیزی نیست مگر لفاظی های گمراه کننده، تحریف و وارونه سازی حقایق و دروغگویی. درحالیکه همه شواهد عینی نشان میدهند که بخش عظیمی از جامعه از خانه ها شان خارج نشدند، ولی فقیه از آفرینش یک حماسه سخن میگوید. بعضا، برآنند خوشبینانه ترین تخمین رای دهندگان به 20 درصد هم نمیرسد.

 چه تعجب اگر ولی فقیه، مرد زاهد و خداشناس از شرکت 60 درصدی مردم در انتخابات سخن بگوید و آنرا حماسه بخواند و نه یک تودهنی بزرگ و محکم. چرا که بنا بر قول آخوند خامنه ای، تمامی ماشینهای تبلیغات جهانی، از جمله در رادیو، در تلویزیون، در ماهواره، در فضای مجازی به خصوص، نه یکی دو تا، صدها بلکه هزاران شبکه و کار و مسیر برای اینکه مردم را از انتخابات دور کنند. مگر آخوند میتواند بر فراز منبر قدرت از خود زنی دست کشیده و روضه شهادت و مظلومیت سرندهد؟

 ولی فقیه اگرچه بمناسبت هلاکت محمد بهشتی سخن میگفت، اما، بخش مهمی از خطبه خود را به تجلیل رئیس جمهور منتخب، اخوند ابراهیم رئیسی و تحلیل انتخابات پرداخت.  ولی فقیه، خدمات آخوند رئیسی در مقام رئیس قوه قضائیه و تغییراتی که در مدتی کمی بیشتر از دوسال در آن نهاد  بوجود آورده است، مورد ستایش و قدر دانی قرارداد. تغییراتی که سبب شده است که نتوانی نظام قضائی امروز را با دیروزش، تشخیص، دهی یا که با آنچه دوسال پیش از این بوده است مقایسه نمایی. تغییراتی با آثار بسیار خوب جلب امید و اعتماد مردم. این بدان معناست که حمد وستایشی اگر هست باید نثار آخوند خامنه ای بشود. مگر کسی جز آخوند خامنه ای در موقعیتی بوده است که یک مدیر لایق و برجسته با کفایت و شایسته مثل آخوند رئیسی را بر راس قوای قضائیه بنشاند. بعبارت دیگر، برای اوست که مدعوین باید هورا بکشند نه برای رئیسی. رئیسی میوه رنج ولایت است!

اما، گویا آخوند خامنه ای فراموش کرده است که رئیس پیشین قوه قضائیه، صادق لاریجانی هم برگزیده او بود، همچنین پیش از او هاشمی شاهرودی و محمد یزدی. یعنی که از شش رئیس قوه قضائیه، از اغاز انقلاب تاکنون، چهار نفر از آنان برگزیده، ولی فقیه فعلی بوده اند و هریک فاسدتر از دیگری. آیا آنان کارنامه خدماتی ندارند؟  شاید،آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟ گویی قدسی سازی ظلم و ستم و خفقان و سرکوب در 30 سال گذشته، افتخاری بس بزرگ است که ولی فقیه از سر فروتنی چیزی از آن بزبان نمیآورد و یا اگر هم میآورد زیر زبانی بیان میکند که کسی نفهمد. مثلا وقتی در ستایش خدمات رئیسی به بازگرداندن امید و اعتماد بقوه قضائیه اشاره میکند، تنها میتواند باین معنی باشد که 30 سال است که قوه قضائیه، بدرستی و آنگونه که باید عمل نکرده است که سبب نا امیدی و بی اعتمادی مردم گردیده است.

توجیه گذاردن بیش از چهار میلیون ارای باطله بحساب نظام، در واقع نشان میدهد که درک و فهم آخوند خامنه ای، چندان ربطی به معنا ومفهوم انتخابات در فرهنگ سیاسی، ندارد، بلکه او به بانتخابات از منظر اسلام مینگرد، نه تبلور اراده مردمی. او میگوید اگر کسی رای سفید و یا باطله بصندوق ریخت:

... پیداست که به صندوق رأی علاقمند است، پیداست که با صندوق رأی قهر نکرده، پیداست که به نظام علاقمند است.

این بدان معناست که از منظر اخوند خامنه ای غرض از برقراری انتخابات چیزی نیست مگر نمایش میزان علاقه مردم به نظام که میتواند معادل بیعت در قاموس اسلام باشد، که چیزی نیست مگر اعلام تسلیم و اطاعت از برگزیده الله، خداوند یکتا و یگانه.

اما، آنچه انتخابات، رای مردم، و نهادهای باصطلاح نظام مردم سالاری دینی و "جمهوری" را تهی از معنا و مفهوم نموده و مینماید، وجود فردی با قدرت و اختیارات فرا قانونی ست بر راس جامعه. هربار که ولی فقیه بر فراز منبر قدرت خطبه و یا بهر مناسبتی که سخن بگوید، نظامی را که او مردم سالاری دینی میخواند، از اعتبار و مشروعیت ساقط میکند. چرا که بدرستی روشن نیست نظامی که سه قوای مجزا و مستقل از یک دیگر دارد و ابزاری بحساب میایند در خدمت بمنصه ظهور رساندن اراده مردم ناشی از یک انتخابات سراسری، ولی فقیه چه کاره است و چه نقشی  بازی میکند.

وجود فرد با اقتداری نامحدود بر راس جامعه را باید منشا و سبب اصلی تمام مصیبتها و نکبتها، سیه روزها و تیره بختی هایی که اکثریت جامعه با آنها دست بگریبانند دانست.مردم چگونه میتوانند بآینده ای امیدوار باشند، در حالیکه در قعر تاریکی و جهل و تحجر زندگی میکنند. چگونه میتوانند بحکومتی اعتماد کنند که به بدترین جنایات علیه بشریت دست زده است و میزند و بجز خواری و حقارت چیزدیگری برای ملت بارمغان نیاورده است. اگر مردم در انتخابات به ریاست جمهوری رای میدهند که او بمدیرت زندگی اجتماعی بپردازد، ولایت فقیه چکاره است؟

ولی فقیه خواسته یا ناخواسته نشان داده است که نظام انتخابات را در هر سطحی ، نظامی میپندارد که در نهایت در خدمت تایید و تداوم حکومت ولایت فقیه کار میکند. چون ولی فقیه، رب العلمین، قدرت نهایی ست. حرف اول و آخر حرف اوست. هستی و نیستی یک ملت 85 میلیونی بدست اوست. هرآنچه که در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی اتفاق میافتد و یا نمیافتد، همه وابسته باراده ولی فقیه است. اوست که تصمیمات مهم در باره امور داخلی و خارجی را رقم میزند. حرف و اراده او ماورا اراده و حرف قانون است. ولی فقیه ملتزم به قانون نیست. این قانون است که ملتزم به ولی فقیه است.

آیا، زمان آن نرسیده است که از این مباهات دروغین، به جمهوری و یا وحدت مردم با حکومت دینی را ولایت فقیه از دامن خود بشوید، انحلال جمهوری را اعلام کند، و بیت رهبری را جانشین آن نماید. آیا زمان آن فرا نرسیده است که نظام به شعبده بازیهای انتخابات پایان دهد و هزینه آنرا صرف حل مشکلات معیشتی جامعه نماید؟ مگر نه اینکه گردش جامعه نهایتا بسته باراده آخوند خامنه ای ، پس چه نیازی ست به نهادهایی مثل مجلس و ریاست جمهوری و انتخابات، نهادهایی که حتی کاربرد تزئینی شان راهم پس از گذشت 42 سال از دست داده اند.

اما براستی چه نیازی باعلام انحلال جمهوریست، چرا که در عمل دیر زمانی ست که منحل گردیده است. کیست که نداند آخوند خامنه ای، همچون الله، یکی است و یگانه. که همه چیز با او آغاز و پایان میگیرد. این حقیقتی ست که مردم با عدم شرکت در انتخابات، نشان دادند که بخوبی از آن آگاه اند. بازتاب ظهور این اگاهی، آگاهی جمعی را بحقیقت، میتوان در اعتصابات کارگران نفت و پیوستن دیگر اصناف بآنها مشاهده نمود. ظهور این آگاهی ست که ناقوس مرگ نظام ولایت فقیه را بصدا در آورده است.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blopsopt.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ تیر ۴, جمعه

 

نتیجه انتخابات:

اراده ولایت،

خصم آشتی ناپذیر اراده ملت؟

 

آخوندهای زیرک و هوشمند، آخوندهایی که در فریبکاری به قله اجتهاد رسیده اند، اخوندهای حاکم، بویژه آنان که در معماری "جمهوری اسلامی" نقش کلیدی بازی کرده اند، هرگز فکرنمیکردند، روزی فرا خواهد رسید که مردم سالاری دینی، نه بنفع حکومت آخوندی بلکه بضرر و زیانش کار کند. یعنی که آخوندهای حاکم حساب بزرگی برای برگزاری "انتخابات" بازکرده بودند. چون انتخابات میتوانست و هنوز هم، سند انکار ناپذیری باشد مبنی بر "سالار" بودن مردم و بنیان "جمهوری" در یک نظام "دینی،" دین اسلام.

آخوند خامنه ای بیش از هر مقام و مرتبه ای در جمهوری اسلامی، پیوسته علاقمند به شرکت وسیع مردم بوده است. چرا که خود بارها، از جمله اخیرا اعتراف کرده است که شرکت وسیع مردم در انتخابات، آبرو و حیثیت است برای نظام، برای جمهوری اسلامی بارمغان میاورد و همچنین قدرت و اقتدار که از آن چیزی نگوید- که دلالت میکند بر وحدت مردم و حکومت اسلامی.

بدین ترتیب، نظام پیوسته از شرکت وسیع مردم در انتخاباتی که برگزار کرده است سود فراوان برده اند. البته، بعدا به تجربه در یافتند که آنتخابات مثل تیغ دو لبه ست، از دو طرف میبرد. از یک سو ابرو و حیثیت و اعتبار و اقتدار  و یا "مشروعیت" بیشتری به نظام میبخشد و از طرف دیگر، عناصر سازنده نظام جمهوری مثل رئیس جمهور و حتی نمایندگان مجلس شورای ولایت، چون با رای مردم باقتدار رسیده اند، یکی بر راس قدرت اجرایی و دیگری بهره ور از اقتدار قانونگزاری، بالقوه  تمایل به استقلال و اقتدار دارند. همین بس بیاد بیاوریم که اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، ابولحسن بنی صدر، بچه سرنوشتی دچار شد. چرا که او علم استقلال از ولی فقیه را خیلی زود برافراشت، چنانکه گویی در حکومت اسلامی، همچون جوامع دمکراتیک غربی، رئیس جمهور تبلور اراده جمعی، اراده مردمی و بازتابنده مطالبات آنان است نه در حرف بلکه در عمل. بهمین دلیل رئیس جمهور در کشوری مثل امریکا، از اقتدار هنگفتی بر خوردار است.

 شاید بنی صدر، اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، هنوز به مفهوم حقیقی و نه ظاهری جمهوری اسلامی پی نبرده بود است که بخش اسلامی، جمهوری، منشا اقتدار نهایی ست. آخر و عاقبتی که روسای جمهوری بدان دچار شده اند، نشان داده است که رئیس جمهور در حکومت اسلامی، چندان کاره ای نیست. هم آخوند محمد خاتمی شرمزده از ریاست کنار رفت و هم احمدی نژاد و هم اکنون شاهد هستیم که رئیس جمهوری فعلی هر روز از خود شرمزدایی میکند و زیرکانه تمامی کاسه کوزه ها را بر سرعدم آخلاق و رفتار اسلامی می شکند، چنانکه نه 42 سال حتی 42 روز هم نیست که قواعد و مقررات شریعت اسلامی، از جمله حجاب اجباری، برجسته ترین نماد اسلامیت، بر جامعه حاکم بوده است.

این بدان معناست که انتخابات، اعم از انتخابات رئیس جمهور و یا حتی  نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در حکومت اسلامی معنا و مفهم خاص خود را دارد. یعنی که شرکت مردم در انتخابات، بیانگر اراده آنان، بیانگر اراده معطوف بآزادی نیست بلکه اراده ای ست که نهایتا معطوف به تسلیم و اطاعت است. که در واقع، مردم تا کنون در انتخابات شرکت کرده اند که رئیس جمهوری را برگزینند که بخدمت ولایت فقیه در آید و پاسخگو بخواستهای وی باشد. یعنی که ریاست جمهوری اگرچه تبلور اراده مردم است، اما، معطوف بازادی نیست. چون منشا اقتدار ولی فقیه است و خواستهای اوست که ریاست جمهوری، هر کس که باشد باید باجرا در آورد. 

بعضا، بر آنند که این تضاد ساختاری، تصاد ریاست با ولایت، با انتخاب آخوند ابراهیم رئیسی، تا زمانیکه آخوند خامنه ای زنده است، ممکن است که همچون گذشته تشدید نشود، شاید بان دلیل که وی بزک شده است که به جانشینی ولایت فقیه، برگزیده شود.

 اما، مسئله این است که این تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست با ولایت بلکه از رابطه اراده مردم با اراده ولایت بر میخیزد. یکی بازتابنده اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و دیگری بیانگر اراده معطوف بآزادی و رهایی. امتناغ مردم در انتخاباتی که تا لحظات آخر ولی فقیه سرمایه بزرگی را هزینه کرده بود تا مردم را بپای صندوق رای بکشاند و بجهانیان نشاند دهد مردم با چه شور و هیجانی در انتخابات اسلامی شرکت میکنند، باید پیروزی بزرگی خوانده شود بنفع اراده مردم، بنفع اراده معطوف بآزادی و رهایی در برابر اراده ولایت فقیه، اراده معطوف به تسلیم و اطاعت.

نهایتا، انتخابات بمثابه تبلور اراده مردم، متشکل از انسانها، افرادی مستقل و آزاد، دارای عقل و خرد، توانا به محاسبه و تشخیص خوب و بد، درست و نادرست، زشت، و زیبا، مفهومی ست بیگانه در قاموس اسلام. در معنایی که آمد، نه انسان در اسلام وجود دارد و نه مردم که بخودی خود حق انتخاب و برگزیدن را هم منتفی مینماید. انسان در منظر الله رعیت است، بنده است، از راه مستقیم بی خبر است، اراده اش معطوف به تسلیم و اطاعت است، نه استقلال و خود مختاری، نه عقل و خرد و آزادی. بی دلیل نیست که الله دایم بندگان خود را در کتاب مقدس خود، قران، براه مستقیم هدایت میکند و باینترتیب، الله جایی برای گزینش و انتخاب نمیگذارد. اگربندگان راه دیگری را بجز راه مستقیم برگزینند، گمراه شوند و راه باطل روند، در بارگاه الهی محکوم به خشن ترین و بیرحمانه ترین خشونت هایی قرار میگیرتد که بفکر بیرحمترین انسانها هم نرسد. حال آنکه الله تنها تسلیم و اطاعت را پاداش دهد، بویژه آنان که در دفاع از وحدت الله و توسعه و سلطه اسلام، شربت شهادت را مینوشند، بعنوان پاداش، زندگی ابدی میبخشد در کنار حوری های همیشه.

این انتخابات بان دلیل بضرر و زیان نظام کارکرده است، که مشت فریبکار آخوندهای حاکم را گشود. برخلاف ادعای آخوند خامنه ای که فاصله بین مردم و حکومت اسلامی وجود ندارد، انتخابات ریاست جمهوری نشان داد، همچنانکه زودتر اشاره شد، تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست و ولایت بلکه از تضاد خواست و اراده مردم با خواست و اراده ولایت فقیه برمیخیزد. تضادی که با استقبال مردم از "اصلاحات" و انتخاب آخوند محمد خاتمی، نه در یک دوره بلکه ئر دوره متوالی، بمنصه ظهور رسید. در آن انتخابات، مردم خواهان تغییر و اصلاحات بودند، حضرت ولایت بر ضد آن بود و بانی آن رئیس جمهور، آخوند خاتمی را بحواری و حقارت کشاند.

در انتخابات 88 نیز، تضاد اصلی نهایتا نه بین ریاست و ولایت بلکه بین اراده مردم و اراده ولی فقیه بود که آشکارگردید. مردم به کاندیدهایی اقبال نشان دادند که برگزیده ولایت نبودند. برگزیده ولایت احمدی نژاد بود که برنده و رقبای انتخاباتی  او از آن زمان تاکنون بفرمان ولایت در حصر بسر میبرند. در عین حال، سرنوشتی هم که احمدی نژاد بدان دچار گردید، بواضح نشان داد که چگونه اراده مردم با اراده ولایت فقیه بجای وحدت در تضاد و خصومت خود نمایی میکند.

 رئیس جمهور فعلی، آخوند روحانی،  اگرچه در جهتی ملایمتر قصد بعضی تغییرات در شیوه حکمرانی مثل سختگیری کمتر در روابط اجتماعی و غیر امنیتی ساختن فضای کشور را در سر میپروراند، اما، چون سازگار با سلیقه ولایت و پیروان سینه چاکش نبود، هرگز بمیدان عمل وارد نگردید. بوضوح در واکنش  باوضاع مصیبت بار کنونی بود که مردم در 96 و 98 اراده خود را، اراده معطوف باستقلال و آزادی را با سر دادن شعار حکومت اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم، بمنصه ظهور رساندند و همگان شاهد بودند که چگونه شعار دهندگان بخاک و خون کشیده شدند. چرا؟ باندلیل که مردم برگزیده بودند، انتخاب کرده بودند که باراده ولایت، نه رئیس جمهور نه بگویند. چون دیر زمانی ست که مردم پی برده اند که رئیس جمهور در حکومت اسلامی کاره ای نیست.

اینروزها ویدویویی از آخوند خامنه ای در رسانه ها اجتماعی بنمایش در آمده است که نشان میدهد، وی در زمانیکه در جایگاه امام جمعه، خطبه دینی و سیاسی میخواند، بدرصد ناچیز رای دهتدگان در کشوری مثل آمریکا، اشاره میکند که در مقایسه با درصد مردمی که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت میکنند، شرمآور میخواند.

در حیرتم که انتخابات اخیر ریاست جمهوری را در حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای چگونه توصیف میکند. شاید فکر میکند شرکت 48 درصدی مردم، اماری که رسما وزارت کشور اعلام کرده است، خیلی هم شرماور نیست که بنابر شواهد عینی، شرکت مردم در انتخابات بیشتر نزدیک به 20 درصد بوده است. هم اکنون چند روزیست که از انتخابات میگذرد و هنوز ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مهندس اصلی انتخابات سکوت اختیار کرده است.

اما، چه جای نگرانی ست، رئیس جمهور منتخب، آخوند ابراهیم رئیسی، در کنفرانس مطبوعاتی که پس از پیروزی وی برگزار شد، نشان داد که در وارونه سازی حقایق، همچون ولی نعمت خویش، آخوند خامنه ای، باوج اجتهاد رسیده است. آخوند رئیسی شرکت مردم در انتخابات را حماسه بزرگ خواند که بنا بر قول وی: جلوه‌ای از حضور با اراده مردم شکل گرفت که پیام مهمی برای همه جهانیان داشت. اگر در فهم این عبارت دچار سرگمی هستید، باید آنرا بحساب رئیس جمهوری بنویسید که دست پرورده حوره های علمیه بوده است و یکی از آخوندهائیکه از گدایی به میر غضبی و سپس بشاهی رسیده است.

بنا بر تحلیل ناظران اوضاع سیاسی نظام، انتخاب آخوند رئیسی بریاست جمهوری را برنامه ای خوانده اند در خدمت خنثی سازی تضاد ساختاری بین ولایت و ریاست. برنامه ای که ریاست جمهوری را با شفافیت در خدمت ولایت دراورد و نظام را بقول معروف یکدست بنماید.

تحلیلگران سیاسی، برآنند که مهندسی انتخابات بخاطر یکدست ساختن حکومت، حکومتی که حتی آخوند روحانی را هم نتواند تحمل کند، بزرگترین اشتباهی ست که تا کنون آخوند خامنه ای مرتکب شده است. چرا که با بی اعتبار ساختن نهادهای مردم سالاری، مثل ریاست جمهوری و مجلس و انتخابات آزاد، تمام مسئولیت را متوجه رهبر و بیت رهبری مینماید.

در چنین صورتی، نه تنها نمیتوان وحدت حکومت برهبری ولایت را با ملت انتظار داشت بلکه بطور روز افزونی شاهد تشدید تنش بین ولایت و مردم خواهیم بود. چرا که ولایت خصم آشتی ناپذیر آنچیزیست که نهایتا علاج همه دردهایی ست که ملت تا کنون تحمل کرده و در آینده نیز ممکن است همچنان تحمل کند و آن چیزی نیست مگر آزادی.

حکومت اسلامی برهبری آخوند خامنه ای از هیچ چیز واهمه و وحشتی ندارد، اما، ندای آزادی جسم و جان او را به تشنج وا میدارد. در محور تمامی سیاستها، برنامه ها، تصمیمگیریها از جمله امریکا ستیزی، دست یابی به اسلحه کشتار جمعی و توسعه نفوذ نظامی و سیاسی و اقتصادی در منطقه نهایتا در خصومت و دشمنی با آزادی شکل گرفته است، پدیده ای نجات بخش ملت از خواری و حقارت و از اسارت و بندگی در دست ولایت فقیه. تا کنون نه هر دهانی که بآزادی گشوده شده است بلکه هرکس بهر کنشی در آزادی دست زده است با تنبیه و مجازاتی روی در رو گردیده اند که گویی زنده در دوزخ الله وارد شده اند. کسانی مثل سعید سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، همراه تمام زندانیان سیاسی در 67، تنها بآن دلیل بدست قاتلی که هماکنون بریاست جمهوری رسیده است بخاک و خون کشیده شدند و یا سرشان بر دار آویخته شدند که دهان خود بآزادی گشوده بودند. ستار بهشتی بچه دلیل زیر شکنجه جان باخت بجز سخن گفتن بازادی.

 تنها، اما سخن گفتن به آزادی نیست که سر را بر دار اویزان کند بلکه هرکنش دیگری، از دفاع از حقوق بشر گرفته تا دختر جوانی که حجاب را بآزادی بر سر چوبی میاویزد و یا جوانیکه بآزادی شربتی را نوشیده، با تنبیه و مجازاتی روی در رو خواهند گردید، که تکرا آن برای بار دیگر هرگز از مغزشان خصور نکند.

 هم اکنون با وجود آخوند رئیسی بر مسند ریاست جمهوری، کسی که خود  بکشتار جونان این آب و خاک اعتراف میکند، آیا ملت میتواند اراده خود مبنی بر رهایی و آزادی بمنصه ظهور برساند؟ سوالی ست که پاسخ آنرا بآینده ای مبهم موکول نمود.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

  

۱۴۰۰ خرداد ۲۸, جمعه

   

 

ای فقیه:

شمشیر از گردن مردم برگیر

اگر خواهان انتخابات اصیلی!


در حالیکه چند روزی بیش به برگزاری مراسم انتخابات ریاست جمهوری نمانده است، آخوند خداوند خامنه ای بار دیگر، بندگان خود را به شرکت در انتخابات فرا خواند. معلوم بود که فراخوانی بود از سر نگرانی در باره عدم شرکت وسیع مردم در انتخابات، تعین کننده ادامه "شکوه" و "شوکت" جمهوری اسلامی. نگرانی و اضطرابی، بسی بسیار بجا! اما، تا زمانیکه شمشیر از پس گردن مردم بر گرفته نشود، تنها انانی بپای صندوق رای روند که ترس و نگرانی از خشونت و انتقام ستانی نظام در درونشان لانه کرده است.

اگرچه، اخوند خامنه ای، بخوبی میداند که هر تعداد رای که بخواهند بدون هیچ گرفت و گیری از صندوقها رای بیرون آورند و درصد رای دهندگان را نیز برحسب منافع نظام اعلام کنند. تردید مدار که نظام بارها این کار را هم مرتکب شده و بازهم تکرار کند. اما، ولی فقیه، دوست دارد همهمه و صفهای طولانی مردم مشتاق را که در انتظار ریختن رای خود بصندوق است، مشاهده نماید و برخ مردم جهان بکشد. که چشم خود بگشائید و بدانید که حکومت اسلامی، مظهر دمکراسی ست و حکومت مردمی.

اینبار، اما، آخوند خامنه ای بیش از هر زمان دیگری نیازمئد شرکت وسیع مردم در انتخابات است. بیش از همیشه مشتاق است به جهانیان، بویژه به جوامع غربی، نشان دهد که مردم ایران با چه عشق و علاقه ای بپای صندوق های رای می شتابند تا کسی را برگزینند که مدیریت جامعه را بعهده بگیرند، گویی که مردم ایران و یا جهان پس از 42 سال، نفهمیده اند که رئیس جمهور در حکومت اسلامی بیش از یک "کارگزار" نیست، کارگزار ولی فقیه که بازتابنده بخش "اسلامیت" نظام است.

واقعیت آنستکه مردم به تجریه دریافته اند که ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی، اسلامی که مظهر آن ولی فقیه، آخوند خامنه ای ست، سراپا "کشک" است، گویی که مردم شاهد بر سرنوشت اسف انگیز اولین رئیس جمهور نظام، ابولحسن بنی صدر نبوده اند. بیچاره برای حفظ جان ازخشم و غضب امام پا بگریز گذاشت. آخوند هاشمی رفسنجانی، تنها رئیس جمهور نظام بوده است که از حرمتی برخوردار بود، البته، بدلیل مقامی که در نزد بنیان گذار نظام و نقش کلیدی که در تثبیت نظام از آغاز بازی کرده بود که سرانجام نیز با مرگی مشکوک این جهان را ترک گفت.

پس از آخوند هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور اصلاحات، آخوند محمد خاتمی با بیش از دو سوم رای مردم در دو نوبت انتخابات، بچه روزی نشست، چه جنایات و چه بگیر و ببندها که بدست امنیتها بپا نشد، تا آنجا که آن آخوند خوش خنده و خوش پوش به شاه سلطان حسین معروف شد، سلطانی که با دست خود تاج شاهی را بر سر تجاوزگر، محمود افغان، نهاد. محمود احمدی نژاد برگزیده شخص ولایت، از موسای زمان به جرگه "جنگیران" و "رمالان" پیوست. هم اکنون البته که لباس منتقد نظام را بتن کرده است. رئیس جمهور حاضر نیز، هم اکنون با پرونده ای آلوده به انواع اتهمات از جمله بی کفایتی و سوء مدیریت و ندانم کاری در حال فرود امدن از ریاست است.

یعنی که در این 42 سال همه دانسته اند که "انتخابات" در حکومت اسلامی، در معنا و مفهومی سازگار با احکام شریعت اسلامی، بواقعیت در میاید. رئیس جمهور را مردم انتخاب میکند که در خدمت حضرت ولایت در اید و اراده او را در تمام عرصه های اجتماعی بکار بندد، بویژه در خصوص روابط بین المالی، عرصه ای که در انحصار آخوند خامنه ای ست و دیر زمانی ست که بر اساس غرب ستیزی برهبری امریکا تنظیم شده است، بچه قیمتی و بهزینه چه کسی، چه اندازه زیان و خسارت، هرگز چندان مهم ارزیابی نشده است. چون غنی سازی هسته ای و توسعه موشک سازی و مسلح کردن منطقه بر ضد اسرائیل، سیاستی ست تنها معطوف باراده آخوند خامنه ای. او میتواند، اگر بخواهد، شرایط تنش آلود خاورمیانه و همچنین در سطح بین المللی را به شرایطی آرام و تهی از تشویش تبدیل کند. اما، اسلامی که آخوند خامنه ای بدان عشق میورزد، ظاهرا او را از برقراری روابط دوستانه با دگر کیشان بویژه یهودیان، قومی که الله هرگز از آنان در کتاب مقدس خود بخوبی یاد نکرده است.

همچنین، بازتاب سیاست غرب ستیزی را میتوان بروشنی در اراده آخوند خامنه ای معطوف به منع واکسن های امریکایی و انگلیسی، مشاهده نمود. تعریف و تعیین سیاست در ارتباط با سلامت و تندرستی ملت، نهایتا نه تصمیم ریاست جمهوری ست و نه حتی وزیر بهداشت. این نمونه ای بیش نیست از خروارها. در چنین مواردی، رئیس جمهور در حکومت اسلامی، خود نمیتواند بیش از یک فرمانبر باشد.

اما، آخوند خامنه ای گویا بو برده است که پس از بیش از 42 سال تجربه حکومت اسلامی، مردم دیگر نمیخواهند، همچون گله گوسفند، از ترس یک شبان بدامن شبانی دیگری پناه ببرند، چون اکثرا پی برده اند که شبان اصلی کسی نیست، مگر، خود آخوند خامنه ای. که اوست شبان بزرگ، یکتا و یگانه. بهمین دلیل، ناخواسته به مویه دست گدایی از آستین برآرد و التماس بمردم که بسوی صندوقهای رژیم بشتابند تا "آبروی" نظامی که او بر آن خدایی میکند حفظ شود.

آخوند خامنه ای، با این وجود تنها به التماس از مردم اکتفا نمیکند، او از دشمنانی سخن میگوید که از آغاز همچون گرگان درنده درکمین نشسته اند که بگله ولایت حمله برند و باسارت بکشانند. پس، توصیه بسیار که مبادا مردم ترس بخود راه بدهند و احساس دلسردی کنند و در انتخابات شرکت نجویند. که با حضور مردم در انتخابات است که جمهوری واقعیت مییابد و بدون حضور مردم جمهوری اسلامی بوجود نمیاید. آخوند خامنه ای بر آنست، اگرچه، انتخابات میتواند بلحاظ های دیگر مفید باشد، اما، تنها  یک وظیفه سیاسی نیست، چه الله گفته است از آن اعمالی که دشمن را شاد میکند باید پرهیز کرد که عدم شرکت در انتخابات از آن نوع رفتارهای دشمن شادکن است. آخوند خامنه ای از زبان الله نقل میکند که در کتاب قران گفته است:

هر عمل و اقدامی از شما که دشمن از آن ناخشنود باشد این در پیگشاه پروردگار عمل صالح است.

خداوند، بنا بر قول آخوند خامنه ای همگان را به "عمل صالح" فرا میخواند، هرکسی با هر تعلق و رفتار و پنداری. اما، 42 سال دشمنی و توطئه علیه جمهوری اسلامی، بنا بر قول آخوند خامنه ای دارای یک هدف بوده و هست و آنهم "فاصله انداختن" بین مردم و نظام است. چنانکه گویی نظام خود هرگز سبب فاصله گیری مردم از نظام نبوده است. در واقع، فاصله گیری مردم از نظام، اگر نیک بنگری، از آن زمانی آغاز گردید که سران رژیم شاهی، بدون هیچ بازرسی و یازجویی و محاکمه ای بدست جوخه های اعدام، بر پشت بام نشیمنگاه امام مقدس، امام خمینی، بخاک و خون کشیده شدند، و خشونت و انتقام ستانی نهادین در ذات اسلام انقلابی، در ذات اسلام ناب محمدی، بمنصه ظهور رساند و 42 سال است که بر جامعه سلطه افکنده است. یعنی که 42 سال است که مردم شمشیر را بر گردن خود احساس میکنند و در چندین مقطع زمانی از جمله در سالهای 77 و 88 و 96 و 98، شمشیر ولایت بر چه گردنها که فرود نیامد و چه جوانانی بخاک و خون خود نغلتیدند. مردم آیا نباید احساس فاصله با نظامی چنین خونخواری کنند، با نظامی که اگر کسی دهان باعتراض بگشاید، زبان از حلقومش بیرون کشد و او  را بخواری و حقارت کشاند؟

فاصله مردم با نظام هماکنون باوح خود رسیده است، واقعیتی که وجود آنرا نظام نمی پذیرد و اگر هم بپذیرد، آنرا به توطئه ها و دسیسه های دشمن نسبت میدهد. اگر نظام در پی یافتن حقیقت است که فاصله ای که آخوند خامنه ای از آن سخن میگویند برخاسته از اراده مردم، است یا بر ساخته توطئه و کینه توزیهای خارجی، راه آن بسی بسیار ساده است، همین بس که آخوند خامنه ای شمشیر اسلام از گردن  مردم برگیرد. ترسم که مردم فاصله ها را در نوردند ودر کوتاه مدتی، حکومت اسلامی را از بیخ و بن برکنند.

آخوند خامنه ای، در آخرین خطبه انتخاباتی اش، در واقع، خواسته یا نا خواسته، نشان میدهد که چرا مردم در این انتخاب نباید شرکت کنند. چرا که او در حالی مردم را بشرکت در انتخابات ریاست جمهوری فرا میخواند که فغان مردم از مصیبت و نکبت، در فضای کشور طنین افکن شده است، سیه روزی و تیره بختی بیداد میکند. آخوند خامنه ای چنان سخن گوید، انگار که همه چیز بخوبی به پیش میرود و همه اقشار جامعه از وضع موجود راضی اند و مشکلی ندارند و بهتر هم خواهد شد. گویی نه تورم و بیکاری مزمن وجود دارد و نه فقر و گرسنگی و نه فساد و فحشا بنیان اخلاقی جامعه را بگند کشانده است و نه بی عدالتی ها و نابرابریهای طبقاتی عمیقتر گشته است، نه ظلمی هست و نه ستمی، نه حصر و زندانی و تنبیه و مجازات و نه کشتار معترضین و آنان که به نظام نه گفته اند، هرگز بوقوع پیوسته است که مورد اشاره ولی فقیه و یا آنان که میخواهند ظاهرا بر راس قدرت قرار گیرد و در عمل سپر بلای خداوند خامنه ای شده تا تقدسش حفظ گردد .

البته، اخوند خامنه ای به مشکلات معیشتی بخشی از مردم هم اشاره میکئد که مسئولین را برفع و رجوع آن فرا خواند. البته، پس از آنکه یادآوری کرد که اگر زودتر مسنولین باوامر او توجه کرده بودند و به رهنمودهای او عمل میکردند، امروز،چنین مشکلاتی پیش نمیآمد.

افزوده بر این، درالتماسنامه به مردم در آستانه انتخابات، آخوند خامنه ای، بمنظور کشاندن مردم بپای صندوقهای رای، با زیرگی از خود سلب مسئولیت میکند و مردم را مسئول سرنوشت کشور در تمام زمینه ها "اعم از اقتصادی، امنیت، سلامت،" شناسائی میکند. مسئولیتی که با دادن رای به نظامی که ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی را از آنان سلب کرده است، باجرا در میآید.

اخوند خامنه ای مسئولیت سرنوشت جامعه را در حالی بر دوش مردم میگذارد که تصمیمات مهم در تمام زمینه های اجتماعی اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و غیره و بویژه در زمینه روابط بین المللی، فقط اوست که اتخاذ میکند. مگر ولی فقیه فصل الخطاب نیست؟ مگر حرف اول و  آخر را بجز ولایت فقیه، کسی دیگری میتواند بزبان آورد؟ مسئولیت، اما، هرگز، نه باندازه یک دانه جو بر دوش ولایت فقیه سنگینی نکند.

همچنین، مردم در حالی باید بار مسئولیت سرنوشت کشور را بدوش بکشند که آخوند خامنه ای ستیز و خصومت با جهان بویژه جهان غرب برهبری امریکا را همچنان ادامه داده و بر بار تحریماتی که مردم بدوش گرفته اند میافزاید. این کمر مردم است که در زیر بار تحریمات جهانی شکسته میشود و نه کمر آخوند خامنه ای و شرکایش. چه بسا که تف لیسان ولایت از ادامه تحریمات سود کلان هم ببرند.

اما، گویا آخوند خامنه ای بیشتر از هر مقام و شخصیتی در کشور، نگران شرکت مردم در انتخابات است و همچنانکه نشان دادیم، بهر وسیله و هر زبانی که شده است، پند و اندرز و مجیز گویی مردم، حتی تهدید و ارعاب و ترس از عذاب الهی متوسل میشود تا بتواند مردم را بپای صندوق بکشاند. چرا که او بخوبی میداند که هر رای که بصندوق ریخته میشود رای ایست که نهایتا بحساب آخوند خامنه ای ریخته میشود.

این بدان معناست، تا زمانیکه برگزیده مردم، رئیس جمهور، باید متعهد به رای و نظر ولی فقیه، و در خدمت او درآید، انتخابات، هرگونه که برگزار شود، انتخاباتی خواهد بود در تایید و تصدیق و مشروعیت بخشیدن بحکومتی خواهد بود که خود را ار تبار حکومت های الهی میداند؛ حکومتی هایی که دیر زمانی ست به موزه های تاریخ پیوسته اند.

در شرایط کنونی، انتخابات تنها زمانی دارای معنا و مفهومی، شود که در آن هرگز شرکت نکنی، خاصیتی برخاسته از وجود انتخابات. چون فرصت دهد برگزینی آنچه را که میخواهی، تردید مدار که عدم شرکت در انتخابات، بدون تردید آنچیزیست  که از اراده مردم برمیخیزد. امتناع از رای، رای مردم است. یعنی که رای بی رای چیزیست که مردم میخواهند. اگر این قول را باور نداری، ساده است، همچنانکه زودتر اشاره شد. شمشیر مقدس اسلام از گردن مردم (جمهور) بر گیر، تا حقیقت را با چشمان خود مشاهده کنی. بجرات میتوان حدس زد که کمتر از ده درصد از مردم در این انتخابات شرکت کنند که انها نیز بنحوی از انحا باید از جیره خواران خان ولایت خوانده شوند.

با عدم شرکت خود در این انتخابات مردم نشان خواهند داد که دوران حکومت دین برهبری فرومایه ترین قشر جامعه، قش آخوند بپایان رسیده است.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com