۱۴۰۰ تیر ۱۸, جمعه

بحضرت عباس

!ری...م باین حجاب


به حضرت عباس ری...م باین حجاب، این جمله از زبان خانمی ، شینده میشود که در برابر چشمان بهت زده یک فرماندار، حجاب را از سرخود برکنده و برزمین میکوبد ( این صحنه در یک ویدیوی اینترنتی قابل دسترس همگان است). البته که خشم و غضبی که خانم، حجاب را از گردن خود باز نموده و برزمین میکوبد و سخنی که همزمان بزبان میاورد، اگر بنیان نظام آخوندی را امروزبلرزه در نیاورد، تردید مدار که نظام را بزودی روی بسوی قبله خواهدد گرداند.

خیلی دور و دراز نرفته ایم اگر کنش و زبان آن خانم را حرمت شکنی حجاب، در حرف و در عمل توصیف نموده و آنرا آغازی بر جنبش تقدس زدایی بخونیم، تقدسی که ملت ما را قرنهاست باسارت و بندگی کشانده و میکشاند، بویژه در شرایط کنونی. مگر در 42 سالی که گذشته است، چیز دیگری هم بوده است داستان سر نوشت ما ایرانیان، بجز گرفتاری در چنگال مقدسات دینی؟ مگرنه اینکه ما به کتابی باور داریم که مظهر عقل و خرد مطلق الهی ست، کتابی که کلماتش ازلی و ابدی ست، منبعی که همه مقدسات، تقدسشان را از ارتباط با آن کسب میکنند. کتابی که در زربفت پیچیده نگاه میداریم و در بلندترین طاقچه های اطاقمان بر مینهیم تا هرگز دستهای آلوده بدان نرسد. مسافرمان را بدان می سپاریم که سلامت بمقصد برسند

افزوده براین، مگر در یاس و نومیدی، در شکست و پیروزی، در کسب ثروت و مقام، در ضعف و تندرستی، بیک کتاب، کتاب آسمانی قرآن، مقدسترین کتابها، به کتاب دیگری هم پناه میبریم؟ ایمان و اعتقاد و باورتزلزل ناپذیر باین کتاب، که اگر جن و انس همه باهم جمع شوند ناتوان اند در ساختن جمله ای مانند جمله ای در قران، نه تنها نسل حاضر بلکه نسل پس از نسل را در طی قرنها از خوانش و مطالعه قران بی نیاز ساخته است. کمتر باورمندی هست که مستقلا  کلمات الله را مورد فهم قرار دهد. چنین تقدسی، ناگفته روشن است که بر بنیان نابینایی و نادانی، بعرصه وجود گام نهاده است. باین دلیل است که هرانچه، بگونه ای آلوده شده است به تقدسی که از نوع آن سخن رفت، تقدسی برخاسته از کوری و تاریکی، آز آن باید تقدس زدایی نمود. بدون جنبش تقدس زدایی، بدون جنبش اراده معطوف برهایی و آزادی چگونه میتوانی به براندازی نظامی دست بزنی که بر اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیانگزاری شده است؟

حجابی که بیش از 42 سال است با ابزار گشت های گوناگون ارشادی و تنبیه و مجازات جسمانی و جریمه های مالی بر زنان ما تحمیل و سبب تنزل شان آنان گردیده است، ظاهرا بر اساس احکامی باجرا درآمده است بر گرفته از متن مقدس قرآن، کتاب مقدسی که وصف آن در بالا آمد. اگر جسارتا بپرسیم منظور از این حکمت الهی، از حکمی مثل حجاب چیست تنها میتوانیم به تعبیر و تفسیر خواست الله بپردازیم. که احتمالا، الله باید میاندیشیده است اگر زنان پیکر خود را زیر حجاب پنهان نمایند، تمام شر و شور و شرارتهای برخاسته از غرایز سرکوب شده مردان، مهار شده و براه راست هدایت میشوند، نه تجاوز جنسی میماند و نه زورگیری، نه تحقیر و خوارسازی زنان با بکارگیری زبان و کلمات رکیک در عین بی اخلاقی.

دشوار نیست که درستی این ادعا را با نگاهی به امار رسمی در باره فحشا در دوران حکومت تقدس بر جامعه، مورد  آزمایش قرار دهیم. اگر چه بامارهای رسمی نمیتوان چندان اعتمادی داشت. اما، همه امارها در یک جنبه با هم در توافقند که سن روسبیگری تا 9 سال هم رسیده است که بیشتر در میان دختران فراری دیده میشوند. اما، کارشنان نیز در توافقند که  سن روسپبگری به 10 تا 12 سالگی کاهش یافته است و درسنین بین  20 تا 29 باوج خود میرسد.

 بعبارت دیگر، نه تنها حجاب عفاف را برای جامعه بارمغان نیآورده است، بلکه خود در خدمت پنهان سازیهای انواع بی عفتیها و روسپیگریها در جامعه گردیده است. آیا نباید همگان از آن خانم بیاموزند و حجاب خودر را از تقدس بزدایند، از تقدسی نهایتا خوارکننده؟ آیا میتوان تصور کرد چنانچه تقدس زدایی از مقدسات ازجمله از حجاب، بر طبق قواعد شریعت اسلامی، جرم و گناه شناخته نمیشد  و رها از تنبیه و مجازات بود، چه تعدادی از زنان همان کنش تقدس زدای آن خانم را تکرار میکردند و همان جمله به حضرت عباس... را تکرار میکردند؟ تا زمانی که شریعت و شمشیر باهم در وحدتند، اسارت در دست تقدس نیز همجنان ادامه دارد و کمتر کسی اماده است جان بحقارت وخواری از دست بدهد و بر حجاب بر نهد آنچه که در درون دارد.

بعضا، ممکن است باین مسئله اشاره کنند که برکوبیدن حجاب برزمین و حرمت آنرا شکستن و نجاست زده خواندن آن، ممکن است برخاسته از لحظه ای عصبانیت و از دست رفتن عقل و خرد، در چشم بهم زدنی، بوده باشد. کنش حجاب کنی را کنشی تقدس زدایی خواند، خود نوعی اختراعیست ادبی. رخصت، اگر عکس آنرا هم فرض کنیم و بپذیریم که کنش بر گرفتن و کوبیدن حجاب بر زمین، بر اساس محاسبه ای از قبل طراحی نشده است؛ که کنشی بوده است که از سر نا خود آگاهی صورت گرفته است. مسئله آنجاست که حتی  در چنین صورتی هم، تغییر چندانی در معانی و مفاهیم کنش حرمت شکنی حجاب بوجود نمیآورد. خانم دردمند بدون اینکه بداند، نه در برابر چند نفر، نه در جهت تخلیه تمام سرخوردگیهای شخصی بلکه در برابر میلیونها چشم اینترنتی بتقدس زدائی از حجاب و حرمت شکنی آن دست زده است، کنشی بازتابنده خواست و اراده هزاران هزار زنانی ست معطوف بتقدس زدایی و رهایی و ازادی از احکام مقدس قرآنی.

اگر دامن این مطلب را کمی بیشتر بگشائیم، دریابیم که جنبش تقدس زدایی، در بطن مطالبات مادی، از توزیع مساوی فرصتها و منابع گرفته، تا افزایش دستمزد و برخورداری از رفاه و آسایش، نهفته است. چون چنین خواستی از نیاز به مادیات و عشق و علاقه بدنیای مادی برمیخیزد. پس کنشگری جمعی در جهت پاسخگویی به نیازهای مادی، درتحت حکومت اسلامی، خود ذاتا تقدسزدا ست. آنچه مقدس است آن است که از دنیای مادی به بری، به کمخوری و گرسنگی خوگیری و بقول یکی از آخوندهای شکم بزرگ خراسان، با اشکنه پیاز بسازی، کنشی در ستیز و خصومت با ارزشهای مادیگرایی و بیانگر بی اعتنانی به نیازی های مادی. بهمین دلیل همه کنشهای اعتراضی در سوی ارضای نیازهای مادی را باید ذاتا کنشی دانست در جهت جنبش تقدس زدایی، تقدس زدائی از ارزشهایی که تا کنون در تقدس شان شک و تردیدی وجود نداشته است، ارشهای مقدسی که در طول قرنها نهادین سازی، اخلاق تسلیم و اطاعت و فرمانبری، نیز تقلید و تبعیت را در جامعه ما پرورش داده است.

بنابراین، خیلی حیرت آور نیست اگر در زیر ساختهای هر اعتراض و تطاهرات و تجمع علیه نظام، تمایل بسوی تقدس زدایی نهفته نباشد.  از جنبش کارگران درعرصه های گوناگون نظام اقتصادی گرفته تا عرصه های فرهنگی و بهزیستی، از کارگران و پیشه وران گرفته تا معلمان و پرستاران و  بازنشستگان و کاسبکاران و دیگراقشار جامعه، درپی تنفس هوای سالم، دسترسی بمایحتاج روزانه و یا رفاه و آسایش و تندرستی، هستند، مطالباتی سراسر مادی در خدمت تایید و تداوم زندگی مادی. حال آنکه مقدسات دینی گریبان باورمندان را در چنگال تقدس میفشرد تا بوضغ موجود تن بدهند و همچنان بهمان کتاب معجزه آسا برای حل تمامی معضلات و مشکلات روزانه زندکی به احکامی که خداوند رحیم و رحمان در آن کتاب مقدس صادر کرده است رجوع نمانید.

ترسم یکبار دیگر از چاه خود را بیرون بکشیم و باردیگر در چاله ای عمیقتر فرو رویم، اگر لحظه ای از خصم اصلی چشم برگیریم، خصمی که جامعه ما را بویرانی و خواری کشانده است. و آن چیزی نیست مگر براندازی یک نظام دینی - سیاسی، نه براندازی یک و یا چند فرد و گروه، بلکه براندازی یک نظام مسموم و مریض با زهر باور به خرافات و افسانه ها، بزور شمشیر و شریعت.

خاطر جمع دار که آن جنبشی که جامعه ما را از فلاکت بیرون آورد، هرگز بمقصد نرسد اگر از ماهیت خود بعنوان یک جنبش تقدس زدا آگاه نگردد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

https://fmonjem@gmail.com

 

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر