۱۴۰۰ مرداد ۱, جمعه

 

آب، نان، آزادی،

از خوزستان تا بلوچستان و کردستان!



 

آیا میتوان آنچه را که در سرزمین خوزستان میگذرد کمتر از مصیبت خواند؟ بی آبی، مادر تمامی دردها و رنجها ست، درد و رنجی که با خود ویرانی و مرگ و نابودی میآورد. حال براین درد، درد نان، درد شکم گرسنه و شاید بدتر از همه درد نبود آزادی هم باید افزود. نه اینکه تنها مردم خوزستان هستند که با مصیبت نبود آب و نان و آزادی، دست بگریبانند، مردم مناطق، استانها و شهرستانهای دیگر، اگر بیشتر از مردم خوزستان دچار درد و رنج نباشند کمتر هم نیستند. بی آبی، بی برقی و هوای مسموم بجای خود، کرونا هر روز کشتار بیشتری میگیرد، کشتاری که میتوانست تقلیل یابد اگر رهبر دلسوز و مقدس، رهبر معظم، آخوند خامنه ای، همچون الله، تهیه واکسن از امریکا و انگلیس و خدا نکرده، از اسرائیل را حرام، اعلام نکرده بود. 

درست است کم آبی و خشکسالی، پدیده بیگانه و غریبه ای در تاریخ و فرهنگ ما نبوده است. بعضا، کارشناسان تاریخ باستان، انقراض امپراتوری ساسانیان را ناشی از خشکسالی میدانند. بی آبی و تبدیل خوزستان بیک بیابان سوزان را قبل از آنکه بعقل کور طبیعت نسبت دهیم، باید به ساختار دین و قدرت نسبت دهیم، مرکز تمامی تصمیمگیریها و برنامه ریزی ها، در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و امنیتی و بین المللی. این بدان معناست، اگر خوزستان، ثروتمندترین استان و یکی از پرآبترین منطقه کشور، باوجود چندین رودخانه بزرگ از جمله سه تا از بزرگترین آنها، کارون و کرخه و اروند رود، تبدیل بیک سرزمین خشک و بی آب و علف گردد، نمیتوان نگران ویرانی وطن، نبود. 

البته که انباشت مصیبتها، امروز در خوزستان بدرجه غلیان رسیده است. آنجائی که خوی تسلیم و اطاعت، نهفته در نهاد اسلام باور، جای خود را به نافرمانی و سرپیچی و خیزش جمعی میدهد، کنشی محکوم و منفورو غیر قابل تحمل، در یک جامعه اسلامی، جامعه ای که در ان ساختار دین و قدرت، با هم یکی، یکتا و یگانه اند، ساختاری ذاتا خشک و انعطاف ناپذیر و بی اعتنا به ابتدائی ترین نیازهای انسانی. چه تعجب اگر حکومت اسلامی، بیدرنگ بابزار قهر و خشونت متوسل شود و بخواهد هرچه زودتر جنبش اعتراضی مردم را سرکوب نماید. چه، نظام به تجربه در یافته است که جرقه را قبل از آنکه سراسر خرمن را بآتش بکشاند باید سریعا خاموش کرد. 

بازهم چه تعجب اگر نظام بسرکوب قهر آمیز مردم تشنه و گرسنه خوزستان اقدام نماید و با گلوله پاسخ مردمی را دهد که جان در کف نهاده و فریاد بر آورند آب، نان، آزادی. آیا صدای مردمی را که درد و رنج ویرانی سرزمینشان را بجان خریده اند باید شنید و یا باید خفه کرد؟

اما، چرا اینقدر قهر و خشونت و انتقام ستانی و لشگر کشی؟ مگر این نظام سوار بر دوش این ملت عروس قدرت را در آغوش نکشید؟ بچه دلیل امروز همان مردم اگر از تشنگی و و گرسنگی ناله سر دهند و در واکنش به بیش از چهل سال ویرانی زادگاهشان، برخاسته و دست باعتراض میزنند، باید در برابر گلوله های سربازان ولایت سینه سپر کنند؟ ترسم که آخوند حاکم برای حفظ  حکومتی که آنرا مقدس میشمارد، آماده است زمین و زمان را بهم آورد و هر نفسی که از سر اعتراض براید تحت عنوان اغتشاش و توطئه، در سینه ها حبس نماید. 

ویرانی خوزستان، بعقیده کارشناسان و متخصصین، بر خاسته است از سوء مدیریت، ندانم کاری، عدم بکارگیری تخصص و کارشناسی، و همچنین از مفاسد ناشی از روابط فامیلی و قبیله ای. یعنی که در حکومت اسلامی، بهر سو که بنگری، چیزی نبینی مگر سوء مدیریت. یعنی مدیریت نه بر اساس استانداردهای معمول در زمان بلکه بر اساس تعهد باصل ولایت فقیه، تعهدی که بمنصه ظهور رسد در پندار و گفتار و کردارآدمی، آن که بازتاب دهد تسلیم و اطاعت و فرمانبری. نسخه ای فسادزا، درخدمت بقای نظام استبداد دینی. 

این بدان معناست در جامعه ایکه دین بحاکمیت میرسد، بازتاب آنرا باید در همه و هر آنچه که هست و نیست مشاهده نمود، از جمله مدیریت، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان. خوزستان قبل از آنکه از سوء مدیریت در معنا و استانداردهای اخیر برخیزد، ناشی ست از دیدگاه اسلامی. مدیریت اخیر البته که بر رشد موزون و دوام دار تاکید میورزد. طراحی ها در مدیریت اخیر نه در خدمت پاسخ به نیازهای امروز بلکه در خدمت پاسخگویی به نیازهای فردا و یا آینده است. اما، مدیریتی که در دامن حوزه های علمیه و متاثر از کلام اول و آخر، مخزن تمام دانشها در باره هستی و نیستی، کتاب قرآن، پرورش مییابد نه به حال مینگرد و نه بآینده بلکه میل و آراده اش پیوسته معطوف بگذشته است. دستگاه ولایت، درست است که در پی غنی سازی هسته ای و تکنولوژی موشک سازی به پیش رانده است، اما، بدست آوردن این ظرفیت و توانائیها در واقع برخاسته است از اراده ای معطوف بگذشته، اراده ای معطوف بآنچه کهنه و فرسوده شده و در ستیز و خصومت با زمان است. این گذشته است که در قاموس فقاهت، مرجع اصلی و آئینه آینده است. فقیه در گذشته زندگی میکند و در اشتیاق به بازگشت بدان میسوزد تا خاکستر شود. 

بعضا، برآن تصوراند که سد سازی تنها میتواند برخاسته از اراده ای باشد معطوف بآینده. در چنین صورتی سد سازی چگونه میتواند ما را بگذشته بازگرداند. در پاسخ باید گفت ویرانی خوزستان، تبدیل پر آبترین منطقه در سراسر ایران با وجود چندین رودخانه بزرگ بیک شوره زار، اگر بازتاب اراده بگذشته نیست، بازتاب چه چیزی میتواند باشد، بازتاب آینده؟ کدام آینده را میتوان بر شوره زارهای خوزستان بنا نهاد؟ پروژه های سد سازی در واقع برخاسته است از اراده ای نه معطوف به بهزیستی و رفاه و آسایش مردم، بلکه برخاسته است از اراده معطوف بعظمت دین اسلام برهبری ولایت فقیه. که برخ جهانیان بکشند که اسلام چه دین مترقی و تمدن دوستی ست. در حالیکه بعبارت خلاصه تری، همه تیره بختی ها و سیه روزیهایی که هم اکنون گریبان ملت را گرفته است، از حکومت دین بر میخیزد، از حکومتی که مظهر آن آخوند است، از حکومتی که مردم را از آب و نان و آزادی، محروم میسازد. آب و نان و آزادی کف مطالبات مردم در سراسر کشور است، حق مشترک همگان است، صرفنظر از نژاد و قوم و آب و خاک و منطقه. سرانجام نیز پیروزی بر این حکومت اهریمنی در دسترس قرار خواهد گرفت، اگر ملت یک صدا فریاد بر آورد نان، آب، آزادی. 

فیروز نجومی 

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر