۱۴۰۰ تیر ۲۵, جمعه

 

بساط حکومت دین

را باید برچید!



بنظر میرسد، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، سرانجام، پس از 32 سال حکومت مطلق، فارغ و رها از هرگونه مسئولیتی، توانسته است که ساختار قدرت را بمیل و سلیقه خود سامان دهد. اگر چه کمتر کسی فکر میکرد، دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد که برای پیروزی وی در انتخابات 88، آخوند خامنه ای زره پوشید و شمشیر برکشید و بجنگ رفت، با آن خفت و خواری بپایان برسد. 

روشن است که تضاد ساختاری در نظام استبداد مضاعف دین و قدرت که در حکومت اسلامی، بشکل مردم سالار دینی تزئین یافته است، هرگونه روابط نزدیک و عاطفی و حتی آرمانی را در درون نظام، در معرض تخریب قرار میدهد. تردید مدار که اخوند رئیسی و یا حتی آخوند اژه ای رئیس، جدید قوه قضائیه، خود بطور قطع نمیدانند که در راس قدرت چقدر و تا چه حد و حدودی، در مقام فرمانروایی، آماده فرمانبری هستند، بویژه در مقام ریاست جمهوری. چه کسی میتواند بگوید که آخوند رئیسی نیز بسرنوشتی، مانند سرنوشت آخوند حسن روحانی در پایان ریاستش دچار نخواهد گردید؟ 

رئیس جمهور، اخوند روحانی، حتی در روزهای پایانی ریاست خود، اماده نیست از رمز و رازگویی دست بردارد و حقایق را افشا کند. همچنان از دو طرف دهان خویش سخن میگوید، از یکطرف از فتوحاتش در امر تولید و شکوفایی اقتصادی بدون در آمد نفت سخن میگوید و از طرف دیگر از ناکامی در یک دستاورد تاریخی مینالد. وی در اخیرترین سخنان خود خاطر نشان نمود که 

متوسط در سال بایستی ۶۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته باشیم که در این مدت این درآمد بسیار کاهش یافت و دولت بدون تکیه به درآمد نفت کشور را اداره کرد و امروز همه مشکلاتی که وجود دارد بخاطر وضعیت واردات است؛ و اگر واردات به موقع انجام شود، زندگی مردم نیز روال عادی خواهد داشت. 

در یک نفس آخوند روحانی هم از موفقیت مدیریت کشور بدون در آمد نفت سخن میگوید و در همان حال از همه مشکلاتی که وجود دارد. درست، رفع همه مشکلات به واردات بستگی دارد، اما،چرا نمیتواند وارد کند، البته که رئیس جمهور از پاسخ مستقیم طفره میرود و غیر مستقیم، اعتراف میکند که از در آمد نفت خبری نبوده است که کالاهای مورد نیاز را وارد کنیم. وی میگوید: 

اینکه سالانه ۴۰، ۵۰ میلیارد دلار جنس وارد می‌کنیم و همین‌قدر هم باید درآمد داشته باشیم، اگر بخواهیم به نقطه مطلوب برسیم بایستی در کشور سرمایه‌گذاری انجام شود در غیر این صورت کار‌ها به درستی پیش نمی‌رود. 

آقای رئیس جمهور، البته که در طفره روی مهارت دارد و از این نمیگوید که چرا خود بوضع مطلوب نرسیده است بلکه اندرز میدهد(حتما به جانشین خود) که اگر چنانچه کسانی بخواهند بوضع مطلوب برسند باید 40 تا 50 میلیاد دلار هزینه واردات اجناس نمائید. او نمیگوید که هزینه واردات، از فروش نفت تامین میگردد و بدون آن نیز زندگی البته که بحالت عادی باز نمیگردد، مگر تحریمات لغو شود، تحریماتی که ریشه برگرفته از سیاست هسته ای که تعین شود بدست فردی که مظهر دین است و قدرت، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مقامی که بران هیچ مسئولیتی سوار نیست. آخوند روحانی امیدوار بود که با بازگشت به برجام، بتواند 8 سال ریاست جمهوری خود را با یک دستاوردی تاریخی خاتمه دهد. اما، در کمال یاس و ناامیدی اعلام کرد که دستکاری در ماده 60 قانون اساسی سبب شد که مذاکره در وین نا تمام و نا کام بماند. چرا آقای رئیس جمهور نمیگوید که طرح اصلاح ماده 60 از کجا ریشه گرفته است و بچه دلیل از افشای ضرر و زیان تعویق چنین امری خود داری میکند، باید بحدس و گمان واگذار شود.

روشن است که نظام به کارگزاران خود بدهکار نیست، بلکه کارگزارانی مثل روحانی و معاونش هستند که به نظام بدهکارند. آنها جز پیچ و مهره نظام هستند، پایداری آنها به پایداری و تداوم نظام وابسته است. که اگر قدرت و حرمتی بدست آورده اند در این نظام بدست آورده اند. بنابراین، باید معذورات کسانی که در حلقه فوقانی ساختار قدرت قرار دارند فهمیده شود. 

اما، تنها رئیس جمهورنیست که بواسطه تحصیلات حرفه ای در حوزه ها، آموخته است که چگونه در پیرامون حقیقت سخن بگوید بدون آنکه پرده از آن برگیرد، حتی وقتی با تلخی مقام خود را ترک میکند، معاون اول وی، اسحاق جهانگیری تحصیل کرده دانشگاهی نیز، در راز و رمز گویی و پرده پوشی بسی بسیار مهارت از خود نشان میدهد. جهانگیری که روزهای آخر اقتدار و احترام مقام معاون اول ریاست جمهوری را میگذراند در اخیرترین سخنرانی خود، با زبان بی زبانی از حقارت و خواری ای شکوه و شکایت میکند که دولت با آن روبرو بوده است. او نه از تحریم نفت ایران در بازار جهانی بلکه از  اتفاقاتی سخن میگوید که: 

در سال ۱۳۹۷ رخ داد که به بسیاری از آرزو‌های ما برای کشور آسیب وارد کرد / در جنگ اقتصادی تنها بودیم /  فکر نمی‌کردیم حتی هند نیز از ایران نفت نخرد / حتی روسیه و برخی کشور‌های همسایه که برای استقلال کشور آن‌ها از خون فرزندان خود گذشتیم نیز چنین اقداماتی انجام دادند 

جهانگیری البته که با دل پرخونی سخن میگوید، اما، باید حقیقت را ناگفته نگاه دارد بجای آنکه اراده ولایت فقیه مبنی برغنی سازی هسته ای را مسئول آسیت بآرزوهای خود بداند از اتفاقاتی سخن میراند که از آنها نمیتواند و یا نمیخواهد پرده برگیرد. 

جهانگیری در ادامه سخنانش از تضعیف همبستگی اجتماعی جامعه  که دغدغه امروز نظام است و عوامل مادی و غیر مادی ای که سبب تشدید آن میشود سخن میگوید: عوامل مادی، مثل فقر و فساد و تبعیض، نه بیکاری و گرانی و بی آبی و بی برقی، آب و هوای مسموم و کشنده و عوامل غیرمادی، مثل فرد گرایی، مادی گرایی و تضعیف ارزشها در جامعه و نه محرومیت از آزادی، در پندار و گفتار و کردار. آنگاه چنین نتیچه گیری میکند: 

بنابراین هر اقدامی که در جهت تقویت همبستگی اجتماعی انجام شود اقدامی پسندیده، دلسوزانه و متناسب با نیازهای کشور است. 

بدرستی روشن نیست که جهانگیری خود در عمل به امری باین مهمی چه اقداماتی را انجام داده است؟ اما، سوال مهمتر این است که از گفتار جهانگیر چه نتیجه ای را باید گرفت، آیا همبستگی اجتماعی در حال اضمحلال است و بطور روز افزونی تضعیف شده است؟ 

جهانگیری بگونه ای سخن میراند، چنانکه گویی حکومت دین، تحت رهبری یک مجتهد مقدس همه چیزدان، برجامعه ما در 42 سال گذشته حاکم نبوده است. که ما در 42 سال گذشته، در جامعه ای زندگی کرده ایم که نه از دین و ارزشهای دینی هرگز خبری بوده است و، نه در 42 سال گذشته منبر روضه و موعظه به منبر خطبه و قدرت تبدیل شده است. اما، معاون اول رئیس جمهور پس از 42 سال حکومت اسلام به وجود گسترده فقرو فساد و تبعیض تحت حکومت اسلامی اعتراف میکند و در لفافه از رواج ارزشهای فردگرایی و مادیگرایی، چنان سخن میگوید گویی که جایگزین ارزشهایی شده اند همچون تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، جهاد وشهادت و قتل فی السلیل الله، ارزشهای اصیل اسلامی. 

خیلی دشوار نیست که دریابی گفتمان آخوند روحانی و معاون اولش، محور دفاع از خود و کارنامه 8 ساله شان در جایگاه اقتدار بدون پذیرش هیچگونه مسئولیتی، سامان یافته است. مسئله اما آنجاست حکومتی که در تبعیت از قواعد و مقررات شریعت اسلامی بخود شکل گرفته است، داری ظرفیت مسئولیت پذیری نیست. چون قواعد و مقررات شریعت اسلامی، برگرفته شده است از احکامی، که الله، خداوند یکتا و یگانه به رسول خویش با ابزار وحی مخابره نموده است، احکامی چون و چرا ناپذیر. 

حکومت ولایت فقیه، ظاهرا دوگانگی دین و قدرت را در جمهوری اسلامی و یا مردم سالاری دینی، بوحدت رسانده است، اما، واقعیت آن است که چون حاکم دین است، تعین جهت جمهوری، بچپ و یا براست و یا در میانه قد در تمامی عرصه ها، بخش اصلی رسالت ولایت فقیه بشمار میرود. 

 این بدان معناست که شرایط موجود، شرایط مصیبت باری که بر جامعه ما حاکم است، نمیتواند محصول دین و یا قدرت هریک به تنهایی و جدا از یکدیگر بشمارآید. آن کارشناسی که در مرتبه قدرت قرار میگیرد، نمیتواند مستقل از احکام شریعت و رها از نفوذ آن تصمیمی را اتخاذ و یا برنامه ای را که تنظیم نماید. و چون پای شریعت بمیان آید، مسئولیت هم ناپدید گردد. 

نه ساختار جمهوری مسئولیت پذیر است چون در تبعیت از ولایت رفتار میکند و نه ساختار ولایت، چون مستقیما از الله پیروی کرده است. بهمین دلیل گفتمان رئیس جمهور، آخوند روحانی و معاون اول او، اسحاق جهانگیری، اساسا گفتمان فرافکنی ست. همیشه نیرویی مرموز در کار بوده است، نیرویی که نمیتوانند آنرا شناسایی کنند، اما، همیشه در رسیدن باهدافشان کارشکنی کرده است. نه آقای رئیس جمهور بما میگوید چه اقتداری پشت دستکاری در ماده 60 قانون اساسی بوده است نه معاونش بما میگوید که آیا هماکنون میتوان از نبود همبستگی اجتماعی و وحدت مردم و نظام سخن گفت؟ 

حال، آنچه چندان قابل پیشی بینی نیست این است که آخوند رئیسی در چه شرایطی مقام ریاست را ترک خواهد کرد با دلی چرکین و پر از خون، مثل پیشینیان خود و یا با رضایت و خشنودی خویش و ولینعمت خود، آخوند خامنه ای؟ اما، آخوند خامنه ای اگر بماند خواهد دید که وحدت و یگانگی دین و قدرت، و یا بقول معروف یک پارچگی آندو، چندان به تداوم حکومت ولایت و یا بطور کلی حکومت دین امدادی نخواهد رساند.      

در شرایط کنونی  تنها رابطه قدرت و مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است، بلکه رابطه مردم با دین نیز به زیر سئوال رفته است. چرا که در 42 سالی که از حکومت دین میگذرد، تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است، بلکه چوب و چماق دین و طناب شریعت، نیز، جسم و جان مردم را زخمین  و روح را از بدن انسان جدا خارج ساخته اند. دین و هر آنچه که از دین برخیزد، مسئول پسرویها، ویرانیها در نظام اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است، مسئول خشونت و خون هایی ست که در این دوران ریخته شده و ریخته میشود. در واقع دین از لحظه ی صعود ش بر مسند قدرت، خشم و خشونت،  خونریزی و انتقام جویی را آغاز نمود و کماکان آنرا در 42 سال گذشه ادامه داده است. 

اما، آنها که هم اکنون به حکومت دین اعتراض دارند این یا آن گروه و دسته نیستند، بلکه اکثریت باتفاق مردم هستند که بطور روز افزونی از این واقعیت آگاه میشوند که بر سر این مردم شمشیر برنده دین است که فرود آمده است و در نتیجه این بساط حکومت دین است که دیر یا زود باید برچیده شود.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi 

https://firoznodjomi.blogspot.com/

https://fmonjem@ gmail.com

 

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر