نتیجه
انتخابات:
اراده
ولایت،
خصم آشتی
ناپذیر اراده ملت؟
آخوندهای زیرک و هوشمند، آخوندهایی که در
فریبکاری به قله اجتهاد رسیده اند، اخوندهای حاکم، بویژه آنان که در معماری
"جمهوری اسلامی" نقش کلیدی بازی کرده اند، هرگز فکرنمیکردند، روزی فرا
خواهد رسید که مردم سالاری دینی، نه بنفع حکومت آخوندی بلکه بضرر و زیانش کار کند.
یعنی که آخوندهای حاکم حساب بزرگی برای برگزاری "انتخابات" بازکرده
بودند. چون انتخابات میتوانست و هنوز هم، سند انکار ناپذیری باشد مبنی بر
"سالار" بودن مردم و بنیان "جمهوری" در یک نظام
"دینی،" دین اسلام.
آخوند خامنه ای بیش از هر مقام و مرتبه ای در
جمهوری اسلامی، پیوسته علاقمند به شرکت وسیع مردم بوده است. چرا که خود بارها، از
جمله اخیرا اعتراف کرده است که شرکت وسیع مردم در انتخابات، آبرو و حیثیت است برای
نظام، برای جمهوری اسلامی بارمغان میاورد و همچنین قدرت و اقتدار که از آن چیزی
نگوید- که دلالت میکند بر وحدت مردم و حکومت اسلامی.
بدین ترتیب، نظام پیوسته از شرکت وسیع مردم در
انتخاباتی که برگزار کرده است سود فراوان برده اند. البته، بعدا به تجربه در یافتند
که آنتخابات مثل تیغ دو لبه ست، از دو طرف میبرد. از یک سو ابرو و حیثیت و اعتبار
و اقتدار و یا "مشروعیت" بیشتری
به نظام میبخشد و از طرف دیگر، عناصر سازنده نظام جمهوری مثل رئیس جمهور و حتی
نمایندگان مجلس شورای ولایت، چون با رای مردم باقتدار رسیده اند، یکی بر راس قدرت
اجرایی و دیگری بهره ور از اقتدار قانونگزاری، بالقوه تمایل به استقلال و اقتدار دارند. همین بس بیاد
بیاوریم که اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، ابولحسن بنی صدر، بچه سرنوشتی دچار شد.
چرا که او علم استقلال از ولی فقیه را خیلی زود برافراشت، چنانکه گویی در حکومت
اسلامی، همچون جوامع دمکراتیک غربی، رئیس جمهور تبلور اراده جمعی، اراده مردمی و بازتابنده
مطالبات آنان است نه در حرف بلکه در عمل. بهمین دلیل رئیس جمهور در کشوری مثل
امریکا، از اقتدار هنگفتی بر خوردار است.
شاید بنی
صدر، اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، هنوز به مفهوم حقیقی و نه ظاهری جمهوری
اسلامی پی نبرده بود است که بخش اسلامی، جمهوری، منشا اقتدار نهایی ست. آخر و
عاقبتی که روسای جمهوری بدان دچار شده اند، نشان داده است که رئیس جمهور در حکومت
اسلامی، چندان کاره ای نیست. هم آخوند محمد خاتمی شرمزده از ریاست کنار رفت و هم
احمدی نژاد و هم اکنون شاهد هستیم که رئیس جمهوری فعلی هر روز از خود شرمزدایی
میکند و زیرکانه تمامی کاسه کوزه ها را بر سرعدم آخلاق و رفتار اسلامی می
شکند، چنانکه نه 42 سال حتی 42 روز هم نیست که قواعد و مقررات شریعت
اسلامی، از جمله حجاب اجباری، برجسته ترین نماد اسلامیت، بر جامعه حاکم
بوده است.
این بدان معناست که انتخابات، اعم از انتخابات رئیس جمهور و یا حتی نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در حکومت اسلامی معنا و مفهم خاص خود را دارد. یعنی که شرکت مردم در انتخابات، بیانگر اراده آنان، بیانگر اراده معطوف بآزادی نیست بلکه اراده ای ست که نهایتا معطوف به تسلیم و اطاعت است. که در واقع، مردم تا کنون در انتخابات شرکت کرده اند که رئیس جمهوری را برگزینند که بخدمت ولایت فقیه در آید و پاسخگو بخواستهای وی باشد. یعنی که ریاست جمهوری اگرچه تبلور اراده مردم است، اما، معطوف بازادی نیست. چون منشا اقتدار ولی فقیه است و خواستهای اوست که ریاست جمهوری، هر کس که باشد باید باجرا در آورد.
بعضا، بر آنند که این تضاد ساختاری، تصاد ریاست با
ولایت، با انتخاب آخوند ابراهیم رئیسی، تا زمانیکه آخوند خامنه ای زنده است، ممکن
است که همچون گذشته تشدید نشود، شاید بان دلیل که وی بزک شده است که به جانشینی
ولایت فقیه، برگزیده شود.
اما،
مسئله این است که این تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست با ولایت بلکه از رابطه
اراده مردم با اراده ولایت بر میخیزد. یکی بازتابنده اراده معطوف به تسلیم و اطاعت
و دیگری بیانگر اراده معطوف بآزادی و رهایی. امتناغ مردم در انتخاباتی که تا لحظات
آخر ولی فقیه سرمایه بزرگی را هزینه کرده بود تا مردم را بپای صندوق رای بکشاند و
بجهانیان نشاند دهد مردم با چه شور و هیجانی در انتخابات اسلامی شرکت میکنند، باید
پیروزی بزرگی خوانده شود بنفع اراده مردم، بنفع اراده معطوف بآزادی و رهایی در
برابر اراده ولایت فقیه، اراده معطوف به تسلیم و اطاعت.
نهایتا، انتخابات بمثابه تبلور اراده مردم،
متشکل از انسانها، افرادی مستقل و آزاد، دارای عقل و خرد، توانا به محاسبه و تشخیص
خوب و بد، درست و نادرست، زشت، و زیبا، مفهومی ست بیگانه در قاموس اسلام. در
معنایی که آمد، نه انسان در اسلام وجود دارد و نه مردم که بخودی خود حق انتخاب و
برگزیدن را هم منتفی مینماید. انسان در منظر الله رعیت است، بنده
است، از راه مستقیم بی خبر است، اراده اش معطوف به تسلیم و اطاعت
است، نه استقلال و خود مختاری، نه عقل و خرد و آزادی. بی دلیل نیست که الله دایم
بندگان خود را در کتاب مقدس خود، قران، براه مستقیم هدایت میکند و باینترتیب، الله
جایی برای گزینش و انتخاب نمیگذارد. اگربندگان راه دیگری را بجز راه مستقیم برگزینند،
گمراه شوند و راه باطل روند، در بارگاه الهی محکوم به خشن ترین و بیرحمانه ترین
خشونت هایی قرار میگیرتد که بفکر بیرحمترین انسانها هم نرسد. حال آنکه الله تنها
تسلیم و اطاعت را پاداش دهد، بویژه آنان که در دفاع از وحدت الله و توسعه و سلطه
اسلام، شربت شهادت را مینوشند، بعنوان پاداش، زندگی ابدی میبخشد در کنار حوری های
همیشه.
این انتخابات بان دلیل بضرر و زیان نظام کارکرده
است، که مشت فریبکار آخوندهای حاکم را گشود. برخلاف ادعای آخوند خامنه ای که فاصله
بین مردم و حکومت اسلامی وجود ندارد، انتخابات ریاست جمهوری نشان داد، همچنانکه
زودتر اشاره شد، تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست و ولایت بلکه از تضاد خواست و
اراده مردم با خواست و اراده ولایت فقیه برمیخیزد. تضادی که با استقبال مردم از
"اصلاحات" و انتخاب آخوند محمد خاتمی، نه در یک دوره بلکه ئر دوره
متوالی، بمنصه ظهور رسید. در آن انتخابات، مردم خواهان تغییر و اصلاحات بودند،
حضرت ولایت بر ضد آن بود و بانی آن رئیس جمهور، آخوند خاتمی را بحواری و حقارت
کشاند.
در انتخابات 88 نیز، تضاد اصلی نهایتا نه بین
ریاست و ولایت بلکه بین اراده مردم و اراده ولی فقیه بود که آشکارگردید. مردم به
کاندیدهایی اقبال نشان دادند که برگزیده ولایت نبودند. برگزیده ولایت احمدی نژاد
بود که برنده و رقبای انتخاباتی او از آن
زمان تاکنون بفرمان ولایت در حصر بسر میبرند. در عین حال، سرنوشتی هم که احمدی
نژاد بدان دچار گردید، بواضح نشان داد که چگونه اراده مردم با اراده ولایت فقیه بجای
وحدت در تضاد و خصومت خود نمایی میکند.
رئیس
جمهور فعلی، آخوند روحانی، اگرچه در جهتی
ملایمتر قصد بعضی تغییرات در شیوه حکمرانی مثل سختگیری کمتر در روابط اجتماعی و
غیر امنیتی ساختن فضای کشور را در سر میپروراند، اما، چون سازگار با سلیقه ولایت و
پیروان سینه چاکش نبود، هرگز بمیدان عمل وارد نگردید. بوضوح در واکنش باوضاع مصیبت بار کنونی بود که مردم در 96 و 98 اراده
خود را، اراده معطوف باستقلال و آزادی را با سر دادن شعار حکومت اسلامی
نمیخواهیم، نمیخواهیم، بمنصه ظهور رساندند و همگان شاهد بودند که چگونه شعار
دهندگان بخاک و خون کشیده شدند. چرا؟ باندلیل که مردم برگزیده بودند، انتخاب کرده
بودند که باراده ولایت، نه رئیس جمهور نه بگویند. چون دیر زمانی ست که مردم پی
برده اند که رئیس جمهور در حکومت اسلامی کاره ای نیست.
اینروزها ویدویویی از آخوند خامنه ای در رسانه
ها اجتماعی بنمایش در آمده است که نشان میدهد، وی در زمانیکه در جایگاه امام جمعه،
خطبه دینی و سیاسی میخواند، بدرصد ناچیز رای دهتدگان در کشوری مثل آمریکا، اشاره
میکند که در مقایسه با درصد مردمی که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت میکنند،
شرمآور میخواند.
در حیرتم که انتخابات اخیر ریاست جمهوری را در
حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای چگونه توصیف میکند. شاید فکر میکند شرکت 48 درصدی
مردم، اماری که رسما وزارت کشور اعلام کرده است، خیلی هم شرماور نیست که بنابر
شواهد عینی، شرکت مردم در انتخابات بیشتر نزدیک به 20 درصد بوده است. هم اکنون چند
روزیست که از انتخابات میگذرد و هنوز ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مهندس اصلی
انتخابات سکوت اختیار کرده است.
اما، چه جای نگرانی ست، رئیس جمهور منتخب، آخوند
ابراهیم رئیسی، در کنفرانس مطبوعاتی که پس از پیروزی وی برگزار شد، نشان داد که در
وارونه سازی حقایق، همچون ولی نعمت خویش، آخوند خامنه ای، باوج اجتهاد رسیده است. آخوند
رئیسی شرکت مردم در انتخابات را حماسه بزرگ خواند که بنا بر قول وی:
جلوهای از حضور با اراده مردم شکل گرفت که پیام مهمی برای همه
جهانیان داشت. اگر در فهم این عبارت دچار سرگمی
هستید، باید آنرا بحساب رئیس جمهوری بنویسید که دست پرورده حوره های علمیه بوده
است و یکی از آخوندهائیکه از گدایی به میر غضبی و سپس بشاهی رسیده است.
بنا بر تحلیل ناظران اوضاع سیاسی نظام، انتخاب آخوند رئیسی بریاست
جمهوری را برنامه ای خوانده اند در خدمت خنثی سازی تضاد ساختاری بین ولایت و ریاست.
برنامه ای که ریاست جمهوری را با شفافیت در خدمت ولایت دراورد و نظام را بقول
معروف یکدست بنماید.
تحلیلگران سیاسی، برآنند که مهندسی انتخابات بخاطر یکدست ساختن
حکومت، حکومتی که حتی آخوند روحانی را هم نتواند تحمل کند، بزرگترین اشتباهی ست که
تا کنون آخوند خامنه ای مرتکب شده است. چرا که با بی اعتبار ساختن نهادهای مردم
سالاری، مثل ریاست جمهوری و مجلس و انتخابات آزاد، تمام مسئولیت را متوجه رهبر و
بیت رهبری مینماید.
در چنین صورتی، نه تنها نمیتوان وحدت حکومت برهبری ولایت را با ملت
انتظار داشت بلکه بطور روز افزونی شاهد تشدید تنش بین ولایت و مردم خواهیم بود.
چرا که ولایت خصم آشتی ناپذیر آنچیزیست که نهایتا علاج همه دردهایی ست که ملت تا
کنون تحمل کرده و در آینده نیز ممکن است همچنان تحمل کند و آن چیزی نیست مگر آزادی.
حکومت اسلامی برهبری آخوند خامنه ای از هیچ چیز واهمه و وحشتی
ندارد، اما، ندای آزادی جسم و جان او را به تشنج وا میدارد. در محور تمامی
سیاستها، برنامه ها، تصمیمگیریها از جمله امریکا ستیزی، دست یابی به اسلحه کشتار
جمعی و توسعه نفوذ نظامی و سیاسی و اقتصادی در منطقه نهایتا در خصومت و دشمنی با
آزادی شکل گرفته است، پدیده ای نجات بخش ملت از خواری و حقارت و از اسارت و بندگی
در دست ولایت فقیه. تا کنون نه هر دهانی که بآزادی گشوده شده است بلکه هرکس بهر
کنشی در آزادی دست زده است با تنبیه و مجازاتی روی در رو گردیده اند که گویی زنده
در دوزخ الله وارد شده اند. کسانی مثل سعید سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر
پوینده، همراه تمام زندانیان سیاسی در 67، تنها بآن دلیل بدست قاتلی که هماکنون
بریاست جمهوری رسیده است بخاک و خون کشیده شدند و یا سرشان بر دار آویخته شدند که
دهان خود بآزادی گشوده بودند. ستار بهشتی بچه دلیل زیر شکنجه جان باخت بجز سخن
گفتن بازادی.
تنها، اما سخن گفتن به
آزادی نیست که سر را بر دار اویزان کند بلکه هرکنش دیگری، از دفاع از حقوق بشر
گرفته تا دختر جوانی که حجاب را بآزادی بر سر چوبی میاویزد و یا جوانیکه بآزادی
شربتی را نوشیده، با تنبیه و مجازاتی روی در رو خواهند گردید، که تکرا آن برای بار
دیگر هرگز از مغزشان خصور نکند.
هم اکنون با وجود آخوند رئیسی بر
مسند ریاست جمهوری، کسی که خود بکشتار
جونان این آب و خاک اعتراف میکند، آیا ملت میتواند اراده خود مبنی بر رهایی و
آزادی بمنصه ظهور برساند؟ سوالی ست که پاسخ آنرا بآینده ای مبهم موکول نمود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر