۱۴۰۴ آبان ۳۰, جمعه

حکومت آخوندی

محکوم بفروپاشی!




وقتی بدورانی باز مینگریم که به قدرت رسیدن قشر آخوند برهبری آیت الله، آخوند خمینی انجامید، گویی همه چیزبگونه ای ترتیب یافته بود که شور و هیجان سراسر پیکر جامعه را از شادی بلرزه در آورد. حال، معلوم میشود که آن ظاهر و یا سطح واقعیتی یود که بچشم میخورد و در پس آن حقیقتتی تلخ پناه گرفته بود چه اگر، پس از گذشت نزدیک به 50 سال، بدوران پیش از فروپاشی نظام شاهنشاهی بنگری، بعید میرسد که تاسف نخوری، بدورانی که تحت حاکمیت شاه گذراندیم. حتی، اگر، هم شخصا، چندان در شرایط مناسب وآرامی بسر نبردم.

شاید ساده ترین مقایسه یین زمان شاهی و زمان آخوندی. همین بس که بارزش دلار، در زمان حال، در مقایسه با دوران شاهی، قبل از 57 بنگری، هفت تک تومنی یک دلار در برابر عددی حوالی یک صد و ده هزار تومن. تنها میتوانی با دو دست بر سر بکوبی تا بدانی وقتی عقل و خرد را در خود، در گوشه ای تاریک وجود محبوس میکنی، آنگاه ممکن است در یابی چه فرصت تاریخی را برای تسریع تحول و پیشی گرفتن در بنای زیرساختهای یک جامعه آباد با تاریخ و فرهنگ باستانی، از دست داده ای.

در تحولاتی که در 57 بوقوع پیوست و برای اولین بار در تاریخ 2500 ساله کشور باستانی ایران، فردی از قشر دین پیشگان، آنهم دین بیگانگان با تعهد و وقوف عمیق، ساختار قدرت را در دست گرفت. البته، نه به تنهائی یا گروهی و حزبی بلکه بر سر دستان مردمانی بیشمار بدون وجود منفذی برای نفس کشیدن، چنان چسبیده بهم. بعضا، کارشناسان برآنند جمعیتی که در استقبال آخوند خمینی شرکت کرده بودند، بی نظیر بود در سراسر ایران و کمتر جنبشی را در سراسر جهان میتوانی بیابی با شرکت پنجاه درصد آن جمعیت.

بران باور هستم که هرگز نتوانم مقایسه ای از جامعه پیش و پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی، ارائه دهم در این فرصت کوتاه. چه اگر بسطح اخلا ق و ارتقاع ارزشهای انسانی بنگریم، مشاهده میکنیم که نه تنها ارتقائی را تجربه نکرده ایم در حکومت مقدس اسلامی بلکه چنان در قعر ذلت و نکبت در دوران حکومت آخوندها و فقها فرو غلتیدیم که صعود دو باره را باین زودیها بسی بسیا دشوار ساخته است.

 اگرچه، شخصا، در پرداخت رشوه چندان تجربه شیرینی ندارد. با این وجود، باید اعتراف کرد، بدون رشوه، حتی، کارت در امور کم اهمیت هم بانجام نرسد. اختلاس و چپاولگری، بنظر میرسد حرفه اختصاسی افرادی هستند در مراتب فوقانی قدرت. معروف ترین این چپاولگران، بابک زنجانی، هنوز، بیش از 2 و چند تریلیون دلار بدولت بدهکار است و بعید بنظر میرسد در بازپسگرفتن ثروت ملت، بانکمدرادن دولتی، نه چندان در تعجیل و سرعت دیده میشوند و نه مضطرب و نگران بنظر میرسند. از رونق دروغگویی و کلاهبرداری و حقیه بازی هرگز باین وسعت با اطمینان کامل میتوانم بگویم که گسترش پیداه نکرده است.

در کنار فساد در دستگاه بروکراسی در سراسر کشور، باید از گسترش تجارت سگس سخن گفت، امروز، نه بعنوان یک حرفه تخصصی، بلکه میتوان در سر هر کوچه و بازاری براحتی آماده عرضه اند، از دختران کم سن و سال دببرستانها گرفته تا دختران دانشجو و زنان شوهردار. همه راه هائی برای ادامه بقا در شرایط فقر و فلاکت.

 در این میان، دیده میشود که چگونه نظام سعی میکند نشان دهد که فهمیده است که تغییرات اجتناب ناپذیراند، در نتیجه، آهسته، آهسته میروند بسوی نرمش و گسترش بیشتر. غافل از آنکه، همیشه زمان دوام نیاورد، حتی، برای ادامه عمل. اگر، هم، نظام قصد هرگونه شل کردن بندها و زنجیرها را در سر میپروراند، نظام بهتر از هرکسی آگاه است و یا حداقل بر آن باور است که تنها کافی ست، بند ها را ذره ای بگشاید. بیدرنگ، کار از کار میگذرد و همه چیزفرو میریزد آنگاه، حتی، زمان برای هرگونه اصلاحاتی هم دیر شده است.

درست است، چه بسا، گفتگوها، حرفها و بگیر و ببندهائی بین نظام و قدرتهای بزرگ در جریان است. اما، بعید بنظر میرسد که قیل و قال را بخوابانند و بازار فرضیات در باره کنشگریهای نیروهای متخاصم و تاکتیک و استراتژی آنها را گرم کنند. در خاتمه، خاطر آسوده دار اسرائیل اینبار فرصت سوزانی نمیکند و نظام را در هم میکوبد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@ggmail.com

 


۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

 

غیبت

انسان وآزادی

در متون مقدس اسلامی!






 هیچ عالم و فقیهی به قله تقدس هرگز نرسد، اگر، در میدان رقابت مبالغه و غلو گویی، در باره کتاب مقدس قرآن و یا آنچه از محمد، پیامبر اسلام و امامان نقل شده است، وارد نشود.

اصولی که فقها از آن سخن میرانند، اصولی هستند کافی. آئین نامه زندگی اند، از روز ازل تا لحظات ابد. با این وجود، در درون این منابع کافی، قرآن و حدیث، و یا آنچه، الله، از بیخ آسمانها فرستاده و یا پیامبر، خود، شخصا به زبان رانده است و یا جانشینان او در تایید و تصدیق امیال الله گفته اند و عمل نموده اند، دو واژه هرگز یافت نمیشود. در "اصول کافی،" نیز، که بعد از قرآن در نزد فقها و علما، کتاب دوم خوانده میشود و در حوزه های علمیه سالیان دراز صرف درک و فهم معانی عمیق و الهی آن نموده و هنوز هم مینمایند. با این وجود، در آن کتاب با واژه ی «آزادی» هرگز برخورد نخواهید کرد.  سوال این است آیا، واقعا، میتوانستند در ن مقطع تاریخی، چیز چندانی در باره انسان اگر میدانستند بعید بنظر میرسد بانسان بعنوان یک موجود آزاد و مستقل میاندیشیدند..

غیبت واژه ی آزادی در متون مقدس اسلامی تصادفی نیست بلکه یک امر ساختاری ست. یعنی آزادی در خصومت و ستیز کامل است با تفکر و اندیشه ای که آغاز و پایان تاریخ باشد. اگر تاریخ ظهور اندیشه را بتوانی با فرضیه های اصولی و منطقی تعیین و تعریف کنی هرگز نمیتوانی از پایان آن سخنی به میان آوری.

 پایان تاریخ یعنی انکار وجود آزادی. چرا که تنها چیزی که انسان را جدا میسازد از حیوان آزادی ست. آزادی یعنی نفی حقیقت مطلق و تغییر ناپذیر. در آزادی است که انسان میتواند حقایق را کشف نموده و در یابد که مرز کمال و کرامت انسان نا شناختنی و نا محدود است. الله، انسانی را که به جستجوی حقیقتی بجز آن که او بر ما آشکار ساخته است، ازجمله «او هست و بجز او هیچکس نیست» بپردازد، او را کافر و یا مشرک و منافق میخواند و آنها را به عذاب الیم در تاریخ محکوم میکند.

چه، جای تعجب، اگر، نتوانیم واژه های آزادی و انسان را در کلام الله بیابیم. چرا که روشن است که اندیشه الله، اندیشه ای است محدود به زمان و مکان خود. در آنزمان حتی در اروپا هم شناختی از انسان و آزادی وجود نداشت. به جرات میتوان گفت از زمان افلاطون تا ظهور دوران مدرن نه از انسان سخنی میرفت و نه آزادی. برای افلاطون و تمام آنانیکه بعد از او آمدند، جهان خارج را مجازی میخواندند و سایه ای از دنیای دیگری که حقیقی ست. اما اندیشه  در باره ی انسان و آزادی با دکارت آغاز گردید که سر انجام تنها میتوانست از هستی انسان یقین حاصل کند چون میتواند اندیشه کند.

 اما، ژان ژاک رسو ، یکی از اندیشمندان دوران روشنگری در اروپا، اعلام میکند که انسان را طبیعت خلق کرده است و او را بر خلاف حیوانات دیگر آزاد و نیکخو به وجود آورده است. اما، با ظهور جامعه مدنی بر اساس مالکیت خصوصی، انسان آزادی خود را از دست میدهد. لذا بسوی انحطاط و تباهی به پیش میرود. شریر و انتقام جو میشود. یا برای غنی سازی و حفظ آنچه به مالکیت خود در آورده است، خون همنوع را میریزد. یا دست به کشتار میزند به آن دلیل که گرسنه است و ناچار است که شکم خود را سیر و بقای خود را تامین نماید. تحت تاثیر همین سخنان و تحقق آزادی انسان بود که انقلاب کبیر فرانسه در 1789 بوقوع  پیوست.

 از آن پس دیگر سوال دانشمندان و فیلسوفها این نبود که انسان از کجا آمده است. بلکه سوال این بوده است که انسان کیست و چیست و چگونه این جهان را خلق کرده است. چرا در این مسیر سیر کرده است؟ عقل و خرد بشر در این دوران کشف گردید. آغازگر این جستجو کانت بود. در ادامه این جستجو هگل اعلام کرد تاریخ بیانگر حرکت بشر است بسوی آزادی. در کمال آزادی است که میتواند به حقیقت نهایی برسد. در همین راستا مارکس اظهار داشت که هگل ما را به تفکر دوران باستان که با افلاطون آغاز گردیده است بازگشت میدهد. حال آنکه انسان است که تاریخ را میسازد. اما آنرا بر اساس میل خود نمی سازد. به این کار زمانی توانا خواهد شد و زمانی آزادی خود را کسب خواهد نمود که بتواند نظام استثمار انسان از انسان را از میان بر دارد.

نزدیک به 2000 عنوان وجود دارد که در باره  پیامبر و امامان بخصوص امام جعفر صادق سخن رانده اند، اما در آن نه حدیثی و نه روایتی میتوانی راجع به آزادی و انسان بیابی. واژه های آزادی و انسان، اگر هم یافت شوند در ارتباط با تسلیم و اطاعت بکار گرفته شده اند و عبودیت و بندگی. یعنی الله، خدایی که ما میپرستیم، اگر از آزادی و انسان سخنی بمیان آورد به آن دلیل است که بر اسارت و بندگی تاکید نماید.

البته که تعجب آور نباید باشد که الله در کتاب کریم خود، قرآن مقدس از آزادی و انسان، کلامی بزبان نیاورد. چون الله عبد و بنده را می شناسد و انسانها را همچون رعیت های خود می پندارد. چرا که الله احکام زندگی را برای بشر از بدو تولد تا زمانیکه رخت از این دنیا بر میگیرد، صادر نموده است. الله، احکامی را به زمین فرستاده است که به زندگی ما نظم و ترتیب و معنی بدهد. الله هرچه خوب و هرچه بد است، شناسایی نموده است، «راه مستقیم» و علم پایان ناپذیر خویش را بر پیامبر خود نازل ساخته است که به افراد بشر ابلاغ نماید.

عمل به آحکام الهی، ضروری است بآن دلیل که بشر را به سرحد کمال و عبودیت میرساند. خوشبخت و رستگار میسازد. مضاف به آنچه در کتاب الله، قرآن کریم آمده است، پیامبر و امامان(برای شیعیان 12 امامی) نیز با گفتار و کردار خود، یعنی  «حدیث» و «سنت» و «روایاتی» که برای ما بجای گذارده اند، بشر را به اطاعت و گردن نهادن به احکام الله توصیه نموده اند. نه الله، نه پیامبر و امامان جانشین ش، هرگز انسان را به آزادی فرا خوانده اند. درست است الله «بندگان» خود را به عقل و خرد ورزی توصیه نموده است، اما نه بمنظور آنکه حقیقت را بجوید و به کشف قانونمندی های طبیعی پرداخته و مرزهای ناشناخته شده ی دانش و دانایی، کمال و کرامت انسان را بعنوان یک موجودی مستقل،خود مختار و آزاد شناسایی کند.

ثقته الاسلام کلینی در کتابی که یازده قرن پیش از این نگاشته است و در نزد علمای شیعی بعد از قرآن کریم، مقدس ترین و معتبر ترین کتاب محسوب میشود، در بخش «کتاب عقل و جهل» از امام باقر نقل میکند که
چون خدا عقل را آفرید از او باز پرسی کرد. باو گفت پیش آی، پیش آمد. گفت باز گرد، بازگشت. فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقی که از تو پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهی، کیفر و پاداشم متوجه تو است.(ص 10).

به این ترتیب، الله در می یابد که عقل انسان نمیتواند موجب هراس و نگرانی ش شود، چرا که اطاعت و فرمانبرداری عقل را مورد آزمایش قرار داده بود. بهمین دلیل عقل راپاداش دهد و هدیه. چنانچه بر احکام الهی گردن ننهد، تنبیه است و کیفر. براستی کیست خشن وبیرحم، کیست مهربان و بخشنده. در پایان ناچار باید این چند کلمه را بیافزایم که ما باید خواهان خداوندی باشیم بی نیاز از حهنم سوزان، سراسر اذیت و آزار و بیرحمی و هر ابزار آزار دهنده ای برای تنبیه خطا کار و گناهکار.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

 

 

قتل امید سرلک

و فرا رسیدن فروپاشی

حکومت اسلامی!


در فکر تمرکز بر خطبه خوانیهای حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای بمناسبت واقعه تسخیر سفارت امریکا، در 13 آبان ماه 57 و بر رسی تحلیلها و یا مطالبی که پیرامون آن بدست میآوردم. اما، بزودی دریافتم که وامانده و درمانده ام. چرا که فکر قتل امید سرلک، جوانی از شهر الیگودرز، اجازه نمیداد که به مطلبی دیگری بیاندیشم، بجز بجنایت هولناک قتل آن جوان، بجرم ارتکاب به یک کنش سیاسی، بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بیاندیشم. بدون تردید، کنشی زشت و سزاوار تنبیه در نظام اسلامی، اما، نه اعدام ، آنهم ، بشیوه کانگستری؟ شرم کجاست؟ در امامت باوری؟

اما، ورود به بحث گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا در ،57 چندان ساده بدون دغدقه، اضطراب و گیج کننده نبوده، و نیست، در حالیکه بتازگی از قتل امید سرلک آگاه شده ای، جوانی 22  ساله ای که خلبان بود. تصاویر بازمانده، او را تنومند و پر قدرت و حتی بی باک و شجاع نشان میدهند. بعید بنظر میرسد، اگر، تحقیقات و بررسی های جنائی و قضائی صورت بگیرد، بتوانند هموطنان امید سرلک را اقناع کنند که او خود را با اسلحه ای که در کنار پیکر او یافته اند، دست بخود کشی زده است.

آنچه، این قصه را غیر قابل باور میکند، آنستکه  چندین روز جلوتر، امید سرلک تصویری از آخوند خامنه ای را در حالیکه صدای محمد رضا شاه در پیرامون بگوش میرسید بآتش کشیده بوده است. باینترتیب، سرلک بزرگترین کفر را مرتکب و موجودیت حکومت اسلامی را بخطر انداخته بود، کنشی کافی و وافی برای محکومیت خویش باعدام.

پس از این واقعه بوده است که خودروی سرلک باپیکر بیجانش را در زیر پلی مییابند. همچنانکه، زودتر اشاره شد، با یک اسلحه کمری در کنارش. حال آنکه، تردیدی نیست که قتل امید سرلک بدون ارتباط با بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بوقوع نپیوسته است. که البته، میتوان، آنرا واکنشی دانست برخاسته از احساس نا آرامی و نا امنی در نظام، در برابر خیزش ملی و فراگیری جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی برهبری شاهزاده رضا پهلوی، تبلور الترتاتیوی معتبر و مطمئن برای آینده کشور. در عین حال، باید بخاطر داشته باشیم چنین قتل هایی را باید ناشی از ضعف نظام و فروپاشی تدریجی آن از درون دانست، روندی که دیر زمانی ست آغاز گردیده و یکی از این روزها بپایان میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۴ آبان ۱۶, جمعه

آخوند خامنه ای:

قوی باید بود!



وقتی با دقت بیشتری به خطبه خوانی حضرت ولایت، بمناسبت روز 13 آبان، روز تسخیر سفارت امریکا و بگروگان گرفتن بیش از 54 تن از کارکنان سفارت بذست دانشجویان مینگری، بسیار جالب است بآن لحاظ که با بحث و ایراد کلمات دینی آغاز و با سخن در باره ساختار قدرت با بیان کلماتی نقد آمیز و چالش بر انگیز پایان مییابد، چنانکه گوئی، حضرت ولایت، سراسر اماده است که بر جهد بر مرکز میدان مبارزه. بسیاری از ادیشمندان نیز به آنچه در این خطبه ها بیان شده است توجه نشان داده اند و اگر هم تحلیلی از این خطبه ها ارائه داده اند، مشترکا، تمرکز یافته اند بر مسائل و معضلاتی برخاسته از قدرت و یا توانائی کنترل و غلبه در رقابت و چالش بر انگیز که در خطبه های سیاسی یا خطبه دوم مورد بحث قرار میگیرند.

اما، تنها نگاهی به سخنان حضرت ولایت فقیه بمناسبت 13 آبان 57،  کافی ست که باین حقیقت پی ببریم که حضرت ولایت، بجای پیروی از آنچه انسانی و رواداریست، به ستایش و تحسین، زشترین عمل انسان میپردازد، گروگانگیری، عملی برخاسته از خوی حیوانیت و تسلیم باراده الهی بدلیل جهل و نادانی. افروده بر این، اکر، بتمامی سخنان حضرت ولایت بنگری بیشتر احساس پوچی میکنی. این در حالی ست که وقتی به خطبه حضرت ولایت مینگری، بسیار بعید خواهد بود اگر از خود نپرسی که آیا او جدی سخن میگوید و یا قصد مزاح دارد،. بویژه، وقتی در باره امریکا سخن میگوید و شرط و شروطی که برای  برقراری روابط با جمهوری اسلامی ارائه میدهد. بنظر میرسد که فرمانروای بزرک، ولی ققیه آخوند خامنه ای کمی بیش از حد نئشه بوه است. چون جایگاه خود را در حهان بفراموشی سپرده است.

افزوده براین، بر چیزی مثل قوی شدن تاکید میکند  قوی باید بود چنانکه گویی کسی گفته است باید ضعبف بود. چه سعادتمندیم که حضرت ولایت در شرایط کنونی بیاد قوی افتادن افتاده است. نه اینکه رویای قوی بودن را از سر بیرون کرده. گویا که جضرت ولایت فراموش کرده است چندین میلیارد هزینه بشار اسد را پرداخته است، تنها بیک منظور قوی شدن. هزینه های هنگفتی، نیز، به حماسی ها در غزه، به حزب اللهی ها در لبنان، به حشد شعبی ها، در عراق و حوثیها ئر یمن. همگان جیره خوار خوان قدرت ولایت بوده و هستند، تنها بیک دلیل، قوی بودن. از آغاز هم، تمامی منابع و انرژی کشور را بچه دلیل نظام اماده بود بهر وسیله ای به تکنولوزی غنی سازی دست یابد که در خدمت چیزی دیگر بجز قوی بودن هم نبوده است. موشکهای دوربردی که بر روی آنها کلمات نابودی اسرائیل میدرخشید، آیا برای چیز دیگری جز قوی شدن ساخته شده است؟ پهباد سازی چه؟ مگر برای هدف دیگری ساخته شده است بخز قوی بودن. اما، اگر، نظام تاب تحمل نمامی این هزینه های سنگین را برای کسب تکنلوژی هسته ای و پیشرفته  و نیز، هزینه سازماندهی تمامی نیروهای نیابتی در نقاط مختلف منطقه تنها زمانی میسر میگردد که نظام بتواند بربایش ثروت مردم ادامه داده و کشور را فرسوده و فقیه نگاه دارد.آری مشت محکم و شکم خالی که آنهم معلوم شد مشتی بود تو خالی، سیاستی که خواسته یا ناخواسته با فزایش و رشد فقر و نارضائی و خیزش و خروش عمومی انجامیده است و میانجامد. در نتیجه برای فرونشاندن خشم اجتماعی، نظام انتظار میرود که همان نقشی را بازی کند که در آن مهارت یافته است، بکار گیری خشونت و ضرب و شتم ، بگیر و ببند و سرکوب و ایجاد رعب و وحشت. و در پی آن سکوت و خاموشی.

البته، اخیرا، حضرت ولایت فقیه، گفتمانی را بکار میگیرد که محور توسعه و سلطه افکنی سامان یافته است. این در حالی ست که حکومت آخوندی در کوتاهترین مدت شکست بسیار بزرگی را متحمل شده است، بدلیل سیاستی بوده است برخاسته از کوته اندیشی وتنگ نگری و جزم انگاری، چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا میتوان چیز دیگری بجز فقرو خواری، و حقارت انتظار داشت؟

سر انجام آنروز خواهد رسید، اگر تا آن زمان حضرت ولایت زنده مانده باشد و یا دست بخود کشی نزده باشد، که ولایت دیگر نمیتواند پوششی بر حرامیهای انباشته شده باشد. اما، تا رسیدن آن زمان یکی دیگر از آن واژه هایی که آخوند خامنه ای و بتقلید از او دیگر آخوندها در گفتمان خود بکار میگیرند، شامل بر بکار بردن کلماتی میشود که هنوزهم با بی میلی بکار میگیرند ، مثل، ملی و ملیگرائی، مثلا، حضرت ولایت در همین آخرین خطبه ای که بمناسبت 13 آبان خواند به جنبش ملی نفت برهبری دکتر مصدق هم اشاره کرد. بهمین ترتیب، بنظر میرسد آخوند از جمله خود حضرت ولایت فقیه از ایران و نقش آن در تاریخ سخن گفته است .پس هموظنان عزیز باید بیاد داشته باشند چگونه واژه ایران در قاموس اسلامی آغاز بدرخشیدن کرده است.

تا اینجا، آن بخشی از خطبه 13 آبان مورد بحث قرار گرفت که در ارتباط بود به ساختار قدرت و بکارگیری آن در خدمت توسعه و گسترش دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی که در واقع تحت حکومت آخوند بچیزی کمتر از سلطه بر جهان نمی اندیشد. این تند روان ممکن است در حکومت آخوندی در اقلیت باشند، آما آنها هستند که قدرت را در دست دارند.که افزوده بر اقتدار دینی، قدرت سیاسی هم در دست خود متمرکز ساخته اند. بی دلیل نیست در نمازگزاریهای جماعت جمعه، یک خطبه اختصاص بدین دارد. با این وجود بسیار دشوار است که حضور دین را مشاهده نمائی.

در واقع، خطه اول بگونه ای بیان میگردد که مشروعیت خطبه دوم، خطبه سیاسی، خطبه ای در خدمت بقای نظام.  

حضرت ولایت در این خطبه، مثل، تمامی خطبه های دیگش  است که میاموزد چگونه دین را بعنوان یک ابزار سیاسی بکار گرفت. در عین حال باورمندان را به خوانش قران بسی بسیار تشویق میکند. او میگوید:

به همه سفارش میکنم که اُنس با قرآن را فراموش نکنید. بارها گفته‌ام؛ قرآن را هر روز بخوانید، ولو نیم صفحه از هر جای قرآن؛ قرآن را باز کنید، نیم صفحه قرآن بخوانید، یک صفحه قرآن بخوانید، هر چقدر رغبت و میل دارید بخوانید.

 چرا اینقدر اصرار و تبلغ و ترویج خوانش قران، حتی یک جمله. اکنون، پاسخ بآن روشن است، باور بقران زیربنای فرهنگ مشترک تمامی جامعه است. آنچه این نظام را بر سریر قدرت نگاهداشته است، باور مشترک به کتابی ست که کمتر کسی، از جمله باسوادان توانا بخوانش و یا فهم آنند. اکنون در زمانی که در آن زندگی میکنیمف ممکن است قرآن، کتاب مقدس هنوز بتواند بخش بزرگی از جامعه را بهم پیوند بزند. اما، آنچه ملت رنگین کمان را نگاهداری میکند، شعار زن زندگی ازادی ست، شعاری که تقدس آن را زمان تعین میکند. اکنون باید زن زندگی آزادی را باید رشته ای دانست که تمامی جامعه را برغم گوناگونی محلی و فرهنگی، همچون، رشته ای بهم پیوند میزند. آیا، دین آسلام، آنگونه که بدست آخوندها عرضه شده است هنوز میتواند همچون رشته ای از کثرت و گوناگونی و تفاوتها، وحدت و یکتائی بسازد؟ شرایط سیال سیاسی، همچنانکه شاهد آن هستیم، ممکن است بزودی پاسخی برای همگان داشته باشد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/.

fmonjem@gmail.com

 


۱۴۰۴ آبان ۹, جمعه

 

 

تسلیم

یا پذیرش شکست

و قبول خواری و حقارت!




هم اکنون، همه شواهد حاکی از آنست که حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، برای یک درگیری دیگر با اسرائیل و احتمالا با نیروهای امریکای آماده میشود. بتازگی خبری در مطبوعات و رسانه های ارتباطی انتشار یافت مبی بر   خریداری پانصد هار تن مواد اولیه، از چین، لازم برای سوخت موشکهای جدید. چرا اماده نشوند؟ مگر حضرت ولایت چیز دیگری هم تجربه کرده است بجز پیروزی؟ بیش از 30 میلیارد دلار هزینه تشکیل نیروی نیابتی در سوریه، بهمراه قربانی تعداد بسیاری ار رده های پائینی سلسله مراتب نظامی، اگر در علوم فقهی پیروزی خوانده نمیشود، آنرا چه چیزی میتوان خواند؟

بهمین ترتیب، میلیاردها دلاری که حضرت ولایت بکار گرفت تا نیروهای نیابتی دیگری همچون حوثی ها در یمن، حماس و جهاد اسلامی در غزه و حزب الله در لبنان.و حشد شعبی در عراق را سازمان دهد. آیا تاکنون، واژه "شکست" در تمام در گیریهای نیروهای نیابتی نظام با نیروهای اسرائیل، بگوش کسی رسیده است؟ در قاموس حکومت آخوندی، البته که هرگز، واژه شکست وجود ندارد. اما، خاطر آسوده دار که ربایش ثروت مردم، بنام الله، بدون هیچ شک و تردیدی، سزاور عجر و پاداش الهی ست.

حال، چون نیک بنگری، بسادگی دیده شود که حضرت ولایت بانتهای خط رسیده است. باید برگزیند بین تسلیم بدون چون و چرا. برغم تحمل باری شرم انگیز، یکی از بهترین راهها در برابر ولایت، در مقایسه با ادامه جنگ است با نیرویی بسی بسیار برتر.

 تسلیم به خواستهای هسته ای و موشکی و پهبادی، اسرائیل و امریکا، از آنروی بهترین راه در پیش روی حضرت ولایت است بآن دلیل که نظام میتواند ساختار قدرت ولایت را حفظ نموده و همچنان، در درون به حکمرانی الهی خود ادامه دهد. ولی، از انجا که ولایت ففیه دانش و بینائی و دانائی خود را در درون کلام الله در قران مقدس کسب کرده است.

 مردد و نا مطمئن، یکبار دیگر، حضرت ولایت، همچون گذشته در درون قرآن مقدس بجستجو پرداخته و آیه ای را می یابد که با ابزار تفسیر گفتمان مقدس الهی، خاطر نشان مینماید که که میتوان همان نتایجی را بدست آورد که در نتیجه اعلام تسلیم بدست میاورد، مثل، برگرفتن بخشی از تحریمات و دیگر محدودیتها در عرصه تجاری و مالی البته، تاکتیکی ست که در طولانی ساختن جنگ نهفته است، جنگی که غرب و اسرائیل، از ادامه و طول زمان ان، در عمل نشان داده اند که بیزارند. اما، در جنگ 12 روزه اسرائیل و امریکا نشان دادند برای تخریب و ویرانیهای نیروهای نظامی حکومت اسلامی، شامل بر نیروهای زمینی و دریائی و فضائی، نیازمند زمانی طولانی نیستند. اما، براندازی نظام را از درون به مردمی که نزدیک به نیم قرن به آن تن داده اند واگذار میکنند.

اما، قبل از بحث در باره  پدیرش این وظیفه، در اینجا، رخصت که فرض کنیم، حضرت ولایت، همچنان در عمق زمین، موفق شده است بوظایف مقدس الهی خود، عمل نموده، از تسلیم بدون قید و شرط سر باز زده و زمینه را برای خروج امام عج از غیبت و اعلام قیامت آماده ساخته است. درست، همه این فرضیات و رویاها را میتوان بخوش خیالی و خوشبینی نسبت داد و نه آن چیزیکه هماکنون در درون، بویژه، بر صحنه سیاسی اتفاق میافتد. وقتی دعواها و بگو مگوهای قدرتمداران را پیوسته دور از اظلاعات عمومی نگاه میدارند و تنها هراز گاهی به افشای برگزیده ای از آنان میپردازند، تا سکوت و آرامش پایداربماند. باینترتیب، ممکن است بر طول عمر نظام بیافزایند. خاطر آسوده دار نه بیش از چند سال، اگر نه چندین ماه.

اما، واقعیت آنستکه عمر حکومت فریب و ریاکاری بسر آمده است، یعنی که حکومت تقدس بنام الله و پیغمبر و امام چهره زشت خود را آشکار ساخته است..ساده دلان و سبک زیستان، از میانه حالان جامعه گرفته تا فقیران و گرسنگانی که برغم فروش نیروی کار خود بارزانترین قیمت برای زندگی بخور و نمیر، به خصلت فریبکار آخوند و تقدس عمامه ای که بسر دارد، آگاه گشته اند و بحکومت آخوندی، همچون حکومت اجنبی، حکومت بیگانگان مینگرند، حکومتی که در نزدیک به نیم قرن نشان داده اسنت که آماده است برای حفظ و بقای حکومت آخوندی دست به   کشتار ندای هر مخالف بزند. اگر از جنبش دانشجوئی در 78 و جنبش سبر در 88 بگذریم، آیا کشتار جوانان در 96، 98 و 01 را باید نشانی بر میران احترام و ارزشی دانست که نظام برای جان انسانها، بویژه جان زنان قائل است؟

 البته، آخوندی که بر جامعه حاکم است، هر روز جمعه بر منبر قدرت، صعود نموده و بر فراز آن همچنان خطبه فراخوان تسلیم و اطاعت و نیز، تقلید و تبعیت را تکرار میکند. اما، اگر به منحنی شرکت باورمندان در برگزاری نمازگازاری جماعت در روزهای جمعه، بازمانده از دوران رسالت بنگریم، میتوانیم بخوبی سقوط شرکت کنندگان در بر گزاری نماز جماعت در روزهای جمعه را از رقم نزدیک به 100، یه مرز 10 باور کنی، حتی وقتی که شماره و شمارشی در کارنیست. همین بس، که به ویدیوهایی بنگری که از مراسم برگزاری نماز جماعت جمعه بنمایش گذارده اند و روزی نیست که بر تعداد بینا شدگان افزوده نشود. واقعیتی که میتواند نشانی دانست بر کاهش باورمندان امامتی.

چند روز پیش بود که رئیس جمهور طرد شده، محمد خاتمی، واقعیت را اینگونه بیان نمود:

دنبال تخیلاتی رفتیم که نه به آن‌ها رسیدیم، نه به توسعه / از کشور‌های دیگر منطقه عقب افتاده‌ایم / درآمد ترکیه از توریسم، از کل درآمد نفتی ما بیشتر است، در حالیکه ما بهترین پتانسیل برای توریسم را داریم

البته که نمیتوان از ریاست جمهوری که پس از نزدیک به بیست سال محرومیت از بیان و یا گشودن دهان و ابراز عقیده ای، هرآنچه که بزبان میراند سراسر بیان حقییقت باشد، صریح و بدون هر خدشه ای. اما حضرت رئیس جمهور سابق، آخوند، محمد خاتمی، هرگز، اماده نیست و شاید حتی فکرش را هم نکرده است که وقتی از رفتن بدنبل "تخیلات،" سحن میگوید، باید حد اقل فکر کرده باشد که در پاسخ به این سوال که از چه و یا از کدام تخیلات سخن میگوئید، از تخیل ساختار یک جامعه اسلامی سخن میرانید که نه تحمل قهر و خشونت و انتقام  و قصاص را دارد، و نه بی حجابی و امیزش زنان و مردان با یکدیگر. تردیدی ندارم که توضیح بیشتری در باره آن تخیلات، میتواند بآیندگان بیاموزد که چگونه از غوطه رفتن در تخیلاتی بر خاسته از اراده ای معطوف به تسلیم و اطاعت که تنها میتواند در خواری و حقارت-بنمایش در آید بگونه ای که امکان ندارد انسان را بیک حیوان نزدیک نسازد. فرمانبر، نه اعتراضی نه مقاومتی.

فیردوز نجومی

firoz nodjoimi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

 

۱۴۰۴ آبان ۴, یکشنبه

جنگ 12 روزه:

پیروزی یا شکست؟



همچنانکه همگان آگاهند، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، پس از چند هفته، بار دیگر، اما، ناگهانی و بدون هیچگونه اطلاع قبلی، بر فراز منبر قدرت، بر طبل پیروزی، در جنگ 12 روزه کوبید و بر حسب معمول به تحریف و وارونه سازی حقایق پرداخت، کنشی شایع و مشترک، بویژه، در رده فوقانی قشر اخوند و یا قشر حاکم بر تمامی جامعه.

حضرت ولایت از پیروزی بزرگ در جنگ 12 روزه و از درسهائی که نیروهای نظامی حکومت اسلامی به نیروهای اسرائیلی و امریکائیها آموختند، سخن گفت، چنانکه گوئی، این حکومت اسلامی برهبری حضرت ولایت، آخوند خامنه ای نبوده است که در آغازین ترین، ساعات جنگ، بیش از 30 تن از مهمترین فرماندهان نظامی خود را از دست داده است و یا تاسیسات اتمی در اصفهان و نطنز و فردو، همچنین، تمامی نیروهای پدافندی و پهباد سازی و بسیار دیگر از صنایع نظامی، بدست، نیروهای اسرائیلی ویران نگشته اند. آیا، بجا نیست که حضرت ولایت بر طبل پیروزی بکوبد؟

در ادامه، حضرت ولایت بفراخوان امریکا به مذاکره، پاسخ منفی داد و تاکید کرد پیشنهاد مذاکره با نتیجه ای تعین شده، از قبل، مذاکره نیست. یک تحمیل است و مردم ایران زیر بار تحمیل نمیروند، دروغی که از آن بزرگتر، تا کنون از دهان حضرت ولایت خروج نیافته است. چنانکه گویی حکومت آسلامی، اگر، خود، حکومتی تحمیلی نبود میتوانست، نزدیک به نیم قرن تداوم بیاورد؟ چه بسا، تمایل حضرت ولایت بادامه جنگ با اسرائیل و امریکا، از انگیزه انتقام ستانی از میزان تخریب و ویرانی در جنگ 12 روزه و اجتناب از تسلیم بدون قید و شرط، به خواستهای امریکا بر میخیزد.

تحت چنین شرایطی، میتوان از حضرت ولایت انتظار داشت که به "شهادت" هم بعنوان یک راهبرد اندیشه کند. برگزیدن شهادت در میدان جنگ، نباید کنشی نا ممکن و نا محتمل خوانده شود. اما، حضرت ولایت بیشتر به ابعاد شکست و میزان ویرانی در جنگ 12 روزه آگاه میشود- آن نوع از آگاهی ها که به تنها صدا در مخیله تبدیل گردد، صدائی دایمی که نمیتواند ذهن گیرنده را مبتلا به نوعی روان پریشی نکند، کمتر بادامه جنگ با اسرائیل می اندیشد. هم اکنون بعید بنظر میرسد که حضرت ولایت از نابودی مراکز هسته ای و سیستم های دفاعی کشور چندان آگاه باشد. وگرنه به آغاز یک جنگ دیگر با اسرائیل و امریکا و احتمالا چند کشور دیگر، هرگز، نمی اندیشید.

اگر، افق دیگاه خود را اندکی بگشائیم، آنقدر که بتوانیم بر خلاف حضرت ولایت، بچیزی دیگری بجز جنگ با اسرائیل بیاندیشیم،  آنگاه با چه منظره هایی سراسر غم و اندوه که روی در روی نشویم، از مشاهد فقر و گرسنگی، بیکاری و گرسنگی گرفته، تا افزیش روزانه جرم و جنایت، فساد و فحشا و قاچاق مواد مخدر و نوشابه های الکلی. البته، همه عواملی، در خدمت حفظ نگاهداشت نظام آخوندی. نظامی که برای  حفظ قدرت، بنام الله، هر گونه نا آرامی را در جامعه، بسود حفظ ساختار دین و قدرت تحت رهبری ولایت فقیه، می بیند. چه باک که توسعه فقر و گرسنگی همچنان گسترش یابد. در حالیکه، رقابت بین آخوندهای حاکم، چهره زشت خود را آشکار میسازد و بافشای خیانتکاریهای یکدیگر میپردازند. بی خبر که عمر نظام بسر رسیده است.

مسلم است که ایجاد نیروهای نیابتی، در سوریه، در لبنان، در غزه، در یمن و در عراق به هزینه ای بسیار گزاف که اگر درصد کوچکی از آن در خدمت هموطنان نیازمند، بکار گرفته میشد، امکان نداشت که جامعه را تکان ندهد و حس امیدواری را در آن بیدار نسازد. در اینجا، باید بخاطر داشته باشیم که از حکومت آخوندی ست که سخن میرود، از قشری از جامعه که اشتغال به تحصیل "علوم" فقهی را بر گزیده اند. شاید،  نیازی به توضیح بیشتری در باره چه نوع حکومتی سخن میگوئیم، وقتی، از حکومتی که از آغاز، نزدیک به نیم قرن پیش از این ، بنام الله، قدرت قهریه را قبضه کرده و در خدمت گرفت که جامعه ای بسازد بر اساس "اسلام ناب محمدی،" نه هر اسلامی، "اسلامی پوینده، دین تک خدائی،" دین لا الله الا الله.

حکومت آخوندی، برغم شکست ویران کننده، در جنگ 12 روزه بدست دشمنی که از آغازین لحظات بقدرت رسیدن تا لحظات کنونی بفکر نابودی آن بوده  و هست، چنان صدمات ویران کننده ای را تحمل کرده است که بعید بنظر میرسد که بتوانند، هرگز، باین زودیها دست به باز سازی تاسیسات ویران شده بزند. در نتیجه، در درگیری نظامی، در هر سطحی، بعید بنظر میرسد که نظام بتواند بطور موثریی از مرزهای خود دفاع کند.

شکست بدست دشمن دیرینه، دشمنی که رویای نابودی آنرا بر روی زمین، حضرت ولایت در سر می پروراند، همراه با فروپاشی نیروهای درونی، فرصتی را بوجود آورده است برای کنشگریهای انقلابی بر خاسته از تعهد و التزام به ارمان زن زندگی آزادی، ارمانی در تضاد و خصومت آشتی ناپذیر با اعتراف به عبودیت و بندگی، در دین اسلام دوازده امامی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۴ آبان ۲, جمعه

 

 

ظهور

 بینائی و روشنائی

و سرنگونی حکومت اسلامی!




آنچه که سرانجام نقطه پایان را بر حکومت دین در کشور ما میگذارد، روشنایی و بینایی جمع اس چرا که ورشکستگی اقتصادی اگر تا حالا به تغییر و تحول سیاسی میانجامید، نه تنها در کشور ما بلکه در بسیاری از کشورهای فقیر شاهد انقلاب های بزرگ می بودیم.  زمانیکه دین بعنوان ملجاء و پناهگاه انسان از دین بعنوان قدرت سلطه جو در ذهن جامعه از یکدیگر متمایز شوند و این فهم نیز که جایگاه دین خانه و کاشانه است نه بارگاه قدرت، تاریکی پایان و بینایی و دانایی چیره خواهند یافت. جمع از خرافات و خرافه پرستی دست شوید.  ایمان به اصل و اصول را بر اجرای فروع ترجیح دهد. چه، اولی به رهائی و آزاد سازی انجامد و دومی به اسارت و بندگی.

شک نیست که تغییرات از این نوع طولانی ست بلحاظ زمانی. کار امروز و فردا نیست. اما، آنچه سرنوشت محتوم حکومت اسلامی و جنبش های اسلامی را را بمثابه ایدئولوژی سیاسی، تسریع خواهد کرد، آنست که هر چه حکومت دین طولانی تر شود تجربه آن تلخ تر گردد. اگر دیروز شلاق، تنیبه تبهکاران، محکومین به شیدایی و مستی و دیگر تبه کاران  بود، امروز99 ضربه شلاق، تنبیه و مجازات 35 نفرجوانی ست که چند وقت پیش از این در قزوین بمناسبت فارغ التحصیلی به شادی و پایکوبی پرداخته اند، فعالیتی که نباید بکسی ارتباطی داشته باشد. ولی گویا شریعت اسلام را رنجانده است. اگرچه شلاق برگرده بسیاری که در دادگاه های اسلامی محکوم شده اند فرود آمده است، اما، تا کنون بر گرده یک گروه 17 نفری کارگری بجرم درخواست کار و مزدی که زندگی خود و اعضای خانواده شان بدان بسته است، فرو نیامده است. تردید مدار که حکومت اسلامی روزی تاوان تحقیر و خوارداشت انسان را خواهد پرداخت.

جمع دیگر مجبور نیست از طریق استدلال های انتزاعی از خلسه دین بهوش آیند. امروز بیش از همیشه، اسلام ماهیت شر زا و ستم پیشه خود را روشن ساخته است. بنگر هر جا که اسلام بر خاسته است، خون است و خونریزی. قهر است و خشونت، تخریب است و  ویرانی. قهر و خشونت دینی، دوست و دشمن، کوچک و بزرگ، پیرو جوان و یا زن و مرد نمی شناسد. همین بس به کارنامه خونبار آیت الله های مقدس در ایران و طالبان در افغانستان و سعودی ها در عربستان و علوی ها در سوریه و داعشی ها در عراق و سوریه و بوکوحرامها در افریقا بنگریم، همه غرق در خشونت هستند و بیرحمی.

اسلامیست خون ذیگری ریزد تا آخرین قطره خون خویش. یعنی اسلامیست میکشد تا کشته شود که نهایتا مفهوم " شهادت " است و "جهاد." کشتار "کافرین" و "مشرکین"، باوری مشترک است در همه گروه های اسلامیست، صرفنظر از اختلاف  فرقه ای. اما زمانیکه جمع از رخوت دین بهوش آید بر علیه خشونت و بیرحمی و شقاوت اسلامی، بر علیه تخریب و ویرانی  بر خواهد خاست.

دین وقتی قدرت میشود، یعنی که اسلام زمانی که به اصل خود باز میگردد، فرد را تحت اختیار خود میگیرد. اراده آزاد را از فرد میرباید و در انقیاد خود در آورد. وقتی دین، سیاست میشود و قدرت، همه چیز تبدیل و تقلیل می یابد  بیک چیز.  هویت میشود دین. فرهنگ میشود دین. علم و صنعت و تکنولوژی میشود دین. در نتیجه انسان هائی که در تحت سلطه دین زندگی میکنند به انسانهای یک بعدی تبدیل میشوند. اجتناب از دیدن و شنیدن آنچه درست و راست است، میشود جزء سرشت انسانی، تنها تایید و حمد و ثنا است که از  او انتظار میرود و باین ترتیب توانائی نفی و مقاومت در او کشته میشود. شکی نیست که چنین موجودی نزدیکتر به حیوان است تا به انسان.

. روشن است که هنوز به واقعیت شهادت و پوچی آن بینا نشده ایم.  بهمین دلیل، نیز، هنوز، بر آن باورند که اجرای فروع و احکام فقاهتی لازمه ی رستگاری ست. اما زمانی که جمع بینا شود به عدم نیاز خداوند به سجده و رکوع و ذکر دائمی آگاه گردد.  ستایش کند نه خدائی را که نیازمند حمد است و تسلیم و اطاعت و فرمانبری بلکه خدائی را سپاس گوید که صلح و آشتی جوید نه جهاد و شهادت و خونریزی. آنزمان شتاب است بسوی آزادی و برقراری یک حکومت انسانی، حکومتی بنام انسان برای انسان. حکومت، دون شان دین است و ذات الهی.  در برابر حکومت تاریکی، همیشه جنبشی روشنگری بمنصه ظهور رسیده است، جنبشی بر اساس نفی دین و قدرت، نفی مرگ و تاریکی، جنبشی که خوشآمد گوید به زندگی بعنوان چیزی خوب و دوست داشتنی.

فیروز نجومی

firoz  Nodjomi

fmonjem@gmail.com

firoznodjomi.blogspot.com