۱۴۰۴ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

 

نا قوس مرگ الله را

 بصدا در آوریم!


 

بعضا بر آنند که ولایت فقیه و کار گزاران ش، با جنایاتی که تا کنون بر علیه بشر مرتکب شده اند، گور حکومت اسلامی را می کنند. حال آنکه آنها به کاری بس بزرگ و سرنوشت ساز تری دست زده اند. آنها گورکن  الله هستند. آنها مقدمات یک عزاداری شگفت انگیز را تهیه می بینند. عزای مرگ الله. چرا که الله خود نیز در دام شیطان گرفتار گردیده و در پی وصلت با عروس فریبنده ی قدرت، آسمانها را ترک نموده و گام بر زمین نهاده به زمره ی میرندگان پیوسته است. الله تن خود را نا دانسته بزمین آلوده نموده و زمینی گشته است. این است که مرگ ش فرا رسیده است. ما ایرانیان باید این وظیفه سترگ را بدوش بگیریم و نا قوس مرگ الله را برای جهانیان بصدا در آوریم. کدام ارباب است که مرگش رعیت را خوش نیاید و امید به رهایی را در دل او زنده نسازد. وقتی ایرانیان به خیابانها میریزند، به استقبال مرگ الله است که می شتابند. وقتی شبانگاه ان بر بام ها فریاد بر آورند الله اکبر، بر دوشن خود تابوت الله است که حمل میکنند. این آغازی ست که باید باستقبال آن رویم، اگر ما از بصدا در آوردن نا قوس مرگ الله خود داری کنیم، شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرده ایم و به نسل آینده واگذار نموده ایم. 

مرگ الله را از پیش زرتشت اعلام کرده است. اما این خبر بگوش مسلمانان هنوز نرسیده است. ما ایرانیان هستیم که باید الله را بخاک بسپاریم و خبر آنرا در سراسر جهان بشارت دهیم.

نه تنها ملت خود، ایرانیان را بلکه اعراب و ترک، مغول و آفریقایی را نیز از اسارت و بندگی رهایی بخشیم. تنها با کندن گور الله است که میتوانیم به رهایی امیدوار باشیم. دیگر نباید خود را به برداشتن قدمهای کوچک خشنود سازیم. ملت آماده است که گام بزرگ را برگیرد. حکومت ولایت شرایط به خاک سپاری الله را بوجود آورده است. 

اما، بعضا هراس لعنت و نفرین را در دل گرفته اند. که وای اگر مردم خبر مرگ الله را باور نکنند؟ وای اگر در مراسم تدفین الله شرکت نجویند؟ وای اگر عبودیت و اطاعت را دون شان انسان ندانند؟ آنگاه الله جاویدان خواهد ماند و شعله آتش انتقام ش نسل های آینده را در کام خود فرو برد. که این خبر را باید هنوز پنهان بداریم. باید آنرا بزمانی دیگر موکول کرد. هم اکنون مردم یک   دل اند. حرف الله یگانگی آنها را در هم فرو ریزد. هراس از الله ای که در درون، نسل پس از نسل نهاده میشود، پیوسته سبب شده است که حقیقت وجود الله هرگز آشکار نگردد. چه شمشیر الله پیوسته آماده فرو آمدن بر گردنی بوده است که الله را مورد شناسایی قرار دهد و یا انگشت اتهام بسوی الله دراز کند و او را مسبب تاریکی و تعصب و خرافه پرستی و واپسگرایی، معرفی نماید. تهدید به مرگ البته که سکوت میآورد. اما تا کی باید سکوت کرد. آنهایی که نقش الله را در عقب ماندگی علمی و فرهنگی و مهمتر از همه قرنها استبداد را دست کم میگیرند، در پی قدرت هستند نه در پی بر افراشتن پرچم حقیقت. در آنها الله نیز میزید و خود از آن بی خبر اند، بر آن تصورند که روشنایی را در درون خود نظاره کرده اند. 

هم اکنون که الله بر زمین نشسته است، زمانی ست که باید بدون هراس به چهره اش بنگریم و او را همانگونه که هست، نظاره کنیم، مستقیما، با جزم و عزم. نه در برابرش پشت خود را خمیده ساخته، پوزه خود همچون حیوان بخاک سائیم، و نه به حقارت و خواری خود اعتراف کنیم. ما باید الله را از لذت خدایی، محروم سازیم. الله جز بندگی و عبودیت چیز دیگری نخواهد. سراسر زندگی را اگر وقف حمد و ستایش الله کنی، هنوز نمیتوانی خود را مصون از خشم و خشونت الله بدانی. الله انسان را آفریده است که ترس و هراس او را در دل بگیرد. مبادا بخود عقل و خرد نسبت دهی قبل از آنکه غایت و نهایت آنرا در الله شناسایی کرده باشی . الله به انسانیت و چیستی و کیستی وجود انسان، اعتنایی ندارد. الله چیزی جز تسلیم و اطاعت نخواهد. الله مرکز وجود و فرمانروای آن است. آزادی و استقلال که مجزا میسازد انسان را از حیوان، تنها چیزی ست که الله با آن سر سازگاری ندارد. آنرا به شیطان نسبت میدهد و منشاء شرک و کفر و سرنگونی انسان، میخواند. 

اکنون الله آن موجود بیگانه نیست که در آسمانها میزید و بوصف و توصیف خود در قرآن میپردازد. الله بسیار نزدیک به ما ست اگر چه همیشه مجزا و تنها از بندگان خود می نشیند. آقای خامنه ای را ذره ای تفاوت با الله نیست. خامنه ای نیز همان خواهد که الله میخواهد. خود بارها اعلام کرده است، «عبودیت، بندگی، انضباط اخلاقی». اخیرا « شجاعت» و «بصیرت» را هم به خواسته های خود افزوده است. خداوند خامنه ای شجاعت و بصیرت را برای خود فرمانی و خود گردانی، برای چیره شدن بر خویشتن نیست که میخواهد، بلکه برای افتخار و تبختر به خفت و خواری ست، همچنانکه مرسوم است در میان الله باوران. خداوند خامنه ای همان گوید و همان کند که الله گفته است و کرده است. در خشم و خشونت و بیرحمی، خود را آزاد و بر حق میداند. خود را ارباب میداند و مردم ایران را رعیت های خود بشمار آورد. خداوند خامنه ای، مثل الله تنها  کسی ست که گوینده است. همچنانکه هرگز چیزی بگوش الله نرسد، خداوند خامنه ای نیز از شنیدن بی نیاز است و همچون الله پاسخگوی چیزی نیست. همچنانکه همه ی بندگان و زندگان به الله مسئول اند، نسبت به خداوند خامنه ای نیز، اما نه الله مسئول است و نه خداوند خامنه ای. بآن دلیل که خود ارباب اند و فرمانروا. 

روشن است که دشمن ما ایرانیان بزرگتر است از خامنه ای. دشمن ما ایرانیان الله است که در درون ما میزید. این الله درون ما بوده است که ما را وا داشته است که نزدیک به نمی قرن به اسلام نه یک کلمه زیاد و کم، تن بدهیم. هیچ چیز نمیتواند اسارت و بندگی را در نظام اسلامی توجیه کند مگر قرنها باور به الله و پذیرش روابط ارباب و رعیتی بعنوان یک رابطه ی طبیعی. نظام اقتصادی و سیطره ی سرمایه داری نیست موجب تیره روزی ما ایرانیان. آنچه سبب انحطاط و تباهی ما گشته است فرهنگ و نظام ارزشهایی ست که بنیان آن الله پرستی ست. جنبشی که در واکنش به نیم قرن قتل عام زن زندگی آزادی، تحت حکومت آخوند خامنه ای پا بعرصه وجود گذاشته است، با دلی پر زغم باید اعتراف کنم، هنوز، از مرگ آگاهی پیدا نکرده است. بگذارید که از خداوند خامنه ای دو کلمه را قرض بگیریم و بگوییم  که برای بصدا درآوردن مرگ الله نیازمند شجاعت هستیم و بصیرت.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

          fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

 

جامعه اسلامی

به پایان خط نزدیک میشود!


 

ما نه در یک جامعه ابتدائی و یا فنودالی زندگی میکنیم و نه دریک جامعه سرمایه داری، سوسیالیستی، و یا کمونیستی، برحسب فهم فیلسوف انقلابی قرن 19 در اروپا، کارل مارکس. واقعیت آنست که ما در یک جامعه دینی-اسلامی زندگی میکنیم. نه تنها دینمداران، آیت الله ها، فقها، حجت الاسلامها و مراجع تقلید برخاسته و پرورش یافته در حوزه های علمیه، بعنوان یک قشر ممتاز، برما حکومت میکنند، بلکه قواعد و مقررات شریعت اسلامی را هم بر تمامی روابط اجتماعی حاکم ساخته اند.

 مثلا، هیچ کس نمیتواند بدون رعایت مقررات شریعت، مرتکب کنشی گردد، از جمله حجاب زنان آنگونه که شریعت اسلام مقرر داشته است، در غیر اینصورت زنان مجاز و مختار بظهور در انظار عموم نیستند. در جامعه اسلامی، بین زن ومرد فاصله بسیارست، یکی مالک است و قدرتمئد و صاحب شان و منزلت اجتماعی، دیگری حقیراست و فرمانبر و خدمتگزار مرد، خصوصیاتی فیزیکی، چنانکه گویی نهفته در طبیعت و یا نهاد مردان و زنان. حال بر حسب یک قاعده شرعی دیگر مبنی بر ممنوعیت بر تولید و مصرف مشروبات شادی آور. افزوده براین، زنان و مردان نمیتوانند بدون در نظر گرفتن قواعد شریعت، با یکدیگر ارتباط بر فرارنمایند. حتی در عرصه اقتصادی، معامله ای، عقد قراردادی و یا تولید و فروش کالایی باید در چارچوب شریعت واقع شود، مقرراتی که ماموران انتظامی، قضایی و یا هر دو ناظر بر اطاعت عموم از آن در رفتار و کردار و گفتار در خارج از عرصه خصوصی هستند.

بعبارت دیگر، وقتی میگوئیم که ما در یک جامعه اسلامی زندگی میکنیم، منظور آن است که احکام شریعت بر تمامیت روابط اجتماعی سلطه افکنده است. باین معنا، که سلطه و سیطره دین، به آموزش احکام عبادی و مراسم دینی بمناسبتهای مختلف، ختم نمیشود و تمامی روابط اجتماعی را به تبعیت از احکام شریعت در میآورد، از جمله رواط تولیدی، بویژه، دینی که  نه بر منبر روضه و موعظه که بر فراز منبر قدرت و خطبه جلوس میابد. در قاموس مارکسیسم، جامعه اسلامی، واژه بیگانه ایست. مالکیت بر ابزار تولید است که زیربنا و روبنای جامعه را در تبعیت از خود در میاورد، کم و بیش مستقل از زمان. چون پاسخ به نیازهای مادی، اگر بر آورده نشود، بقای بشر سوال برانگیز گردد. اما، از آنجا که در جامعه اسلامی به کنش سودبری حتی ممکن است بحقارت بنگرند، در جامعه سرمایه داری، نقش سودبری محوریست. بدون سودبری همه چیز تعطیل میشود. حال انکه در جامعه اسلامی، سودبری، ظاهرا،  فعل چندان مثبتی دیده نمیشود اگر منفی نینگارند. در جامعه اسلامی، تعهد و وفا داری، تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت است که ارزشمند شمرده میشوند.

پس از 47 سال حکومت دین "اسلام ناب محمدی،" کشتار و نابودی مخالفین، وسلطه بر تمامی عرصه های جامعه، از جمله، عرصه مالکیت.

حال این سوال مطرح میشود که آخوندهای پرورده شده در دامن حوزه های علمیه بنا گردیده بر ستونهای تقدس و تقوا، آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم، آنها که خود را روحانی و علمدار ارزشهای دین اسلام "ناب محمدی" میخوانند و خویشتن را نماد عبودیت و بندگی می پندارند، آیا همچنان میتوانند روضه معصومیت و مظلومیت امامان را بخوانند؟ آیا مردم همچنان پذیرای دوررویی  آخوندها هستند؟ آیا، اخوندهای حاکم، اعتبار و احترامی برای امامان  معصوم و مظلوم، بجا گذارده اند، وقتی ناله های برآمده از سرکوب زنان و ببند کشیدن زندگی و آزادی را با ضرب و شتم با گلوله های آتشین، پاسخ میدهند؟ آیا آخوندهای مقدس خطبه گو، هنوز میتوانند در باره معانی و مفاهیم عاشورا و قیام امام حسین علیه خلیفه یزید و بیرحمی ها و قساوتهای وی داد سخن دهند و لعنت و نفرین نثار یزید کنند؟ که آب را بر روی امام شیعیان و یارانش بسته و آنگاه تشنه لبان آنها را بحاک و خون کشاندند؟

آیا، آخوند های حاکم هنوز میتوانند یزید و معاویه  را محکوم و مردم را به تبعیت و پیروی از امام دعوت نمایند؟ در حالیکه چکیدن خون را از آستین مقدس آخوند مشاهده میکنند. آیا، آخوندهای حاکم میتوانند بر علیه ظلم و ستم، داد سخن بدهند و مردم را بمقاومت بر علیه زور و تبعیض فراخوانند؟ در حالیکه خود و همقطارانشان به چپاولگری و رانتخواری شهرت یافته اند؟ آیا آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم میتوانند ادعا کنند که اسلام دین انسان است و انسان خواهی، که اسلام، دین مسالمت است و صلح و دوستی، در حالیکه بر فراز منبر قدرت و خطبه، لوله تفنگی را در مشت خود میفشرند؟

امامان جمعه، از بشر دوستانی هستند که هر حیوان درنده ای، در برابر درندگی و سبعیت  آخوندی، شرم بر جبینش مینشیند. چرا که درنده ترین حیوانات بیش از یک انسان نمیتواند همزمان بدندان بکشد و شکمش هم که سیر بشود راهش را میگیرد و میرود. ولی آخوند، از زماینکه بر منبر قدرت صعود کرده است، نشانداده است که چه درنده خون آشامی ست. بر خلاف حیوانات درنده که یک موجود زنده را بدندان میکشند، آخوند سیری ناپذیر، بخون یک ، دو و یا ده قانع نیست. پس از کشتارهای سنند ج و دیگر نقاط کشور در آغاز دوران کسب قدرت، حکومت آخوندی کشتار زندانیان سیاسی را در 67 با قتل عام بیش از 4500 زندانی  در کمتر از سه ماه  باوج خود رساند.

 آری، آخوندهای مقدس باید از آنروز هراس داشته باشند که مردم بر فراز منبر خطبه و روضه، بجای مشاهده نماد زهد و تقوا، جلادی را نظاره کنند با شمشیری آغشته بخون. که همه شواهد حاکی از آن است که آنروز در حال فرارسیدن است.اما، حاکمیت دین مشروعیت خود را تنها بسبب بکارگیری ابزار قهر و خشونت و بیرحمی از دست نمیدهد، بلحاظ پس روی و عقب ماندگی و فساد و رانت خواری و رشوه گیره در عرصه های بروکراسی دولتی و مالی و عقد قرارا دادها، تمامی جامعه را بقساد کشانده است

کمبود آب و برق، داستان ویرانی کشوری را رقم میزند با 2500 سال تمدن، یکی از آغازین تمدنها در تاریخ. بشری. معلوم است آخوندی که سالها زندگی خودر را صرف آموختن آیه ها واحادیث و روایات کرده است، مهارت مدیریت پروژه های گوناگون صنعتی و مهندسی را از لابلای دانش حوزوی بدست آورده است؟ سد سازیهای بی رویه، منحرف ساختن مسیر چندین رودخانه بزرگ جاری در خوزستان، شور شدن آب بزرگترین رودخانه کشور، رود کارون که در حاشیه آن دها هزار زندگی میکردند، خشکاندن نخلستانها و تالاب ها از جمله هورالعظیم، و دریاچه رضائیه تبدیل زمینهای بارور به خشکزار، ویرانی سر زمین ایران، در کمتر از نیم قرن، بهر دلیلی، نمونه خوبی ست، از دستاوردهای حکومت آخوندی. ویرانی کشور یک شبه و یا یکساله بوقوع نمی پیوندد، این ویرانی بیش از چهار دهه است که ادامه دارد.

خروج از این گودال چندان کار ساده ای نیست، شرایط موجود، میتواند بعداز مرگ آخوند خامنه ای هم ادامه یابد.. معلوم است وقتی قشری از جامعه برای مدیریت جامعه به تدابیر و سیاستهایی رجوع میکنند که در پاسخ به مشگلات دوران بیابتگردی بشر شکل گرفته است. جای شیون وزاری دارد اگر سرزمینی را، مثل ایران وطن خود بدانی، کشوری که آغوش گشوده که در آن گام به زندگی اجتماعی نهاده به بلوع و شباب و جوانی و سپس بدوران پیری برسی.

با خروج شاه از کشور، چنین بنظر میرسید که فرمانروایی بیکانه  و غریبه کشور را ترک کرده است و فرمانروایی بر جایگاه وی نشیند جلوه مهر و محبت و فضل الهی، چنان آشنا گوئی که پدری مهربان است که جز خوبی و خلوص چیزی دیگری در آن نیابی. امام خمینی با صعود بر فراز منبر قدرت، از احکام شریعت، از کیش اسلام و ارزشهای والایی سخن میگفت که ملت نه تنها با آنها بیگانه نبودند بلکه بسی بسیار آشنا و احساس ارمش میکردند.

اما، کمتر کسی میتوانست بداند در آینده با پیاده سازی مقررات شریعت اسلامی به چه خواری و حقارتی تمامی جامعه باید تن بدهد. غاقل از آنکه وقتی احکام عبادی به احکام سیاسی تبدیل میشوند. احکامی که برضایت و خوشحال پذیرفته میشد. مثثل تسلیم و اطاعت و فرمانبر که در مراسم نمازگزار هم بزبان میآوریم و هم با حرکتها گوناگون از ایستادن تا بخاک افتادن، آنها را باجرا در میاوریم.. کمتر کسی میتوانست حدس بزند با پیاده سازی احکام شریعت اسلامی، جامعه چه تغییراتی را میپذیرد و روابط اجتماعی به جه شکلی در میآید.

بعبارت دیگر، رمز بقا وطول حکومت آخوندی را باید ناشی از بیگانگی اکثریت مردم با دین، نه بعنوان واسطه ای برای نزدیکی به خالق جهان و کسب آرامش روحی در این زندگی و در آمان بودن از آتش جهنم در آن.

اما، چندان زمانی بطور نییانجامید که آخوندهای قدرتمدار نشان دادند که حکومت شریعت یعنی چه. که بطور خلاصه میتوان گفت تبدیل احکام شریعت اسلامی و مراسم عبادی به قواعد و قوانین اجتماعی که تخلف از آنها موجب تنبیه و مجازات بر اساس شریعت اسلامی، همچون شلاق و قطع یک دست و پای سارق، سنگسار و قصاص. وای اگر کافر و یا منافق و یا مشرک شناخته شوی.

بخود خود روشن است که تا چه حدی مبارزه و براندازی حکومت آخوندی و یا حکوت اسلامی پیچیده و دشوار است. از یک طرف با ساختار قدرت روی در روی قرار گرفتی از طرف دیگر با ساختار دین. اگر، آخوند، بویژه آخوندی برنشسته بر جایگاه خدا بنام ولایت فقیه. تحت چنین شرایطی آیا میتوان آخوند را از منبر قدرت بزیر کشی، اما، دین همانجا، بر فراز منبر قدرت بجای خود باقی بماند؟

حال، چه میتوان کرد.

اگر، نخواهیم نیم قرن دیگر، اگر نه پنجاه و هفتی ها، نسلهایی که از پی آنها آمده و میایند تحت حکومت آخوندی زندگی خود را نگذارنند، باید از تقلید و تبعیت خود داری نمائیم و از تسلیم و اطاعت از اراده خدایی بخشنده و مهربان اما خشن و بیرحم و انتقامجو سرپیچی نمائیم. ، بیاموزیم که چگونه اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و در پی آن تقلید و تبعیت بدرون ما راه یافته است و زندگی انسانی و اجتماعی را ببند کشیده است؟

حال به پا خیزیم و آخوند را از فراز منبر قدرت بزیر بکشیم. بفرض که بچنین عملی هم فائق آئئم، چه چیز را تغییر داده ایم اگر هنوز خود و همه آنان که در براندازی شرکت میکنند، باورها و ارشهای دینی خود را مورد باز بینی و نگرشی دو باره قرار نداده ایم. بخود باید بعنوان یک موجود مستقل بنگریم، صرفنظر از جنسیت بر خلاف باورهای ابتدائی و تعصب انگیز نسبت به مرد و زن. آنگاه با دیدگاهی نو مرد و زن همدوش یکدیگر زندگی را تجربه و بجای رنج، از زندگی لذت ببرنیم در آزادی، رمز انسانیت و استقلال و توانائی دست یابی به مرزهایی جدید دانش و دانستنیها.

این بدان معناست که به تعهد به جنبش زن زندگی آزادی ادامه دهیم و پرچم آنرا بدست تنها کسی بدهیم که شایستگی آنرا داراست، شاهزاده رضا پهلوی.  

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ مرداد ۳, جمعه


 

کمبود برق و آب

برخاسته از اراده

!معطوف بخدمت باسلام



 

بنگر  که کمتر از نیم قرن حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها، حکومت آخوندها و فقها، چگونه کشوری را که در استانه ورود بدوران علم و صنعت و تکنولوژی مدرن، درزمان شاه بود، بدوران تاریکی، بدوران قرون وسطی ای در اروپا بازگشت دادند. تاریکی ای، برخاسته نه فقط، از اندیشه های خرافی و باور بافسانه ها و اسطوره های آسمانی بلکه از تاریکی ای سخن میگوئیم که روز بروز  سایه اش را وسیعتر و عمیقتر بر سراسر کشور میگستراند. حتی، بسی بسیار شدیدتر، بآن دلیل که تاریکی نه تنها بمثابه مفهومی مجرد، غیر قابل لمس و مشاهده مورد بحث قرار میگیرد بلکه بشکل عینی و واقعی، لمس شدنی ودیدنی، تاریکی ای ناشی از قطع الکتریستی و یا ناپدید شدن برق. 

در چنین صورتی، خاموشی مکان کوچکی را شاید بتوانی با روشن کردن شمعی یا چراغ و با وسیله ای با استفاده از باطری، موقتا، برتاریکی فائق شوی. اما، تکلیف با ابزار و وسایلی، همچون یخچال، که قرار است همیشه کارکند و همه چیر را سرد و سالم و قابل مصرف نگاهدارد چیست؟ معلوم است در یخچال گرم، مگر خوش شانس باشی، هنوز، موادی سالم بدست اوری. تکلیف با آسانسور ساختمانهای چند طبقه را چیست؟ باید در آن فضای بسته تنفس کنی تا نجات برسد. قطع برنامه های رادیو و تلویزیون و مسایل بسیار ، از این دست که ناشی از نبود برق بوجود میآید، باید بدامن چه کسی پناه برد. البته، این مختصری از شیوه زندگی قشر فوقانی جامعه است و آنهائی را در بر میگیرد که دست شان بدهانشان میرسد و میتوانند با صرف مبلغی نقدی، موقتا، زندگی نسبتا عادی را از سر گیرند. 

 اما، بخش عظیمی از جامعه، ساکنین زیر خط فقر و قشر میانه حالان جامعه که در چند دهه اخیر بدانها پیوسته اند، اگرچه به زندگی با حدقل ها و در محرومیت عادت داشتند. هنوز، مثل، قشری از جامعه که در فقر مطلق بسر میبرند، بار سنگین و درد آور زندگی را چنین بر دوش خود احساس نکرده بودند، باری که پشت را خمیده و زندگی را بسی بسیار سخت نموده است. اما، نباید تردید داشت که، بنا بر گزارشهای متخصصین، تا آخوند خامنه ای عمامه قدرت به سرنهاده است و بر فراز منبر قدرت صعود میکند، باید انتظار آینده ای بسی بسیار تاریکتر را داشت. 

اما، چه نشستی که آین آغاز داستان است، داستان سقوط یک جامعه، در حال خروج از زندگی در نکببت و فقر و بدبختی. اما، اینبار  تحت حکومت مقدس اسلامی، حکومتی که با پرچم برافراشته لاالله الا الله، وارد میدان گردید، چنانکه گویی چند قدمی بیش بجا نمانده که به بهشت برسی، چه امیدی؟ چه رویایی-خود قصه دیگریست. چیزی بطول نیانجامیدد و زندگی در نکبت، هنوز به پایان نرسیده، بار دیگر بازگشت نمود، اما، با مصیبتی شدیدتر  و چه مصیبتی، مصیبت عاشورایی، مصیبت بی آبی. اگر، چه آشنا و دیر زمانی بود که خودی را نشان داده و اخطارها لازم را داده بود. مصیبت کم آبی پدیده تازه ای نیست. اما، اینبار کمبود آب، خبر ازآینده ای میدهد، بسی بسیار تیره و تار. دور نمائی اسفبار. 

چه اگر تا دیروزدرگیر جنگ نبودیم، در حال حاضر، درست است که سرباز به جبهه نمیفرستیم که همچون امام شهید بشوند. جنک امروز، جنگ موشکی ست. گفته میشود، هنوز، جنگ شروع نگشته بود بیش از 180 جایکاه پرتاپ موشک با اولین سویچ منفجر گشته اند، مثل، پیچرها در لبنان. 

خلاصه، کمتر کسی هست که بتواند آینده ای که حکومت اسلامی بان میاندیشد، چه نوع آینده ایست دارای چه گونه شکل و شماییلی ست؟ که آیا میتوان امیدوار بود که بر قراری صلح و صفا را در جوامعی ببینم که به یک خدا، الله، تنها خدا، باور دارند و به  پیامبری که برگزیده و کتابی که بوسیله او انتقال داده. اما، برغم باور و ایمان مشترک به الله، خالق واحد جهان،  است، که در حکومت اسلامی برهبری آخوندهایی که خود را تداوم راه الله می پندارند تا قیامت، بزرگنرین خونریزیها، کشتارها، اعدامها، جنایتها، دزدیها، چپاولگریها، تجاوزها و بیرحمی ها، صورت میگیرد و بیکی از فاسدترین جوامع در جهان شهرت یافته است. شاید، این خصوصیت هائیست که ما از اجداد نه ایرانی خود بلکه عربی بارث برده ایم. 

بگذریم که با بقدرت رسیدن قشر آخوند، آنچه از تمدن و فرهنگ، یکهزار سال قبل از هجوم اسلام، بجا مانده بود؛ نابود گردید. مهاجمین بر آن باور بودند که هر آنچه بشر را لازم است که بداند، الله، در پیامها و احکام از طریق پیامبر برگزیده خویش به بشر انتقال داده است. رهبرانی که هم اکنون بر ما حکومت میکنند و ما هم، بخواهیم و یا نخواهیم بان تن داده ایم، بحکومت رهبرانی که بآن جهان مینگرند، بمنظور اینکه در این جهان حکومت کنند. در چنین صورتی چه تعجب اکر جامعه به پس رود و بخصومت با زمان بپردازد و همچنان در نکبت و نگون بختی در جا بزند. بجای آنکه به ساختار جهان پیامبری، جهانی برخاسته از اراده الله معطوف به مطلق و رها از هر گونه چون و چرایی بیاندیشد. چه خوب بود که در روزهای باقیمانده از عمر بمحاسبه در اندیشه خود می نشست. آیا کسی دیگری هم هست که از او انتقام نستانده و ناگهان رخت از این دنیا بر بندد؟ 

البته که در درون، ولی فقیه، آخوند خامنه ای احساس رضایت از خویشتن داشت که در کشتار کفار و ملحد و منافق، چپ و راست و ملی، کرد و بلوج وترکمن، از هیچ دریغ نداشته است. افزورده بر این برای نابودی صیهونیسم و اسرائیل بساختار نیروها ی نیابتی و خلق لشگر ولایت در سوریه و غزه و یمن و عراق، سازماندهی دست زد تا سلطه بر منطقه را ممکن و نزدیک شدن بسر زمین کفار در اروپا و امریکا و سر انجام پیروزی اسلام را بر جهان واقعیت می بخشید رویای ولایت سلطه اسلام بر سراسر جهان.  

 البته که تا کنون سخنی از زبان شخص "حضرت آقا،" هنوز خارج نشده است که بگوش کسی برسد. ظاهرا، بخش های مختلف قوای سه گانه دولت، همچون معمول بماموریت و انجام وظایف خود ادامه میدهند. چنانکه، گویی، نه جنگی در گرفته و نه خسارتی وارد امده و نه کشته ای داده است. که البته، نظام ، از خدمات مجریانی سود میبرد، متخصص در وارونه سازی حقایق و تحریف وقایع، مثلا، جانباختگان ولایت، میتوانند بگویند که رهبرشان در کدام حفره زیر زمینی پنهان گشته است. جائکه مشغول طرح حمله به اسرائیل را در مخیله اش رسم میکند؟

اما، اگر برای لحظه ای به سوالی که با بحث درباره ان آغاز کردیم، مشکل بزرگ کمبود برق و آب همزمان، دو قلم از ضروری ترین کالاها در زندگی، باز گردیم و اکنون، نزدیک به پایان، در صدد پاسخگوی برآیییم. می بینیم که تولید و توزیع برق و آب، انحصارا تحت مدیریت دولت و وزراتخانه و یا سازمانهای مربوط اند. اطلاعاتی که عموم بدان آگاهی دارند، ظاهرا، آن است که کمبود برق عمدتا ناشی از افزایش مصرف الکتریستی ست، با کم مصرفی ویا صرفه جوئی، مسئله کمبود برق حل میشود. اما، شاید، اگر از چندین میلیاردها دلاری که در سوریه و لبنان و غزه و حماسی ها و حوثی ها و عراقی ها؛ چند میلیارد هم خرج نیروگاههای برق میگردید امروز دچار این نکبت نشده بودیم. 

همچنین در ارتباط با مصیبت کم آبی، واقعیت آن است، که از دیر باز جامعه ما با آن روبروی بوده و با ساختار قتات ها که در نوع خود بی نظیر بودند، بدورترین نقاط کشور هم ابرسانی میشد، بعبارت دیگر، در تحت حکومت دین، آب نه تنها ذخیره نشده است بلکه در در خشکانیدن هزارن تالاب و دریاچه ها که از معروفترین آنها دریاچه ارومیه است، و رودخانه ها نقش اساسی بازی کرده و در بهبود و توسعه محیظ زیست کوچکترین کوششی به ثبت نرسیده است درصد کوچکی(نزدیک به 4%) از آب موجود، در کل مناطق شهری کشور مصرف میشود و بیش از 95 آب صرف محصولات کشاورزی میشود که بنا به آرزوی رهبر معظم، استقلال کشور را حفظ نمایند. این خود نشان میدهد، رهبری که بیش از 36 سال بر کشوری حکومت میکند، نه در زمان گلوبالیسم که در دوران تاریکی قرون وسطی زندگی میکند

در پایان جای بسی غمخوار یست که در کشوری زندگی میکنیم که با کسب تکنولوژی و دانش و توانائیها و استعدادهای بومی و با اندکی سرمایه گذاری، میتوانست بازار منطقه را بخود تخصیص دهد. حال آنکه، امروز دست بکریبان چنین مصیبتی هستیم، مصیبتی بر خاسته از ارادده معطوف به خدمت باسلام. پس هرگز باغراق سخنی بزبان نرانده ایم اگر بگوئیم تا وحدت دین وقدرت برقرار است و یا تا زمانی که باین وحدت شوم توجهی نشده کار پیروزی زن زنگی آزادی را دشوار خواهد ساخت.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.co

۱۴۰۴ تیر ۳۱, سه‌شنبه

یا علی گفتن

آخوند خامنه ای

 هنگام تولد:

دروغ امروز یا حقیقت فردا؟





یا علی گفتن آیت الله خامنه ای هنگام تولد به روایت امام جمعه و تولیت قم، آیت الله سعیدی، در چند سال پیش از این، یکی از داغ ترین خبرهایی بود که در چندین روز پی در پی در فضای مجازی و ماهواره ای  منفجر گردید و در مرکز توجه ها قرار گرفت. بهمین دلیل بی درنگ به ابزار مزاح و تفریح و سرگرمی تبدیل شد. حتی یکی پیشنهاد کرده بود که از این روایت یک نمایش مضحک و خنده آور باید ساخته شود چون این یک معجزه ی آسمانی ست که ولایت برای مردم ایران به ارمغان آورده است.

 

تردیدی نیست که غیر ممکن بودن، غیر عقلانی بودن، دورغ بودن واقعه ی  "یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد " و بیان آن از زبان یک حجت الاسلام بر فراز منبر مقدس، البته، که تعجب  ما را بر می انگیزد و  به خنده وا میدارد.  

 

سحام نیوز که به نسخه ای دیگری از اسلام، متفاوت از نسخه ی حاکم، باور دارد، پس از توضیحی مختصر در باره ویدیوی آقای سعیدی در یوتیوپ، انگیزه روایت سازی  را بزیر سئوال میکشد و اعلام میدارد که:

 

"سوال اساسی اینست که مگر چه اتفاقی در حال رخ دادن است که جامعه، هر روز باید شاهد و محکوم به کشف یک روایت تازه توسط برخي افراد براي آيت الله خامنه اي باشد(سحام نیوز)؟"

 

سوال بسیار بجایی ست. اما نویسنده نه پاسخی برای آن دارد و نه بدرستی معلوم است که خطابش به چه کسی و یا نهادی ست. بعبارت دیگر ، نگارنده سحام نیوز، تنها به بیان بدگمانی و سوء ظن خود به رفتار دین و قدرت، اکتفا میکند. و در نتیجه، بلاهتی که در ویدیوی امام جمعه ی قم به نمایش گذارده میشود، در پرده ای از ابهام باقی میماند. زیرا  کسی که به مرتبه اجتهاد رسیده است، نمیتواند آنقدر کم خرد و کم شعور باشد که نا سنجیده سخنی  بزبان آرد؟

 

 روشنفکران و دگر اندیشان و مخالفان رژیم دین، بندرت از مهارت و تخصص علما و فقها در اسطوره سازی آگاهی دارند. چرا که اجتهاد در اصل آموختن اسطوره و افسانه هایی ست که دین اسلام از میان آنان سر بر کشیده است. علما و فقهای حوزه های علمیه وظیفه مند حفظ و نگاهداری حقایقی هستند که روزی دروغ محسوب میشده است. بزبان دیگر، همه ی دین ها بر اساس روایتی ساخته شده اند که زمانی مردم  آنرا دروغ میپناشتند و بدانها باور نمیداشتند. الله در کتاب خود، قرآن مقدس، نشان  میدهد که پیوسته با بی باوران، کافران و مشرکان و منافقان، در جنگ و ستیز دائمی ست. موسی و عیسی هر دو باید دست به اعجاز میزدند تا مردم دعوت آنان را پذیرفته و به آنها بگروند. معجزه ی محمد وحدت و یگانگی شریعت و شمشیر بود.

 

این نگارنده بر آن است که آقای سعیدی بخوبی از این واقعیت آگاهی دارد که دروغ های بزرگ امروز،  حقایق چون و چرا ناپذیر فردا خواهند بود. تنها کافی ست روایت مطرح شود و بر زبان جاری گردد. امروز ممکن است مورد سوال قرار بگیرد. با ناباوری و خنده و ریشخند، طنز روی در روی شود.  اما انتقال روایت از نسلی به نسلی دیگر و تدریس ان تحت عنوان "علم " فقه ، رفته رفته، آنچه دروغ پنداشته میشد به حقیقت مطلق مبدل میگردد. در ست به آن دلیل که به اصل آن دسترسی نخواهیم یافت و نمیتوانیم کذب آنرا ثابت نماییم. مثلا چگونه میتوانیم به قابله ای که "رهبر عزیز را بدنیا آورده است،  دست یابیم و صداقت نه امام جمعه ی قم که راوی است و نقل کننده و بری از مسئولیت،  بل خواهر نا تنی آقای خامنه ای را مورد سنجش قرار دهیم،  منشا یکه از آن رویش روایت آغاز گردیده است. باور به روایتی که حدوث آن نا محتمل، تصدیق صحت و سقم آن نا ممکن، تبدیل میشود به اسطوره که با گذشت زمان ریشه میدواند و میروید و  به درختی تنومند تبدیل میشود که آنرا سرما و گرما، باد و طوفان اثری نیست.

 

اگر با دقت بیشتری به نقل روایت  گوش فرا دهیم، مشاهده میکنیم که آقای سعیدی اسناد زنجیره ای خود را بگونه تاکید و شفاف ارائه میدهد. که  چه کسی در حضور چه کسی چه گفته است و چه شنیده است و از چه کسی به چه کسی  انتقال یافته است. بر شمردن نسل و نسب این روایت. رویش و نهادین ساختن آنرا را امکان پذیر مینماید.

 

درخت تنومند اسلام نیز از یک روایت روئیده است، روایت بعثت، روایتی، که در زمان خود دروغی بزرگ و افسانه ای بس خطرناک بشمار میآمد. پیغمبر حتی نمیتوانست آنرا افشا کند. از غضب و تعصب رهبران قبیله ی خود، هراس بسیار داشت. روایت یا علی گفتن خامنه ای هنگام تولد، در برابر روایت پیامبر اسلام مبنی بر فرود آمدن جبرئیل از سوی الله و اهدای قران به او به لحاظ نا ممکن بودن و به لحاظ اعجاز و راز انگیز بودن، دروغ ناچیزی بیش نیست. تنها کافی بود که یکنفر روایت پیامبر را مبنی بر بعثت باور کند تا جوانه بزند و بروید و به یک  درخت سر به آسمان کشیده با شاخ و برگ انبوه، تبدیل بشود. باور خدیجه به روایت بعثت را باید  مبدا افسانه رسالت و یکتایی و یگانگی الله دانست، بویژه زمانیکه که باور به آن با پاداش و جزا و یا بهشت و دوزخ نیز همراه گردید. آنگاه بعثت به یک حقیقت مطلق و فنا ناپذیر ظهور یافت..

 

رخصت که روایت پیغمبر را مبنی بر چگونگی گزینش خود به پیامبری از سوی الله، آنگونه که بوسیله یکی از یاران نزدیک پیامبر،  ابوذر غفاری، نقل شده است در اینجا به تمامی بازگو نماییم. تا بدانیم که شیوه ی افسانه  و اسطوره سازی و یا دروغگویی چگونه از دوران بادیه نشینی تا قرن بیست و یکم ادامه یافته است.

 

طبری یکی از اولین تاریخ نویسان نزدیک به دوران رسالت می نویسد که:

 

ابوذر غفاری گوید:

از پیغمبر پرسیدم:" اول بار چگونه یقین کردی که پیغمبر شدی؟"

گفت: " ای ابوذر غفاری من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همان ست."

دیگری گفت: " همانست؟"

گفت: "او را با یکی وزن کن." و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.

پس از آن گفت: "او را با ده تن وزن کن." و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: "او را با صد تن وزن کن." و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت: "وی را با هزار تن وزن کن." و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.

یکیشان به دیگری گفت: شکم او را بشکاف و شکم مرا بشکافت.

آنگاه گفت: "دل او را برآر" یا گفت: "دل او را بشکاف و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.

آنگاه دیگری گفت:" شکم او را بشوی و قلبش را بشوی." آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت "شکم او را بدوز" و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را می بینم (جلد سوم، ص852)."

 

چگونه میتوان وقوع چنین حادثه ای را مورد تصدیق قرار داد؟ چگونه میتوانی آنرا در ترازوی عقل بسنجی؟ اما همان بس که از زبانی به زبان دیگر برسد و باور روایتگر به روایت خود راسخ و مستحکم گردد. آیا هست مسلمانی که در حقیقت این روایت شک و تردید نماید؟ آیا میتوان ابوذر غفاری آن روز را با آیت الله سعیدی امروز مقایسه نمود؟ اعراب بادیه نشین آن زمان از باور به روایت پیغمبر سر باز میزدند. پیغمبر ناچار بود که برای آشکار ساختن رسالت و حفظ جان خود، پس از13 سال شبانه، از مکه به مدینه بگریزد. اما امروز اگر کوچکترین شک و تردیدی در حقیقی بودن روایت پیامبر بخود راه دهی، باید سر را بر کف خود نهی.

 

بنابراین، اگر دروغهای بزرگ در طول تاریخ به حقیقت تبدیل شده اند چه دلیلی دارد که دروغهای امروز به حقیقت فردا تبدیل نشوند. این روند بدان دلیل ادامه می یابد که ما در دامن دروغ پرورده شده ایم و به سن بلوغ و شباب و جوانی رسیده ایم. یعنی دروغگویی و دروغ پذیری یک امر نهادین است، امری که در نهاد ما کاشته شده است. این است که با دروغ زندگی میکنیم، بی آنکه خود بدان آگاه باشیم. مگر ما به روایت بعثت و رسالت اعتقاد نداریم و آنرا به فرزندان خود انتقال نمیدهیم؟ مکر ما به زنده بودن امام دوازدهم پس از هزار سال باور نداریم و آنرا به فرزندان خود نمی آموزیم؟ مگر ما به افسانه ی اکبر بودن الله و یکتایی و یگانگی او باور نداریم؟

 

 آگاهی از چنین نظام ارزشی و ماهیت دین است که تولید روایت یا علی گفتن آخوند خامنه ای هنگام تولد را امکان پذیر میسازد. آخوند سعیدی را باید مجتهدی  ماهر و با تدبیر شناسائی نمود. روایت سازی او را باید در سوی رویش درخت تنومند ولایت و نهادهای حوزه ای دانست. اگر امروز دروغی نباشد فردا نه اسطوره ای هست و نه حقیقتی. ولایت مثل امامت باید به افسانه ها بپیوندد تا حقیقت فردا شود. تا درخت ولایت بروید و حوزه های علمیه به زندگی انگلی خود تداوم و استحکام ببخشند.  

 

ممکن است که این امر- تبدیل دروغ امروز به حقیقت فردا- برای نسل اینترنتی همچون گذشته، چندان ساده نباشد.  این نسل را اعتنایی به این موهومات نیست.اما طول و عرض نسل اینترنتی، نسبت به جمعیت عظیمی که با دروغ میزیند و همچون گله های بره و گوسفند به راه خود ادامه میدهند، بسیار کوتاه و کوچک است. مهمتر آنکه نسل بینا و آگاه ما، دروغهای امروز را به حقایق دیروز ارتباطی نمیدهند، بیشتر به تغییر در ساختاراقتصاد و سیاست میاندیشند تا به تغییر در ساختار خوی و خلق و دین و فرهنگ ما که بر اساس دروغ های دیروزکه به حقایق امروز تبدیل شده اند شکل گرفته اند.

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


۱۴۰۴ تیر ۲۷, جمعه

 

خصم ملت:

هیولای دوسر

دین و قدرت!



شرایطی که جامعه ما در آن قرار گرفته است، و مشکلات درونی و بیرونی، بر خاسته از 46 سال وحدت ساختار دین و قدرت، بی نظیر در سراسر جهان، نظر بسیاری را بخود جلب کرده است، بویژه جنگ با کشوری که قرار بود نظام ولایت، از روی زمین محو نماید. با نگاهی کوتاه، بسرعت دریابی دلیل و علتی نیست، اقتصادی، سیاسی، مالی، ملی بین المللی که تحلیلگران و کارشناسان ارائه ندهند که چه شد که جامعه ما باین روزگار دچار گردید. که پس برود بجای آنکه به پیش رود. حتی، هر توطئه ای را هم، اعم از داخلی و یا خارجی، مورد بحث و گفتگو قرار میدهند. اما، با اطمینان میتوان گفت، در تقریبا تمامی این مباحث و گفتگوها، سخن از سیاست و بازی قدرت بسیار رود اما، سخنی از دین اسلام، نقش ان، مثلا، در شکل بخشیدن به گفتمانهای سیاسی و دیپلماتیک، بویژه نقش اخوند و شریعت اسلامی در کشاندن جامعه بسوی زوال و سقوط، بسختی سخنی بمیان میآید. چنانکه گوئی جامعه بر چیزی دیگری جز اسلام آخوندی بنا گردیده است. از یک طرف، آخوند، خطبه میخواند، از طرف دیگر، بدون آنکه کسی بتواند او را مشاهده کند، شمشیر برگیرد و چه سر ها که بنام اسلام و الله بر زمین نیافکند. 

بیش از 46 سال است که حکومت آخوندی، جامعه را بنام دین اسلام، نه بنام ایران، بسوی غرب ستیزیآآ و دشمنی با اسرائیل سوق داده است. البته که حکومت آخوندی هوشمندتر از آن خود را میدید که در گیر نیروی ناچیزی مثل اسرائیل شود. آغاز به خلق نیروهای نیابتی در منطقه نمود که آنها حضور امریکا را مورد چالش قرار داده و ماموریت نابودسازی اسرائیل را بعهده بگیرند. چه ثروت هنگفتی، بیش از 10 سال برای نگاهداری بشارالاسد در سوریه، حماسی ها در غزه و حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق بکار نگرفت. در حالیکه، فقر و گرسنگی، بیکاری و گرانی، تخریب محیط زیست، کمبود آب و بر ق سراسر جامعه را فراگرفته است. بنظر میرسد آخوند خامنه ای، رویای سلطه بر جهان بنام اسلام را همچون هیتلر، باید بان جهان دیگر ببرد. 

 هنوز، درگیری با اسرائیل، عرصه ی گفتگو را ترک نکرده بود که حکومت آخوندی بیش از 30 تن از فرماندهان که اکنون به بیش از 50 تن رسیده اند، که گفته میشود آخرین آنها سردارغیب زاده بوده است. جانشینان کشته شدگان، نیز، همراه رهبرشان، در کشوری که بر آن سلطه افکنده اند، رعب و وحشت، رهبر و همراهانشان را مجبورساخته بود مدتی را در حفره ای زیر زمینی پنهان بمانند. 

کیست که میتواند شایستگی یک آخوند را برای حکمرانی و مدیریت بر یک جامعه را مورد تایید قرار ندهد. حوزه های علمیه که فقط طلبه و آخوند و روضه خوان تولید نمیکند. آنها با عرضه درسهای اختصاصی در علوم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دیپلماتیک ملی، بین المللی، دروسی که تخصص ها و کارشناسائی را تولید میکند که معتبرترین دانشکاههای جهان تولید مینماید. اکثر نهادهای حاکم بر جامعه بدست متخصصینی مدیریت میشوند که در حوزه های علمیه درد و رنج تحصیل دانش را کشیده اند.

حال پس از 46 سال، جهان فهمیده است که هو شمندترین دانشمندان و فیلسوفان بویژه سیاستمداران ورزیده در حوزه های علمیه دوره دانشوری را پیموده اند 

فراموش نکنیم اشتباهی که در57 بوقوع پیوست، خود از گرایش بفردی برخاست  نماد دین، دین اسلام، مقدس، پاک و آسمانی. آخوندی با عمامه سیاه و عبا و قبائی، و البته، چهراه ای جذاب و پر اقتدار، بنام آیت الله خمینی. نماد دینی که اکثریت جامعه بدان باور داشتند و دارند، از جمع توده گرفته تا روشنفکران از راست تا چپ و میانه، کمونیست و دمکرات و ملی، بطور کلی، علاقمند دین اسلام، نهادی آشنا و دلنشین. اما، دین اسلامی که اخوند خمینی باخود بارمغان آورده بود از نوع خاصی بود که آنرا "آسلام ناب محمدی" میخواندند، دینی که در نهاد آن قهر و خشونت و انتقام ستانی نهفته بوده و هست. رفتار و کرداری نهادینه شده در تمامی تاسیسات حکومت آخوندی.

 شاید این بیش از یک یاد آوری و هشداری بخود بیش نباشد که چشمان را بگشای و ببین که با چه دیو دوسری روی در رو گردیده ای دیوی که رستم دستان را خواهد که ماموریت خود بانجام رساند. بویژه در گفتمان سیاسی، و یا گفتمان ولایت ستیزی. اما، دشواری آنجاست که نمیتوان به ستیز با ولایت برخاست بدون آنکه اعتبار و ارزش بعضی  باورهای دینی را بچالش طلبید. وحدت دین و قدرت که بیش از 46 سال است که در آخوند خامنه ای تجلی یافته است، که در دفاع از دین و شریعت اسلامی تبلور میافت،  اما، دینی که تسلیم و اطاعت و فرمانبری را راه نزدیکی به الله تعریف میکند، دیگر مفاهیمی خالص، دینی نیستند بلکه در واقع سیاسیی اند. در برابر قدرت چاره ای نیست جز تسلیم. 

آگاهی باین واقعیت و چگونگی وحدت دین و قدرت و آمیختن آندو و توانایی جداسازی دین و قدرت کار ساده ای نیست. این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است که هرعبادتگر بداند و بفهمد که بخدا چه میگوید و بمعنا و مفهوم آنچه میگوید آگاه ست. که هر کلامی که با الله میگوئیم دارای معانی و مفاهیمی ست دوگانه، مثل تسلیم و اطاعت. در حالیه کلماتی هستند عبادی، بیانگر رابطه ای عرفانی، براحتی میتواند تبدیل به بیانکر رابط قترت گردد. یعنی که تسلیم به موجودی زائیده تخیل شخصی(برای مثل)، غیر قابل دیدن و لمس کردن به موجود واقعی، خشن و بیرحم باسم مالک و یا ارباب. این درهم تنیدگی دین و قدرت، در 46 سال گذشته کار را برای هرگونه تغییر و تحولی پیچیده و بسی بسیار دشوار ساخته است. تردید مدار، تا نتوانیم آخوند خامنه ای را بعنوان یک فقیه از آخوند خامنه ای بعنوان یک رهبر سیاسی، جدا سازیم.همچنان با هیولائی باید بمبارزه بر خیزیم با دو سر پر قدرت، دو سر دین و قدرت. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmnjem@gmial.com

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۴ تیر ۲۰, جمعه

 

تقدم رهایی از بند دین

!بر رهایی از فریب قدرت



واقعیت آنست که، بدرست و یا نا درست، بسیاری بر آن باوربودند و یا انتظار داشتند که حمله اسر با حمایت ابر قدرت امریکا به حکومت آخوندی در ایران، از بیرون منجر به قیام و خیزش و خروش مردم در درون میگردد و سرنگونی نظام در پی آن بوقوع خواهد پیوست. اما، چنین اتفاقی بوقوع نپیوست. در واکنش به بمبارنهای اسرائیلیها، نه خروشی و نه خیزشی از جانب مردم برخاست، و نه سکوتی برشکسته گردید. که خود سوالی ست سخت نیازمند پاسخ. 

بگذریم تحلیلگرانی با پیشینه قهرمانی و مقاومت در برابر فرستدگان مقدس آسمانی، امثال، آمام خمینی و ولی فقیه، اخوند خامنه ای، بر آن باورند که تجربه تاریخی نشان میدهد که مردم، هرگز، در دوران جنگ بر علیه نظامهای سرکوبگر بر نخواسته و از ضعف نظام، در براندازی آن سود بر نگرفته اند. که کنشی هم عقلانی بنظر میآید. چرا که نیروی سرکوبگر، منظم و سازمان یافته، آماده واکنشی خشونتبار است  به هر اعتراضی در اوج عصبیت و بیرحمی. چرا که ماموران انتظامی، نیز، نگران آینده خود در این نظام اند، نه نظامی مجهول و ناشناخته شده در آینده، واقعیتی که میتوان گفت اکثریت مردم بدرجات متقاوت آز آن آگاهند، آگاه از ابهامی که در نهاد آینده نهفته است. ضعف بزرگی که جنبش براندازی به هدف خود نرسد اکر بر آینده نور بیشتری نیافکند، جهت و سوی آنرا روشن نسازد. 

در غیر اینصورت، ترسم که پس از 46 سال تجربه حکومت آخوندی، و حرکت بسوی سیاهی و تاریکی، بسوی قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی، 46 سال دیگر، بهمین راه خدائی ضد بشری ادامه دهیم. 

بنگر که رهبر معظم، آخوند خامنه ای، در روز تاسوعا در حسینه امام خمینی، در حالیکه پرچم (نا مرعی) پیروزی را بر افراشته بود وارد حسینیه گردید. چه پیروزی بالاتر از زنده ماندن زیر حملات بیرحمانه دشمن. در کیش اسلام، کمتر رهبر مقدسی، در پای پرچم دیگری، بجز پرچم اسلام، "سینه بزند." اما، بر طبق تدبیر تقدس، پرچم ملی گرایی را آخوند خامنه ای، در حسینیه بر افراشت و از نوحه خوان خواست که از سرود ایران ناله بر آورد. 

چه خساراتی در این جنگ 12 روزه، در کل، بکشور وارد آمده است، تخمینی در دست نیست. دیپلماتهای جمهوری اسلامی، پیوسته در حال سفر به چار گوشه جهان اند، شاید بآن امید که جهان را متقاعد سازند که همه چیز به روند عادی به پیش میرود. چنانکه اصلا جنگی، زد و خوردی هر گز بوقوع نپیوسته و کشته و مجروحی بجار نگذاشته است. این در حالی ست که آسمان سرزمین ایران تحت کنترل و نظارت نیروی هوائی اسرائیل است. معلوم نیست اشغال آسمان سرزمین ایران دارای چه ارزشی ست در نزد حکومت آخوندها.

اما، ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی بر اساس احکام شریعت اسلام باید عمل نماید، مثل، رهنمودی همچون، هدف توجیه گر بکارگیری هر ابزار و وسائلی ست در توسعه و گسترش اسلام، از ابزار صلح و دوستی گرفته تا ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی. دفاع از دین هم دارای احکام است، اما، اگر انتشار واقعیتی بضرر دین بود، بیان وارونه آن مانعی ندارد. مثلا، فرو ریزی ارزش مارکت سهام و حمله بعضی سهامداران بساختمان سهام راباید بمثابه واقعه ای ارائه شود و به شرکت تعداد معدودی نسبت داد که برای انجام این امر باستخدام در آمده بودند. حوادثی از این نوع در اقصا نقاط کشور، بطور روزانه  بوقوع میپیوندد. اما، واقعیت آن است که کشور همچون یک مخزن مواد منفرجه ست.وجود نظام بسته بیک جرقه است. هم اکنون، جرقه های زیادی زده میشود. اما، تنها کافی ست که یکی از انها بانفجار بیانجامد.

 اما، این همه داستان نیست. چرا که جامعه بخودی خود باینجا که هستیم نرسیده است. ارزش یک دلار یکشبه از 7 تومن به 80 و 90 هزار تومن نرسیده است. کم و بیش، ارزش همه چیز دیگر مثل ارزش پولمان در برابر پول امریکا، چیزی نیست مگر بیانگر نکبت و خواری و حقارت که چه دوست داشته باشی یا نه، برمیخیزد از حکومت اسلامی، از حکومت دین، تاسیس گشته بر اصل واصول الهی، صادر شده در 1400 سال پیش از این. 

در مبارزه با نظام، هدف قرار دادن ساختار سیاسی در حکومت اسلامی، خود بنوعی انکار واقعیتی است مبنی بر وحدت دین وقدرت. یعنی که آنچه مبارزه با نظام آخوندی را دشوار ساخته است، یکتائی و یگانگی دین و قدرت است، که نه تنها نهایتا در وجود رهبر معظم، آخوند خامنه ای تجلی میابد، چه او، بنابر قول خویش هم فقیهی است که الله از زبان او سخن میگوید و هم فرمانروای کل قوا، یعنی فردی که تمامی نیروهای قهریه تحت فرمان او بحرکت در میآید. حال، باید بتوانیم باین سوال پاسخ بدهیم که مبارزه با آخوند خامنه ای می تواند بوقوع بپیوندد بدون مبارزه با دینی که راه کسب قدرت را باو اموخته است؟ 

این بدان معناست که کار انقلاب زن زندگی آزادی، به براندازی نهاد سیاسی ختم نمیشود و باید در ماورای دین حساب خود را با دین و دستگاه دینی روشن نماید. درست است، مبارزه بابخش دوم نظام، بخش دینی آن از انجا که باور بارزشهای ان مشترک است بین حاکم و محکوم و حساسیتها و تعصبات در لایه های کم سواد جامعه، نمیتوان بساط دین را بسادگی بر چید. اما، همین بس که بتوانیم دین را از فراز منبر قدرت به پائین آورده و به عرصه خصوصی راند، همچنانکه زودتر اشاره شد. افزوده بر این تغییرات.باید بخدمت حوزه های علمیه نیز پایان داد و از انان آشیانه هایی بسازیم برای بی خانمان.

اما، نفوذ وحضور دین که از لحظه تولد در ما نهادین گردیده است، ممکن است خود را یکی از موانع مهم در راه توسعه و گسترش ارزشهای انقلابی زن زندگی آزادی عرضه کند که نه تنها زمان تغییر پیدا کرده است، بلکه تعصب به بسیاری از ارزشهای دینی و سنتی کاهش یافته. دیر زمانیست که جامعه در انتظار مدرنسازی زندگی بسر میبرد. 

آین بدان معناست که رهایی زنان و مردان، از بندهای اسارتبار اسلام، مقدم است بر رهایی از بندهای سیاسی. چرا که همه هر آنچه که هست، از جمله صرف هزاران میلیارد دلار برای دستیابی به تکنولوژی هسته ای تا بتوانند تمامی جهان را به نابودی تهدید کنند. حالب آنستکه دستیابی به تکنولوژی هسته ای تصمیم یک فقیه است، مرد خدا، پرورش یافته در موسسات دینی از دوران کودگی. اما، آنچه او را مشتاق دستیابی به تکنولوژی هسته کرده است بیش از هر چیز وقایعی ست که پیامبر اسلام ویا امامان، در توسعه اسلام با آن روبرو گشته اند. یعنی که حضرت ولایت برای فهم امروز و سلطه بر جهان، بدوران رسالت باز میگردد، بدورانی که رسالت هرگز بامامت نرسید.

  شاید آخوندهای حاکم خیلی مشتاق همخوابی با فرشته های باکره بهشتی اند. اما، واقعیت آنست که بهر سو که رو کنی در یک جامعه اسلامی، فقر و بدبختی، خانه بدوشی، تن فروشی دزدی و جنایت پیوسته در حال گسترش اند. همچنین تورم و بیکاری پیوسته در حال صعودند. محیط زیست در حال ویرانی ست، دریاچه ها خشک، تالابهاخشک، رودخانه ها خشک، جنگلها همه در حال ناپدید گشتن و چه مصیبتهای بیشمار دیگری که جای ذکر آنها اینجا نیست. واقعیت آنست که بهر سوی که روی کنیم صیبت و نکبتی که زودتر بدان اشاره شد برخورد میکنیم،   برساخته باور و ایمان رهبر معظم انقلاب و پیروان او به اسلام ناب محمدی ،  ارائه دهنده علم و دانشی پایان ناپذیری که میاموزد، چگونه یک رهبر سیاسی با عمامه دین بر سر میتواند، حقایق را بپوشاند و یا وارونه سازد تا ساختار قدرت را همچنان مستحکم نگاهدارد. مسلما تلاشی بیهوده چون سرانجام شکست خواهد خورد در برابر جنبش رهائی بخش زن زندگی آزادی! 

البته که ظهور شاهزاده پهلوی سبب بسی بسیار امیدواریست که چنان ستاره بدرخشد و بینان این سیاهی و تاریکی را از بیخ و بن برکند. باری بس بسیار سنگین که هرگز بمقصد نرسد، اگر اتحادی و همبستگی ای، برهبری شاهزاده پهلوی، بر اساس بنیانی ترین ارزشهای انسانی، همچون، زن زندگی آزادی، بوجود نیاید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 


۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

 


فروپاشی نظام ولایت فقیه

و رهایی از

بندهای شریعت اسلامی!



اگر، نیک بنگری، وقایع اخیری که در کشور ما رخ داده است، میتواند موضوع اصلی یک رمان و یا داستانی پر ماجرا باشد و محتوای یک سینمائی که بتواند لایه های زیرین را از تاریکی بجوید و بروشنایی آورد. آنچه، نزدیک به کمتر از یکماه است که در حکومت اسلامی بوقوع پیوسته است، براستی که حیرت آور است و باور نکردنی. بگذریم که حکومت آخوندی، در نتیجه حملات غلافلگیرانه نیروی هوایی اسرائیل، در اندک زمانی، ناظر بر از دست دادن نیروهای پدافندی خود گردید و حاکمیت بر آسمان خود را از دست داد و بتمامی تحت کنترل نیروی هوایی اسرائیل در امد. اما، قبل از آنکه، ما را باین نقطه برسانند، اسرائیلیها مهمترین فرماندهان نظامی حکومت اسلامی، بیشتر از 30 تن از ردهای فوقانی بخشهای مختلف ساختار نظامی را در اطاق خوابشان به مرگ محکوم کرده بودند.

ین تر از این ضربه هم میتوان بر پیکر دشممن فرود آورد؟ در حکومت اسلامی، مهم نیست چندین ضربه مهلک بر ساختار حکومت آخوندی فرو آوری و تا چه میزانی چهار ستون آنرا در هم شکنی، آخوندها، از ویرانه ها، سربلند، پرچم افتخار بر افراشته، خروج یابند و اعلام پیروزی میکنند. چندان مطمئن نییستم که میتوان چنین رفتار فریبکارانه ای را منحصرا برخاسته از کیش اسلامی دانست یا نه؟

اما، حیرت آورتر، آن است که پس از جنگ معروف به "جنگ دوازده روزه" رهبر معظم و مقدس انقلاب، آخوند خامننه ای، ناپدید گردید. در خفا، سخن گفت و ویدیو انتشار داد و بیانیه صادر نمود، همچون رهبران زیر رمینی چریکهای مبارز.با نظام ستمگر. اما، حضرت ولایت فقیه، برخلاف آن چریکها، بر راس جامعه ای قرار گرفته است با میلیونها جمعیت شهروند و شهرنشین و سر زمینی وسیع و پهناور، بر راس جامعه ای که خود در نزدیک به نیم قرن گذشته، یک تنه بان سو که خواسته است رانده و بران بر طبق میل و اراده ش بآن شکلی بخشیده است، بگونه ای، بیانگر اراده ای معطوف به شکوه وعظمت اسلام ، که نماد آن کسی نیست مگر خود او، ولی فقیه، آخوند خامنه ای. 

 اما، آنچه این واقعه را جالب میکند آن است که آخوند خامنه ای، در اعماق زمین کشوری پنهان شده است که فرمانروای آنست با قدرتی مطلق، فارغ از هر حد ومرزی. چرا که او مجری حکم الله بر روی زمین است. در یک چنین کشور      وسیع و پهناور با تاریخ طولانی ست که حضرت ولایت فقیه در نقطه ای نا معلوم از آن که، بعضا، انرا سوراخی در اعماق زمین توصیف میکنند پنهان گردیده است. جه چیزی را میتوان علت پنهان شدن رهبر یک کشور را در اعماق زمین کشوری دانست که درآن حکم فقیه مطلق است. شاید بسیار ساده باشد، اگر بگوئیم. چه چیزی، جز رعب و وحشت، میتواند کنش پنهان شدن رهبرمعظم در حفره ای از زمین را درنقطه ای از  کشور توضیح دهد؟ 

 کیست که از جان سپردن بهراس نیفتد. اما، رهبر معظم، ناگهان، همچون، رهبر تروریستها، پنهان از چشم دیگران، به فرمانروایی ادامه میدهد. چنانکه، از همان حفره پنهانی، دشمن را تهدید باموختن درسی میکند، چنان دردناک و رنج آور که هرگز فراموش نکند. منشا این نوع رجزخوانیها، لاف و گزافها را باید، بر خاسته ازز فرهنگ اسلامی، از نوع دوازده امامی ان نسبت  و یا به فرهنگی که از نیاکانمان بارث برده ایم، مثل، مثل مراسم عاشورا در مقایسه با بر قراری مراسم نوروز.

البته که دوگانه گویی و یا حتی چندگانه گویی را باید یکی از مهارتهایی دانست که در دامن حوزهای علمیه آموخته میشود. اگر، در اینجا، توجه را بر رفتار آخوند خامنه ای بعنوان باورمندی متعهد و ملتزم بشهادت و جهاد، متمرکز کنیم، دریابیم که در برابر کشور اسرائیل که برای نابودی آن بیش از 30 سال کوشش نموده و دو هزار میلیارد دلار، ازدهان مردمی محروم از ابتدادیی ترین ملزومات زندگی ربوده و در خدمت نابودی اسرائیل گرفته، چگونه کنشی باید دانست و یا فهمید کنشی بر خاسته از دیدگاهی اسلامی و یا دیدگاهی خشونتبار کینه جو؟ آیا میتوان انرا، عقلانی و محاسبه شده خواند؟ شاید بآن دلیل که آخوند خامنه ای در دامن تقدس پرورش یافته است. گفته میشود از سن دهسالگی، در حوزه های علمیه به تمرین طلبگی پرداخته است. یعنی که اسلام و باو اصل و اصول اسلام؛ در رگ وپی او پیوسته در جریان بوده و هست، بویژه در باورمندنی، همچون، طلبه آخوند خامنه ای، که از وعظ و خواندن روضه بر فراز منبر، بخطبه خوانی تبدیل گردید بر فراز منبر قدرت، آنجا که در جایگاه خطبه گو لوله تفنگ را در مشت خود میفشرد، گویی که آماده است بخروشد و بدرد. 

پس از ارائه این نمونع ها، هرگز، اغراق نگفته ایم اگر بگوئیم، نیست چیزی در دایره دانش و بینیش ولی فقیه، و در خود آگاه و ناخود آگاه وی چیزی وجودندارد بجز اسلام، آنهم "اسلام ناب محمدی،" اسلام آخوندی، دینی که آخوند خامنه ای با ان نفس بر آرد و فرو برد.  وردهای قرانی بر سر زبانش بخواب میرود و و با ترنم وردهای قران بر زیر ربان،چشم از خواب میگشاید. در وجود او الله است که زندگی میکند. این است که همچون الله، هیچ بنده ای نمیتواند ازاو سوالی و یا درخواست و تقاضایی کند. در تقلید از الله است که احکام بسیاری برای زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اموزشی نظام و انتظامی و امنیتی صادر کرده است، بدون آنکه هرگز بپذیرد مسئولیت خسارتی را برخاسته از رهنمودهایی که برگزیده و تصمیماتی که اتخاذ کرده است. چون حضرت ولایت فقیه، بعنوان ولایت، برگزیده الله "معصوم" است و از ارتکاب بهر اشتباه و خطائی بر کنار.

رحصت که از "دو رو" به روی دیگر ولایت مقدس فقیه بپردازیم.، چه برغم غرق در دریای بیکران اسلام، اینروزها، کلمه "ایران" از زبان، ولی فقیه و پیروان  تف لیس او نمی افتد. این خود مگر میتواند بیانگر چیزی دیگری باشد جز دو روئی. کدام دو روئی را میتوان یافت که دروغگو نباشد. مگر اسلام بر بنیاد بهشت و دوزخ بنا نگردیده است، دو مفهومی که در واقعیت هرگز حضور پیدا نکرده اند. بهشت جایگاه خوبان و نیکان، و دوزخ جایگاه بدان و شروران و ویرانگران بد سرشت.

پس بر رفتار آخوند بزرگ، سید علی خامنه ای، گرفتی نیست، هرگز. چه همچنانکه دیدیم، در کیش اسلام، دو رویی و دروغگوئی و هر عمل شرم انگیز دیگری براحتی به ضد خود تبدیل میشود اکر در دفاع از شریعت پاک و مقدس الهی واقع شده باشد. حفظ دین بالاترین واجبات است، حیات و زندگی انسان را چه ارزشی ست . هیچ دینی نیست، بویژه در کیش اسلام  که دو رویی در آن نهادین نباشد و انرا نیز جشن نگیرند. 

همه، هر انچه تا اینجا عرضه شد، باین منظور بود که زمینه ای برای برداشت و فهم یک واقعیت تاریخی فراهم شود. که توجه را کمی متوجه این واقعیت نمایم که مبادا براندازی نظام ولایت فقیه را با فروپاشی نظام شاهی و یا با براندازی نظام های دیکتاتوری شمال آفریقا، از جمله تونس و مصر و لیبی و الجزیره مقایسه نمائیم. چرا که کمتر شباهتی میتوان بین نظام ولایت فقیه و یا حکومت دین اسلام در کشور ایران در قرن بیست ویکم و تمام تغییرات و تحولاتی که درجهان و شناخت آن بوقوع پیوسته مقایسه نمود. در همه آن کشورها ساختار قدرت، پیوسته کوشیده است فاصله خود را با دین و دستگاه دینی حفظ نماید. اگرچه، ساختارهای قدرت، اکثرا، دارای ساختاری اند دیکتاتوری که برغم آن بازتابنده وجوهی مشترک اند با نهادهای دیگر اجتماعی، در فرمانروای وفرماندهی، در عرصه سیاست و اقتصاد و دیگر زمینه های بهداشتی، اداری و صنعتی، اما، نه در عرصه دین. 

آنچه حکومت اسلامی، را از حکومتهای دیگر جدا میسازد آن است که دستگاه سیاسی را نمیتوان از دستگاه دینی جدا ساخت. پدیده یکتائی و یگانگی قدرت را در اسلام، در واقع، میتوان، با مرگ پیامبر محمد پایان یافته محسوب نمود، اما، بعضا، رسالت را تا دوران خلفای راشدین ،اولین چهار خلیفه ای که یکی پس از دیگری جانشین پیامبر گردیدند، ادامه دوران رسالت یا یکتایی دین و قدرت در اسلام میدانند. حکومت اسلامی، برهبری آیت الهی مقدس، همچون آیت الله خمینی با سابقه ای سیاسی بر خاسته از چالش برنامه اصلاحات شاه در سال 42، پس از قرنها، بنا بر باور به مکتب "اسلام ناب محمدی." حکومت اسلامی را بدوران رسالت بازگشت داد بآن امید که از آن پس، شمشیر در خدمت اسلام، توسعه و گسترش آن درآید، یعنی که تمام نیروهای قهریه، نظامی، انتظامی، هوایی دریائی زمینی، همه بفرمان ولی فقیه بحرکت در آمد و میایند. 

حال، بفرض که شمشیر را هم از شریعت جدا ساختیم. چگونه میتوانیم این دو را که با وجود ما عجین گردیده است از یکدیگر جدا کنیم؟ آیا میتوانیم، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای را فردی متقاوت از آخوند خامنه ای، بعنون فرمانراوی کل قوا، دارنده قدرتی ماقوق قدرتها، قدرت مطلق، هچون قدرت الهی جدا سازیم. شک و تردید به وحدت او گناهی ست نا بخشودنی. 

این بدان معناست که کار تغییر جامعه، بویژه جامعه ای که در تلاش به بازگشت بگذشته، بآینده بنگرد و بجای برانداز نظام استبدادی، اسبتداد دین را هم بدان میافزید. کنشی که تعبیری ندارد مگر بازگشت به گذشته، بازگشت بدورانی که شرایط لازم برای جدا سازی و استقلال نهاد های اجتماعی بوجود نیامده بود. کنشی که لازوما نفی درآغوش کشیدن علم هسته ای نیز نیست. حکومت اسلامی، بیش از 30 سال است که از جهان میخواهد به صداقت آنها مبنی بر صلح آمیز بودن غنی سازی هسته ای تردیدی بخود راه ندهند. اما، بدرستی روشن نیست به چه دلیل عقلانی باید متحمل هزینه حفره کوهها شده و صدها متر در عمق آن با این عملیات صلح امیز دست بزنند؟ 

خیلی ساده است، اگر بخواهیم از یوغ استبداد مضاعف دین و قدرت، از خواری و حقارت خود را رها سازیم، هرگز، به هدف خود نرسیم، اگر به بندهای شریعت اسلامی بر دانائیها و توانائی خویش آگاه نشویم و در بر گرفتن بندها از ذهن خود نکوشیم و از باور باسطورها و افسانه ها  خود  را رها نسازیم. که این جنبیدن و یا جنبش رهائی، بی نیاز از هر خشونتی است و یا هر کینه ای. چه کنشگر را بانجام امری تشویق نمیکند بلکه امتناع و سر پیچی از انجام کاری سوق میدهد. در مبارزه بر علیه حکومت دین، همین بس که بآن خدا  و اداب و رسوم و ارزشها و باورهایی که تولید کننده آن نهادهای حکومتی ست وقعی ننهاده و مورد بی اعتنائی قرار دهیم. با بچالش کشیدن قواعد و مقررات شریعت اسلامی، و شک و تردید در اصل تغییر ناپذیر لا الله الا الله، در بعثت و رسالت و امامت است که میتوان بانقلاب زن زندگی آزادی امیدوار بود. چه نگون بختی ای، اگر، رهایی از بندها اسارتبار شریعت اسلامی و پیوستن بجنبش زن زندگی و آزادی، به  واژگونی نظام استبداد مضاعف، دین و قدرت کاربجایی نبرد. اما تا چه باک جستجوی حقیقت است که برهائی و آزادی میرسد. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com