فروپاشی نظام ولایت
فقیه
و رهایی از
بندهای شریعت اسلامی!
اگر، نیک بنگری، وقایع اخیری که در
کشور ما رخ داده است، ی میتواند موضوع اصلی یک رمان و یا داستانی پر ماجرا باشد و
محتوای یک سینمائی که بتواند لایه های زیرین را از تاریکی بجوید و بروشنایی آورد.
آنچه، نزدیک به کمتر از یکماه است که در حکومت اسلامی بوقوع پیوسته است، براستی که
حیرت آور است و باور نکردنی. بگذریم که حکومت آخوندی، در نتیجه حملات غلافلگیرانه
نیروی هوایی اسرائیل، در اندک زمانی، ناظر بر از دست دادن نیروهای پدافندی خود گردید
و حاکمیت بر آسمان خود را از دست داد و بتمامی تحت کنترل نیروی هوایی اسرائیل در
امد. اما، قبل از آنکه، ما را باین نقطه برسانند، اسرائیلیها مهمترین فرماندهان
نظامی حکومت اسلامی، بیشتر از 30 تن از ردهای فوقانی بخشهای مختلف ساختار نظامی را
در اطاق خوابشان به مرگ محکوم کرده بودند.
ین تر از این ضربه هم میتوان بر پیکر دشممن فرود آورد؟ در حکومت اسلامی، مهم نیست چندین ضربه مهلک بر ساختار حکومت آخوندی فرو آوری و تا چه میزانی چهار ستون آنرا در هم شکنی، آخوندها، از ویرانه ها، سربلند، پرچم افتخار بر افراشته، خروج یابند و اعلام پیروزی میکنند. چندان مطمئن نییستم که میتوان چنین رفتار فریبکارانه ای را منحصرا برخاسته از کیش اسلامی دانست یا نه؟
اما، حیرت آورتر، آن است که پس از جنگ معروف به "جنگ دوازده روزه" رهبر معظم و مقدس انقلاب، آخوند خامننه ای، ناپدید گردید. در خفا، سخن گفت و ویدیو انتشار داد و بیانیه صادر نمود، همچون رهبران زیر رمینی چریکهای مبارز.با نظام ستمگر. اما، حضرت ولایت فقیه، برخلاف آن چریکها، بر راس جامعه ای قرار گرفته است با میلیونها جمعیت شهروند و شهرنشین و سر زمینی وسیع و پهناور، بر راس جامعه ای که خود در نزدیک به نیم قرن گذشته، یک تنه بان سو که خواسته است رانده و بران بر طبق میل و اراده ش بآن شکلی بخشیده است، بگونه ای، بیانگر اراده ای معطوف به شکوه وعظمت اسلام ، که نماد آن کسی نیست مگر خود او، ولی فقیه، آخوند خامنه ای.
اما، آنچه این واقعه را جالب میکند آن است که آخوند خامنه ای، در اعماق زمین کشوری پنهان شده است که فرمانروای آنست با قدرتی مطلق، فارغ از هر حد ومرزی. چرا که او مجری حکم الله بر روی زمین است. در یک چنین کشور وسیع و پهناور با تاریخ طولانی ست که حضرت ولایت فقیه در نقطه ای نا معلوم از آن که، بعضا، انرا سوراخی در اعماق زمین توصیف میکنند پنهان گردیده است. جه چیزی را میتوان علت پنهان شدن رهبر یک کشور را در اعماق زمین کشوری دانست که درآن حکم فقیه مطلق است. شاید بسیار ساده باشد، اگر بگوئیم. چه چیزی، جز رعب و وحشت، میتواند کنش پنهان شدن رهبرمعظم در حفره ای از زمین را درنقطه ای از کشور توضیح دهد؟
کیست که از جان سپردن بهراس نیفتد. اما، رهبر معظم، ناگهان، همچون، رهبر تروریستها، پنهان از چشم دیگران، به فرمانروایی ادامه میدهد. چنانکه، از همان حفره پنهانی، دشمن را تهدید باموختن درسی میکند، چنان دردناک و رنج آور که هرگز فراموش نکند. منشا این نوع رجزخوانیها، لاف و گزافها را باید، بر خاسته ازز فرهنگ اسلامی، از نوع دوازده امامی ان نسبت و یا به فرهنگی که از نیاکانمان بارث برده ایم، مثل، مثل مراسم عاشورا در مقایسه با بر قراری مراسم نوروز.
البته که دوگانه گویی و یا حتی چندگانه گویی را باید یکی از مهارتهایی دانست که در دامن حوزهای علمیه آموخته میشود. اگر، در اینجا، توجه را بر رفتار آخوند خامنه ای بعنوان باورمندی متعهد و ملتزم بشهادت و جهاد، متمرکز کنیم، دریابیم که در برابر کشور اسرائیل که برای نابودی آن بیش از 30 سال کوشش نموده و دو هزار میلیارد دلار، ازدهان مردمی محروم از ابتدادیی ترین ملزومات زندگی ربوده و در خدمت نابودی اسرائیل گرفته، چگونه کنشی باید دانست و یا فهمید کنشی بر خاسته از دیدگاهی اسلامی و یا دیدگاهی خشونتبار کینه جو؟ آیا میتوان انرا، عقلانی و محاسبه شده خواند؟ شاید بآن دلیل که آخوند خامنه ای در دامن تقدس پرورش یافته است. گفته میشود از سن دهسالگی، در حوزه های علمیه به تمرین طلبگی پرداخته است. یعنی که اسلام و باو اصل و اصول اسلام؛ در رگ وپی او پیوسته در جریان بوده و هست، بویژه در باورمندنی، همچون، طلبه آخوند خامنه ای، که از وعظ و خواندن روضه بر فراز منبر، بخطبه خوانی تبدیل گردید بر فراز منبر قدرت، آنجا که در جایگاه خطبه گو لوله تفنگ را در مشت خود میفشرد، گویی که آماده است بخروشد و بدرد.
پس از ارائه این نمونع ها، هرگز، اغراق نگفته ایم اگر بگوئیم، نیست چیزی در دایره دانش و بینیش ولی فقیه، و در خود آگاه و ناخود آگاه وی چیزی وجودندارد بجز اسلام، آنهم "اسلام ناب محمدی،" اسلام آخوندی، دینی که آخوند خامنه ای با ان نفس بر آرد و فرو برد. وردهای قرانی بر سر زبانش بخواب میرود و و با ترنم وردهای قران بر زیر ربان،چشم از خواب میگشاید. در وجود او الله است که زندگی میکند. این است که همچون الله، هیچ بنده ای نمیتواند ازاو سوالی و یا درخواست و تقاضایی کند. در تقلید از الله است که احکام بسیاری برای زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اموزشی نظام و انتظامی و امنیتی صادر کرده است، بدون آنکه هرگز بپذیرد مسئولیت خسارتی را برخاسته از رهنمودهایی که برگزیده و تصمیماتی که اتخاذ کرده است. چون حضرت ولایت فقیه، بعنوان ولایت، برگزیده الله "معصوم" است و از ارتکاب بهر اشتباه و خطائی بر کنار.
رحصت که از "دو رو" به روی دیگر ولایت مقدس فقیه بپردازیم.، چه برغم غرق در دریای بیکران اسلام، اینروزها، کلمه "ایران" از زبان، ولی فقیه و پیروان تف لیس او نمی افتد. این خود مگر میتواند بیانگر چیزی دیگری باشد جز دو روئی. کدام دو روئی را میتوان یافت که دروغگو نباشد. مگر اسلام بر بنیاد بهشت و دوزخ بنا نگردیده است، دو مفهومی که در واقعیت هرگز حضور پیدا نکرده اند. بهشت جایگاه خوبان و نیکان، و دوزخ جایگاه بدان و شروران و ویرانگران بد سرشت.
پس بر رفتار آخوند بزرگ، سید علی خامنه ای، گرفتی نیست، هرگز. چه همچنانکه دیدیم، در کیش اسلام، دو رویی و دروغگوئی و هر عمل شرم انگیز دیگری براحتی به ضد خود تبدیل میشود اکر در دفاع از شریعت پاک و مقدس الهی واقع شده باشد. حفظ دین بالاترین واجبات است، حیات و زندگی انسان را چه ارزشی ست . هیچ دینی نیست، بویژه در کیش اسلام که دو رویی در آن نهادین نباشد و انرا نیز جشن نگیرند.
همه، هر انچه تا اینجا عرضه شد، باین منظور بود که زمینه ای برای برداشت و فهم یک واقعیت تاریخی فراهم شود. که توجه را کمی متوجه این واقعیت نمایم که مبادا براندازی نظام ولایت فقیه را با فروپاشی نظام شاهی و یا با براندازی نظام های دیکتاتوری شمال آفریقا، از جمله تونس و مصر و لیبی و الجزیره مقایسه نمائیم. چرا که کمتر شباهتی میتوان بین نظام ولایت فقیه و یا حکومت دین اسلام در کشور ایران در قرن بیست ویکم و تمام تغییرات و تحولاتی که درجهان و شناخت آن بوقوع پیوسته مقایسه نمود. در همه آن کشورها ساختار قدرت، پیوسته کوشیده است فاصله خود را با دین و دستگاه دینی حفظ نماید. اگرچه، ساختارهای قدرت، اکثرا، دارای ساختاری اند دیکتاتوری که برغم آن بازتابنده وجوهی مشترک اند با نهادهای دیگر اجتماعی، در فرمانروای وفرماندهی، در عرصه سیاست و اقتصاد و دیگر زمینه های بهداشتی، اداری و صنعتی، اما، نه در عرصه دین.
آنچه حکومت اسلامی، را از حکومتهای دیگر جدا میسازد آن است که دستگاه سیاسی را نمیتوان از دستگاه دینی جدا ساخت. پدیده یکتائی و یگانگی قدرت را در اسلام، در واقع، میتوان، با مرگ پیامبر محمد پایان یافته محسوب نمود، اما، بعضا، رسالت را تا دوران خلفای راشدین ،اولین چهار خلیفه ای که یکی پس از دیگری جانشین پیامبر گردیدند، ادامه دوران رسالت یا یکتایی دین و قدرت در اسلام میدانند. حکومت اسلامی، برهبری آیت الهی مقدس، همچون آیت الله خمینی با سابقه ای سیاسی بر خاسته از چالش برنامه اصلاحات شاه در سال 42، پس از قرنها، بنا بر باور به مکتب "اسلام ناب محمدی." حکومت اسلامی را بدوران رسالت بازگشت داد بآن امید که از آن پس، شمشیر در خدمت اسلام، توسعه و گسترش آن درآید، یعنی که تمام نیروهای قهریه، نظامی، انتظامی، هوایی دریائی زمینی، همه بفرمان ولی فقیه بحرکت در آمد و میایند.
حال، بفرض که شمشیر را هم از شریعت جدا ساختیم. چگونه میتوانیم این دو را که با وجود ما عجین گردیده است از یکدیگر جدا کنیم؟ آیا میتوانیم، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای را فردی متقاوت از آخوند خامنه ای، بعنون فرمانراوی کل قوا، دارنده قدرتی ماقوق قدرتها، قدرت مطلق، هچون قدرت الهی جدا سازیم. شک و تردید به وحدت او گناهی ست نا بخشودنی.
این بدان معناست که کار تغییر جامعه، بویژه جامعه ای که در تلاش به بازگشت بگذشته، بآینده بنگرد و بجای برانداز نظام استبدادی، اسبتداد دین را هم بدان میافزید. کنشی که تعبیری ندارد مگر بازگشت به گذشته، بازگشت بدورانی که شرایط لازم برای جدا سازی و استقلال نهاد های اجتماعی بوجود نیامده بود. کنشی که لازوما نفی درآغوش کشیدن علم هسته ای نیز نیست. حکومت اسلامی، بیش از 30 سال است که از جهان میخواهد به صداقت آنها مبنی بر صلح آمیز بودن غنی سازی هسته ای تردیدی بخود راه ندهند. اما، بدرستی روشن نیست به چه دلیل عقلانی باید متحمل هزینه حفره کوهها شده و صدها متر در عمق آن با این عملیات صلح امیز دست بزنند؟
خیلی ساده است، اگر بخواهیم از یوغ استبداد مضاعف دین و قدرت، از خواری و حقارت خود را رها سازیم، هرگز، به هدف خود نرسیم، اگر به بندهای شریعت اسلامی بر دانائیها و توانائی خویش آگاه نشویم و در بر گرفتن بندها از ذهن خود نکوشیم و از باور باسطورها و افسانه ها خود را رها نسازیم. که این جنبیدن و یا جنبش رهائی، بی نیاز از هر خشونتی است و یا هر کینه ای. چه کنشگر را بانجام امری تشویق نمیکند بلکه امتناع و سر پیچی از انجام کاری سوق میدهد. در مبارزه بر علیه حکومت دین، همین بس که بآن خدا و اداب و رسوم و ارزشها و باورهایی که تولید کننده آن نهادهای حکومتی ست وقعی ننهاده و مورد بی اعتنائی قرار دهیم. با بچالش کشیدن قواعد و مقررات شریعت اسلامی، و شک و تردید در اصل تغییر ناپذیر لا الله الا الله، در بعثت و رسالت و امامت است که میتوان بانقلاب زن زندگی آزادی امیدوار بود. چه نگون بختی ای، اگر، رهایی از بندها اسارتبار شریعت اسلامی و پیوستن بجنبش زن زندگی و آزادی، به واژگونی نظام استبداد مضاعف، دین و قدرت کاربجایی نبرد. اما تا چه باک جستجوی حقیقت است که برهائی و آزادی میرسد.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر