خصم ملت:
هیولای دوسر
دین و قدرت!
شرایطی که جامعه ما در آن قرار گرفته است، و مشکلات درونی و بیرونی، بر خاسته از 46 سال وحدت ساختار دین و قدرت، بی نظیر در سراسر جهان، نظر بسیاری را بخود جلب کرده است، بویژه جنگ با کشوری که قرار بود نظام ولایت، از روی زمین محو نماید. با نگاهی کوتاه، بسرعت دریابی دلیل و علتی نیست، اقتصادی، سیاسی، مالی، ملی بین المللی که تحلیلگران و کارشناسان ارائه ندهند که چه شد که جامعه ما باین روزگار دچار گردید. که پس برود بجای آنکه به پیش رود. حتی، هر توطئه ای را هم، اعم از داخلی و یا خارجی، مورد بحث و گفتگو قرار میدهند. اما، با اطمینان میتوان گفت، در تقریبا تمامی این مباحث و گفتگوها، سخن از سیاست و بازی قدرت بسیار رود اما، سخنی از دین اسلام، نقش ان، مثلا، در شکل بخشیدن به گفتمانهای سیاسی و دیپلماتیک، بویژه نقش اخوند و شریعت اسلامی در کشاندن جامعه بسوی زوال و سقوط، بسختی سخنی بمیان میآید. چنانکه گوئی جامعه بر چیزی دیگری جز اسلام آخوندی بنا گردیده است. از یک طرف، آخوند، خطبه میخواند، از طرف دیگر، بدون آنکه کسی بتواند او را مشاهده کند، شمشیر برگیرد و چه سر ها که بنام اسلام و الله بر زمین نیافکند.
بیش از 46 سال است که حکومت آخوندی، جامعه را بنام دین اسلام، نه بنام ایران، بسوی غرب ستیزیآآ و دشمنی با اسرائیل سوق داده است. البته که حکومت آخوندی هوشمندتر از آن خود را میدید که در گیر نیروی ناچیزی مثل اسرائیل شود. آغاز به خلق نیروهای نیابتی در منطقه نمود که آنها حضور امریکا را مورد چالش قرار داده و ماموریت نابودسازی اسرائیل را بعهده بگیرند. چه ثروت هنگفتی، بیش از 10 سال برای نگاهداری بشارالاسد در سوریه، حماسی ها در غزه و حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق بکار نگرفت. در حالیکه، فقر و گرسنگی، بیکاری و گرانی، تخریب محیط زیست، کمبود آب و بر ق سراسر جامعه را فراگرفته است. بنظر میرسد آخوند خامنه ای، رویای سلطه بر جهان بنام اسلام را همچون هیتلر، باید بان جهان دیگر ببرد.
هنوز، درگیری با اسرائیل، عرصه ی گفتگو را ترک نکرده بود که حکومت آخوندی بیش از 30 تن از فرماندهان که اکنون به بیش از 50 تن رسیده اند، که گفته میشود آخرین آنها سردارغیب زاده بوده است. جانشینان کشته شدگان، نیز، همراه رهبرشان، در کشوری که بر آن سلطه افکنده اند، رعب و وحشت، رهبر و همراهانشان را مجبورساخته بود مدتی را در حفره ای زیر زمینی پنهان بمانند.
کیست که میتواند شایستگی
یک آخوند را برای حکمرانی و مدیریت بر یک جامعه را مورد تایید قرار ندهد. حوزه های
علمیه که فقط طلبه و آخوند و روضه خوان تولید نمیکند. آنها با عرضه درسهای اختصاصی
در علوم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دیپلماتیک ملی، بین المللی، دروسی که تخصص ها و
کارشناسائی را تولید میکند که معتبرترین دانشکاههای جهان تولید مینماید. اکثر
نهادهای حاکم بر جامعه بدست متخصصینی مدیریت میشوند که در حوزه های علمیه درد و
رنج تحصیل دانش را کشیده اند.
حال پس از 46 سال، جهان فهمیده است که هو شمندترین دانشمندان و فیلسوفان بویژه سیاستمداران ورزیده در حوزه های علمیه دوره دانشوری را پیموده اند
فراموش نکنیم اشتباهی که در57 بوقوع پیوست، خود از گرایش بفردی برخاست نماد دین، دین اسلام، مقدس، پاک و آسمانی. آخوندی با عمامه سیاه و عبا و قبائی، و البته، چهراه ای جذاب و پر اقتدار، بنام آیت الله خمینی. نماد دینی که اکثریت جامعه بدان باور داشتند و دارند، از جمع توده گرفته تا روشنفکران از راست تا چپ و میانه، کمونیست و دمکرات و ملی، بطور کلی، علاقمند دین اسلام، نهادی آشنا و دلنشین. اما، دین اسلامی که اخوند خمینی باخود بارمغان آورده بود از نوع خاصی بود که آنرا "آسلام ناب محمدی" میخواندند، دینی که در نهاد آن قهر و خشونت و انتقام ستانی نهفته بوده و هست. رفتار و کرداری نهادینه شده در تمامی تاسیسات حکومت آخوندی.
شاید این بیش از یک یاد آوری و هشداری بخود بیش نباشد که چشمان را بگشای و ببین که با چه دیو دوسری روی در رو گردیده ای دیوی که رستم دستان را خواهد که ماموریت خود بانجام رساند. بویژه در گفتمان سیاسی، و یا گفتمان ولایت ستیزی. اما، دشواری آنجاست که نمیتوان به ستیز با ولایت برخاست بدون آنکه اعتبار و ارزش بعضی باورهای دینی را بچالش طلبید. وحدت دین و قدرت که بیش از 46 سال است که در آخوند خامنه ای تجلی یافته است، که در دفاع از دین و شریعت اسلامی تبلور میافت، اما، دینی که تسلیم و اطاعت و فرمانبری را راه نزدیکی به الله تعریف میکند، دیگر مفاهیمی خالص، دینی نیستند بلکه در واقع سیاسیی اند. در برابر قدرت چاره ای نیست جز تسلیم.
آگاهی باین واقعیت و چگونگی وحدت دین و قدرت و آمیختن آندو و توانایی جداسازی دین و قدرت کار ساده ای نیست. این بدان معناست که زمان آن فرا رسیده است که هرعبادتگر بداند و بفهمد که بخدا چه میگوید و بمعنا و مفهوم آنچه میگوید آگاه ست. که هر کلامی که با الله میگوئیم دارای معانی و مفاهیمی ست دوگانه، مثل تسلیم و اطاعت. در حالیه کلماتی هستند عبادی، بیانگر رابطه ای عرفانی، براحتی میتواند تبدیل به بیانکر رابط قترت گردد. یعنی که تسلیم به موجودی زائیده تخیل شخصی(برای مثل)، غیر قابل دیدن و لمس کردن به موجود واقعی، خشن و بیرحم باسم مالک و یا ارباب. این درهم تنیدگی دین و قدرت، در 46 سال گذشته کار را برای هرگونه تغییر و تحولی پیچیده و بسی بسیار دشوار ساخته است. تردید مدار، تا نتوانیم آخوند خامنه ای را بعنوان یک فقیه از آخوند خامنه ای بعنوان یک رهبر سیاسی، جدا سازیم.همچنان با هیولائی باید بمبارزه بر خیزیم با دو سر پر قدرت، دو سر دین و قدرت.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmnjem@gmial.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر