پنهان سازی حقیقت تا کی؟
براستی، تا کی باید حقیقت
را پنهان سازیم و روپوشانی کنیم. که تمامی سیه روزیها و تیره بختیها و حقارت و
خواری ما از باور و اعتقاد بخدا و دینی بر
میخیزد که در 1400 سال پیش از این بضرب شمشیر بر نیکان ما تحمیل گردیده است. اگر
امروز چنین پریشان حان و نگرانیم، تردید مدار از باور بخدایی بر میخیزد که بر خود
نام الله نهاده و بزبان بندگان خویش، بزبان انسان، سخن میگوید. یعنی که
افسانه و یا دروغی بزرک.، خود در بر گیرنده
افسانه ای بزرگتر که تنها خدا، الله است و بجز او هیچ خدای دیگری نیست. که
الله، خداوند یکتا و یگانه، فرستنده پیغام است و برگزیده پیغامبر، فرستنده پیغامها
و احکام مطلق و تغییر ناپذیر براساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
افزوده بر این تا کی باید این
حقیقت را همچنان بزیر قالی جارو کنیم که که دین اسلام، کیشی بوده است بیگانه، کیش
تازیان بیابانگرد که با زور شمشیر بر نیاکان ما تحمیل و در نابودی فرهنگ و تاریخ و
هویت ایرانی کوشیده اند. آیا آگاهی از این حقیقت تاریخی، میتوانست از صعود دین
بیگانه بر مسند قدرت جلوگیری نماید؟ سوالی ست که پاسخ بدان مثبت است. که نه تنها
در آن زمان، در 1400 پیش از این، رهایی بخش بود بلکه هم اکنون در زمان حال هم
آگاهی بحقیقت دینی برساخته از توهمات و افسانه ها و روایات بادیه نشینان صحرا گرد،
بنیاد ساختار دین و قدرت را بلرزه در میآورد و با خود رهایی از احکام پوچ و بیهوده
و فریبنده بارمغان آورد. دینی که بیگانه آورده و همچنان بیگانه مانده است. چون
پیوسته مصون بوده است از هر گونه نقد و سبک و سنگینی در طول یک تاریخی طولانی. نه
بدلیل محتوی که اگر هم دارای معنا و مفهومی هم بوده و هست، احکام و قواعد و مقررات
شریعت اسلامی،هرگز ارتباطی با زمان نداشتته است. با این وجود، میتوان گفت، تمام
ادبات فقهی، الهی و فلسفی در تعبیر و تفسیر کلامی نگاشته شده است که گفته میشود،
کلامی ست که الله خود از طریق وحی، برسول خویش، محمد مخابره کرده است.
یعنی که نهایتا آخوند تبحرو دانشی
را کسب میکند که ذاتا با زمان در خصومت است و دشمنی ابدی، خود یکی از برجسته ترین
ویژهگیهای دین اسلام. از آغاز، نیز، دین اسلام بر نگاهداشت آنچه گذشته و کهنه و
پوسیده گردیده و مطلق پئداشتنه است ، بنیاد یافت، امری که زمینه را برای رشد و
ظهور قشری در جامعه را بوجود آورد، که بگونه ای حرفه ای آنچه را که مرده است و جان
از کف داده است همچنان زنده نگاه دارد. قشری که در کیش ما، برغم داشتن نامهای
گوناگون، مثل فقیه و یا روحانی میتوان همه آنها را آخوند،
خواند، قشری که در طول تاریخ، همچون انگل در جامعه زندگی کرده است. از دسترنج
دیگران ارتزاق نموده، در برابر خدمت به زنده نگاهداشتن، ارزشها و باورهای مرده و
بیجان. آخوند، قشر مفتخوار جامعه، نه تنها در رفاه مادی بسر برده و میبرد، از حرمت
بسزایی هم در نزد جامعه بر خوردار بوده و هستند. اگرچه آخوند، در تاریخ، از بدست
گرفتن قدرت اجتناب ورزیده است. بویژه در کیش شیعه که تا ظهور امام دوازدهم،
روحانیون شیعه خود را معاف از شرکت در ساختار قدرت نموده بودند
پس، معذوریت فقیه از حکومت تا
دوران ظهور امام عج، در نزدیک به نیم قرن پیش از این با ظهور آخوند خمینی بپایان
رسید. غافل از آنکه در 43 سال پیش، این تاریخ بود که یکبار دبگردر حال تکرار بود.
که کشور ما، پس از گذشت 1400 سال، یکبار دیگر مورد تجاوز تازیان قرار گرفته بود،
با این تفاوت که این بار بدست تازیان بومی که در حوزه های علمیه در سراسر کشور،
بهزینه جامعه، به تحصیل دانش و توانائیهای پرداخته و میپردازند بازدارنده جامعه
و ذاتا دشمن آشتی ناپذیر زمان و انسان و آزادی.
در تجاوز نخست، حداقل دو قرن بطول
انجامید که تازیان جاهل، کیش خود را بر جامعه ما تحمیل کنند، آنهم با امداد و
همکاری ایرانیان بومی که بعضا جان خود را بعنوان خائن از دست دادند. این در حالی
ست که تجاوز تازیان بومی در این 43 ساله با مقاومت چندانی روبرو نگشته اند. بخودی
خود روشن است که تازیان بومی براساس باور و اعتقاداتی حکومت میکنند که اکثریت مردم
نیز بدان باور دارند. یعنی که آخوندها، اول برهبری آخوند خمینی و سپس آخوند خامنه
ای، دین بیگانگان را یکبار دیگر بر کشور حاکم نمودند، وهمچون تازیان بیانان گرد
بیکانه، اجنبی، بیرحم و خونخوار دست بقتل و غارت زدند و جامعه را بچنین ذلت و
خواری کشاندند، باسارت و بندگی.
درست است که این نظام با تکیه بر
لشگر دین وابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی ست که توانسته است نزدیک به نیم قرن،
حکومت آخوندی، حکومت مطلق پیشه و واپسگرا را بقا و دداوم بخشد. اما، آخوند بزرگ،
آخوند خامنه ای، و تمام کسانی که در ارتباط با او در ساختار دین و قدرت به مقام و
منصبی رسیده اند، همه از آنانی هستند که در تعهد و التزامشان به دینی که ظاهرا با
بقیه جامعه مشترکا باور دارند، شک و تردیدی وجود ندارد..
حال آنکه پس از گذشت 43 سال، وضع
موجود، استبداد و تشنگی و گرسنگی، بحکومت دین نسبت داده میشود. یعنی که دین و
نهادهای دینی، برغم جایگاهشان بر مسند قدرت، دیگر نمیتوانند مصون از نقد و چند و
چون بمانند. چرا که دین اسلام بیش از همیشه باصل خود باز گشته است. در یک دست کتاب
مقدس و در دست دیگر شمشیر برنده.
بی دلیل نیست که گریز و بیگانگی با
دین پیوسته در حال افزایش است و به اسلام همچون دینی بیگانه مینگرند. همچنانکه
ایرانیانن به سلطه گران تازی در تجاوز نخست مینگریستند..باور و التزام به قواعد و
مقررات شریعت اسلامی، نیز، ضعیف و ضعیفتر گشته و میگردد. با این وجود، پس از گذشت
43 سال حکومت آخوندی، خطبه گویان جمعه، بر فراز منبر دین و قدرت هنوز از رواج
بدحجابی و سختگیریهای بیشتر برای جلوگیری
و توسعه بدحجابی سخن میگویند. خطبه گویان، چنان سخن میگویند، گویی که شنوندگانشان،
بیش از چهار دهه حکومت آخوندی را تجربه نکرده اند، توسعه و گسترش فقر و بدبختی،
تباهی و انحطاط و اعتیاد و خود فروشی و گرسنگی و بی خانمانی را تجربه نکرده اند.
خط و نشانها و تهدیدهای رهبر معظم
در خطبه خوانی اخیرش که مبادا سخنی بزبان آری بازتاب دهنده یاس و نومیدی، راه
بجایی نمی برد. اما، آخوند باراده و رضایت خود از میدان خارج نمیشود. او خود را
سوار بر اسب جهان میپندارد. حال آنکه حقیقت آن است که آخوند خامنه ای هم خود، دروغ
میگوید و هم میخواهد، که همه دیگران هم دروغ بگویند. بنابراین، باید آخوند را از
میدان بیرون آنداخت. باید نشان داد، هرچه بیشتر، که آخوند مفتخوار است و باید بساط
حوزه های علمیه را برچید و الغا دین رسمی را اعلام نمود.
بعبارت دیگر، نهایتا جنبشهای
اعتراضی وقتی ادامه خواهند یافت که هدفی ماورای، منافع کوتاه مدت، گروهی، حزبی،
حرفه ای و صنفی و هر سود فردی، همچون برچیدن حوزه های علمیه بعنوان نهادی غیر
ضووری، وارد به جنبشهای اعتراضی شده و بآنها جهت دهد، جهت رهایی و آزادی که زمانی
میتوانیم بآنسوی بحرکت در آئیم که خصم و دشمن آشتی ناپذیر رهایی و آزادی و نهادهای
تحت سلطه آنها را از بیخ و بن برکنیم و بر تولید و بازتولید آخوند، نقظه پایان را
برنهیم.
فیروز نجومی
Firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر